يوسف ١١١
کپی متن آیه |
---|
لَقَدْ کَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَى وَ لٰکِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ کُلِ شَيْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ |
ترجمه
يوسف ١١٠ | آیه ١١١ | يوسف ١١٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی»: قرآن و از جمله این داستان، سخنی نیست که از سوی انسانها به هم بافته شده باشد و از اندیشه و خیال آنها سرچشمه گرفته باشد، بلکه یک واقعیّت عینی و جدای از یک خیال و پندار است و از هر نظر راهگشا است (نگا: یونس / و ، هود / و ). «تَصْدِیقَ الَّذِی ...»: مراد این است که قرآن تصدیقکننده کتابهای صحیح آسمانی پیشین است. «تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ»: تفصیل دهنده و شرح کننده همه چیزهائی است که مؤمن در عقیده و عمل خود بدان نیازمند است.
تفسیر
- آيات ۱۱۱ - ۱۰۳، سوره يوسف
- اشاره اى به دلالت جمله : ((يمرّون عليها)) بر حركت زمين
- توضيحى در مورد نسبى و اضافى بودن ايمان و شرك و امكان اجتماع بعض مراتب آن دوباهم
- اعلام راه : ((هذه سبيلى )) بيان راه : ((ادعوا الى الله على بصيرة )) دعوت كنندگان :رسول الله(صلى الله عليه و آله ) و پيروان او
- تطبيق دعوت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) با دعوت پيامبران پيش از آن حضرت
- معناى آيه : ((حتى اذا استياءس الرّسل و ظنّوا انّهم قد كذبوا..))
- بحث روايتى
- رواياتى در معناى جمله ! ((ما يؤ من اكثرهم بالله الّا و هم مشركون ))
- دو روايت در بيان اينكه مراد از: ((من اتّبعنى )) در آيه :((قل هذه سبيلى ...)) على (عليه السلام ) است
- چند روايت در معناى آيه : ((حتى اذا استياءسالرّسل ...))
تفسیر نور (محسن قرائتی)
لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ «111»
به راستى در سرگذشت آنان، براى خردمندان عبرتى است. (اين) سخنى نيست كه به دروغ ساخته شده باشد، بلكه تصديق كنندهى آن (كتاب آسمانى) است كه پيش از آن آمده و روشنگر هر چيز و (مايه) هدايت و رحمت براى گروهى است كه ايمان مىآورند.
نکته ها
«عبرت» و «تعبير» به معنى عبور است، عبور از صحنهاى به صحنهاى ديگر. «تعبير خواب» عبور از رؤيا به واقعيات. و «عبرت» يعنى عبور از ديدنىها و شنيدنىها به ناديدنىها و ناشنيدنىها.
«قَصَصِهِمْ» شايد اشاره به داستان تمام انبيا باشد و شايد مراد، داستان يوسف، يعقوب، برادران، عزيز مصر وحوادث تلخ وشيرينى باشد كه در اين سوره آمده بود.
پیام ها
1- شرط امتياز در داستانها، پندآموزى آنهاست. در ابتداى سوره فرمود: «نَحْنُ
جلد 4 - صفحه 307
نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ» ودر آخر فرمود: «لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ»
2- چنانكه حضرت يوسف عليه السلام على رغم همه كيدها و مشكلات و موانع به عزّت و قدرت رسيد، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز على رغم همهى مكرها و ... به عزّت و قدرت خواهد رسيد. «لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ»*
3- تنها خردمندان از داستانها، پند وعبرت مىگيرند. «عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ»
4- عبرتآموزى از قصص قرآن، مخصوص يك زمان نيست. «لِأُولِي الْأَلْبابِ»
5- داستانهاى قرآن، بيان واقعيّتهاى عينى و عبرت آموز است. (يافتنى است، نه بافتنى.) «ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى»
6- گفتار راست و واقعى، تأثير عميق دارد. عِبْرَةٌ ... ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى
7- قرآن با كتب آسمانى ديگر همسو است. تَصْدِيقَ الَّذِي ...
8- قرآن، تمام نيازهاى انسان را مطرح مىكند. «تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ»
9- قرآن، هدايت محض است و آميخته با هيچ ضلالتى نيست. «هُدىً»
10- تنها اهل ايمان از هدايت ورحمت قرآن بهره مىبرند. «هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»
11- نكته سنجى و درس گرفتن عقل لازم دارد؛ «عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ» ولى دريافت نور و رحمت الهى، ايمان نيز لازم دارد. «لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»
12- داستان يوسف براى جويندگان حقيقت، آيت «آياتٌ لِلسَّائِلِينَ» براى خردمندان، عبرت «عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ» و براى اهل ايمان، مايهى هدايت و رحمت است. «هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»*
«والحمدللّه ربّ العالمين»
جلد 4 - صفحه 311
سوره رعد
اين سوره در مكّه نازل شده و چهل و سه آيه دارد. با توجّه به طرح موضوع تسبيح رعد آسمان در آيه 13 اين سوره، رعد ناميده شده است.
مطالبى پيرامون عظمت قرآن، توحيد، آفرينش آسمانها و زمين، تسخير ماه و خورشيد، آفرينش ميوهها و گياهان، معاد و عدل الهى، مسئوليّت مردم، وفاى به عهد و صله رحم، صبر و ترك انتقامجويى، كسب آرامش واقعى در پرتو ايمانِ به خدا و سرنوشت شوم مخالفان انبيا عليهم السلام در اين سوره آمده است.
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 312
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (111)
«1» تفسير ابو الفتوح ج 6 ص 452.
جلد 6 - صفحه 317
لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ: هرآينه بتحقيق باشد در قصه پيغمبران گذشته يا در قصه يوسف و يعقوب و برادران. عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ: عبرت و پند و موعظهاى است براى صاحبان عقل و دانش كه به تأمل و تفكر در گزارشات گذشتگان دريابند موجبات ترقى و سعادت را و بدانند مايه حيات بشريت را.
نكته: «لب» در لغت خالص هر شىء را گويند، و «لبّ» انسانى و حقيقت آدمى قلب و روح كه عبارت است از لطيفه ربانيه. و تعبير از او به عقل و نفس و جان و دل نمايند، و مراد به عبرت آنكه اين قصص به حيثيتى است كه ممكن باشد عبرت يافتن عقلا از آن و تمام نفوس هم متمكن از عبرت، لكن در مقام فعليت آن را به كار نبندند لذا متأثر نشوند.
تبصره: وجه اعتبار به قصه يوسف امورى است:
1- ذات احديت كه اظهار قدرت فرمود بر اعزاز يوسف عليه السّلام بعد از انداختن در چاه و علو رتبه او بعد از حبس در زندان و اعطاء سلطنت مصر بعد از گمان عبوديت او و جمع او با پدر و برادران به طرزى نيكوتر بعد از مدت مديد و بدون اثر، هرآينه قادر متعال قدرت خواهد داشت بر اعزاز حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اعلاى كلمه او به نحو أتم.
2- آنكه اخبار از اين واقعات، اخبار به غيب، و البته شاهد صادقى است بر صدق دعوى آن سرور.
3- آنكه اول سوره فرمود «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ» و در آخر فرمايد «لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ» تنبيه بر آنكه حسن اين قصه بسبب آنست كه حاصل شود از آن عبرت و معرفت و حكمت و قدرت.
جلد 6 - صفحه 318
ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى: نبوده و نباشد اين قرآن حديثى افترا و بافته شده پيغمبر، زيرا قرائت كتابى، و تلمّذ استادى، و خلطه با عالمى ننموده، پس محال است افتراى چنين قصهاى كه مطابق باشد با تورات بدون تفاوت.
بعد از آن تأكيد فرمايد: وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ: و لكن اين قرآن تصديق كننده و باور دارنده كتبى است كه پيش از آن بوده، زيرا وجود پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و كتابش را كتب سماويه قبل بشارت داده و بر طبق آن محقق شده. وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ: و بيان هر چيزى است كه محتاج باشند كليه مردمان از امور معاش و معاد و حلال و حرام.
از جمله خطبه حجة الوداع حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمايد: ما من شىء يقرّبكم الى الجنّة و يباعدكم عن النّار الّا امرتكم به و ما من شىء يقربكم الى النّار و يباعدكم عن الجنّة الّا و قد نهيتكم عنه. «1» فرمود: نيست چيزى كه نزديك كند شما را به بهشت و دور نمايد از آتش الا آنكه امر نمودم شما را به آن. و هيچ چيزى نيست نزديك كند شما را به جهنم و دور نمايد شما را از بهشت مگر آنكه بتحقيق نهى نمودم شما را از آن.
در كافى در ذيل فرمايشات حضرت رضا سلام اللّه عليه به عبد العزيز فرمايد:
انّ اللّه عزّ و جلّ لم يقبض نبيّه حتّى اكمل له الدّين و انزل عليه القرآن فيه تبيان كلّ شىء بيّن فيه الحلال و الحرام و الحدود و الاحكام و جميع ما يحتاج اليه النّاس كمّلا فقال اللّه عزّ و جلّ ما فرّطنا فى الكتاب من شىء. «2» يعنى بتحقيق خداى عز و جل قبض نفرمود پيغمبر را تا آنكه كامل فرمود براى او دين را، و نازل فرمود بر آن حضرت قرآن را، در آنست بيان هر شىء را. بيان فرمود در آن حلال و حرام و حدود و احكام و تمام آنچه محتاجند مردم به نحواتم و اكمل. پس فرمود خداى عز و جل هيچ چيز را در كتاب ترك ننموديم.
ديگر از صفت قرآن آنكه: وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ: و دلالت و نعمت
«1» وسايل الشيعه، جلد 12، صفحه 27، حديث 2 (با اندكى تفاوت)
«2» اصول كافى، جلد اوّل كتاب الحجة، صفحه 199، فرازى از حديث فضل الامام و صفاته.
جلد 6 - صفحه 319
يا لطف و رحمتى است براى گروهى كه ايمان آرند. تخصيص هدايت و رحمت به مؤمنين براى آنست كه ايشان منتفع به قرآن نه كافران يا آنكه قرآن موجب هدايت است در دنيا و سبب حصول رحمت است در عقبى، و چون مؤمنين به حسن اختيار، ايمان به قرآن و عمل نمودند، لذا بهرهمند و سعادت دنيا و آخرت را دريافتند، لكن كفار به سوء اختيار، اعراض از قبول و عمل كردند و محروم از انتفاع و به گمراهى باقى ماندند.
ايضا اثبات شىء نفى ماعدا نكند. نسبت هدايت به مؤمنين نفى هدايت قرآن را از غير ننمايد، و دليلى هم وارد نشده كه قرآن هادى غير مؤمنين نباشد، بلكه آيه شريفه «الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ» هدايت قرآن را نسبت به عموم مردم ثابت فرمايد.
در كافى شريف به اسناد خود از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: القرآن هدى من الضّلالة و تبيان من العمى و استقالة من العثرة و نور من الظّلمة و ضياء من الاحداث و عصمة من الهلكة و رشد من الغواية و بيان من الفتن و بلاغ من الدّنيا الى الاخرة و فيه كمال دينكم و ما عدل احد من القرآن الّا الى النّار. «1» قرآن هدايت است از گمراهى، و بينائى است از كوردلى، و سبب مسامحه در گناهان، و نور است از تاريكى نادانى، و روشنائى است از بدعتها، و نگهبان است از هلاكت، و رشد است از ضلالت، و بيان است از فتنهها، و عملى است از دنيا براى آخرت. و در قرآن است كمال دين شما و عدول نكند احدى از قرآن مگر آنكه بازگشت او به آتش جهنم باشد. اين شمهاى بود از تفسير سوره يوسف و الا دقايق و حقايق و لطائف و ظرائف آن بسيار كه دست غواصان در رمعانى به قعر درياى معالى آن نخواهد رسيد.
«1» كافى ج 2 ص 600.
جلد 6 - صفحه 320
ج6، ص321
سوره سيزدهم* «سورة الرعد»*
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الحمد للّه رب العالمين بارئ الخلائق اجمعين و صلّى اللّه على سيّدنا و نبيّنا محمد خاتم النبيين و على آله الطاهرين و لعنة اللّه على اعدائهم الى يوم الدين اين سوره مباركه مكى است بنابر قول اكثر مفسران، و نزد قتاده مدنى است الا آيه «وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ» و در آن ناسخ و منسوخ نيست.
عدد آيات: چهل و سه بنابر عدد كوفى، و چهل و چهار به عدد مدنى، و چهل و پنج به عدد بصرى.
عدد كلمات: هشتصد و پنجاه و پنج كلمه.
عدد حروف: سه هزار و پانصد و شش حرف.
ثواب تلاوت: در وسائل- از حضرت صادق عليه السّلام فرمود: من اكثر قرائة سورة الرّعد لم يصبه اللّه بصاعقة ابدا و لو كان ناصبا و اذا كان مؤمنا ادخل الجنّة
جلد 6 - صفحه 322
بلا حساب و يشفّع فى جميع يعرف من اهل بيته و اخوانه. «1» هر كه بخواند بسيار سوره رعد را، خداى تعالى هرگز او را مبتلا به صاعقه ننمايد اگرچه ناصبى باشد، و اگر مؤمن باشد خداوند او را داخل بهشت فرمايد بدون حساب، و قبول نمايد شفاعت او را نسبت به خانواده و برادرانش.
تنبيه: اين مطلب مسلم آمده كه ذات احديت الهى، فياض على الاطلاق، و فيض سبحانى لا يتناهى است، لكن مثوبات خاصه سور و آيات قرآنى منوط به تقوى و عمل به آيات است از اوامر و نواهى و مواعظ تا مستوجب اجر مخصوص گردد، و الّا به صرف قرائت فقط و لقلقه لسان ترتب ثواب خاص موعوده بعيد است، زيرا باعث اغراء به جهل، و نقض غرض شايسته ساحت قدس خداوند حكيم نباشد؛ بلى ترتب آثار دنيوى و مطلق ثواب اخروى براى قارى منافاتى نخواهد داشت.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّيَ مَنْ نَشاءُ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ (110) لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (111)
ترجمه
تا چون مأيوس شدند پيغمبران و گمان كردند پيشينيان كه بآنها بتحقيق دروغ گفته شده آمد ايشانرا نصرت ما پس نجات داده شد هر كه خواستيم و باز گردانده نشود عذاب ما از گروه گناهكاران
هر آينه باشد در قصّه آنها موجب عبرتى براى صاحب خردان نباشد نقلى كه دروغ بسته شده باشد ولى تصديق چيزى
جلد 3 صفحه 184
است كه در برابر آنست و بيان هر چيز و هدايت و رحمت براى گروهى كه ميگروند.
تفسير
- خداوند تأخير انداخت نصرت پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را چنانچه تأخير انداخت عذاب امم سابقه را تا وقتى كه مأيوس شدند انبياء گذشته از ايمان آنها و نصرت خودشان بر كفّار و گمان كردند امم سابقه كه دروغ گفته شدند يعنى انبياء بآنها دروغ گفتند در آنكه وعده عذاب بآنها دادند در صورتى كه ايمان نياورند و بنابراين ضمير مستتر در ظنّوا راجع است بامم سابقه كه مستفاد از اين آيه و مذكور در آيه سابقه است بعنوان الذّين من قبلهم و بعضى كذّبوا بتشديد ذال قرائت نمودهاند و بنابراين مرجع ضمير در ظنوا رسل است يعنى انبياء معتقد شدند كه مردم آنها را تكذيب كردند در وعده عذاب و ديگر كسى بايشان ايمان نمىآورد و پس از نااميدى خداوند نصرت داد ايشانرا بر كفّار بارسال عذاب پس نجات داده شدند اهل ايمان بخواست خدا از آن و گرفتار شدند كسانيكه تكذيب نمودند پيغمبران را و مجرم شدند و كسى نتوانست جلوگيرى از عذاب آنها نمايد در عيون از حضرت رضا عليه السّلام نقل نموده در معناى اين آيه كه فرمود تا وقتى كه مأيوس شدند پيغمبران از قومشان و گمان كردند قومشان كه دروغ گفته شدند آمد پيغمبران را نصرت ما و بوده است در قصّه حضرت يوسف و برادرانش يا در قصّه پيغمبران و اممشان عبرت و پند و اندرز براى خردمندان كه چگونه خداوند اهل طاعت را بدرجات رفيعه در دنيا و آخرت ميرساند و چگونه اهل معصيت را در هر دو سراى رسوا و خوار و ذليل و بىاعتبار فرموده چون قرآن كلام خدا است نه افسانه مجعولى از يوسف و زليخا مانند ساير افسانهها و مصدّق ساير كتب سماوى است كه قبل از آن بر انبياء عظام نازل شده و در آن بيان و شرح تمام معارف و احكام دين است و موجب هدايت و رحمت است براى كسانيكه ايمان مىآورند بآن و عمل مىكنند بمفاد آن در ثواب الاعمال و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه بخواند سوره يوسف را در هر روز يا در هر شب خداوند او را در قيامت محشور فرمايد باجمالى چون جمال يوسف و مأمون شود از فزع آنروز و از اخيار و بندگان صالح خدا باشد و در كافى از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده
جلد 3 صفحه 185
كه سوره يوسف عليه السّلام را بزنانتان نياموزيد و در نزد آنها نخوانيد چون در آن موجبات افتتان است سوره نور را بآنها بياموزيد كه در آن مواعظ است بنظر حقير منظور آيات حدود و حجاب است و در خصال از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه بر زنها كراهت دارد ياد گرفتن سوره يوسف عليه السّلام
جلد 3 صفحه 186
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
لَقَد كانَ فِي قَصَصِهِم عِبرَةٌ لِأُولِي الأَلبابِ ما كانَ حَدِيثاً يُفتَري وَ لكِن تَصدِيقَ الَّذِي بَينَ يَدَيهِ وَ تَفصِيلَ كُلِّ شَيءٍ وَ هُديً وَ رَحمَةً لِقَومٍ يُؤمِنُونَ (111)
هر آينه در شرح حالات انبياء و امتهاي آنها عبرت است بر صاحبان عقل نيست اينکه قرآن مجيد و آنچه نازل فرموديم بر حضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم احاديث كاذبه که افتراء بسته باشد بخداوند مجيد و لكن تصديق فرموده انبياء سلف و رفتار آنها را با قوم خود و بيان و تفصيل جميع ما يحتاج اليه الامة در امر دين از عقائد حقه و اخلاق فاضله و وظائف عمليه از واجب و حرام و حلال و حرام از تكليفيه و وضعيه و صحت و فساد و غير اينها و هدايت و ارشاد و تفضلات و رحمتهاي غير متناهية که اختصاص دارد باهل ايمان.
لَقَد كانَ فِي قَصَصِهِم مفسرين گفتند مراد قصص يوسف و اخوه او است که در اينکه سوره بيان فرموده لكن وجهي از براي اختصاص نيست بلكه شامل قصص تمام انبياء از آدم و نوح و هود و صالح و ابراهيم و لوط و شعيب و موسي و هارون و داود و سليمان و عيسي و ادريس و اسمعيل و ذا الكفل و عزير و شرح قوم هر يك که مؤمنين نجات پيدا كردند و منكرين بانحاء مختلف معذب شدند که سرتاسر قرآن مكررا بطور تفصيل يا اجمال بيان شده که تمام اينها عِبرَةٌ لِأُولِي الأَلبابِ تمام بشر را خداوند عقل افاضه كرده لكن عقل بمنزله چشم روح است و بسياري بواسطه موانعي حقايق را مشاهده نميكنند نظير چشم سر و موانع بسيار است: 1- ظلمت و تاريكي جهل است چون علم بمنزله چراغ عقل است و نور است. 2- بستن درب چشم است که عصبيت و عناد و كبر و نخوت باشد.
3- وجود حاجب است بين عقل و حقايق بشهوت و هواپرستي و حبّ جاه و مال و دنيا از اينها عبرت نميگيرند مثل اينكه كور هستند و عقل ندارند زيرا
جلد 11 - صفحه 297
اينکه موانع با جنون که فقدان عقل است در يك رديف هستند و اولي الالباب كساني هستند که اينکه موانع را بكلي برطرف نمايند آنها عبرت ميگيرند.
ما كانَ ظاهرا مراد قرآن است حَدِيثاً يُفتَري افتراء دروغ بستن بغير است که العياذ پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم اينکه قرآن مجيد را افتراء بخدا بسته چنين نيست قرآن بنفسه دليل بر حقانيت خود هست چون اعظم معجزات است و از شش جهت معجزه است که در مقدمه اينکه تفسير بيان شده.
وَ لكِن تَصدِيقَ الَّذِي بَينَ يَدَيهِ که اگر قرآن نبود دليلي بر حقانيت انبياء سلف و وقايع گذشته نداشتيم.
وَ تَفصِيلَ كُلِّ شَيءٍ که فرمود لا رَطبٍ وَ لا يابِسٍ إِلّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ انعام آيه 59 وَ كُلَّ شَيءٍ أَحصَيناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ پس آيه 11، البته شارح و مبين که عالم بمحكم و متشابه و نصّ و ظاهر و عام و خاص و مطلق و مقيد و مجمل و مبين و حقيقت و مجاز و اشاره و كنايه و تصريح و تلويح قرآن بايد باشد وَ هُديً وَ رَحمَةً لِقَومٍ يُؤمِنُونَ که فقط مؤمنون از اينکه قرآن بهرهبرداري ميكنند وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظّالِمِينَ إِلّا خَساراً اسراء آيه 83.
تمّت بحمد اللّه سورة يوسف و يتلوه سورة الرعد انشاء اللّه تعالي بيد العبد الذليل السيد عبد الحسين المدعو بالطيب. و کان الفراق في يوم السابع عشر من شهر جمادي الثانية الف و ثلاث مائة واحدي و تسعين من الهجرة الموافق ليوم من برج الخامس من سنة 1351 شمسية و الحمد للّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلّي اللّه علي محمّد و آله و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين آمين آمين يا رب العالمين
جلد 11 - صفحه 298
بسم اللّه الرحمن الرحيم و الحمد للّه رب العالمين و الصلاة و السلام علي سيد المرسلين و علي سادات اهل الجنة اجمعين و اللعن علي اعدائهم من اللّه و خلق السموات و الارضين
سوره مباركه رعد
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 111)- آخرین آیه این سوره محتوای بسیار جامعی دارد، که تمام بحثهایی که در این سوره گذشت بطور فشرده در آن جمع است و آن این که «در سرگذشت آنها (یوسف و برادرانش و انبیاء و رسولان گذشته و اقوام مؤمن و بیایمان) درسهای بزرگ عبرت برای همه اندیشمندان است» (لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ).
آیینهای است که میتوانند در آن، عوامل پیروزی و شکست، کامیابی و ناکامی، خوشبختی و بدبختی، سر بلندی و ذلت و خلاصه آنچه در زندگی انسان ارزش دارد و آنچه بیارزش است، در آن ببیند.
ولی تنها «اولی الالباب» و صاحبان مغز و اندیشه هستند که توانایی مشاهده
ج2، ص458
این نقوش عبرت را بر صفحه این آیینه عجیب دارند.
و به دنبال آن اضافه میکند: «آنچه گفته شد یک افسانه ساختگی و داستان خیالی و دروغین نبود» (ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری).
این آیات که بر تو نازل شده و پرده از روی تاریخ صحیح گذشتگان برداشته، ساخته مغز و اندیشه تو نیست، «بلکه (یک وحی بزرگ آسمانی است، که) کتب اصیل انبیای پیشین را نیز تصدیق و گواهی میکند» (وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ).
به علاوه هر آنچه انسان به آن نیاز دارد، «و شرح هر چیزی» که پایه سعادت انسان است در این آیات آمده است (وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ).
و به همین دلیل «مایه هدایت (جستجوگران) و مایه رحمت برای همه کسانی است که ایمان میآورند» (وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
«پایان سوره یوسف»
ج2، ص459
سوره رعد [13]
اشاره
این سوره در «مکّه» نازل شده و 43 آیه است
محتوای سوره رعد: ]
همان گونه که قبلا هم گفتهایم، سورههای مکّی چون در آغاز دعوت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و به هنگام درگیری شدید با مشرکان نازل شده است غالبا پیرامون مسائل عقیدتی مخصوصا دعوت به توحید و مبارزه با شرک و اثبات معاد سخن میگوید، در حالی که سورههای مدنی که پس از گسترش اسلام و تشکیل حکومت اسلامی نازل گردید، پیرامون احکام و مسائل مربوط به نظامات اجتماعی، طبق نیازمندیهای جامعه بحث میکند.
این سوره که از سورههای مکی است نیز همین برنامه را تعقیب کرده است و پس از اشاره به حقانیت و عظمت قرآن، به بیان آیات توحید و اسرار آفرینش که نشانههای ذات پاک خدا هستند میپردازد.
سپس به بحث معاد و زندگی نوین انسان و دادگاه عدل پروردگار میپردازد.
و این «مجموعه معرفی مبدأ و معاد» را، با بیان مسؤولیتهای مردم و وظائفشان تکمیل میکند.
دگر بار به مسأله توحید باز میگردد. سپس برای شناخت حق و باطل، مثال میزند، مثالهایی زنده و محسوس، و برای همه قابل درک.
و از آنجا که ثمره نهایی ایمان به توحید و معاد، همان برنامههای سازنده و عملی است به دنبال این بحثها، مردم را به وفای به عهد و صله رحم و صبر و استقامت و انفاق در پنهان و آشکار و ترک انتقامجویی دعوت میکند.
ج2، ص460
و سر انجام دست مردم را میگیرد و به اعماق تاریخ میکشاند و سرگذشت دردناک اقوام یاغی و سرکش گذشته را نشان میدهد.
بنابراین سوره رعد، از عقاید و ایمان شروع میشود، و به اعمال و برنامههای انسان سازی پایان مییابد.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
نکات آیه
۱- داستان پیامبران و امتهاى ایشان حاوى پند و مایه عبرت است. (لقد کان فى قصصهم عبرة) «قصص» به معناى داستان است. ضمیر در «قصصهم» به «رسل» و نیز امتهاى ایشان - که از «من نشاء» و «القوم المجرمین» در آیه قبل استفاده مى شود - برمى گردد.
۲- تنها خردمندان از سرگذشتهاى پندآموز پیامبران بهره مى گیرند و عبرت مى آموزند. (لقد کان فى قصصهم عبرة لأولى الألبب) روشن است که داستان پیامبران براى همگان مى تواند عبرت باشد. بنابراین اختصاص دادن آن به خردمندان ، براى رساندن این حقیقت است که ایشان از داستان پیامبران درس مى گیرند و دیگران محرومند.
۳- سرگذشت یوسف(ع) و برادرانش سرگذشتى آموزنده و مایه عبرت است. (لقد کان فى قصصهم عبرة) مى توان گفت ضمیر در «قصصهم» به یوسف(ع) و برادران او و تمام کسانى که در داستان یوسف(ع) نظیر زلیخا نقش داشته اند باز مى گردد. بر این اساس دلالت جمله «لقد کان...» بر برداشت فوق صریح تر و روشن تر است.
۴- عبرت آموز بودن داستان ، از شرایط حسن آن داستان است. (نحن نقص علیک أحسن القصص ... لقد کان فى قصصهم عبرة) خداوند در مقدمه داستان یوسف(ع) بیان داشت که آن داستان نیکوترین داستان است و در پایان هدف از آن را عبرت و پند دانست. بنابراین حسن یک داستان از نظر قرآن به این است که مایه عبرت باشد.
۵- قرآن، گفتارى دروغ و بافته شده نبوده ; بلکه سخنى راست و درست است. (ما کان حدیثًا یفترى) مراد از ضمیر «کان» قرآن است. وصفهاى بیان شده در آیه (و لکن تصدیق ...) بیانگر این معناست.
۶- قرآن ، بسى فراتر از آن است که بافته شده و ساخته بشر باشد. (ما کان حدیثًا یفترى)
۷- تنها گفتار راست و درست - که از دروغ پیراسته باشد - مى تواند آموزنده بوده و مایه عبرت گردد. (لقد کان فى قصصهم عبرة ... ما کان حدیثًا یفترى) جمله «ما کان ...» به منزله تعلیل براى «لقد کان ...» است ; یعنى ، چون قرآن راست و درست است ، از داستانش مى توان عبرت گرفت.
۸- قرآن تصدیق کننده و تأیید کننده کتابهاى آسمانى پیشین است. (و لکن تصدیق الذى بین یدیه) «تصدیق» مصدر است و به معناى اسم فاعل تصدیق کننده مى باشد. این کلمه به وسیله «لکن» بر «حدیثاً» عطف شده است.
۹- کتابهاى آسمانى هماهنگ و هم خوان با یکدیگرند. (و لکن تصدیق الذى بین یدیه)
۱۰- قرآن ، دلیل راستى و درستى کتابهاى آسمانى پیشین است. (و لکن تصدیق الذى بین یدیه) تصدیق کتابهاى آسمانى پیشین از سوى قرآن مى تواند به این معنا باشد که: نزول قرآن موجب شد ، اخبار و پیشگوییهاى آن کتابها مبنى بر آمدن قرآن تحقق یابد. از این رو نزول قرآن خود دلیلى براى اثبات راستى و درستى آن کتابهاست.
۱۱- قرآن هر آنچه را مردم براى رسیدن به سعادت دنیا و آخرت بدان نیازمندند ، به روشنى بیان کرده است. (و لکن ... تفصیل کل شىء) توصیف قرآن به «هدًى» و «رحمة» پس از «و لکن ... تفصیل کل شىء» مى رساند که مراد از «هر چیز» مسائل هدایتى و هر آنچه رحمت آفرین و مایه سعادت بشر مى باشد ، در آن بیان شده است.
۱۲- قرآن ، کتابى هدایت گر است. (لکن ... هدًى)
۱۳- هدایتهاى قرآن ، پیراسته از هر گمراهى و منزّه از کمترین پیامدى ناهنجار (و لکن ... هدًى) «هدًى» مصدر است و در این جا به معناى اسم فاعل (هدایت کننده) مى باشد. به کارگیرى مصدر به جاى اسم فاعل اشاره به این حقیقت دارد که: موصوفش (قرآن) محض هدایت است ; یعنى ، رهنمودهاى آن مستلزم هیچ گمراهى و آمیخته به هیچ ضلالتى نیست.
۱۴- قرآن ، براى مردم رحمت آفرین است. (و لکن ... هدًى و رحمة )
۱۵- تنها مؤمنان به قرآن ، از هدایتها و رحمت آفرینیهاى آن بهره مند مى شوند. (و لکن ... هدًى و رحمة لقوم یؤمنون) دلیل این برداشت نظیر سخنى است که در توضیح برداشت شماره ۲ از همین آیه آورده شد.
موضوعات مرتبط
- امتها: عبرت از سرنوشت امتها ۱
- انبیا: عبرت از قصه انبیا ۱، ۲
- انسان: نیازهاى معنوى انسان ۱۱
- اولوالالباب: عبرت پذیرى اولوالالباب ۲; ویژگیهاى اولوالالباب ۲
- تاریخ: عبرت از تاریخ ۱، ۲
- راستگویى: آثار راستگویى ۷
- سعادت: عوامل سعادت اخروى ۱۱; عوامل سعادت دنیوى ۱۱
- صداقت: آثار صداقت ۷
- عبرت: زمینه عبرت ۷; عوامل عبرت ۱، ۲، ۳
- قرآن: تعالیم قرآن ۱۱; تنزیه قرآن ۵، ۱۳; رحمت بودن قرآن ۱۴;صداقت قرآن ۵; فضیلت قرآن ۶; قرآن و کتب آسمانى ۸، ۱۰; مشمولان رحمت قرآن ۱۵; نقش قرآن ۸، ۱۰; وحیانیت قرآن ۶; ویژگیهاى قرآن ۵، ۶، ۱۲، ۱۴; ویژگیهاى هدایت قرآن ۱۳; هدایتگرى قرآن ۱۲، ۱۵
- قصه: شرایط حُسن قصه ۴; عبرت آموزى قصه ۴
- کتب آسمانى: تصدیق کتب آسمانى ۸; دلایل صداقت کتب آسمانى ۱۰; هماهنگى کتب آسمانى ۹
- مؤمنان: فضایل مؤمنان ۱۵; ویژگیهاى مؤمنان ۱۵; هدایت پذیرى مؤمنان ۱۵
- یوسف(ع): عبرت از قصه یوسف(ع) ۳
منابع