النحل ١٨
کپی متن آیه |
---|
وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ |
ترجمه
النحل ١٧ | آیه ١٨ | النحل ١٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«إِن تَعُدُّوا ...»: اگر برشمرید. «لا تُحْصُوهَا»: آنها را نمیتوانید سرشماری کنید.
تفسیر
- آيات ۱ - ۲۱،سوره نحل
- بيان مفاد كلى سوره نحل و مكى و مدنى بودن آيات آن
- مراد از امر خدا و معناى ((اتى امر الله فلا تستعجلوه )) و وجوهى كه در اين باره گفته شده است
- رد نظريه ديگر مفسرين درباره مفاد آيه شريفه
- اشاره به آنچه كه از اين آيات قرآنى درباره حقيقت روح استفاده مى شود
- بيان معناى آيه : ((ينزل الملائكة بالروح من امره ...))
- وجوه مختلفى كه مفسران در پيرامون معناى آيه فوق ذكر كرده اند
- بعثت پيامبران و انزال ملائكه منوط به مشيت خداوند است
- رد سخن بعضى مفسرين در استدلال به آيه بر عدم شرط استعداد و و قابليت در امررسالت
- اشاره به دو مرحله داشتن انذار پيامبران هم در عقيده و هم درعمل
- احتجاج بر وحدانيت خدا از دو جهت : از راه خلق كردن و از راه تدبير
- غرض از ذكر اينكه خلقت انسان از نطفه اى ناچيز است بيان بى شرمى و وقاحت بشر است
- اشاره به فوائد انعام (شتر، گاو، گوسفند) و هدف از خلقت آنها
- بر خدا است كه قصد سبيل (راه هدايت ) را معين و روشن كند (و على الله قصدالسبيل ...)
- اختلاف دو فرقه اشاعره و معتزله در دلالت آيه
- سه قسم احتجاج براى سه گروه مختلف از انسانها بر وحدانيت خدا در ربوبيت
- معناى ((وترى الفلك مواخر فيه ))
- اركان سه گانه الوهيت و ربوبيت : خالق بودن ، منعم بودن و عالم بودن به درون وبرون انسان
- بيان نكته اى كه در تعليل ((و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها)) به ((ان الله لغفوررحيم )) وجوددارد
- رواياتى در ذيل آيه ((اتى امر الله فلا تستعجلوه ))
- نقد استدلال برخى از علماء به روايات فوق الذكر
- روايتى كه در آن ((اتى امر الله )) به ظهور مهدى عليه السلام تطبيق شده است
- رواياتى درباره حكم شرعى بول و گوشت چهارپايان
- دو روايت در تطبيق جمله : ((و بالنجم هم يهتدون )) بر ائمهاهل بيت عليهم السلام
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ «18»
واگر بخواهيد نعمتهاى خدا را بشماريد، نمىتوانيد شماره كنيد. همانا خداوند آمرزندهى مهربان است.
نکته ها
مشابه همين آيه در سورهى ابراهيم آيه 33 آمده است، امّا آنجا در پايان آيه مىفرمايد:
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» واينجا در پايان آيه مىفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ» آرى! نعمتها نشانهى لطف ورحمت خداست، امّا اين انسان است كه كفران مىكند و به خود و جامعه ظلم مىنمايد.
گرچه شمردنِ نعمتهاى الهى ممكن نيست، امّا ذكر و ياد آنها لازم است. چنانكه در آيه 11 سوره ضُحى مىفرمايد: «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» و در زيارت امين اللَّه مىخوانيم:
«ذاكرة لسوابغ آلائك»
انسان حتّى قدرت شمردن نعمتهاى الهى را ندارد چه رسد به قدرتِ شكرگزارى آنها.
از دست و زبان كه برآيد
كز عهدهى شكرش به در آيد
بنده همان به كه زتقصيرخويش
عذر به درگاه خداى آورد
ور نه سزاوار خداونديش
كس نتواند كه بجاى آورد
پیام ها
1- نسبت به آنچه مىدانيد شكر كنيد، نسبت به آنچه نمىدانيد، خداوند غفور و رحيم است. «إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ»
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 505
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ «18»
وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ: و اگر شماره كنيد نعمتهاى الهى را كه به شما ارزانى فرموده. لا تُحْصُوها: نتوانيد شمرد آن را و ضبط عدد آن نتوانيد كرد، و چون از شماره نعمتهاى سبحانى عاجزيد، پس چگونه به شكر آن قيام توانيد نمود.
تنبيه: ذكر اين فرمايش در عقب تعداد نعم و الزام حجت بر تفرد ذات كبريائى به استحقاق عبادت و طاعت، به جهت تنبيه است بر آنكه سواى آنچه شماره فرمود از نعمتها، از حدّ شماره بيرون است.
بيان: تفكر شخص عاقل دانا در افاضات نعم نامتناهيه منعم حقيقى، هرآينه دريابد كه نعمتهاى الهى از حد شماره بيرون است، چنانچه خود فرموده و حضرت صادق عليه السّلام در حديث مفضل قسمتى از آن را اشاره فرمايد: «1» نعمت وجود، بقا، حفظ در ظلمات ثلاث: شكم، رحم، بچهدان؛ اعطاء غذا، نشو و نما، تصوير انسانى، تولد، ارضاع به كيفيت خاصه مناسبه، ايجاد محبت در قلب والدين به طريق عجيب، دفع رطوبات به خروج آب از دهان طفل كه خارج نشدن سبب دردهاى عظيم شود، اعطاء اعضا و جوارح هر يك براى غرضى و حاجتى: دست براى كار، پا براى راه رفتن، دهان براى غذا، معده براى هضم، جگر براى جدا كردن اخلاط، منافذ براى خروج فضلات. فرج براى نسل، سر را به منزله صومعه محل حواس پنجگانه به جهت ادراك محسوسات: 1- سامعه- گوش براى شنيدن 2- باصره- ديدن. 3- ذائقه
«1» توحيد مفضّل، مجلس اوّل (با تلخيص كامل)، ترجمه علامه مجلسى.
جلد 7 - صفحه 180
چشيدن 4- شامه- بوئيدن. 5- لامسه- لمس نمودن. اعطاى حنجره براى اصوات و ترويح قلب به نسيم هوا و حواس باطنه: 1- حس مشترك:
2- خيال. 3- وهم. 4- حافظه. 5- متخيله. اعطاى نوزده قوه در باطن بدن انسانى براى نظام اداره عالم جسمانى. از همه شريفتر و عظيمتر موهبى، عقل، به جهت استكمال و ترقيات روحانى، و ساير نعمتها از اطعمه، اشربه، فاكهه، البسه، كه تأمل در نظام عالم عقل را متحير سازد از بسيارى نعم سبحانى. بنابر اين حق شناسى و سپاسدارى الهى كنى، چنانچه عقل كل فرمود: (ما عبدناك حقّ عبادتك).
إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ: بدرستى كه خداى تعالى هرآينه آمرزنده است اگر در اداء شكرگزارى، او تقصير كنيد، مهربان است كه به تقصير شكرگزارى، نعمت را از شما باز نگيرد، و به كفران و ناسپاسى، تعجيل در عقوبت نفرمايد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ «14» وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ أَنْهاراً وَ سُبُلاً لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ «15» وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ «16» أَ فَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لا يَخْلُقُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ «17» وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ «18»
ترجمه
و او است آنكه مسخّر نمود دريا را تا بخوريد از آن گوشتى تازه و بيرون آريد از آن پيرايهاى كه ميپوشيد آنرا و ميبينى كشتيها را شكافندگان آب در آن و تا بجوئيد از فضل او و باشد كه شما شكر گذار شويد
و افكند در زمين كوههاى استوار را كه مبادا حركت دهد شما را و نهرها و راهها را باشد كه شما راه يابيد
و نشانهها را و بستاره آنها راه مىيابند
آيا پس كسيكه مىآفريند مانند كسى است كه نمىآفريند آيا پس توجه نميكنيد
و اگر بشماريد نعمت خدا را بشمار نتوانيد آورد آنرا همانا خدا هر آينه آمرزنده مهربان است.
تفسير
خداوند متعال پس از ذكر ادلّه توحيد بيان نعمت و رحمت و بخشش و بخشايش خود را بر بندگان فرموده باين تقريب كه او است آنچنان خداوندى كه درياى با اين عظمت را در اختيار و تصرّف شما در آورده بطوريكه ميتوانيد از آن ماهى صيد كنيد كه گوشت تازه لطيف با طراوت است و بخوريد و بيرون آوريد از قعر آن بشناورى و غوّاصى لؤلؤ و مرجان را و براى زينت بلباس بدوزيد و بپوشيد و پيرايه گردن و بازو كنيد و ميبينى تو كه پيغمبرى و ساير مردم كه كشتيها چگونه بوسيله باد كه مأمور الهى است بسينههاى خودشان آب دريا را ميشكافند و در آن سير ميكنند بمنفعت شما و براى آنكه شما از خدا بخواهيد كه سود تجارتتان از تفضل و عنايت او زياد شود و شكر گذار و فرمانبردار شويد و افكند در طرح زمين كوههاى ثابت استوار را كه بمنزله ميخها است براى استحكام زمين كه مبادا ميل كند از جاى خود و مضطرب شود و شما را متحرّك و مائل و مضطرب نمايد و نيز افكند نهرها و رودهاى جارى را و راههاى آنها و شما را بآباديها و شهرهاتان تا آنها بمزارع و بساتين شما برسند و شما بمقاصد و منازل خودتان در رفتن و بر گشتن راه يابيد و علاوه علائم و نشانههائى براى شناختن راه در طرح زمين افكند از قبيل كوه و دره و تپّه و بلندى و پستى و امثال اينها كه در روز راهنما باشند و در شب بستارهها مردم را خداوند راهنمائى ميكند و آنها راه مىيابند در دريا و صحرا
جلد 3 صفحه 277
در كافى از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه خداوند ائمه را اركان زمين قرار داد كه مبادا حركت دهد اهلش را و در اكمال از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه اگر امام عليه السّلام يك ساعت از زمين برداشته شود موج ميزند زمين باهلش مانند دريا و در كافى و مجمع و قمّى ره و عياشى ره روايات بسيارى نقل نمودهاند از ائمه اطهار كه علامات مائيم و نجم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود مراد از نجم در آيه ستاره جدى ميباشد كه هميشه هست و بآن قبله شناخته ميشود و اهل دريا و صحرا هدايت ميشوند و از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه آيه معناى ظاهرى دارد و معناى باطنى جدى نشانه قبله است و راهنماى اهل دريا و صحرا چون هميشگى است فيض ره فرموده يعنى اين معناى ظاهرى است و معناى باطنى آن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است حقير عرض ميكنم مكرّر ذكر شده كه معناى ظاهرى و باطنى هر دو مراد است و اين از قبيل استعمال لفظ در زيادتر از يك معنى نيست كه مورد اشكال است اگر چه آنهم جائز است و بيان شد آيا پس از ذكر اين همه مخلوقات و نعم الهيه جاى ترديد است كه خداى تعالى مانند بتها و ساير مخلوقات كه خلقى ننمودند و نمينمايند نسبت و شباهتى بآنها ندارد و نبايد آنها را مانند خدا عبادت نمود و از آنها حاجت خواست و آيا نبايد كسيكه خود را عاقل ميداند اندك توجّهى باين موضوع مهم نمايد تا متذكّر شود كه اشتباه بزرگى كرده كه آنها را مانند خدا ستايش نموده و اگر مردم بخواهند بشمارند و تعيين كنند نعمتهاى خدا را كه چه قدر است ممكن نيست و نميتوانند چون از حدّ شمار بيرون است چه رسد بآنكه بخواهند شكر آنها را بجاى آورند چون كسى نمىتواند تمام نعمتهائى را كه در وجود او جمع است از اعضاء و اجزاء و عروق و اعصاب و حواس و انفاس و غيرها تعداد نمايد چه رسد بموجودات ارضيه و سماويّه كه مدخليت در زندگى او دارند و چه رسد بشكر آنها و شكر بر توفيق شكر گذارى كه آنهم نعمت بزرگى است و موجب تسلسل ميشود در اوّل گلستان فرموده: هر نفسى كه فرو ميرود ممدّ حيات است و چون بر ميآيد مفرّح ذات پس در هر نفسى دو نعمت موجود و بر هر نعمتى شكرى واجب. از دست و زبان كه بر آيد. كز عهده شكرش بدر آيد. پس بايد در مقام اداء شكر نعمت كه عقلا واجب
جلد 3 صفحه 278
است ناچار متمسك و متوسل بمغفرت و رحمت الهى شد تا از گناه تقصير در آن بمقتضاى غفوريّت خود بگذرد و بمقتضاى رحيميت خود قطع نعمت و تعجيل در عقوبت نفرمايد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَةَ اللّهِ لا تُحصُوها إِنَّ اللّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ «18»
و اگر شماره كنيد نعمت خدا را احصاء نميتوانيد كنيد محققا خداوند هم آمرزنده گناهانست و هم رحم كننده بندهگانست اگر كوچكترين نعمتهاي الهي را تصور كنيد ميليونها نعمت در او مندرج است، مثلا يك قرص نان در سفره انسان تناول كند تصوّر كنيد که اينکه گندم از زمان حضرت آدم چه اندازه رجال پشت يكديگر و چه اندازه گندم در قفاي يكديگر كشت شده چه قدر باران باريده آفتاب تابيده تا اينکه دانه گندم بوجود آمده و چه مقدار سير كرده و تصرفات در او شده تا درب دكان خبازي قرار گرفته و چه اندازه دستها ثمن آن گشته تا بدست شما رسيده و بخبّاز داده و نان گرفته و پس از تحصيلش چه اندازه وسائل فراهم فرموده از دست و زبان و دهن و دندان و حلق و امعاء و ساير اجزاء داخل بدن و چه اندازه قوي در بدن قرار داده جاذبه، هاضمه، ماسكه و اينکه يك قرص نان چند قسمت شده و بتمام اعضاء بدن سهمي رسيده از ناخن تا فرق سر خون شده لحم استخوان صفري بلغم سوداء تا فضولاتش با چه وسائلي دفع شده جلّ الخالق چه رسد بسائر نعم ظاهريه و باطنيّه سماويه و ارضيّه دينيّه و دنيويه جسمانيه و روحانيه اخلاقيه و افعاليه قلبيه و نفسيه و غير اينها لذا ميفرمايد: وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَةَ اللّهِ لا تُحصُوها إِنَّ اللّهَ لَغَفُورٌ آمرزنده گناهان و ستاريت آنها (رحيم) رحمت دنيوي و اخروي رحمتي که وسعت کل شيء.
97
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 18)- سر انجام برای این که هیچ کس تصور نکند نعمت خدا منحصر به اینهاست میگوید: «و اگر بخواهید نعمتهای خدا را شماره کنید قادر بر احصای آن نیستید» (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها).
اکنون این سؤال پیش میآید که پس ما چگونه میتوانیم حق شکر او را ادا کنیم؟ آیا با این حال در زمره ناسپاسان نیستیم؟
پاسخ این سؤال را قرآن در آخرین جمله این آیه بیان کرده، میگوید:
«خداوند غفور رحیم است» (إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).
آری! خدا مهربانتر و بزرگوارتر از آن است که شما را به خاطر عدم توانایی بر شکر نعمتهایش مؤاخذه یا مجازات کند، همین قدر که بدانید سر تا پای شما غرق نعمت اوست و از ادای حق شکرش عاجزید و عذر تقصیر به پیشگاهش برید، نهایت شکر او را انجام دادهاید.
ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جا آورد!
ولی اینها همه مانع از آن نیست که ما به مقدار توانایی به احصای نعمتهایش بپردازیم.
نکات آیه
۱- نعمتهاى خداوند، فراوان و بى شمار است. (و إن تعدّوا نعمة الله لاتحصوها إن الله لغفور رحیم)
۲- انسانها، توان شکرگزارى مطلوب و اداى حق نعمتهاى بى شمار خداوند را ندارند. (و إن تعدّوا نعمة الله لاتحصوها إن الله لغفور رحیم) از اینکه خداوند پس از بیان نعمتهاى بى شمار بر بندگان، خود را با صفت «غفور» (آمرزنده) توصیف مى کند، مى توان استفاده کرد که انسانها از عهده شکر نعمتهاى فراوان الهى بر نخواهند آمد.
۳- تلاش براى اداى حق نعمتهاى خداوند، امرى شایسته و بایسته است. (و إن تعدّوا نعمة الله لاتحصوها إن الله لغفور)
۴- خداوند، غفور (بسیار آمرزنده) رحیم (مهربان) است. (إن الله لغفور رحیم)
۵- اعطاى نعمتهاى غیر قابل شمارش به بندگان، برخاسته از رحمت خداوند است. (و إن تعدّوا نعمة الله لاتحصوها إن الله لغفور رحیم)
۶- ادا نکردن حق نعمتهاى فراوان خداوند، نوعى نقصان و کاستى و سزاوار توبیخ و سرزنش است. (و إن تعدّوا نعمة الله لاتحصوها إن الله لغفور رحیم) ذکر «إن الله لغفور» پس از بیان نعمتهاى فراوان خداوند، احتمال دارد از این جهت باشد که ادا نشدن شایسته حق نعمتهاى خداوند، نوعى نقصان تلقى مى شود و از این جهت، مایه توبیخ است. عبارت «إن الله لغفور» بیان کننده ضمنى آن نقصان و کاستى است که خداوند آن را مورد بخشایش خویش قرار مى دهد.
۷- انسان، داراى موقعیتى ویژه در جهان و همه عوامل طبیعى در خدمت وى (و الأنعم خلقها لکم ... ما ذرأ لکم ... سخّر لکم ... و إن تعدّوا نعمة الله لاتحصوها) با توجه به اینکه از آیه ۵ تا ۱۶ نعمتهاى ارزانى شده به انسان ذکر گردیده و سرانجام غیر قابل شمارش بودن نعمتهاى الهى بیان شده است، مطلب فوق به دست مى آید.
موضوعات مرتبط
- ارزشها: ضد ارزشها ۶
- اسماء و صفات: رحیم ۴; غفور ۴
- انسان: عجز انسان ۲; فضایل انسان ۷
- خدا: آثار رحمت خدا ۵; منشأ نعمتهاى خدا ۵; وفور نعمتهاى خدا ۱، ۲، ۵
- شکر: اهمیت شکر نعمت ۳; عجز از شکر نعمت ۲
- عمل: عمل پسندیده ۳
- عوامل طبیعى: نقش عوامل طبیعى ۷
- کفران: سرزنش کفران نعمت ۶
منابع