الإسراء ١١١
کپی متن آیه |
---|
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَکُنْ لَهُ شَرِيکٌ فِي الْمُلْکِ وَ لَمْ يَکُنْ لَهُ وَلِيٌ مِنَ الذُّلِ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِيراً |
ترجمه
الإسراء ١١٠ | آیه ١١١ | الإسراء ١١٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«وَلِیٌّ»: سرپرست. یار و مددکار. «مِنَ الذُّلِّ»: به خاطر خواری و ناتوانی. برای رهائی از حقارت.
نزول
«شیخ طوسى» گوید: القرظى گوید: یهود و نصارى مى گفتند، خداوند از براى خویش فرزند انتخاب کرده است و مشرکین عرب مى گفتند: «لبّیک اللّهمّ لبّیک، لبّیک لاشریک لک الّا شریک هو لک و صائبین و مجوس» مى گفتند: اگر اولیاء و دوستان خدا نبودند هر آینه خداوند به خوارى مى افتاد سپس براى رد عقاید آنان این آیه نازل گردید.[۱]
تفسیر
- آيات ۱۰۱ - ۱۱۱، سوره اسرى
- مقصود از معجزات نه گانه موسى (ع ) در آيه : ((ولقد آتينا موسى تسع ايات بينات...((
- معناى اينكه خطاب به بنى اسرائيل فرمود: ((اسكنوا الارض فاذا جاء وعدالاخرة ...((
- حكمت نزول تدريجى وتفريق قرآن
- بى نياز بودن قرآن از ايمان مشركين به آن ، براى ثبوت حقانيت وكمالش
- اشاره به اقسام نام ها وبيان مراد از جمله : ((فله الاسماء الحسنى ((
- اين آيه عقيده وثنيت را درباره اسماء وصفات الهى رد مى كند
- بيان اينكه اسماء خداوند متعال مرآت ومعرف يك مسمى هستند
- معناى ((جهر(( و((اخفات (( وامر به اعتدال در قرائت نماز
- نفى فرزند، ولى وشريك داشتن خداى تعالى
- بحث روايتى
- (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته )
- رواياتى درباره اسماء حسنى ، اسماء حقيقى واسماء اسماء خدا
- مطالب اتفاقى واختلافى درباره اسماء خدا واشاره به عقيده بت پرستان درباره آن
- چند روايت درباره جهر واخفات در نماز
- بحثى روايتى وقرآنى
- (درباره تفريق آيات قرآن وقرانا فرقناه ...)
- تقسيم قرآن به آيات وسور
- عدد سوره ها وآيات قرآن كريم
- ترتيب سوره هاى قرآن كريم
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً «111»
و بگو: ستايش از آنِ خداوندى است كه نه فرزندى براى خود گرفته است، و نه در حاكميّت، شريكى براى او بوده و نه هرگز به خاطر ذلّت و ضعف، ياورى گرفته است. و او را به طور شايسته، بزرگ بشمار.
نکته ها
اين سوره، با تسبيح خداوند آغاز شد و با حمد و تكبير او پايان گرفت، چنانكه سورهى مؤمنون نيز با رستگارى مؤمنان آغاز شده، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» و با رستگار نشدن كفّار، پايان گرفته است. «لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ»*
در روايات، تلاوت اين آيه، براى اداى دين و رفع وسوسه و برطرف شدن فقر و بيمارى، مؤثّر شمرده شده است.
نفى فرزند از خداوند، در مقابل يهود و مسيحيّت است، و نفى شريك در مقابل قريش و نفى ولىّ در مقابل برخى از مجوسان و ستارهپرستان است. «1»
پیام ها
1- ستايش خدا را از خدا بياموزيم. قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ...
2- دليل اختصاص ستايشها به خدا، بىنيازى اوست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً»
3- عظمت و بزرگى خدا را عظمتى ويژه دانسته و او را بىنياز مطلق بدانيم. «كَبِّرْهُ تَكْبِيراً»
«الحمدللّه ربّ العالمين
»
«1». تفسير مجمعالبيان ونمونه.
جلد 5 - صفحه 137
سورهى كهف
اين سوره، يكصد وده آيه دارد، و جز آيهى 28، همهى آن در مكّه نازل شده است. در اين سوره از داستان اصحاب كهف و داستان موسى و خضر و داستان ذوالقرنين «1» و مسائل مبدأ و معاد بحث شده است.
مشركان قريش افرادى را از مكّه به مدينه فرستادند تا ماجراى بعثت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و نشانهى صداقت او را از علماى يهود بپرسند. علماى يهود به فرستادگان مشركان گفتند: از او سه چيز سؤال كنيد؛ اگر دو چيز را جواب داد و يكى را بىپاسخ گذاشت، او صادق است. دربارهى اصحاب كهف، ذوالقرنين و روح بپرسيد. اگر از اصحاب كهف و ذوالقرنين جواب داد، ولى از روح جواب نداد، او پيامبر است. «2»
در فضيلت اين سوره و آثار تلاوت آن، احاديث بسيارى است كه به چند نمونه آن اشاره مىشود: هركه اين سوره را بخواند از فتنهى دجّال بيمه است.
تلاوت آن در شب جمعه، سبب آمرزش گناهان تا جمعهى ديگر و سه روز بعد از آن مىشود. تلاوت آيهى آخر آن سبب بيدار شدن در هر ساعتى از شب كه بخواهيد مىگردد. تلاوت اين سوره مانع از عذاب دوزخ و مانع ورود شيطان به خانهاى است كه در آن شب، اين سوره خوانده شده است.
به هر حال خواندن و تلاوت همراه با فهميدن و عمل كردن، رمز رسيدن به بركات قرآن است.
«1». اين سه داستان فقط در اين سوره بيان شده است.
«2». تفسير درّالمنثور.
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 138
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً (111)
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً: و بگو حقيقت ستايش و ثنا مختص است به ذات خداوندى كه فرا نگرفت فرزندى. اين فرمايش رد است
«1» تفسير برهان، جلد 2، صفحه 403.
«2» همان مدرك.
«3» تفسير برهان، جلد 2 صفحه 453.
جلد 7 - صفحه 462
بر يهود و نصارى كه عزير و مسيح را پسر خدا دانستند، و البته اين قسمت موجب نقض و احتياج و حدوث، و ذات الوهيت شايسته اين صفات نباشد.
وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ: و نباشد مر ذات الهى را شريكى در پادشاهى و سلطنت الهيت. اين فرمايش رد مشركان است كه بتان را شريك حق دانستند. و مسلم است كه شركت، منافى استقلاليت خواهد بود. وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِ: و نباشد مر ذات ذو الجلال را دوستى كه همجنس او باشد، يا غير جنس از جهت مذلتى كه داشته باشد تا به سبب قيام آن دوست به امر او، عزيز و ارجمند گردد. اين فرمايش رد صائبان است كه مىگفتند (لو لا اولياء اللّه لذلّ) اگر خداى را دوستان نبودى، هرآينه ذليل شدى. و محقق است اسناد چنين نسبتى به ساحت كبريائى، موجب نقص و عجز، و منافى قدرت مطلقه سبحانى خواهد بود. علم الهدى رحمة اللّه فرمود: حق تعالى دوست نگيرد تا به مدد او از ذلت به عزت رسد، بلكه دوست گيرد تا به لطف شامله سبحانى از حضيض مذلت به اوج رفعت رسد.
نكته: ترتب حمد بر نفى اتخاذ ولى، جهت دلالت است بر آنكه ذات سبحانى مستحق جميع حمد است، زيرا كامل الذات و متفرد به ايجاد و منعم على الاطلاق باشد، و ما سوى ناقص و محتاج و مملوك او هستند؛ و لذا عطف فرموده بقوله: وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً: و تعظيم كن ذات حق را تعظيم كردنى، يعنى خداوند عزّ و جلّ را بزرگتر دان از وصف واصفان و معرفت عارفان. نزد بعضى مراد گفتن (اللّه اكبر) است. ثعلبى روايت نموده از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه: گفتن (اللّه اكبر) براى بنده بهتر است از دنيا و آنچه در او باشد.
تنبيه: آيه شريفه آگاهى است به آنكه بنده هر چند مبالغه كند در تنزيه و تمجيد سبحانى و جهد نمايد در عبادت الهى، بايد كه معترف شود به قصور خود از سپاسدارى و حق شناسى؛ و لذا فرمود حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: ما عرفناك حقّ معرفتك و ما عبدناك حقّ عبادتك.
تتمه: تفسير برهان- عياشى از حضرت صادق از پدر بزرگوارش
جلد 7 - صفحه 463
عليهما السّلام فرمود: حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردى از اصحاب را نيافت، بعد فرمود به او: چه چيز تو را از ما باز داشت؟ عرض كرد:
درد و عيال. فرمود: تعليم كنم تو را كلماتى كه بخوانى، برود از تو درد، و دور شود از تو فقر. مىگوئى: لا حول و لا قوة الا باللّه العلىّ العظيم توكّلت على الحىّ الّذى لا يموت و الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً. «1» (تمام شد اين سوره مباركه در جوار روضه حضرت معصومه سلام اللّه عليها)
«1» تفسير برهان، جلد 2، صفحه 454.- تفسير عيّاشى، جلد 2، صفحه 320.
جلد 7 - صفحه 464
جلد 7 - صفحه 465
فهرست مجلدات تفسير اثنى عشرى
تفسير اثنى عشرى مشتمل است بر چهارده جلد به نام نامى چهارده معصوم عليهم السّلام:
جلد اول. مشتمل بر دو سوره: سوره فاتحه، سوره بقره.
جلد دوم. مشتمل بر دو سوره: سوره آل عمران، سوره نساء.
جلد سوم. مشتمل بر دو سوره: سوره مائده، سوره انعام.
جلد چهارم. مشتمل بر دو سوره: سوره اعراف، سوره انفال.
جلد پنجم. مشتمل بر دو سوره: سوره توبه، سوره يونس.
جلد ششم. مشتمل بر سه سوره هود، سوره يوسف، سوره رعد.
جلد هفتم. مشتمل بر چهار سوره: سوره ابراهيم، سوره حجر، سوره نحل سوره بنى اسرائيل.
جلد هشتم. مشتمل بر چهار سوره: سوره كهف، سوره مريم، سوره طه، سوره انبياء.
جلد نهم. مشتمل بر پنج سوره: سوره حج، سوره مومنون، سوره نور سوره فرقان، سوره شعراء.
جلد دهم. مشتمل بر هشت سوره: سوره نمل، سوره قصص، سوره عنكبوت، سوره روم، سوره لقمان، سوره سجده، سوره احزاب، سوره السباء
جلد 7 - صفحه 466
جلد يازدهم. مشتمل بر نه سوره: سوره فاطر، سوره يس، سوره الصافات، سوره ص، سوره زمر، سوره مومن، سوره سجده، سوره شورى سوره زخرف.
جلد دوازدهم. مشتمل بر سيزده سوره: سوره الدخان، سوره الجاثيه، سوره الاحقاف، سوره محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم، سوره الفتح، سوره الحجرات، سوره ق، سوره و الذاريات، سوره الطور، سوره النجم، سوره القمر، سوره الرحمن، سوره الواقعه، جلد سيزدهم. مشتمل بر بيست و يك سوره: سوره الحديد، سوره المجادله، سوره الحشر، سوره الممتحنه، سوره الصف، سوره الجمعه، سوره المنافقين، سوره التغابن، سوره الطلاق، سوره التحريم، سوره الملك، سوره ن، سوره الحاقه، سوره المعارج، سوره نوح، سوره الجن، سوره المزمل، سوره المدثر، سوره القيمه، سوره الدهر، سوره المرسلات.
جلد چهاردهم. مشتمل بر سى و هفت سوره: سوره النبأ، سوره النازعات، سوره عبس، سوره التكوير، سوره الانفطار، سوره المطففين، سوره الانشقاق سوره البروج، سوره الطارق، سوره الاعلى، سوره الغاشيه، سوره الفجر سوره البلد، سوره الشمس، سوره الليل، سوره الضحى، سوره الم نشرح، سوره التين، سوره اقرء، سوره القدر، سوره البينه، سوره الزلزال، سوره العاديات، سوره القارعه، سوره التكاثر، سوره و العصر، سوره الهمزه، سوره الفيل، سوره قريش، سوره الماعون، سوره الكوثر، سوره الكافرون، سوره النصر، سوره تبت، سوره الاخلاص، سوره الفلق، سوره الناس
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلاً (106) قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً (107) وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً (108) وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً (109) قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً (110)
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً (111)
ترجمه
و قرآن را متفرق نموديمش از يكديگر تا بخوانى آنرا بر مردم بآرامى و نازل نموديم آن را نازل نمودنى
بگو ايمان بياوريد بآن يا نياوريد همانا آنان كه داده شدند دانش را پيش از آن چون خوانده شود بر آنها مىافتند برويهاشان سجده كنان
و ميگويند منزّه است پروردگار ما همانا بوده است وعده پروردگار ما هر آينه بجا آورده شده
و ميافتند برويهاشان با آن كه ميگريند و ميافزايد ايشان را فروتنى
بگو بخوانيد خدا را بنام اللّه يا بخوانيد بنام رحمن هر كدام را بخوانيد پس از براى او است نامهاى نيكو و بلند مخوان نمازت را و آهسته مخوان آن را و بجوى بميانه خواندن راهى
و بگو ستايش مر خداوندى را است كه نگرفت فرزندى و نباشد براى او انبازى در پادشاهى و نباشد براى او ياورى از خوارى و بزرگ خوان او را بزرگ خواندنى.
تفسير
خداوند حميد قرآن مجيد را در مدّت بيست و سه سال نبوّت نبى اكرم بتدريج سوره سوره و آيه آيه بر آنحضرت نازل فرمود در موقع لزوم و حاجت بر طبق مصلحت و اقتضاء وقت و حال و مقام تا بتدريج و تأنّى و تأمّل و آرامى تلاوت فرمايد بر مردم براى سهولت حفظ الفاظ و فهم معانى و عمل باحكام آن و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه فرّقناه بتشديد قرائت فرموده و ظاهرا با مشهور تفاوتى ندارد جز آن كه اظهر در معناى مراد است و دستور فرمود به پيغمبر خود كه بكفّار بفرمايد ايمان شما بقرآن موجب مزيد كمال آن نيست و اعراض
جلد 3 صفحه 400
شما از آن مورث نقص قدر آن نميشود بلكه چه ايمان بياوريد و چه نياوريد يكسان است و فرمود چون دانشمندان از اهل كتاب كه اوصاف تو را در تورية و انجيل و غيره خواندهاند و بشارات كتب سماوى را بقدوم پيغمبر خاتم شنيدهاند و امارات نبوّت و رسالت را در تو مشاهده نمودهاند و معرفت باعجاز قرآن و اتقان احكام آن پيدا كردهاند وقتى تلاوت شود بر آنها از نهايت شوق و شعف بشنيدن آن و بشكر آن كه خداوند انجاز فرموده وعده خود را و براى عظمت كلام الهى برويهاشان بزمين مىافتند در حال سجده و ميگويند منزّه است خداوند از آن كه خلف وعده نمايد تحقيقا همانستكه خدا بوعده خود وفا فرمود و آن پيغمبرى را كه دينش ناسخ اديان و كتابش ناسخ كتب است فرستاد و چون مواعظ قرآنيّه در نفوس ايشان مؤثر شود از شوق بهشت و ترس جهنّم و خوف خدا كه شايد در اداء وظائف عبوديّت كوتاهى كرده باشند ثانيا روى نياز بدرگاه كريم كارساز بر زمين ميگذارند در حال گريه و زارى و توبه و انابه و اين معرفت موجب مزيد خضوع و خشوع و تواضع و فروتنى آنها در پيشگاه احديّت خواهد بود و اينكه از رويها بأذقان تعبير فرموده با آنكه ذقن بمعناى چانه است و آن جزئى از اجزاء روى است بنظر حقير براى اشاره بسرعت ايشان است در اين عمل از شدّت شوق چون در حال تعجيل اوّل چانه بزمين ميرسد وقتى كه شخص بىاختيار بزمين افتد و كلمه ان در ان كان مخفّفه از مثقّله است و گفتهاند پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در وقت ذكر و دعا يا اللّه و يا رحمن ميفرمود و اهل شرك شنيدند و گفتند او ما را بتوحيد دعوت ميكند و خود دو خدا را ميخواند و يهود گفتند او ذكر رحمن را كمتر ميكند با آن كه در تورية زيادتر ذكر شده لذا خداوند به پيغمبر خود فرمود كه بآنها بفرمايد كه خدا را چه بخوانيد بنام اللّه چه بخوانيد بنام رحمن تفاوتى در خوبى ندارد چون تمام نامهاى خدا خوب است و هر يك دلالت بر صفتى از صفات كمال و جمال و جلال دارد و بمناسبت مقامات بايد ذكر شود نهايت آن كه اللّه نامى است كه جامع صفات حسنه است و در هر مقام مناسب است و سائر نامها با آن كه متعدّدند و لفظا و معنا اختلاف دارند اشارهاند بهمان حقيقت بسيط متّصف بتمام صفات خوب و منزّه از تمام نقائص و عيوب پس نميشود هيچ نام بدى براى خدا فرض كرد و تمام نامهاى خدا خوب است و تعدّد عناوين
جلد 3 صفحه 401
موجب تعدد معنون نميشود و كلمه ما زائده براى تأكيد شرط است و ضمير در فله راجع بمدعوّ و مسمّى است كه مفهوم از كلام است و كلمه ايّا منصوب بتدعوا است كه مجزوم بشرط است و در مجمع و عيّاشى ره از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در صدر اسلام نماز را بلند قرائت ميفرمود و اهل شرك مطلع بر مكان آنحضرت ميشدند و اذيّت و آزارش ميكردند لذا مأمور شد كه بلند قرائت نفرمايد ولى از چند روايت كه در كتب معتبره از امام صادق عليه السّلام نقل شده استفاده ميشود كه مراد نهى از بلند خواندن خارج از متعارف و آهسته خواندن است بنحوى كه خود شخص هم صداى خود را نشنود و امر است بخواندن متوسط و در حدّ اعتدال و از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه بامام صادق عليه السّلام فرمود اى پسر من مواظب باش كار خوبى را كه ميان دو كار بد است عرض كرد چگونه است آن فرمود مانند قول خداوند وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا. وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ. وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً خلاصه آن كه توصيه فرموده بتجاوز ننمودن از حدّ اعتدال و ميانه روى در كليّه امور و اين منافات ندارد با وجوب بلند خواندن سه نماز كه در تاريكى خوانده ميشود و وجوب آهسته خواندن دو نماز كه در روشنائى خوانده ميشود چون هر دو بايد از حدّ اعتدال خارج نشود چنانچه بدوا نقل شد نهايت آنكه در بلند جوهر صوت بايد آشكار باشد و در آهسته مخفى و در عين حال نبايد از حدّ اعتدال و صورت نماز گذار در بلند خواندن خارج شود و در آهسته خواندن نبايد طورى باشد كه خودش هم نشنود چون حدّ اعتدال توسعه دارد و با بلند و آهسته خواندن متعارف منافى نيست و مراد از طلب ميانه و حدّ وسط در خواندن ميزان متعارف است كه در ذيل آيه اشاره بآن شده است و نيز منافات ندارد با آن كه ضرورتى اقتضا نمايد كه واجب شود قدرى از حدّ متوسط اعتدال هم آهستهتر بخواند با آن كه در حدّ اعتدال باقى باشد چنانچه در روايت اولى اشاره به اين معنى شده بود و محتاج بتأمّل است خلاصه آن كه آن اخفاتى كه در نماز ظهر و عصر و جهرى كه در نماز مغرب و عشاء و صبح بر مرد واجب است غير از جهر و اخفاتى است كه در اين آيه نهى از آن شده چون مراد از آن دو ظهور جوهر صوت و خفاء آنست و مراد از اين دو
جلد 3 صفحه 402
افراط و تفريط بخروج از حدّ اعتدال است و در خاتمه سوره پيغمبر اكرم مأمور شد كه ستايش كند خدا را به تنزيه او از ولد چنانچه يهود و نصارى قائل بودند و نفى شريك چنانچه مشركين قريش مىپنداشتند و نفى ناصر و معين چنانچه از مجوس و ستاره پرستان نقل شده و قمّى ره در اينجمله اخيره نقل نموده كه مراد آنستكه خداوند ذليل نميشود تا احتياج بياورى پيدا كند كه او را يارى نمايد و بنابر اين كلمه من سببيّه است و بعضى گفتهاند مراد آنستكه اهل ذلّت از قبيل كافر و فاسق اولياء خدا نميشوند و بنابراين من بيانيّه است و ظاهرا مراد از تكبير خداوند نهايت تعظيم عملى و تكبير لسانى است چنانچه در تهذيب از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه امر فرمود كسى را كه اين آيه را قرائت نمود سه مرتبه تكبير بگويد و نيز از آنحضرت روايت شده كه بايد بگويد اللّه اكبر من ان يوصف يعنى خدا بزرگتر است از آنكه وصف شود و نگويد از هر چيز چون چيزى در مقابل وجود خدا وجود ندارد تا خدا از او بزرگتر باشد و اين موجب ميشود كه حقّ را محدود كرده باشد و مستحبّ است در آخر آيه چهارم نزد كلمه خشوعا سجده كنند و در ثواب الاعمال و غيره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه سوره بنى اسرائيل را در هر شب جمعه قرائت نمايد نميميرد تا ادراك كند امام قائم عجل اللّه تعالى فرجه را و از اصحاب او باشد انشاء اللّه تعالى.
جلد 3 صفحه 403
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ قُلِ الحَمدُ لِلّهِ الَّذِي لَم يَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم يَكُن لَهُ شَرِيكٌ فِي المُلكِ وَ لَم يَكُن لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرهُ تَكبِيراً (111)
و بگو حمد مختص بخدا است آن خداوندي که براي خود اولادي اتخاذ نفرموده و نيست از براي او شريكي در ملك و مملكت و نيست از براي او ولّي و صاحب اختياري از راه ذلّت و ببزرگي ياد كن آنهم چه بزرگي وَ قُلِ الحَمدُ لِلّهِ حمد ثناء جميل است بر فعل اختياري و با شكر و مدح فرق دارد و لذا مختصّ بذات مقدس اللّه است زيرا غير او اگر صفات خوبي داشته باشند مثل جواهرات و حسن و زيبايي و امثال اينها اختياري نيست او را مدح ميشمارند و اگر از انسان عمل خيري صادر شود بالاختيار آنهم براي نفع خود انجام ميدهد آنهم مقدمات بسياري دارد که در تحت اختيار او نيست مثل حيات، قدرت، اعضاء و جوارح حتّي نفس اختيار و توفيق و اعانت و موافقت با مشيّت الهي الذي صفت اللّه است لَم يَتَّخِذ وَلَداً نه مثل يهود که گفتند عزير إبن اللّه است بلكه در تورية رائج آنها
جلد 12 - صفحه 323
آدم را إبن اللّه گفته بلكه گفتند نَحنُ أَبناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ و نه مثل نصاري که عيسي را إبن اللّه شمردند و نه مثل مشركين که ملائكه را بنات اللّه گفتند وَ لَم يَكُن لَهُ شَرِيكٌ فِي المُلكِ نه مثل مجوس که اهرمن را خالق شرور دانسته و نه مثل حكماء که عقول طوليّه و عرضيّه گفتند و هر ما فوقي را خالق و علة ما دون شمردند و نه مثل يهود که شنبه را تعطيل خدا دانستند و كارخانه خود بخود در كار است و نه مثل حكماء طبيعي که مستند بشمس و كواكب از مقارنه و مقابله و تربيع و تثليث ميپندارند وحده لا شريك له نه شرك ذاتي و نه صفاتي و نه عبادتي و نه افعالي و نه نظري وَ لَم يَكُن لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ احتياج در ساحت قدس او نيست عزيز است ذليل نيست ولّي است احتياج بوليّ ندارد ناصر و معين در افعالش نميخواهد يَفعَلُ ما يَشاءُ و يَحكُمُ ما يُرِيدُ وَ كَبِّرهُ تَكبِيراً خدا را ببزرگي ياد كن بذكر (اللّه اكبر) در خبر است حضرت پرسيدند از يكي از علماء از معني (اللّه اكبر) گفت اللّه اكبر من کل شيء فرمود شيء نبود تا اينكه خدا بزرگتر از او باشد عرض كرد پس معني چيست! فرمود
اللّه اكبر من ان يوصف
پي بردن بكنه ذات و صفات از براي ممكن از محالات اوليّه است (حكيم نازي بعقل تا كي بفكرت اينکه ره نميشود طي بكنه ذاتش خرد برد پي، اگر رسد خس بقعر دريا) و من بحكيم قاآني اعتراض دارم که رسيدن خس بقعر دريا از محالات عاديّه است ولي پي بردن بكنه ذات از محالات عقليه است محدود ممكن نيست پي بنا محدود ببرد تمام شد بحمد اللّه سوره مباركه بني اسرائيل و يتلوه ان شاء اللّه سوره مباركه كهف و الحمد للّه اوّلا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلي اللّه علي محمّد و اله الطيبين الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين الي يوم الدين بيد الاقل العاصي السيد عبد الحسين المدعو بالطيّب.
جلد 12 - صفحه 324
بسم اللّه و باللّه و الصلاة و السّلام علي رسول اللّه و علي اله آل اللّه و اللعن علي اعدائهم اعداء اللّه الي يوم لقاء اللّه.
[سوره مباركه كهف]
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 111)- سر انجام به آخرین آیه این سوره میرسیم آیهای که با حمد خداوند سوره را پایان میدهد همان گونه که با تسبیح ذات پاک او سوره آغاز شده بود، و در حقیقت این آیه نتیجهای است بر کل بحثهای توحیدی این سوره و محتوای همه آن مفاهیم توحیدی.
روی سخن را به پیامبر کرده، چنین میگوید: «بگو: حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که نه فرزندی برای خود انتخاب کرده و نه شریکی در حکومت و مالکیت جهان دارد، و نه سرپرستی برای حمایت در برابر ذلت و ناتوانی» (وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ).
و چنین خدایی با چنان صفات از هر چه فکر کنی برتر و بالاتر است بنابراین «او را بزرگدار و به عظمت بیانتهایش آشنا شو» (وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً).
آیه فوق هرگونه کمک کار و شبیه را از خداوند نفی میکند، چه آن کس که پایینتر باشد (همچون فرزند) و آن کس که همسان باشد (همچون شریک) و آن کس که برتر باشد (همچون ولیّ).
مرحوم «طبرسی» در «مجمع البیان» از بعضی مفسران نقل میکند که این آیه ناظر به نفی اعتقاد انحرافی سه گروه است: نخست مسیحیان و یهود که برای خدا فرزند قائل بودند، و دیگر مشرکان عرب که برای او شریکی میپنداشتند، و لذا در مراسم حجّ میگفتند: لبّیک لا شریک لک، الّا شریکا هو لک! و دیگر ستاره پرستان و مجوس، چرا که آنها برای خدا ولی و حامی قائل بودند.
«پایان سوره اسراء» و پایان جلد دوم برگزیده تفسیر نمونه
جلد سوم
پیشگفتار
گزیده تفسیر نمونه! بزرگترین سرمایه ما مسلمانان قرآن مجید است. معارف، احکام، برنامه زندگی، سیاست اسلامی، راه به سوی قرب خدا، همه و همه را در این کتاب بزرگ آسمانی مییابیم.
بنابراین، وظیفه هر مسلمان این است که با این کتاب بزرگ دینی خود روز به روز آشناتر شود این از یکسو.
از سوی دیگر آوازه اسلام که بر اثر بیداری مسلمین در عصر ما، و بخصوص بعد از انقلاب اسلامی در سراسر جهان پیچیده است، حس کنجکاوی مردم غیر مسلمان جهان را برای آشنایی بیشتر به این کتاب آسمانی بر انگیخته است، به همین دلیل در حال حاضر از همه جا تقاضای ترجمه و تفسیر قرآن به زبانهای زنده دنیا میرسد، هر چند متأسفانه جوابگویی کافی برای این تقاضاها نیست، ولی به هر حال باید تلاش کرد و خود را آماده برای پاسخگویی به این تقاضاهای مطلوب کنیم.
خوشبختانه حضور قرآن در زندگی مسلمانان جهان و بخصوص در محیط کشور ما روز به روز افزایش پیدا میکند، قاریان بزرگ، حافظان ارجمند، مفسران آگاه
ج3، ص20
در جامعه امروز ما بحمد اللّه کم نیستند، رشته تخصصی تفسیر در حوزه علمیه قم به صورت یکی از رشتههای تخصصی مهم در آمده و متقاضیان بسیاری دارد، درس تفسیر نیز از دروس رسمی حوزهها و از مواد امتحانی است، و در همین راستا «تفسیر نمونه» نوشته شد، که تفسیری است سلیس و روان و در عین حال پر محتوا و ناظر به مسائل روز و نیازهای زمان، و شاید یکی از دلایل گسترش سریع آن همین اقبال عمومی مردم به قرآن مجید است.
گر چه برای تهیه این تفسیر به اتفاق گروهی از فضلای گرامی حوزه علمیه قم (دانشمندان و حجج اسلام آقایان: محمد رضا آشتیانی- محمد جعفر امامی- داود الهامی- اسد اللّه ایمانی- عبد الرسول حسنی- سید حسن شجاعی- سید نور اللّه طباطبائی- محمود عبد اللهی- محسن قرائتی و محمد محمدی اشتهاردی) در مدت پانزده سال زحمات زیادی کشیده شد، ولی با توجه به استقبال فوق العادهای که از سوی تمام قشرها و حتی برادران اهل تسنن از آن به عمل آمد، تمام خستگی تهیه آن برطرف گشت و این امید در دل دوستان بوجود آمد که ان شاء اللّه اثری است مقبول در پیشگاه خدا.
متن فارسی این تفسیر دهها بار چاپ و منتشر شده، و ترجمه کامل آن به زبان «اردو» در (27) جلد نیز بارها به چاپ رسیده است، و ترجمه کامل آن به زبان «عربی» نیز به نام تفسیر «الأمثل» اخیرا در بیروت به چاپ رسید و در نقاط مختلف کشورهای اسلامی انتشار یافت.
ترجمه آن به زبان «انگلیسی» هم اکنون در دست تهیه است که امیدواریم آن هم به زودی در افق مطبوعات اسلامی ظاهر گردد.
بعد از انتشار تفسیر نمونه گروه کثیری خواهان نشر «خلاصه» آن شدند.
چرا که مایل بودند بتوانند در وقت کوتاهتر و با هزینه کمتر به محتوای اجمالی آیات، و شرح فشردهای آشنا شوند، و در بعضی از کلاسهای درسی که تفسیر قرآن مورد توجه است به عنوان متن درسی از آن بهرهگیری شود.
ج3، ص21
این درخواست مکرّر، ما را بر آن داشت که به فکر تلخیص تمام دوره (27) جلدی تفسیر نمونه، در پنج جلد بیفتیم ولی این کار آسانی نبود، مدتی در باره آن مطالعه و برنامه ریزی شد و بررسیهای لازم به عمل آمد تا این که فاضل محترم جناب مستطاب آقای احمد- علی بابائی که سابقه فعالیت و پشتکار و حسن سلیقه ایشان در تهیه «فهرست موضوعی تفسیر نمونه» بر ما روشن و مسلّم بود عهده دار انجام این مهمّ گردید و در مدت سه سال کار مستمر شبانه روزی این مهمّ به وسیله ایشان انجام گردید.
اینجانب نیز با فکر قاصر خود کرارا بر نوشتههای ایشان نظارت کردم و در مواردی که نیاز به راهنمایی بود به اندازه توانایی مسائل لازم را تذکر دادم، و در مجموع فکر میکنم بحمد اللّه اثری ارزنده و پر بار به وجود آمده که هم قرآن با ترجمه سلیس را در بر دارد و هم تفسیر فشرده و گویایی، برای کسانی که میخواهند با یک مراجعه سریع از تفسیر آیات آگاه شوند، میباشد.
و نام آن برگزیده تفسیر نمونه نهاده شد.
و من به نوبه خود از زحمات بیدریغ ایشان تشکر و قدر دانی میکنم، امیدوارم این خلاصه و فشرده که گزیدهای است از قسمتهای حساس، و حدیث مجملی از آن مفصل، نیز مورد قبول اهل نظر و عموم قشرهای علاقهمند به قرآن گردد و ذخیرهای برای همه ما در «یوم الجزاء» باشد.
قم- حوزه علمیه ناصر مکارم شیرازی 13 رجب 1414 روز میلاد مسعود امیر مؤمنان حضرت علی علیه السّلام مطابق با 6/ 10/ 1372
ج3، ص23
ادامه جزء پانزدهم
سوره کهف [18]
اشاره
این سوره 110 آیه دارد و تمام آن- بجز آیه 28- در «مکّه» نازل شده است
محتوای سوره:
این سوره با حمد و ستایش خداوند آغاز میشود، و با توحید و ایمان و عمل صالح پایان مییابد.
محتوای این سوره همچون سایر سورههای «مکی» بیشتر بیان مبدأ و معاد و بشارت و انذار است.
مسأله مهم دیگر این که مسلمانان تا آن روز که توانایی دارند به مبارزه ادامه دهند و در صورت عدم توانایی، همچون «اصحاب کهف» هجرت نمایند.
جالب این که در این سوره به سه داستان اشاره شده (داستان اصحاب کهف، داستان موسی و خضر و داستان ذو القرنین) که بر خلاف غالب داستانهای قرآن در هیچ جای دیگر از قرآن سخنی از اینها به میان نیامده است و این یکی از ویژگیهای این سوره است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثی میخوانیم که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «آیا سورهای را به شما معرفی کنم که هفتاد هزار فرشته به هنگام نزولش آن را بدرقه کردند و عظمتش آسمان و زمین را پر کرد؟
یاران عرض کردند: آری فرمود: آن سوره کهف است هر کس آن را روز جمعه بخواند خداوند تا جمعه دیگر او را میآمرزد (و طبق روایتی او را از گناه حفظ میکند) ... و به او نوری میبخشد که به آسمان میتابد و از فتنه دجّال محفوظ خواهد ماند.»
ج3، ص24
و در حدیثی از امام صادق علیه السّلام میخوانیم: کسی که در هر شب جمعه سوره کهف را بخواند شهید از دنیا میرود، و با شهدا مبعوث میشود و در روز قیامت در صف شهدا قرار میگیرد.
بارها گفتهایم عظمت سورههای قرآن و آثار معنوی و برکات اخلاقیش به خاطر محتوای آن یعنی ایمان و عمل به آن است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
نکات آیه
۱- پیامبر(ص)، موظف به ستایش خدا و منحصر دانستن همه ستایشها به ذات یکتاى او (و قل الحمد لله) الف و لام «الحمد» براى استغراق (شمول و فراگیرى) و لام «لله» براى اختصاص است.
۲- تعلیم شیوه ستایش به انسانها از سوى خداوند (و قل الحمد لله الذى لم یتخذ ولدًا)
۳- معبود هستى، واجد همه ارزشها و کمالات و فاقد هر نقص و نیاز (و قل الحمد لله) اختصاص داشتن همه ستایشها به خدا، مستلزم این است که همه ارزشهاى ستایش برانگیز در او جمع بوده و در نهایت نقص و نیاز در او راه نداشته باشد.
۴- بازگشت همه ستایشها براى هر موجود، به حمد و ستایش خداى یکتا و بى همتاست. (و قل الحمد لله) مخصوص بودن همه ستایشها به ذات یکتاى خداوند، در عین وجود ارزشهایى ستایش برانگیز در مظاهر هستى، اشاره به این معنا دارد که: چون مخلوق همه وجودش را از خالق گرفته، پس ارزشهاى او از آنِ خداست و در حقیقت تنها خدا شایسته ستایش است و بس.
۵- خداوند، هیچ گونه فرزندى براى خود نگرفته و از هرگونه شریک و حمایتگر، مبرّا و بى نیاز است. (لم یتخذ ولدًا و لم یکن له شریک ... و لم یکن له ولىّ)
۶- اختصاص همه ستایشها به خداوند، در پرتو بى نیازى او از داشتن فرزند، شریک و حمایتگر است. (الحمد لله الذى لم یتخذ ... و لم یکن له ولىّ) اگر خداوند نیاز به فرزند، شریک و حمایتگر مى داشت هر کدام از اینها دلیل نقص و کاستى بود. در آن صورت همه ارزشهاى ستایش برانگیز منحصر به خداوند نمى شد; پس انحصار ستایشها به خدا، در صورتى است که او را بى نیاز مطلق بشناسیم.
۷- اعتقاد به وجود فرزند، شریک و حمایتگر براى خدا، اعتقادى شرک آلود و موجب تنقیص او (لم یتخذ ولدًا... و لم یکن له ولىّ)
۸- خداوند، تنها فرمانرواى هستى و مبرّا از داشتن هرگونه شریک در جهاندارى (و لم یکن له شریک فى الملک)
۹- موجود نیازمندِ ولایت (سرپرستى و دوستى)، از سر ذلّت موجودى درمانده و داراى کاستى است. (و لم یکن له ولىّ من الذلّ) «ولایت» یا به معناى دوستى است و یا به معناى سرپرستى است که در هر دو صورت، در صورتى که از سر ذلّت باشد نشانگر وجود نقص و کاستى در شىء مورد حمایت و دوستى است.
۱۰- خداوند، داراى عزّت و کبریایى مطلق است. (و لم یکن له ولىّ من الذلّ و کبّره تکبیرًا)
۱۱- لزوم بزرگداشت مقام خداوند و مبرّا دانستن او از همه کاستیها (و کبّره تکبیرًا)
۱۲- عظمت و والایى مقام خداوند، عظمتى بى مانند و غیرقابل قیاس با غیر او (و کبّره تکبیرًا)
۱۳- مقام خداوند، برتر از داشتن فرزند، شریک و حمایتگر (لم یتخذ ولدًا... و کبّره تکبیرًا)
موضوعات مرتبط
- آفرینش: حاکم آفرینش ۸
- اسماء و صفات: صفات جلال ۵، ۸
- حمد: تعلیم روش حمد ۲; حمد خدا ۱، ۴، ۶
- خدا: آثار بى نیازى خدا ۶; اختصاصات خدا ۱، ۶، ۸، ۱۲; اهمیت تکبیر خدا ۱۱; اهمیت تنزیه خدا ۱۱; بى نظیرى خدا ۱۲; تعالیم خدا ۲; تکبیر خدا ۱۲; تنزیه خدا ۵، ۸، ۱۳; خدا و حامى ۵، ۶، ۱۳; خدا و شریک ۵، ۶، ۸، ۱۳; خدا و فرزند ۵، ۶، ۱۳; عزّت خدا ۱۰; عظمت خدا ۱۲; کبریایى خدا ۱۰
- شرک: ردّ شرک ۸; موارد شرک ۷
- عقیده: عقیده به حامى براى خدا ۷; عقیده به شریک خدا ۷; عقیده به فرزنددارى خدا ۷
- محمد(ص): تکلیف محمد(ص) ۱
- معبود راستین: تنزیه معبود راستین ۳; کمالات معبود راستین ۳; معبود راستین و نقص ۳; معبود راستین و نیاز ۳
- معبودیّت: ملاک معبودیّت ۳
- موجودات: حمد موجودات ۴
- نیازها: آثار نیاز به ولایت ۹
- ولایت: ذلّت نیازمند به ولایت ۹
منابع
- ↑ طبرى صاحب جامع البیان نیز این روایت را از محمد بن کعب القرظى روایت نموده است و نظیر یک چنین شأن و نزولى در آیه ۲۸ سوره روم است.