عبس ٢٠
ترجمه
عبس ١٩ | آیه ٢٠ | عبس ٢١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«السَّبِیلَ»: راه تشخیص هدایت و ضلالت و خوبی و بدی (نگا: بلد / ) در پرتو عقل و فکر و الهام و وحی.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۱۷ - ۴۲، سوره عبس
- معناى آيه ((قتل الانسان ما اكفره )) و مراد از كفر در آن
- نفى عذر از بشر در كفر ورزيدن و استكبارش ، با بيان حقارت و ناچيزى مبداء خلقت اوو...
- اشاره به عدم منافات اينكه خلقت و تقدير از ناحيه خدا است با مختار بودن انسان
- مراد از اينكه فرمود خدا انسان را اقبار (دفن ) كرد ثم امانه فاقبره
- معناى آيه : ((كلا لما يقض ما امره )) كه متضمن ملامت انسانهاى مبتلا به كفر است
- معناى آيه : ((كلا لما يقض ما امره )) كه متضمن ملامت انسانهاى مبتلا به كفر است
- اشاره به شدت و سختى روز قيامت به نحوى كه انسان حتى از كسان و نزديكانش مىگريزد
- سيماى كفار و اهل شقاوت در قيامت
- (روايتى درباره : ((قتل الانسان ما اكفره ))،جهل ابوبكر و عمر به معناى ((ابا)) شدت روز قيامت و...)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ «17» مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ «18» مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ «19» ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ «20» ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ «21» ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ «22» كَلَّا لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ «23»
مرگ بر اين انسان (سركش) كه چه ناسپاس است. (مگر خداوند) او را از چه چيز آفريده است. از نطفهاى ناچيز آفريدش و سامانش بخشيد. سپس راه (سعادت) را براى او آسان و فراهم نمود. آنگاه او را ميراند و در گورش نهاد. پس هر زمان كه بخواهد او را برانگيزد. هرگز (چنين نيست) كه هنوز آنچه را كه خدا به او فرمان داده، انجام نداده است.
نکته ها
در ميان انواع برخوردهايى كه با مردگان مىشود، دفن آنها در گور، شيوهاى است كه خداوند به انسان آموخته است. در آيه 31 سوره مائده مىخوانيم: «فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ» آنگاه كه قابيل در فكر چارهجويى و پنهان كردن جسد بىجان برادرش هابيل بود، خداوند با فرستادن كلاغى، دفن در خاك را به او آموخت.
پیام ها
1- انسانِ كافر و ناسپاس مورد لعن خداست. «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ»
2- در شيوه تبليغ گاهى بايد براى گروهى تند سخن گفت. «قُتِلَ الْإِنْسانُ»
3- به آفرينش خود از نطفه ناچيز بنگريد تا از كفر و غرور دست برداريد. «مِنْ
جلد 10 - صفحه 387
نُطْفَةٍ خَلَقَهُ»
4- آفرينش انسان تصادفى نيست، بلكه از روى حساب و كتاب و تقدير و اندازهگيرى است. «فَقَدَّرَهُ»
5- آفريدن، دليل قدرت و اندازهگيرى، دليل حكمت است. «خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ»
6- با آسان بودن راه شناخت حق و پيمودن آن، چرا گروهى بىراهه مىروند؟
قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ ... ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ
7- خداوند با آسان كردن راه تكامل، اتمام حجت كرده است. «ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ»
8- انسان داراى استعدادهاى زيادى است كه با پيمودن راه حق به تكامل مىرسد. «ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ»
9- انسان كه مرگ و قبر را مىبيند، چرا سرسختى مىكند؟ قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ ... ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ
10- تمام كارها در حقيقت منسوب به اوست. «أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ»
11- معاد، جسمانى است. فَأَقْبَرَهُ ... أَنْشَرَهُ يعنى همان را كه در قبر برد، بيرون آورد.
12- با اينكه راه باز و حركت آسان است، امّا گروهى واماندهاند. ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ ...
لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ
13- توحيد و نبوت و معاد در كنار يكديگر مطرحند. «خَلَقَهُ- السَّبِيلَ يَسَّرَهُ- أَنْشَرَهُ»
14- زمان وقوع قيامت تنها در اختيار خداست. «إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ»
15- انسان از ابتدا تا انتها تحت تدبير و در دست اوست. «خَلَقَهُ- أَماتَهُ- أَنْشَرَهُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ «20»
ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ: پس راه بيرون آمدن از شكم مادر آسان گردانيد او را به اين وجه كه فوهه رحم را واسع ساخت و او را ملهم گردانيد تا جنين متولد شود.
يا رام گردانيد او را بر سبيل خير و شرّ و اقتدار و تمكين دادن بر آن.
بيان- آيه دالّ است بر آنكه سبيل عام و دنيا دار مرور و مقصد غير آن است، و لذا در عقب آن فرمايد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
عَبَسَ وَ تَوَلَّى «1» أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى «2» وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى «3» أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى «4»
أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى «5» فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى «6» وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّى «7» وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى «8» وَ هُوَ يَخْشى «9»
فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى «10» كَلاَّ إِنَّها تَذْكِرَةٌ «11» فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ «12» فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ «13» مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ «14»
بِأَيْدِي سَفَرَةٍ «15» كِرامٍ بَرَرَةٍ «16» قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ «17» مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ «18» مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ «19»
ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ «20» ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ «21» ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ «22» كَلاَّ لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ «23»
ترجمه
چهره ترش نمود و روى گرداند
براى آنكه آمد نزد او آن مرد كور
و چه ميدانى تو شايد او پاكيزه شود
يا پند گيرد پس نفع دهد او را پند
امّا كسيكه توانگر شد
پس تو باو متوجه ميشوى
و باكى ندارى كه پاكيزه نباشد
و امّا كسيكه آيد نزد تو با آنكه كوشش ميكند
و ميترسد
پس تو از او بامر ديگر مشغول ميشوى
نه چنين است همانا آن موجب تذكّر است
پس هر كه خواهد متذكّر ميشود بآن
در صحيفههائى گرامى داشته شده
در مقام بلندى پاكيزه
نگاه داشته شده در دست نويسندگان
گرامى نيكوكار
لعنت بر انسان كافر چه چيز ايجاب نموده كفر او را
از چه چيز آفريده او را
از نطفهاى آفريده او را پس تعيين فرموده اندازه اعضاء او را
پس راه را آسان نموده براى او
پس ميرانده او را پس امر فرموده كه در گورش نهند
پس وقتى كه بخواهد برمىانگيزاند او را
نبايد چنين باشد هنوز بجا نياورده آنچه را امر نموده است او را.
تفسير
قمّى ره نقل فرموده كه نازل شد در شأن عثمان و ابن امّ مكتوم و او مؤذن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود و كور بود و آمد نزد آنحضرت در وقتى كه اصحاب در خدمت او بودند و عثمان هم بود پس حضرت او را بر عثمان مقدّم داشت و عثمان عبوس شد
جلد 5 صفحه 344
و روى از او گرداند و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نازل شد در باره مردى از بنى اميّه كه نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود پس ابن امّ مكتوم آمد و آنمرد چون ديد او را تنفّر نمود و جمع آورى كرد خود را و روى ترش نمود و اعراض كرد از توجه باو پس حكايت فرمود خدا اين عمل را و انكار كرد بر او و بنابر اين مفاد آيات شريفه آنستكه روى ترش نمود عثمان و گرداند روى خود را براى آنكه آمد نزد او آنمرد نابينا چه ميدانى تو اى عثمان شايد او خود را پاك و پاكيزه نگهدارد يا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم متذكّر نمايد او را و او از مواعظ آنحضرت بهرهمند گردد اين طرز رفتار تو با فقرا است امّا كسيكه ثروتمند باشد پس تو به او رو ميكنى و متصدّى پذيرائى از او ميگردى و او را احترام مينمائى و باك ندارى از آنكه پاك و پاكيزه باشد يا نباشد وقتى كه ثروتمند باشد و خود را مسئول او نميدانى و امّا كسيكه نزد تو آيد با آنكه ميآيد و سعى ميكند در طلب معارف و احكام الهى و او از خدا ميترسد پس تو از او منصرف و بامر ديگرى مشغول ميشوى چون گفتهاند ابن ام مكتوم براى استماع آيات قرآن آمده بود ولدى الورود اين استدعا را از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نمود و البته نبايد مسلمان چنين كارى را بنمايد قرآن موجب تذكّر است پس هر كس بخواهد متذكّر ميشود بآن و ياد ميگيرد آنرا آنچه ذكر شد در مفاد آيات مستفاد از نقل قمّى ره است و پر واضح است كه اين سلوك با فقرا و اغنيا از اخلاق حميده پيغمبر اكرم كه خداوند او را بخلق عظيم در قرآن ستوده دور است ولى عامّه عميا آنچه را در روايت قمّى ره و مجمع نسبت بعثمان داده شده بود به پيغمبر اكرم نسبت دادهاند و خطابات و عتابات را متوجه بآنحضرت دانستهاند و بعضى از مفسّرين ما هم كه بروايات آنها اعتماد نمودهاند تبعيّت از آنها كردهاند با آنكه در قرآن اسمى از آنحضرت برده نشده و ظاهر آنستكه خطابات متوجه بكسى است كه روى ترش نموده و اعراض كرده در وقت آمدن اعمى نزد او غافل از آنكه آنها حاضرند مقام نبوّت و امامت را تنزّل دهند تا برسد بجائى كه منافات با مطاعن و مظالم ائمه خودشان نداشته باشد و ما قائل بعصمت انبيا و اوصياء هستيم بلكه بايد گفت از پيغمبر ما و اوصياء او ترك اولى هم صادر نشده و اين خطابات و عتابات كه
جلد 5 صفحه 345
بهر مسلمان شريفى متوجه شود افسرده و ملول ميگردد از خداوند بحبيب خود كه هميشه در مقام تسليت خاطر مبارك او است لابدّ بايد در مقابل امر منكرى العياذ باللّه واقع شده باشد و اعتذاراتى كه در اين مقام شده از قبيل آنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مايل بود باسلام اغنياء از قوم خود براى پيشرفت اسلام لذا بآنها اهميّت داد يا ميخواست ابن ام مكتوم را ادب كند چون بىادبى كرده بود و در بين نجواى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با قوم مكرّر مسئلت تلاوت قرآن كرد يا اين سلوك ممنوع نبود و باين آيات ممنوع شد بنظر حقير بىوجه است چون بالاخره يا عتاب خداوند بجا بوده و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مستحق آن يا العياذ باللّه بيجا بوده و پيغمبر منزّه از استحقاق و نميشود بهيچ يك قائل شد اين است كه من ميگويم در تفسير قرآن بايد از اقوال اغيار چشم پوشيد و بائمه اطهار مراجعه نمود تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال خداوند بعد از آن فرموده قرآن در صحف و كتب مكرّمه معظّمه است در مقام مرفوع كه لوح محفوظ الهى است و قمّى ره نقل فرموده كه نزد خدا است و منزّه و مطهّر است از ايادى شياطين در دست كرام الكاتبين و ملائكه مقرّبين و انبياء و مرسلين كه سفراء الهى هستند و قمّى ره نقل فرموده در دست ائمه عليهم السلام است و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه حافظ قرآن و عامل بآن باسفراء كرام برره هستند كه مراد از آنها ظاهرا مكرّم از معاصى و نيكوكارانند لعنت بر آدم مشرك و نيست و نابود باد چه قدر كفران نعمت مينمايد كه كافر ميشود يا معلوم نيست چه موجب شده كه از خداى يگانه صرف نظر نموده در مقابل بت سجده ميكند و چرا بايد تكبر كند خوب است ملاحظه كند كه از چه چيز خدا خلق فرموده او را از نطفه پليد پست آفريده پس تقدير فرموده اعضاء و اجزاء و اشكال و اطوار آنرا بر طبق حكمت و مصلحت تا انسان كامل شده پس آسان فرموده بر او به ارائه دادن باو راه خير و سعادت ابدى را بتوسط انبيا و اوليا و علما و صلحا پس ميرانده و حكم بدفن او فرموده براى نيل بنعيم ابدى و محفوظ ماندن جسد او از درندگان و متأذّى نشدن مردمان از بوى او پس هر وقت بخواهد زنده ميكند او را و از قبر بيرون ميآورد براى حساب و جزاى اعمال نبايد آدمى اينطور
جلد 5 صفحه 346
باشد كه شكر نعمتهاى خدا را بجا نياورد از زمان آدم ابو البشر تا حال هنوز شخصى پيدا نشده كه بتمام وظائف خود كاملا عمل نمايد و حقّ شكر نعمت خدا را بجا آورد چون هيچ كس خالى از قصور و تقصير نبوده مگر آنكه خداوند خودش او را حفظ فرموده و بسعادت ابدى رسانده باشد و محتمل است مراد از جمله اخيره فقط آن انسان كافر باشد كه در تمام عمر خود امر الهى را اطاعت ننموده است و اللّه اعلم بمراده.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ «20» ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقبَرَهُ «21»
پس از آنكه مدت شما منقضي شد و اجل در رسيد.
پس از آن ميميراند او را پس زير خاك ميكند و در قبر ميخواباند.
ثُمَّ أَماتَهُ چند قسم موت داريم قسم معروفش همين موت حيواني است که روح حيواني که عبارت از بخار است تمام ميشود مثل چراغي که خاموش شود و اينکه هم دو نحو است يكي موت طبيعي که نفت چراغ و قوه برق تمام شود خاموش ميشود و يكي موت تصادفي که اخترامي ميگويند مثل اينكه باد چراغ را خاموش كند، اينکه تصادفات که امروزه واقع ميشود يا سقوط از بام يا نزول بلاء مثل وباء و طاعون و زير آوار رفتن و حريق و امراض مهلكه و غرق و اشباه اينها و باين مدت دستگاه دنيوي او طي شده و عالم ديگري براي او پيش ميآيد که ميفرمايد: وَ مِن وَرائِهِم بَرزَخٌ إِلي يَومِ يُبعَثُونَ مؤمنون آيه 100، و يك قسم موت علم و معرفت است که جاهل مرده مجسم است:
(النّاس موتي و اهل العلم أحياء علي الهدي لمن استهدي ادلاء)
از امير المؤمنين مروي است. يك قسم موت ايمان است که كافر و مشرك و منافق و معاند و ناصب که از قابليت هدايت افتادهاند مردهاند: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا استَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُم لِما يُحيِيكُم توبه آيه 24،: إِنَّكَ لا تُسمِعُ المَوتي وَ لا تُسمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوا مُدبِرِينَ نمل آيه 80:
فَأَقبَرَهُ بر حسب متعارف که اموات را در قبر ميگذارند و الا بسا بغرق يا بدريا يا بخوراك حيوانات درنده بلكه ابدان كفار را نبايد دفن كرد بايد در بيابان انداخت
جلد 17 - صفحه 395
ولي هر جا روند همانجا حكم قبر دارد و فرمودند:
(القبر اما روضة من رياض الجنة او حفرة من حفر النيران)
يا دري از بهشت بقبر او باز ميشود و بقدر مد بصر توسعه پيدا ميكند و همه روزه ملائكه با تحف و هدايا بر او وارد ميشوند، يا دري از جهنم باز ميشود و ضيق ميشود که استخوانها در هم فرو ميرود و ملائكه عذاب با سياط و عمده آتشي بر او وارد ميشوند که فرمود:
(اذا مات إبن آدم قامت قيامته)
و روح او بقالب مثالي يا وادي السلام يا برهوت ميبرند با صلحاء يا اشقياء.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 20)- در ادامه همین سخن میافزاید: «سپس راه را برای او آسان کرد» (ثم السبیل یسره).
راه تکامل پرورش جنین در شکم مادر، و سپس راه انتقال او را به این دنیا سهل و آسان نمود.
از عجائب تولد انسان این است که قبل از لحظات تولد آن چنان در شکم مادر قرار دارد که سر او به طرف بالا و صورتش به پشت مادر و پای او در قسمت پایین رحم است، ولی هنگامی که فرمان تولد صادر میشود ناگهان واژگونه میگردد سر او به طرف پایین میآید، و همین موضوع امر تولد را برای او و مادر سهل و آسان میکند.
بعد از تولد نیز در مسیر نموّ و رشد جسمی در دوران کودکی، و سپس نموّ و رشد غرائز، و بعد از آن رشد در مسیر هدایت معنوی و ایمان، همه را از طریق عقل و دعوت انبیاء برای او سهل و آسان ساخته است.
نکات آیه
۱ - خداوند، پیمودن راه طاعت و حرکت در راه راست را، براى انسان ها آسان ساخته است. (ثمّ السبیل یسّره) «ال» در «السبیل» بیانگر ماهیت است. کلمه «السبیل» گرچه مطلق است، ولى به قرینه سیاق آیه - که در مقام بیان معذور نبودن کافران است - مراد راه طاعت خداوند است.
۲ - کفر کافران با وجود آسانى راه هدایت، توجیه ناپذیر است. (ما أکفره ... ثمّ السبیل یسّره)
۳ - هدایت انسان به راه راست و آسان ساختن سلوک آن، مهم تر از آفرینش اندام او است. (ثمّ السبیل) حرف «ثمّ» براى تراخى است و چنانچه جمله «ثمّ السبیل یسّره»، تفسیر جمله «قدّره» و بیان گوشه اى از تقدیرات الهى درباره انسان باشد; مراد تراخى رتبى خواهد بود; یعنى، آنچه بعد از ثمّ ذکر شده است، والاتر و ارجمندتر است.
۴ - توانمندى براى حرکت در راه اطاعت خداوند، از جمله مقدرات الهى در وجود انسان است. (فقدّره . ثمّ السبیل یسّره)
۵ - انسان، موجودى تکامل پذیر و آماده رشد (ثمّ السبیل یسّره) فراهم آوردن «راه» براى انسان و آسان سازى پیمودن آن، نشانگر این است که انسان، به گونه اى آفریده شده که کمالات خود را بالفعل دارا نیست و براى تحصیل آن باید راهى را طى کند.
۶ - فراهم بودن زمینه آشنایى با راه خدا و آسان بودن سلوک آن، نعمتى سزاوار شکرگزارى است. (قتل الإنسن ما أکفره ... ثمّ السبیل یسّره) چنانچه کفر در «ما أکفره» به معناى کفران نعمت باشد; آیات پس از آن - از جمله این آیه - درصدد بیان نعمت هایى خواهد بود که ناسپاسى آنها، موجب نفرین خداوند است.
۷ - توجه به آسانى سلوک راه هدایت، مانع کفرورزى به خداوند است. (ما أکفره ... ثمّ السبیل یسّره)
موضوعات مرتبط
- اطاعت: اطاعت از خدا ۴; منشأ سهولت اطاعت ۱
- انسان: اهمیت خلقت انسان ها ۳; اهمیت هدایت انسان ها ۳; ویژگیهاى انسان ۵
- تکامل: زمینه تکامل ۵
- خدا: افعال خدا ۱; مقدرات خدا ۴
- ذکر: آثار ذکر سهولت هدایت ۷
- رشد: زمینه رشد ۵
- شکر: شکر نعمت ۶
- صراط مستقیم: منشأ سهولت سلوک صراط مستقیم ۱; هدایت به صراط مستقیم ۳
- کفر: توجیه ناپذیرى کفر ۲; موانع کفر ۷
- نعمت: نعمت سلوک سبیل الله ۶
- هدایت: آسانى هدایت ۲