عبس ٢١

از الکتاب
کپی متن آیه
ثُمَ‌ أَمَاتَهُ‌ فَأَقْبَرَهُ‌

ترجمه

بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود،

|سپس وى را بميراند و به گورش برد
آنگاه به مرگش رسانيد و در قبرش نهاد.
آن گاه (به وقت معین) او را بمیراند و به خاک قبر سپرد.
سپس او را میراند و در گور نهاد،
آنگاه بميراندش و در گور كرد.
سپس او را میرانید و او را در گور کرد
سپس او را بميرانيد و در گور كرد.
بعد او را می‌میراند و وارد گورش می‌گرداند.
سپس میراندش، پس در گورش نهاد.
پس میرانیدش و به گور بردش‌

Then He puts him to death, and buries him.
ترتیل:
ترجمه:
عبس ٢٠ آیه ٢١ عبس ٢٢
سوره : سوره عبس
نزول : ٢ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أمَاتَهُ»: او را می‌راند. «أَقْبَرَهُ»: وارد گورش گردانْد.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ «17» مِنْ أَيِّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ «18» مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ «19» ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ «20» ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ «21» ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ «22» كَلَّا لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ «23»

مرگ بر اين انسان (سركش) كه چه ناسپاس است. (مگر خداوند) او را از چه چيز آفريده است. از نطفه‌اى ناچيز آفريدش و سامانش بخشيد. سپس راه (سعادت) را براى او آسان و فراهم نمود. آنگاه او را ميراند و در گورش نهاد. پس هر زمان كه بخواهد او را برانگيزد. هرگز (چنين نيست) كه هنوز آنچه را كه خدا به او فرمان داده، انجام نداده است.

نکته ها

در ميان انواع برخوردهايى كه با مردگان مى‌شود، دفن آنها در گور، شيوه‌اى است كه خداوند به انسان آموخته است. در آيه 31 سوره مائده مى‌خوانيم: «فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ» آنگاه كه قابيل در فكر چاره‌جويى و پنهان كردن جسد بى‌جان برادرش هابيل بود، خداوند با فرستادن كلاغى، دفن در خاك را به او آموخت.

پیام ها

1- انسانِ كافر و ناسپاس مورد لعن خداست. «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ»

2- در شيوه تبليغ گاهى بايد براى گروهى تند سخن گفت. «قُتِلَ الْإِنْسانُ»

3- به آفرينش خود از نطفه ناچيز بنگريد تا از كفر و غرور دست برداريد. «مِنْ‌

جلد 10 - صفحه 387

نُطْفَةٍ خَلَقَهُ»

4- آفرينش انسان تصادفى نيست، بلكه از روى حساب و كتاب و تقدير و اندازه‌گيرى است. «فَقَدَّرَهُ»

5- آفريدن، دليل قدرت و اندازه‌گيرى، دليل حكمت است. «خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ»

6- با آسان بودن راه شناخت حق و پيمودن آن، چرا گروهى بى‌راهه مى‌روند؟

قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ‌ ... ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ‌

7- خداوند با آسان كردن راه تكامل، اتمام حجت كرده است. «ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ»

8- انسان داراى استعدادهاى زيادى است كه با پيمودن راه حق به تكامل مى‌رسد. «ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ»

9- انسان كه مرگ و قبر را مى‌بيند، چرا سرسختى مى‌كند؟ قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ‌ ... ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ‌

10- تمام كارها در حقيقت منسوب به اوست. «أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ»

11- معاد، جسمانى است. فَأَقْبَرَهُ‌ ... أَنْشَرَهُ‌ يعنى همان را كه در قبر برد، بيرون آورد.

12- با اينكه راه باز و حركت آسان است، امّا گروهى وامانده‌اند. ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ‌ ...

لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ‌

13- توحيد و نبوت و معاد در كنار يكديگر مطرحند. «خَلَقَهُ‌- السَّبِيلَ يَسَّرَهُ‌- أَنْشَرَهُ»

14- زمان وقوع قيامت تنها در اختيار خداست. «إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ»

15- انسان از ابتدا تا انتها تحت تدبير و در دست اوست. «خَلَقَهُ‌- أَماتَهُ‌- أَنْشَرَهُ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ «21»

ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ‌: پس بميرانيد او را به وقت انتهاى عمر، به اين وجه كه خلق موت فرمود در او يا ازاله حيات نمود از او. پس او را صاحب قبر گردانيد.

يعنى امر نمود كه او را به خاك درآورند و دفن نمايند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

عَبَسَ وَ تَوَلَّى «1» أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‌ «2» وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى «3» أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى‌ «4»

أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‌ «5» فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى «6» وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّى «7» وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى‌ «8» وَ هُوَ يَخْشى‌ «9»

فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى «10» كَلاَّ إِنَّها تَذْكِرَةٌ «11» فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ «12» فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ «13» مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ «14»

بِأَيْدِي سَفَرَةٍ «15» كِرامٍ بَرَرَةٍ «16» قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ «17» مِنْ أَيِّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ «18» مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ «19»

ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ «20» ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ «21» ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ «22» كَلاَّ لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ «23»

ترجمه‌

چهره ترش نمود و روى گرداند

براى آنكه آمد نزد او آن مرد كور

و چه ميدانى تو شايد او پاكيزه شود

يا پند گيرد پس نفع دهد او را پند

امّا كسيكه توانگر شد

پس تو باو متوجه ميشوى‌

و باكى ندارى كه پاكيزه نباشد

و امّا كسيكه آيد نزد تو با آنكه كوشش ميكند

و ميترسد

پس تو از او بامر ديگر مشغول ميشوى‌

نه چنين است همانا آن موجب تذكّر است‌

پس هر كه خواهد متذكّر ميشود بآن‌

در صحيفه‌هائى گرامى داشته شده‌

در مقام بلندى پاكيزه‌

نگاه داشته شده در دست نويسندگان‌

گرامى نيكوكار

لعنت بر انسان كافر چه چيز ايجاب نموده كفر او را

از چه چيز آفريده او را

از نطفه‌اى آفريده او را پس تعيين فرموده اندازه اعضاء او را

پس راه را آسان نموده براى او

پس ميرانده او را پس امر فرموده كه در گورش نهند

پس وقتى كه بخواهد برمى‌انگيزاند او را

نبايد چنين باشد هنوز بجا نياورده آنچه را امر نموده است او را.

تفسير

قمّى ره نقل فرموده كه نازل شد در شأن عثمان و ابن امّ مكتوم و او مؤذن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود و كور بود و آمد نزد آنحضرت در وقتى كه اصحاب در خدمت او بودند و عثمان هم بود پس حضرت او را بر عثمان مقدّم داشت و عثمان عبوس شد


جلد 5 صفحه 344

و روى از او گرداند و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نازل شد در باره مردى از بنى اميّه كه نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود پس ابن امّ مكتوم آمد و آنمرد چون ديد او را تنفّر نمود و جمع آورى كرد خود را و روى ترش نمود و اعراض كرد از توجه باو پس حكايت فرمود خدا اين عمل را و انكار كرد بر او و بنابر اين مفاد آيات شريفه آنستكه روى ترش نمود عثمان و گرداند روى خود را براى آنكه آمد نزد او آنمرد نابينا چه ميدانى تو اى عثمان شايد او خود را پاك و پاكيزه نگهدارد يا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم متذكّر نمايد او را و او از مواعظ آنحضرت بهره‌مند گردد اين طرز رفتار تو با فقرا است امّا كسيكه ثروتمند باشد پس تو به او رو ميكنى و متصدّى پذيرائى از او ميگردى و او را احترام مينمائى و باك ندارى از آنكه پاك و پاكيزه باشد يا نباشد وقتى كه ثروتمند باشد و خود را مسئول او نميدانى و امّا كسيكه نزد تو آيد با آنكه ميآيد و سعى ميكند در طلب معارف و احكام الهى و او از خدا ميترسد پس تو از او منصرف و بامر ديگرى مشغول ميشوى چون گفته‌اند ابن ام مكتوم براى استماع آيات قرآن آمده بود ولدى الورود اين استدعا را از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نمود و البته نبايد مسلمان چنين كارى را بنمايد قرآن موجب تذكّر است پس هر كس بخواهد متذكّر ميشود بآن و ياد ميگيرد آنرا آنچه ذكر شد در مفاد آيات مستفاد از نقل قمّى ره است و پر واضح است كه اين سلوك با فقرا و اغنيا از اخلاق حميده پيغمبر اكرم كه خداوند او را بخلق عظيم در قرآن ستوده دور است ولى عامّه عميا آنچه را در روايت قمّى ره و مجمع نسبت بعثمان داده شده بود به پيغمبر اكرم نسبت داده‌اند و خطابات و عتابات را متوجه بآنحضرت دانسته‌اند و بعضى از مفسّرين ما هم كه بروايات آنها اعتماد نموده‌اند تبعيّت از آنها كرده‌اند با آنكه در قرآن اسمى از آنحضرت برده نشده و ظاهر آنستكه خطابات متوجه بكسى است كه روى ترش نموده و اعراض كرده در وقت آمدن اعمى نزد او غافل از آنكه آنها حاضرند مقام نبوّت و امامت را تنزّل دهند تا برسد بجائى كه منافات با مطاعن و مظالم ائمه خودشان نداشته باشد و ما قائل بعصمت انبيا و اوصياء هستيم بلكه بايد گفت از پيغمبر ما و اوصياء او ترك اولى هم صادر نشده و اين خطابات و عتابات كه‌


جلد 5 صفحه 345

بهر مسلمان شريفى متوجه شود افسرده و ملول ميگردد از خداوند بحبيب خود كه هميشه در مقام تسليت خاطر مبارك او است لابدّ بايد در مقابل امر منكرى العياذ باللّه واقع شده باشد و اعتذاراتى كه در اين مقام شده از قبيل آنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مايل بود باسلام اغنياء از قوم خود براى پيشرفت اسلام لذا بآنها اهميّت داد يا ميخواست ابن ام مكتوم را ادب كند چون بى‌ادبى كرده بود و در بين نجواى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با قوم مكرّر مسئلت تلاوت قرآن كرد يا اين سلوك ممنوع نبود و باين آيات ممنوع شد بنظر حقير بى‌وجه است چون بالاخره يا عتاب خداوند بجا بوده و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مستحق آن يا العياذ باللّه بيجا بوده و پيغمبر منزّه از استحقاق و نميشود بهيچ يك قائل شد اين است كه من ميگويم در تفسير قرآن بايد از اقوال اغيار چشم پوشيد و بائمه اطهار مراجعه نمود تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال خداوند بعد از آن فرموده قرآن در صحف و كتب مكرّمه معظّمه است در مقام مرفوع كه لوح محفوظ الهى است و قمّى ره نقل فرموده كه نزد خدا است و منزّه و مطهّر است از ايادى شياطين در دست كرام الكاتبين و ملائكه مقرّبين و انبياء و مرسلين كه سفراء الهى هستند و قمّى ره نقل فرموده در دست ائمه عليهم السلام است و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه حافظ قرآن و عامل بآن باسفراء كرام برره هستند كه مراد از آنها ظاهرا مكرّم از معاصى و نيكوكارانند لعنت بر آدم مشرك و نيست و نابود باد چه قدر كفران نعمت مينمايد كه كافر ميشود يا معلوم نيست چه موجب شده كه از خداى يگانه صرف نظر نموده در مقابل بت سجده ميكند و چرا بايد تكبر كند خوب است ملاحظه كند كه از چه چيز خدا خلق فرموده او را از نطفه پليد پست آفريده پس تقدير فرموده اعضاء و اجزاء و اشكال و اطوار آنرا بر طبق حكمت و مصلحت تا انسان كامل شده پس آسان فرموده بر او به ارائه دادن باو راه خير و سعادت ابدى را بتوسط انبيا و اوليا و علما و صلحا پس ميرانده و حكم بدفن او فرموده براى نيل بنعيم ابدى و محفوظ ماندن جسد او از درندگان و متأذّى نشدن مردمان از بوى او پس هر وقت بخواهد زنده ميكند او را و از قبر بيرون ميآورد براى حساب و جزاى اعمال نبايد آدمى اينطور


جلد 5 صفحه 346

باشد كه شكر نعمتهاى خدا را بجا نياورد از زمان آدم ابو البشر تا حال هنوز شخصى پيدا نشده كه بتمام وظائف خود كاملا عمل نمايد و حقّ شكر نعمت خدا را بجا آورد چون هيچ كس خالى از قصور و تقصير نبوده مگر آنكه خداوند خودش او را حفظ فرموده و بسعادت ابدى رسانده باشد و محتمل است مراد از جمله اخيره فقط آن انسان كافر باشد كه در تمام عمر خود امر الهى را اطاعت ننموده است و اللّه اعلم بمراده.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


ثُم‌َّ السَّبِيل‌َ يَسَّرَه‌ُ «20» ثُم‌َّ أَماتَه‌ُ فَأَقبَرَه‌ُ «21»

‌پس‌ ‌از‌ آنكه‌ مدت‌ ‌شما‌ منقضي‌ شد و اجل‌ ‌در‌ رسيد.

‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ ميميراند ‌او‌ ‌را‌ ‌پس‌ زير خاك‌ ميكند و ‌در‌ قبر ميخواباند.

ثُم‌َّ أَماتَه‌ُ چند قسم‌ موت‌ داريم‌ قسم‌ معروفش‌ همين‌ موت‌ حيواني‌ ‌است‌ ‌که‌ روح‌ حيواني‌ ‌که‌ عبارت‌ ‌از‌ بخار ‌است‌ تمام‌ ميشود مثل‌ چراغي‌ ‌که‌ خاموش‌ شود و ‌اينکه‌ ‌هم‌ دو نحو ‌است‌ يكي‌ موت‌ طبيعي‌ ‌که‌ نفت‌ چراغ‌ و قوه‌ برق‌ تمام‌ شود خاموش‌ ميشود و يكي‌ موت‌ تصادفي‌ ‌که‌ اخترامي‌ ميگويند مثل‌ اينكه‌ باد چراغ‌ ‌را‌ خاموش‌ كند، ‌اينکه‌ تصادفات‌ ‌که‌ امروزه‌ واقع‌ ميشود ‌ يا ‌ سقوط ‌از‌ بام‌ ‌ يا ‌ نزول‌ بلاء مثل‌ وباء و طاعون‌ و زير آوار رفتن‌ و حريق‌ و امراض‌ مهلكه‌ و غرق‌ و اشباه‌ اينها و باين‌ مدت‌ دستگاه‌ دنيوي‌ ‌او‌ طي‌ ‌شده‌ و عالم‌ ديگري‌ ‌براي‌ ‌او‌ پيش‌ ميآيد ‌که‌ ميفرمايد: وَ مِن‌ وَرائِهِم‌ بَرزَخ‌ٌ إِلي‌ يَوم‌ِ يُبعَثُون‌َ مؤمنون‌ آيه 100، و يك‌ قسم‌ موت‌ علم‌ و معرفت‌ ‌است‌ ‌که‌ جاهل‌ مرده‌ مجسم‌ ‌است‌:

(‌النّاس‌ موتي‌ و اهل‌ العلم‌ أحياء ‌علي‌ الهدي‌ لمن‌ استهدي‌ ادلاء)

‌از‌ امير المؤمنين‌ مروي‌ ‌است‌. يك‌ قسم‌ موت‌ ايمان‌ ‌است‌ ‌که‌ كافر و مشرك‌ و منافق‌ و معاند و ناصب‌ ‌که‌ ‌از‌ قابليت‌ هدايت‌ افتاده‌اند مرده‌اند: يا أَيُّهَا الَّذِين‌َ آمَنُوا استَجِيبُوا لِلّه‌ِ وَ لِلرَّسُول‌ِ إِذا دَعاكُم‌ لِما يُحيِيكُم‌ توبه‌ آيه 24،: إِنَّك‌َ لا تُسمِع‌ُ المَوتي‌ وَ لا تُسمِع‌ُ الصُّم‌َّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوا مُدبِرِين‌َ نمل‌ آيه 80:

فَأَقبَرَه‌ُ ‌بر‌ حسب‌ متعارف‌ ‌که‌ اموات‌ ‌را‌ ‌در‌ قبر ميگذارند و الا بسا بغرق‌ ‌ يا ‌ بدريا ‌ يا ‌ بخوراك‌ حيوانات‌ درنده‌ بلكه‌ ابدان‌ كفار ‌را‌ نبايد دفن‌ كرد بايد ‌در‌ بيابان‌ انداخت‌

جلد 17 - صفحه 395

ولي‌ ‌هر‌ جا روند همانجا حكم‌ قبر دارد و فرمودند:

(القبر اما روضة ‌من‌ رياض‌ الجنة ‌او‌ حفرة ‌من‌ حفر النيران‌)

‌ يا ‌ دري‌ ‌از‌ بهشت‌ بقبر ‌او‌ باز ميشود و بقدر مد بصر توسعه‌ پيدا ميكند و همه‌ روزه‌ ملائكه‌ ‌با‌ تحف‌ و هدايا ‌بر‌ ‌او‌ وارد ميشوند، ‌ يا ‌ دري‌ ‌از‌ جهنم‌ باز ميشود و ضيق‌ ميشود ‌که‌ استخوانها ‌در‌ ‌هم‌ فرو ميرود و ملائكه‌ عذاب‌ ‌با‌ سياط و عمده‌ آتشي‌ ‌بر‌ ‌او‌ وارد ميشوند ‌که‌ فرمود:

(اذا مات‌ ‌إبن‌ آدم‌ قامت‌ قيامته‌)

و روح‌ ‌او‌ بقالب‌ مثالي‌ ‌ يا ‌ وادي‌ ‌السلام‌ ‌ يا ‌ برهوت‌ ميبرند ‌با‌ صلحاء ‌ يا ‌ اشقياء.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 21)- سپس به مرحله پایانی عمر انسان بعد از پیمودن این راه طولانی اشاره کرده، می‌فرماید: «بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود» (ثم اماته فاقبره).

دستور به دفن کردن بدن مردگان (بعد از غسل و کفن و نماز) دستوری است الهام بخش که مرده انسانها باید از هر نظر پاک و محترم باشد تا چه رسد به زنده آنها!

نکات آیه

۱ - مرگ، سرنوشت محتوم همه انسان ها است. (ثمّ أماته)

۲ - مرگ انسان ها، به دست خداوند است. (ثمّ أماته)

۳ - لحظه مرگ، لحظه پایان فرصت براى حرکت در راه خدا است. (ثمّ السبیل یسّره . ثمّ أماته) حرف «ثمّ» براى ترتیب زمانى است و دلالت مى کند که با فرا رسیدن مرگ، فرصت حرکت در راه خدا سپرى شده است.

۴ - توجّه به وابستگى مرگ انسان ها به خداوند، مانع کفر به او است. (ما أکفره ... ثمّ أماته)

۵ - خداوند، الهام بخش دفن مردگان در قبرها است. (فأقبره) تفاوت فعل «أقْبَر» با «قَبَر»، این است که «قابر»; یعنى، کسى که با دست خود مرده اى را دفن کند و «إقبار» این است که براى مرده قبرى فراهم سازند و یا فرمان به دفن او دهند. (لسان العرب)

۶ - اقدام بى درنگ به دفن جنازه مردگان، مطلوب خداوند است. (فأقبره) حرف «فاء» در «فأقبره» بر نبود فاصله بین مرگ و دفن دلالت دارد. از آن جا که تمام شیوه هاى برخورد با اموات (از قبیل «سوزاندن» و غیر آن) در حقیقت مستند به خداوند و وابسته به مسبب الاسباب است; اکتفا به استناد مراسم خاک سپارى به خداوند، حاکى از ناهنجارى آن شیوه ها و مطلوب بودن دفن مردگان است.

۷ - مرگ براى انسان و دفن اموات، دو نعمت از جانب خداوند و سزوار شکرگزارى است. (قتل الإنسن ماأکفره ... ثمّ أماته فأقبره) برداشت یادشده، بر این اساس است که کفر در «ماأکفره» به معناى کفران نعمت باشد.

۸ - خاک سپارى مردگان، شیوه اى سابقه دار در دوران جاهلیت (فأقبره) یادآورى مراسم خاک سپارى در ضمن بر شمردن نعمت هاى خداوند براى مردم عصر بعثت، نشانه جارى بودن آن مراسم در آن روزگار است.

۹ - نقش اساسى جسم در حقیقت انسان (من نطفة خلقه ... ثمّ أماته فأقبره) تشریح مراحل وجودى انسان، با بیان پیدایش او از نطفه و مردن و دفن او و نیز محدود دانسته شدن حرکت تکاملى او در فاصله شکل گیرى از نطفه تا لحظه مرگ، گویاى نقش اساسى جسم انسان در مراحل وجودى او است.

۱۰ - کار طبیعت و عوامل مؤثر در آن، در حقیقت کار خداوند است. (ثمّ أماته فأقبره) نسبت یافتن میراندن و دفن انسان به خداوند - با آن که دخالت عوامل طبیعى در آن بدیهى است - مى رساند که طبیعت مجراى افعال خداوند است. فعل هاى «أمات» و «أقبر» گرچه ماضى است; ولى به قرینه ارتباط آن به «جنس انسان»، هر سه زمان را شامل مى شود.

۱۱ - توجّه به پایان زندگى و مدفون شدن انسان ها در قبر، مانع کفرورزى به خداوند است. (ما أکفره ... فأقبره)

۱۲ - وجود نشانه هاى خداشناسى، در مراحل پیدایش تا مرگ انسان (ما أکفره . من أىّ شىء خلقه ... ثمّ أماته فأقبره)

موضوعات مرتبط

  • آیات خدا: آیات انفسى ۱۲
  • انسان: حقیقت انسان ها ۹; فرجام انسان ها ۱; مراحل خلقت انسان ۱۲; مرگ انسان ها ۱، ۱۲
  • بدن: نقش بدن ۹
  • جاهلیت: دفن میت در جاهلیت ۸; رسوم جاهلیت ۸
  • خدا: افعال خدا ۵، ۱۰; دلایل خدا شناسى ۱۲; نعمتهاى خدا ۷
  • ذکر: آثار ذکر دفن میت ۱۱; آثار ذکر مرگ ۴، ۱۱
  • سبیل الله: فرصت سلوک سبیل الله ۳
  • شکر: شکر نعمت ۷
  • عمل: عمل پسندیده ۶
  • عوامل طبیعى: نقش عوامل طبیعى ۱۰
  • کفر: موانع کفر ۴، ۱۱
  • مرگ: حتمیت مرگ ۱; حقیقت مرگ ۳; منشأ مرگ ۲، ۴
  • میت: منشأ دفن میت ۵
  • نعمت: نعمت دفن میت ۷; نعمت مرگ ۷

منابع