المدثر ٣٨
ترجمه
المدثر ٣٧ | آیه ٣٨ | المدثر ٣٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«رَهِینَةٌ»: گروگان. در اینجا مراد گروگان آتش و محبوس و مأخوذ در آن است (نگا: المصحفالمیسّر).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ... (۳)
وَ ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ... (۴) قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبّاً... (۴) إِلاَّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (۰) فَالْيَوْمَ لاَ يُؤْخَذُ مِنْکُمْ... (۰)
تفسیر
- آيات ۳۲ - ۴۸، سوره مدثّر
- چند وجه درباره مقصود از((انّها لا حدى الكبر)) و ((نذيرا للبشر))
- معناى اينكه فرمود: ((كلّ نفس بما كسبت رهينة )) و مراد از استثناء ((الا اصحاب اليمين ))
- سؤ ال بهشتيان از جهنميان به ما سلكم فى سقر؟ و پاسخ آنها
- مقصود از ((يقين )) كه در جواب مجرمين به سؤال بهشتيان (ما سلككم فى سقر) آمده است
تفسیر نور (محسن قرائتی)
كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ «38» إِلَّا أَصْحابَ الْيَمِينِ «39» فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ «40» عَنِ الْمُجْرِمِينَ «41» ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ «42» قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ «43» وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ «44» وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ «45» وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ «46» حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ «47»
هركسى در گرو چيزى است كه كسب كرده است. مگر اصحاب يمين، كه در باغهاى بهشتى از مجرمان مىپرسند: چه چيز شما را روانه دوزخ كرد.
گويند: ما از نمازگزاران نبوديم. و افراد مسكين را اطعام نمىكرديم و با اهل باطل در سخنان باطل فرو مىرفتيم. و پيوسته روز جزا را تكذيب مىكرديم تا آن كه مرگ به سراغ ما آمد.
نکته ها
مراد از اصحاب يمين همان گروهى هستند كه در آيه 27 سوره واقعه از آنان ياد شده است:
وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ ... كسانى كه نامه عمل آنان را در قيامت به دست راستشان مىدهند.
جلد 10 - صفحه 295
در قيامت، گفتگوهاى تلخ و شيرين، سلام يا نفرين، سؤال و توبيخ، انداختن گناه و جرم به گردن ديگران و لعنت به يكديگر بسيار است و گفتگوى مؤمنان با مؤمنان، مجرمان با مجرمان، مجرمان با مؤمنان، و مؤمنان با مجرمان و نيز فرشتگان با مؤمنان و مجرمان در قرآن آمده است.
مراد از اطعام مسكين، يا زكات واجب است كه ترك آن مستوجب دوزخ است و يا آن است كه حتّى اگر زكات پرداخت شد ولى در جامعه گرسنهاى وجود داشت، سير كردن او واجب است و بىتفاوتى نسبت به او، سبب دوزخى شدن مىگردد.
شايد مراد از اطعام مسكين، تمام نيازهاى او باشد نظير پوشاك، مسكن، نه فقط خوراك و غذا.
هم تكذيب قيامت، مقدمه گناه است: «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ» «1» و هم گناه، انسان را به سوى كفر و تكذيب مىكشاند: «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا» «2». بنابراين آيه «وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ» هم مىتواند علت كارهاى مجرمين در آيات قبل باشد و هم مىتواند معلول گناهان آنان باشد.
مراد از «يقين» در اين آيه، مرگ است، يا به خاطر آن كه يقينىترين امر در نزد همه است و احدى در آن شك ندارد و يا به خاطر آن كه در لحظه مرگ تمام حقايق براى انسان كشف مىشود و همه به درجه يقين و باور مىرسند. «حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ»
نمازى كه گاه و بيگاه خوانده شود، انسان را در زمره نمازگزاران قرار نمىدهد. «لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ» يعنى نماز ما استمرار نداشت. در سوره ماعون نيز آمده است: «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» «3» و اين چنين نمازى انسان را مشمول شفاعت شافعان قرار نمىدهد. لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ... فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ «4» و اين همان حديث معروف امام صادق عليه السلام است كه در آستانه شهادت فرمودند كه بستگانم را حاضر كنيد و خطاب به آنان فرمودند: «لا ينال شفاعتنا من استخف بالصلاة» «5»
«1». ماعون، 2 و 3.
«2». روم، 10.
«3». ماعون، 5 و 6.
«4». مدّثر، 43 و 48.
«5». كافى، ج 3، ص 270.
جلد 10 - صفحه 296
مردم يا فائزند يا خائض؛ يعنى يا به فوز و فلاح و رستگارى مىرسند كه فائز هستند و يا در ياوه و باطل خوض مىكنند و فرو مىروند كه خائض هستند.
قرطبى از مفسرين معروف اهل سنّت از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه فرمود: ما و شيعيان ما اصحاب يمين هستيم و هركس كينه و بغض ما اهل بيت را داشته باشد، در گرو است. «نحن و شيعتنا اصحاب اليمين و كل من ابغضنا اهل البيت فهم المرتهنون» «1»
پیام ها
1- رفتار انسان، سازنده شخصيت اوست. «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ»
2- نجات انسان در قيامت و رهايى او از عذاب الهى، در گرو پاسخگويى به سؤالات در دادگاه عدل خداوند است. «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ»
3- پرسيدن سؤالات پى در پى از مجرمان در قيامت، نوعى عذاب روحى براى آنان است. «يَتَساءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِينَ»
4- كسى با يك بار گناه به دوزخ نمىرود اصرار و مداومت به گناه و فساد، سبب رفتن به دوزخ است. (عبارت «لَمْ نَكُ» و «كُنَّا» نشانه استمرار فعل است.)
5- اطعام مسكين لازم است، اگرچه مسلمان نباشد. «لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ»
6- گذراندن عمر به بطالت، جرمى نابخشودنى است. «كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ»
7- يكى از عوامل دوزخى شدن، همرنگ شدن با جماعت فاسد است. «كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ»
8- دوست و همنشين بد، زمينهساز دوزخى شدن است. «كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ»
9- مرگ، فنا نيست، بلكه آزاد شدن از اسارت دنياى مادى و ديدن حقايق ماورايى است. «كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ»
«1». تفسير قرطبى.
تفسير نور(10جلدى)، ج10، ص: 297
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (38)
كُلُّ نَفْسٍ: هر فرد فرد نفسى، بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ: به آنچه كرده است از كردار و گفتار خير و شر، گروگان است نزد خداى تعالى. مراد آنكه به عمل
«1» به نقل از نور الثقلين، جلد 5، صفحه 458. (با اندكى اختلاف)
جلد 13 - صفحه 384
خود مؤاخذ و از آن خلاص نتوان شد و قدرت آن نخواهد داشت كه از رهن باز رهاند، به جهت ترك ايمان و طاعت كه سبب نجات است.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
كَلاَّ وَ الْقَمَرِ (32) وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ (33) وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ (34) إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَرِ (35) نَذِيراً لِلْبَشَرِ (36)
لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ (37) كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (38) إِلاَّ أَصْحابَ الْيَمِينِ (39) فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ (40) عَنِ الْمُجْرِمِينَ (41)
ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ (42) قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ (43) وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ (44) وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ (45) وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ (46)
حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ (47) فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ (48) فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ (49) كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (50) فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (51)
بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً (52) كَلاَّ بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ (53) كَلاَّ إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ (54) فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ (55) وَ ما يَذْكُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ (56)
ترجمه
نه چنين است سوگند بماه
و سوگند بشب وقتى كه پشت كند و منقضى گردد
و سوگند بصبح چون روشن شود
همانا آن يكى از بزرگترين موجبات تذكّر است
بيم دهندهاى است براى انسان
براى هر كه بخواهد از شما كه مقدّم شود در ايمان يا مؤخر گردد
هر كس بآنچه كسب كرده در گرو است
مگر ياران دست راست
در بهشتهائى ميپرسند
از گناهكاران
چه چيز در آورد شما را در دوزخ
گويند نبوديم از نماز گزاران
و نبوديم كه اطعام كنيم درويش را
و بوديم كه وارد در باطل و بيهوده گوئى ميشديم با بيهوده گويان
و بوديم كه تكذيب مينموديم
جلد 5 صفحه 305
روز جزا را
تا آنكه آمد ما را يقين
پس سود نمىبخشد آنها را شفاعت شفاعتكنندگان
پس چيست آنها را كه از موجبات تذكّر و پند رو گردانند
گوئيا آنها خرهاى رمندهاند
كه گريخته باشند از شير
بلكه ميخواهد هر مردى از آنها كه باو داده شود نامههاى گشاده
نه چنين است بلكه نميترسند از آخرت
نه چنين است همانا آن مايه پند است
پس هر كه بخواهد پند ميگيرد از آن
و پند نميگيرند از آن مگر آنكه بخواهد خدا او سزاوار است كه بترسند مردم از او و سزاوار بآمرزش است.
تفسير
خداوند متعال ردع و منع فرموده است كسانيرا كه منكر سقر و زبانيه و موجب تذكر بودن آيات قرآنيه شدند ميفرمايد نه چنين است كه شما تصوّر نموديد يا انكار فرموده متذكّر شدن آنانرا بمواعظ الهيه و ميفرمايد نه چنين است كه شما متذكّر شويد قسم بماه تابان كه رفعت و عظمت آن مشهود است و قسم بشب وقتى كه پشت كند كه زمان راز و نياز با خدا است و منقضى شود يا بيايد در دنبال روز و موجب آسايش خلق گردد چون اذا دبر با الف و بىهمزه نيز قرائت شده است و آن با معناى اخير انسب است و قسم بصبح وقتى كه عالم را بنور خود منوّر نمايد كه آن سقر يا آيات قرآنيه يكى از بزرگترين موجبات تذكّر بشر متذكّر است و در حديث سابق كه ذكرى بولايت امير المؤمنين عليه السّلام در آن تفسير شده بود احدى الكبر هم بآن تفسير شده و كبر جمع كبرى بمعناى عظمى است و آن موجب ترس و بيم انسان از خدا است نه تمامى بلكه كسانيكه بخواهند پيش قدم در امر خير شوند يا پيروى از ايشان نمايند و در رتبه متأخره بآنها ملحق گردند و زود يا دير قبول اسلام نمايند و در حديث سابق بكسانيكه تقدّم يافتند بولايت و مؤخر شدند از سقر و كسانيكه تأخر يافتند از ولايت و مقدّم شدند بسقر تفسير شده و بعضى تقدّم را عبارت از ايمان و اطاعت و تأخر را عبارت از كفر و معصيت دانسته و گفتهاند مؤمن و مطيع مقدّم است در عقول و درجات و كافر و عاصى مؤخر است در آنها و هر نفسى گرو اعمال خود نزد خدا است و تا از عهده تكاليف الهيّه برنيايد خلاصى براى او متصوّر نيست مگر كسانيكه نامه اعمالشان بدست راستشان داده شد كه برات آزادى از جهنّم را از خدا گرفته و خود را از گرو بيرون
جلد 5 صفحه 306
آوردهاند و در حديث سابق بشيعيان اهل بيت اطهار با تأكيد بقسم تفسير شده و قمّى ره آنرا تأييد نموده است و ايشان در بهشتها از يكديگر سؤال مينمايند از حال گناهكاران يا در آنجا سؤال ميكنند از گناهكاران كه در جهنمند چون ميبينند آنها را كه چه موجب شد كه شما جهنمى شديد و آنها جواب ميدهند كه ما در دنيا از نماز گزاران نبوديم و در بعضى از روايات به اين معنى تصريح شده و در بعضى بترك تبعيّت از ائمه اطهار چون مراد از سابقون در قول خداوند و السّابقون السّابقون اولئك المقرّبون ايشانند و اينجا مراد از مصلّى تابع است و در بعضى بترك تولّاى ايشان و ترك صلوات بر آن ذوات مقدّسه تفسير يا تأويل شده است و از اطعامات واجبه بمساكين و فقرا خوددارى مينموديم و قمّى ره آنرا از قول امام عليه السّلام به نپرداختن خمس آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تفسير نموده است و شايد مراد بيان تعميم آن باشد و ما با اهل معصيت همكارى مينموديم و با اينهمه خطا و گناه منكر روز جزا هم بوديم كه بالاتر از همه است و از اينجا ميتوان استدلال نمود بر آنكه كفار معاقبند بفروع چنانچه معاقبند باصول و به اين باقى بوديم تا آنكه مرگ گريبان ما را گرفت و يقين كرديم آنچه انبيا و اوليا فرمودند و ما باور نميكرديم راست بود خدا ميفرمايد پس هيچ يك از شفعاء روز جزا از انبيا و اوليا و علما و صلحا از چنين اشخاصى شفاعت نميكنند و بر فرض هم بنمايند پذيرفته نخواهد شد و بحال آنها فائده ندارد پس چه ميشود آنها را كه از قرآن رو گردان شدند و در بعضى از روايات تذكره بولايت مولى تفسير شده گويا آنها خرهاى وحشى هستند كه از شير فرار نمودهاند تشبيه فرموده كسانيرا كه اعراض از حق و تنفّر از استماع آيات قرآن نمودند بخرهاى وحشى كه از مشاهده شير فرار ميكنند و اگر مراد از تذكره ولايت مولى باشد كه ذكر شد تشبيه از دو طرف است يعنى آنها بخرها و مولى بشير تشبيه شده و لطفش زيادتر خواهد بود و چون گفتهاند آنها از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خواسته بودند كه براى هر يك نامهاى از خدا بياورد كه در آن نوشته باشد اى فلان بمحمد ايمان بياور تا ايمان بياورند خدا فرموده اينها بمعجزاتى كه از تو در اينمدت ظاهر شده ايمان نميآورند بلكه
جلد 5 صفحه 307
هر يك از آنها منتظرند از آسمان بر ايشان نامههاى سر گشادهاى باسم و رسم بيايد و بخوانند آنها را و ايمان بياورند چنين نخواهد شد خدا تقاضاى بيجا را نمىپذيرد اينها بهانه است جهت اعراض آنها آنستكه ترس از آخرت ندارند و براى اين از قرآن اعراض نمودند و چنين نيست كه آنها ميگويند كه قرآن كافى براى تذكّر ما نيست همانا موجب تذكّر و تنبّه بنحو اتمّ و اكمل همان قرآن است پس كسيكه طالب تذكّر باشد متذكّر و متّعظ ميشود بآن و متذكّر و متّعظ نشوند بآن مگر آنانكه بخواهد خدا تذكّر و اتّعاظ آنها را بآن باراده و اختيار خودشان چون اراده الهيّه سابق بر اراده خلق است و هر عمل خيرى بايد بتوفيق الهى انجام يابد و جبر و تفويض نيست بلكه امر بين امرين است و خداوند سزاوار است كه بندگان از او بترسند و از معصيت او پرهيز نمايند و سزاوار است كه اگر توبه نمايند از تقصير آنها بگذرد و آنانرا بيامرزد در توحيد از امام صادق عليه السّلام در اين آيه نقل شده كه خدا فرموده من سزاوارم كه بندگان از من بترسند و چيزى را با من شريك قرار ندهند و من سزاوارم كه اگر آنها چيزى را با من شريك قرار ندادند داخل نمايم آنانرا در بهشت و آنكه خداوند قسم ياد فرموده بعزّت و جلال خود كه اهل توحيد را هيچوقت معذّب بآتش نفرمايد در ثواب الاعمال و مجمع از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه سوره مدّثر را در نماز واجب خود قرائت نمايد حق است بر خدا كه قرار دهد او را با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در درجه آنحضرت و هيچوقت او را در دنيا بدبخت نفرمايد و الحمد للّه ربّ العالمين و صلّى اللّه على محمّد و آله الطاهرين.
جلد 5 صفحه 308
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
كُلُّ نَفسٍ بِما كَسَبَت رَهِينَةٌ (38) إِلاّ أَصحابَ اليَمِينِ (39)
جلد 17 - صفحه 284
هر نفسي مأخوذ ميشود و رهن آنچه كسب كرده از اعمال و كردار خود هست مگر اصحاب يمين. فرداي قيامت خطاب ميرسد: وَ قِفُوهُم إِنَّهُم مَسؤُلُونَ صافات آيه 24. و از جزئي و كلي اعمال سؤال ميشود و در نامه عملش ثبت شده که احدي را رها نميكنند که ميفرمايد: وَ حَشَرناهُم فَلَم نُغادِر مِنهُم أَحَداً كهف آيه 45. و تمام اعمالش در كتابش و نامه عملش ثبت شده که ميگويند، يا وَيلَتَنا ما لِهذَا الكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلّا أَحصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظلِمُ رَبُّكَ أَحَداً كهف آيه 49.
و جزاي هر يك را بنحو اتم باو داده ميشود.
كُلُّ نَفسٍ بِما كَسَبَت رَهِينَةٌ نفس گر و اعمال است.
إِلّا أَصحابَ اليَمِينِ و آنها كساني هستند که بدون گناه وارد محشر ميشوند يا معصيت نكردهاند يا قبل از ورود محشر تدارك شده يا بتوبه يا ببلاهاي دنيوي يا بادعيه مؤمنين و ملائكه يا بعقوبات برزخي اينها آزاد هستند نه حسابي بر آنها باز ميكنند و نه ميزاني نصب ميكنند نه در محكمه حساب ميآيند بلكه ميفرمايد:
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 38)- شما چرا اهل دوزخ شدید؟ در ادامه بحثی که در باره دوزخ و دوزخیان در آیات قبل آمد، در اینجا میافزاید: «هر کس در گرو اعمال خویش است» (کل نفس بما کسبت رهینة).
گوئی تمام وجود انسان در گرو انجام وظائف و تکالیف اوست، هنگامی که آن را انجام میدهد آزاد میگردد و گر نه در قید اسارت باقی خواهد ماند.
نکات آیه
۱ - سرنوشت خوب و بد و سعادت و نگون بختى انسان ها، در گرو چگونگى رفتار و کردار خود آنان است. (کلّ نفس بما کسبت رهینة)
۲ - رفتار و کردار انسان، سازنده شخصیت او است. (کلّ نفس بما کسبت رهینة)
۳ - انسان، در برابر تمامى رفتارها و کردارهاى خویش، مسؤول و در قیامت مورد بازخواست است. (کلّ نفس بما کسبت رهینة)
۴ - دوزخ، نتیجه و پیامد رفتار و کردار خود دوزخیان است. (سأصلیه سقر ... کلّ نفس بما کسبت رهینة) با توجه به ارتباط میان این آیه و آیات قبل و بعد - که درباره دوزخ است - مطلب یاد شده به دست مى آید.
موضوعات مرتبط
- انسان: مؤاخذه اخروى انسان ۳; مسؤولیت انسان ۳
- جهنم: موجبات جهنم ۴
- سرنوشت: عوامل مؤثر در سرنوشت ۱
- شخصیت: عوامل شکل گیرى شخصیت ۲
- عمل: آثار عمل ۱، ۲، ۳، ۴