المائدة ٨١
ترجمه
المائدة ٨٠ | آیه ٨١ | المائدة ٨٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«النَّبِیِّ»: مراد پیغمبر اسلام محمّدبن عبدالّله یا موسی است. «مَآ أُنزِلَ إِلَیْهِ»: مراد قرآن یا تورات است. «فَاسِقُونَ»: بیرونروندگان از دین. مراد منافقان یا یهودیان بیایمان است.
تفسیر
- آيات ۸۶ - ۶۸، سوره مائده
- نكته درباره جمله : ((لستم على شى ء)) در آيه شريفه :((قل يا اهل الكتاب لستم على شى ء...))
- يهود و نصارا فاقد پايگاهى قابل اعتماد براى اقامه دين هستند
- اسم و لقب هيچ اثرى در سعادت آدمى ندارد و فقط ايمان به خدا و روز جزا وعمل صالح مايه سعادت است
- چون يهود براى خود برترى مى پنداشتند كور و كر شدند (از دين حق و شنيدن پند عاجزگشتند)
- بطلان و نامعقول بودن سخن نصارا كه گفته اند: ((ان الله ثالث ثلثة ))
- چگونگى اعتقاد به تثليث در ميان عوام نصارا
- احتجاج بر نفى الوهيت مسيح (ع ) و نيز نفى الوهيت ما در مسيح (بنابر يكاحتمال در معناى آيه )
- استدلال بروجوب عبادت خداى سبحان و عبادت نكردن هر چه جز او
- نكاتى كه در استدلال و احتجاج فوق در آيه شريفه وجود دارد
- نكته اينكه در جمله : ((مالا يملك لكم ضرا ولا نفعا)) و جملات مشابه آن ((ضر))قبل از ((نفع )) آورده شده است
- معناى علو و بيات جايگاه (غدير) نزد قديم يهود
- غلو اهل كتاب كه از آن نهى شده اند اين بوده كه انبياء و احبار و راهبان خود را تا مقامربوبيت بالا مى برده اند
- اعتقاد به پدرى و پسرى از اقوام بت پرست به مسيحيت راه يافته است
- علت اينكه نصارا نزديك ترين ملت ها به مسلمين از جهت دوستى معرفى شده اند
- وجود علماء و پارسايان بسيار در ميان نصارا و استكبار نور زيدن آنها علت انس بيشترآنان با مسلمين بوده است
- چند روايت در مورد اقوامى كه به شكل خوك و ميمون مسخ شدند
- رواياتى درباره امر به معروف و نهى از منكر و تعليم احكام الهى
- رواياتى در ذيل آيه : ((ذلك بان منهم قسيسين ...)) ونزول آن در شاءن نصاراى حبشه و داستان نجاشى
- قرآن كريم وحدت عدديه را از پروردگار جل وعلا نفى مى كند
- چون خداى تعالى مالك تمامى كمالات و اصيل در هر كمالى است ، اتصاف او به وحدت وكثرت عدديه محال است
- نفى وحدت عددى در سوره توحيد
- وحدت خداوند سبحان در توحيدى كه نصارا معتقدند و حدت عددى است كه قرآن منكر آن است
- (شرح و تفسير سخنانى از اميرالمؤ منين (ع ) درباره توحيد خداى سبحان ، نفى وحدتعددى و نفى حد از ذات اقدس الهى و...)
- شرح كلماتى از خطبه اميرالمؤ منين در نهج البلاغه درباره توحيد و صفات الهى
- خطبه ديگرى از كلام نورانى اميرالمؤ منين (ع ) در نهج البلاغه
- خطبه نورانى ديگرى از نهج البلاغه و شرح آن
- كلام گوهربار ديگرى از مولا اميرالمؤ منين (ع ) در توحيد و صفات خداوند
- خطبه ديگرى از اميرالمؤ منين (ع ) درباره توحيد الهى از كتاب احتجاج طبرسى
- فرمايش رسول خدا (ص ) درباره معناى توحيد بروايت اميرالمؤ منين (ع )
- (درباره اعتقاد به ودت عددى خداوند و رد آن در سخنان امام على (ع ))
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِيِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ «81»
و اگر به خداوند و پيامبر و آنچه بر او نازل شده ايمان مىآوردند، هرگز آنان (كافران) را (سرپرست و) دوست خود نمىگرفتند، ولى بسيارى از آنان فاسقند.
نکته ها
در معناى اين آيه، چند احتمال دادهاند، از جمله:
الف: اگر يهوديان مسلمان مىشدند، كفّاررا ولىّ خود قرار نمىدادند. «1»
ب: اگر يهود، به موسى عليه السلام وتورات ايمان داشتند، هرگز مشركان را ولىّ خود نمىگرفتند. «2»
ج: اگر كفّار و مشركان مسلمان مىشدند، يهود آنان را دوست خود انتخاب نمىكرد. «3»
ظاهر آيه با توجّه به آيات قبل، احتمال اوّل را تقويت مىكند.
پیام ها
1- ايمان آوردن اهلكتاب، چنان بعيد است كه به يك آرزو مىماند. وَ لَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ ... (كلمهى «لَوْ» در موردى به كارى مىرود كه كار نشدنى باشد، مانند پيرمردى كه بگويد: اگر جوان مىشدم!)
2- كسى كه به خدا و پيامبر ايمان قلبى داشته باشد، حاضر نيست ولايت غير الهى را بپذيرد. لَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ ... مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ (راه رسيدن به استقلال واقعى و رهائى از سلطهى كفّار، ايمان است)
3- فسق و بىايمانى، سبب پذيرش سلطه كفّار است. لَوْ كانُوا ... مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ
4- ايمان، با ولايت كفار سازگار نيست. سلطهپذير سازشكار، بىدين و فاسق است. لَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ ... وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ
5- فسق، با ايمان در تعارض است. لَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ ... وَ لكِنَ ... فاسِقُونَ
«1». تفسير نمونه.
«2». تفسير روحالمعانى.
«3». تفسير نمونه.
جلد 2 - صفحه 355
جزء «7»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِيِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ (81)
وَ لَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِيِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِ: و اگر باشند منافقان كه ايمان آرند از روى حقيقت به خدا و پيغمبر و آنچه نازل شده است بسوى او، يعنى قرآن مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ: هر آينه اتخاذ نمىكردند مشركان را دوستان.
مراد آنست كه اگر ايشان به حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله و قرآن ايمان داشتندى، با اهل كفر دوستى نكردندى. اكثر برآنند كه معنى آنست كه اگر يهود ايمان به خدا و تورات داشتندى، با مشركان دوستى نمىكردند، چه فرمان
«1». مجمع البيان ج 2 ص 232.
«2» ثواب الاعمال، و عقاب الاعمال، صفحه 310، حديث 2.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 159
خدا و موسى عليه السّلام و حكم تورات آنست كه با كفار دوستى نكنند. وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ: و لكن بسيارى از يهودان يا منافقان خارجند از دايره ايمان، يا متمردند در نفاق خود.
تبصره- آيه شريفه عام است نسبت به تمام مسلمين در دوستى ننمودن با كفار، زيرا از لوازم ايمان تبرّى و تولّى باشد:
1- در كتاب كافى- از حضرت صادق عليه السّلام: من احبّ للّه و ابغض للّه و اعطى للّه فهو مؤمن كمل ايمانه. «1» از حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام مروى است فرمود: هر كه دوستى كند براى خدا و دشمن دارد براى خدا و عطا نمايد براى خدا، پس او مؤمن است كه كامل است ايمان او.
2- از حضرت باقر عليه السّلام مروى است: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله ودّ المؤمن للمؤمن فى اللّه من اعظم شعب الايمان، و من احبّ فى اللّه و ابغض فى اللّه و اعطى فى اللّه و منع فى اللّه فهو من اصفياء اللّه «2»- فرمود پيغمبر صلى اللّه عليه و آله: دوست داشتن مؤمن، مؤمن را در راه خدا از بزرگترين شاخهاى درخت ايمان است. هر كه دوست دارد در راه خدا و دشمن دارد در راه خدا و عطا كند در راه خدا و باز دارد در راه خدا، پس او از اصفياى خدا باشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِيِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ (81)
ترجمه
و اگر بودند كه ايمان ميآوردند بخدا و پيغمبر و آنچه فرستاده شد باو نميگرفتند آنها را دوستان ولى بسيارى از آنها متمردانند.
تفسير
بعضى گفتهاند مراد آنستكه اگر يهود ايمان بخدا و پيغمبر و كتاب خودشان داشتند با مشركان قريش دوستى نمىكردند چون در شريعت حضرت موسى (ع) از دوستى با كفار منع شده است و ليكن چون بسيارى از آنها متمرد از حكم مذهبى خودشانند معلوم ميشود بآنچه اظهار عقيده هم مىكنند ايمان ندارند و بعضى گفتهاند اگر مسلمانان اسلام حقيقى داشتند و داراى ايمان واقعى به پيغمبر (ص) و قرآن بودند با كفار دوستى و معاشرت نمينمودند ليكن بسيارى از آنها متمرد از حكم خدا و پيغمبرند پس معلوم ميشود ايمان كامل ندارند.
جلد 2 صفحه 255
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَو كانُوا يُؤمِنُونَ بِاللّهِ وَ النَّبِيِّ وَ ما أُنزِلَ إِلَيهِ مَا اتَّخَذُوهُم أَولِياءَ وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنهُم فاسِقُونَ (81)
و اگر بودند آن كثير از بني اسرائيل که ايمان بموسي داشتند ايمان ميآوردند بخدا و پيغمبر و آنچه که بر او نازل شده ديگر كفار بني اسرائيل را نميگرفتند دوست خود و لكن كثيري از اينها فاسق هستند.
اينکه آيه شريفه نيز بني اسرائيل را سه قسمت ميفرمايد: يك قسمت كفار بني اسرائيل که بعقيده خود يهود اينها متعدي و متجاوز هستند اينها در دين خود هم پا بر جا نيستند و بايد يهود از آنها كنارهگيري كنند. و يك قسمت که بسيار قليل از مؤمنين يهود هستند که بشرف اسلام مشرف شدند و از سايرين كناره گرفتند و قسمت سوم كثيري از يهود که اظهار ايمان ميكنند که اينکه آيه در مذمت آنها است که وَ لَو كانُوا يُؤمِنُونَ بِاللّهِ که تمام اديان عالم مؤمن بخدا هستند (و النبي) که در تورات آنها بشاراتي بوجود او داده شده و مؤمنين بتورات بايد ايمان بنبي صلي اللّه عليه و آله و سلّم داشته باشند وَ ما أُنزِلَ إِلَيهِ که لازمه ايمان بخدا و رسول است.
جلد 6 - صفحه 445
مَا اتَّخَذُوهُم أَولِياءَ آن كفار يهود را دوست خود نميگرفتند لكن لو امتناعيه است تصدق عن كاذبين چون با آنها كمال آميزش را دارند ايمان نميآورند.
وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنهُم فاسِقُونَ اكثريت با اينها است که اكثر يهود با اينكه اعتراف بموسي و تورات دارند و اينکه بشارات را هم مشاهده كردهاند و يقين هم دارند بصدق اينکه نبي ولي از روي عناد و عصبيت که مورث فسق ميشود ايمان نميآورند و با كفار و يهود آميزش دارند که آن هم فسق ديگري است و از اينکه جهت تعبير بفاسقين فرموده زيرا كفر آنها از روي فسق آنها است و تعبير بكافرين نفرمود البته كافر هستند چون ايمان نياوردند لكن علة و سبب كفر آنها فسق است که همان لجاج و عناد و عصبيت آنها بوده اگر فاسق نبودند ايمان ميآوردند و آميزش و دوستي با آن كفار نميكردند و نداشتند.
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- بسیارى از بنى اسرائیل به پیامبر (ص) و قرآن ایمان نیاوردند و اعتقاد راسخى به خداوند نداشتند. (و لو کانوا یؤمنون باللّه و النبى و ما أنزل إلیه) برداشت فوق بنابر این احتمال است که مراد از «النبى» پیامبر اسلام (ص) باشد، در این صورت «ما انزل الیه» قرآن خواهد بود قابل ذکر است که بر این مبنا عدم ایمان نسبت به خداوند ایمان واقعى و نسبت به پیامبر و قرآن ایمان واقعى و ظاهرى است. زیرا بنى اسرائیل ایمان به خداوند را اظهار مى داشتند.
۲- روابط ولایى و دوستانه بنى اسرائیل عصر پیامبر (ص) با کافران (ما اتخذوهم أولیاء)
۳- بنى اسرائیل در صورت ایمان به خدا، پیامبر (ص) و قرآن خود را به ولایت و دوستى کافران آلوده نمى ساختند. (و لو کانوا یؤمنون باللّه و النبى و ما أنزل إلیه ما اتخذوهم أولیاء)
۴- ایمان به خدا، پیامبر (ص) و قرآن ناسازگار با گزینش کافران براى دوستى و ولایت (و لو کانوا یؤمنون باللّه و النبى و ما أنزل إلیه ما اتخذوهم أولیاء)
۵- ایمان به خدا، پیامبر (ص) و کتب آسمانى راه رسیدن به استقلال و رهایى از یوغ بندگى کافران (و لو کانوا یؤمنون ... ما اتخذوهم أولیاء) برداشت فوق بر این مبناست که ولى به معناى سرپرست باشد.
۶- سلامت و سعادت جوامع در گرو پیروى از رهبران الهى و عمل به قوانین دین (و لو کانوا یؤمنون باللّه و النبى و ما أنزل إلیه ما اتخذوهم أولیاء) با توجه به آیات گذشته که در آن جامعه اى منحط از بنى اسرائیل ترسیم گردیده بود، معلوم مى شود آیه مورد بحث، رهنمودى است براى نجات جوامع از انحطاط، بنابراین «ما اتخذوهم أولیاء» تنها، بیان یکى از نتایج ترک پیروى از رهبران الهى و عمل به قوانین دینى است و نتایج دیگر که از آنها به سلامت و سعادت تعبیر شد با توجه به آیات گذشته به دست مى آید.
۷- ضرورت پرهیز از دوستى با کافران و مشرکان (و لو کانوا یؤمنون باللّه و النبى و ما أنزل إلیه ما اتخذوهم أولیاء) برداشت فوق بر این مبناست که مراد از «النبى» پیامبر بنى اسرائیل باشد نه پیامبر اسلام (ص) و در نتیجه مراد از «ما انزل الیه» دستورات دینى بنى اسرائیل خواهد بود.
۸- ادیان الهى در بردارنده حد و مرز روابط و مناسبات اجتماعى با دیگر ملتها (و لو کانوا یؤمنون ... ما اتخذوهم أولیاء)
۹- بسیارى از بنى اسرائیل در زمان پیامبر (ص) فاسق و شکننده حدود و حریم دین خویش بودند. (و لکن کثیراً منهم فسقون)
۱۰- فسق بنى اسرائیل عامل ایمان نیاوردن به خدا، پیامبر (ص) و وحى الهى (و لو کانوا یؤمنون ... و لکن کثیراً منهم فسقون) جمله «و لکن ...» بیانگر علت عدم ایمان بنى اسرائیل است.
۱۱- پذیرش ولایت و دوستى با کافران نشانه فسق و خروج از حدود الهى است. (ما اتخذوهم أولیاء و لکن کثیراً منهم فسقون)
۱۲- تعهد گروهى از بنى اسرائیل زمان پیامبر (ص) به حدود الهى و قوانین دین (و لکن کثیراً منهم فسقون)
موضوعات مرتبط
- ادیان: تعالیم ادیان ۸
- استقلال: اهمیّت استقلال ۵
- ایمان: آثار ایمان ۳، ۴، ۵ ; ایمان به خدا ۳، ۴، ۵ ; ایمان به قرآن ۳، ۴ ; ایمان به کتب آسمانى ۵ ; ایمان به محمّد (ص) ۳، ۴، ۵ ; ایمان و دوستى کافران ۴ ; ایمان و ولایت کافران ۴ ; متعلق ایمان ۳، ۴، ۵ ; موانع ایمان ۱۰
- بنى اسرائیل: اکثریت بنى اسرائیل ۱، ۹ ; بنى اسرائیل صدر اسلام ۲، ۹، ۱۲ ; بنى اسرائیل و قرآن ۱ ; بنى اسرائیل و کافران ۲، ۳ ; بنى اسرائیل و محمّد (ص) ۱ ; فسق بنى اسرائیل ۹، ۱۰ ; کفر بنى اسرائیل ۱ ; متعهدان بنى اسرائیل ۱۲
- جامعه: روابط اجتماعى ۸ ; عوامل رشد جامعه ۶
- خدا: تجاوز به حدود خدا ۹، ۱۱
- دوستى: ناپسند ۷
- دین: و عینیّت ۸ ; عمل به دین ۶
- رابطه ولایى:۲
- روابط اجتماعى:۸
- رهبرى: اطاعت از رهبرى دینى ۶
- سعادت: عوامل سعادت ۶
- فسق: نشانه هاى فسق ۱۱
- کافران: ترک دوستى با کافران ۷ ; دوستى با کافران ۲، ۱۱ ; رابطه با کافران ۲ ; قبول ولایت کافران ۱۱ ; موانع دوستى با کافران ۳ ; ولایت کافران ۵
- کفر: به خدا ۱۰ ; کفر به محمّد (ص) ۱۰ ; کفر به وحى ۱۰
- مشرکان: ترک دوستى با مشرکان ۷