آل عمران ٢٧
ترجمه
آل عمران ٢٦ | آیه ٢٧ | آل عمران ٢٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«تُولِجُ»: داخل میگردانی. وارد میکنی. «تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنْ ...»: زنده را از مرده، و مرده را از زنده پدیدار میسازی. همان گونه که شب به داخل روز میخزد و روز از شب میخیزد، عین این خَزِش و خیزِش در سلولهای بدن موجود زنده برقرار است. پیوسته سلولهائی میمیرند و سلولهای دیگری به وجود میآیند، و چرخه حیات و موت لحظهای متوقّف نمیگردد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۲۷ - ۲۶، سوره آل عمران
- معناى كلمه ((ملك )) و اقسام آن
- ((مالكالملك )) و ((مليك الملوك )) بودن خداى عزوجل
- ملك و مُلك اعتبارى نيز درباره خدا صادق است
- سه مطلب درباره ((قل الهم مالك الملك ...))
- ملك ، چه حق و چه باطل از ناحيه خداى تعالى است
- معناى ((عزت )) و ((ذلت )) و بيان اينكه عزت فقط از آن خدا از ناحيه او است
- معناى ((خير)) و بيان اينكه اين كلمه افعلتفضيل نيست
- خير در قرآن اسم خدا نيست بلكه صفت خدا است
- جمله ((بيدك الخير)) دلالت دارد بر اينكه خير منحصر در خداى تعالى است
- خير و شر تكوينى و خير و شر تشريعى
- مراد از بيرون آوردن زنده از مرده و مرده از زنده
- چهار مقابله لطيف در دو آيه شريفه
- رزق از نظر قرآن به چه معنا است ؟
- آنچه انسان در راه حرام مورد بهره بردارى قرار مى دهد رزق خدا نيست
- رزق همه موجودات به اذن خدا است
- هر چه رزق است خير و مخلوق است و هر چه مخلوق است رزق و خير است
- رزقى كه خداى سبحان مى دهد عطيه اى است بدون عوض ، و در برابر حقى نيست
- تقسيم رزق به دو قسم : عام و خاص
- رزق ، چيزى است كه مورد انتفاع مرزوقواقع شود و ربطى به زيادى و كمى مال ندارد
- بحث روايتى
- آيا ملك و حكومت بنى اميه را خدا به آنان داد؟
- اشتباه بنى اميه در فهم آيه ملك
- دو روايت به معناى ((تخرج الحى من الميت و تخرج ميت من الحى ))
- رواياتى در باره ((رزق )) و اينكه روزى هر كس مقدر است
- بحث علمى
- ضرورى بودن نظام حكومت در اجتماع
- تحول بشر در تغيير حكومت سلطنتى به حكومت جمهورى
- نقش مهم انبيا(ع ) در اصلاح و رفع نواقص نظامهاى حكومتى
- انبياء و مبارزه با خودكامگان زمان
- حكومت و ولايت در آيات قرآن كريم
- هدف اولياى دين از معارضه با استكبار جلوگيرى از فساد است
- بحث فلسفى (در مورد استناد امور اعتباريه به خداى سبحان )
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«27» تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ
(خداوندا!) تو شب را به روز و روز را به شب درآورى و زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون آورى وهر كه را خواهى بىشمار روزى مىدهى.
نکته ها
اين آيه وآيهى قبل، دوازده مرتبه از نشانههاى قدرت خدا نام برده است تا روح توحيد را در انسان شكوفا كند.
مراد از داخل كردن شب در روز ويا روز در شب، يا كم وزياد شدن طول ساعات شب وروز در فصلهاى مختلف است ويا غروب وطلوع تدريجى. البتّه معناى اوّل روشنتر است.
نمونه قدرتنمايى خداوند در بيرون آوردن زنده از مرده، آفريدن سلّول زنده از مواد غذايى بىجان است.
گاهى از كافران مرده دل، فرزندان مؤمن و زنده دل و از مؤمنان زنده دل، فرزندانى كافر و مرده دل ظاهر مىشود «1» كه اين يكى از مصاديق آيه است.
مراد از رزق بىحساب، رزق فراوان وبىشمار است، نه آنكه حسابش از دست او خارج باشد. و ممكن است مراد آن باشد كه رزق او خارج از محاسبات شماست، و او از راهى كه گمان نمىبريد رزق مىدهد.
تفاوت مردم در رزق، يكى از حكمتهاى الهى است، تا مردم به يكديگر نيازمند بوده و زندگى اجتماعى تشكيل دهند و صفات سخاوت و ايثار و صبر و قناعت در آنان شكوفا شود.
زيرا در صورت يكسان بودن، اين صفات شكوفا نمىشود. امّا اگر كسى نعمتى داشت و ديگرى كمتر يا نعمتى ديگر داشت، مردم براى جبران كمبودها دور هم جمع مىشوند و صفات تعاون و سخاوت از طرف دارنده نعمت و صفات قناعت و عفّت و صبر از سوى نادار شكوفا مىشود.
«1». تفسير مجمعالبيان، ج 2، ص 728.
جلد 1 - صفحه 494
پیام ها
1- تغييرات شب و روز و پيدايش فصلها يكى از بركات و الطاف الهى است.
«بِيَدِكَ الْخَيْرُ ... تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ»
2- علاوه بر آفرينش، هرگونه تغيير وتدبير به دست اوست. «تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ»
3- قدرت خداوند محدود نيست. او از مرده، زنده و از زنده، مرده خارج مىسازد. «تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ»
4- سرچشمه لطف الهى بىانتهاست. رزق بىحساب، يعنى براى سرچشمه رزق محدوديّتى نيست. «تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ «27»
بعد از آن، بيان كمال قدرت ذاتى كه دال است بر مالكيت مطلق سبحانى، فرمايد:
تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ: در مىآورى و داخل مىكنى شب را در روز، يعنى از وقت نزول آفتاب به نقطه انقلاب زمستانى تا رسيدن به نقطه انقلاب تابستانى، از اجزاى شب كم كم مىكاهد و در اجزاء روز افزايد كه تا روز اول برج جدى كه كوتاهترين روزهاى سال بود، در اول سرطان، بلندترين
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 59
روزها مىگردد. وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ: و در مىآورى و داخل مىكنى روز را در شب، يعنى در طرف سال از اجزاء روز كم مىكنى و اجزاى شب را به آن زياده مىسازى؛ تا شبى كه در آخر برج جوزا، كوتاهترين شبها بود، در آخر قوس درازترين شبها گردد به تقدير سبحانى. وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ: و بيرون مىآورى زنده را از مرده به قدرت كامله خود، مانند نباتات و اشجار تر و تازهاى را كه به نشو و نما حيات دارند، از دانه و هستهاى كه خشك و مرده است بيرون مىآورى؛ و همچنين بچه را از نطفه، و مرغ را از بيضه، و مؤمن را از كافر، و عالم را از جاهل. تصور قدرت سبحانى نطفه قذر پست گنديده را كه ابدا حس و حياتى ندارد، در ظلمات ثلاث كه تاريكى مشيمه و رحم و شكم باشد، او را پرورش داده، به مدت زمانى هيكل انسانى با بهترين صورت و زيبائى هويدا سازد كه عقول در آن متحير گردد.
وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِ: و بيرون مىآورى مرده را از زنده، مانند نطفه و دانه و بيضه را از زندهاى كه حيوان و درخت و مرغ است خارج فرمايد. طفل مرده را از شكم زنده بيرون آورد، چه اگر در رحم بماند به اندك زمانى مادر به طفل ملحق شود. و خروج آن به خودى خود محال است، پس قادر متعال آن را بيرون آورد.
«ابن بابويه» از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده فرمود: بدرستى كه مؤمن وقتى بميرد، مرده نباشد؛ و بتحقيق مرده، كافر باشد، زيرا خداوند فرمايد:
بيرون مىآورد زنده را از مرده و مرده را از زنده، يعنى مؤمن را از كافر و كافر را از مؤمن. «1» مروى است كه خالده دختر اسود بن عبد يغوث بر حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم داخل شد، فرمود: كيست؟ عرض كردند: يكى از خالههاى تو. حضرت فرمود: سبحان الّذى يخرج الحىّ من الميّت؛ «2» زيرا او صالحه است
«1» تفسير صافى، جلد اوّل، صفحه 325
«2» تفسير منهج الصادقين، جلد 2، صفحه 200
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 60
و پدرش كافر متعصب بود.
وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ: و روزى مىدهى از رحمت واسعه خود هر كه را مىخواهى بىشمار و بىاندازه، موافق حكمت و مصلحت، به مرتبهاى كه عدد و اندازه آن دانسته نشود.
وجوه ديگر در آيه:
1- روزى فرمايد بدون گمان روزى خورنده؛ و به كفر و نافرمانى، محروم از روزى نشوند؛ در هر مكان و زمان و هر حال، تمام صاحبان روح را روزى رساند.
2- اسباب روزى و خود روزى را براى همه حيوانات بىحساب آفريده، كه هر حيوانى آنچه روزى او است به او مىرسد، و به دادن و خوردن آنان، از خزائن الهى كم نشود.
3- خداوند متعال روزى به هر كه مرحمت فرمايد بىحساب است؛ زيرا هر كس به حساب دهد، كاشف از امساك و تقتير است؛ و ذات الهى، هرگز به چنين صورتى روزى عطا نفرمايد.
4- روزى بندگان به حساب و مقابله اعمال مرحمت نفرمايد، بلكه ارزاق تمام جنبنده را بر ذات خود لازم فرموده به موجب آيه: وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها، بدون هيچ اعتبارى و نظر فرمانبردارى؛ و لذا فرعون را با ادعاى ربوبيت، مدت چهار صد سال روزى مرحمت فرمود.
تذكره: ثواب آيه قل اللهم:
«در منهج»- معاذ بن جبل روايت نموده كه من به جهت مطالبه طلبكاران، يك جمعه به نماز حاضر نشدم. حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: چه چيز تو را منع نمود؟ عرض كردم: يوحناى يهودى چند وقيه گندم از من طلب داشت، مرا نمىگذاشت به نماز حاضر شوم. حضرت فرمود:
آيه قل اللّهمّ را تا به بغير حساب بخوان، و بعد از آن بگو: يا رحمن الدّنيا و الاخرة و رحيمهما تؤتى من تشاء منهما و تمنع من تشاء منهما فاقض عنّى دينى؛ هر كه اين
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 61
آيه را بر اين وجه قرائت كند، حق تعالى قرض او را ادا فرمايد، هر چند كه زمين گنجايش آن را نداشته باشد. «1» حديث ديگر- هر كه سوره «حمد» و آيات «آية الكرسى» و «شهد اللّه» و «قل اللهم» را بعد از هر نماز بخواند، او را ساكن گردانم در حظيره قدس، با هر گناهى كه داشته باشد؛ و اگر نكنم، نظر فرمايم به او نظر رحمت خاص خود هر روز هفتاد مرتبه؛ و اگر نكنم، او را پناه دهم از شر شيطان و شر هر دشمنى و يارى دهم او را بر ايشان و مانع نشود او را داخل شدن بهشت الا مرگ. «2» درك اين مثوبات جليله، منوط است به تقوى و پرهيزكارى.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ «27»
ترجمه
داخل ميكنى شب را در روز و وارد ميسازى روز را در شب و بيرون ميآورى زنده را از مرده و هويدا ميكنى مرده را از زنده و روزى ميدهى هر كس را بخواهى بيشمار.
تفسير
از اول زمستان بتدريج از شب كاسته و بر روز افزوده ميشود تا اول تابستان كه بتدريج از روز كاسته و بر شب افزوده ميشود پس جنس شب داخل در جنس روز ميشود و حقيقت روز داخل در حقيقت شب ميگردد و مؤمن از كافر بعمل مىآيد و كافر از مؤمن چنانچه در مجمع از صادقين عليهما السلام نقل نموده و بنظر حقير آنچه آن دو بزرگوار فرمودند فرد اكمل خروج حى از ميت و ميت از حى است و الا شامل ميشود خروج هر ذيروحى را از غير آن مانند گياه و اشجار و انسان كه از آب و خاك و نطفه بعمل ميآيند و شامل ميشود خروج هر جمادى را از نبات و حيوان و انسان مانند نطفه و پشم و تخم و در خوان نعمت الهى فتور و نقصانى راه ندارد و هر قدر بخواهد بهر كس بخواهد روزى ميدهد و امساك نمىفرمايد و از كم آمدن ميزان نعمت از نعمت خواران نميترسد و بعضى گفتهاند حساب در اين آيه شريفه بمعنى تعب است و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
تُولِجُ اللَّيلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيلِ وَ تُخرِجُ الحَيَّ مِنَ المَيِّتِ وَ تُخرِجُ المَيِّتَ مِنَ الحَيِّ وَ تَرزُقُ مَن تَشاءُ بِغَيرِ حِسابٍ «27»
داخل ميكني شب را در روز و داخل ميكني روز را در شب و خارج ميكني زنده را از مرده و خارج ميكني مرده را از زنده و روزي ميدهي هر که را بخواهي بدون حساب.
تُولِجُ اللَّيلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيلِ بعضي تفسير كردند بزياده نهار بر ليل و بر عكس بحسب الفصول در بهار و زمستان و بعضي گفتند بتعاقب شب و روز لكن اينکه دو تفسير با كلمه ايلاج مناسبت ندارد زيرا ايلاج بمعني دخول شيء است در شيئي آخر چنانچه ميفرمايد حَتّي يَلِجَ الجَمَلُ فِي سَمِّ الخِياطِ اعراف آيه 38، بلكه مراد ظاهرا اينکه باشد که در عين حالي که روز است شب است و در عين حالي که شب است روز است و هر كدام داخل در ديگري است و اينکه بنا بر حركت زمين بحركت وضعيّه در صفحه كره زمين هر دقيقه و آني هم روز است هم شب، هم صبح است هم عصر، هم ظهر است هم نصف شب، تمام دقائق روز و اجزاء روز و اجزاء شب در آن واحد موجود است چنانچه بنا بر حركت انتقالي زمين در تمام حالات تمام فصول از شتاء و صيف و ربيع و خريف موجود است و اينکه از قدرت كامله حضرت ربوبي است که بترتيب مرتب اوضاع منظومه شمسي را در تحت نظام که خردلي تخلّف ناپذير است در آورده و از براي اينکه نظائر بسيار است که در هر زماني از طفل تازه متولّد شده تا پير متجاوز از صد سال در عالم موجود است از فقير ناچيز صرف تا غني مليارد
جلد 3 - صفحه 161
از صحيح و سقيم، از قوي و ضعيف بمراتب صحّت و مرض و قوّت و ضعف، از طبيعي لا مذهب تا معصوم پاك، از سياه و سفيد، از صبيح المنظر تا كريه المنظر، از تام الخلقه و ناقص الخلقة، از حكيم دانشمند تا جاهل نفهم، از اعلا مراتب سخاوت و شجاعت و ساير كمالات اخلاقي تا ادني مراتب بخل و جبن و سائر ذمائم اخلاقي و هكذا بقدرت كامله خود ايجاد فرموده و اعجب از همه اينها که مطابق نظام جملي عالم تماما موافق حكمت و طبق مصلحت است و ذرّهاي بر خلاف حكمت و مصلحت نيست تُخرِجُ الحَيَّ مِنَ المَيِّتِ وَ تُخرِجُ المَيِّتَ مِنَ الحَيِّ حيّ عبارت از موجود زنده است يعني صاحب روح و ميّت موجود بي روح است و در مقام خود گفتهايم که الفاظ موضوع براي معاني عامّه هستند.
حيات يك معني عامّي دارد که اطلاق بر ذات اقدس حق ميشود اللّهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الحَيُّ القَيُّومُ که عبارت از حيات ذاتي باشد که منتزع از علم و قدرت است و اطلاق بر مادة المواد هيولاي صرفه که مجرّد قابليّة افاضه صورت است حتّي صورت اتمي و بينهما متوسطات.
و در مقابل آن موت که عبارت از عدم الحيوة است و اينکه هم معني جامعي دارد که عدم صرف باشد از ممتنع الوجود که عدم ذاتي اوست و قابليّت وجود ندارد چون تناقض است مثل شريك باري يا اجتماع نقيضين يا ارتفاع نقيضين يا ساير محالات که برگشتن بهمين اجتماع نقيضين و ارتفاع آنها است، و ماهيّات ممكنه که في حدّ نفسها معدوم لكن قابليّة وجود دارند چنانچه گفتند الممكن في حدّ ذاته ان يکون ليس و له من علّنه ان يکون ايس.
و لفظ روح هم معني عامّي دارد: روح جمادي نباتي، حيواني انساني، ملكوتي ايماني تا روح مجرّد صرف که عبارت از عالم عقول و مجرّدات باشد که خالي از ماده و صورت باشد.
جلد 3 - صفحه 162
و نكته ديگر آنكه حيات و موت امريست اضافي ممكن است شيئي بالنسبة بشيئي ديگر حيّ باشد و نسبت بشيئي آخر ميّت باشد مثلا ممكنات نسبت بمحالات حيّ است چون قابليت وجود دارد و محال ندارد، و هكذا مادة المواد نسبت بذات ممكن که ليس صرف است حيّ است چون موجودي است که قابليّة افاضه صورت دارد و لو بدون صورت تحقّق پيدا نميكند که گفتند شيئيّت شيئي بصورت است نه بماده (الشيء ما لم يتشخّص لم يوجد).
هيولا در بقاء محتاج صورتبرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 27)- در این آیه برای تکمیل معنی فوق و نشان دادن حاکمیت خداوند بر تمام عالم هستی میافزاید: «شب را در روز داخل میکنی و روز را در شب و موجود زنده را از مرده خارج میسازی و مرده را از زنده، و به هر کس اراده کنی بدون حساب روزی میبخشی» (تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ).
و اینها نشانه بارزی از قدرت مطلقه اوست.
منظور از دخول شب در روز و روز در شب همان تغییر محسوسی است که در شب و روز در طول سال مشاهده میکنیم، این تغییر بر اثر انحراف محور کره زمین نسبت به مدار آن که کمی بیش از 23 درجه است، و تفاوت زاویه تابش خورشید میباشد و این تدریجی بودن تغییر شب و روز آثار سودمندی در زندگانی انسان و موجودات کره زمین دارد زیرا پرورش گیاهان و بسیاری از جانداران در پرتو نور و حرارت تدریجی آفتاب صورت میگیرد.
منظور از بیرون آوردن «زنده» از «مرده» همان پیدایش حیات از موجودات بیجان است، زیرا میدانیم آن روز که زمین آماده پذیرش حیات شد موجودات زنده از مواد بیجان به وجود آمدند، از این گذشته دائما در بدن ما و همه موجودات زنده عالم، مواد بیجان، جزو سلولها شده، تبدیل به موجودات زنده میگردند.
پیدایش مردگان از موجودات زنده، نیز دائما در مقابل چشم ما مجسم است.
نکات آیه
۱ - نوسان در مدّت شب و روز (تنظیم گردش ایّام)، از مظاهر قدرت الهى (انّک على کل شىء قدیر. تولج الّیل فى النهار و تولج النهار فى الّیل) «تولج النهار ... »، به معناى داخل کردن شب در روز و به عکس مى باشد که بیانگر کاسته شدن از یکى و افزوده شدن به دیگرى است. «تولج»، فعل مضارع است و دلالت بر استمرار این معنا دارد.
۲ - نوسان در مدت شب و روز، دربردارنده خیر و مصالح انسان (بیدک الخیر ... تولج الّیل فى النهار)
۳ - تبدیل تدریجى شب و روز، به یکدیگر (فاصله بین الطلوعین و غروب) به قدرت و حکمت الهى (انّک على کل شىء قدیر. تولج الّیل فى النهار) بنابراینکه «ولوج» به معناى تبدیل تدریجى باشد.
۴ - پدید آمدن زنده از مرده و مرده از زنده، به دست خداوند (و تخرج الحىّ من المیّت و تخرج المیّت من الحىّ)
۵ - پیدایش مستمر حیات و مرگ به دست خدا، نشانه قدرت اوست. (تخرج الحىّ من المیّت)
۶ - پیدایش جریان حیات در میان موجودات مرده و بى جان (و تخرج الحىّ من المیّت) از تقدیم «تخرج الحىّ ... » بر «تخرج المیّت ... » استفاده مى شود که ابتداءً موجودات بى جان آفریده شدند و از بستر آنها زنده ها به وجود آمدند.
۷ - خداوند به هر کس، به هر میزان که بخواهد، روزى مى دهد. (و ترزق من تشاء بغیر حساب) بنابراینکه مراد از «بغیر حساب»، نامحدود بودن اعطاى روزى باشد.
۸ - خداوند به هر کس که بخواهد، خارج از اسباب و عوامل طبیعى روزى مى دهد. (و ترزق من تشاء بغیر حساب) «بغیر حساب»، یعنى به وسیله اى که تحت محاسبه بشر نمى آید; و آن عبارت است از خارج بودن از اسباب طبیعى و عادى.
۹ - خداوند، داراى خزائن فیض پایان ناپذیر (و ترزق من تشاء بغیر حساب) روزى دادن بى حساب، مبتنى بر داشتن روزیها و فیوضاتى است بى حساب و پایان ناپذیر.
۱۰ - وجود تفاوت در روزى و معیشت انسانها، مشیّت خداوند است. (و ترزق من تشاء بغیر حساب) زیرا فرموده هر کس را بخواهد روزى فراوان مى دهد، و نفرموده است که به همه روزى فراوان داده مى شود.
۱۱ - نظام حاکم بر طبیعت، تابع تدبیر واحد و طبق مشیّت الهى است. (قل اللّهم مالک الملک ... و ترزق من تشاء بغیر حساب)
روایات و احادیث
۱۲ - خداوند، چه بسا مؤمنى را از کافر و کافرى را از مؤمن پدید مى آورد. (و تخرج الحىّ من المیّت و تخرج المیّت من الحىّ) امام صادق (ع): ... انّ اللّه عز و جل یقول: «یخرج الحىّ من المیّت و یخرج ... » یعنى المؤمن من الکافر و الکافر من المؤمن.[۱]
موضوعات مرتبط
- آفرینش: تدبیر آفرینش ۱۱ ; نظام آفرینش ۱۱
- آیات خدا: ۵ اسباب طبیعى: ۸
- انسان: مصالح انسان ۲
- توحید: ۱۱
- جهان بینى: ۴، ۶
- حیات: پیدایش حیات ۴، ۵، ۶
- خدا: حکمت خدا ۳ ; رزق خدا ۷، ۸، ۱۰ ; فیض خدا ۹ ; قدرت خدا ۱، ۳، ۴، ۵، ۶ ; مشیّت خدا ۷، ۸، ۱۰، ۱۱
- خیر: عوامل خیر ۲
- رزق: تفاوت در رزق ۱۰
- زمان: پیدایش زمان ۱، ۳
- شب و روز: ۱، ۲، ۳
- کافران: ۱۲
- مؤمنان: ۱۲
منابع
- ↑ معانى الاخبار، ص ۲۹۰، ح ۱۰ ; مجمع البیان، ج ۲، ص ۷۲۸.