آل عمران ٢٦

از الکتاب
کپی متن آیه
قُلِ‌ اللَّهُمَ‌ مَالِکَ‌ الْمُلْکِ‌ تُؤْتِي‌ الْمُلْکَ‌ مَنْ‌ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ‌ الْمُلْکَ‌ مِمَّنْ‌ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ‌ تَشَاءُ وَ تُذِلُ‌ مَنْ‌ تَشَاءُ بِيَدِکَ‌ الْخَيْرُ إِنَّکَ‌ عَلَى‌ کُلِ‌ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ

ترجمه

بگو: «بارالها! مالک حکومتها تویی؛ به هر کس بخواهی، حکومت می‌بخشی؛ و از هر کس بخواهی، حکومت را می‌گیری؛ هر کس را بخواهی، عزت می‌دهی؛ و هر که را بخواهی خوار می‌کنی. تمام خوبیها به دست توست؛ تو بر هر چیزی قادری.

ترتیل:
ترجمه:
آل عمران ٢٥ آیه ٢٦ آل عمران ٢٧
سوره : سوره آل عمران
نزول : ٣ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٨
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مَالِکَ»: منادا است یا صفت (الله). «تَنزِعُ»: بازپس می‌گیری. سلب می‌کنی.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

نزول

محل نزول:

اين آيه در همچون ديگر آيات سوره آل عمران در مدينه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل گرديده است. [۱]

شأن نزول:[۲]

«شیخ طوسى» گوید: حسن بصرى و قتاده گويند: اين آيه در جواب سؤال رسول خدا صلى الله عليه و آله از ذات باري تعالى بوده، هنگامى كه از خداوند خواست كه ملك فارس و روم از براى امت وى باشد.[۳]

تفسیر


نکات آیه

۱ - تعلیم نیایش و ستایش از جانب پروردگار به پیامبر (ص) (قل اللّهم مالک الملک)

۲ - پیامبر (ص)، موظّف به ستایش پروردگار (قل اللّهم مالک الملک)

۳ - لزوم اقرار به مالکیّت و قدرت مطلقه خدا، و اینکه همه نیکیها به دست اوست. (قل اللّهم مالک الملک تؤتى الملک من تشاء ... بیدک الخیر)

۴ - مقتضاى اُلوهیت حق، مالکیّت و سیطره مطلق او بر هستى است. (قل اللّهم مالک الملک)

۵ - قدرت و سیطره مطلق بر هستى، از آن خداست. (قل اللّهم مالک الملک)

۶ - خداوند، تنها عطا کننده قدرت، به هر کس که اراده فرماید. (تؤتى الملک من تشاء)

۷ - حاکمیّت الهى بر تحولات سیاسى و اجتماعى جوامع بشرى (تؤتى الملک من تشاء ... و تعزّ من تشاء)

۸ - تسلّط انسان بر مظاهر هستى، به خواست و مشیّت خداست. (تؤتى الملک من تشاء) «مُلک» (یعنى تسلّط) را خداوند به انسان مى دهد; پس انسان هر تسلّطى که دارد از جانب خداست.

۹ - خداوند به هر کس که بخواهد مُلک (قدرت و حاکمیّت) مى دهد و از هر کس بخواهد، بازمى ستاند. (تؤتى الملک من تشاء و تنزع الملک ممّن تشاء)

۱۰ - خداوند هر کس را که بخواهد عزیز و هرکس را که بخواهد، ذلیل مى کند. (و تعزّ من تشاء و تُذِلّ من تشاء)

۱۱ - امیدبخشى خداوند به مسلمانان در مورد آینده اى توأم با اقتدار، على رغم شرایط دشوار آنان در جنگ خندق (قل اللّهمَ مالک الملک) در شأن نزول آیه آمده است که پیامبر (ص) به هنگام حفر خندق در نبرد احزاب فرمود: امّت اسلام کاخهاى شاهان حیره، ایران، روم و یمن را فتح خواهند کرد.

۱۲ - اصل، در مشیّت الهى، اعطاى خیر و رحمت به انسان است. (تؤتى الملک من تشاء ... و تعزّ من تشاء) از تقدیم اعطاى ملک بر گرفتن آن «تؤتى الملک ... و تنزع ... »، و از تقدیم اعطاى عزّت بر ذلّت «تعزّ من تشاء و تذلّ ... »، مطلب فوق استفاده شده است.

۱۳ - حکومت و حاکمیت، دلبستگى آور است. (و تنزع الملک ممن تشاء) «نزع»، به معناى کندن است و کندن، مسبوق به اتصال دو چیز با یکدیگر است که در مورد حکومت، از آن تعبیر به «دلبستگى» مى شود.

۱۴ - منشأ هر گونه خیر در هستى، تنها خداوند است. (بیدک الخیر) انحصار در برداشت فوق (تنها ... )، مستفاد از تقدیم خبر بر مبتدا است و عموم (هر گونه ... )، مستفاد از الف و لام استغراق در «الخیر».

۱۵ - اراده و مشیّت الهى، جز به خیر تعلق نمى گیرد.* (بیدک الخیر)

۱۶ - اعطاى ملک و عزّت و نیز سلب آن از جانب خداوند، تنها بر اساس خیر و مصلحت است. (مالک الملک تؤتى الملک ... بیدک الخیر)

۱۷ - قدرت مطلق خداوند، مقتضى نشأت یافتن هر خیرى از جانب اوست. (بیدک الخیر انّک على کلّ شىء قدیر)

۱۸ - شرور، ناشى از ضعف و ناتوانى است. (بیدک الخیر انّک على کلّ شىء قدیر) جمله «انّک على ... » بیانگر علت مضمون جمله «بیدک الخیر» است ; یعنى چون خدا داراى قدرت مطلق است، تنها خیر از او صادر مى شود. بنابراین، شرور همواره نتیجه نقصها و ناتوانیها است.

۱۹ - قدرت مطلق خداوند، مقتضى نفى هر گونه شرّ از او (بیدک الخیر انّک على کلّ شىء قدیر)

۲۰ - قدرت مطلق خداوند، منشأ اعطاى حاکمیّت و عزّت (تؤتى الملک من تشاء ... تعزّ من تشاء ... انّک على کل شىء قدیر)

۲۱ - اعطاى حاکمیّت و پیروزى به انسانها از جانب خداوند، از قدرت مطلق او نمى کاهد. (مالک الملک ... انّک على کل شىء قدیر) از اینکه قبل از یادآورى عزّتها و قدرتهاى خدادادى، مالکیّت خدا ذکر شده; و پس از آن، بر قدرت مطلق خداوند تأکید شده، برداشت فوق استفاده شده است.

موضوعات مرتبط

  • ارزیابى: ملاکهاى ارزیابى ۱۶
  • اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱۱
  • اسماء و صفات: صفات جلال ۱۹
  • امیدوارى: ۱۱
  • انسان: انسان و طبیعت ۸ ; گرایشهاى انسان ۱۳
  • ایمان: متعلق ایمان ۳
  • پیروزى: منشأ پیروزى ۲۱
  • تاریخ: حرکت تاریخ ۷ ; خدا و تحولات تاریخ ۷
  • تعلیم: تعلیم حمد ۱ ; تعلیم دعا ۱
  • تقویت روحیه: ۱۱
  • حکومت: آثار حکومت ۱۳ ; منشأ حکومت ۹، ۲۰، ۲۱
  • خدا: احاطه خدا ۵ ; اراده خدا ۶، ۱۵ ; حاکمیّت خدا ۴، ۷ ; حمد خدا ۲ ; عطایاى خدا ۹، ۱۲ ; قدرت خدا ۳، ۵، ۶، ۱۷، ۱۹، ۲۰، ۲۱ ; مالکیّت خدا ۳، ۴ ; مشیّت خدا ۶، ۸، ۹، ۱۰، ۱۲، ۱۵ ; مواهب خدا ۶، ۱۲، ۱۶، ۲۰، ۲۱
  • خیر: ۱۶ منشأ خیر ۳، ۱۲، ۱۴، ۱۵، ۱۷
  • دنیاپرستى: عوامل دنیاپرستى ۱۳
  • ذلّت: عوامل ذلّت ۱۰
  • شر: منشأ شر ۱۸
  • طبیعت: ۸
  • عزّت: عوامل عزّت ۱۰، ۱۶، ۲۰
  • غزوه خندق: ۱۱
  • قدرت: منابع قدرت ۶، ۹
  • محمّد (ص): تعلیم به محمّد (ص) ۱ ; رسالت محمّد (ص) ۲

منابع

  1. طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‌۲، ص ۶۹۳.
  2. محمدباقر محقق،‌ نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شيخ طوسي و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۱۱۲.
  3. صاحبان كشف الاسرار و روض الجنان و مجمع البيان بنا به روايت از عبدالله بن عباس و انس مالك چنين نقل نمايند: چون رسول خدا صلى الله عليه و آله مكه را فتح نمود به امت وعده پيروزى بر سرزمين فارس و روم را داد. منافقين و يهوديان گفتند: آيا فتح مكه و مدينه براى محمد كافى نيست؟ كه تمناى ملك فارس و روم را هم براى امت خويش مي‌نمايد، خداوند اين آيه را نازل فرمود و نيز از عبدالله بن عمرو بن عوف او از پدر و جدش چنين نقل نمايند كه در جنگ احزاب (خندق) كه به اشاره سلمان فارسی اطراف و دور شهر مدينه را خندق مى كندند، پيامبر دستور داد كه هر چهل متر كندن خندق به ده نفر از مردان صحابى سپرده شود و سلمان هم براى نظارت در كندن گاهى به طرف مهاجرين مي‌رفت و گاهى به طرف انصار و گاهى به طرف اوس و گاهى به طرف خزرج مي‌رفت و ايشان را در كندن خندق تشويق و ترغيب مي‌نمود و به آن‌ها نشاط و شادى مى بخشيد. مهاجرين مى گفتند: سلمان از ما است، انصار مى گفتند: از ما است و اوس و خزرج هر يك مى گفتند: از ما است. كار پيوستگى سلمان به هر يك از آن‌ها بالا كشيد و نزديك بود خصومت و دشمنى پديد آيد. خبر به پيامبر رسيد فرمود: (السّلمان منّا اهل البيت؛ سلمان از اهل بيت ما مى باشد)، عمرو بن عوف گويد: من و سلمان و خديفة بن اليمان و نعمان بن مقرن المزنى با شش نفر انصار در فكر كندن چهل متر زمين سهم خود بوديم، ناگاه به سنگى عظيم برخورديم كه آهن به آن كارگر نبود به سلمان گفتيم كه به پيامبر خبر بدهد. رسول خدا كنار خندق مزبور آمد و در آن سنگ نگريست و كلنگ را از دست سلمان گرفت و خود داخل خندق شد كلنگ اول را كه به سنگ زد شكافى در سنگ پديد آمد و يك ثلث آن شكست و جرقه نورى از اثر اصابت محكم كلنگ به سنگ برخاست رسول خدا تكبير گفت: در زدن دوم دو ثلث سنگ شكست جرقه نور ديگرى از آن برخاست باز رسول خدا تكبير گفت و در كلنگ زدن سوم از ضربات اول و دوم محكم تر زد، سنگ به كلى از هم شكافته شد و جرقه نور زيادترى از آن برخاست باز رسول خدا تكبير گفت: سلمان دست پيامبر را گرفت و از خندق بيرون آورد و گفت: يا رسول الله موضوع عجيبى ديديم كه قبلا نديده بوديم. رسول خدا فرمود: بلى چون ضربت اول را زدم جرقه نورى از اثر اصطكاك كلنگ به سنگ پيدا شد و من در آن نور، مدائن كسرى را مشاهده كردم و جبرئيل به من خبر داد كه امت من بر آن پيروز خواهند گشت. ضربت دوم را كه زدم در نور آن جرقه كاخ‌هاى قيصر روم را مشاهده نمودم و جبرئيل به من خبر داد كه امت من بر آن نيز پيروز خواهند گشت، ضربت سوم را كه زدم در نور آن جرقه كاخ‌هاى صنعا را در يمن ديدم و جبرئيل به من خبر داد كه امت من بر آن نيز پيروز خواهند گشت و سپاس مي‌گذارم خداوند را كه به ما پس از گرفتارى و محصورى وعده نصر و پيروزى داده است، منافقين و يهوديان وقتى اين موضوع را شنيدند. گفتند: محمد تمنا و آرزوى باطل و بيهوده اى در سر مى پروراند. خداوند آيه ۱۲ سوره احزاب «وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» را نازل گردانيد و همچنين براى از بين بردن تعجب و تمسخر آنان اين آيه را نازل فرمود، و نيز در تفسير ثعلبى از عمرو بن عوف و همچنين در تفسير ابن ابى حاتم از قتادة جريان ملك فارس و روم را درباره شأن و نزول اين آيه نقل نموده اند.