البقرة ٢٦٠
ترجمه
البقرة ٢٥٩ | آیه ٢٦٠ | البقرة ٢٦١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَوْتَی»: جمع میّت، مردگان. «بَلَی»: آری. حرف جواب است. برای ابطال نفی متقدّم و افاده اثبات مفهوم بعد از خود میآید. «صُرْهُنَّ»: آنها را به خود نزدیک کن. آنها را بهم بیامیز. آنها را پاره پاره کن. از ماده (صَور) به معنی میل یا قطع. «جُزْءاً»: قطعه و پاره و تکّه. «أُدْعُهُنَّ»: آنها را صدا بزن. «سَعْیاً»: شتابان. مصدری است به معنی اسم فاعل و حال بشمار است و تقدیر چنین است: یَأْتِینَکَ سَاعِیَاتٍ. همچون: جَآءَ زَیْدٌ رَکْضاً؛ أَیْ رَاکِضاً. یا این که مفعول مطلق است و همچون قَعَدْتُ جُلُوساً میباشد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
قَالَ رَبِ اجْعَلْ لِي آيَةً قَالَ... (۴) قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ... (۴) وَ قَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِي بِهِ... (۶)
تفسیر
- آيات ۲۶۰ - ۲۵۸ ، سوره بقره
- منشاء اعتقاد به رب النوع ها و پرستش بتها
- ادعاى ربوبيت سلاطين و حاكمان خودكامه به سوء استفاده از اعتقادات باطل عوام
- محاجه و مشاجره ابراهيم (ع ) با نمرود، پادشاه زمان كه مدعى الوهيت بوده
- نيرنگ نمرود در محاجه با ابراهيم
- دفع يك توهم در باره جمله ((خدا به او (نمورد) ملك و دولت داد))
- توضيح احتجاجات ابراهيم (ع ) و تناسب آنها با عوامفريبى هاى نمرود و انحطاط فكرى مردم آن زمان
- احتجاج دوم ابراهيم (ع ) كه نمرود در برابر آن چاره اى جز تسليم نداشت
- ستم كارى علت محروميت از هدايت است
- گفتارى در باره اينكه احسان وسيله هدايت و ظلم باعث گمراهى است
- بيان دو مقدمه براى روشن شدن وجه محروميت ظالمين از هدايت الهى به سوى كمال
- در امور اعتبارى و تكوينى از هر امرى آثار خودش بروز مى كند
- حق ، مرگ و تزلزلى ندارد و باطل نيز ثبات و بقائى ندارد هر چند صباحى امر بر افرادى مشتبه شود
- وجوه مختلفى كه مفسرين در باره عطف موجود در اين آيه گفته اند
- حق ، مرگ و تزلزلى ندارد و باطل نيز ثبات و بقائى ندارد هر چند صباحى امر بر افرادى مشتبه شود
- آيات سه گانه اى مورد بحث و به كار رفتن سه جور سياق براى فهم مخاطب
- طرح يك سؤ ال در ارتباط با آيه مورد بحث و پاسخ به آن
- سخن بعضى از مفسرين مبنى بر اينكه مراد از موت در ((فاماته الله )) بيهوشى است . ورد آن
- شرح قصه پيامبرى كه خدا او را مى راند و سپس زنده كرد و توضيح جوانب آن و پاسخ به اشكالاتى كه به نظر مى رسد
- پيامبرى كه بعد از مرگ زنده شد، بعد از زنده شدن به صحت علم قبلى خود پى برد نه اينكه جاهل بود و علم پيدا كرد
- مراد ابراهيم (ع ) از سؤ ال از چگونگى زنده كردن مردگان ((ارنى كيف تحيى الموتى ))
- سه دليل بر اينكه مراد ابراهيم (ع ) اين بود كه خدا كيفيت احياء را به او نشان دهد نه اصل احياء
- گفته برخى از مفسرين مبنى بر اينكه ابراهيم (ع ) درخواست علم به كيفيت احياء را نموده نه ديدن آن را
- پنچ دليلى كه مفسر مذكور بر اثبات گفتار خود آورده است
- بى اعتبارى آن نظريه و پاسخ به دلايل پنجگانه آن
- تفسير باطل يكى از مفسرين در باره درخواست ابراهيم (ع ) از خداوند در خصوص رؤ يت چگونگى احياء مردگان
- وجه بطلان تفسير مزبور
- سؤ ال خداوند از ابراهيم (ع ) و جواب ابراهيم .. ((قال اولم تومن ؟ قال بلى ...))
- وجود خطورات نفسانى موهوم و منافى عقايد يقينى منافاتى با ايمان و تصديق ندارد
- در مشاهده و حس اثرى هست كه علم آن اثر را ندارد
- نكاتى كه در پاسخ خداوند به درخواست ابراهيم وجود دارد
- دو نكته اى كه با دقت در سؤ ال ابراهيم (ع ) از خداوند در مى يابيم
- بحث روايتى (در ذيل آيات محاجه ابراهيم (ع ) و درخواست او از خداى تعالى و پاسخ حضرت حق به او...)
- رواياتى از اءئمه معصومين (ع ) در باره (و اذ قال ابراهيم رب ارنى كيف تحيى الموتى ...) و داستان آن
- دو شبهه در ارتباط با اين روايت و پاسخ آن
- سخن در اينكه چهار پرنده اى كه ابراهيم انتخاب كرد چه بودند
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«260» وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
و (بياد آور) هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگارا به من نشان بده كه چگونه مردگان را زنده مىكنى؟ فرمود: مگر ايمان نياوردهاى؟ عرض كرد: چرا، ولى براى آنكه قلبم آرامش يابد. (خداوند) فرمود: چهار پرنده (طاووس، خروس، كبوتر و كلاغ) «1» را برگير وآنها را نزد خود جمع وقطعه قطعه كن (و درهم بياميز) سپس بر هر كوهى «2» قسمتى از آنها را قرار ده، آنگاه پرندگان را بخوان، به سرعت بسوى تو بيايند و بدان كه خداوند تواناى حكيم است.
نکته ها
تنها از يگانه ابر مرد تاريخ پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله، يعنى على عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا» اگر پردهها كنار روند، بر يقين من افزوده نمىشود. «3» ولى ساير مردمان همه دوست دارند كه شنيدهها و حتّى باورهاى خود را به صورت عينى مشاهده نمايند. چنانكه همه مىدانند قند را از چغندر مىگيرند، ولى دوست
«1». تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 280.
«2». در حديث مىخوانيم كه اجزاى مخلوط شده را بر سر ده كوه قرار داد. كافى، ج 8، ص 305.
«3». غررالحكم و تفسير روحالبيان، ج 1، ص 416.
جلد 1 - صفحه 416
دارند چگونگى آن را مشاهده كنند.
در تفاسير آمده است: حضرت ابراهيم از كنار دريايى مىگذشت، مردارى را ديد كه در كنار دريا افتاده و قسمتى از آن در آب و قسمتى ديگر در خشكى است و پرندگان و حيوانات دريايى، صحرايى و هوايى از هر سو آن را طعمهى خود قرار دادهاند. حضرت با خود گفت:
اگر اين اتّفاق براى انسان رخ دهد و ذرّاتِ بدن انسان در بين جانداران ديگر پخش شود، در قيامت آنها چگونه يكجا جمع و زنده مىشوند. لذا از خداوند درخواست كرد كه نحوهى زنده شدن مردگان را مشاهده كند. خداوند نيز با اين نمايش، ابراهيم را به نور يقين واطمينان رهسپار نمود.
پیام ها
1- زنده كردن مردگان، از شئون ربوبيّت خداوند است. «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ»
2- براى آموزش عميق، استفاده از نمايش ومشاهدات حسى لازم است. «أَرِنِي»
3- كشف وشهود تنها براى كسانى است كه مراتبى از علم، ايمان واستدلال را طى كرده باشند. درخواست «أَرِنِي» ابراهيم پاسخ داده مىشود، نه هر كس ديگر.
4- در پى آن باشيم كه ايمان و يقين خود را بالا برده تا به مرز اطمينان برسيم.
پژوهش و كنجكاوى يك ارزش است. «لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي»
5- ايمان، داراى مراحل و درجاتى است. «لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي»
6- قلب، مركز آرامش است. «لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي»
7- اولياى خدا، قدرت تصرّف در هستى را دارند كه به آن ولايت تكوينى گفته مىشود. «ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً»
8- معاد، جسمانى است و در قيامت بازگشت روح به همين ذرات بدن خواهد بود. «يَأْتِينَكَ سَعْياً»
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 417
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (260)
بعد از آن آيتى ديگر از شواهد قدرت خود در زنده نمودن مردگان بيان فرمايد:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ: و ياد بياور زمانى را كه گفت حضرت ابراهيم عليه السّلام، رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى: پروردگار من چگونه و به چه كيفيت زنده فرمائى مردگان را. قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ: فرمود خداى
«1» تفسير مجمع البيان، جلد اوّل، صفحه 370.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 474
تعالى آيا ايمان نياوردى به اينكه قادر هستم بر زنده كردن به اعاده تركيب و حيات. قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي، گفت ابراهيم عليه السّلام بلى ايمان دارم به كمال قدرت تو و لكن اين سؤال نمودم تا ساكن و مطمئن گردد قلب من به معاينه چگونگى آن.
تبصره: حق تعالى با آنكه عالم بود كه حضرت ابراهيم عليه السّلام اعرف مردمان است به ايمان زنده شدن مردگان، اما در مقابل سؤال او اين كلام را فرمود تا به جواب او شنوندگان غرض او را بفهمند و بدانند كه آن حضرت مرتبه علم اليقين را دارا بود و تمنا نمود تا درجه عين اليقين براى او منكشف گردد؛ چنانچه از حضرت رضا عليه السّلام سؤال نمودند: آيا در قلب حضرت ابراهيم عليه السّلام شكى بود؟ فرمود: نه، و لكن از خدا طلب زيادتى در يقين نمود. و نيز مأمون از حضرت رضا عليه السّلام سؤال نمايد از اين آيه، حضرت فرمايد: بدرستى كه حق تعالى وحى فرمود به حضرت ابراهيم عليه السّلام: بتحقيق من اتخاذ نمايم از بندگان خود خليلى را كه سؤال كند زنده شدن مردگان را، اجابت كنم. پس در نفس حضرت واقع شد كه آن خليل او باشد. پس عرض كرد: پروردگارانشان ده مرا چگونه زنده فرمائى مردگان را؟ فرمود: آيا ايمان ندارى؟ عرض كرد: بلى، و لكن براى آنكه مطمئن شود قلب من بر آنكه خليل تو منم. بنابراين دو حديث اشكالى در آيه نخواهد بود. قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ: فرمود خداى تعالى پس بگير چهار مرغ را و آنها كبوتر و خروس و زاغ و طاووس بودند چنانچه از حضرت صادق عليه السّلام مروى است. «1» و تخصيص طيور به جهت آنست كه اقرب به انسان و اجمع باشد خواص حيوان را. فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ: پس ميل ده و ضم كن آنها را بسوى خود، يعنى هر يك را به دست و صورت و اشكال آنها را خوب تأمل كن و دقايق بيّنه هر يك را به
«1» تفسير برهان، جلد اوّل، صفحه 249 حديث دوّم [در اين روايت نام پرندگان كركس، مرغابى، طاوس و خروس آمده است، امّا در روايت سوّم كه منقول از امام صادق مىباشد، نام پرندگان همانست كه در متن ذكر شده است].
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 475
نظر دقيق ببين تا بعد از زنده شدن آنها بر تو مشتبه نشود. يا مجتمع ساز اجزاى ابدان ايشان را با يكديگر و پس از پاره كردن و متفرق نمودن اجزاى آنها سرهاى آنها را به دست خود نگهدار. ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ: پس از امتزاج قرار ده بر هر كوهى كه نزديك تو و قادر هستى، مِنْهُنَّ جُزْءاً: از آن مرغان بهم آميخته جزئى را، يعنى بر هر كوهى كه ممكن است جزئى از آن را بگذار، چه قسمت اين اجزاء به تمام كوهها متعذر باشد (اين كلام از قبيل ايراد عام و اراده خاص است) ثُمَّ ادْعُهُنَ: پس بخوان آن مرغان را به نامهاى آنها به اذن خداى تعالى اجابت نموده، يَأْتِينَكَ سَعْياً: بيايند تو را در حالى كه شتاب كنندهاند درآمدن يا پريدن. وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ: و بدان بدرستى كه خداى تعالى غالب است بر هر شيئى و عاجز نخواهد بود از آنچه اراده فرمايد. حكيم است يعنى محكم كار و آنچه فرمايد از روى حكمت و مصلحت باشد.
علامه مجلسى رضوان اللّه عليه به سند معتبر از حضرت باقر عليه السّلام روايت نموده كه گرفت چهار مرغ را و بعد از كشتن پرهاى آنها را كنده و در هاون گذاشت كوبيد بهم آميخته شد، پس متفرق نمود اجزاى آنها را و هر كوهى جزئى از آن گذاشت و به نامهاى خود خواند. پس آمدند به سرعت به سوى او. و حضرت نظر مىكرد به اجزاى آنها كه چگونه از ميان جزءها از كوهى به كوهى پرواز و نگاه مىكرد رگهاى هر يك كه بيرون مىآيند و به بدنها متصل مىشدند تا بالهاى آنها تمام شد. پس يكى به سوى حضرت پرواز كرد سر ديگرى را نزديك برد قبول نكرد و به سر خود متصل شد. «1» تحقيق: محققان گفتهاند ذبح طيور اربعه اشاره است به آنكه كبوتر كه پيوسته با مردم مستأنس است، بكش و رشته الفت ببر. خروس را كه همواره مايل شهوت است ذبح كن و خود را از بند شهوت برهان. زاغ را كه منبع
«1» بحار الانوار، جلد 12، صفحه 73، حديث 22.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 476
حرص است به قتل آر و صفت حرص و آز را بگذار. طاووس را كه مجمع زينت است، بكش و ديده همت از آرايش دنيا فرو بند كه هر كس به تيغ مجاهده اين چهار صفت را منخلع سازد، حيات ابدى و سعادت سرمدى يابد.
نزد بعضى چهار صفت از طبايع اركان اربعه در آدمى پديد آمده و ذبح آنها به تيغ مخالفت لازم است: 1- صولت كبر كه نتيجه آتش است. 2- داعيه شهوت كه ثمره هواست. 3- تكاپوى حرص كه عادت آب است.
4- تيرگى امساك كه صفت خاك است. لكن اين بيانات مستند به حديث نيست.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (260)
ترجمه
و چون گفت ابراهيم پروردگار من بنما مرا چگونه زنده مينمائى مردگان را گفت آيا باور نكردى گفت بلى ولى تا مطمئن شود دلم گفت پس بگير چهار پرنده را پس پاره پاره كن آنها را براى خود پس بگذار بر هر كوهى از آنها قسمتى را پس بخوان آنها را ميآيند نزد تو بشتاب و بدان بدرستيكه خدا توانا و حكيم است.
تفسير
در كافى از حضرت صادق (ع) روايت نموده است كه چون خدا براى ابراهيم حقائق موجودات آسمان و زمين را مكشوف فرمود مردارى را در كنار دريا ديد كه نيمى از آن در دريا و نيمى در ساحل قرار گرفته و حيوانات دريا و صحرا آن مردار را ميخورند و بيكديگر حمله مينمايند و باز يكديگر را پاره نموده ميخورند در اينموقع تعجبى بآنحضرت روى داد عرض كرد پروردگارا بنما بمن چگونه زنده ميفرمائى حيواناتى را كه زاد و ولد مينمايند با آنكه بعضى از آنها بعض ديگر را خوردهاند خداوند فرمود مگر ايمان ندارى باين امر عرض كرد چرا ايمان دارم ولى ميخواهم مشاهده نمايم اين امر را چنانچه تمام اشياء را مشاهده نمودم خداوند فرمود چهار مرغ بگير پس پاره پاره كن آنها را و مخلوط نما با يكديگر مانند همين مردار كه مخلوط ببدن حيواناتى شده است كه يكديگر را خوردهاند پس قرار ده بر هر كوهى از آنها قسمتى را پس بخوان آنها را ميآيند نزد تو بشتاب پس حضرت ابراهيم (ع) بامر الهى عمل فرمود آنها را خواند و اجابت نمودند و كوهها ده عدد بودند و در عيون از حضرت
جلد 1 صفحه 338
رضا (ع) نقل نموده كه خدا بحضرت ابراهيم وحى فرمود كه من كسى را در ميان بندگان خود خليل خود قرار دادم كه اگر بخواهد از من زنده نمودن مردگانرا اجابت ميكنم او را بدل آنحضرت گذشت كه آن خليل او است پس گفت خدايا ارائه فرما مرا كه چگونه زنده مينمائى مردگانرا خطاب رسيد مگر ايمان باين امر ندارى عرض كرد چرا ولى ميخواهم قلبم مطمئن شود بآنكه آنخليل منم پس خداوند او را مأمور فرمود بآنچه در آيه ذكر شده است و آنحضرت امتثال نمود طاوس و خروس و مرغابى و كركسى را گرفت و پاره پاره و مخلوط بيكديگر كرد پس قرار داد بر هر يك از ده كوهى كه در اطراف او بود قسمتى از آن را و منقار هر يك از آنها را بدو انگشت خود گرفت و آنمرغ را بنام خواند و آب و دانى هم براى آنها فراهم نمود پس اجزاء آنها پرواز كردند و متصل بيكديگر شدند تا بدنهاى آنها كاملشد و هر بدنى از جاى خود حركت كرد و بسر و گردنش ملحق شد و آنحضرت دست از منقار آنها برداشت و پرواز كردند پس فرود آمدند و از آب و دانى كه آن حضرت براى آنها مهيا فرموده بود خوردند و گفتند اى پيغمبر خدا زنده كردى ما را خدا تو را زنده بدارد آنحضرت فرمود بلكه خداوند زنده ميكند و ميميراند و او بر هر امرى قادر است و در محاسن و عياشى نقلنموده است كه از آنحضرت سؤال نمودند كه آيا در قلب حضرت ابراهيم شك بود فرمود خير ولى ميخواست خداوند يقين او را زيادتر فرمايد حقير عرض ميكنم چون مرتبه علم اليقين كمتر از عين اليقين است و آن كمتر از حق اليقين است آنحضرت خواسته از علم اليقين بعين اليقين برسد و البته سكون قلب در عيان پيش از بيان است و گفتهاند مراد از صرهن اليك آنستكه آنحضرت طيور را نزديك بخود نموده درست در آنها تأمل نمايد و بشناسد كه بعد از زنده شدن يقين داشته باشد كه اينها همانهايند و احتمال نرود كه مرغان ديگرى باشند و بنابراين معنى امر بتفريق اجزاء و خلط آنها بيكديگر در آيه شريفه ذكر نشده و بايد از جمله بعد استفاده شود بطور اشاره و اين بعيد است بحسب معنى اگرچه قريب است بحسب لفظ در هر حال اين آيه هم دليل است بر آنكه كيفيت احياء اموات همانستكه در اذهان متشرعه ثابت است و حقير در ذيل قصه بنى اسرائيل و ذبح بقره در تحت عنوان تبيين سماوى بيان نمودم و اللّه اعلم بحقيقة الحال و المئال
جلد 1 صفحه 339
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذ قالَ إِبراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيفَ تُحيِ المَوتي قالَ أَ وَ لَم تُؤمِن قالَ بَلي وَ لكِن لِيَطمَئِنَّ قَلبِي قالَ فَخُذ أَربَعَةً مِنَ الطَّيرِ فَصُرهُنَّ إِلَيكَ ثُمَّ اجعَل عَلي كُلِّ جَبَلٍ مِنهُنَّ جُزءاً ثُمَّ ادعُهُنَّ يَأتِينَكَ سَعياً وَ اعلَم أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (260)
وَ إِذ قالَ إِبراهِيمُ و او عاطفه ظاهرا عطف بر جمله مذكوره در كيفيت محاجّه نمرود با ابراهيم إِذ قالَ إِبراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحيِي وَ يُمِيتُ الايه و همين يكي از
جلد 3 - صفحه 32
شواهد است که در آيه قبل ذكر شد در جمله أَو كَالَّذِي مَرَّ عَلي قَريَةٍ که اينکه آيه بعد از آيه وَ إِذ قالَ إِبراهِيمُ بوده و آن بعد از محاجه با نمرود بوده وسط اينکه دو آيه تدوين شده و اينکه دو آيه كمال ارتباط را با هم دارند.
رَبِّ أَرِنِي كَيفَ تُحيِ المَوتي سؤال از اصل احياء موتي نبوده بلكه از كيفيت آن بوده براي اينكه با امثال نمرود در كيفيت احياي موتي استدلال كند چون كيفيت اماته احياء را تماما ديده بودند ولي كيفيت احياء موتي را تا زمان ابراهيم احدي مشاهده نكرده و اولين احياء موتي همين قضيه ابراهيم است اگر چه بعد از ابراهيم بسيار واقع شده چنانچه در آيات سابقه ذكر شد.
و در بعض اخبار است که ابراهيم ميخواست مقام خلّت و استجابت دعا را درك كند و ممكن است اينکه جهت از بواطن قرآني باشد و الّا ظاهر همان است که ذكر شد.
و اينكه خداوند خطاب باو فرمود قالَ أَ وَ لَم تُؤمِن استفهام تقريري است که حضرت ابراهيم در جواب بگويد قالَ بَلي که كسي توهّم نكند که سؤال ابراهيم العياذ باللّه از جهت شكّ در معاد بوده زيرا ادني افراد مسلمين بلكه تمام مليين معتقد بمعاد هستند چه رسد پيغمبر او العزم آنهم مثل ابراهيم که بعد از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم افضل از جميع انبياء است.
وَ لكِن لِيَطمَئِنَّ قَلبِي اطمينان قلب در محاجه با كفار در بيان كيفيت احياء بوده نه در ايمان بمعاد و شايد در محاجه با نمرود که نمرود گفت أَنَا أُحيِي وَ أُمِيتُ حضرت ابراهيم عليه السّلام در جواب او سكوت فرمود و دليل ديگر اقامه كرد که فَإِنَّ اللّهَ يَأتِي بِالشَّمسِ مِنَ المَشرِقِ براي اينکه بود با اينكه ميتوانست بفرمايد اينکه عمل تو نه اماته حيّ و نه احياء ميت است ميخواست از خداوند كيفيت احياء را سؤال كند و مشاهده كند که براي نمرود بحسّ و و جدان ثابت كند نه بدليل و
جلد 3 - صفحه 33
برهان چون دليل و برهان براي شخص مكابر که بگويد از كجا ميگويي خدا مرده را زنده ميكند چندان تأثير ندارد لكن پاي حس و و جدان که در ميان آمد ديگر جاي سخن نميماند.
و كلمه اطمينان از امن است و طاء منقول از تاء است و بمعني سكون نفس است و اينکه معني از روي قوّت قلب و شجاعت حاصل ميشود چه بسا اشخاص و لو بعلم قطعي مطلب را ميداند لكن قلبا مضطرب است و در واردات مثل ميدان جنگ و مواقع حولناك متوحّش، ولي كساني که داراي قوّت قلب و شهامت و شجاعت هستند نه توحّشي و نه اضطرابي بر آنها متوجّه ميشود و كمال ايستادگي را دارند اينکه معناي اطمينان قلب است.
و در اصطلاح علماء اطمينان را مرتبه اعلاي ظنّ ميگويند که گاهي تعبير ميكنند بظنّ متأخم بعلم، گاهي تعبير ميكنند بوثوق، گاهي بعلم عرفي.
و بالجمله آن مرتبهاي که عقلاء در امور زندگاني بر او ترتيب اثر ميكنند و مشي آنها بر طبق او است، و در اصول فقه در باب حجّيت اخبار، ما اخباري که مفيد اينکه مرتبه باشد حجّت ميدانيم و خبر صحيح باصطلاح متقدّمين اينکه نوع اخبار است، و امّا اگر مفيد اينکه مرتبه نباشد حجّت نيست و اينکه غير از اصطلاح علّامه و متأخّرين است که اخبار را از حيث سند و روايت تقسيم كردهاند بخبر صحيح و موثّق و حسن و ضعيف، مسند، مرسل، مقطوع، مجهول و امثال اينها.
قالَ فَخُذ أَربَعَةً مِنَ الطَّيرِ اخذ بمعني گرفتن است يعني انتخاب كن از ميان طيور چهار نوع از طيور را که از هر يك نوعي يك فرد انتخاب كن و در اخبار در اينکه چهار مرغ اختلاف است در بعضي دارد طاووس و حمامه (كبوتر) و ديك (خروس) و هدهد. و در بعضي هدهد و صرد (گنجشك) و طاووس و غراب و در بعضي طاووس و ديك و حمام و غراب. و در بعضي نسر (شتر مرغ) و طاووس
جلد 3 - صفحه 34
و بط (مرغ آبي) و ديك.
و بالجمله نكته اينكه از انواع مختلفه اختيار فرمود بر اينست که دلالتش بر مطلوب اقوي است زيرا اگر يك نوع بود ميتوان توهّم كرد که اجزاء بعضي داخل در اجزاء ديگري شده باشد لكن از انواع مختلف هر يك اجزاء خودش بهم پيوسته فَصُرهُنَّ إِلَيكَ بمعني كوبيدن و قطع و متلاشي كردن اجزاء از يكديگر و كلمه اليك ممكن است متعلّق بجمله خذ باشد يعني «خذ اليك اربعة من الطير فصرهن» و ممكن است بجمله فَصُرهُنَّ باشد، اشاره به اينكه يك قطعه از آنها را نگاهدار، که در خبر است که رؤس آنها يعني سرهاي آنها را نگاه داشت ثُمَّ اجعَل عَلي كُلِّ جَبَلٍ مِنهُنَّ جُزءاً در اخبار دارد که ده كوه بود اطراف ابراهيم عليه السّلام و اينها را ده قسمت كرد و هر قسمتي را بر كوهي گذارد و بهمين استدلال كردند بر اينكه اگر كسي وصيّت كرد بجزء مال خود حمل ميشود بر يك عشر ردّ بر عامه که آنها گفتند حمل ميشود بر ربع بمناسبت چهار طير. و مباحثه حضرت صادق عليه السّلام با ابو حنيفه راجع بهمين است که طيور چهار بودند لكن اجزاء ده جزء شدند که بر هر كوهي يك جزء.
ثُمَّ ادعُهُنَّ سپس آنها را بخوان، که در اخبار دارد منقار هر يك را بگرفت و او را صدا زد که بيا.
و اشكال به اينكه مخاطبه و امر بحيوان غير ذوي العقول درست نيست بسيار اشكال خنك و بارديست زيرا:
أوّلا در قرآن خطاب بحيوانات و امر بآنها از جانب خدا و انبياء بسيار است مثل خطاب بنحل أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا يَعرِشُونَ ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ سوره نحل آيه 70. و مثل خطاب حضرت سليمان بهدهد اذهَب بِكِتابِي هذا فَأَلقِه إِلَيهِم سوره نمل آيه 28، بلكه خطاب بجمادات
جلد 3 - صفحه 35
مثل يا أَرضُ ابلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقلِعِي سوره هود آيه 46، و در اخبار هم مخاطبات پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمّه عليه السّلام با حيوانات بسيار است.
و ثانيا گذشت که تمام موجودات تا اندازهاي عقل و شعور و ادراك دارند و ذكر و عبادت و سجده و معرفت بخدا و نبيّ و امام دارند و ادلّه در اينکه باب بسيار داريم يَأتِينَكَ سَعياً که ذرّات هر يك از اينکه طيور از اجزاء ده گانه که بر سر كوهها بود حركت نموده و هر يك بجاي خود قرار گرفت و بهم پيوستند و بصورت اوليّه درآمدند و زنده شدند و پرواز كردند.
و اعلم بعلم اليقين و عين اليقين و حق اليقين أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ عاجز نيست و بر هر چيزي تواناست حكيم تمام حكم و مصالح اشياء را ميداند و قدرت و علم او بهمه چيز تعلّق گرفته و غير متناهيست، و اينکه دو صفت شريف از صفات ذات است
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 260)- صحنه دیگری از معاد در این دنیا! به دنبال داستان عزیر در مورد معاد داستان دیگری از ابراهیم (ع) در اینجا مطرح شده است، و آن این که:
روزی ابراهیم (ع) از کنار دریایی میگذشت مرداری را دید که در کنار دریا افتاده، در حالی که مقداری از آن داخل آب و مقداری دیگر در خشکی قرار داشت و پرندگان و حیوانات دریا و خشکی از دو سو آن را طعمه خود قرار دادهاند، این منظره ابراهیم را به فکر مسألهای انداخت که همه میخواهند چگونگی آن را بدانند و آن کیفیت زنده شدن مردگان پس از مرگ است. چنانکه قرآن میگوید: «بخاطر بیاور، هنگامی را که ابراهیم (ع) گفت: خدایا! به من نشان ده چگونه مردگان را زنده میکنی» (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی).
او میخواست با رؤیت و شهود، ایمان خود را قویتر کند، به همین دلیل در ادامه این سخن، هنگامی که خداوند «فرمود: آیا ایمان نیاوردهای؟» (قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ).
او در جواب عرض کرد: «آری، ایمان آوردم ولی میخواهم قلبم آرامش یابد» (قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی).
در اینجا به ابراهیم دستور داده میشود که برای رسیدن به مطلوبش دست به اقدام عجیبی بزند، آن گونه که قرآن در ادامه این آیه بیان کرده، میگوید: «خداوند فرمود: حال که چنین است چهار نوع از مرغان را انتخاب کن و آنها را (پس از ذبح کردن) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز) سپس بر هر کوهی قسمتی از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان به سرعت به سوی تو میآیند» (قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ
ج1، ص236
إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً)
.ابراهیم (ع) این کار را کرد، و آنها را صدا زد، در این هنگام اجزای پراکنده هر یک از مرغان، جدا و جمع شده و به هم آمیختند و زندگی را از سر گرفتند و این موضوع به ابراهیم نشان داد، که همین صحنه در مقیاس بسیار وسیعتر، در رستاخیز انجام خواهد شد.
و در پایان آیه میفرماید: این را ببین «و بدان خداوند توانا و حکیم است» (وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ). هم تمام ذرات بدن مردگان را بخوبی میشناسد، و هم توانایی بر جمع آنها دارد.
نکات آیه
۱ - خداوند با نشان دادن کیفیّت احیاى مردگان، ابراهیم (ع) را به نور، هدایت کرد. (اللّه ولىّ الّذین امنوا یخرجهم من الظّلمات الى النّور ... و اذ قال ابرهیم ربّ) داستان ابراهیم (ع) در آیه شریفه، مثال و ارائه نمونه اى دیگر است براى ولایت الهى و ثمره آن. یعنى این داستان، نمونه اى براى هدایت مؤمنان پذیراىِ ولایت به نور و خارج ساختن آنان از ظلمات و تاریکى است.
۲ - یادآورى ماجراى ابراهیم (ع) و زنده شدن مرغان، باعث اطمینان به قدرت الهى، بر احیاى مردگان (و اذ قال ابرهیم ربّ ارنى کیف تحیى الموتى)
۳ - پرسش ابراهیم (ع) از خداوند، درباره نشان دادن کیفیّت احیاى مردگان براى آرامش خاطر خویش (و اذ قال ابرهیم ربّ ارنى کیف تحیى الموتى ... لطمئنّ قلبى)
۴ - احیاى مردگان، از شؤون ربوبیّت خداوند (ربّ ارنى کیف تحیى الموتى)
۵ - خداوند، احیاکننده مردگان (کیف تحیى الموتى)
۶ - ایمان ابراهیم (ع) به اصل معاد و احیاى مردگان (قال اولم تؤمن قال بلى)
۷ - ارزش پى جویى و پژوهش، براى کشف حقایق و معارفِ دینى (قال ابرهیم ربّ ارنى کیف تحیى الموتى)
۸ - سیر رشد معرفتىِ حضرت ابراهیم (ع)، از ایمان به اطمینان درونى (قال اولم تؤمن قال بلى و لکن لیطمئنّ قلبى)
۹ - مشاهدات حسّى، از جمله ابزار شناخت (ربّ ارنى کیف تحیى الموتى)
۱۰ - آرامش خاطر و اطمینان قلبى، مرتبه اى از مراحل عالى رشد ایمان و اعتقاد دینى (اولم تؤمن قال بلى و لکن لیطمئنّ قلبى)
۱۱ - قلب، کانون ایمان و آرامش خاطر (لیطمئنّ قلبى)
۱۲ - دانایى به چگونگى احیاى مردگان از جانب خداوند، شرط ایمان به اصل معاد نیست. (ربّ ارنى کیف تحیى الموتى قال اَوَلم تُؤمِن قال بلى)
۱۳ - گفتگوى حضرت ابراهیم (ع) و خداوند (و اذ قال ابراهیم ... قال اَوَلم تُؤمن قال بلى ... قال فخذ اربعة من الطیر)
۱۴ - امر خدا به ابراهیم (ع)، براى نشان دادن کیفیّت احیاى مردگان، به گرفتن چهار مرغ و کشتن و در هم کوبیدن آنها و قرار دادن هر جزئى بر کوهى و فراخواندنشان تا زنده گردند و شتابان به سوى او روند. (قال فخذ ... ثمّ ادعهنّ یأتینک سعیاً) مفرد آوردن کلمه جزء (منهنّ جزءاً)، حکایت از این معنا دارد که مرغان را در هم کوبید و مخلوط کرد و الاّ باید گفته شود: «منهنّ اجزاء»، نه جزءاً.
۱۵ - امر خداوند به ابراهیم (ع)، درباره مأنوس ساختن پرندگانى که مأمور ذبح آنها گردیده بود با خویش* (فصرهنّ الیک) متعدّى شدن کلمه «فصرهنّ» به «الى» نشانگر این است که آن کلمه، متضمن معناى «املهن» است ; یعنى آنها را به خود متمایل ساز که لازمه آن، انس گرفتن پرندگان با ابراهیم (ع) است. بر این اساس، کُشتن پرندگان و مخلوط کردن آنها از جمله «ثمّ اجعل على کلّ جبل منهنّ جزءاً» معلوم مى شود.
۱۶ - بازگشت پرندگان ذبح شده به جانب ابراهیم (ع)، پس از فراخوانى آنها (ثمّ ادعهنّ یأتینک سعیاً)
۱۷ - بازگشت آدمیان به هنگامه رستاخیز، با همان جسم دنیایى (کیف تحیى الموتى ... ثم ادعهنّ یأتینک سعیاً)
۱۸ - اعطاى ولایت تکوینى از جانب خدا، براى برخى از بندگان خاصّ خود (و اذ قال ابرهیم ... یأتینک سعیاً)
۱۹ - امکان زنده شدن مردگان در دنیا (فخذ اربعة من الطیر ... ثمّ ادعهنّ یأتینک سعیاً)
۲۰ - خداوند، جمع کننده اجزاى پراکنده شده قبلى مردگان، و زنده کننده آنان در هنگامه رستاخیز (قال فخذ اربعة من الطیر ... ثمّ ادعهنّ یأتینک سعیاً)
۲۱ - ارائه نمونه هاى عینى از جانب خداوند، از راههاى اثبات حقّ و هدایت الهى (فخذ اربعة من الطیر ... یأتینک سعیاً)
۲۲ - خداوند، عزیز (غالب و پیروز) و حکیم است. (انّ اللّه عزیز حکیم)
۲۳ - جمع میان اجزاى پراکنده مردگان و احیاى آنان، بر اساس حکمت خداوندى (ثمّ اجعل ... ثمّ ادعهنّ ... انّ اللّه عزیز حکیم)
۲۴ - حاکمیّت و تسلط خداوند بر عالم مرگ و حیات، دانایى او به کیفیّت ترکیب اجزاىِ مردگان و زنده کردن آنان (و اعلم انّ اللّه عزیز حکیم)
۲۵ - توجّه به عزّت و حکمت الهى، هموارکننده شناختِ چگونگىِ زنده شدن مردگان (و اعلم انّ اللّه عزیز حکیم)
۲۶ - لزوم آگاهى و توجّه به اسامى و صفات الهى (و اعلم انّ اللّه عزیز حکیم)
روایات و احادیث
۲۷ - طاووس، خروس، کبوتر و کلاغ، چهار پرنده اى که ابراهیم (ع) برگزید. (فخذ اربعة من الطیر) امام صادق (ع): ... فاخد ابراهیم الطاووس و الدیک و الحمام و الغراب ...[۱].
۲۸ - پرسش ابراهیم (ع) از خداوند درباره کیفیّت زنده شدن مردگان، به انگیزه اطمینان قلب خود به خلیل اللّه بودنش (قال إبرهیم ربّ ارنى ... لیطمئنّ قلبى) امام رضا (ع) درباره «لیطمئنّ قلبى» در آیه فوق فرمود: ... و لکن لیطمئن قلبى على الخلّة[۲].
۲۹ - حضرت ابراهیم (ع)، اجزاىِ مرغان را بر ده کوه قرار داد. (ثمّ اجعل على کلّ جبل منهنّ جزءاً) امام صادق (ع): ... و کانت الجبال عشرة.[۳]
موضوعات مرتبط
- ابراهیم (ع): ابراهیم (ع) خلیل ۲۸ ; ابراهیم (ع) و پرندگان ۱۶، ۲۷، ۲۹ ; امر به ابراهیم (ع) ۱۴، ۱۵ ; پرسش ابراهیم (ع) ۳، ۲۸ ; تکلّم ابراهیم (ع) با خدا ۱۳ ; رشد ابراهیم (ع) ۸
- اسماء و صفات: ۲۶ حکیم ۲۲ ; عزیز ۲۲
- اطمینان: اطمینان قلب ۱۱ ; اهمیّت اطمینان ۱۰ ; عوامل اطمینان ۲، ۳، ۲۸
- ایمان: ایمان به معاد ۶، ۱۲ ; زمینه ایمان ۲۵ ; شرایط ایمان ۱۲ ; مراتب ایمان ۸، ۱۰
- پرندگان: احیاى پرندگان ۱۶، ۲۳ ; ذبح پرندگان ۱۵، ۱۶
- تاریخ: ذکر حوادث تاریخ ۲ ; فواید تاریخ ۲
- تحقیق: اهمیّت تحقیق ۷
- تربیت: الگو در تربیت ۲۱ ; روش تربیت ۲۱
- توحید: توحید افعالى ۲۴
- جهان بینى: جهان بینى و ایدئولوژى ۲۵
- حیات: منشأ حیات ۲۴
- خدا: افعال خدا ۴، ۵، ۲۰ ; اوامر خدا ۱۴، ۱۵ ; حاکمیّت خدا ۲۴ ; حکمت خدا ۲۳، ۲۵ ; ربوبیّت خدا ۴ ; عزّت خدا ۲۵ ; عطایاى خدا ۱۸ ; علم خدا ۲۴ ; قدرت خدا ۲ ; هدایت خدا ۱، ۲۱
- خروس: ۲۷
- رجعت: ۱۹
- رشد: مراحل رشد ۱۰
- شناخت: ابزار شناخت ۹، ۱۴ ; شناخت حسّى ۳، ۹، ۲۸
- طاووس: ۲۷
- کبوتر: ۲۷
- کلاغ: ۲۷
- مردگان: احیاى مردگان ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۱۲، ۱۴، ۱۶، ۱۹، ۲۰، ۲۳، ۲۴، ۲۵، ۲۸
- مرگ: منشأ مرگ ۲۴
- معاد: معاد جسمانى ۱۷، ۲۰
- معرفت شناسى: ۹
- ولایت: ولایت تکوینى ۱۸
- هدایت: زمینه هدایت ۲۱ ; عوامل هدایت ۱