البقرة ٣٠
ترجمه
البقرة ٢٩ | آیه ٣٠ | البقرة ٣١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«إِذْ»: آن گاه را که. زمانی را که. مفعولٌبه فعل محذوفی مانند (اُذْکُرْ) است. «جَاعِلٌ»: سازنده. پدیدآورنده. «خَلِیفَةً»: جانشین. برخی واژه خلیفه را جانشین خدا معنی کردهاند، که چندان چنگی به دل نمیزند، و برخی آن را جانشین یکدیگر مردمان گرفتهاند که سخنی مقبول و پسندیده است. «یَسْفِکُ»: خونریزی میکند. «الدِّمَآءَ»: جمع دَم، خونها. «نُسَبِّحُ»: تسبیح میگوئیم. به پاکی میستائیم. «نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ»: ستایشگرانه به تنزیه و پاکی تو میپردازیم. حرف باء در اینجا معنی حال را میرساند (نگا: مائده / ). «نُقَدِّسُ»: به پاکی میستائیم.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ... (۵) ثُمَ جَعَلْنَاکُمْ خَلاَئِفَ فِي... (۴) أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا... (۴) أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا... (۳)
قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ... (۶) فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ... (۱) ثُمَ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَ... (۴) وَ لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْکُمْ... (۵) وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا... (۲) وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ... (۹) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ... (۴)
تفسیر
- آيات ۳۰ ۳۳ بقره
- سؤ ال ملائكه از خداوند درباره استخلاف انسان
- عموميت خلافت انسان و اينكه منظور از خلافت در آيه جانشينى خدا در زمين است
- نداشتن ملائكه شايستگى خلافت را
- مراد از علم به اسماء و اينكه مسميات ، حقائق و موجودات خارجى و داراى حيات و علم بوده اند
- نكات قابل توجه در كلمه اسماء در آيه شريفه (و علم آدم الاسماء كلها)
- ابليس قبل از بوجود آمدن صحنه خلقت آدم كافر بوده
- بحث روايتى (شامل رواياتى درباره قصه آدم ((ع )))
- مقصود از اسماء در (و علم آدم الاسماء كلها) از لسان روايات
- بيان يك نمونه از اخبار طينت بنقل از علامه مجلسى در بحارالانوار
نکات آیه
۱ - خداوند بعد از آفرینش آسمانها و مواهب زمین، به خلقت انسان پرداخت، تا او را به منصب خلافت برساند. (خلق لکم ما فى الأرض ... و إذ قال ربّک للملئکة إنى جاعل فى الأرض خلیفة) با توجّه به آیه ۳۴ از همین سوره و آیات دیگرى که درباره خلقت آدم (ع) است، مى توان گفت: سخن خداوند با فرشتگان درباره آدم، قبل از خلقت وى بوده است. بنابراین «إنى جاعل فى الأرض خلیفة» علاوه بر بیان خلافت آدم(ع) دلالت بر آفرینش او نیز دارد; یعنى: مى خواهم [موجودى] بیافرینم و او را خلیفه قرار دهم.
۲ - انسان داراى جایگاهى ویژه در فلسفه جهان آفرینش (هو الذى خلق لکم ... ثم استوى إلى السماء ... و إذ قال ربّک)
۳ - فرشتگان پیش از خلقت و خلافت آدم (ع)، آفریده شده بودند. (و إذ قال ربّک للملئکة إنى جاعل فى الأرض خلیفة)
۴ - گفتگوى خدا و فرشتگان درباره خلقت و خلافت انسان (و إذ قال ربّک للملئکة ... قالوا أتجعل فیها من یفسد ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون)
۵ - خداوند تقدیر خویش را بر خلقت و خلافت انسان در زمین، به فرشتگان اعلام کرد. (و إذ قال ربّک للملئکة إنى جاعل فى الأرض خلیفة)
۶ - خلافت انسان در زمین داراى نوعى ارتباط با فرشتگان (و إذ قال ربّک للملئکة إنى جاعل فى الأرض خلیفة) از آن جایى که مسأله خلقت و خلافت انسان در زمین با فرشتگان در میان گذاشته شد، معلوم مى شود وجود انسان در روى زمین ارتباط تنگاتنگى با فرشتگان دارد.
۷ - فرشتگان مطمئن به فسادگرى و خونریزى انسان، پیش از آفرینش وى (قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء) «سفک» (مصدر یسفک) به معناى ریختن است و «من ... یسفک الدماء» (کسى که ... خونها خواهد ریخت) کنایه از کشتارهاى فراوان است.
۸ - فرشتگان با پیش بینى فسادگرى انسان، او را شایسته خلافت نمى دیدند. (قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء)
۹ - کشتار و خونریزى، گناهى بزرگ و مصداق بارز فسادگرى است. (أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء) فسادگرى شامل خونریزى نیز مى شود. بنابراین عطف «یسفک الدماء» بر «یفسد فیها» عطف خاص بر عام است و حکایت از آن دارد که گناه خونریزى و آدمکشى از دیگر فسادگریها، بزرگتر و تباهى آن بیشتر است.
۱۰ - فرشتگان، تسبیح کننده، ستایشگر و تقدیس کننده خدا هستند. (و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک)
۱۱ - فرشتگان داراى ادراک و آگاهى و توانا بر اظهار نظر و تحلیل وقایع (قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء)
۱۲ - خلوص فرشتگان در تسبیح و ستایش خداوند (نحن نسبح بحمدک و نقدس لک) «لک» علاوه بر تعلقش به «نقدس»، متعلق به «نسبح» نیز مى باشد. خلوص از لام «لک» استفاده شده است; یعنى: نقدسک لک لا لغیرک.
۱۳ - تسبیح خداوند همراه با ستایش، روشى نیکو در تسبیح اوست. (و نحن نسبح بحمدک) «باء» در «بحمدک» به معناى مصاحبت بوده و نیز مى تواند براى استعانت باشد. برداشت فوق بر اساس وجه اول است.
۱۴ - در ستایش خداوند، باید سخنى به کار رود، یا معنایى در نظر گرفته شود که مستلزم کمترین عیب و نقصى نباشد. (و نحن نسبح بحمدک) برداشت فوق مبتنى بر این وجه است که «با» براى استعانت باشد. بر این مبنا، معناى «نسبح بحمدک» چنین مى شود: به وسیله حمد و ستایش، تو را تسبیح و تنزیه مى کنیم. روشن است که حمد و ستایش، آن گاه در پى دارنده تسبیح و تنزیه است که الفاظ انتخاب شده، یا معانى در نظر گرفته شده براى ستایش خدا، مستلزم هیچ گونه نقص و عیبى براى او نباشد.
۱۵ - فرشتگان با توجّه به حضورشان در هستى و لیاقتشان براى خلافت، فلسفه اى براى خلقت و خلافت انسان نمى دیدند. (قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها ... و نحن نسبح بحمدک) جمله حالیه «و نحن نسبح ...» گویاى این مطلب است که: فرشتگان علاوه بر اینکه انسان رابه خاطر فسادگرى اش شایسته خلافت نمى دانستند، وجود خویش را براى احراز این مقام لایق دانسته و زمین را از خلافت انسان بى نیاز مى شمردند.
۱۶ - انسان داراى ارزشها و استعدادهایى که وى را شایسته خلقت و زیبنده خلافت مى کرد. (إنى أعلم ما لاتعلمون) مقصود از «ما لاتعلمون» مى تواند استعداد و قابلیت نهفته در انسان باشد. همچنین مراد از آن مى تواند علوم و حقایقى باشد که بر فرشتگان مخفى بوده و شایستگى دریافت آن را نداشتند. برداشت فوق بر اساس احتمال اول است.
۱۷ - زمینه هاى کمال و ارزشهاى انسان، جبران کننده فسادگریهاى اوست. (أتجعل فیها من یفسد فیها ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون) چون خداوند پیش بینى فرشتگان مبنى بر فسادگرى انسان را رد نکرد ولى با گوشزد کردن وجود استعدادى ویژه در او، خلقت و خلافت وى را موجه دانست; معلوم مى شود: وجود آن استعداد در بشر جبران کننده جهات منفى اوست.
۱۸ - محدودیت علم و آگاهى فرشتگان (إنى أعلم ما لاتعلمون)
۱۹ - فرشتگان، ناآگاه به زمینه هاى کمال و ارزشهاى والاى انسان (إنى أعلم ما لاتعلمون)
۲۰ - نا آگاهى فرشتگان به ارزشهاى والاى انسان، موجب شد تا فسادگرى او براى فرشتگان جلوه گر شود و به خلقت و خلافتش معترض باشند. (أتجعل فیها من یفسد فیها ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون)
۲۱ - همه موجودات هستى داراى رمز و رازند و اعتراض به وجود هر یک از آنها نشانه جهل به حکمت وجودى آنهاست. (أتجعل فیها من یفسد ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون)
۲۲ - انسان، توانا به فراگیرى علوم و دریافت حقایق غیبى که حتى فرشتگان استعداد یادگیرى و دریافت آنها را ندارند. (إنى أعلم ما لاتعلمون) برداشت فوق بر این اساس است که مراد از «ما لا تعلمون» خصوص استعداد نهفته در آدم (ع) نباشد; بلکه مقصود علوم و حقایقى باشد که در نزد خداوند است. بر این مبنا مراد از «إنى أعلم ما لاتعلمون» - در رابطه با خلقت و خلافت آدم (ع) - این است که: در نزد خداوند حقایقى است که باید موجودى به آنها آگاه شود و شما فرشتگان تحمل آن را نداشته و ندارید و تنها انسان است که استعداد دریافت آنها را دارد و مى تواند مظهر آنها بشود. جمله «ألم أقل ...» در آیه ۳۳ مؤید این معناست.
۲۳ - آدم (ع) و نسل او، جانشین انسانهایى که پیش از آنان در زمین مى زیستند. (إنى جاعل فى الأرض خلیفة) «خلیفة» به معناى، جانشین و جایگزین است و این معنا اقتضا مى کند کسى که خلیفه به جاى او آمده، در میان باشد و در آیه بیان نشده است که او کیست و لذا نظرهاى مختلفى ایراد شده است، از جمله: انسانهایى که پیش از آدم (ع) و نسل او در زمین سکونت داشته اند. اطمینان فرشتگان به فسادگرى بشر مؤید این احتمال است.
۲۴ - ساکنان زمین پیش از آدم (ع) موجوداتى فسادگر و خونریز بودند. (إنى جاعل فى الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیهامن یفسد فیها) ظاهر آیه شریفه مى نمایاند که منشأ اطمینان فرشتگان به فسادگرى بشر خلیفه بودن او در زمین است. این حقیقت مى تواند به دو معنا اشاره داشته باشد: ۱- آدم (ع) و نسل او جانشین انسانهاى پیشین هستند; ۲- انسانهاى پیشین موجوداتى فسادگر بوده اند.
۲۵ - انسان، شایسته دستیابى به مقام خلافت الهى است. (إنى جاعل فى الأرض خلیفة) به قرینه آیات بعد که آدم (ع) - به عنوان نمونه اى از نوع انسان - برتر از فرشتگان و دارنده علم تمامى اسما معرفى شده و حقایقى (غیب آسمانها و زمین) به وى تعلیم داده شده، این نظر تأیید مى شود که مراد از خلافت، خلافت الهى است; چرا که او تنها موجودى معرفى شده که مظهر علم الهى است.
۲۶ - داستان خلقت و خلافت آدم (ع) و محاوره خدا و فرشتگان درباره او، داستانى آموزنده و شایان دقت (و إذ قال ربک للملئکة ... إنى أعلم ما لاتعلمون) کلمه «إذ» مفعول براى فعل مقدر «اذکر» مى باشد.
روایات و احادیث
۲۷ - «حسین بن بشّار عن أبى الحسن على بن موسى الرضا(ع) قال: سألته أیعلم اللّه الشىء الذى لم یکن أن لو کان کیف کان یکون أو لایعلم إلا ما یکون، فقال ان اللّه تعالى هو العالم بالاشیاء قبل کون الأشیاء قال اللّه عز و جل ... «إنى أعلم ما لاتعلمون» فلم یزل اللّه عزوجل علمه سابقاً للأشیاء قدیماً قبل ان یخلقها;[۱] حسین بن بشّار گوید از امام رضا(ع) سؤال کردم: آیا خداوند مى داند چیزى که نیست اگر وجود یابد چگونه مى باشد یا نمى داند مگر چیزهایى را که موجود شده است؟ امام فرمود: خداوند، عالم به اشیاست قبل از اینکه آنها تحقق پیدا کند. خداوند عز و جل مى فرماید: ...«من مى دانم آنچه را شما نمى دانید.» پس همیشه علم خداوند قبل از تحقق اشیا و قبل از خلقت آنهاست».
۲۸ - رسول خدا(ص) فرمود: «دحیت الأرض من مکة ... و هى الأرض التى قال اللّه «إنى جاعل فى الأرض خلیفة ...»;[۲] گسترش زمین از مکّه آغاز شده و مکّه همان زمینى است که خداوند فرموده: من مى خواهم در زمین خلیفه قرار دهم ...».
۲۹ - «عن ابى جعفر محمّد بن على (ع) انه قال فى قول اللّه عز و جل: «و إذ قال ربک للملائکة إنى جاعل فى الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و ...» قال: ... و إنما قال ذالک بعض الملائکة لما عرفوا من حال من کان فى الأرض من الجن قبل آدم ...;[۳] از امام باقر(ع) درباره سخن خداوند که به ملائکه فرمود: «مى خواهم در زمین جانشین قرار دهم و ملائکه گفتند: آیا مى خواهى کسى را بر روى زمین قرار دهى که فساد کند ...؟» روایت شده که فرمود: ... این سخن بعضى از ملائکه بود; زیرا آنان قبل از آفرینش آدم فساد در زمین را از جن دیده بودند ...».
۳۰ - امیر المؤمنین (ع) فرمود: «... قالت الملائکة: سبحانک «أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک» ... فاجعله منّا فانا لانفسد فى الأرض و لانسفک الدماء. قال جلّ جلاله ... «إنى أعلم ما لاتعلمون» انّى ارید ان اخلق خلقاً بیدى اجعل ذریته انبیاء مرسلین و عباداً صالحین و ائمة مهتدین اجعلهم خلفائى فى ارضى ...;[۴] ... ملائکه گفتند: پروردگارا منزهى تو «آیا قرار مى دهى در زمین کسى را که فساد و خونریزى مى کند و ما تسبیح و حمد تو را به جا مى آوریم و تقدیست مى کنیم». پس خلیفه را از ما قرار بده که ما نه در زمین فساد مى کنیم و نه خونریزى مى نماییم. خداوند جل جلاله فرمود: من چیزى را مى دانم که شما نمى دانید; من اراده نموده ام که با دست خود خلقى را بیافرینم که از نسل او پیامبران مرسل، بندگان صالح و پیشوایان هدایت یافته به وجود آیند که آنان را جانشینان خود بر مخلوقاتم در زمین قرار بدهم».
۳۱ - از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: «إن الملائکة ... قالوا نحن نقدسک و نطیعک و لانعصیک کغیرنا; قال: فلمّا اجیبوا بما ذکر فى القرآن علموا انهم تجاوزوا ما لهم فلا ذوا بالعرش استغفاراً ...;[۵] ملائکه گفتند: [خدایا!] ما تو را تقدیس و اطاعت مى کنیم و تو را معصیت نخواهیم کرد، آن گونه که دیگران تو را نافرمانى کردند. امام فرمود: چون ملائکه جواب خداوند را آنگونه که در قرآن آمده، شنیدند، دانستند که از حد خود تجاوز کرده اند; پس براى طلب آمرزش به عرش الهى پناه بردند ...».
۳۲ - از حضرت على (ع) روایت شده: «... أو کل علم یحتمله عالم؟ ان اللّه تعالى قال لملائکته «إنى جاعل فى الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیها من یفسد ...» فهل رأیت الملائکة احتملوا العلم؟ ...;[۶] ... آیا هر آگاهى براى آگاه شونده قابل تحمل است؟ خداوند به فرشتگان خود فرمود: «من مى خواهم روى زمین خلیفه قرار دهم گفتند: آیا روى زمین کسى را قرار مى دهى که فساد کند ...؟» آیا مى پندارى این آگاهى براى فرشتگان قابل تحمل بود؟ ...».
موضوعات مرتبط
- آدم(ع): تاریخ خلقت آدم(ع) ۳; تعالیم قصه آدم(ع) ۲۶; خلافت آدم(ع) ۳، ۲۳، ۲۶; خلقت آدم(ع) ۲۶
- آسمان: خلقت آسمان ها ۱
- افساد: موارد افساد ۹
- انبیا: فضایل انبیا ۳۰
- انسان: آثار کمال انسان ۱۷; استعدادهاى انسان ۱۶، ۱۷، ۲۲، ۲۵; افساد انسان ۷، ۸، ۱۷، ۲۴; انسان هاى قبل از آدم (ع) ۲۳، ۲۴; برترى انسان بر ملائکه ۲۲; تاریخ انسان ۲۳; خلافت انسان ۱، ۴، ۵، ۶، ۸، ۱۶، ۲۰، ۲۳، ۲۵; خلقت انسان ۴، ۵، ۱۶، ۲۰; خونریزى انسان ۷، ۲۴; فضایل انسان ۱۶، ۱۷، ۱۹، ۲۰; فلسفه خلقت انسان ۱، ۳۰; کمال انسان ۱۹; مقامات انسان ۲، ۲۵; ویژگیهاى انسان ۲۲
- تاریخ: عبرت از تاریخ ۲۶; فواید تاریخ ۲۶
- تسبیح: آداب تسبیح خدا ۱۳; تسبیح خدا ۱۰، ۱۲
- جنیان: افساد جنیان ۲۹; تاریخ جنیان ۲۹
- جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۱
- جهل: آثار جهل ۲۱
- حمد: آداب حمد خدا ۱۴; حمد خدا ۱۰، ۱۲، ۱۳
- خدا: افعال خدا ۱; تقدیس خدا ۱۰; خالقیت خدا ۱; علم خدا به معدوم ۲۷; محدوده علم خدا ۲۷; مقدرات خدا ۵
- خلیفه خدا: ۲۵، ۳۰
- زمین: اولین نقطه زمین ۲۸; تاریخ زمین ۲۸; گسترش زمین ۲۸
- صالحان: فضایل صالحان ۳۰
- عبرت: عوامل عبرت ۲۶
- علم: علم پسندیده ۳۲
- قتل: گناه قتل ۹
- گناهان کبیره: ۹
- مکّه : فضایل مکّه ۲۸
- ملائکه: آثار جهل ملائکه ۲۰; اخلاص ملائکه ۱۲; ادراک ملائکه ۱۱; استعاذه ملائکه ۳۱; استعدادهاى ملائکه ۲۲; استغفار ملائکه ۳۱; بینش ملائکه ۱۵; پیشگویى ملائکه ۸; تاریخ خلقت ملائکه ۳; تسبیح گویى ملائکه ۱۰، ۱۲; جهل ملائکه ۱۹; علم غیب ملائکه ۷; علم ملائکه ۱۱; گفتگوى خدا با ملائکه ۴، ۵، ۲۶; محدوده علم ملائکه ۱۸; ملائکه و خلافت انسان ۶، ۸، ۱۵، ۲۰; ملائکه و خلقت انسان ۱۵، ۲۰
- موجودات: راز موجودات ۲۱; فلسفه خلقت موجودات ۲۱; موجودات قبل از آدم (ع) ۲۹
- نعمت: منشأ نعمت ۱
منابع
- ↑ توحید صدوق، ص ۱۳۶، ح ۸، باب ۱۰; نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۳، ح ۸۴.
- ↑ الدر المنثور، ج ۱، ص ۱۱۳; بحار الأنوار، ج ۵۴، ص ۲۰۶، ح ۱۵۶.
- ↑ دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۲۹۱; بحار الأنوار، ج ۹۶، ص ۴۷، ح ۳۶.
- ↑ علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۰۵، ح ۱، باب ۹۶; نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۱، ح ۸۰.
- ↑ تفسیر تبیان، ج ۱، ص ۱۳۶; نورالثقلین، ج ۱- ، ص ۵۴، ح ۸۶.
- ↑ بحارالأنوار، ج ۲، ص ۲۱۱، ح ۱۰۶; نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۱، ح ۷۹.