تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
پس با بيانی كه در ذيل آيه: «إيّاك نعبد و إيّاك نستعين» الخ آورديم، وجه و علت التفاتی كه در اين سوره از غيبت به حضور شده، روشن گرديد. و نيز وجه انحصار عبادت در خدا، كه از مقدم آوردن مفعول «إيّاك» از فعل «نعبد و نستعين» استفاده مى شود و همچنين، وجه اين كه چرا در كلمه «نعبد» عبادت را مطلق آورد، و نيز وجه اين كه چرا به صيغه متكلم مع الغير فرمود: «نعبد» و نفرمود: «أعبد: من عبادت مى كنم»، و باز وجه اين كه چرا بعد از جمله «نعبد»، بلافاصله فرمود: «نستعين»، و وجه اين كه چرا دو جمله نامبرده را در سياق واحد شركت داد، ولى جمله سوم يعنى «إهدنا الصراط المستقيم» را به آن سياق نياورد، روشن گرديد.
البته مفسرين نكات ديگرى در اطراف اين سوره ذكر كرده اند، كه هر كس بخواهد، می تواند به كتب آنان مراجعه كند، و خداى سبحان طلبكارى است كه احدى نمی تواند دين او را بپردازد.
سوره حمد آيات ۶ و ۷
اهْدِنَا الصرَاط الْمُستَقِيمَ(۶) صِرَاط الَّذِينَ أَنْعَمْت عَلَيْهِمْ غَيرِ الْمَغْضوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضالِّينَ(۷) ترجمه آيات ما را به سوى صراط مستقيم هدايت فرما(۶) صراط آنان كه بر ايشان انعام فرمودى. نه آنان كه بر ايشان غضب كردى و نه گمراهان (۷)
معنى صراط
بيان آيات
إهدنا الصراط المستقيم صراط الذين أنعمت عليهم ... معناى كلمه «هدايت» از بيانی كه در ذيل «صراط» از نظر خواننده مى گذرد، معلوم می شود.
و اما صراط: اين كلمه در لغت به معناى طريق و سبيل نزديك بخ هم اند. و اما از نظر عرف و اصطلاح قرآن كريم، بايد بدانيم كه: خدای تعالى، صراط را وصف استقامت توصيف كرده، و آنگاه بيان كرده كه اين صراط مستقيم را كسانى مى پيمايند كه خدا بر آنان انعام فرموده.
و صراطى كه چنين وصفى و چنين شأنى دارد، مورد درخواست عبادت كار، قرار گرفته و نتيجه و غايت عبادت او واقع شده. و بهعبارت ديگر: بنده عبادت كار، از خدايش درخواست مى كند كه عبادت خالصش در چنين صراطى قرار گيرد. چند مقدمه براى توضيح و تفسير «اهدنا الصراط المستقيم »
توضيح و تفسير آيه مورد بحث، بهچند مقدمه محتاج است. مقدمه اول اين كه: خداى سبحان در كلام مجيدش، براى نوع بشر و بلكه براى تمامى مخلوقات خود، راهى معرفى كرده كه از آن راه، به سوى پروردگارشان سير مى كنند و در خصوص انسان فرموده: «يا أيّها الإنسان إنّك كادح إلى ربّك كدحا فمُلاقيه»: (هان اى آدمى! به درستى كه تو به سوى پروردگارت تلاش مى كنى، و اين تلاش تو - چه كفر باشد و چه ايمان - بالاخره به ديدار او منتهى می شود).
و درباره عموم موجودات فرموده: «و إليه المصير: بازگشت به سوى او است»، و نيز فرموده: «ألا إلى اللّه تصير الأمور: آگاه باش كه همه امور به سوى او بر مى گردد»، و آياتى ديگر كه به وضوح دلالت دارند بر اين كه تمامى موجودات، راهى براى خود دارند و همه راه هاشان به سوى او منتهى می شود.
راه به سوى خدا دو گونه است: دور و نزديك
مقدمه دوم اين كه: از كلام خدای تعالى بر مى آيد كه سبيل نامبرده يكى نيست، و همه سبيل ها و راه ها يك جور و داراى يك صفت نيستند، بلكه همه آن ها، از يك نظر به دو قسم تقسيم می شوند، و آن اين آيه شريفه است كه فرموده: «ألم أعهد إليكم يا بنى آدم أن لا تعبدوا الشيطان إنّه لكم عدوّ مبين و أن اعبدونى هذا صراط مستقيم»: (اى بنى آدم! آيا با تو عهد نكردم كه شيطان را نپرستى، كه او تو را دشمنى آشكار است؟ و اين كه مرا بپرستى كه اين است صراط مستقيم)؟ پس معلوم می شود: در مقابل صراط مستقيم، راه ديگرى هست، همچنان كه اين معنا از آيه: «فإنّى قريب، أجيب دعوه الداع أذا دعان، فليستجيبوا لى، وليؤمنوا بى لعلّهم يرشدون»: (من نزديكم، و دعاى خواننده خود را در صورتی كه واقعا مرا بخواند، مستجاب مى كنم. پس بايد مرا اجابت كنند، و به من ايمان آورند، باشد كه رشد يابند) استفاده می شود. چون مى فهماند بعضى غير خدا را می خوانند و غير خدا را اجابت نموده، به غير او ايمان مى آورند.
و همچنين، از آيه: «أدعونى أستجب لكم، إنّ الّذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين»: (مرا بخوانيد تا اجابت كنم، كسانی كه از عبادت من سرپيچى مى كنند، به زودى با خوارى و ذلّت به جهنّم در مى آيند)، كه مى فهماند راه او، نزديكترين راه است و آن راه، عبارت است از: عبادت و دعاى او. آنگاه در مقابل، راه غير خدا را دور معرفى كرده، و فرمود: «أولئك ينادون من مكان بعيد»: (آنان را از نقطه اى دور صدا مى زنند) كه مى رساند: غايت و هدف نهائى كسانی كه ايمان به خدا ندارند و مسير و سبيل ايمان را نمى پيمايند، غايتى است دور.
تا اين جا روشن شد كه: راه به سوى خدا دو تا است: يكى دور، و يكى نزديك. راه نزديك راه مؤمنين و راه دور، راه غير ايشان است ، و هر دو راه هم، به حكم آيه (۶ سوره انشقاق) راه خدا است.
تقسيم ديگرى براى راه بسوى خدا
مقدمه سوم اين كه: علاوه بر تقسيم قبلى كه راه خدا را به دو قسم «دور» و «نزديك» تقسيم مى كرد، تقسيم ديگرى است كه: يك راه را به سوى بلندى، و راهى ديگر را به سوى پستى منتهى می داند. يك جا مى فرمايد: «إنّ الّذين كذّبوا بآياتنا و استكبروا عنها لا تفتّح لهم أبواب السماء»: (كسانی كه آيات ما را تكذيب كرده و از پذيرفتن آن استكبار ورزيدند، درب هاى آسمان به رويشان باز نمی شود)، معلوم می شود: آن هایی كه چنين نيستند، درب هاى آسمان به رويشان باز می شود. چون اگر هيچ كس به سوى آسمان بالا نمی رفت و درب هاى آسمان را نمى كوبيد، براى درب معنایى نبود.
و در جایى ديگر مى فرمايد: «و من يحلل عليه غضبى فقد هوى»: (كسی كه غضب من بر او احاطه كند، او به سوى پستى سقوط مى كند)، چون كلمه «هوى» از مصدر «هوى» است، كه معناى سقوط را می دهد. و در جایى ديگر مى فرمايد: «و من يتبدّل الكفر بالإيمان، فقد ضلّ سواء السبيل»: (كسي كه ايمان را با كفر عوض كند، راه را گُم كرده)، كه مى رساند: دسته سومى هستند كه نه راهشان به سوى بالا است، و نه به سوى سقوط، بلكه اصلا راه را گُم كرده، دچار حيرت شده اند. آن ها كه راهشان به سوى بالا است، كسانى هستند كه ايمان به آيات خدا دارند و از عبادت او استكبار نمى كنند. و بعضى ديگر راهشان به سوى پستى منتهى می شود، و آن ها كسانى هستند كه به ايشان غضب شده. و بعضى ديگر، اصلا راه را از دست داده و گمراه شده اند، و آنان «ضالّين»اند. و اى بسا كه آيه مورد بحث، به اين سه طائفه اشاره كند. «الّذين أنعمت عليهم»: طائفه اول، و «مغضوب عليهم»: طائفه دوم، و «ضالّين»: طائفه سوم باشند.
و پر واضح است كه: صراط مستقيم آن دو طريق ديگر، يعنى طريق «مغضوب عليهم »، و طريق «ضالّين» نيست، پس قهرا همان طائفه اول، يعنى مؤمنين خواهد بود كه از آيات خدا استكبار نمى ورزند.
سبيل مؤمنين نيز تقسيمات و درجاتى دارد
مقدمه چهارم اين كه»: از آيه: «يرفع اللّه الّذين آمنوا منكم و الّذين اوتوا العلم درجات»: (خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند، بلند مى كند و كسانى را كه علم داده شده اند، به درجاتى بالا مى برد)، بر مى آيد كه: همين طريق اول نيز تقسيم هایى دارد، و يك طريق نيست و كسی كه با ايمان به خدا، به راه اول، يعنى سبيل مؤ منين افتاده، چنان نيست كه ديگر ظرفيت تكاملش پُر شده باشد، بلكه هنوز براى تكامل ظرفيت دارد، كه اگر آن بقيه را هم به دست آورد؛ آن وقت از اصحاب صراط مستقيم مى شود.
ضلالت ، شرك و ظلم در خارج يك مصداق دارند
توضيح اين كه: اولا بايد دانست كه هر ضلالتى شرك است، همچنان كه عكسش نيز چنين است. يعنى هر شركى ضلالت است، به شهادت آيه: «و من يتبدّل الكفر بالإيمان فقد ضلّ سواء السبيل»: (و كسی كه كفر را با ايمان عوض كند، راه ميانه را گُم كرده است)، و آيه: «أن لا تعبدوا الشيطان إنّه لكم عدوّ مبين، و أن اعبدونى هذا صراط مستقيم، و لقد أضلّ منكم جبلّا كثيرا»: (و شيطان را نپرستيد، كه دشمن آشكار شما است، بلكه مرا بپرستيد، كه اين است صراط مستقيم، در حالی كه او جمع كثيرى از شما را گمراه كرده)، كه آيه اولى كفر را ضلالت و دومى، ضلالت را كفر و شرك می داند، و قرآن شرك را ظلم، و ظلم را شرك می داند. از شيطان حكايت مى كند كه بعد از همه اضلال ها و خيانت هايش، در قيامت می گويد: «إنّى كفرت بما اشركتمون من قبل إنّ الظالمين لهم عذاب أليم»: (من به آنچه شما مى كرديد و مرا شريك جرم می ساختيد، كفر مى ورزم و بيزارم، براى اين كه ستمگران عذابى دردناك دارند). و در اين كلام، خود شرك را ظلم دانسته، و در آيه: «الّذين آمنوا و لم يلبسوا إيمانهم بظلم أولئك لهم الأمن و هم مهتدون»: (كسانی كه ايمان آورده، و ايمان خود را آميخته با ظلم نكردند، ايشان امنيت دارند، و راه را يافته اند)، ظلم را شرك و نقطه مقابل ايمان شمرده است، چون اهتداء و ايمنى از ضلالت و يا عذاب را كه اثر ضلالت است، مترتب بر داشتن صفت ايمان و زايل گشتن صفت ظلم كرده است.
و كوتاه سخن آن كه: ضلالت و شرك و ظلم در خارج يك مصداق دارند، و آن جا هم كه گفته ايم: هر يك از اين سه معرّف ديگرى است، و يا به وسيله ديگرى معرفى مى شود، منظورمان مصداق است، نه مفهوم. چون پُر واضح است كه: مفهوم ضلالت، غير ظلم و شرك، و از ظلم غير از آن دوى ديگر، و از شرك هم باز غير آن دو تاى ديگر است.
صراط مستقيم، صراطى است كه هيچ يك از ضلالت، شرك و ظلم در آن راه ندارد
حال كه اين معنى را دانستى، معلوم شد كه: صراط مستقيم كه صراط غير گمراهان است، صراطى است كه به هيچ وجه، شرك و ظلم در آن راه ندارد. همچنان كه ضلالتى در آن راه نمى يابد، نه ضلالت در باطن و قلب، از قبيل كفر و خاطرات ناشايست، كه خدا از آن راضى نيست، و نه در ظاهر اعضا و اركان بدن. چون معصيت و يا قصور در اطاعت، كه هيچ يك از اين ها در آن صراط يافت نمى شود، و اين همانا حق توحيد علمى و عملى است. و توحيد هم، همين دو مرحله را دارد. ديگر شقّ سومى برايش نيست، و به فرموده قرآن، بعد از حق، غير از ضلالت چه مى تواند باشد؟ آيه: «۸۲ سوره انعام»، كه چند سطر قبل گذشت نيز، بر همين معنا منطبق است كه در آن امنيت در طريق را اثبات نموده، به اهتداء تامّ و تمام وعده مى دهد. البته اين كه گفتيم وعده می دهد، براساس آن نظريه ادبى است كه مى گويند: اسم فاعل، حقيقت در آينده است. (دقت بفرمایيد). اين يك صفت بود از صفات صراط مستقيم.
اصحاب صراط مستقيم، به تمام معنا ثابت قدم هستند
مقدمه پنجم اين كه: اصحاب صراط مستقيم در صورت عبوديت خدا، داراى ثبات قدم به تمام معنا هستند. هم در فعل، و هم در قول، هم در ظاهر، و هم در باطن. و ممكن نيست كه نامبردگان بر غير اين صفت ديده شوند، و در همه احوال خدا و رسول را اطاعت مى كنند. چنانچه نخست درباره آن ها فرمود: «و من يطع اللّه و الرسول فأولئك مع الّذين أنعم اللّه عليهم من النّبيّين و الصدّيقين و الشّهداء و الصّالحين و حسن أولئك رفيقا»: (كسی كه خدا و رسول را اطاعت كند، چنين كسانى با آنان هستند كه خدا بر ايشان انعام كرده، از انبيا و صدّيقين و شهدا و صالحان، كه اينان نيكو رفقایى هستند)، و سپس اين ايمان و اطاعت را چنين توصيف كرده: «فلا و ربّك لا يؤمنون حتّى يحكّموك فيما شجر بينهم، ثمّ لا يجدوا فى أنفسهم حرجا ممّا قضيت و يسلّموا تسليما، و لو أنّا كتبنا عليهم أن اقتلوا أنفسكم أو اخرجوا من دياركم، ما فعلوه الّا قليل منهم، و لو أنّهم فعلوا ما يوعظون به، لكان خيرا لهم و أشدّ تثبيتا»: (نه به پروردگارت سوگند، ايمان واقعى نمى آورند، مگر وقتى كه تو را حاكم بر خود بدانند، و در اختلافاتى كه ميانه خودشان رُخ مى دهد، به هرچه تو حكم كنى راضى باشند، و احساس ناراحتى نكنند، و صرفا تسليم بوده باشند، به حدّى كه اگر ما واجب كنيم كه خود را بكشيد، يا از شهر و ديارتان بيرون شويد، بيرون شوند، ولى جز عدّه كمى از ايشان اين طور نيستند، و حال آن كه اگر اين طور باشند و به اندرزها عمل كنند، براى خودشان بهتر، و در استواريشان مؤثرتر است).
اصحاب صراط مستقيم، مقامى عالى تر از مؤمنين دارند
تازه مؤمنانى را كه چنين ثبات قدمى دارند، پایين تر از اصحاب صراط مستقيم دانسته، وصف آنان را با آن همه فضيلت كه برايشان قائل شد، مادون صف اصحاب صراط مستقيم دانسته، چون در آيه (۶۸ سوره نساء) فرموده: اين مؤ منين با كسانى محشور و رفيق اند كه خدا بر آنان انعام كرده، (يعنى اصحاب صراط مستقيم)، و نفرموده: از ايشانند، و نيز فرموده: با آنان رفيق اند، و نفرموده يكى از ايشانند. پس معلوم مى شود: اصحاب صراط مستقيم، يعنى «الّذين أنعم اللّه عليهم» مقامى عالى تر از مؤمنين دارند.
نظير آيه (۶۸ سوره نساء)، در اين كه مؤمنين را در زمره اصحاب صراط مستقيم ندانسته، بلكه پایين تر از ايشان مى شمارد، آيه: «و الّذين آمنوا باللّه و رسله أولئك هم الصدّيقون و الشّهداء عند ربّهم لهم أجرهم و نورهم» مى باشد. چون در اين آيه، مؤمنين را به صدّيقين و شهداء ملحق كرده، و با اين كه جزو آنان نيستند، به عنوان پاداش، اجر و نور آنان را به ايشان داده و فرموده: «و كسانی كه به خدا و رسولان وى ايمان آورده اند، در حقيقت آنها هم نزد پروردگارشان صدّيق و شهيد محسوب مى شوند، و نور و اجر ايشان را دارند».
پس معلوم مى شود: اصحاب صراط مستقيم، قدر و منزلت و درجه بلندترى از درجه مؤمنين خالص دارند. حتى مؤمنانى كه دل ها و اعمالشان از ضلالت و شرك و ظلم به كلّى خالص است.
پس تدبّر و دقّت در اين آيات براى آدمى يقين مى آورد به اين كه: مؤمنين با اين كه چنين فضائلى را دارا هستند، مع ذلك در فضيلت كامل نيستند، و هنوز ظرفيت آن را دارند كه خود را به «الّذين أنعم اللّه عليهم» برسانند، و با پُر كردن بقيه ظرفيت خود، همنشين با آنان شوند و به درجه آنان برسند. و بعيد نيست كه اين بقيه، نوعى علم و ايمان خاصى به خدا باشد. چون در آيه: «يرفع اللّه الّذين آمنوا منكم و الّذين أوتوا العلم درجات »: (خداوند، آن هایى را كه از شما ايمان آورده اند، و آنان كه علم به ايشان داده شده، به درجاتى بالا مى برد)، دارندگان علم را از مؤمنين بالاتر دانسته. معلوم مى شود: برترى «الّذين أنعم اللّه عليهم» از مؤمنين، به داشتن همان علمى است كه خدا به آنان داده، نه علمى كه خود از مسير عادى كسب كنند. پس اصحاب صراط مستقيم كه «أنعم اللّه عليهم » به خاطر داشتن نعمتى كه خدا به ايشان داده، (يعنى نعمت علمى مخصوص)، قدر و منزلت بالاترى دارند، و حتى از دارندگان نعمت ايمان كامل نيز بالاترند. اين هم يك صفت و امتياز در اصحاب صراط مستقيم.
موارد استعمال صراط و سبيل در قرآن و فرق آن دو
مقدمه ششم اين كه: خدای تعالى در كلام مجيدش، مكرّر نام صراط و سبيل را برده، و آن ها را صراط و سبيل هاى خود خوانده، با اين تفاوت كه به جز يك صراط مستقيم به خود نسبت نداده، ولى سبيل هاى چندى را به خود نسبت داده. پس معلوم مى شود: ميان خدا و بندگان چند سبيل و يك صراط مستقيم بر قرار است. مثلا درباره سبيل فرموده: «و الّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»: (و كسانى كه در راه ما جهاد كنند، ما به سوى سبيل هاى خود هدايتشان مى كنيم)، ولى هر جا صحبت از صراط مستقيم به ميان آمده، آن را يكى دانسته است. از طرف ديگر، جز در آيه مورد بحث كه صراط مستقيم را به بعضى از بندگان نسبت داده، در هيچ مورد صراط مستقيم را به كسى از خلايق نسبت نداده، به خلاف سبيل، كه آن را در چند جا، به چند طائفه از خلقش نسبت داده. يك جا آن را به رسول خدا(ص) نسبت داده، و فرموده: (قُل هذه سبيلى، أدعوا إلى اللّه على بصيرة: بگو اين سبيل من است، كه مردم را با بصيرت به سوى خدا دعوت كنم). جاى ديگر، آن را به توبه كاران نسبت داده و فرموده: «سبيل من أناب إلىّ: (راه آن كس كه به درگاه من رجوع كند). و در سوره نساء آيه (۱۱۵)، آن را به مؤمنين نسبت داده و فرموده: «سبيل المؤمنين».
از اين جا معلوم می شود كه: «سبيل» غير از «صراط مستقيم» است. چون سبيل متعدد است، و به اختلاف احوال رهروان راه عبادت مختلف می شود. به خلاف صراط مستقيم، كه يكى است، و در مَثَل بزرگراهى است كه همه راه هاى فرعى بدان منتهى می شود. همچنان كه آيه: «قد جاءكم من اللّه نور و كتاب مبين، يهدى به اللّه من اتّبع رضوانه سبل السلام، و يخرجهم من الظّلمات إلى النّور بإذنه و يهديهم إلى صراط مستقيم»: (از ناحيه خدا، به سوى شما نورى و كتابى روشن آمد، كه خدا به وسيله آن، هر كس كه در پى خوشنودى او باشد، به سبيل هاى سلامت راهنمایى نموده و به اذن خود، از ظلمت ها به سوى نور بيرون مى كند، و به سوى صراط مستقيم شان، هدايت مى فرمايد)، به آن اشاره دارد. چون «سبيل» را متعدد و بسيار قلمداد نموده، «صراط» را واحد دانسته است. حال يا اين است كه صراط مستقيم همه آن سبيل ها است، و يا اين است كه آن سبيل ها همان طور كه گفتيم، راه هاى فرعى است كه بعد از اتصالشان به يكديگر، به صورت صراط مستقيم و شاهراه در مى آيند.
فرق ديگرى بين سبيل و صراط
مقدمه هفتم اين كه: از آيه شريفه: «و ما يؤمن أكثرهم باللّه إلّا و هم مشركون»: (بيشترشان به خدا ايمان نمى آورند، مگر توأم با شرك)، بر مى آيد كه: يك مرحله از شرك (كه همان ضلالت باشد)، با ايمان (كه عبارت است از يكى از سبيل ها) جمع می شود. و اين، خود فرق ديگرى ميان سبيل و صراط است، كه سبيل با شرك جمع می شود، ولى صراط مستقيم با ضلالت و شرك جمع نمی شود. همچنان كه در آيات مورد بحث هم، در معرفى صراط مستقيم فرمود: «و لا الضّالّين».
دقت در آيات نامبرده در بالا به دست می دهد كه: هر يك از سبيل ها با مقدارى نقص، و يا حداقل با امتيازى جمع می شود، به خلاف صراط مستقيم، كه نه نقص در آن راه دارد و نه صراط مستقيم زيد از صراط مستقيم عمرو امتياز دارد، بلكه هر دو صراط مستقيم است، به خلاف سبيل ها، كه هر يك مصداقى از صراط مستقيم است، ولكن با امتيازى كه به واسطه آن، از سبيل هاى ديگر ممتاز می شود و غير او مى گردد. اما صراط مستقيمى كه در ضمن اين است، عين صراط مستقيمى است كه در ضمن سبيل ديگر است. و خلاصه: صراط مستقيم با هر يك از سبيل ها متحد است.
همچنان كه از بعضى آيات نامبرده و غير نامبرده از قبيل آيه: «و أن اعبدونى هذا صراط مستقيم» و آيه: «قل إنّنى هدانى ربّى إلى صراط مستقيم، دينا قيما ملّة إبراهيم حنيفا»: (بگو به درستى پروردگار من، مرا به سوى صراط مستقيم كه دينى است قيّم، و ملّت حنيف ابراهيم هدايت فرموده) نيز اين معنا استفاده می شود.
مَثَل صراط مستقيم نسبت به سبيل هاى خدا، مَثَل روح است نسبت به بدن
چون هم عبادت را صراط مستقيم خوانده، و هم دين را، با اين كه اين دو عنوان بين همه سبيل ها مشترك هستند. پس می توان گفت: مَثَل صراط مستقيم نسبت به سبيل هاى خدا، مَثَل روح است نسبت به بدن. همان طور كه بدن يك انسان در زندگيش اطوار مختلفى دارد و در هر يك از آن احوال و اطوار، غير آن انسان در طور ديگر است، مثلا انسان در حال جنين غير همان انسان در حال طفوليت و بلوغ و جوانى و كهولت و سالخوردگى و فرتوتى است. ولى در عين حال، روح او همان روح است و در همه آن اطوار، يكى است و با بدن او همه جا متحد است.
و نيز، بدن او ممكن است به احوالى مبتلا شود كه بر خلاف ميل او باشد و روح او، صرف نظر از بدنش آن احوال را نخواهد و اقتضاى آن را نداشته باشد. به خلاف روح كه هيچ وقت معرض اين اطوار قرار نمى گيرد. چون او مفطور به فطرت خدا است، كه به حكم: «لا تبديل لخلق اللّه»، فطرياتش دگرگون نمى شود، و با اين كه روح و بدن از اين دو جهت با هم فرق دارند، در عين حال روح آن انسان نامبرده همان بدن او است، و انسانی كه فرض كرديم، مجموع روح و بدن است.
همچنين، سبيل به سوى خدا، به همان صراط مستقيم است، جز اين كه هر يك از سبيل ها مثلا سبيل مؤمنين، و سبيل منيبين، و سبيل پيروى كنندگان رسول خدا(ص)، و هر سبيل ديگر، گاه می شود كه يا از داخل و يا خارج دچار آفتى مى گردد، ولى صراط مستقيم، همان طور كه گفتيم، هرگز دچار اين دو آفت نمی شود. چه، ملاحظه فرموديد كه: ايمان كه يكى از سبيل ها است، گاهى با شرك هم جمع می شود، همچنان كه گاهى با ضلالت جمع می شود، اما هيچ يك از شرك و ضلالت با صراط مستقيم جمع نمى گردد. پس معلوم شد كه براى سبيل، مرتبه هاى بسيارى است. بعضى از آن ها خالص، و بعضى ديگر آميخته با شرك و ضلالت است. بعضى راهى كوتاه تر، و بعضى ديگر دورتراست، اما هرچه هست، به سوى صراط مستقيم مى رود و به معنایى ديگر، همان صراط مستقيم است، كه بيانش گذشت.
مَثَلى از كلام خدا و تطبيق آن با ما نحن فيه
و خداى سبحان، همين معنا يعنى اختلاف سبيل و راه هایى را كه به سوى او منتهى می شود و اين كه همه آن سبيل ها از صراط مستقيم و مصداق آنند، در يك مثلى كه براى حق و باطل زده بيان كرده، و فرموده: «أنزل من السماء ماء، فسالت أودية بقدرها، فاحتمل السيل زبدا رابيا، و ممّا يوقدون عليه فى النّار، ابتغاء حلية، أو متاع زبد مثله، كذلك يضرب اللّه الحقّ و الباطل ، فأمّا الزبد فيذهب جفاء، و أمّا ما ينفع النّاس فيمكث فى الأرض، كذلك يضرب اللّه الأمثال»: (خدا آبى از آسمان مى فرستد سيل گير ها، هر يك به قدر ظرفيت خود جارى شدند، پس سيل كفى بلند با خود آورد از آنچه هم كه شما در آتش بر آن می دميد تا زيورى يا اثاثى بسازيد نيز كفى مانند كف سيل هست، خدا اين چنين حق و باطل را مَثَل مى زند كه كف بى فایده بعد از خشك شدن از بين مى رود و اما آنچه به حال مردم نافع است، در زمين باقى می ماند، خدا مَثَل ها را اين چنين مى زند).
به طوري كه ملاحظه مى فرمایيد، در اين مَثَل، ظرفيت دل ها و فهم ها را در گرفتن معارف و كمالات، مختلف دانسته است، در عين اين كه آن معارف همه و همه، مانند باران متكّى و منتهى به يك رزقى است آسمانى، در آن مَثَل يك آب بود، ولى به اشكال مختلف از نظر كمّى و زيادى سيل در آمد. در معارف نيز يك چيز است، عنايتى است آسمانى، اما در هر دلى به شكلى و اندازه اى خاص در مى آيد، كه تمامى اين بحث در ذيل خود آيه سوره رعد إن شاء اللّه خواهد آمد. و بالاخره اين نيز يكى از تفاوت هاى صراط مستقيم با سبل است، و يا بگو: يكى از خصوصيات آن است.
معنى صراط مستقيم با نتيجه گيرى از مقدمات ذكر شده
حال كه اين هفت مقدمه روشن گرديد، معلوم شد كه «صراط مستقيم» راهى است به سوى خدا، كه هر راه ديگرى كه خلايق به سوى خدا دارند، شعبه اى از آن است، و هر طريقى كه آدمى را به سوى خدا رهنمایى مى كند، بهره اى از صراط مستقيم را دارا است. به اين معنا كه هر راهى و طريقه اى كه فرض شود، به آن مقدار آدمى را به سوى خدا و حق راهنمایى مى كند كه خودش از صراط مستقيم دارا و متضمن باشد. اگر آن راه به مقدار اندكى از صراط مستقيم را دارا باشد، رهرو خود را كمتر به سوى خدا مى كشاند و اگر بيشتر داشته باشد، بيشتر مى كشاند. و امّا خود صراط مستقيم، بدون هيچ قيد و شرطى، رهرو خود را به سوى خدا هدايت مى كند و مى رساند. و به همين جهت، خدای تعالى نام آن را «صراط مستقيم» نهاد. چون كلمه «صراط»، به معناى راه روشن است، زيرا از ماده (ص ر ط) گرفته شده، كه به معناى بلعيدن است. و راه روشن كأنّه رهرو خود را بلعيده و در مجراى گلوى خويش فرو برده، كه ديگر نمى تواند اين سو و آن سو منحرف شود، و نيز نمى گذارد كه از شكمش بيرون شود.
و كلمه «مستقيم» هم، به معناى هر چيزى است كه بخواهد روى پاى خود بايستد، و بتواند بدون اين كه به چيزى تكيه كند، بر كنترل و تعادل خود و متعلّقات خود مسلّط باشد. مانند انسان ايستاده اى كه بر امور خود مسلّط است. در نتيجه، برگشت معناى مستقيم به چيزى است كه وضعش تغيير و تخلّف پذير نباشد. حال كه معناى «صراط» آن شد، و معناى «مستقيم» اين، پس صراط مستقيم عبارت می شود از صراطى كه در هدايت مردم و رساندنشان به سوى غايت و مقصدشان تخلّف نكند، و صد در صد اين اثر خود را ببخشد، همچنان كه خدای تعالى در آيه شريفه: «فأمّا الّذين آمنوا باللّه و اعتصموا به، فسيدخلهم فى رحمة منه و فضل و يهديهم إليه صراطا مستقيما»: (و امّا آن هایی كه به خدا ايمان آورده و از او خواستند تا حفظشان كند، به زودى خدايشان داخل رحمت خاصى از رحمت هاى خود نموده، و به سوى خويش هدايت مى كند. هدايتى كه همان صراط مستقيم است). آن راهى را كه هرگز در هدايت رهرو خود تخلّف ننموده، و دائما بر حال خود باقى است، صراط مستقيم ناميده.
خداوند سنّت و طريقه مستقيم خود را دائمى و غيرقابل تخلّف و تغيير معرفى مى كند
و نيز در آيه: «فمن يرد اللّه أن يهديه، يشرح صدره للإسلام، و من يرد أن يضلّه يجعل صدره ضيّقا حرجا، كأنّما يصّعد فى السماء، كذلك يجعل اللّه الرّجس على الّذين لا يؤمنون، و هذا صراط ربّك مستقيما»: (كسی كه خدايش بخواهد هدايت كند، سينه اش را براى اسلام گشاده مى سازد، و كسی كه خدايش بخواهد گمراه كند، سينه اش را تنگ و بى حوصله مى سازد، به طوری كه گویى به آسمان بالا مى رود. آرى اين چنين خداوند پليدى را بر آنان كه ايمان ندارند مسلط مى سازد، و اين راه مستقيم پروردگار تو است)، طريقه مستقيم خود را غير مختلف و غيرقابل تخلف معرفى كرده.
و نيز در آيه: «قال هذا صراط عَلَىَّ مستقيم، إنّ عبادى ليس لك عليهم سلطان، إلّا من اتّبعك من الغاوين: (فرمود: اين صراط مستقيم من است، و من خود را بدان ملزم كرده ام، به درستى بندگان من كساني اند كه تو نمى توانى بر آنان تسلط يابى، مگر آن گمراهى كه خودش به اختيار خود، پيروى تو را بپذيرد)، سنّت و طريقه مستقيم خود را دائمى و غيرقابل تغيير معرّفى فرموده، و در حقيقت مى خواهد بفرمايد: «فلن تجد لسنّة اللّه تبديلا، و لن تجد لسنّة اللّه تحويلا»: (براى سنّت خدا، نه تبديلى خواهى يافت، و نه دگرگونى). پس از آنچه كه ما درباره صراط مستقيم گفتيم، پنج نكته به دست آمد.
پنج نكته درباره صراط مستقيم
نكته اول اين كه: طرقى كه به سوى خدای تعالى منتهى مى شود، از نظر كمال و نقص، و نايابى و رواجى، و دورى و نزديكی اش از منبع حقيقت، و از صراط مستقيم، مختلف است. مانند: طريقه اسلام و ايمان و عبادت و اخلاص وإخبات. همچنان كه در مقابل اين نامبرده ها، كفر، و شرك، و جحود، و طغيان، و معصيت، نيز از مراتب مختلفى از گمراهى را دارا هستند. همچنان كه قرآن كريم درباره هر دو صنف فرموده: «و لكلّ درجات ممّا عملوا، و ليوفّيهم أعمالهم و هم لايظلمون»: (براى هر دسته اى درجاتى است از آنچه مى كنند، تا خدا سزاى عملشان را به كمال و تمام بدهد، و ايشان ستم نمى شوند). و اين معنا نظير معارف الهيه است، كه عقول در تلقى و درك آن مختلف است. چون استعدادها مختلف، و به الوان قابليت ها متلوّن است. همچنان كه آيه شريفه (رعد - ۱۷) نيز به اين اختلاف گواهى می داد. نكته دوم اين كه: همانطور كه «صراط مستقيم» مهيمن و مافوق همه سبيل هاست، همچنين اصحاب صراط مستقيم كه خدا آنان را در آن صراط جاى داده، مهيمن و مافوق ساير مردمند. چون خدای تعالى امور آنان را خودش به عهده گرفته، و امور مردم را به عهده آنان نهاده، و امر هدايت ايشان را به آنان واگذار نموده و فرموده: «و حسن أولئك رفيقا»: (اينان بهترين رفيق اند). و نيز فرموده: «إنّما وليّكم اللّه و رسوله و الّذين آمنوا، الّذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون»: (تنها ولىّ و سرپرست شما خداست، و رسول او، و آنان كه ايمان آورده اند، يعنى آنان كه نماز می گذارند، و در حال ركوع صدقه می دهند)، كه به حكم آيه اول، صراط مستقيم و يا بگو «صراط الّذين أنعم اللّه عليهم»، را صراط انبياء و صدّيقين و شهداء و صالحين دانسته، به حكم آيه دوم با در نظر گرفتن روايات متواتره صراط، اميرالمؤمنين على بن ابي طالب عليهم السلام شمرده است، و آن جناب را اوّلين فاتح اين صراط دانسته كه إن شاء اللّه بحث مفصل آن در آيه بعدى خواهد آمد.
تحقيق درباره معنى هدايت در «إهدنا الصراط المستقيم »
نكته سوم اين كه: وقتى مى گویيم: «ما را به سوى صراط مستقيم هدايت فرما»، هدايت به سوى صراط مستقيم وقتى معنايش مشخص مى شود، كه معناى صراط مستقيم معين گردد. لذا ما نخست به بحث لغوى آن پرداخته، مى گویيم: در صحاح گفته: هدايت به معناى دلالت است. ساير علماى اهل لغت به وى اشكال كرده اند، كه اين كلمه همه جا به معناى دلالت نيست، بلكه وقتى به معناى دلالت است، كه مفعول دومش را به وسيله كلمه (إلى) بگيرد. و امّا در جایی كه خودش و بدون كلمه نامبرده، هر دو مفعول خود را گرفته باشد، نظير آيه «إهدنا الصراط» - كه هم ضمير (نا) و هم (صراط) را مفعول گرفته - به معناى ايصال و رساندن مطلوب است. مثل كسى كه در مقابل شخصى كه مى پرسد: منزل زيد كجا است؟ دست او را گرفته، بدون دادن آدرس و دلالت زبانى، او را به در خانه زيد برساند.
و استدلال كرده اند به امثال آيه: «أنّك لا تهدى من أحببت، ولكنّ الله يهدى من يشاء»: (تو هر كس را كه دوست بدارى هدايت نمى كنى، ولكن خداست كه هر كه را بخواهد، هدايت مى كند)، كه چون كلمه هدايت در آن هر دو مفعول را بدون حرف (إلى) گرفته، به معناى رساندن به مطلوب است، نه راهنمایى. چون دلالت و راهنمایى چيزى نيست كه از پيغمبر(ص) نفى شود، زيرا او همواره دلالت می كرد. پس معنا ندارد آيه نامبرده بفرمايد: تو هر كس را بخواهى دلالت نمى كنى، به خلاف اين كه كلمه نامبرده به معناى رساندن به هدف باشد، كه در اين صورت صحيح است بفرمايد: تو نمى توانى هر كه را بخواهى، به هدف برسانى.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |