روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۶۲۴
آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۴، بَابُ الْوَقْفِ وَ الصَّدَقَةِ وَ النُّحْل
و روي محمد بن علي بن محبوب عن علي بن السندي عن صفوان بن يحيي عن عبد الرحمن بن الحجاج قال :
من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۶۲۳ | حدیث | من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۶۲۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۶ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۱۱۶
و محمّد بن علىّ محبوب، از علىّ بن سندى، از صفوان بن يحيى، از عبد الرّحمن بن حجّاج روايت كرده است كه گفت: امام ابو الحسن موسى عليه السّلام وقف نامه موقوفهاى را بر اين گونه انشاء فرمود: اين چيزيست كه موسى بن جعفر آن را وقف كرده است. او همگى زمين خود در محلّ چنين و چنان را وقف كرده، و حدّ آن زمين چنان و چنين است. او كليّه اين رقبه را با نخل و عرصه و قنات و آب و آسياها و حقوق و حقّابهاش را و هر گونه حقّى را كه در ارتفاع يا مظهر يا عرض يا طول يا مرفق (بالوعه) يا حياط يا حقّ الشرب نهرها يا جويها و و محمّد بن علىّ محبوب، از علىّ بن سندى، از صفوان بن يحيى، از عبد الرّحمن بن حجّاج روايت كرده است كه گفت: امام ابو الحسن موسى عليه السّلام وقف نامه موقوفهاى را بر اين گونه انشاء فرمود: اين چيزيست كه موسى بن جعفر آن را وقف كرده است. او همگى زمين خود در محلّ چنين و چنان را وقف كرده، و حدّ آن زمين چنان و چنين است. او كليّه اين رقبه را با نخل و عرصه و قنات و آب و آسياها و حقوق و حقّابهاش را و هر گونه حقّى را كه در ارتفاع يا مظهر يا عرض يا طول يا مرفق (بالوعه) يا حياط يا حقّ الشرب نهرها يا جويها و و محمّد بن علىّ محبوب، از علىّ بن سندى، از صفوان بن يحيى، از عبد الرّحمن بن حجّاج روايت كرده است كه گفت: امام ابو الحسن موسى عليه السّلام وقف نامه موقوفهاى را بر اين گونه انشاء فرمود: اين چيزيست كه موسى بن جعفر آن را وقف كرده است. او همگى زمين خود در محلّ چنين و چنان را وقف كرده، و حدّ آن زمين چنان و چنين است. او كليّه اين رقبه را با نخل و عرصه و قنات و آب و آسياها و حقوق و حقّابهاش را و هر گونه حقّى را كه در ارتفاع يا مظهر يا عرض يا طول يا مرفق (بالوعه) يا حياط يا حقّ الشرب نهرها يا جويها و جدولهاى منشعب شده يا مسيل يا زمين آباد يا ويرانى كه به آن تعلّق گيرد، كلّيه حقوق خود در اين موارد را بر اولاد صلبى خود، چه مرد و چه زن، وقف كرده است. سرپرست آن زمين، غلّه و درآمد آن را كه خداى عزّ و جلّ برآورده، بعد از تعميرات و اصلاحات لازم در آن بحدّ كافى، و پس از برداشت سى شاخه از خوشههاى خرما و تقسيم آن ميان مساكين قريه، ميان أولاد فلانى، بنسبت «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ» قسمت ميكند، پس اگر زنى از دختران فلان ازدواج كند، از اين موقوفه حقّى ندارد، مگر زمانى كه بدون شوهر به آن قريه باز گردد، پس اگر بازگشت همان بهره را خواهد داشت كه دختران ازدواج نكرده فلان دارند، و هر كدام از اولاد فلان كه فوت شود، و فرزندى داشته باشد، پس آن فرزند بحكم «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ» از سهم پدر خود برخوردار مىشود، همان گونه كه فلان بين اولاد صلبيش شرط كرده است. و نيز كسى از اولاد فلان كه فوت شود و فرزندى از خود بجاى نگذارد، حقّ او بمستفيدان از موقوفه باز ميگردد، و اولاد دخترانم در اين موقوفه من حقّى ندارند، مگر آنكه پدرانشان از اولاد من باشند، و تا هر زمان كه احدى از اولاد من و اولاد اولاد من و اعقاب ايشان باقى باشد هيچ كس در موقوفه من حقّى ندارد، پس اگر ايشان منقرض شوند، بطورى كه احدى از آنان باقى نماند، درآمد اين موقوفه ميان اولاد پدرم از طرف مادرم قسمت مىشود، تا هر زمان كه يكى از ايشان باقى باشد. همان طور كه ميان اولاد و اعقاب خودم شرط كردم. پس چون ايشان منقرض شوند، چنان كه احدى از آنان باقى نماند، درآمد اين موقوفه من بر اولاد پدرم و اعقاب ايشان قسمت مىشود، تا هر زمان كه يكى از ايشان باقى باشد. همان طور كه ميان اولاد و اعقاب خودم شرط كردم توزيع گردد. و چون اولاد پدرم منقرض شوند چنان كه احدى از ايشان باقى نماند، درآمد موقوفهام بمصرف الأولى فالأولى ميرسد تا زمانى كه خدا كه وارث آنست آن را به ارث ببرد، و او بهترين وارثان است. اين موقوفه را فلان در حال تندرستيش بقصد كسب رضاى خدا و تحصيل ثواب سراى آخرت بصورت وقفى قطعى و حتمى درآورده است، چنان كه هيچ شائبهاى در آن نيست.، و هرگز مردود نميگردد. و براى هيچ مؤمنى كه بخدا و روز جزا ايمان داشته باشد روا نيست كه آن را بفروشد، يا بخرد، يا هبه كند، يا ببخشد، يا چيزى از آن را تغيير دهد، تا زمانى كه خداوند زمين و آنچه را كه بر آنست وارث شود. و توليت اين موقوفه را براى علىّ و ابراهيم قرار داده، پس چون يكى از آن دو منقرض شود قاسم بآن فرد باقى ملحق مىشود و اگر يكى از آن دو فوت كرد اسماعيل به آن فرد باقى مانده ملحق مىشود، پس اگر يكى از آن دو نيز منقرض شد عبّاس با فرد باقيمانده بتوليت آن داخل مىشود، آنگاه اگر يكى از آن دو منقرض گشت بزرگترين فرد از اولاد من با فرد باقى مانده منضمّ ميگردد، و اگر جز يكنفر از اولاد من با او باقى نمانده باشد، همان يكنفر بفرد باقيمانده خواهد پيوست.