الجاثية ٢٥

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۰۳ توسط 127.0.0.1 (بحث) (QRobot edit)


ترجمه

و هنگامی که آیات روشن ما بر آنها خوانده می‌شود، دلیلی در برابر آن ندارند جز اینکه می‌گویند: «اگر راست می‌گویید پدران ما را (زنده کنید) و بیاورید (تا گواهی دهند)!»

|و چون آيات روشن ما بر آنها خوانده شود، دليلشان جز اين نيست كه مى‌گويند: پدران ما را [زنده‌] بياوريد اگر راست مى‌گوييد
و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود، دليلشان همواره جز اين نيست كه مى گويند: «اگر راست مى‌گوييد پدران ما را [حاضر] آوريد.»
و چون آیات و ادلّه روشن ما بر آن کافران تلاوت شود دیگر حجت و عذری نداشته جز اینکه گویند: اگر راست می‌گویید پدران ما را (زنده کنید و) بیاورید.
چون آیات روشن ما [درباره معاد و زنده شدن مردگان] بر آنان خوانده شود، برهان و دلیلی جز این ندارند که می گویند: اگر شما [در زمینه زنده شدن مردگان] راستگویید [با درخواست از خدا] پدران ما را [زنده کنید و] نزد ما بیاورید [تا به زنده شدن مردگان یقین پیدا کنیم.]
و چون آيات روشنگر ما بر آنها تلاوت شود، حجتشان جز اين نيست كه مى‌گويند: اگر راست مى‌گوييد، پدران ما را زنده كنيد.
و چون آیات روشنگر ما بر آنان خوانده شود، بهانه‌شان جز این نیست که گویند اگر راست می‌گویید پدران ما را بازآورید
و چون آيات روشن ما- در باره زنده شدن مردگان به هنگام رستاخيز- بر آنان خوانده شود حجت ايشان جز اين نباشد كه گويند: پدران ما را بياريد- زنده كنيد- اگر راستگوييد.
هنگامی که آیات روشن ما (که دالّ بر توانائی ما برای ایجاد رستاخیز و زندگی دوباره‌اند) بر آنان خوانده می‌شود، در برابر آنها دلیلی جز این ندارند که می‌گویند: اگر راست می‌گوئید (که قیامتی و زندگی دومی در کار است) پدران و نیاکان ما را زنده کنید و بیاورید (تا نمونه‌ای از زنده شدن مردگان را ببینیم و باور کنیم).
و هنگامی که آیات ما به روشنی بر آنان خوانده شود، دلیلشان همواره جز این نبوده است که گویند: «اگر (از) راستان بوده‌اید پدرانمان را بیاورید.»
و گاهی که خوانده شود بر ایشان آیتهای ما روشن نباشد دستاویز ایشان جز آنکه گویند بیارید پدران ما را اگر هستید راستگویان‌


الجاثية ٢٤ آیه ٢٥ الجاثية ٢٦
سوره : سوره الجاثية
نزول : ٨ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٧
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«بَیِّنَاتٍ»: روشن. مستدلّ. حال (آیات) است. «مَا کَانَ حُجَّتَهُمْ إِلاّ أَن قَالُوا ...»: واژه (حجّت) خبر (کَانَ) و جمله (أَن قَالُوا) اسم آن است. گفتار بی‌اساس ایشان را (حجّت) نامیدن، کنایه از این است که آنان دلیلی جز بی‌دلیلی ندارند.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِذا تُتْلى‌ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ ما كانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «25»

و هرگاه آيات روشن ما (درباره معاد) بر آنان تلاوت گردد، دليل و حجّتى ندارند، مگر آنكه گويند: اگر راست مى‌گوييد پدران ما را (زنده كنيد و) بياوريد.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِذا تُتْلى‌ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ ما كانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «25»

و نيز در وصف منكران و ملحدان فرمايد:

وَ إِذا تُتْلى‌ عَلَيْهِمْ‌: هرگاه خوانده شود بر ايشان. آياتُنا بَيِّناتٍ‌: آيتهاى كتاب ما در حالتى كه واضحة الدلاله است بر آنچه مخالف معتقد ايشان است، ما كانَ حُجَّتَهُمْ‌: نباشد دليل و برهان آنها در مقابل آن، إِلَّا أَنْ قالُوا: مگر آنكه گويند: ائْتُوا بِآبائِنا: بياريد پدران ما را، يعنى از خداى بخواهيد ايشان را زنده گرداند، إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‌: اگر هستيد راستگويان در آنكه خدا زنده نمايد مردگان را. و شبهه‌اى نيست در آنكه صدور اين كلام از ايشان از روى جهالت بود، زيرا احياى موعود موقت است به وقت خاص كه قيامت و دار جزا باشد، پس اگر به وقت خواستن ايشان در دنيا تحقق نيابد، منافى آن نخواهد بود و براهين عقلى و نقلى بر ثبوت آن محقق است.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ «21» وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى‌ كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ «22» أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‌ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‌ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‌ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ «23» وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ «24» وَ إِذا تُتْلى‌ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ ما كانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «25»

ترجمه‌

آيا پنداشتند آنانكه كسب كردند بديها را كه قرار ميدهيم آنها را مانند آنانكه گرويدند و كردند كارهاى شايسته تا مساوى باشد زنده بودنشان و مردنشان بد است آنچه حكم ميكنند

و آفريد خداوند آسمانها و زمين را بحق و تا جزا داده شود هر نفسى بآنچه كسب كرد و آنان ستم كرده نشوند

آيا پس ديدى‌


جلد 4 صفحه 638

آنرا كه گرفت معبود خود را بدلخواه خود و گمراهش كرد خدا با علم بذات او و مهر نهاد بر گوشش و دلش و قرار داد بر چشمش پرده‌اى پس كه هدايت ميكند او را بعد از خدا آيا پس پند نميگيريد

و گفتند نيست زندگانى مگر زندگانى دنياى ما ميميريم و زنده ميشويم و هلاك نميكند ما را مگر روزگار نيست براى آنها باين هيچ دانشى نيستند جز آنكه گمان ميكنند

و چون خوانده شود بر آنها آيتهاى ما كه روشن است نباشد دليلشان مگر آنكه گويند بياوريد پدران ما را اگر هستيد راستگويان.

تفسير

خداوند متعال در مقام توبيخ و ملامت مشركين و كفّار بر عقائد و اعمالشان ميفرمايد آيا گمان كردند كسانيكه مرتكب معاصى شدند كه قرار ميدهيم ما آنها را مانند كسانيكه ايمان آوردند به پيغمبر اسلام و اعمال صالحه بجا آوردند تا آنكه مساوى باشند آن دو فرقه با يكديگر در حيات و ممات نه چنين است بد حكمى در باره خدا مينمايند چون اهل ايمان در دنيا صابر بر محنت و شاكر از نعمت و اميدوار برحمت حقّند و با اطمينان خاطر و توكّل بخدا و تسليم و رضا شادكام و مقضىّ المرام زندگى ميكنند و بعد از مرگ بمقامات عاليه خود در عالم برزخ و قيامت كبرى نائل خواهند شد و كفّار در دنيا با تشويش خاطر و نااميدى از آتيه و تأثّر از ناملائمات و جزع و فزع و بى‌صبرى زيست مينمايند و بعد از مرگ بعذاب اليم گرفتار خواهند بود و بنابر اين ضمير جمع در محياهم و مماتهم بهر دو فرقه راجع است و سواء يا حال است براى فريقين يا مفعول له براى نجعل يا خبر يكون كه مقدّر است ولى مفسّرين آنرا حال يا مفعول دوم نجعل يا بدل از كالّذين آمنوا قرار داده‌اند و اختلاف نموده‌اند در مرجع ضمير محياهم و مماتهم كه راجع بهر دو فرقه است يا اهل ايمان يا كفّار و معانى متعدّده‌ئى براى آيه نقل نموده‌اند كه حاجت بذكر آنها نيست چون اقرب معانى بظاهر آيه شريفه همين معنى است و خداوند خلق فرموده است آسمانها و زمين را بحق و غرض صحيح عقلى نه بباطل و عبث و بيهوده بلكه تا تكليف نمايد مردم را بطاعت و اجتناب از معصيت و برساند هر موجودى را بكمال لايق خود و جزا دهد هر كس را بثواب و عقاب خويش در نتيجه عمل خوب و بدشان بقدريكه از ميزان استحقاقشان از ثواب كاسته و بر آن‌


جلد 4 صفحه 639

در عقاب افزوده نباشد تا بر آنها ستم نشده باشد و براى اظهار تعجّب از عمل كفّار و مشركين فرموده آيا ديدى اى پيغمبر آنها را كه هواى نفس و دلخواه خود را معبود و مطاع خود قرار داده و هوا پرستى را شعار خود نموده‌اند يا ديدى آنانرا كه بدلخواه خود هر روز خدائى براى خود اختيار مينمايند چون گفته‌اند معمول آنها اين بود كه وقتى از سنگى يا چيزى خوششان مى‌آمد آنرا براى خود معبود قرار ميدادند و چون از آن بهترى مى‌يافتند آنرا كنار گذارده و بهتر را بخدائى اختيار مينمودند چنانچه قمّى ره نقل فرموده كه نازل شد در باره قريش كه هر چه را ميپسنديدند ميپرستيدند و جارى شد در اصحاب پيغمبر صلى اللّه عليه و اله بعد از آنحضرت كه غصب نمودند حقّ امير المؤمنين عليه السّلام را و گرفتند امامى بدلخواه خودشان و در هر حال چون آنها بتعصّب و عناد ترك نمودند تأمّل و تفكّر در آيات الهى را و در طلب معرفت بخدا و اولياء او برنيامدند خداوند هم واگذارد آنها را بحال خودشان در وادى ضلالت و توفيق هدايت بآنها نداد چون ميدانست كه قابل هدايت نيستند يا ميشناخت در ازل ذات آنانرا بخبث فطرت و فساد سريرت پس منطبق شد علم ازلى با معلوم خارجى و يافت آنانرا گمراه با علم بذاتشان و در هر حال اينها همان كفّارند كه خداوند در اوائل سوره بقره از حال آنها خبر داد و آنجا بيان شد كه بواسطه معصيت بعقوبت الهى گرفتار شدند و خداوند بر دل آنها و گوششان مهر نهاد كه ديگر ادراك معارف حقّه را نمينمايند و بمواعظ حسنه متّعظ و پندپذير نميگردند و بر ديده بصيرت آنها پرده غفلت كشيده شد كه آيات خدا را نمى‌بينند و نميشناسند و ديگر قابل هدايت نيستند چون خدا نخواسته آنها هدايت شوند لذا بحال ضلالت واگذارشان فرموده و بعد از اين كه ميتواند آنها را هدايت نمايد و در مقابل اراده الهيّه عرض اندام كند آيا شما مردم متذكّر و متفطّن باين امور نيستيد كه بى‌فكرى و غفلت از ياد خدا و پيروى از هوس و هوى كار انسانرا بجائى ميكشاند كه يكباره از قابليّت فيض حقّ ساقط ميگردد يك نمونه بارز از افكار پليد اين گروه كه دليل واضح بر بى‌فكرى آنها است آنستكه گفتند نيست زندگى مگر همين زندگانى موقت دنيا ما ميميريم و جمع ديگرى بدنيا ميآيند كه از نوع ما هستند و هلاك نميكند ما را مگر گردش روزگار و مرور زمان نه خدائى‌


جلد 4 صفحه 640

است و نه پيغمبرى و نه امامى و نه حشرى و نه نشرى و نه دوزخى و نه بهشتى تا ميتوانيد بخوريد و بپوشيد و بنوشيد كه جز اين خبرى نيست و از دستتان ميرود و خداوند چون در آيات كثيره اثبات توحيد و معاد و ساير اصول دين و مذهب را فرموده بود از جواب آنها اعراض و بوضوح بطلانش اكتفا نموده و فقط اشاره فرموده است كه اين اظهارات آنها از روى علم و يقين نيست بلكه از باب شك و گمان است چون همين اشخاص ديده ميشود در وقت اضطرار و حاجت متوسل بمبدء غيبى كه براى اينعالم معتقدند ميشوند و ارتكازا و بالفطره ميدانند جهانرا صاحبى باشد خدا نام نهايت آنكه ميل بشهوت‌رانى و وسوسه شيطانى و غفلت از مبادى عقلانى موجب شك و ترديد و سوءظنّ آنها ميگردد و سخنى ميگويند و دليلى بر آن اقامه نمينمايند و قمّى ره در ذيل نموت و نحيى فرموده اين مقدّم و مؤخّر است چون دهريّه قائل نيستند ببعث و نشور بعد از موت بلكه گفتند زنده ميشويم و ميميريم و ظاهرا مرادش آنستكه در معنى تقديم و تأخير است نه در لفظ چون از و او عطف ترتيب استفاده نميشود و در ذيل ان هم الّا يظنّون فرموده نازل شد در باره دهريّه و مراد از ظن شكّ است و جارى شد در حقّ كسانيكه بعد از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله بجا آوردند در باره امير المؤمنين عليه السّلام آنچه بجا آوردند و ايمانشان اقرارى بود بدون تصديق از ترس شمشير و طمع بمال و از بعضى روايات معتبره استفاده ميشود كه اين كفر جحودى است كه بدترين اقسام كفر است و آن آنستكه شخص بدون تحقيق و اطمينان منكر حق شود و دين باطلى را براى خود اختيار نمايد چنانچه دهريّه چنين كردند و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله نقل نموده كه دشنام ندهيد دهر را براى آنكه خدا دهر است و فرموده چون اعراب جاهليّت حوادث و بلايا را بدهر نسبت ميدادند و آنرا سبّ مينمودند پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرموده نازل كننده حوادث و بلايا خدا است دشنام ندهيد نازل كننده آنها را فقط دستاويز آنها بعد از شنيدن آيات الهى كه بر آنان تلاوت ميشود و واضح است معانى و مبانى آن آيات بر خلاف معتقداتشان همينست كه در مقام محاجّه ميگويند اگر راست ميگوئيد كه مردم در قيامت زنده ميشوند اكنون پدران ما را زنده كنيد تا ما تصديق كنيم شما راست ميگوئيد و خداوند بر اعاده اموات قادر است و چون مقصود آنها اشكال تراشى و خودسرى‌


جلد 4 صفحه 641

بود نه تحصيل يقين و بجهاتيكه در سوره سابقه ذيل اين جمله ذكر شد ظاهرا ملتمس آنها باجابت نرسيده و در آيات آتيه اشاره بقدرت خداوند و ردّ معتقد آنها شده است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِذا تُتلي‌ عَلَيهِم‌ آياتُنا بَيِّنات‌ٍ ما كان‌َ حُجَّتَهُم‌ إِلاّ أَن‌ قالُوا ائتُوا بِآبائِنا إِن‌ كُنتُم‌ صادِقِين‌َ «25»

و زماني‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ تلاوت‌ شود آيات‌ ‌ما نيست‌ ‌در‌ جواب‌ ‌آنها‌ و حجّت‌ و دليل‌ ‌آنها‌ مگر آنكه‌ ميگويند بياوريد پدران‌ ‌ما ‌را‌ ‌اگر‌ ‌شما‌ راست‌ گو هستيد چون‌ اينها ‌ما وراء حس‌ّ ‌را‌ قائل‌ نيستند ميگويند ‌ما ‌تا‌ نبينيم‌ باور نميكنيم‌ لذا ميفرمايد:

وَ إِذا تُتلي‌ عَلَيهِم‌ آياتُنا بَيِّنات‌ٍ ‌از‌ بيان‌ ادلّه عقليّه‌ و آيات‌ قرآنيّه‌ و حجج‌ شرعيّه‌ قبول‌ نميكنند، و ‌هر‌ چه‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ انبياء اقامه معجزه‌ كنند نميپذيرند چه‌

جلد 16 - صفحه 124

ادلّه‌ ‌بر‌ وجود حق‌ ‌از‌ آثار قدرت‌ و علم‌ و حكمت‌ و نظم‌ عالم‌ ‌که‌ بقول‌ ‌خود‌ ‌آنها‌ طبيعت‌ ‌لا‌ يشعر ‌است‌، و چه‌ ‌بر‌ اثبات‌ رسالت‌ انبياء باقامه معجزات‌ ‌که‌ ‌از‌ قدرت‌ بشر خارج‌ ‌است‌ كدام‌ طبيعت‌ عصا ‌را‌ اژدها و افعي‌ ميكند، ‌ يا ‌ قرآني‌ بياورد ‌که‌ ‌اگر‌ جن‌ّ و انس‌ جمع‌ شوند مثل‌ يك‌ سوره ‌آن‌ ‌را‌ نميتوانند بياورند، ‌ يا ‌ ‌از‌ گل‌ بصورت‌ طير درست‌ ميكند و ‌در‌ ‌او‌ ميدمد پرواز ميكند، ‌ يا ‌ تخت‌ بلقيس‌ ‌را‌ طرفة العين‌ حاضر ميكند، ‌ يا ‌ تخت‌ سليمان‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ شهر بآن‌ شهر ميبرد و تمام‌ معجزات‌ ديگر، و ‌از‌ همه اينها گذشته‌ ‌لا‌ اقل‌ احتمال‌ صدق‌ ميدهيد و يقين‌ بكذب‌ نداريد و دفع‌ ضرر محتمل‌ بوجدان‌ لازم‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌هر‌ جا احتمال‌ خطر دهيد اجتناب‌ ميكنيد ‌تا‌ فحص‌ نكنيد و يقين‌ بعدم‌ خطر پيدا نكنيد اقدام‌ نميكنيد ‌براي‌ عذر تراشي‌.

ما كان‌َ حُجَّتَهُم‌ إِلّا أَن‌ قالُوا ائتُوا بِآبائِنا إِن‌ كُنتُم‌ صادِقِين‌َ ‌با‌ اينكه‌ ‌اينکه‌ ‌هم‌ بسيار واقع‌ ‌شده‌ مثل‌ مرده‌ زنده‌ كردن‌ عيسي‌ و هفتاد نفر موسي‌ ‌که‌ ‌در‌ صاعقه‌ هلاك‌ شدند و قضيه عزيز و ‌غير‌ اينها.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 25)- در این آیه به یکی از بهانه جوئیهای بی‌اساس این گروه در مورد معاد اشاره کرده، می‌گوید: «و هنگامی که آیات بینات و آشکار ما بر آنها خوانده می‌شود تنها دلیلی که در برابر آن دارند این است که می‌گویند: اگر راست می‌گوئید، پدران ما را زنده کنید و بیاورید» تا بر صدق گفتار شما گواهی دهند (وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ ما کانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).

آری! این تنها دلیل آنها بود، دلیلی سست و واهی، چرا که خداوند قدرت خویش را بر احیای مردگان از طرق مختلف به انسانها نشان داده است.

نکات آیه

۱ - ارائه دلایل آشکار، بر حقانیت معاد از سوى پیامبر(ص) (و قالوا ما هى إلاّ حیاتنا الدنیا ... و إذا تتلى علیهم ءایتنا بیّنت)

۲ - معاد، داراى دلایل روشن و متعدد (ءایتنا بیّنت )

۳ - اتمام حجت الهى بر مشرکان، در زمینه حقانیت معاد و حیات اخروى (و قالوا ما هى إلاّ حیاتنا الدنیا ... و إذا تتلى علیهم ءایتنا بیّنت )

۴ - بهانه جویى مشرکان، در قبال دلایل روشن وحى بر معاد (و إذا تتلى علیهم ءایتنا بیّنت ما کان حجّتهم إلاّ أن قالوا ائتوا)

۵ - مشرکان، بى اعتقاد نسبت به دلایل عقلى و روشن معاد و خواهان مشاهده حسى امور (و ما یهلکنا إلاّ الدهر ... ما کان حجّتهم إلاّ أن قالوا ائتوا بابائنا) درخواست زنده شدن پدران، در حقیقت ناشى از روحیه حسّ گرایى مشرکان است. مفاد آیه قبل (مایهلکنا إلاّ الدهر) نیز تأیید و گواهى بر این مدعا است.

۶ - روش وحى، تبیین حقایق با منطق و دلیل روشن و نه الزاماً ارائه نمودهاى حسّى (و إذا تتلى علیهم ءایتنا بیّنت ... قالوا ائتوا بابائنا) از این که خداوند، پس از بیان دلایلى روشن، به درخواست مشرکان مبنى بر ارائه نمودهاى محسوس ترتیب اثر نداده است، مطلب یاد شده قابل برداشت است.

۷ - محدود ساختن راه شناخت به حسّ، روش غیر علمى (و ما لهم بذلک من علم إن هم إلاّ یظنّون ... ما کان حجّتهم إلاّأن قالوا ائتوا بابائنا)

۸ - حقانیت معاد از نظر مشرکان، منوط به زنده شدن پدران آنان در برابر دیدگانشان (قالوا ائتوا بابائنا إن کنتم صدقین)

موضوعات مرتبط

  • حقایق: روش تبیین حقایق ۶
  • حیات: حقانیت حیات اخروى ۳
  • خدا: اتمام حجت خدا ۳
  • شناخت: راههاى شناخت ۷; شناخت حسى ۷
  • محمد(ص): نقش محمد(ص) ۱
  • مشرکان: اتمام حجت بر مشرکان ۳; احیاى اجداد مشرکان ۸; بهانه جویى مشرکان ۴; حس گرایى مشرکان ۵، ۸; عقیده مشرکان۸; مشرکان و معاد ۴، ۸
  • معاد: تعدد دلایل معاد ۲; حقانیت معاد ۳; دلایل عقلى معاد ۵; دلایل معاد ۱، ۴، ۸; وضوح دلایل معاد ۲
  • وحى: نقش وحى ۶

منابع