الشعراء ١٠٤
ترجمه
الشعراء ١٠٣ | آیه ١٠٤ | الشعراء ١٠٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«وَ إِنَّ رَبَّکَ ...»: تکرار این نوع جملهها دلداری مؤثّری است برای پیغمبر و مؤمنان اندک صدر اسلام، و برای اقلیت مؤمنان در برابر اکثریّت گمراهان در هر عصر و زمان.
تفسیر
- آيات ۶۹ - ۱۰۴، سوره شعرا
- سؤ ال و جواب و مهاجه ابراهيم عليه السّلام با پدر و قوم خود درباره پرستش بتها
- توضيحى در باره حقيقت بت پرستى و اينكه بت بصورت قبله اى براى عبادت خداىسبحان نبوده است
- اعتراض ابراهيم عليه السّلام بر بت پرستى قوم خود
- ابراهيم عليه السّلام رب العالمين را با وصف خلق و هدايت (تدبير) معرفى و توصيف مىكند (الذى خلقنى فهو يهدين ...)
- اشاره ابراهيم عليه السّلام به نعمتهاى مادى خداوند
- وجه اينكه ابراهيم عليه السّلام فرمود به مغفرت خدا طمع دارم ، و مراد از خطيئه اى كهبه خود نسبت دارد
- مقصود از ((حكم )) و الحاق به صالحين كه ابراهيم عليه السّلام (از پروردگار خودتقاضا كرد (رب هب لى حكما والحقتى بالصالحين )
- مراد از ((لسان صدق در آخرين )) در دعاى ابراهيم عليه السّلام : ((واجعل لى لسان صدق فى الاخرين ))
- بيان اينكه سود نداشتن مال و فرزندان در قيامت نتيجه انحلال اجتماع مدنى و بطلان اسباب اعتبارى در آن روز است
- وجوه مختلف در باره مفاد و نوع استثناء ((الا من اتى اللّه بقلب سليم )) در آيه : يوم لاينفع ...))
- فرجام بد مشركان و جنود ابليس در قيامت
- بحث روايتى (رواياتى درباره ((لسان صدوق فى الاخرين ))، استغفار ابراهيم عليهالسّلام براى پدر، قلب سليم ، شفاعت و...)
- دو روايت در ذيل ((و اغفر لابى )) و تصويرحال فرزند مؤ من و پدر مشرك در قيامت
- بيزارى مجرمين در روز قيامت از يكديگر
- دو روايت در ذيل ((فما لنا من شافئين ...)) و نااميدى كافران از شفاعت روز جزا
- آيات ۶۹ - ۱۰۴، سوره شعرا
- سؤ ال و جواب و مهاجه ابراهيم عليه السّلام با پدر و قوم خود درباره پرستش بتها
- توضيحى در باره حقيقت بت پرستى و اينكه بت بصورت قبله اى براى عبادت خداىسبحان نبوده است
- اعتراض ابراهيم عليه السّلام بر بت پرستى قوم خود
- ابراهيم عليه السّلام رب العالمين را با وصف خلق و هدايت (تدبير) معرفى و توصيف مىكند (الذى خلقنى فهو يهدين ...)
- اشاره ابراهيم عليه السّلام به نعمتهاى مادى خداوند
- وجه اينكه ابراهيم عليه السّلام فرمود به مغفرت خدا طمع دارم ، و مراد از خطيئه اى كهبه خود نسبت دارد
- مقصود از ((حكم )) و الحاق به صالحين كه ابراهيم عليه السّلام (از پروردگار خودتقاضا كرد (رب هب لى حكما والحقتى بالصالحين )
- مراد از ((لسان صدق در آخرين )) در دعاى ابراهيم عليه السّلام : ((واجعل لى لسان صدق فى الاخرين ))
- بيان اينكه سود نداشتن مال و فرزندان در قيامت نتيجه انحلال اجتماع مدنى و بطلان اسباب اعتبارى در آن روز است
- وجوه مختلف در باره مفاد و نوع استثناء ((الا من اتى اللّه بقلب سليم )) در آيه : يوم لاينفع ...))
- فرجام بد مشركان و جنود ابليس در قيامت
- بحث روايتى (رواياتى درباره ((لسان صدوق فى الاخرين ))، استغفار ابراهيم عليهالسّلام براى پدر، قلب سليم ، شفاعت و...)
- دو روايت در ذيل ((و اغفر لابى )) و تصويرحال فرزند مؤ من و پدر مشرك در قيامت
- بيزارى مجرمين در روز قيامت از يكديگر
- دو روايت در ذيل ((فما لنا من شافئين ...)) و نااميدى كافران از شفاعت روز جزا
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ «103» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «104»
حقّاً كه در اين (سرگذشت) درس عبرت و نشانهاى است، ولى بيشترشان ايمانآورنده نبودند. البتّه، پروردگار تو همان تواناى مهربان است.
جلد 6 - صفحه 339
نکته ها
در تفسير مجمعالبيان، رواياتى نقل شده كه امامان معصوم عليهم السلام سوگند ياد كردهاند كه شيعيان را شفاعت كنند.
امام صادق عليه السلام فرمود: مؤمن در آن روز براى اهلبيت خود شفاعت مىكند. «1»
امام صادق عليه السلام فرمود: به خدا قسم، روز قيامت ما شيعيان خود را چنان شفاعت كنيم كه صداى منحرفان بلند شود: «فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ» «2»
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: در قيامت قرآن، فاميلِمؤمن، پيامبر واهلبيت عليهم السلام شفاعت مىكنند. «3»
پیام ها
1- در قيامت شفاعت قطعى است، امّا گروهى از جمله مشركان از آن بهرهمند نمىشوند. إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ ... فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ
2- دوستى با گنهكاران در دنيا، در قيامت حاصلى ندارد. «وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ»
3- انسان حتّى در قيامت به دوست خوب نيازمند است. «وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ»
4- شرط دريافت شفاعت، ايمان است. «فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ- فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»
5- روز قيامت، روز حسرت است. «فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً»
6- اگر مردم نخواهند و لجاجت كنند، نشانهى بزرگ الهى نيز براى هدايت آنان كارساز نيست. «لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ»
7- مهربانى در عين قدرت، يك صفت الهى است. «الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ»
8- اى پيامبر! نگران انحراف اكثريّت مباش، زيرا تو تحت حمايت مخصوص ما هستى. «وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ»
9- مهلتى كه خداوند به منحرفان مىدهد به خاطر عجز و ناتوانى نيست، بلكه به خاطر رحمت و لطف است تا شايد برگردند. «الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ»
«1». تفسير مجمع البيان.
«2». تفسير الميزان.
«3». كنزالعمال.
تفسير نور(10جلدى)، ج6، ص: 340
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (104)
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ: و بدرستى كه پروردگار تو هر آينه اوست غلبه كننده بر مشركان و قادر بر تعجيل انتقام، مهربان به امهال عذاب ايشان تا ايمان آورند يا يكى از ذريه آنها، يا بخشاينده كه توبه بندگان را رد نكند و بدون اتمام حجت ايشان را عذاب نفرمايد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ (69) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ (70) قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ (71) قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (73)
قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (74) قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (75) أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ (76) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلاَّ رَبَّ الْعالَمِينَ (77) الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ (78)
وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ (79) وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ (80) وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ (81) وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ (82) رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ (83)
وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ (84) وَ اجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ (85) وَ اغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ (86) وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ (87) يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (88)
إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (89) وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ (90) وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغاوِينَ (91) وَ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (92) مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنْصُرُونَكُمْ أَوْ يَنْتَصِرُونَ (93)
فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ (94) وَ جُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ (95) قالُوا وَ هُمْ فِيها يَخْتَصِمُونَ (96) تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (97) إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (98)
وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ (99) فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ (100) وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ (101) فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (102) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (103)
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (104)
ترجمه
و بر خوان برايشان خبر ابراهيم را
هنگاميكه گفت بپدرش و قومش چه ميپرستيد
گفتند ميپرستيم بتانى را پس روز را بسر ميآوريم براى آنها عبادت كنندگان
گفت آيا ميشنوند از شما هنگاميكه دعا ميكنيد
يا نفع ميدهند شما را
جلد 4 صفحه 110
يا ضرر ميرسانند
گفتند بلكه يافتيم پدرانمان را كه اين چنين ميكردند
گفت آيا پس دانستيد كه آنچه ميپرستيد
شما و پدران پيشينيانتان
همانا آنها دشمنند براى من جز پروردگار جهانيان
آنكه آفريد مرا پس او هدايت ميكند مرا
نكه او غذا ميدهد مرا و سيراب ميكند مرا
و چون بيمار شوم پس او شفا ميدهد مرا
و آنكه ميميراند مرا و زنده ميكند مرا
و آنكه اميد دارم كه ببخشد بر من گناه مرا روز جزا
پروردگارا ببخش مرا دانشى و ملحق كن مرا بشايستگان
و قرار ده برايم ذكر خير و نام نيكى در ميان آيندگان بعد از من
و قرار ده مرا از وارثان بهشت پر نعمت
و بيامرز پدر مرا همانا او بود از گمراهان
و خوار مگردان مرا روزى كه برانگيخته ميشوند
روز كه نفع نميدهد مالى و نه پسرانى
مگر كسى كه آمد خدا را با دلى پاك
و نزديك گردانيده شود بهشت براى پرهيزكاران
و ظاهر شود دوزخ براى گمراهان
و گفته شود مر ايشانرا كه كجا است آنچه ميپرستيديد
غير از خدا آيا يارى مينمايند شما را يا دادستانى ميكنند
پس بر وى افكنده شوند در آن، آنها و گمراهان
و لشگرهاى شيطان همگى،
گويند با آنكه آنها در آن با يكديگر دشمنى ميكنند
بخدا قسم كه همانا بوديم ما در گمراهى آشكار
هنگاميكه برابر ميكرديم شما را با پروردگار جهانيان
و گمراه نكردند ما را مگر گناهكاران
پس نيست ما را هيچ شفاعت كنندهئى
و نه دوستى با همّت
پس كاش بودى ما را بازگشتى پس مىبوديم از گروندگان
همانا در اين هر آينه آيتى است و نبودند بيشترشان مؤمنان
و همانا پروردگار تو او است تواناى مهربان.
تفسير
خداوند متعال براى عظمت مقام حضرت ابراهيم در نزد مشركين عرب به پيغمبر خود دستور فرموده كه شمّهئى از احوال آنحضرت را گوشزد آنها فرمايد شايد متنبّه بفساد عقائد و اعمال خود شوند باين تقريب كه چون آن حضرت بعمو كه پدر خوانده او بود و اطلاق پدر بر آن در كلام عرب شايع است يا جدّ مادرى او بود بشرحى كه در سوره انعام ذيل آيه و اذ قال ابراهيم لابيه آزر گذشت و بساير اقوام خود كه بت پرست بودند فرمود چه چيز را ميپرستيد براى آنكه آنها جواب بدهند و حضرت ثابت كند براى آنها كه معبود شما قابل
جلد 4 صفحه 111
پرستش و ستايش نيست گفتند ميپرستيم بتهائيرا پس روز را در عبادت آنها بشب ميرسانيم براى اظهار ابتهاج و افتخار باين عمل حضرت با كمال ملايمت و ملاطفت فرمود آيا وقتى شما دعا ميكنيد آنها ميشنوند و اجابت ميكنند دعاى شما را و آيا نفعى از ايشان بشما ميرسد وقتى عبادت كنيد آنانرا يا ضررى ميرسد وقتى نكنيد گفتند خير حضرت فرمود پس چرا خودتان را بزحمت مىاندازيد گفتند ما مقلّد پدرانمان هستيم آنها چنين كردند ما هم ميكنيم حضرت فرمود آيا دانستيد و اگر ندانستيد بدانيد كه من دشمن آنچيزهائى هستم كه ميپرستيد شما و پدرانتان هم كه مقدّم بر شما بودند ميپرستيدند و آنها نيز دشمن منند من آنها را ميشكنم و نابود ميكنم آنها هم بأقوام من زحمت بىثمر ميرسانند و ضرر ميزنند در دنيا و آخرت و دشمنى آنها با كسان من دشمنى با من است من فقط خداى يكتاى پروردگار جهانيانرا ميپرستم و دوست دارم و او هم مرا و پيروان مرا دوست دارد حال ملاحظه كنيد بچه بيان لطيف ظريفى دعوت فرموده كه هم تهديد است و هم تحبيب و هم تصريح است و هم تلويح جمله كوتاهى است كه بمقام بلند آن دست كسى نميرسد جز بهدايت الهى و اينكه ضمير هم را كه مخصوص بذوى العقول است به بتها ارجاع فرموده بلحاظ آنستكه نسبت عداوت را كه مناسب با عقلاء است بآنها داده و اينكه خبر جمع را مفرد قرار داده براى آنستكه آنها بمنزله عدوّند براى پرستش كننده در اضرار نه اعداء واقعى علاوه بر آنكه عدوّ بر جمع و مفرد اطلاق ميشود و اينكه نسبت عداوت آنها را بخود داده با آنكه مقصود عداوت آنها با پرستش كنندگان است براى نكاتى است كه در بيان مفاد اين آيات شريفه ذكر شد كه عمده آن اظهار مودّت و اتّحاد در ضمن نصيحت و ارشاد است و استثناء الا رب العالمين ظاهرا منقطع است ولى ميشود متّصل قرار داد در صورتى كه در ميان پدران آنها كسانى باشند كه خدا پرست بودند يا بت را وسيله تقرّب بخداى بزرگ ميدانستند چنانچه دأب مشركين عرب بود و پس از اين شروع فرمود بذكر اوصاف پروردگار كه دلالت بر استحقاق پرستش و ستايش او ميكند كه اوّل آنها حسن خلقت و پس از آن هدايت است بأمور معاش و معاد از آغاز تا انجام كه فرموده الّذى
جلد 4 صفحه 112
أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ثمّ هدى و بعد اشاره فرمود بنعمت طعام و شراب و شفاء امراض كه غالبا بواسطه تقصير انسان در حفظ الصحّه و اطاعت اوامر الهى پيدا ميشود و فرموده ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ و اخيرا اشاره فرمود بنعمت بزرگ مرگ براى دوستان خدا كه موجب نجات از آلام و اسقام و بلايا و محن دنيوى و نيل بمقدّمات نعم بىپايان اخروى است و بنعمت حيات ابدى آخرت كه حيات طيّبه و عيش مدام و لذّت فوق التّمام است و براى تعليم و تربيت خلق كه اجتناب از معاصى رب نمايند و در صورت ارتكاب طلب مغفرت كنند و توبه نمايند فرمود آنخداوندى كه اميدوارم كه ببخشد گناه مرا اگر گنهكار باشم در روز جزا و بنابراين لازم نميآيد كه آنحضرت اقرار بگناه كرده باشد تا محتاج بتوجيه شود كه از باب شكسته نفسى بوده يا مراد گناه پيروان او است يا گناه كسانيكه او را شفيع قرار دهند يا گناه صغيره قبل از بعثت يا ترك اولى كه فرمودهاند و هيچ يك خالى از خللى نيست چون لازمه اميدوارى كامل بخدا اميد بعفو او است در صورت خطاء و لازمه اين صدور خطا نيست بلكه اين عين صواب است و مسلّم است در نزد اماميّه كه پيغمبر بايد معصوم باشد از گناه و خطاء و ظاهرا فرقى نيست بين صغيره و كبيره و قبل از بعثت و بعد از آن و تحقيق اين مقال خارج از وظيفه مقام است و پس از آن دعا فرمود كه خداوند باو علم و حكمت يا حكم و منصب نبوّت عطا فرمايد و او را در زمره شايستگان براى نبوّت و امامت قرار دهد تا در عداد كمّلين و مقرّبين محسوب گردد و در آخرت با آنها محشور شود و نيز دعا فرمود كه مرا در آتيه مقبوليّت عامّه عنايت فرما كه تمام خلق بمدح و ثناى من مشغول و بصدق و صفاى من معترف باشند و اين ذكر خير و نام نيك از من در ميان مردم تا قيامت باقى باشد و خداوند دعاى او را مستجاب فرمود لذا تا كنون تمام ارباب اديان حقّه بمقامات او معترفند و همه او را بعظمت و بزرگى ياد ميكنند و محبّتش در دل اهل هر ملّتى جايگير و شهرتش بخوبى عالمگير شده و در بعضى از روايات لسان صدق به پيغمبر خاتم و امير المؤمنين و ائمه اطهار كه از نسل آن بزرگوار و تابع ملّت اويند تفسير شده و منافات با معناى سابق ندارد و نيز دعا فرمود كه بهشت را مانند مال موروث
جلد 4 صفحه 113
باستحقاق و بدون عوض قسمت من فرما و در باب معناى وراثت بهشت بعضى از روايات در اوائل سوره مؤمنون گذشت و طلب مغفرت فرمود براى پدر خواندهاش كه راه حق بر او مخفى مانده بود و وعده كرده بود بآنحضرت كه بعد از آشكار شدن ايمان بياورد و در سوره توبه ذيل آيه و ما كان استغفار ابراهيم لأبيه الا عن موعدة وعدها ايّاه گذشت كه اين در زمان حيات آزر بوده و بعدا از او تبرّى جست چون ايمان نياورد پس در واقع از خدا خواسته كه راه حق را بر او آشكار فرمايد تا در نتيجه مشمول مغفرت گردد ولى مقدّر نبوده و نشده و اين كاشف از نهايت رحمت و رأفت آنحضرت است نسبت بأقارب و ارحامش و نيز دعا فرمود كه خداوند حفظ فرمايد او را در دنيا از ارتكاب امرى كه موجب رسوائى و خوارى او در قيامت شود كه روز بعث مردم و ظهور سرائر آنها است و در آنروز هيچ مال و اولادى فائده ندارد چون آنجا كسى داراى مالى نيست و هر كسى بقدرى گرفتار است كه بديگرى نميرسد فقط دل پاك و سالم از ارجاس و امراض بدرد ميخورد در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه قلب سليم دلى است كه سالم از محبّت دنيا باشد و در كافى از آنحضرت نقل نموده كه پرسيدند از معناى اين آيه فرمود قلب سليم آن دلى است كه ملاقات كند خدا را با آنكه در آن احدى جاى نداشته باشد جز خدا و هر دلى كه در آن شرك يا شكّى باشد از درجه اعتبار ساقط است مردم مأمور بزهد در دنيا شدند براى آنكه فارغ باشد دلهاشان براى آخرت و ظاهرا هر معصيتى رجس و هر خلق فاسدى مرض است و منشأ تمام امراض و معاصى خواهش دل و منشأ آن محبّت دنيا است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرموده رأس هر خطا است و سلامت دل بپاكى از همه آنها است و در آنروز بهشت باهل تقوى و پرهيزكارى نزديك شود بطوريكه بوى آنرا بشنوند و مناظر آنرا در محشر مشاهده نمايند و مسرور شوند بمنازل خودشان و ظاهر و بارز و مكشوف گردد جهنّم براى اهل غوايت و ضلالت از راه حق تا در موقف آنرا به بينند و بحسرت و ندامت گرفتار گردند پيش از ورود در آن و نزديك شدن بهشت و دور ماندن جهنّم شايد بملاحظه سبقت رحمت بر غضب باشد و از طرف خداوند باهل شرك و ضلالت گفته ميشود كجايند معبودهاى شما كه گمان ميكرديد آنها شفعاء
جلد 4 صفحه 114
شمايند و پرستش مينموديد آنها را بجاى خدا آيا در چنين روزى يارى ميكنند با شما و ميتوانند دفع نمايند از شما عذاب خدا را يا از خودشان چون آنها هم زنده و معذّب خواهند شد يا ميتوانند دادستانى كنند از خدا براى شما هرگز چنين قدرتى ندارند و پس از اين سؤال كه براى توبيخ و ملامت آنها است خداوند تمام معبودهاى بت پرستان را كه اميدوار بشفاعت آنها بودند براى آنكه آتش افروز جهنم باشند و پرستش كنندگان آنها بهبينند بىمقدارى و پستى آنها را با خودشان دسته جمع برو بجهنم مىاندازد تا معلّق زنان بقعر آن برسند چون كبكبه مكرّر بر و افكندن است كه بمعلق زدن تحقق پيدا ميكند و بعضى گفتهاند مراد وارونه و بسر افكنده شدن است و تمام لشگريان شيطان را هم بآنها ضميمه ميفرمايد در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه جنود ابليس ذريه او از شياطين ميباشند و چون همه در جهنم جمع شدند شروع بمخاصمه و منازعه با يكديگر ميكنند و در آنحال عبادت و اطاعت كنندگان با معبودها و مطاعهاى خودشان ميگويند قسم بخدا همانا امر از اين قرار است كه ما در گمراهى آشكارى بوديم چون كلمه آن در ان كنّا مخفّفه از مثقّله است و اسم آن ضمير شأن محذوف است وقتى كه برابر ميكرديم شما را در دنيا با پروردگار جهانيان در عبادت و اطاعت و عدول مينموديم از او بشما ولى ما بخودى خود گمراه نشديم ما را پيشينيان و رؤساء گناهكارمان كه عبادت و اطاعت شما را مينمودند بضلالت و گمراهى انداختند چون ما تقليد و پيروى از آنها نموديم و مأمور بامر آنها بوديم و فعلا بيچاره شديم نه شفيعى داريم از اجانب و نه دوستى داريم از اقارب يا نه شفيعى داريم از شفعاء و مقرّبان درگاه خدا كه از ما شفاعت كند و نه دوستى كه اهتمام در خلاصى ما از عذاب داشته باشد و از ما حمايت كند در محاسن از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه شافعين ائمه و صديق از اهل ايمان است و قمى ره از آنحضرت نقل نموده كه قسم بخدا هر آينه شفاعت ميكنيم ما در باره گناهكاران از شيعيانمان تا دشمنان ما ميگويند وقتى ديدند آنرا فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه يكنفر از اهل بهشت ميگويد فلان دوست من چه كرد و دوستش در جهنم است خدا ميفرمايد دوستش را ببريد ببهشت
جلد 4 صفحه 115
پس بقيه كسانيكه در جهنمند ميگويند فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و از بعضى روايات استفاده ميشود كه تمام اهل ايمان حق شفاعت دارند و قبول ميشود از آنها در باره همسايه و غيره مگر دشمن اهل بيت اطهار و پستترين اهل ايمان از سى نفر شفاعت ميكند آنوقت اهل جهنم ميگويند فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و از اينجا معلوم ميشود نكته تعبير بلفظ جمع در شافعين و بمفرد در صديق حميم چون شفعاء زيادند ولى دوست صميمى كه چنانچه در حديث نبوى ذكر شد بصرف احوالپرسى سبب نجات كسى شود كم است لذا از آنها تعبير بجمع و از اين بمفرد شده و در خاتمه امر آرزو كردند كه دو مرتبه بدنيا برگردند و از اهل ايمان باشند و قمى ره نقل فرموده كه مراد آنستكه از هدايت شدگان باشند چون ايمان باقرار براى آنها لازم شده و در هر حال آرزوى محالى نمودند كه بآن نخواهند رسيد و در ذكر اين قصه و ساير قصص قرآنيه دلالت و نصيحت و هدايت و عبرت است براى اهل موعظه و پند و اهتداء و اعتبار ولى بيشتر مردم از قديم اهل اين معانى نبوده و نيستند و ايمان نميآوردند و نميآورند پس نبايد پيغمبر خاتم از اعراض قومش ملول و متأثر باشد و خداوند قادر بر انتقام از آنها هست در دنيا و آخرت ولى مهربان است بآنها مهلت ميدهد شايد متنبّه شوند و اسلام بياورند يا از نسل آنها اهل ايمان و عمل صالح بوجود آيد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ العَزِيزُ الرَّحِيمُ (104) كَذَّبَت قَومُ نُوحٍ المُرسَلِينَ (105)
بيانش و تفسيرش گذشت در آيه قبل آيه 70-.
تكذيب كردند قوم نوح فرستادگان خدا را.
نظر به اينكه حضرت رسول بسيار محزون و غمناك بود از مشركين و كفار يهود و نصارا که ايمان نميآورند و جسارت و اذيت ميكنند تا در مكه بود که چه اندازه اذيت كشيد و بعد از هجرت تمام در جنگ و جدال آنها گرفتار بود، خداوند تبارك و تعالي براي تسليت خاطر مبارك او اينکه قضاياي انبياء سلف را بيان ميفرمايد که شما تنها نيستيد، تمام انبياء قبل گرفتار اينکه نوع اشخاص بودند. اگر شما مدت رسالتت بيست و سه سال تقريبا بود در اينکه مدت كوتاه چه
جلد 14 - صفحه 57
اندازه اسلام آوردند و چه فتوحاتي داشتي و چه اندازه خداوند تو را نصرت فرمود، حضرت نوح فَلَبِثَ فِيهِم أَلفَ سَنَةٍ إِلّا خَمسِينَ عاماً (سوره عنكبوت آيه 13) و در خلال اينکه مدت طولاني ايمان نياوردند مگر قليلي.
(كَذَّبَت قَومُ نُوحٍ المُرسَلِينَ) انبياء قبل از نوح از بعد از وفات آدم تا زمان بعثت نوح هفتصد سال طول كشيد و در خلال اينکه مدت انبيايي که به منزله اوصياء آدم بودند که اينها هم در زمان نوح بودند چون نوح ولادتش با رحلت آدم موافق بود و پس از هفتصد سال مبعوث به رسالت شد و صدق قوم نوح بر آنها ميكند چون در زمان نوح بودند و محتمل است بلكه بعيد نيست که مراد همان قوم نوح باشند پس از بعثت او و اينها نه فقط تكذيب نوح كردند بلكه اصلا منكر رسالت بودند که رسولي در عالم نيامده و نخواهد آمد و دليل بر اينکه دعوي سه چيز است يكي اضافه قوم به نوح، زيرا قبل از بعثت نوح و لو در زمان نوح بودند قوم او نبودند بلكه قوم انبياء قبل بودند. ديگر كلمه المرسلين که جمع محلي بالف و لام است شامل جميع مرسلين از اولين و آخرين ميشود مضافا به اينكه دستگاه بت پرستي بعد از آدم رواج داشت و اينها ميگفتند که اينکه دين آبائي و اجدادي ما است و اينکه منافات داشت با اعتراف به اينكه پيغمبري آمده باشد از جانب خداوند متعال.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 104)- «و پروردگار تو پیروز و شکستناپذیر و رحیم و مهربان است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
تکرار این جملهها دلداری مؤثری است برای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و مؤمنان اندک در آن روز، و همچنین اقلیتهای مؤمن در هر عصر و زمان تا از اکثریت گمراه وحشت نکنند و به عزّت و رحمت الهی دلگرم باشند و هم تهدیدی است برای گمراهان و اشارهای است به این که اگر مهلتی به آنها داده میشود، نه از جهت ضعف است بلکه به خاطر رحمت است.
نکات آیه
۱ - پیامبر(ص)، برخوردار از حمایت ویژه پروردگار در برابر کافران حق ستیز (و ما کان أکثرهم مؤمنین . و إنّ ربّک لهو العزیز الرحیم) با توجه به تعریض آیه قبل در باره حق ناپذیر بودن بیشتر مشرکان صدراسلام، آیه یاد شده پیامبر(ص) را بدین گونه مورد خطاب قرار مى دهد که: اى پیامبر! تو از این بابت نگران نباش; زیرا در حمایت ویژه ما هستى و ما با قدرت قاهر و شکست ناپذیر خود دشمنانت را سرکوب خواهیم کرد; چنان که دشمنان ابراهیم را ناکام کردیم.
۲ - خدا، تنها قدرت قاهر و شکست ناپذیر (و إنّ ربّک لهو العزیز الرحیم) «العزیز» مسند همراه با «ال» جنس و مفید حصر مى باشد.
۳ - عزّت و شکست ناپذیرى خدا، آمیخته با رحمت و مهر او به بندگان (و إنّ ربّک لهو العزیز الرحیم) برداشت یاد شده بدان احتمال است که «رحیم» صفت «عزیز» باشد; نه خبر دوم.
۴ - فرجام شوم اخروى قوم شرک پیشه ابراهیم نمود عزّت و قهر الهى (و ما کان أکثرهم مؤمنین . و إنّ ربّک لهو العزیز الرحیم)
۵ - مهلت خداوند به کافران حق ستیز صدراسلام، ناشى از رحمت و لطف او بود; نه برخاسته از ضعف و ناتوانى وى. (و ما کان أکثرهم مؤمنین . و إنّ ربّک لهو العزیز الرحیم) یادکرد سرگذشت حضرت ابراهیم(ع) و فرجام اخروى مشرکان، هشدارى است به شرک پیشگان صدراسلام که اگر بر آنان عذاب نازل نمى شود، نه از ناتوانى حق تعالى است; بلکه از باب رحمت او بر مردمان است و چون زمینه آن به پایان برسد، عزّت و قهر الهى گریز ناپذیر خواهد بود.
۶ - خداوند، عزیز و رحیم است. (و إنّ ربّک لهو العزیز الرحیم) کلمه «الرحیم» مى تواند خبر بعد از خبر باشد. برداشت یاد شده بر پایه این احتمال است.
موضوعات مرتبط
- اسماء و صفات: رحیم ۶; عزیز ۶
- حمایتهاى خدا: مشمولان حمایتهاى خدا ۱
- خدا: آثار رحمت خدا ۵; آثار لطف خدا ۵; اختصاصات خدا ۲; خدا و عجز ۵; رحمت خدا ۳; عزت خدا ۲; قدرت خدا ۲; مهلت هاى خدا ۵; نشانه هاى عزت خدا ۴; ویژگیهاى عزت خدا ۳
- قوم ابراهیم: فرجام اخروى قوم ابراهیم ۴; فرجام شوم قوم ابراهیم ۴
- کافران: منشأ مهلت به کافران صدراسلام ۵
- محمد(ص): حامى محمد(ص) ۱; دشمنان محمد(ص) ۱