تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۲۴: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۲۳ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۲۵}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۷: | خط ۹: | ||
<span id='link216'><span> | <span id='link216'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
عَلَّمَهُ شدِيدُ الْقُوَى (۵) | |||
ذُو | ذُو مِرَّةٍ فَاستَوَى (۶) | ||
وَ هُوَ بِالاُفُقِ الاَعْلى (۷) | وَ هُوَ بِالاُفُقِ الاَعْلى (۷) | ||
ثمَّ دَنَا فَتَدَلى (۸) | |||
فَكانَ قَاب قَوْسينِ أَوْ أَدْنى (۹) | فَكانَ قَاب قَوْسينِ أَوْ أَدْنى (۹) | ||
فَأَوْحَى إِلى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى (۱۰) | فَأَوْحَى إِلى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى (۱۰) | ||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۵: | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَى (۱۳) | وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَى (۱۳) | ||
عِندَ سِدْرَةِ | عِندَ سِدْرَةِ المُْنتَهَى (۱۴) | ||
عِندَهَا | عِندَهَا جَنَّةُ المَْأْوَى (۱۵) | ||
إِذْ يَغْشى السدْرَةَ مَا يَغْشى (۱۶) | إِذْ يَغْشى السدْرَةَ مَا يَغْشى (۱۶) | ||
مَا زَاغَ الْبَصرُ وَ مَا طغَى (۱۷) | مَا زَاغَ الْبَصرُ وَ مَا طغَى (۱۷) | ||
لَقَدْ رَأَى مِنْ ءَايَتِ | لَقَدْ رَأَى مِنْ ءَايَتِ رَبِّهِ الْكُبرَى (۱۸) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۱۳ - و بار ديگر او را مشاهده كرد. | ۱۳ - و بار ديگر او را مشاهده كرد. | ||
خط ۲۶۸: | خط ۲۷۰: | ||
افزون بر اين ما اطمينان داريم كه غير از آنچه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در سخنانش براى ما بازگو كرده ، اسرار و گفتگوها و رموز و اشاراتى ميان او و محبوبش در آن شب عشق و شوق ، و جذبه و وصال ، رد و بدل شده كه نه گوشها توانائى شنيدن آنرا دارد و نه افكار عادى قدرت دركش را، و به همين دليل در درون جان پاك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) براى هميشه مكتوم مانده و جز خاصانش از آن آگاه نشده اند. | افزون بر اين ما اطمينان داريم كه غير از آنچه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در سخنانش براى ما بازگو كرده ، اسرار و گفتگوها و رموز و اشاراتى ميان او و محبوبش در آن شب عشق و شوق ، و جذبه و وصال ، رد و بدل شده كه نه گوشها توانائى شنيدن آنرا دارد و نه افكار عادى قدرت دركش را، و به همين دليل در درون جان پاك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) براى هميشه مكتوم مانده و جز خاصانش از آن آگاه نشده اند. | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۲۳ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۲۵}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۵:۰۰
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۵-۱۲
آيه و ترجمه
عَلَّمَهُ شدِيدُ الْقُوَى (۵) ذُو مِرَّةٍ فَاستَوَى (۶) وَ هُوَ بِالاُفُقِ الاَعْلى (۷) ثمَّ دَنَا فَتَدَلى (۸) فَكانَ قَاب قَوْسينِ أَوْ أَدْنى (۹) فَأَوْحَى إِلى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى (۱۰) مَا كَذَب الْفُؤَادُ مَا رَأَى (۱۱) أَ فَتُمَرُونَهُ عَلى مَا يَرَى (۱۲) ترجمه : ۵ - آنكس كه قدرت عظيمى دارد او را تعليم داده . ۶ - همان كس كه توانائى فوق العاده و سلطه بر همه چيز دارد. ۷ - در حالى كه در افق اعلى قرار داشت . ۸ - سپس نزديكتر و نزديكتر شد. ۹ - تا آنكه فاصله او به اندازه دو كمان يا كمتر بود.
۱۰ - در اينجا خداوند آنچه را وحى كردنى بود به بنده اش وحى نمود. ۱۱ - قلب او در آنچه ديد هرگز دروغ نمى گفت . ۱۲ - آيا با او درباره آنچه ديده مجادله مى كنيد. تفسير : نخستين ديدار دوست ! در تعقيب آيات گذشته كه سخن از نزول وحى بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) اسلام مى گفت در اين آيات سخن از معلم وحى است . ولى قبلا بايد توجه داشت كه اين آيات را در بدو نظر هاله اى از ابهام فرا گرفته كه بايد آنها را با دقت تمام براى برطرف ساختن اين ابهامات مورد بررسى قرار داد، نخست به تفسير اجمالى اين آيات مى پردازيم ، سپس به بررسى تفصيلى آنها. مى فرمايد: «آن كس كه قدرت عظيمى دارد پيامبر اسلام را تعليم داده » (علمه شديد القوى ). باز براى تاءكيد بيشتر مى افزايد: «همان كس كه توانائى فوق العاده و سلطه بر همه چيز دارد» (ذو مرة فاستوى ). اين تعليم را به او داد «در حالى كه در افق اعلى قرار داشت » (و هو بالافق الاعلى ). «سپس نزديكتر، و نزديكتر شد» (ثم دنى فتدلى ). «تا آنكه فاصله ميان او و معلمش به اندازه دو كمال يا كمتر بود»!
(فكان قاب قوسين او ادنى ). «و در اينجا خداوند آنچه را وحى كردنى بود به بنده اش وحى نمود»! (فاوحى الى عبده ما اوحى ). ((قلب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در آنچه ديد صادق بود و هرگز دروغ نمى گفت ))! (ما كذب الفؤ اد ما راءى ). «آيا با او درباره آنچه ديده مجادله مى كنيد و باور نداريد»؟ (اءفتمارونه على ما يرى ). در تفسير اين آيات دو نظريه مختلف وجود دارد كه يكى مشهور و ديگرى غير مشهور است ولى قبلا لازم است مفردات و بعضى از لغات آيه معنى شود سپس به بيان اين دو عقيده بپردازيم . «مرة » به طورى كه بسيارى از ارباب لغت و مفسران نوشته اند به معنى «تابيده شده » است ، و از آنجا كه هر قدر طناب بهتر تابيده شود محكمتر است ، اين كلمه در معنى قدرت و توانائى و استحكام مادى يا معنوى به كار مى رود، و بعضى آنرا از «مرور» به معنى «عبور» دانسته اند، ولى اين سخن با آنچه اهل لغت نوشته اند چندان سازگار نيست . «تدلى » از ماده «تدلى » (بر وزن تجلى ) به گفته «راغب » در «مفردات » به معنى نزديك شدن است ، بنابراين تاءكيدى است براى جمله «دنى » كه قبل از آن آمده ، و هر دو به يك معنى است ، در حالى كه بعضى در ميان اين دو تفاوت قائل شده اند و گفته اند «تدلى » به معنى وابستگى و تعلق و آويزان شدن است همچون وابستگى ميوه به درخت ، لذا به ميوه هائى كه از درخت آويزان است «دوالى »
مى گويند. «قاب » به معنى اندازه است و «قوس » به معنى كمان ، بنابراين «قاب قوسين » يعنى به «مقدار طول دو كمان » (كمان يكى از سلاحهاى قديم براى تيراندازى بوده است ). بعضى «قوس » را از ماده «قياس » و به معنى «مقياس » دانسته اند، و چون مقياس عرب اندازه ذراع (فاصله نوك انگشتان تا آرنج ) بوده ، بنابراين قاب قوسين به معنى دو ذراع مى شود. در بعضى از كتب لغت «قاب » به معنى ديگرى ذكر شده و آن فاصله ميان محلى از كمان كه به دست مى گرفتند تا نوك برگشته كمان (كمانها به صورت قوسى شكل بود كه دو انتهاى آن برگشته بود). بنابراين «قاب قوسين » به معنى مجموعه انحناء كمان مى شود (دقت كنيد). اكنون به ذكر دو تفسير باز مى گرديم : نظريه مشهور مفسران اين است كه معلم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) همان «جبرئيل امين » پيك وحى خدا بود، كه قدرت فوق العاده اى داشت . او كه معمولا به صورت «انسانى خوش چهره » بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) ظاهر مى گشت ، و پيام الهى را ابلاغ مى نمود دو بار در تمام عمر آن حضرت (صلى اللّه عليه و آله ) به قيافه و چهره اصليش بر او ظاهر گشت : مرتبه اول همان است كه در آيات فوق مى خوانيم كه در افق بالا ظاهر گشت (و تمامى شرق و غرب را پوشانده بود، و آنچنان با عظمت بود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله )
به هيجان آمد) و هم او بود كه به پيامبر نزديك شد تا آن حد كه فاصله چندانى ميان آنها نبود، و تعبير به «قاب قوسين » كنايه از نهايت نزديكى است . مرتبه دوم در جريان معراج پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بود كه در آيات آينده از آن گفتگو شده است ، و به خواست خدا درباره آن سخن خواهيم گفت . بعضى از مفسران كه اين نظر را برگزيده اند تصريح كرده اند ديدار اول پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) با جبرئيل به صورت اصليش در كنار غار «حرا» در «جبل النور» واقع شده . ولى اين تفسير با تمام طرفدارانى كه دارد خالى از اشكالات مهمى نيست زيرا: ۱ - در آيه «فاوحى الى عبده ما اوحى » (آنچه وحى كردنى بود بر بنده اش وحى كرد) مسلما مرجع ضميرها (مخصوصا ضمير عبده ) خدا است ، در حالى كه اگر «شديدالقوى » به معنى «جبرئيل » باشد تمام ضميرها به او باز مى گردد، درست است كه مى توان از قرائن خارج فهميد كه حساب اين آيه از بقيه جدا است ولى به هم خوردن يكنواختى آيات و مرجع ضميرها مسلما خلاف ظاهر است . ۲ - «شديدالقوى » به معنى كسى كه تمام قدرتهايش فوق العاده است تنها مناسب ذات پاك پروردگار است ، درست است كه در آيه ۲۰ سوره «تكوير» از جبرئيل به عنوان «ذى قوة عند ذى العرش مكين » ياد شده ، ولى ميان
«شديدالقوى » كه مفهوم عام و گسترده اى دارد با «ذى قوة » كه «قوة » در آن به صورت مفرد و نكره ذكر شده تفاوت بسيار است . ۳ - در آيات بعد آمده است كه پيامبر او را نزد «سدرة المنتهى » (بر فراز آسمانها ديد) اگر منظور جبرئيل باشد او در سفر معراج از آغاز و از روى زمين با پيامبر همراه بود، و تنها در اوج آسمان او را نديد، مگر اينكه گفته شود در آغاز او را به صورت انسانى مشاهده كرد و در آسمان به صورت اصليش در حالى كه قرينه اى بر اين مطلب در آيات نيست . ۴ - تعبير به «علمه » يا مانند آن در قرآن مجيد هيچگاه در مورد جبرئيل به كار نرفته ، و اين تعبير در مورد خداوند نسبت به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) و پيامبران ديگر بسيار زياد است ، و به عبارت ديگر جبرئيل معلم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) نبود بلكه واسطه وحى بود و معلمش تنها خدا است . ۵ - درست است كه جبرئيل فرشته اى است والامقام ولى مسلما پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) مقام والاترى دارد، چنانكه در داستان معراج نيز آمده است كه او در سير صعودى معراج در محضر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بود به نقطه اى رسيد و از حركت بازماند، و گفت : «اگر يك سر انگشت بالاتر روم پر و بالم مى سوزد»! ولى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) همچنان به سير خود ادامه داد. با اينحال مشاهده كردن جبرئيل در صورت اصليش متناسب آنچنان اهميتى كه در اين آيات به آن داده شده نيست و به تعبير ساده تر براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) زياد مهم نبود كه به چنين ديدارى نائل گردد، با اينكه اين آيات اهميت فوق العاده اى براى اين ديدار قائل شده است . ۶ - جمله «ما كذب الفؤ اد ما راءى » ((قلب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) آنچه را ديده خلاف نمى گويد)) نيز دليل بر يك شهود باطنى است نه مشاهده حسى با چشم نسبت به جبرئيل .
۷ - از همه اينها گذشته در روايات متعددى كه از منابع اهل بيت نقل شده اين آيات تفسير به جبرئيل نشده بلكه روايات موافق تفسير دوم است كه مى گويد منظور از اين آيات شهود باطنى خاصى نسبت به ذات پاك خدا است كه براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در اين صحنه روى داد و در معراج بار ديگر تكرار شد و رسول الله فوق العاده تحت تاءثير جذبه معنوى اين ديدار قرار گرفت . مرحوم شيخ طوسى در «امالى » از ابن عباس از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) نقل مى كند: لما عرج بى الى السماء دنوت من ربى عزوجل حتى كان بينى و بينه قاب قوسين او ادنى : «هنگامى كه به آسمان معراج كردم آنچنان به ساحت قدس پروردگارم نزديك شدم كه ميان من و او فاصله قوسين يا كمتر بود»!. مرحوم «صدوق » در «علل الشرايع » همين مضمون را از هشام بن حكم از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) نقل كرده است كه در ضمن يك حديث طولانى مى فرمايد: فلما اسرى بالنبى (صلى اللّه عليه و آله ) و كان من ربه كقاب قوسين او ادنى رفع له حجاب من حجبه : «هنگامى كه پيامبر به معراج برده شد و فاصله او از ساحت قدس پروردگارش به اندازه قوسين يا كمتر بود حجابى از حجابها از برابر ديدگان او برداشته شد»!. در «تفسير على بن ابراهيم » نيز آمده است : «ثم دنى يعنى رسول الله من ربه عزوجل : ((سپس نزديك شد، يعنى رسول خدا به پروردگار
متعال »!. اين معنى در روايات متعدد ديگرى نيز آمده است و ناديده گرفتن اينهمه روايات ممكن نيست . در روايات اهل سنت نيز در روايتى در «درالمنثور» همين معنى از ابن عباس به دو طريق نقل شده است . مجموع اين قرائن سبب مى شود كه تفسير دوم را كه مى گويد منظور از «شديدالقوى » خداوند است و نزديك شدن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) نيز نسبت به ذات پاك او بوده است برگزينيم . به نظر مى رسد چيزى كه سبب شده غالب مفسران از اين تفسير روى برتابند و به سراغ تفسير اول بروند اين است كه اين تفسير بوى تجسم خداوند و وجود مكان براى او مى دهد، در حالى كه مسلم است او نه مكانى دارد و نه جسمى ، لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار: «چشمها او را نمى بيند و او همه چشمها را مى بيند» (انعام - ۱۰۳) اينما تولوا فثم وجه الله : «به هر سو نگاه كنيد خداوند آنجا است » (بقره - ۱۱۵) و هو معكم اينما كنتم : «هر كجا باشيد او با شماست » (حديد - ۴). و نيز شايد مجموع اين مسائل سبب شده كه بعضى از مفسران از تفسير اين آيات اظهار عجز و ناتوانى كنند و بگويند اين از اسرار غيب است كه از همه ما پوشيده و پنهان است ! مى گويند: از يكى از دانشمندان تفسير اين آيات را پرسيدند گفت : جائى كه جبرئيل ناتوان گردد من كيم كه قادر بر درك اين معنى باشم !.
ولى با توجه به اينكه قرآن كتاب هدايت است و براى تفكر و تدبر و تذكر انسانها نازل شده قبول اين معنى نيز مشكل است . اما اگر آيات را به معنى دوم يعنى يكنوع شهود و قرب خاص معنوى تفسير كنيم تمام اين مشكلها برطرف خواهد شد. توضيح اينكه : بدون شك رؤ يت حسى در مورد خداوند نه در دنيا و نه در آخرت امكان پذير نيست ، چرا كه لازمه آن جسمانيت و مادى بودن است ، همچنين لازمه آن تغيير و تحول و فسادپذير بودن ، و نياز به زمان و مكان داشتن است ، و ذات واجب الوجود از همه اين امور مبرا است . ولى خدا را از طريق ديد دل و عقل مى توان مشاهده كرد، و اين همان است كه اميرمؤ منان على (عليه السلام ) در پاسخ «ذعلب يمانى » به آن اشاره فرمود: «لا تدركه العيون بمشاهدة العيان و لكن تدركه القلوب بحقائق الايمان »: «چشمها با مشاهده حسى هرگز او را نديده ، ولى دلها با حقيقت ايمان او را دريافته است ». اما بايد توجه داشت كه «ديد باطنى » بر دو گونه است : يكى «ديد عقلانى » است كه از طريق استدلال حاصل مى شود، و ديگرى مقام «شهود قلبى » است كه دركى مافوق درك عقل و ديدى ماوراء ديد آن است . اين مقامى است كه آنرا مقام «استدلال » نبايد نام گذاشت ، بلكه مقام «مشاهده » است ، اما مشاهده اى با دل ، و از طريق درون ، اين مقامى است كه براى «اولياءالله » با تفاوت مراتب و سلسله درجات رخ مى دهد، زيرا شهود باطنى نيز مراتب و درجات بسيارى دارد البته درك حقيقت آن براى كسانى كه به آن نرسيده اند مشكل است . از آيات فوق با توجه به قرائنى كه ذكر شد مى توان اينچنين استفاده كرد
كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) در عين اينكه داراى مقام شهود بود، در طول عمر مباركش دو مرتبه چنان اوج گرفت كه به مقام «شهود كامل » نائل گرديد. يكى احتمالا در آغاز بعثت بود و ديگرى به هنگام معراج ، آنچنان به خدا نزديك شد و بر بساط قرب او گام گذاشت كه بسيارى از فاصله ها و حجابها برچيده شد، مقامى كه حتى جبرئيل امين ، يعنى مقرب ترين فرشته الهى ، از وصول به آن عاجز بود. روشن است تعبيراتى مانند «فكان قاب قوسين او ادنى » همه به صورت كنايه و بيان شدت قرب است ، و گرنه او با بندگانش فاصله مكانى ندارد، تا با «قوس » و «زراع » سنجيده شود، و نيز منظور از «رؤ يت » در اين آيات رؤ يت با چشم نيست بلكه همان شهود باطنى است . در بحثهاى گذشته در تفسير «لقاءالله » (ملاقات پروردگار) كه در آيات مختلف قرآن به عنوان يكى از مشخصات روز قيامت كرارا روى آن تكيه شده است گفته ايم كه اين ملاقات نيز - برخلاف آنچه بعضى از كوته فكران پنداشته اند - ملاقات حسى و مشاهده مادى نيست ، بلكه يكنوع شهود باطنى است هر چند در مراحل پائينتر است و هرگز به مرحله شهود اولياء و انبياء نمى رسد، تا چه رسد به مرحله شهود كامل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در ليله معراج . و با توجه به اين توضيح اشكالاتى كه پيرامون اين تفسير به نظر مى رسد برطرف خواهد شد، و اگر پاره اى از خلاف ظاهرها به حكم تنگى بيان و الفاظ ما از شرح اين مسائل ماوراء مادى در كار باشد در برابر اشكالاتى كه بر تفسير اول است ناچيز به نظر مى رسد. با توجه به آنچه گفته شد مجددا مرورى بر آيات مورد بحث مى كنيم و مضمون آيات را از اين ديدگاه بررسى مى نمائيم : طبق اين تفسير قرآن نزول وحى را بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) چنين شرح مى دهد:
خداوند شديدالقوى و پرقدرت او را تعليم فرمود، در حالى كه او به صورت كامل و در حد اعتدال درآمد و در افق اعلى قرار گرفت . سپس نزديك شد، و نزديكتر شد، آنچنان كه ميان او و پروردگارش به اندازه دو قوس بيشتر نبود، و در همينجا بود كه آنچه وحى كردنى بود خداوند به بنده اش وحى كرد. و از آنجا كه براى جمعى اين شهود باطنى سنگين مى آمد تاءكيد مى كند كه قلب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) آنچه را ديده به حق و راستى ديده است و نبايد شما در برابر اين سخن با او به مجادله برخيزيد. همانگونه كه گفتيم تفسير اين آيات به شهود باطنى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) نسبت به خداوند صحيحتر و با روايات اسلامى موافق تر، و براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فضيلتى است برتر، و مفهومى است لطيفتر (و الله اعلم بحقائق الامور). اين بحث را با حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و حديثى از على (عليه السلام ) پايان مى دهيم . از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) پرسيدند هل راءيت ربك ؟: «آيا پروردگارت را هرگز ديده اى »؟! در پاسخ فرمود: راءيته بفؤ ادى : «من او را با چشم دل ديده ام »!. و در نهج البلاغه در صدر همان خطبه «ذعلب يمانى » آمده است كه از آن حضرت سؤ ال كرد: هل راءيت ربك يا اميرالمؤ منين ؟! «آيا هرگز پروردگارت را اى اميرمؤ منان ديده اى »؟!
در پاسخ فرمود: افاءعبد ما لا اراه ؟!: «آيا كسى را كه نمى بينم پرستش كنم »؟! سپس به شرحى كه قبلا نقل كرده ايم كه اشاره به «شهود باطنى » است پرداخت .
آيه ۱۳-۱۸
آيه و ترجمه
وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَى (۱۳) عِندَ سِدْرَةِ المُْنتَهَى (۱۴) عِندَهَا جَنَّةُ المَْأْوَى (۱۵) إِذْ يَغْشى السدْرَةَ مَا يَغْشى (۱۶) مَا زَاغَ الْبَصرُ وَ مَا طغَى (۱۷) لَقَدْ رَأَى مِنْ ءَايَتِ رَبِّهِ الْكُبرَى (۱۸) ترجمه : ۱۳ - و بار ديگر او را مشاهده كرد. ۱۴ - نزد سدرة المنتهى ! ۱۵ - كه جنت الماءوى در آنجا است . ۱۶ - در آن هنگام كه چيزى (نور خيره كننده اى ) سدرة المنتهى را پوشانده بود. ۱۷ - و چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان ننمود. ۱۸ - او پاره اى از آيات و نشانه هاى بزرگ پروردگارش را مشاهده كرد. تفسير : دومين ديدار! اين آيات همچنان ادامه بحثهاى آيات گذشته درباره مساءله وحى و ارتباط پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) با خداوند و شهود باطنى او است .
مى فرمايد: ((بار ديگر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) او را مشاهده كرد)) (و لقد رآه نزلة اخرى ). «و اين شهود در كنار سدرة المنتهى روى داد» (عند سدرة المنتهى ). «همانى كه جنة الماءوى و بهشت برين در كنار آن است » (عندها جنة الماءوى ). «در آن هنگام كه چيزى ((سدرة المنتهى » را فراگرفته ، و پوشانده بود)) (اذ يغشى السدرة ما يغشى ). اينها واقعياتى بود كه پيامبر مشاهده كرده «و چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان ننمود و تصورات باطل را در لباس حق نديد» (ما زاغ البصر و ما طغى ). «او بخشى از آيات و نشانه هاى بزرگ پروردگارش را در آنجا مشاهده كرد» (لقد راءى من آيات ربه الكبرى ). همانگونه كه مى بينيم همان ابهامى كه در بدو امر آيات گذشته را احاطه كرده بود بر اين آيات كه فراز ديگرى از همان مطالب است سايه افكنده ، و براى روشن شدن مفاد اين آيات باز بايد قبل از هر چيز به سراغ مفردات آن برويم سپس مجموع را در نظر بگيريم : «نزلة » به معنى يكبار نازل شدن است ، بنابراين «نزلة اخرى » يعنى
«در يك نزول ديگر». از اين تعبير استفاده مى شود كه دو بار «نزول » رخ داده و اين ماجرا مربوط به نزول دوم است . «سدرة » (بر وزن حرفة ) مطابق آنچه غالبا مفسران علماى لغت گفته اند درختى است پر برگ و پر سايه ، و تعبير به «سدرة المنتهى » اشاره به درخت پر برگ و پر سايه اى است كه در اوج آسمانها، در منتهااليه عروج فرشتگان و ارواح شهداء، و علوم انبياء، و اعمال انسانها قرار گرفته ، جائى كه ملائكه پروردگار از آن فراتر نمى روند، و جبرئيل نيز در سفر معراج به هنگامى كه به آن رسيد متوقف شد. درباره سدرة المنتهى هر چند در قرآن مجيد توضيحى نيامده ، ولى در اخبار و روايات اسلامى توصيفهاى گوناگونى پيرامون آن آمده ، و همه بيانگر اين واقعيت است كه انتخاب اين تعبير به عنوان يك نوع تشبيه ، و به خاطر تنگى و كوتاهى لغات ما از بيان اينگونه واقعيات بزرگ است . در حديثى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) نقل شده است كه فرمود: رايت على كل ورقة من اوراقها ملكا قائما يسبح الله تعالى : «من بر هر يك از برگهاى آن فرشته اى ديدم كه ايستاده بود و تسبيح خداوند را مى كرد». در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: انتهيت الى سدرة المنتهى ، و اذا الورقة منها تظل امة من الامم :
«من به سدرة المنتهى رسيدم و ديدم در سايه هر برگى از آن امتى قرار گرفته اند»!. اين تعبيرات نشان مى دهد كه هرگز منظور درختى شبيه آنچه در زمين مى بينيم نبوده ، بلكه اشاره به سايبان عظيمى است در جوار قرب رحمت حق كه فرشتگان بر برگهاى آن تسبيح مى كنند و امتهائى از نيكان و پاكان در سايه آن قرار دارند. «جنة الماءوى » به معنى بهشتى است كه محل سكونت است و در اينكه اين كدام بهشت است ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، بعضى آنرا همان بهشت جاويدان (جنة الخلد) مى دانند كه در انتظار تمام اهل ايمان و پرهيزگاران است ، و محل آنرا در آسمان مى دانند، و آيه ۱۹ سوره سجده را شاهد بر آن مى دانند: فلهم جنات الماءوى نزلا بما كانوا يعملون «براى مؤ منان صالح العمل باغهاى بهشت است كه در آن ساكن مى شوند، و اين وسيله پذيرائى از آنهاست در مقابل اعمالى كه انجام مى دادند چرا كه اين آيه به قرينه آيه بعد از آن مسلما از بهشت جاويدان سخن مى گويد. ولى از آنجا كه در جاى ديگر مى خوانيم و سارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السماوات و الارض : ((براى رفتن به سوى مغفرت پروردگار و بهشتى كه وسعت آن آسمانها و زمين است بر يكديگر پيشى گيريد» (آل عمران - ۱۳۳) بعضى اين معنى را بعيد شمرده اند، زيرا ظاهر آيات مورد بحث نشان مى دهد كه «جنة الماءوى » در آسمان است و غير از بهشت جاويدان است كه
وسعتش به اندازه تمام آسمانها و زمين مى باشد. لذا گاهى آنرا به جايگاه ويژه اى از بهشت تفسير كرده اند كه در كنار «سدرة المنتهى » است ، و محل خاصان و مخلصان است . و گاه گفته اند به معنى بهشت برزخى است كه ارواح شهداء و مؤ منان موقتا به آنجا مى روند. تفسير اخير از همه مناسبتر به نظر مى رسد، و از امورى كه به روشنى بر آن گواهى مى دهد اين است كه در بسيارى از روايات معراج آمده است كه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله ) عده اى را در اين بهشت متنعم ديد، در حالى كه مى دانيم هيچكس در بهشت جاويدان قبل از روز قيامت وارد نمى شود، زيرا آيات قرآن به خوبى دلالت دارد كه پرهيزگاران در قيامت بعد از محاسبه ، وارد بهشت مى شوند، نه بلافاصله بعد از مرگ ، و ارواح شهداء نيز در بهشت برزخى قرار دارند، زيرا آنها نيز قبل از قيام قيامت وارد بهشت جاويدان نمى شوند. آيه «مازاغ البصر و ما طغى » اشاره به اين معناست كه چشم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در مشاهده خود نه چپ و راست شد، و نه از حد و مقصد تجاوز كرد، و آنچه را ديد عين واقعيت بود (زيرا «زاغ » از ماده «زيغ » به معنى انحراف به چپ و راست است ، و «طغى » از ماده «طغيان » به معنى تجاوز از حد است . به تعبير ديگر انسان به هنگام مشاهده چيزى ، وقتى به اشتباه مى افتد كه دقيقا به خود آن توجه نكند يا به چپ و راست ، يا ماوراء آن بنگرد.
اكنون كه از تفسير مفردات آيه فراغت يافتيم ، به تفسير جمعى آيات مى پردازيم . در اينجا باز همان دو نظرى كه در تفسير آيات سابق بود تعقيب شده است . جمع كثيرى از مفسران آيات را ناظر به ملاقات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) براى دومين بار با جبرئيل ، در صورت اصليش ، دانسته اند، و مى گويند منظور اين است كه بار ديگر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به هنگام نزول از معراج در كنار «سدرة المنتهى » جبرئيل را در صورت اصليش ديد، و چشم او در مشاهده اين صحنه هرگز گرفتار اشتباهى نشد. پيامبر در اينجا بعضى از آيات بزرگ حق را مشاهده كرد كه منظور از آن يا همان صورت واقعى جبرئيل است ، و يا بعضى از آيات عظمت آسمانها و عجائب آن ، و يا هر دو. ولى اشكالاتى كه سابقا براى اين تفسير ذكر كرديم همچنان باقى است ، بلكه پاره اى از اشكالات ديگر بر آن افزوده مى شود، از جمله : تعبير به «نزلة اخرى » (در يك نزول ديگر) طبق اين تفسير مفهوم روشنى ندارد، و اما بر طبق تفسير دوم پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) در يك «شهود باطنى ديگر» به هنگام معراج بر فراز آسمانها ذات پاك خدا را مشاهده كرد، و به تعبير ديگر خداوند بار ديگر بر قلب پاك او نزول فرمود (نزلة اخرى ) و شهود كامل تحقق يافت ، در محلى كه منتهااليه قرب الى الله از سوى بندگان است ، در كنار سدرة المنتهى ، در آنجا كه «جنة الماوى » قرار دارد، در حالى كه «سدرة المنتهى » را حجابهائى از نور پوشانده بود. ديده قلب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در اين شهود هرگز به غير حق نيفتاد، و جز او نديد، و در همانجا بود كه نشانه هاى عظمت خداوند را در آفاق و انفس نيز
مشاهده كرد. مساءله شهود باطنى چنانكه قبلا نيز اشاره كرديم يكنوع درك و ديدى است كه نه شباهت با «ادراكات عقلى » دارد، و نه با «ادراكات حسى » كه انسان از طريق حواس ظاهر آنرا درك مى كند، و از جهاتى مى توان آنرا شبيه علم انسان به وجود خود و افكار و تصورات خود دانست . توضيح اينكه : ما به وجود خود يقين داريم ، افكار خود را درك مى كنيم ، از اراده و تصميم و تمايلات خود باخبريم ، ولى اين آگاهى نه از طريق استدلال براى ما حاصل شده ، و نه از طريق مشاهده ظاهرى ، بلكه اين يك نوع شهود باطنى براى ما است كه از اين طريق به وجود خود و روحيات خود واقفيم . به همين دليل علمى كه از ناحيه شهود باطنى حاصل مى شود هيچگونه خطا در آن راه ندارد، زيرا نه از طريق استدلال است كه خطائى در مقدمات آن حاصل شود، و نه از طريق حس است كه خطائى از طريق حواس در آن راه يابد. درست است كه ما نمى توانيم حقيقت شهودى را كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در آن شب تاريخى معراج نسبت به خداوند پيدا كرد دريابيم ولى مثالى گفتيم براى نزديك كردن راه مناسب است ، و روايات اسلامى نيز در مسير راهگشاى ماست .
نكته ها:
معراج يك واقعيت مسلم است
در ميان دانشمندان اسلام در اصل مساءله معراج سخنى نيست ، چه اينكه هم آيات قرآن در اينجا و در آغاز سوره اسراء بر آن گواهى مى دهد، و هم روايات متواتر، منتها بعضى كه به خاطر پيشداوريهائى نتوانسته اند اين را بپذيرند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) با «جسم » و «روح » خود به آسمانها پرواز كرده ، آنرا به «معراج
روحانى » و چيزى شبيه حالت خواب تفسير كرده اند! در حالى كه اين پرواز جسمانى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) نه اشكال عقلى دارد، و نه اشكالى از ناحيه علوم روز، كه شرح آنرا در تفسير سوره اسراء بطور مبسوط بيان كرده ايم . بنابراين دليلى ندارد كه ما ظاهر آيات و صريح روايات را به خاطر استبعادات رها سازيم . از اين گذشته تعبيرات آيات فوق نشان مى دهد كه گروهى در اين مساءله به مجادله برخاسته بودند، تاريخ نيز مى گويد: مساءله معراج جنجالى در ميان مخالفان برانگيخت . اگر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مدعى معراج روحانى و چيزى شبيه خواب بود، اين جنجال استبعادى نداشت .
هدف معراج
رسيدن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) به شهود باطنى از يكسو، و ديدن عظمت خداوند در پهنه آسمانها با همين چشم ظاهر از سوى ديگر بوده است ، كه هم در آخرين آيه مورد بحث در اينجا (لقد رآى من آيات ربه الكبرى ) و هم در آيه ۱ سوره اسراء (لنريه من آياتنا) به آن اشاره شده است و نيز به مسائل زياد و مهمى از فرشتگان و بهشتيان و دوزخيان و ارواح انبيا آگاهى يافت كه در طول عمر مباركش الهام بخش او در تعليم و تربيت خلق خدا بود.
معراج و بهشت
از آيات مورد بحث استفاده مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در شب معراج از كنار
بهشت گذشته ، و يا در آن وارد شده است . اين بهشت خواه بهشت جاويدان و «جنة الخلد» باشد، آنچنانكه جمعى از مفسران گفته اند، و يا بهشت برزخى باشد كه ما اختيار كرديم ، در هر صورت مسائل مهمى را از آينده انسانها در اين بهشت مشاهده فرموده است ، كه شرح آن در اخبار اسلامى آمده و به قسمتى از آن به خواست خدا اشاره خواهيم كرد.
معراج در روايات اسلامى
از جمله مسائلى كه روايات معراج بلكه تمام اين مساءله را از نظر بعضى زير سؤ ال برده وجود بعضى از روايات ضعيف و مجعول در لابلاى آنهاست در حالى كه به گفته مفسر معروف مرحوم «طبرسى » در «مجمع البيان » روايات معراج را به چهار گروه مى توان تقسيم كرد. الف - رواياتى كه به خاطر متواتر بودن قطعى است (مانند اصل مساءله معراج ). ب - رواياتى كه (از منابع معتبر نقل شده ) و مشتمل بر مسائلى است كه هيچ مانع عقلى از قبول آن نيست ، مانند رواياتى كه از مشاهده بسيارى از آيات عظمت خدا در آسمانها سخن مى گويد. ج - رواياتى كه ظاهر آن با اصولى كه از آيات قرآن و روايات مسلم اسلامى در دست داريم منافات دارد، ولى با اينحال قابل توجيه است ، مانند رواياتى كه مى گويد پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) گروهى از بهشتيان را در بهشت ، و گروهى از دوزخيان را در دوزخ ديد (كه بايد گفت منظور بهشت و دوزخ برزخى است كه ارواح مؤ منان و شهداء در يكى ، و ارواح كفار و مجرمان در ديگرى قرار
دارد). د - رواياتى كه مشتمل بر مطالب باطل و بى اساسى است كه به هيچوجه قابل قبول نيست و محتواى آنها گواه بر مجعول بودن آنهاست ، مانند رواياتى كه مى گويد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) خدا را با چشم ظاهرى ديد، يا با او سخن گفت ، و او را مشاهده كرد، اينگونه روايات و مانند آن قطعا مجعول است (مگر اينكه به شهود باطنى تفسير گردد). با توجه به اين تقسيم بندى به يك بررسى اجمالى روى روايات معراج مى پردازيم : از مجموع روايات به خوبى استفاده مى شود كه پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) اين سفر آسمانى را در چند مرحله پيمود. مرحله نخست ، مرحله فاصله ميان مسجدالحرام و مسجد اقصى بود كه در آيه اول سوره اسراء به آن اشاره شده است ، سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى : «منزه است خداوندى كه در يك شب بنده اش را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى برد». طبق بعضى از روايات معتبر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در اثناء راه به اتفاق جبرئيل در سرزمين مدينه نزول كرد و در آنجا نماز گذارد. و نيز در «مسجدالاقصى » با حضور ارواح انبياى بزرگ مانند ابراهيم و موسى و عيسى (عليهم السلام ) نماز گذارد، و امام جماعت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بود، سپس از آنجا
سفر آسمانى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) شروع شد و آسمانهاى هفتگانه را يكى پس از ديگرى پيمود، و در هر آسمان با صحنه هاى تازه اى روبرو شد، با پيامبران و فرشتگان و در بعضى از آسمانها با دوزخ يا دوزخيان ، و در بعضى با بهشت و بهشتيان ، برخورد كرد، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) از هر يك از آنها خاطره هاى پرارزش و بسيار آموزنده در روح پاك خود ذخيره فرمود، و عجائبى مشاهده كرد كه هر كدام رمزى و سرى از اسرار عالم هستى بود، و پس از بازگشت اينها را با صراحت ، و گاه با زبان كنايه و مثال ، براى آگاهى امت در فرصتهاى مناسب شرح مى داد، و براى تعليم و تربيت از آن استفاده فراوان مى فرمود. اين امر نشان مى دهد كه يكى از اهداف مهم اين سفر آسمانى استفاده از نتائج عرفانى و تربيتى اين مشاهدات پربها بود، و تعبير پر معنى قرآن «لقد راءى من آيات ربه الكبرى » در آيات مورد بحث مى تواند اشاره اجمالى و سربسته اى به همه اين امور باشد. البته همانگونه كه گفتيم بهشت و دوزخى را كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در سفر معراج مشاهده كرد، و كسانى را در آن متنعم يا معذب ديد، بهشت و دوزخ قيامت نبود، بلكه بهشت و دوزخ برزخى بود، زيرا طبق آياتى كه قبلا اشاره كرديم قرآن مجيد مى گويد بهشت و دوزخ رستاخيز بعد از قيام قيامت و فراغت از حساب نصيب نيكوكاران و بدكاران مى شود. سرانجام به هفتمين آسمان رسيد، و در آنجا حجابهائى از نور مشاهده كرد همانجا كه «سدرة المنتهى » و «جنة الماوى » قرار داشت ، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در آن
جهان سراسر نور و روشنائى به اوج شهود باطنى ، و قرب الى الله ، و مقام «قاب قوسين او ادنى » رسيد، و خداوند در اين سفر او را مخاطب ساخته ، و دستورات بسيار مهم و سخنان فراوانى به او فرمود كه مجموعه اى از آن امروز در روايات اسلامى به صورت احاديث قدسى براى ما به يادگار مانده ، و در فصل آينده به خواست خداوند به قسمتى از آن اشاره مى كنيم . قابل توجه اينكه طبق تصريح بسيارى از روايات ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در قسمتهاى مختلفى از اين سفر بزرگ ، على (عليه السلام ) را ناگهان در كنار خود مشاهده كرد، و تعبيراتى در اين روايات ديده مى شود كه گواه عظمت فوق العاده مقام على (عليه السلام ) بعد از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) است . با اينهمه روايات معراج جمله هاى پيچيده و اسرارآميزى دارد كه كشف محتواى آن آسان نيست ، و به اصطلاح جزء روايات متشابه است يعنى رواياتى كه شرح آنرا بايد به خود معصومين (عليهم السلام ) واگذار كرد. (براى اطلاع بيشتر از روايات معراج به جلد ۱۸ بحارالانوار از صفحه ۲۸۲ تا ۴۱۰ مراجعه شود). ضمنا روايات معراج در كتب اهل سنت نيز به طور گسترده آمده است ، و حدود ۳۰ نفر از روات آنها حديث معراج را نقل كرده اند. در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد: چگونه اينهمه راهپيمائى طولانى و اين حوادث عجيب و متنوع و اينهمه گفتگوهاى طولانى و اين همه مشاهده ها در يك شب يا كمتر از يك شب روى داد؟! ولى با توجه به يك نكته پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود، سفر معراج هرگز يك سفر عادى نبود كه با معيارهاى عادى سنجيده شود، نه اصل سفر
عادى بود و نه مركبش ، نه مشاهداتش عادى بود و نه گفتگوهايش ، نه مقياسهائى كه در آن به كار رفته همچون مقياسهاى محدود و كوچك كره خاكى ماست و نه تشبيهاتى كه در آن آمده بيانگر عظمت صحنه هائى است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مشاهده كرد، همه چيز به صورت خارق العاده و در مقياسهائى خارج از مكان و زمانى كه ما با آن آشنا هستيم و خو گرفته ايم رخ داد. بنابراين جاى تعجب نيست كه اين امور با مقياس زمانى كره زمين ما در يك شب يا كمتر از يك شب واقع شده باشد (دقت كنيد).
گوشه اى از گفتگوهاى خداوند با پيامبرش در شب معراج :
در كتب حديث روايتى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) در اين زمينه آمده است كه بسيار مشروح و طولانى است ، و ما گوشه هائى از آنرا در اينجا مى آوريم ، مطالبى كه نشان مى دهد گفتگوها در آن شب تاريخى بر چه محورى بوده ، و چگونه همچون اوج آسمانها اوج گرفته است . در آغاز حديث مى خوانيم كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در شب معراج از پروردگار سبحان چنين سؤ ال كرد: يا رب اى الاعمال افضل ؟ «پروردگارا كدام عمل افضل است ؟». خداوند متعال فرمود: ليس شى ء عندى افضل من التوكل على ، و الرضا بما قسمت ، يا محمد! وجبت محبتى للمتحابين فى ، و وجبت محبتى للمتعاطفين فى ، و وجبت محبتى للمتواصلين فى ، و وجبت محبتى للمتوكلين على ، و ليس لمحبتى علم و لا غاية و لا نهايه ! «هيچ چيز نزد من برتر از توكل بر من و رضا به آنچه قسمت كرده ام نيست ، اى محمد! آنها كه به خاطر من يكديگر را دوست دارند محبتم شامل حال آنها است ، و كسانى كه به خاطر من مهربانند، و به خاطر من پيوند دوستى
دارند آنها را دوست دارم ، و نيز محبتم براى كسانى كه توكل بر من مى كنند فرض و لازم است ، و براى محبت من حد و حدود، و مرز و نهايتى نيست »! و به اين ترتيب گفتگوها از محبت شروع مى شود، محبتى بى انتها و گسترده و اصولا عالم هستى بر همين محور محبت دور مى زند. در فراز ديگرى آمده است : «اى احمد! همچون كودكان مباش كه سبز و زرد و زرق و برق را دوست دارند، و هنگامى كه غذاى شيرين و دلپذيرى به آنها مى دهند مغرور مى شوند، و همه چيز را به دست فراموشى مى سپارند». پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در اينجا عرضه داشت : «پروردگارا مرا به عملى هدايت كن كه موجب قرب به درگاه تو است ». فرمود: «شب را روز، و روز را شب قرار ده »! عرض كرد: چگونه ؟! فرمود: «چنان كن كه خواب تو نماز باشد، و هرگز شكم خود را كاملا سير مكن ». در فراز ديگرى آمده است : «اى احمد! محبت من محبت فقيران و محرومان است ، به آنها نزديك شو، و در كنار مجلس آنها قرار گير، تا من به تو نزديك شوم ، و ثروتمندان دنياپرست را از خود دور ساز، و از مجالس آنها بر حذر باش »!
در فراز ديگر مى فرمايد: «اى احمد! زرق و برق دنيا و دنياپرستان را مبغوض بشمر، و آخرت و اهل آخرت را محبوب دار». عرض مى كند: «پروردگارا! اهل دنيا و آخرت كيانند»؟ فرمود: ((اهل دنيا كسانى هستند كه زياد مى خورند، و زياد مى خندند و مى خوابند، و خشم مى گيرند، و كمتر خشنود مى شوند، نه در برابر بديها از كسى عذر مى خواهند، و نه اگر كسى از آنها عذر طلبد مى پذيرند، در اطاعت خدا تنبل ، و در معاصى شجاعند، آرزوهاى دور و دراز دارند، و در حالى كه اجلشان نزديك شده هرگز به حساب اعمال خود نمى رسند، و نفعشان براى مردم كم است ، افرادى پرحرف ، فاقد احساس مسئوليت ، و علاقمند به خورد و خوراكند. اهل دنيا نه در نعمت شكر خدا بجا مى آورند، و نه در مصائب صبورند. خدمات فراوان در نظر آنها كم است (و خدمات كم خودشان بسيار!) خود را به انجام كارى كه انجام نداده اند ستايش مى كنند، و چيزى را مطالبه مى كنند كه حق آنها نيست . پيوسته از آرزوهاى خود سخن مى گويند، و عيوب مردم را خاطر نشان مى سازند و نيكيهاى آنها را پنهان ))! عرض كرد: «پروردگار؟ آيا دنياپرستان غير از اين عيبى هم دارند»؟ فرمود، اى احمد! عيب آنها اين است كه جهل و حماقت در آنها فراوان است ، براى استادى كه از او علم آموخته اند تواضع نمى كنند، و خود را عاقل مى دانند اما در نزد آگاهان نادان و احمقند)). سپس به اوصاف اهل آخرت و بهشتيان پرداخته چنين ادامه مى دهد: «آنها مردمى با حيا هستند، جهل آنها كم ، منافعشان بسيار، مردم از آنها در راحتند و خود از دست خويش در تعب ، و سخنانشان سنجيده است ». پيوسته حسابگر اعمال خويشند، و از همين جهت خود را به زحمت
مى افكنند، چشمهايشان به خواب مى رود اما دلهايشان بيدار است ، چشمشان مى گريد، و قلبشان پيوسته به ياد خدا است . هنگامى كه مردم در زمره غافلان نوشته شوند آنها از ذاكران نوشته مى شوند. در آغاز نعمتها حمد خدا مى گويند، و در پايان شكر او را بجا مى آورند، دعايشان در پيشگاه خدا مستجاب ، و تقاضايشان مسموع است ، و فرشتگان از وجود آنها مسرورند... مردم (غافل ) در نزد آنها مردگان ، و خداوند نزد آنها حى و قيوم و كريم است (همتشان آنچنان عالى است كه به غير او نظر ندارند)... مردم در عمر خود يكبار مى ميرند اما آنها به خاطر جهاد با نفس و مخالفت هوا هر روز هفتاد بار مى ميرند (و حيات نوين مى يابند)!... هنگامى كه براى عبادت در برابر من مى ايستند همچون بنيان مرصوص و سدى فولادينند، و در دل آنها توجهى به مخلوقات نيست . به عزت و جلالم سوگند كه من آنها را حيات و زندگى پاكيزه اى مى بخشم ، و در پايان عمر، خودم قبض روح آنها مى كنم ، و درهاى آسمان را براى پرواز روح آنها مى گشايم ، تمام حجابها را از برابر آنها كنار مى زنم ، و دستور مى دهم بهشت ، خود را براى آنها بيارائيد!... «اى احمد! عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن طلب حلال است ، هنگامى كه غذا و نوشيدنى تو حلال باشد تو در حفظ و حمايت منى ...». و در فراز ديگرى آمده است : «اى احمد! آيا مى دانى كدام زندگى گواراتر و پردوامتر است »؟ عرض كرد: خداوندا نه ! فرمود: ((زندگى گوارا آن است كه صاحب آن لحظه اى از ياد من غافل نماند، نعمت مرا فراموش نكند، از حق من بيخبر نباشد، و شب و روز رضاى مرا
بطلبد. اما زندگى باقى آن است كه براى نجات خود عمل كند، و دنيا در نظرش كوچك باشد، و آخرت بزرگ ، رضاى مرا بر رضاى خويشتن مقدم بشمرد، و پيوسته خشنودى مرا بطلبد، حق مرا بزرگ دارد و توجه به آگاهى من نسبت به خودش داشته باشد. در برابر هر گناه و معصيتى به ياد من بيفتد، و قلبش را از آنچه ناخوش دارم پاك كند، شيطان و وساوس شيطانى را مبغوض دارد، و ابليس را بر قلب خويش مسلط نسازد و به او راه ندهد. هنگامى كه چنين كند محبت خاصى در قلبش جاى مى دهم ، آنچنانكه تمام دلش در اختيار من خواهد بود، و فراغت و اشتغال و هم و غم و سخنش از مواهبى است كه من به اهل محبتم مى بخشم ! چشم و گوش قلب او را مى گشايم ، تا با گوش قلبش حقايق غيب را بشنود و با دلش جلال و عظمتم را بنگرد! و سرانجام اين حديث نورانى با اين جمله هاى بيداركننده پايان مى گيرد: ((اى احمد! اگر بنده اى نماز تمام اهل آسمانها و زمين را بجا آورد، و روزه تمام اهل آسمانها و زمين را انجام دهد، همچون فرشتگان غذا نخورد و لباس (فاخرى ) در تن نپوشد (و در نهايت زهد و وارستگى زندگى كند) ولى در قلبش ذره اى دنياپرستى يا رياست طلبى يا عشق به زينت دنيا باشد در سراى جاويدانم در جوار من نخواهد بود! و محبتم را از قلب او بَر مى كنم ! سلام و رحمتم بر تو باد، و الحمد لله رب العالمين )). اين سخنان عرشى كه روح انسان را با خود به اوج آسمانها مى برد، و در
معراج الهى سير مى دهد و به آستانه عشق و شهود مى كشد تنها قسمتى از حديث قدسى است . افزون بر اين ما اطمينان داريم كه غير از آنچه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در سخنانش براى ما بازگو كرده ، اسرار و گفتگوها و رموز و اشاراتى ميان او و محبوبش در آن شب عشق و شوق ، و جذبه و وصال ، رد و بدل شده كه نه گوشها توانائى شنيدن آنرا دارد و نه افكار عادى قدرت دركش را، و به همين دليل در درون جان پاك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) براى هميشه مكتوم مانده و جز خاصانش از آن آگاه نشده اند.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |