تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۲۳
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۴۴-۴۹
آيه و ترجمه
وَ إِن يَرَوْا كِسفاً مِّنَ السمَاءِ ساقِطاً يَقُولُوا سحَابٌ مَّرْكُومٌ(۴۴) فَذَرْهُمْ حَتى يُلَقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِى فِيهِ يُصعَقُونَ(۴۵) يَوْمَ لا يُغْنى عَنهُمْ كَيْدُهُمْ شيْئاً وَ لا هُمْ يُنصرُونَ(۴۶) وَ إِنَّ لِلَّذِينَ ظلَمُوا عَذَاباً دُونَ ذَلِك وَ لَكِنَّ أَكْثرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ(۴۷) وَ اصبرْ لِحُكمِ رَبِّك فَإِنَّك بِأَعْيُنِنَا وَ سبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك حِينَ تَقُومُ(۴۸) وَ مِنَ الَّيْلِ فَسبِّحْهُ وَ إِدْبَرَ النُّجُومِ(۴۹) ترجمه : ۴۴ - (چنان لجوجند كه ) اگر ببينند قطعه سنگى از آسمان (براى عذاب آنها) سقوط مى كند مى گويند اين ابر متراكم است ! ۴۵ - حال كه چنين است آنها را رها كن تا روز مرگ خود را ملاقات كنند. ۴۶ - روزى كه نقشه هاى آنها سودى به حالشان نخواهد داشت ، و از هيچ سو يارى نمى شوند. ۴۷ - و براى ستمگران عذابى قبل از آن است (در همين جهان ) ولى اكثرشان نمى دانند. ۴۸ - در طريق ابلاغ حكم پروردگارت صبر و استقامت كن چرا كه تو در حفاظت كامل ما قرار دارى ، و هنگامى كه برمى خيزى پروردگارت را تسبيح و حمد گوى .
۴۹ - (همچنين ) به هنگام شب او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان و طلوع صبح . تفسير : تو در حفاظت كامل ما هستى به دنبال بحثى كه در آيات گذشته با مشركان و منكران لجوج آمد، بحثى كه براى هر انسان حق طلبى حقيقت را روشن مى ساخت ، در اين آيات پرده از روى تعصب و لجاجت آنها برداشته ، مى گويد: «آنها چنان لجوجند كه اگر با چشم خود ببينند قطعه اى از سنگهاى آسمانى به عنوان عذاب الهى سقوط مى كند مى گويند: اشتباه مى كنيد، اين سنگ نيست ، اين ابر متراكم است كه بر زمين فرو مى ريزد»! (و ان يروا كسفا من السماء ساقطا يقولوا سحاب مركوم ). كسانى كه اين قدر لجوج باشند كه حقايق حسى را منكر شوند و سنگهاى آسمانى را به ابرهاى متراكم تفسير كنند، با اينكه همه كس ابر را به هنگامى كه نزديك به زمين مى شود ديده اند كه چيزى جز مجموعه بخار نيست ، چگونه اين بخار لطيف متراكم مى شود و تبديل به سنگ مى گردد؟ اين افراد تكليفشان در برابر حقايق معنوى روشن است . آرى تاريكى گناه و هواپرستى و عناد و لجاج چنان افق ديد انسان را
تيره و تار مى كند كه حتى عاقبت كارش به انكار محسوسات مى كشد، و با اين حال اميدى براى هدايت او نيست . «مركوم » به معنى «متراكم » و چيزى است كه بعضى از آن بر بعضى ديگر قرار گرفته باشد. لذا در آيه بعد مى افزايد: «اكنون كه چنين است آنها را رها كن و براى هدايت اين گروه لجوج پافشارى منما، تا روز مرگ خود را ملاقات كرده ، و عذابهاى الهى را كه در انتظارشان است با چشم خود ببينند» (فذرهم حتى يلاقوا يومهم الذى فيه يصعقون ). «يصعقون » از ماده «صعق » و «اصعاق » به معنى ميراندن است ، و در اصل از «صاعقه » گرفته شده ، و از آنجا كه صاعقه افراد را هلاك مى كند اين واژه به معنى هلاك كردن نيز به كار رفته است . بعضى از مفسران اين جمله را به معنى مرگ عمومى انسانها در پايان جهان كه مقدمه قيامت است تفسير كرده اند. ولى اين تفسير بعيد به نظر مى رسد زيرا آنها تا آن زمان باقى نمانده اند، بلكه ظاهر همان معنى اول است ، يعنى آنها را رها كن تا روز مرگ كه سر آغاز مجازاتها و كيفرهاى اخروى مى باشد. از آنچه گفتيم معلوم شد كه جمله «ذرهم » (آنها را رها كن ) امرى است تهديدآميز و منظور از آن ترك اصرار بر تبليغ اينگونه افراد غير قابل هدايت است بنابراين نه منافات با ادامه تبليغ در سطح عموم از سوى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) دارد و نه منافاتى با فرمان جهاد. بنابراين آنچه بعضى گفته اند كه اين آيه وسيله آيات جهاد نسخ شده به
هيچوجه قابل قبول نيست . سپس به معرفى اين روز پرداخته ، مى گويد: «همان روزى كه چاره جوئى و نقشه هاى آنها سودى به حالشان ندارد، و تمام راههاى فرار به روى آنها بسته مى شود، و از هيچ سو يارى نمى شوند» (يوم لا يغنى عنهم كيدهم شيئا و لا هم ينصرون ). آرى هر كس مى ميرد قيامت صغراى او بر پا مى شود (من مات قامت قيامته ) و سرآغازى است براى پاداش و كيفرها كه بخشى جنبه برزخى دارد و بخش ديگرى در قيامت كبرى يعنى قيامت عمومى انسانها دامانشان را مى گيرد، و در هيچيك از اين دو مرحله نه چاره جوئيها مؤ ثر است ، و نه در برابر اراده الهى يار و ياورى وجود دارد. بعد مى افزايد: «آنها تصور نكنند كه فقط عذاب برزخ و قيامت در كار است ، بلكه براى كسانى كه ظلم و ستم كرده اند و كفر و شرك ورزيده اند مجازاتى نيز قبل از آن در همين دنيا وجود دارد، هر چند اكثر آنها نمى دانند» (و ان للذين ظلموا عذابا دون ذلك و لكن اكثرهم لا يعلمون ). آرى آنها در همين دنيا بايد در انتظار عذابهائى همچون عذابهاى اقوام پيشين باشند، مانند صاعقه ها، زلزله ها، سنگهاى آسمانى و خشكسالى و قحطى و يا كشته شدن به دست تواناى رزمندگان سپاه توحيد، همانگونه كه در جنگ بدر نسبت به گروهى از سران شرك اتفاق افتاد، مگر اينكه بيدار شوند و توبه كنند و به سوى خدا باز آيند. البته گروهى از آنها گرفتار قحطى و خشكسالى گشتند، و گروهى - چنانكه
گفتيم - در غزوه بدر كشته شدند، ولى گروه عظيمى نيز توبه كردند و ايمان آوردند و در صف مسلمانان راستين قرار گرفتند، و خداوند آنان را مشمول عفو خود قرار داد. جمله «ولكن اكثرهم لا يعلمون » (ولى بيشتر آنها نمى دانند) اشاره به اين است كه آنها غالبا از عذابهائى كه در دنيا و آخرت در انتظارشان است بيخبرند و مفهومش اين است كه اقليتى از آنها از اين معنى آگاهند، و در عين حال بر اثر لجاجت و عناد در مخالفت خود اصرار مى ورزند. در آيه بعد پيامبر را در مقابل اينهمه كارشكنيها و تهمتها و ناسزاها دعوت به صبر و استقامت مى كند، مى فرمايد: «در طريق ابلاغ حكم پروردگارت صبر و شكيبائى و استقامت كن » (و اصبر لحكم ربك ). اگر تو را كاهن و مجنون و شاعر مى خوانند صبر كن ، و اگر آيات قرآن را افتراهائى مى پندارند كه به خدا بسته شده است شكيبائى نما، و اگر در برابر اينهمه براهين منطقى باز به لجاج و عناد ادامه مى دهند استقامت به خرج ده ،
مبادا دلسرد و يا ضعيف و ناتوان شوى . «زيرا تو در برابر ديدگان علم ما قرار دارى و در حفاظت كامل ما هستى » (فانك باعيننا). ما همه چيز را مى بينيم و از همه چيز باخبريم و تو را تنها نخواهيم گذارد. جمله «فانك باعيننا» تعبير بسيار لطيفى است كه هم حاكى از علم و آگاهى پروردگار، و هم مشمول حمايت كامل و لطف او است . آرى انسان هنگامى كه احساس كند شخص بزرگى ناظر و حاضر است و تمام تلاشها و كوششهاى او را مى بيند و او را در برابر دشمنان حمايت مى كند، درك اين موضوع به او توان و نيرو مى بخشد، و هم احساس مسئوليت بيشتر. و از آنجا كه راز و نياز با خدا، و نيايش و عبادت او، و تسبيح و تقديس ذات پاك او، به انسان آرامش و نيرو مى بخشد به دنبال دستور صبر مى فرمايد: «هنگامى كه برمى خيزى تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور» (و سبح بحمد ربك حين تقوم ). هنگامى كه در سحرگاه براى عبادت و نماز شب برمى خيزى . هنگامى كه از خواب براى اداى نماز واجب برمى خيزى . و هنگامى كه از هر مجلس و محفلى برمى خيزى ، حمد و تسبيح او كن . مفسران در اين آيه تفسيرهاى گوناگونى دارند، ولى جمع ميان همه اينها نيز ممكن است ، چه در سحرگاه براى نماز شب ، و چه بعد از خواب براى اداى فريضه ، و چه بعد از قيام از هر مجلس باشد. آرى روح و جانت را به تسبيح و حمد خدا نور و صفا ببخش ، زبانت را به ذكر او خوشبو كن ، از ياد او مدد بگير، و براى مبارزه با كارشكنيهاى دشمن آماده شو! در روايات متعددى آمده است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) هنگامى كه از مجلس
برمى خاست تسبيح و حمد خدا بجا مى آورد و مى فرمود: «انه كفارة المجلس »: «اين تسبيح و حمد كفاره مجلس است »!. از جمله در حديثى آمده است پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) هنگامى كه از مجلس برمى خاست مى فرمود: «سبحانك اللهم و بحمدك اشهد ان لا اله الا انت ، استغفرك و اتوب اليك ». بعضى عرض كردند اى رسول خدا اين چه كلماتى است كه مى گوئى فرمود: هن كلمات علمنيهن جبرئيل ، كفارات لما يكون فى المجلس : «اينها كلماتى است كه جبرئيل به من آموخته و كفاره چيزى است كه در مجالس واقع مى شود». سپس در آخرين آيه مى افزايد: «همچنين در شب او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان و طلوع صبح » (و من الليل فسبحه و ادبار النجوم ). بسيارى از مفسران جمله «و من الليل فسبحه » را به «نماز شب » تفسير كرده اند، و «ادبارالنجوم » را به دو ركعت نافله صبح كه در آغاز طلوع فجر و به هنگام پنهان شدن ستارگان در نور صبح انجام مى شود. در حديثى از على (عليه السلام ) نيز آمده است كه «ادبارالنجوم » دو ركعت نافله صبح است كه قبل از نماز صبح ، و به هنگام غروب ستارگان بجا مى آورند اما «ادبارالسجود» (كه در آيه ۴۰ سوره ق آمده است ) دو ركعت نافله اى است كه بعد از مغرب خوانده مى شود (البته نافله مغرب چهار ركعت است كه در اين حديث تنها اشاره به دو ركعت آن شده است ).
به هر حال ، عبادت و تسبيح و حمد خدا در دل شب ، و در آغاز طلوع فجر، لطف و صفاى ديگرى دارد، و از تظاهر و ريا دورتر است ، و آمادگى روحى براى آن بيشتر مى باشد، چرا كه كارهاى مشغول كننده زندگى روزانه تعطيل است استراحت شبانه به انسان آرامش بخشيده ، قال و غوغا فرو نشسته ، و در حقيقت همزمان با وقتى است كه پيامبر به معراج رفت ، و در مقام «قاب قوسين » در آن خلوتگه راز قرار گرفت و با خداى خود به راز و نياز پرداخت . و به همين دليل در آيات مورد بحث روى اين دو وقت تكيه شده است . و در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم : ركعتا الفجر خير من الدنيا و ما فيها «دو ركعت نافله صبح براى تو بهتر است از دنيا و آنچه در دنياست ». خداوندا! به ما توفيق سحرخيزى و راز و نياز با خود در طول عمر مرحمت فرما. پروردگارا! قلب ما را به عشقت مطمئن ، و به محبتت نورانى ، و به لطفت اميدوارساز. بارالها! به ما صبر و شكيبائى و استقامت و ايستادگى در برابر نيروهاى اهريمنى و كارشكنيهاى دشمنانت مرحمت كن ، تا تاءسى به پيامبرت نمائيم ، با سنتش زندگى كنيم و با سنتش بميريم . آمين يا رب العالمين
سوره النجم
مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و ۶۲ آيه دارد
محتواى سوره النجم اين سوره به گفته بعضى نخستين سوره اى است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بعد از علنى كردن دعوت خود آن را آشكارا و با صداى بلند در حرم مكه تلاوت كرد، و مشركان به آن گوش دادند، و همه مؤ منان آن روز و حتى مشركان سجده كردند!. اين سوره به عقيده بعضى از مفسران در ماه مبارك رمضان سال پنجم بعثت نازل گرديد. بعضى گفته اند اين سوره نخستين سوره اى است كه آيه سجده واجب در آن نازل گرديده ولى با توجه به اينكه طبق نقل معروف سوره «اقراء» قبل از آن نازل شده و در پايان آن آيه سجده است اين نقل بعيد به نظر مى رسد. به هر حال اين سوره به خاطر «مكى » بودنش بحثهائى از اصول اعتقادى مخصوصا «نبوت » و «معاد» دارد، و با تهديدهاى كوبنده و انذارهاى مكرر به بيدارى كفار مى پردازد. محتواى اين سوره را در هفت بخش مى توان خلاصه كرد: ۱ - در آغاز سوره بعد از سوگند پرمعنائى ، از حقيقت وحى سخن مى گويد و تماس مستقيم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) را با پيك وحى «جبرئيل » روشن مى سازد، و ساحت مقدس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) را از اينكه چيزى جز وحى الهى بگويد مبرا مى كند.
۲ - در بخش ديگرى از اين سوره از معراج پيامبر سخن گفته ، و گوشه هائى از آن را با عباراتى كوتاه و پرمعنى مجسم مى كند كه آن نيز رابطه مستقيمى با وحى دارد. ۳ - سپس به خرافات مشركان در زمينه بتها، و عبادت فرشتگان ، و امور ديگرى كه جز از روى هوا و هوس نبود، پرداخته و آنها را سخت در اين رابطه نكوهش مى كند، و از پرستش آنها برحذر مى دارد، و با منطقى نيرومند اين معنى را اثبات مى نمايد. ۴ - در بخش ديگرى راه توبه را به روى اين منحرفين و عموم گنهكاران باز مى كند، و آنها را به «مغفرت واسعه » حق نويد مى دهد، و تاءكيد مى كند كه هر كس مسؤ ول اعمال خويش است و هيچكس بار گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد. ۵ - براى تكميل اين اهداف در بخش ديگرى از اين سوره گوشه هائى از مساءله «معاد» را منعكس مى سازد، و دليل روشنى براى اين مساءله از آنچه در نشاءه دنيا وجود دارد اقامه مى كند. ۶ - مطابق معمول اشاراتى به سرنوشت دردناك اقوام پيشين كه در طريق دشمنى با حق پافشارى و لجاج و عناد داشتند، (همچون اقوام عاد و ثمود و نوح و لوط) مى كند تا غافلان بيخبر را از اين طريق بيدار سازد. ۷ - و سرانجام سوره را با امر به سجده و عبادت براى پروردگار پايان مى بخشد. از امتيازات اين سوره آيات كوتاه و آهنگ خاص اين آيات است ، كه به مفاهيم آن نفوذ عميقى مى دهد، و قلب و روح خفتگان را بيدار كرده ، همراه خود به آسمانها مى برد. ضمنا نامگذارى اين سوره به «النجم » به خاطر نخستين آيه اين سوره است .
فضيلت تلاوت اين سوره در روايات فضائل مهمى براى تلاوت اين سوره بيان شده است : در حديثى از رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم : من قراء سورة النجم اعطى من الاجر عشر حسنات ، بعدد من صدق بمحمد (صلى اللّه عليه و آله ) و من جحد به : «هر كس سوره ((النجم » را بخواند خداوند به عدد هر يك از كسانى كه به پيامبر ايمان آوردند و كسانى كه او را انكار كردند ده حسنه به او عطا مى كند)). و در حديثى از امام صادق جعفر بن محمد (عليهم السلام ) مى خوانيم : من كان يدمن قرائة و النجم فى كل يوم ، او فى كل ليلة ، عاش محمودا بين الناس ، و كان مغفورا له و كان محببا بين الناس : «كسى كه پيوسته سوره النجم را در هر روز يا در هر شب تلاوت كند در ميان مردم فردى شايسته شناخته مى شود، خداوند او را مى آمرزد، و محبوبيت در ميان مردم به دست مى آورد». مسلما چنين پاداشهاى عظيمى از آن كسانى است كه تلاوت اين سوره را وسيله اى براى انديشيدن ، و سپس عمل ، قرار دهند، و تعليمات مختلف اين سوره در زندگى آنها پرتوافكن شود.
آيه ۱-۴
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى (۱) مَا ضلَّ صاحِبُكمْ وَ مَا غَوَى (۲) وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى (۳) إِنْ هُوَ إِلا وَحْىٌ يُوحَى (۴) ترجمه : ۱ - سوگند به ستاره هنگامى كه افول مى كند. ۲ - كه هرگز دوست شما (محمد) منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است . ۳ - و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد. ۴ - آنچه آورده چيزى جز وحى نيست كه به او وحى شده است . تفسير : قابل توجه اينكه سوره پيشين (سوره طور) با كلمه «النجوم » (ستارگان ) پايان يافت ، و اين سوره با كلمه «النجم » (ستاره ) آغاز مى شود كه خداوند به آن سوگند ياد كرده ، مى فرمايد: «سوگند به ستاره هنگامى كه افول مى كند»
(و النجم اذا هوى ). در اينكه مراد از «النجم » در اينجا چيست ؟ مفسران احتمالات بسيار داده ، و هر يك تفسيرى را برگزيده اند. جمعى آن را اشاره به «قرآن مجيد» مى دانند، چرا كه متناسب با آيات بعد درباره وحى است ، و تعبير به «نجم » به خاطر اين است كه عرب از چيزى كه تدريجا و در فواصل مختلف انجام مى گيرد تعبير به «نجوما» مى كنند (در اقساط وامها و امور ديگرى از اين قبيل تعبير «نجوما» بسيار به كار مى رود) و از آنجا كه قرآن در طول ۲۳ سال ، و در مقاطع مختلف بر پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) نازل شده است به عنوان «نجم » از آن ياد شده ، و منظور از «اذا هوى » نزول آن بر قلب پاك رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) است . جمعى ديگر آنرا اشاره به يكى از ستارگان آسمان مانند «ثريا» يا «شعرى » دانسته اند، چرا كه اين ستارگان از اهميت خاصى برخوردار هستند. بعضى نيز گفته اند: منظور از «النجم » شهابهائى است كه به وسيله آن شياطين از صحنه آسمان رانده مى شوند، و عرب اين شهابها را «نجم » مى نامد. ولى هيچيك از اين چهار تفسير دليل روشنى ندارد بلكه ظاهر آيه آنچنانكه اطلاق واژه «النجم » اقتضا مى كند سوگند به همه ستارگان آسمان است كه
از نشانه هاى بارز عظمت خداوند، و از اسرار بزرگ جهان آفرينش و از مخلوقات فوق العاده عظيم پروردگار است . اين نخستين بار نيست كه قرآن به موجودات عظيمى از جهان خلقت سوگند ياد مى كند، در آيات ديگر قرآن نيز به خورشيد و ماه و مانند آن سوگند ياد شده است . تكيه بر غروب آنها، در حالى كه طلوع آنها بيشتر جلب توجه مى كند به خاطر آن است كه غروب ستارگان دليل بر حدوث آنها مى باشد و نيز دليلى است بر نفى عقيده ستاره پرستان همانگونه كه در داستان ابراهيم (عليه السلام ) آمده است . «فلما جن عليه الليل راءى كوكبا قال هذا ربى فلما افل قال لا احب الافلين »: «هنگامى كه تاريكى شب او را پوشانيد ستاره اى مشاهده كرد، گفت : آيا اين خداى من است ؟ اما هنگامى كه غروب كرد گفت من غروب كنندگان را دوست ندارم »! (انعام - ۷۶). اين معنى نيز قابل توجه است كه مساءله «طلوع » در ريشه لغت «نجم » افتاده چرا كه به گفته «راغب » در «مفردات » اصل «نجم » همان «كوكب طالع » است ، و به خاطر همين است كه از «روئيدن گياه در زمين » و «دندان در دهان » و «آشكار شدن نظريه اى در ذهن » تعبير به «نجم » مى شود. به اين ترتيب خداوند هم سوگند به طلوع ستارگان ياد كرده و هم غروب آنها چرا كه دليل بر حدوث و اسارتشان در چنگال قوانين خلقت است .
اما ببينيم اين سوگند براى چه ياد شده است ؟ آيه بعد چنين توضيح مى دهد: ((هرگز دوست شما (محمد) منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است )) (ما ضل صاحبكم و ما غوى ). او هميشه در مسير حق گام برمى دارد، و در گفتار و كردارش كمترين انحرافى نيست . تعبير به «صاحب » كه به معنى دوست و همنشين است ممكن است اشاره به اين باشد كه آنچه او مى گويد از روى محبت و دلسوزى براى شما است . بسيارى از مفسران ميان «ضل » و «غوى » فرقى نگذاشته اند، و آنها را تاءكيد يكديگر مى دانند، ولى بعضى معتقدند كه ميان اين دو تفاوت است : «ضلالت » آن است كه انسان ابدا راهى به مقصد نيابد، ولى «غوايت » آن است كه راه او مستقيم و خالى از اشكال نباشد، اولى همچون «كفر» است و دومى همچون «فسق و گناه ». ولى «راغب » در «مفردات » در معنى «غى » مى گويد: «جهلى است كه تواءم با اعتقاد فاسد باشد». بنابراين «ضلالت » به معنى مطلق جهل و نادانى و بيخبرى است ، ولى «غوايت » جهلى است كه با عقيده باطلى تواءم باشد، و به هر حال خداوند مى خواهد در اين عبارت هرگونه انحراف و جهل و گمراهى و اشتباه را از پيامبرش نفى كند، و تهمتهائى را كه در اين زمينه از سوى دشمنان به او زده مى شد خنثى نمايد. سپس براى تاءكيد اين مطلب ، و اثبات اينكه آنچه مى گويد از سوى خدا است ، مى افزايد: «او هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد»
(و ما ينطلق عن الهوى ). اين تعبير شبيه استدلالى است براى آنچه در آيه قبل در زمينه نفى ضلالت و غوايت آمده ، چرا كه سرچشمه گمراهيها غالبا پيروى از هواى نفس است . در سوره ص آيه ۲۶ مى خوانيم : و لا تتبع الهوى فيضلك عن سبيل الله از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از طريق خداوند گمراه مى سازد)). و در حديث معروف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و امير مؤ منان على (عليه السلام ) نيز آمده است : اما اتباع الهوى فيصد عن الحق : «اما پيروى از هواى نفس انسان را از راه خدا باز مى دارد». بعضى از مفسران معتقدند كه جمله «ما ضل صاحبكم » ناظر به نفى جنون از پيامبر است ، و جمله «و ما غوى » ناظر به نفى شاعر بودن ، و يا هرگونه ارتباط به شعر چرا كه در آيه ۲۲۴ سوره شعرا مى خوانيم : و الشعراء يتبعهم الغاوون : «شعرا كسانى هستند كه گمراهان از آنها پيروى مى كنند» (شعراى خيال پرداز و بى هدف ) و جمله «و ما ينطق عن الهوى » نفى نسبت كهانت است چرا كه كاهنان افرادى هواپرست و هوسبازند. سپس با صراحت تمام مى گويد «آنچه را او آورده است تنها وحى است كه از سوى خداوند به او فرستاده شده » (ان هو الا وحى يوحى ). او از خودش چيزى نمى گويد، و قرآن ساخته و پرداخته فكر او نيست ، همه از ناحيه خدا است ، و دليل اين ادعا در خودش نهفته است ، بررسى آيات قرآن به خوبى گواهى مى دهد كه هرگز يك انسان هر قدر عالم و متفكر باشد، تا چه
رسد به انسان درس نخوانده اى كه در محيطى مملو از جهل و خرافات پرورش يافته ، قادر نيست سخنانى چنين پر محتوا بياورد كه بعد از گذشتن قرنها الهام بخش مغزهاى متفكران است ، و مى تواند پايه اى براى ساختن اجتماع صالح ، سالم ، مؤ من و پيشرو گردد. ضمنا بايد توجه داشت اين سخن تنها در مورد آيات قرآن نيست ، بلكه به قرينه آيات گذشته سنت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) را نيز شامل مى شود كه آنهم بر طبق وحى الهى است ، چرا كه اين آيه با صراحت مى گويد: او از روى هوى سخن نمى گويد هر چه مى گويد وحى است . حديث جالب زير شاهد ديگرى بر اين مدعا است : «سيوطى » كه از دانشمندان معروف اهل سنت است در تفسير «در المنثور» چنين نقل مى كند: ((روزى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) دستور داد تمام درهاى خانه هائى كه به داخل مسجد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) گشوده مى شد (جز در خانه على (عليه السلام ) بسته شود، اين امر بر مسلمانان گران آمد تا آنجا كه «حمزه » عموى پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله ) از اين كار گله كرد كه چگونه در خانه عمويت و ابوبكر و عمر و عباس را بستى ، اما در خانه پسرعمويت را باز گذاردى ؟ (و او را بر ديگران ترجيح دادى ). هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) متوجه شد كه اين امر بر آنها گران آمده است مردم را به مسجد دعوت فرمود، و خطبه بى نظيرى در تمجيد و توحيد خداوند ايراد كرد، سپس افزود: ايها الناس ما انا سددتها، و لا انا فتحتها، و لا انا اخرجتكم و اسكنته ، ثم قراء «والنجم اذا هوى ما ضل صاحبكم و ما غوى و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى »: «اى مردم ! من شخصا درها را نبستم و نگشودم ، و من شما را از مسجد بيرون نكردم ، و على را ساكن ننمودم » (آنچه بود وحى الهى و فرمان خدا بود) سپس اين آيات را تلاوت كرد:
«و النجم اذا هوى ... ان هو الا وحى يوحى ». اين حديث كه بيانگر مقام والاى اميرمؤ منان على (عليه السلام ) در ميان تمام امت اسلامى بعد از شخص پيامبر است ، نشان مى دهد كه نه تنها گفته هاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بر طبق وحى است بلكه اعمال و كردار او نيز چنين است .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |