تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۵۴: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۵۳ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۵۵}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۶: | خط ۸: | ||
<span id='link9'><span> | <span id='link9'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
فَاستَفْتهِمْ أَ هُمْ | فَاستَفْتهِمْ أَ هُمْ أَشدُّ خَلْقاً أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَهُم مِّن طِينٍ لازِبِ(۱۱) | ||
بَلْ عَجِبْت وَ يَسخَرُونَ(۱۲) | بَلْ عَجِبْت وَ يَسخَرُونَ(۱۲) | ||
وَ إِذَا | وَ إِذَا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ(۱۳) | ||
وَ إِذَا رَأَوْا ءَايَةً يَستَسخِرُونَ(۱۴) | وَ إِذَا رَأَوْا ءَايَةً يَستَسخِرُونَ(۱۴) | ||
وَ قَالُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ | وَ قَالُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُّبِينٌ(۱۵) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۱۱ - از آنها بپرس : آيا آفرينش (و معاد) آنان سختتر است يا آفرينش فرشتگان (و آسمانها و زمين ) ما آنها را از گل چسبنده اى آفريديم . | ۱۱ - از آنها بپرس : آيا آفرينش (و معاد) آنان سختتر است يا آفرينش فرشتگان (و آسمانها و زمين ) ما آنها را از گل چسبنده اى آفريديم . | ||
خط ۴۹: | خط ۵۱: | ||
<span id='link13'><span> | <span id='link13'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
أَ ءِذَا مِتْنَا وَ | أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً وَ عِظماً أَ ءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ(۱۶) | ||
أَ وَ ءَابَاؤُنَا | أَ وَ ءَابَاؤُنَا الاَوَّلُونَ(۱۷) | ||
قُلْ نَعَمْ وَ أَنتُمْ دَخِرُونَ(۱۸) | قُلْ نَعَمْ وَ أَنتُمْ دَخِرُونَ(۱۸) | ||
فَإِنَّمَا هِىَ زَجْرَةٌ وَحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ يَنظرُونَ(۱۹) | |||
وَ قَالُوا يَوَيْلَنَا هَذَا يَوْمُ | وَ قَالُوا يَوَيْلَنَا هَذَا يَوْمُ الدِّينِ(۲۰) | ||
هَذَا يَوْمُ الْفَصلِ | هَذَا يَوْمُ الْفَصلِ الَّذِى كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(۲۱) | ||
* احْشرُوا | * احْشرُوا الَّذِينَ ظلَمُوا وَ أَزْوَجَهُمْ وَ مَا كانُوا يَعْبُدُونَ(۲۲) | ||
مِن دُونِ | مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِرَطِ الجَْحِيمِ(۲۳) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۱۶ - آنها مى گويند آيا هنگامى كه ما مرديم و خاك و استخوان شديم بار ديگر برانگيخته خواهيم شد! | ۱۶ - آنها مى گويند آيا هنگامى كه ما مرديم و خاك و استخوان شديم بار ديگر برانگيخته خواهيم شد! | ||
خط ۱۲۰: | خط ۱۲۲: | ||
<span id='link16'><span> | <span id='link16'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ قِفُوهُمْ إِنهُم | وَ قِفُوهُمْ إِنهُم مَّسئُولُونَ(۲۴) | ||
مَا لَكمْ لا تَنَاصرُونَ(۲۵) | مَا لَكمْ لا تَنَاصرُونَ(۲۵) | ||
بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُستَسلِمُونَ(۲۶) | بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُستَسلِمُونَ(۲۶) | ||
وَ أَقْبَلَ بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ(۲۷) | وَ أَقْبَلَ بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ(۲۷) | ||
قَالُوا | قَالُوا إِنَّكُمْ كُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْيَمِينِ(۲۸) | ||
قَالُوا بَل | قَالُوا بَل لَّمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ(۲۹) | ||
وَ مَا كانَ لَنَا عَلَيْكم | وَ مَا كانَ لَنَا عَلَيْكم مِّن سلْطنِ بَلْ كُنتُمْ قَوْماً طغِينَ(۳۰) | ||
فَحَقَّ عَلَيْنَا قَوْلُ رَبِّنَا إِنَّا لَذَائقُونَ(۳۱) | |||
فَأَغْوَيْنَكُمْ | فَأَغْوَيْنَكُمْ إِنَّا كُنَّا غَوِينَ(۳۲) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۲۴ - آنها را متوقف سازيد كه بايد بازپرسى شوند. | ۲۴ - آنها را متوقف سازيد كه بايد بازپرسى شوند. | ||
خط ۲۱۵: | خط ۲۱۷: | ||
به هر حال آن روز به راستى يوم الحسرة است ، روزى است كه هم پيشوايان گمراه كننده ، و هم پيروان گمراهشان از برنامه هاى خود نادم مى شوند اما چه فايده كه راهى براى بازگشت نيست . | به هر حال آن روز به راستى يوم الحسرة است ، روزى است كه هم پيشوايان گمراه كننده ، و هم پيروان گمراهشان از برنامه هاى خود نادم مى شوند اما چه فايده كه راهى براى بازگشت نيست . | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۵۳ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۵۵}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۵۲
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
ََآيه ۱۱ - ۱۵
آيه و ترجمه
فَاستَفْتهِمْ أَ هُمْ أَشدُّ خَلْقاً أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَهُم مِّن طِينٍ لازِبِ(۱۱) بَلْ عَجِبْت وَ يَسخَرُونَ(۱۲) وَ إِذَا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ(۱۳) وَ إِذَا رَأَوْا ءَايَةً يَستَسخِرُونَ(۱۴) وَ قَالُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُّبِينٌ(۱۵) ترجمه : ۱۱ - از آنها بپرس : آيا آفرينش (و معاد) آنان سختتر است يا آفرينش فرشتگان (و آسمانها و زمين ) ما آنها را از گل چسبنده اى آفريديم . ۱۲ - تو از انكار آنها تعجب مى كنى ، ولى آنها مسخره مى كنند! ۱۳ - و هنگامى كه به آنها تذكر داده شود هرگز متذكر نمى شوند. ۱۴ - و هنگامى كه معجزه اى را ببينند ديگران را نيز به استهزا دعوت مى كنند! ۱۵ - و مى گويند اين فقط سحر آشكارى است .
تفسير: آنها كه هرگز حق را پذيرا نمى شوند اين آيات همچنان مساءله رستاخيز و مخالفت منكران لجوج را تعقيب مى كند و به دنبال بحث گذشته از قدرت خداوند و خالق آسمان و زمين بر همه چيز مى فرمايد از آنها بپرس آيا آفرينش و معاد آنها سختتر است يا آفرينش فرشتگان و آسمانها و زمين ؟! (فاستفتهم اهم اشد خلقا ام من خلقنا). آرى ما آنها را از موضوع ساده اى از گل چسبنده آفريده ايم ! (انا خلقنا هم من طين لازب ). گويا مشركان كه منكر معاد بودند بعد از شنيدن آيات گذشته در مورد آفرينش آسمان و زمين و فرشتگان اظهار داشتند، آفرينش ما از آن مهمتر است . قرآن در پاسخ آنها مى گويد: آفرينش انسانها در مقابل آفرينش زمين و آسمان پهناور و فرشتگانى كه در اين عوالم هستند چيز مهمى نيست ، چرا كه مبدء آفرينش انسان يك مشت خاك چسبنده بيش نبوده است . استفتهم از ماده استفتاء در اصل به معنى مطالبه اخبار جديد است ، و اينكه به نوجوان فتى گفته مى شود نيز به خاطر تازگى جسم و روح او است . اين تعبير اشاره به اين است كه اگر به راستى آنها آفرينش خود را مهمتر و محكمتر از آفرينش آسمان و فرشتگان مى دانند مطلب جديد و بى سابقه اى مى گويند. واژه لازب به گفته بعضى در اصل لازم بوده كه ميم آن تبديل به ب شده است و اكنون به همين صورت استعمال مى شود، و در هر حال به معنى گل هائى است كه ملازم يكديگر يعنى چسبنده اند زيرا مبدأ آفرينش انسان نخست
خاك بود سپس با آب آميخته شد، كم كم به صورت لجن بدبوئى درآمد، و بعد به صورت گل چسبنده اى شد (و با اين بيان جمع ميان تعبيرات گوناگون در آيات قرآن مجيد مى شود). سپس مى افزايد: تو از انكار آنها نسبت به معاد تعجب مى كنى ولى آنها معاد را مسخره مى كنند (بل عجبت و يسخرون ). تو آنقدر با قلب پاكت مساءله را واضح مى بينى كه از انكار آن در شگفتى فرو مى روى ، و اما اين ناپاك دلان آنقدر آن را محال مى شمرند كه به استهزا بر مى خيزند. عامل اين زشتكاريها تنها نادانى و جهل نيست ، بلكه لجاجت و عناد است ، لذا هنگامى كه به آنها يادآورى شود - يادآورى دلائل معاد و مجازات الهى - هرگز متذكر نمى گردند و همچنان به راه خويش ادامه مى دهند (و اذا ذكروا لا يذكرون ). حتى از اين بالاتر هرگاه معجزه اى از معجزات تو را ببينند نه تنها به سخريه و استهزاء مى پردازند بلكه ديگران را نيز به مسخره كردن وامى دارند! (و اذا رأ وا آية يستسخرون ). و مى گويند اين فقط سحر آشكارى است و نه چيز ديگر! (و قالوا ان هذا الا سحر مبين ). تعبير آنها به هذا (اين ) به منظور تحقير و بى ارزش نشان دادن معجزات و آيات الهى است ، و تعبير به سحر به خاطر اين بوده است كه از يك سو
اعمال خارق العاده پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قابل انكار نبود، و از سوى ديگر نمى خواستند به عنوان يك معجزه در برابر آن تسليم شوند، تنها واژه اى كه مى توانسته شيطنت آنها را منعكس كند و هوسهاى آنها را ارضا نمايد همين واژه سحر بوده است ، كه در عين حال اعتراف دشمن را به نفوذ عجيب و فوق العاده قرآن و معجزات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نشان مى دهد. نكته ها: ۱ - جمله يستسخرون به عقيده جمعى از مفسران به معنى يسخرون (مسخره مى كنند) آمده و در ميان اين دو تعبير فرقى نيست ، در حالى كه بعضى ديگر براى اين دو معنى متفاوتى قائلند: يستسخرون را به خاطر مفهومى كه در باب استفعال نهفته شده به معنى دعوت كردن ديگران به سخريه نمودن دانسته اند، اشاره به اينكه نه تنها خودشان آيات الهى را به باد استهزاء مى گرفتند بلكه تلاش و كوشش داشتند كه ديگران نيز اين كار را انجام دهند تا مساءله به شكل عمومى در جامعه درآيد. بعضى تفاوت اين دو را در تاءكيد بيشترى مى دانند كه از جمله يستسخرون استفاده مى شود. و بعضى اين جمله را به عنوان اعتقاد به سخريه بودن چيزى تفسير كرده اند، يعنى آنها بر اثر انحراف شديد به راستى معتقد بودند كه اين معجزات سخريه اى بيش نيست ! ولى معنى دوم از همه مناسبتر به نظر مى رسد. ۲ - بعضى از مفسران شان نزولى براى آيه فوق نيز آورده اند كه خلاصه اش اين است : پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يكى از مشركان را به نام ركانه در يكى از كوههاى
اطراف مكه در حالى كه تنها بود ملاقات كرد ركانه با اينكه از نيرومندترين و قوى ترين مردم مكه بود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) او را بر زمين فرو كوفت تا به او نشان دهد كه از نيروى اعجاز برخوردار است ، چرا كه از طرق عادى پيروزى حريف مسلم بود، سپس بعضى از معجزات ديگر خود را به او نشان داد كه آن نيز براى هدايت او به تنهائى كافى بود، ولى او نه تنها ايمان نياورد بلكه به مكه آمد و صدا زد يا بنى هاشم ساحروا بصاحبكم اهل الارض : اى بنى هاشم ! دوست شما آنقدر در سحر نيرومند است كه مى توانيد به وسيله او با تمام ساحران روى زمين مقابله كنيد آيات فوق درباره او و مانند او نازل گرديد.
ََآيه ۱۶ - ۲۳
آيه و ترجمه
أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً وَ عِظماً أَ ءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ(۱۶) أَ وَ ءَابَاؤُنَا الاَوَّلُونَ(۱۷) قُلْ نَعَمْ وَ أَنتُمْ دَخِرُونَ(۱۸) فَإِنَّمَا هِىَ زَجْرَةٌ وَحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ يَنظرُونَ(۱۹) وَ قَالُوا يَوَيْلَنَا هَذَا يَوْمُ الدِّينِ(۲۰) هَذَا يَوْمُ الْفَصلِ الَّذِى كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(۲۱)
- احْشرُوا الَّذِينَ ظلَمُوا وَ أَزْوَجَهُمْ وَ مَا كانُوا يَعْبُدُونَ(۲۲)
مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِرَطِ الجَْحِيمِ(۲۳) ترجمه : ۱۶ - آنها مى گويند آيا هنگامى كه ما مرديم و خاك و استخوان شديم بار ديگر برانگيخته خواهيم شد! ۱۷ - يا پدران نخستين ما (باز مى گردند)؟ ۱۸ - بگو آرى ، همه شما زنده مى شويد، در حالى كه خوار و كوچك خواهيد بود. ۱۹ - تنها يك صيحه عظيم واقع مى شود ناگهان همه (از قبرها بر مى خيزند و) نگاه مى كنند. ۲۰ - و مى گويند: اى واى بر ما اين روز جزا است .
۲۱ - (آرى ) اين همان روز جدائى است كه شما آن را تكذيب مى كرديد (جداى حق از باطل ). ۲۲ - (در اين هنگام به فرشتگان دستور داده مى شود) ظالمان و همرديفان آنها و آنچه را مى پرستيدند ... ۲۳ - (آرى آنچه را) جز خدا مى پرستيدند جمع كنيد و به سوى راه دوزخ هدايتشان نمائيد. تفسير: آيا ما و پدرانمان زنده مى شويم ؟ اين آيات نيز همچنان گفتگوهاى منكران معاد و پاسخ به آنها را ادامه مى دهد. نخستين آيه استبعاد منكران رستاخيز را به اين صورت منعكس مى كند: آنها مى گفتند: آيا هنگامى كه ما مرديم و خاك و استخوان شديم بار ديگر برانگيخته خواهيم شد؟! (ءاذا متنا و كنا ترابا و عظاما ءانا لمبعوثون . و از اين بالاتر اينكه آيا پدران نخستين ما نيز برانگيخته مى شوند؟! (او آبائنا الاولون ). همانها كه جز مشتى استخوان پوسيده ، يا خاكهاى پراكنده وجودشان باقى نمانده است ، چه كسى مى تواند اين اجزاى متفرق را جمع كند؟ و چه كسى مى تواند لباس حيات بر آنان بپوشاند. اما اين كوردلان فراموش كرده بودند كه روز نخست همه خاك بودند، و از خاك آفريده شدند، اگر در قدرت خدا شك داشتند بايد بدانند خداوند يك بار قدرت خود را به اينها نشان داده بود، و اگر در قابليت خاك مردد بودند، آنهم
يك بار به ثبوت رسيده بود، بعلاوه آفرينش آسمانها و زمين با آن همه عظمت جاى ترديد در قدرت بى پايان حق براى كسى باقى نمى گذارد. قابل توجه اينكه آنها گفته هاى خود را در مقام انكار با انواع تاكيدها مؤ كد مى ساختند (چرا كه جمله ءانا لمبعوثون هم جمله اسميه است ، و هم ان و لام كه هر كدام براى تاءكيد مى باشد در آن به كار رفته ) و اين به دليل جهل و لجاجت آنها بود. اين نكته نيز قابل دقت است كه تراب (خاك ) در آيه فوق بر عظام (استخوانها) مقدم داشته شده ، اين امر ممكن است اشاره به يكى از سه نكته باشد: نخست اينكه گر چه انسان بعد از مرگ ابتداء به صورت استخوان و بعد خاك در مى آيد ولى چون بازگشت خاك به حيات عجيبتر است مقدم ذكر شده . ديگر اينكه هنگامى كه بدن مردگان متلاشى مى شود نخست گوشتها تبديل به خاك مى گردد و در كنار استخوانها قرار مى گيرد، بنابراين در آن واحد هم خاك است و هم استخوان . و ديگر اينكه تراب اشاره به جسدهاى نياكان دور است و عظام اشاره به بدنهاى پدران است كه هنوز كاملا تبديل به خاك نشده است . سپس قرآن به كوبنده ترين پاسخها در برابر آنها پرداخته ، به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمايد به آنها بگو: آرى همه شما، و نياكانتان مبعوث مى شويد در حالى كه ذليل و خوار و كوچك خواهيد بود؟! (قل نعم و انتم داخرون ).
گمان مى كنيد زنده كردن شما و همه پيشينيان براى خداوند قادر و توانا كار مشكلى است ، و عمل مهم سنگينى مى باشد؟ نه تنها يك صيحه و بانگ عظيم از ناحيه مامور پروردگار زده مى شود، ناگهان همه از قبرها بر مى خيزند، و جان مى گيرند و با چشم خود صحنه محشر را كه تا آنروز تكذيب مى كردند نگاه مى كنند! (فانما هى زجرة واحدة فاذا هم ينظرون ). زجرة از ماده زجر چنانكه قبلا هم اشاره كرديم گاه به معنى طرد است ، و گاه به معنى فرياد، و در اينجا منظور معنى دوم است ، و اشاره به نفخه دوم و صيحه ثانى اسرافيل مى باشد كه شرح پيرامون آن را به خواست خدا ذيل آيات سوره زمر خواهد آمد. جمله ينظرون (نگاه مى كنند) اشاره به نگاه كردن خيره خيره آنها به عرصه محشر يا نگاه كردن به عنوان انتظار عذاب است و در هر صورت منظور اين است كه نه تنها زنده مى شوند بلكه درك و ديد خود را با همان يك صيحه باز مى يابند! تعبير به زجرة واحدة با توجه به محتواى اين دو كلمه اشاره به سرعت و ناگهانى بودن رستاخيز و سهولت آن در برابر قدرت خدا است كه با يك فرياد آمرانه فرشته رستاخيز همه چيز روبراه مى شود! اينجا است كه ناله اين مشركان مغرور و خيره سر كه نشانه ضعف و زبونى و بيچارگى آنها است بر مى خيزد، و مى گويند اى واى بر ما اين روز جزا است ! (و قالوا يا ويلنا هذا يوم الدين ). آرى هنگامى كه چشمشان به دادگاه عدل الهى ، و شهود و قضات اين دادگاه ، و علائم و نشانه هاى مجازات مى افتد بى اختيار ناله و فرياد سر مى دهند
و با تمام وجود اعتراف به حقانيت رستاخيز مى كنند، اعترافى كه نمى تواند هيچ مشكلى را براى آنها حل كند، و يا كمترين تخفيف در مجازات آنها ايجاد نمايد. اينجا است كه از ناحيه خداوند يا فرشتگان او به آنها خطاب مى شود آرى امروز همان روز جدائى است كه شما آن را تكذيب مى كرديد جدائى حق از باطل ، جدائى صفوف بدكاران از نيكوكاران ، و روز داورى پروردگار بزرگ (هذا يوم الفصل الذى كنتم به تكذبون ). نظير همين تعبير در آيات ديگر قرآن به چشم مى خورد كه از روز قيامت به يوم الفصل يا روز جدائى تعبير شده ، چه تعبير عجيب و گويا و وحشتناكى ؟! قابل توجه اينكه كافران كه در قيامت درباره آن روز سخن مى گويند تعبير به روز جزا مى كنند (يا ويلنا هذا يوم الدين ). ولى خداوند به عنوان يوم الفصل از آن ياد مى نمايد (هذا يوم الفصل ). اين تفاوت تعبير ممكن است از اين نظر باشد كه مجرمان تنها به كيفر و مجازات خود مى انديشند، ولى خداوند به معنى گسترده ترى اشاره مى كند كه مساءله مجازات يكى از ابعاد آن است و آن اينكه روز قيامت روز جدائيها است ، آرى روز جدائى صفوف زشتكاران از نيكوكاران چنانكه در سوره يس آيه ۵۹ آمده است و امتازوا اليوم ايها المجرمون : اى مجرمان از ديگران جدا شويد كه اينجا دار دنيا نيست كه بدكاران خود را در صف بندگان خدا جا زنند و چه دردناك است كه آنها مشاهده مى كنند بستگان و فرزندان با ايمانشان از آنها جدا مى شوند و راه بهشت پيش مى گيرند. بعلاوه آنروز روز جدائى حق از باطل است ، مكتبها و خطوط متضاد و برنامه هاى
راستين و دروغين همچون عالم دنيا بهم آميخته نيست ، بايد هر كدام در جايگاه خويش قرار گيرد. و از همه گذشته آن روز، روز فصل به معنى روز داورى است ، و خداوند عالم و عادل در مقام قضاوت دقيق ترين حكم را درباره بندگانش صادر مى كند، و اينجا است كه رسوائى همه جانبه براى مشركان فراهم مى شود. كوتاه سخن اينكه طبيعت اين دنيا آميزش و اختلاط حق و باطل است ، در حالى كه طبيعت رستاخيز طبيعت جدائى اين دو از يكديگر مى باشد، و به همين دليل يكى از نامهاى قيامت در قرآن مجيد كه بارها تكرار شده يوم الفصل است اصولا در روزى كه همه نهانها آشكار مى شود جدائى صفوف اجتناب ناپذير است . سپس خداوند به فرشتگانى كه مامور كوچ دادن مجرمان به دوزخند فرمان مى دهد: ظالمان و همرديفان آنها و آنچه را مى پرستيدند جمع آورى كنيد (احشروا الذين ظلموا و ازواجهم و ما كانوا يعبدون ). آرى آنچه را جز خدا مى پرستيدند حركت دهيد و به سوى دوزخ هدايتشان كنيد! (من دون الله فاهدوهم الى صراط الجحيم ) احشروا از ماده حشر به گفته راغب در مفردات به معنى خارج كردن گروهى از مقر خود و گسيل داشتن آنها به ميدان جنگ و مانند آن است . اين واژه در بسيارى از موارد به معنى جمع كردن نيز آمده است . به هر حال اين سخن يا از ناحيه خداوند است ، و يا از سوى گروهى از فرشتگان به گروه ديگرى كه مامور گردآورى و حركت دادن مجرمان به دوزخند، و نتيجه يكى است . ازواج در اينجا يا اشاره به همسران مجرم و بت پرست آنها است ،
و يا همفكران و همكاران و همشكلان آنها، زيرا اين كلمه به هر دو معنى آمده است ، چنانكه در سوره واقعه آيه ۷ مى خوانيم و كنتم ازواجا ثلاثه : شما روز قيامت به سه گروه تقسيم مى شويد. بنابراين مشركان ، با مشركان ، و بدكاران و تاريك دلان ، با اشباه و نظائر خود در صفوفى به سوى جهنم گسيل مى شوند. و يا اينكه منظور شياطينى است كه هم شكل و هم عمل آنها بودند. در عين حال اين معانى سه گانه با هم منافاتى ندارد و ممكن است در مفهوم آيه جمع باشد. جمله ما كانوا يعبدون اشاره به معبودهاى مشركان اعم از بتها و شياطين و انسانهاى جبارى همچون فراعنه و نمرودان است ، و تعبير به به ما كانوا يعبدون (چيزهائى را كه مى پرستيدند) ممكن است به خاطر اين باشد كه اغلب معبودهاى آنها موجودات بيجان و غير عاقل بوده ، و اين تعبير به اصطلاح به خاطر تغليب است . جحيم به معنى دوزخ از ماده جحمه (بر وزن ضربه ) به معنى شدت برافروختگى آتش گرفته شده است . جالب اينكه تعبير مى كند آنها را به صراط جحيم هدايت كنيد، چه عبارت عجيبى ؟ يك روز به سوى صراط مستقيم هدايت شدند ولى پذيرا نگشتند، اما امروز بايد به صراط جحيم هدايت شوند و مجبورند بپذيرند! اين سرزنشى است گرانبار كه اعماق روح آنها را مى سوزاند.
ََآيه ۲۴ - ۳۲
آيه و ترجمه
وَ قِفُوهُمْ إِنهُم مَّسئُولُونَ(۲۴) مَا لَكمْ لا تَنَاصرُونَ(۲۵) بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُستَسلِمُونَ(۲۶) وَ أَقْبَلَ بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ(۲۷) قَالُوا إِنَّكُمْ كُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْيَمِينِ(۲۸) قَالُوا بَل لَّمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ(۲۹) وَ مَا كانَ لَنَا عَلَيْكم مِّن سلْطنِ بَلْ كُنتُمْ قَوْماً طغِينَ(۳۰) فَحَقَّ عَلَيْنَا قَوْلُ رَبِّنَا إِنَّا لَذَائقُونَ(۳۱) فَأَغْوَيْنَكُمْ إِنَّا كُنَّا غَوِينَ(۳۲) ترجمه : ۲۴ - آنها را متوقف سازيد كه بايد بازپرسى شوند. ۲۵ - شما چرا از هم يارى نمى طلبيد.
۲۶ - ولى آنها در آن روز تسليم قدرت خداوندند. ۲۷ - (و در اينحال ) آنها رو به يكديگر كرده و از هم سؤ ال مى كنند ... ۲۸ - گروهى مى گويند: (شما رهبران گمراه ما) از طريق خيرخواهى و نيكى وارد شديد (اما جز مكر و فريب چيزى در كارتان نبود). ۲۹ - (آنها در جواب ) مى گويند: شما خودتان اهل ايمان نبوديد (تقصير ما چيست )؟ ۳۰ - ما هيچگونه سلطه اى بر شما نداشتيم ، بلكه شما خود قومى طغيانگر بوديد! ۳۱ - اكنون فرمان خدا بر همه ما مسلم شده ، و همگى از عذاب او مى چشيم . ۳۲ - (آرى ) ما شما را گمراه كرديم همانگونه كه خود گمراه بوديم . تفسير: گفتگوى رهبران و پيروان گمراه در دوزخ بطورى كه در آيات گذشته دانستيم فرشتگان مجازات ظالمان و همفكران آنها را به ضميمه بتها و معبودان دروغين يكجا كوچ مى دهند و به سوى جاده جهنم هدايت مى كنند. در ادامه اين سخن قرآن مى گويد: در اين هنگام خطاب صادر مى شود آنها را متوقف سازيد چون بايد مورد بازپرسى قرار گيرند (و قفوهم انهم مسئولون ). آرى آنها بايد متوقف گردند و به سؤ الات مختلف پاسخ گويند. اما از آنها پيرامون چه چيز سؤ ال مى شود؟ بعضى گفته اند از بدعتهائى كه گذارده اند. بعضى ديگر گفته اند: از اعمال زشت و خطاهايشان .
بعضى افزوده اند: از توحيد و لا اله الا الله . بعضى گفته اند از نعمتها: از جوانى ، تندرستى ، عمر، مال و مانند اينها. و در روايت معروفى كه از طرق اهل سنت و شيعه نقل شده آمده است كه از ولايت على (عليه السلام ) سؤ ال مى شود. البته اين تفاسير با هم منافاتى ندارد، چرا كه در آن روز از همه چيز سؤ ال مى شود، از عقائد، از توحيد، و ولايت ، از گفتار و كردار، و از نعمتها و مواهبى كه خدا در اختيار انسان گذارده است . در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه نخست آنها را به سوى راه دوزخ مى برند و سپس آنها را براى بازپرسى متوقف مى سازند؟ آيا نبايد بازپرسى و دادرسى مقدم بر اين كار صورت گيرد؟ اين سؤ ال را از دو طريق مى توان پاسخ گفت : نخست اينكه جهنمى بودن اين گروه بر همه واضح است ، حتى بر خودشان ، و بازپرسى و سؤ ال براى اين است كه حد و حدود و ميزان جرمشان را براى آنها روشن سازد. ديگر اينكه اين سؤ الها براى داورى نيست ، بلكه يكنوع سرزنش و مجازات روانى مى باشد. البته اينها همه در صورتى است كه سؤ الات مربوط به آنچه در بالا آورديم بوده باشد اما اگر مربوط به آيه بعد باشد كه از آنها سؤ ال مى شود چرا به يارى هم بر نمى خيزند در اينصورت هيچ مشكلى در آيه باقى نمى ماند، ولى اين تفسير با روايات متعددى كه در اين زمينه وارد شده سازگار نيست مگر اينكه اين سؤ ال
نيز جزئى از سؤ الات مختلفى مى باشد كه از آنها صورت مى گيرد (دقت كنيد). به هر حال اين دوزخيان بينوا هنگامى كه به مسير جهنم هدايت مى شوند دستشان از همه جا بريده و كوتاه مى گردد، به آنها گفته مى شود شما كه در دنيا در مشكلات به هم پناه مى برديد، و از يكديگر كمك مى گرفتيد چرا در اينجا از هم يارى نمى طلبيد؟! (ما لكم لا تناصرون ) آرى تمام تكيه گاههائى كه در دنيا براى خود مى پنداشتيد همه در اينجا ويران گشته است ، نه از يكديگر مى توانيد كمك بگيريد، و نه معبودهايتان به يارى شما مى شتابند، كه آنها خود نيز بيچاره و گرفتارند. مى گويند ابوجهل روز بدر صدا زد نحن جميع منتصر: ما همگى به يارى هم بر مسلمانان پيروز خواهيم شد كه قرآن مجيد سخن او را در آيه ۴۴ سوره قمر بازگو كرده است ام يقولون نحن جميع منتصر ولى در قيامت از ابوجهل ها و ابوجهل صفتان سؤ ال مى شود چرا به يارى هم قيام نمى كنيد؟ اما آنها پاسخى براى اين سؤ ال ندارند و جز سكوت ذلت بار كارى انجام نمى دهند. در آيه بعد مى افزايد: بلكه آنها در آن روز در برابر فرمان خدا تسليم و خاضعند و هيچگونه قدرت اظهار وجود تا چه رسد به مخالفت ندارند (بل هم اليوم مستسلمون ). اينجا است كه آنها به سرزنش يكديگر بر مى خيزند و هر يك اصرار دارد
گناه خويش را به گردن ديگرى بيندازد، دنباله روان رؤ ساء و پيشوايان خود را مقصر مى شمرند، و پيشوايان پيروان خود را، چنانكه در آيه بعد مى گويد: آنها رو به سوى يكديگر مى كنند و يكديگر را مورد سؤ ال قرار مى دهند (و اقبل بعضهم على بعض يتسائلون ). پيروان گمراه به پيشوايان گمراه كننده خود مى گويند: شما شيطان صفتان از طريق نصيحت و خيرخواهى و دلسوزى و به عنوان هدايت و راهنمائى به سراغ ما مى آمديد اما جز مكر و فريب چيزى در كار شما نبود! (قالوا انكم كنتم تاتوننا عن اليمين ). ما كه به حكم فطرت طالب نيكيها و پاكيها و سعادتها بوديم دعوت شما را لبيك گفتيم ، بيخبر از اينكه در پشت اين چهره خيرخواهانه چهره ديوسيرتى نهفته است كه ما را به پرتگاه بدبختى مى كشاند، آرى تمام گناهان ما به گردن شما است ، ما جز حسن نيت و پاكدلى سرمايه اى نداشتيم و شما ديو سيرتان دروغگو نيز جز فريب و نيرنگ چيزى در بساط نداشتيد!. واژه يمين كه به معنى دست راست يا سمت راست است در ميان عرب گاهى كنايه از خير و بركت و نصيحت مى آيد، و اصولا عربها آنچه را از طرف راست به آنها مى رسيد به فال نيك مى گرفتند، لذا بسيارى از مفسران جمله كنتم تاتوننا عن اليمين : را همانگونه كه در بالا آورديم تفسير به اظهار خيرخواهى و نصيحت كرده اند. به هر حال اين يك فرهنگ عمومى است كه عضو راست و طرف راست را شريف ، و چپ را غير شريف مى شمرند، و همين سبب شده كه يمين در نيكيها و خيرات به كار رود. جمعى از مفسران در اينجا تفسير ديگرى ذكر كرده اند و گفته اند منظور
اين است كه شما با اتكاء بر قدرت به سراغ ما مى آمديد زيرا معمولا سمت راست قويتر است ، به همين دليل غالب مردم كارهاى مهم را با دست راست انجام مى دهند لذا اين تعبير كنايه از قدرت شده است . تفسيرهاى ديگرى نيز ذكر كرده اند كه به دو تفسير بالا باز مى گردد ولى بدون شك تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد. به هر حال پيشوايان آنها نيز سكوت نخواهند كرد و در پاسخ مى گويند: شما خودتان اهل ايمان نبوديد! (قالوا بل لم تكونوا مؤ منين ). اگر مزاج شما آماده انحراف نبود، اگر شما خود طالب شر و شيطنت نبوديد، كجا به سراغ ما مى آمديد؟ چرا به دعوت انبيا و نيكان و پاكان پاسخ نگفتيد؟ و همينكه ما يك اشارت كرديم با سر دويديد؟ پس معلوم مى شود عيب در خود شما است ، برويد و خودتان را ملامت كنيد و هر چه لعن و نفرين داريد بر خود بفرستيد! دليل ما روشن است ما هيچگونه سلطه اى بر شما نداشتيم و زور و اجبارى در كار نبود! (و ما كان لنا عليكم من سلطان ) بلكه خود شما قومى طغيانگر و متجاوز بوديد و خلق و خوى ستمگرى شما باعث بدبختيتان شد (بل كنتم قوما طاغين ). و چه دردناك است كه انسان ببيند رهبر و پيشواى او كه يك عمر دل به او بسته بود موجبات بدبختى او را فراهم كرده سپس اينگونه از او بيزارى مى جويد و تمام گناه را به گردن او مى اندازد و خويش را به كلى تبرئه مى كند؟! حقيقت اين است كه هر كدام از اين دو گروه از جهتى راست مى گويند، نه اينها بى گناهند و نه آنها، از آنها اغواگرى و شيطنت بود و از اينها اغواپذيرى و تسليم !
لذا اين گفتگوها به جائى نمى رسد، و سرانجام اين پيشوايان گمراه به اين واقعيت اعتراف مى كنند و مى گويند: به همين دليل فرمان پروردگار ما بر همه ما تثبيت شده و حكم عذاب درباره همه صادر گرديده ، و همگى از عذاب او خواهيم چشيد (فحق علينا قول ربنا انا لذائقون ). شما طاغى بوديد و سرنوشت طغيانگران همين است ، و ما هم گمراه و گمراه كننده . ما شما را گمراه كرديم همانگونه كه خود گمراه بوديم (فاغويناكم انا كنا غاوين ). بنابراين چه جاى تعجب كه همگى در اين مصائب و عذابها شريك باشيم ؟ نكته ها: ۱ - از ولايت على (عليه السلام ) نيز سؤ ال مى شود به طورى كه قبلا هم اشاره كرديم روايات متعددى در منابع شيعه و اهل سنت در تفسير آيه و قفوهم انهم مسئولون وارد شده كه نشان مى دهد از جمله مسائلى كه آن روز از مجرمان مى شود ولايت امير مؤ منان على (عليه السلام ) است . شيخ طوسى در امالى از انس بن مالك از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل مى كند: اذا كان يوم القيامه و نصب الصراط على جهنم لم يجز عليه الا من معه جواز فيه ولاية على بن ابيطالب ، و ذلك قوله تعالى : و قفوهم انهم مسئولون يعنى عن ولاية على بن ابيطالب (عليه السلام ): هنگامى كه روز قيامت مى شود و صراط بر روى جهنم نصب مى گردد هيچكس نمى تواند از روى آن
عبور كند مگر اينكه جوازى در دست داشته باشد كه در آن ولايت على (عليه السلام ) باشد و اين همان است كه خداوند مى گويد: و قفوهم انهم مسئولون . در بسيارى از كتب اهل سنت نيز تفسير اين آيه به سؤ ال شدن از ولايت على بن ابى طالب (عليه السلام )، از ابن عباس و ابو سعيد خدرى ، از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است ، از جمله كسانى كه اين حديث را نقل كرده اند اين دانشمندان هستند: ابن حجر هيثمى در صواعق المحرقه (صفحه ۱۴۷). عبد الرزاق حنبلى (طبق نقل كشف الغمه صفحه ۹۲). علامه سبط ابن جوزى در تذكره (صفحه ۲۱). آلوسى در روح المعانى ذيل آيه مورد بحث . ابو نعيم اصفهانى (طبق نقل كفاية الخصال صفحه ۳۶۰). و گروهى ديگر. البته همانگونه كه بارها گفته ايم اين گونه روايات مفهوم گسترده آيات را محدود نمى سازد، بلكه در حقيقت مصداقهاى روشن آيات را منعكس مى كند، بنابراين هيچ مانعى ندارد كه سؤ ال از همه عقائد شود، ولى از آنجا كه مساءله ولايت موقعيت خاصى در بحث عقائد دارد بالخصوص روى آن تكيه شده است . اين نكته نيز شايان توجه است كه ولايت به معنى يك دوستى ساده و يا اعتقاد خشك نيست ، بلكه هدف قبول رهبرى على (عليه السلام ) در مسائل اعتقادى و عملى و اخلاقى و اجتماعى بعد از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، مسائلى كه نمونه هائى از آن در خطبه هاى غراى نهج البلاغه و كلمات منقول از آن حضرت (عليه السلام ) منعكس است ،
مسائلى كه ايمان به آن و هماهنگ ساختن اعمال با آنها وسيله مؤ ثرى براى خروج از صف دوزخيان و قرار گرفتن در صراط مستقيم پروردگار است . ۲ - پيشوايان و پيروان گمراه ! در آيات فوق و آيات ديگر قرآن مجيد اشاراتى پر معنى به مخاصمه رهبران و پيروان گمراه در روز قيامت يا در جهنم آمده است . اين هشدارى است آموزنده به همه كسانى كه عقل و دين خود را در اختيار رهبران گمراه مى گذارند. در آن روز گر چه هر كدام سعى مى كنند از ديگرى برائت جويند، و حتى گناه خود را به گردن او بيندازند، ولى با اين حال هيچ كدام قادر به اثبات بى گناهى خويش نيستند. در آيات بالا ديديم كه پيشوايان اغواگر به تابعين خود صريحا مى گويند: عامل نفوذ ما در شما همان روح طغيانگرى شما بود بل كنتم قوما غاوين . اين طغيانگرى زمينه هاى تاثر پذيرى شما را در برابر اغواگرى ما فراهم ساخت ، و ما توانستيم انحرافاتى را كه داشتيم از اين طريق به شما منتقل كنيم فاغويناكم انا كنا غاوين . توجه به معنى دقيق اغوا كه از ماده غى است مطلب را روشنتر مى سازد زيرا غى به گفته راغب در مفردات به معنى جهلى است كه از اعتقاد فاسد سرچشمه مى گيرد، اين پيشوايان گمراه از حقايق هستى و زندگى بيخبر ماندند، و اين جهل و اعتقاد فاسد را به پيروان خود كه روح طغيان در برابر فرمان خدا داشتند منتقل نمودند. و به همين دليل در آنجا اعتراف مى كنند كه هم خودشان مستحق عذابند و هم پيروانشان فحق علينا قول ربنا انا لذائقون مخصوصا تكيه روى كلمه
رب پر معنى است يعنى كار انسان بجائى مى رسد كه خداوندى كه مالك و مربى او است و جز خير و سعادت او را نمى خواهد او را مشمول مجازات دردناك خويش قرار مى دهد، و البته اين نيز از شؤ ن ربوبيت او است . به هر حال آن روز به راستى يوم الحسرة است ، روزى است كه هم پيشوايان گمراه كننده ، و هم پيروان گمراهشان از برنامه هاى خود نادم مى شوند اما چه فايده كه راهى براى بازگشت نيست .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |