تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۵۳
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
سوره صافات
ََمقدمه
اين سوره در مكه نازل شده ، و ۱۸۲ آيه دارد
بسم الله الرحمن الرحيم محتواى سوره صافات اين سوره نيز به حكم آنكه از سوره هاى مكى است ويژگيهاى كلى سوره هاى مكى را در بر دارد، و بيشتر از هر چيز روى اصول معارف و عقائد اسلامى در ناحيه مبدأ و معاد تكيه مى كند، و ضمن تعبيرات قاطع و آيات كوتاه و كوبنده ، مشركان را مورد شديدترين سرزنشها قرار مى دهد، و با دلائل روشن و گويا بطلان عقائد آنها را برملا مى سازد. به طور كلى محتواى اين سوره در پنج بخش خلاصه مى شود: بخش اول : بحثى پيرامون گروههائى از ملائكه و فرشتگان خداوند، و در مقابل آنها گروهى از شياطين سركش و سرنوشت آنها مطرح مى سازد. بخش دوم : از كفار، و انكارشان نسبت به نبوت و معاد، و عاقبت كار آنها در قيامت سخن مى گويد، و در همين رابطه بحث آنها را با يكديگر در روز قيامت ، و انداختن گناه به گردن هم ، و گرفتارى تمام آنها در چنگال عذاب الهى ، و نيز بخشى از نعمتهاى مهم بهشتى و لذات و زيبائيها و شادكاميهاى بهشتيان را شرح مى دهد. بخش سوم : قسمتى از تاريخ انبياى بزرگى مانند نوح و ابراهيم و اسحاق و موسى و هارون و الياس و لوط و يونس را به صورت فشرده و در عين حال بسيار مؤ ثر و نافذ بازگو مى كند ولى در اين ميان بحث درباره ابراهيم قهرمان بت شكن ، و مواقف مختلف زندگى او مشروحتر آمده است ، و هدف اصلى آن است كه بيانات گذشته با ذكر اين شواهد عينى از تاريخ انبياء به صورت
محسوس و ملموس مطرح گردد، و حقائق كلى عقلى در قالبهاى حسى مجسم شود. بخش چهارم : از يكى از انواع شرك كه مى توان آن را بدترين نوع شرك دانست - يعنى اعتقاد به رابطه خويشاوندى ميان خداوند و جن و خداوند و فرشتگان بحث مى كند، و در جمله هاى كوتاهى چنان اين عقيده پوشالى را درهم مى كوبد كه كمترين بهائى براى آن باقى نمى ماند. و سرانجام بخش پنجم كه آخرين بخش اين سوره است ، و در چند آيه كوتاه مطرح شده ، پيروزى لشكر حق را بر لشكر كفر و شرك و نفاق ، و گرفتار شدن آنها را در چنگال عذاب الهى ، ضمن تنزيه و تقديس پروردگار از نسبتهاى ناروائى كه مشركان به او مى دهند بيان مى دارد و سوره را با حمد و ستايش پروردگار پايان مى دهد. فضيلت تلاوت سوره صافات در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : من قرأ سورة صافات اعطى من الاجر عشر حسنات ، بعدد كل جن و شيطان ، و تباعدت عنه مردة الشياطين ، و برء من الشرك ، و شهد له حافظاه يوم القيامة انه كان مؤ منا بالمرسلين : كسى كه سوره صافات را بخواند به عدد هر جن و شيطانى ده حسنه به او داده مى شود، و شياطين متمرد از او فاصله مى گيرند، و از شرك پاك مى شود و دو فرشته اى كه ماءمور حفظ او هستند در قيامت درباره او شهادت مى دهند كه به رسولان خداوند ايمان داشته است . و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) چنين مى خوانيم : من قرأ سورة صافات فى كل جمعة لم يزل محفوظا من كل آفة ، مدفوعا عنه كل بلية فى حياته الدنيا مرزوقا فى الدنيا باوسع ما يكون من الرزق ، و لم يصبه الله
فى ماله و لا ولده و لا بدنه بسوء من شيطان رجيم ، و لا جبار عنيد، و ان مات فى يومه او ليلته بعثه الله شهيدا، و اماته شهيدا، و ادخله الجنة مع الشهداء فى درجة من الجنة : كسى كه سوره صافات را در هر روز جمعه بخواند از هر آفتى محفوظ مى ماند، و هر بلائى در زندگى دنيا از او دفع مى گردد، خداوند وسيعترين روزى را در اختيارش مى گذارد، و او را در مال و فرزندان و بدن گرفتار زيانهاى شيطان رجيم و گردنكشان عنود نمى سازد، و اگر در آن روز و شب از دنيا برود خداوند او را شهيد مبعوث مى كند، و شهيد مى ميراند، و او را در بهشت با شهداء هم درجه مى سازد. با توجه به محتواى اين سوره كه در فصل نخست آمد و شرح آنرا خواهيد خواند دليل اينهمه ثوابهاى عظيم براى تلاوت اين سوره روشن مى شود زيرا مى دانيم هدف از تلاوت انديشه و سپس اعتقاد و بعد از آن عمل است ، و بدون شك كسى كه تلاوت اين سوره را با اين كيفيت انجام دهد هم از شر شياطين محفوظ خواهد ماند، هم از شرك پاك مى گردد و هم با داشتن اعتقاد صحيح و محكم و اعمال صالح و پند آموختن از سرگذشت انبياء و اقوام پيشين در زمره شهيدان قرار خواهد گرفت . ضمنا نامگذارى اين سوره به نام صافات به مناسبت آيه اول آن است .
ََآيه ۱ - ۵
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ الصفَّتِ صفًّا(۱) فَالزَّجِرَتِ زَجْراً(۲) فَالتَّلِيَتِ ذِكْراً(۳) إِنَّ إِلَهَكمْ لَوَحِدٌ(۴) رَّب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا وَ رَب الْمَشرِقِ(۵) ترجمه : به نام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - سوگند به آنها كه صف كشيده اند (و صفوف خود را منظم ساخته اند). ۲ - همانها كه قويا نهى مى كنند (و باز مى دارند). ۳ - و آنها كه پى درپى ذكر (الهى ) را تلاوت مى كنند. ۴ - كه معبود شما مسلما يكتاست . ۵ - پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنهاست و پروردگار مشرقها!
تفسير: فرشتگانى كه آماده انجام ماءموريتند اين سوره نخستين سوره از قرآن مجيد است كه اولين آيات آن با سوگندها شروع مى شود سوگندهائى پر معنا و انديشه انگيز، سوگندهائى كه فكر انسان را همراه خود به جوانب مختلف اين جهان مى كشاند، و آمادگى براى پذيرش حقايق مى دهد. درست است كه خداوند از همه راستگويان راستگوتر است ، و نيازى به سوگند ندارد، بعلاوه سوگند اگر براى مؤ منان باشد كه آنها بدون سوگند تسليمند، و اگر براى منكران باشد كه آنها اعتقادى به سوگندهاى الهى ندارند. ولى توجه به دو نكته مشكل سوگند را در تمام آيات قرآن كه از اين به بعد گهگاه با آن سر و كار داريم حل خواهد كرد. نخست اينكه : هميشه سوگند به امور پر ارزش و مهم ياد مى كنند، بنابراين سوگندهاى قرآن دليل بر عظمت و اهميت امورى است كه به آنها سوگند ياد شده ، و همين امر سبب انديشه هر چه بيشتر در مقسم به يعنى چيزى كه سوگند به آن ياد شده مى گردد، انديشه اى كه انسان را به حقايق تازه آشنا مى سازد. ديگر اينكه سوگند هميشه براى تاءكيد است ، و دليل بر اين است كه امورى كه براى آن سوگند ياد شده از امور كاملا جدى و مؤ كد است . از اين گذشته هرگاه گوينده ، سخن خود را قاطعانه بيان كند از نظر روانى در قلب شنونده بيشتر اثر مى گذارد مؤ منان را قوى تر، و منكران را نرمتر مى سازد. به هر حال در آغاز اين سوره به نام سه گروه برخورد مى كنيم كه به آنها سوگند ياد شده است .
نخست مى فرمايد: قسم به آنها كه صف كشيده اند و صفوف خود را منظم ساخته اند! (و الصافات صفا). همانها كه قويا نهى مى كنند و باز مى دارند (فالزاجرات زجرا). و آنها كه پى درپى تلاوت ذكر مى كنند (فالتاليات ذكرا). اين گروههاى سه گانه كيانند؟ و اين توصيفات درباره چه كسانى است ؟ و هدف نهائى از آن چيست ؟ مفسران در اينجا سخن بسيار گفته اند، اما معروف و مشهور آن است كه اينها اوصافى است براى گروههائى از فرشتگان . گروههائى كه براى انجام فرمان الهى در عالم هستى به صف ايستاده و آماده فرمانند. گروههائى از فرشتگان كه انسانها را از معاصى و گناه باز مى دارند، و وسوسه هاى شياطين را در قلوب آنها خنثى مى كنند، و يا مامور ابرهاى آسمانند و آنها را به هر سو مى رانند و آماده آبيارى سرزمينهاى خشك مى كنند. و بالاخره گروه هائى از فرشتگان كه آيات كتب آسمانى را به هنگام نزول وحى بر پيامبران مى خوانند.
قابل توجه اينكه : صافات جمع صافه است كه آن نيز به نوبه خود مفهوم جمعى دارد، و اشاره به گروهى است كه صف كشيده اند، بنابراين صافات بيانگر صفوف متعدد است . و «زاجرات » از ماده «زجر» به معنى راندن چيزى با صدا و فرياد است ، سپس در معنى گسترده ترى به كار رفته كه هر گونه طرد و منع را شامل مى شود. بنابراين زاجرات به معنى گروههائى است كه به منع و طرد و زجر ديگران مى پردازند. و تاليات از ماده تلاوت جمع تالى است ، و به معنى گروههائى است كه اقدام به تلاوت چيزى مى كنند. و با توجه به وسعت و گستردگى مفاهيم اين الفاظ جاى تعجب نيست كه مفسران تفسيرهاى گوناگونى براى آن ذكر كرده اند كه در عين حال تضادى با هم ندارد، و ممكن است همه آنها در مفهوم اين آيات جمع باشد، و مثلا منظور از صافات تمام صفوف فرشتگانى است كه آماده اجراى اوامر الهى در عالم آفرينش هستند، و نيز فرشتگانى است كه ماءمور نزول وحى بر پيامبران در عالم تشريعند، و همچنين صفوف رزمندگان و مجاهدان راه خدا و يا صفوف نمازگزاران و عبادت كنندگان .
هر چند قرآئن نشان مى دهد كه بيشتر مراد از آن فرشتگان است ، و در بعضى از روايات نيز به آن اشاره شده است . همچنين مانعى ندارد كه زجرات هم شامل فرشتگانى شود كه وسوسه هاى شياطين را از قلوب انسانها دور مى كنند، و هم انسانهائى كه به فريضه نهى از منكر مى پردازند و هم . و تاليات اشاره به تمام فرشتگان و جماعتهائى از مؤ منان باشد كه آيات الهى و ذكر خدا را پى درپى تلاوت مى كنند. در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه ظاهر آيات به مقتضاى عطف اين سه جمله بر يكديگر با فاء اين است كه اين سه گروه پشت سر يكديگر قرار دارند، آيا اين ترتيب از نظر انجام وظيفه است ؟ يا بر حسب مقام ؟ يا هر دو معنى ؟ پيدا است صف كشيدن و آماده شدن در مرحله نخست قرار دارد، سپس طرد كردن موانع از سر راه ، و بعد از آن بيان دستورات و اجراى آنها. از سوى ديگر آنها كه آماده اجراى فرمان مى شوند مقامى دارند، و آنها كه موانع را طرد مى كنند مقامى برتر، و آنها كه فرمانها را مى خوانند و به اجراء در مى آورند از همه بلند مقامترند. به هر حال سوگند پروردگار به همه اين گروهها حاكى از عظمت مقام آنها در پيشگاه او است ، و ضمنا الهام كننده اين حقيقت است كه رهروان راه حق نيز براى رسيدن به مقصود بايد از اين سه مرحله بگذرند: نخست صفوف خود را منظم سازند، و هر گروه در صف خود قرار گيرد. سپس به طرد موانع از سر راه ، و رفع مزاحمات با فرياد بلند، همان فريادى كه در مفهوم زجر نهفته شده است ، بپردازند، و بعد از آن آيات الهى و فرمانهاى پروردگار را بر قلوب آماده پى درپى بخوانند و در مقام تحقق بخشيدن به محتواى آن برآيند.
مجاهدان راه حق نيز راهى جز گذشتن از اين سه مرحله ندارند، همانگونه كه علما و دانشمندان راستين در تلاشهاى جمعى خود نيز بايد از همين برنامه الهام گيرند. و قابل توجه اينكه بعضى از مفسران آيات را به مجاهدان و بعضى به علماء تفسير كرده اند، ولى محدود ساختن مفهوم آيات به اين دو گروه بعيد به نظر مى رسد اما عموميت آيات بعيد نيست ، و اگر هم آن را مخصوص فرشتگان بدانيم باز ديگران مى توانند در زندگى خود از برنامه اين فرشتگان الهام بگيرند. امير مؤ منان على (عليه السلام ) نيز در نخستين خطبه نهج البلاغه ، آنجا كه سخن از فرشتگان مى گويد و آنها را به گروههاى مختلفى تقسيم مى كند، مى فرمايد: و صافون لا يتزايلون ، و مسبحون لا يسامون ، لا يغشاهم نوم العيون ، و لا سهو العقول ، و لا فترة الابدان ، و لا غفلة النسيان ، و منهم امناء على وحيه ، و السنة الى رسله : گروهى از آنان در صفوفى كه از هم پراكنده نمى شود قرار دارند، همواره تسبيح مى گويند و خسته نمى شوند، هيچگاه خواب چشمانشان را نمى پوشاند، و عقولشان گرفتار سهو و نسيان نمى گردد، سستى بدن دامان آنها را نمى گيرد، و غفلت نسيان بر آنان عارض نمى شود، و گروهى از آنان امناى وحى اويند، و زبانهايش به سوى پيامبران . آخرين سخن درباره اين آيات سه گانه اينكه : بعضى معتقدند سوگند در اين آيات به ذات پاك خدا ياد شده ، و كلمه رب در همه اينها در تقدير است ، و در معنى چنين بوده : و رب الصافات صفا و رب الزاجرات زجرا و رب التاليات ذكرا: سوگند به پروردگار گروههائى كه صف مى كشند و صفوف خود را منظم
مى سازند، و سوگند به پروردگار آنها كه طرد و زجر مى كنند، و سوگند به پروردگار آنها كه ذكر خدا را پى درپى تلاوت مى نمايند. كسانى كه آيات را چنين تفسير كرده اند گويا چنين مى پندارند كه چون به بندگان دستور داده شده به غير خدا قسم ياد نكنند پس خدا نيز به غير ذات خود قسم ياد نمى كند، به علاوه قسم بايد به امر مهمى باشد و مهم ذات پاك او است . اما آنها از اين نكته غفلت دارند كه حساب خدا از بندگانش جدا است ، او براى توجه دادن انسانها به آيات آفاقى و انفسى و نشانه هاى قدرتش در زمين و آسمان ، پيوسته به موجودات مختلف سوگند ياد مى كند، تا آنها را به تفكر در اين آيات وادارد، و از اين راه او را بشناسند. از اين گذشته در آياتى از قرآن مجيد - مانند آيات سوره والشمس - سوگند به موجودات جهان در كنار سوگند به ذات پاكش قرار گرفته ، و در آنجا تقدير گرفتن چيزى ممكن نيست ، مى فرمايد: و السماء و ما بنيها و الارض و ما طحاها و نفس و ما سواها: سوگند به آسمان و كسى كه آسمان را بنا كرده ، سوگند به زمين و آنكس كه زمين را گسترده ، و سوگند به روح و جان آدمى و آنكس كه آن را منظم ساخته است . به هر حال ظاهر آيات مورد بحث سوگند به اين گروههاى سه گانه است و تقدير گرفتن چيزى خلاف ظاهر است ، و بدون دليل نمى توان آن را پذيرفت . اكنون ببينيم اين سوگندهاى پر محتوا سوگند به صفوف فرشتگان و انسانها براى چه منظورى بوده است ؟ آيه بعد اين مطلب را روشن ساخته مى گويد: معبود شما مسلما يكتا است
(ان الهكم لواحد). سوگند به آن مقدساتى كه گفته شد كه بتها همه بر بادند، و هيچگونه شريك و شبيه و نظيرى براى پروردگار نيست . سپس مى افزايد: همان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو قرار دارد، و پروردگار مشرقها! (رب السماوات و الارض و ما بينهما و رب المشارق ). در اينجا دو سؤ ال پيش مى آيد: ۱ - بعد از ذكر آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو قرار گرفته ديگر چه نيازى به ذكر مشارق (مشرقها) مى باشد كه اين نيز جزئى از آن است . پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته روشن مى شود و آن اينكه : مشارق خواه اشاره به مشرقها و خاستگاههاى خورشيد در ايام سال بوده باشد، و يا مشرقهاى ستارگان مختلف آسمان ، همه داراى نظم و برنامه خاصى است كه نظام آنها علاوه بر نظام آسمانها و زمين قدرت و علم بى پايان آفريننده و مدبر آنها است . خورشيد آسمان در هر روز از سال از نقطه اى غير از نقطه روز قبل و بعد طلوع مى كند، و فاصله اين نقاط با يكديگر آنقدر منظم و دقيق است كه حتى يكهزارم ثانيه كم و زياد نمى شود، و هزاران هزار سال است كه نظم مشارق شمس برقرار مى باشد. در طلوع و غروب ستارگان ديگر نيز همين نظام حكمفرما است . بعلاوه اگر خورشيد اين مسير تدريجى را در طول سال نمى پيمود، فصول چهارگانه و بركات مختلفى كه از آن حاصل مى شود عايد ما نمى گشت ، و اين خود نشانه ديگرى بر عظمت و تدبير او است . از اين گذشته يكى ديگر از معانى مشارق اين است كه زمين به خاطر
كروى بودن هر نقطه اى از آن نسبت به نقطه ديگر مشرق يا مغرب محسوب مى شود، و به اين ترتيب آيه فوق ما را به كرويت زمين و مشرقها و مغربهاى آن توجه مى دهد (اراده هر دو معنى از آيه نيز بى مانع است ). ۲ - سؤ ال ديگر اينكه : چرا در مقابل مشارق سخن از مغارب به ميان نيامده همانگونه كه در آيه ۴۰ سوره معارج آمده است : فلا اقسم برب المشارق و المغارب : سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها! پاسخ اين است كه گاه بخشى از كلام را به قرينه بخش ديگر حذف مى كنند، و گاه هر دو را با هم مى آورند، و در اينجا ذكر مشارق قرينه اى است بر مغارب و اين تنوع در بيان از فنون فصاحت محسوب مى شود. و به گفته بعضى از مفسران اين نكته نيز قابل توجه است كه ذكر مشارق متناسب با طلوع وحى است كه به وسيله فرشتگان تاليات ذكرا بر قلب پاك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل گرديد.
ََآيه ۶ - ۱۰
آيه و ترجمه
إِنَّا زَيَّنَّا السمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ(۶) وَ حِفْظاً مِّن كلِّ شيْطنٍ مَّارِدٍ(۷) لا يَسمَّعُونَ إِلى الْمَلا الاَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِن كلِّ جَانِبٍ(۸) دُحُوراً وَ لهَُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ(۹) إِلا مَنْ خَطِف الخَْطفَةَ فَأَتْبَعَهُ شهَابٌ ثَاقِبٌ(۱۰) ترجمه : ۶ - ما آسمان پائين را با ستارگان تزيين كرديم . ۷ - و آن را از هر شيطان خبيثى حفظ نموديم . ۸ - آنها نمى توانند به (سخنان ) فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند (و هرگاه چنين بخواهند) از هر سو هدف تيرها قرار مى گيرند! ۹ - آنها به شدت به عقب رانده مى شوند، و براى آنان عذاب دائم است . ۱۰ - مگر آنها كه در لحظه اى كوتاه براى استراق سمع به آسمان نزديك شوند كه شهاب ثاقب آنها را تعقيب مى كند! تفسير: پاسدارى آسمان از نفوذ شياطين ! در آيات گذشته سخن از صفوف مختلف فرشتگان الهى بود كه ماموريتهاى بزرگى بر عهده دارند، و در آيات مورد بحث از نقطه مقابل آنها، يعنى گروههاى
شياطين و سرنوشت آنها، سخن مى گويد، و مى تواند مقدمه اى باشد براى ابطال اعتقاد جمعى از مشركان كه شياطين و جن را معبود خود قرار مى دادند، و در ضمن درسى از توحيد در لابلاى آن نهفته است . نخست مى گويد: ما آسمان نزديك (آسمان پائين ) را به زينت ستارگان تزيين كرده ايم (انا زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب ). به راستى يك نگاه به صفحه آسمان در شبهاى تاريك و پر ستاره ، چنان منظره زيبائى در نظر انسان مجسم مى سازد كه او را مسحور و مفتون خويش سازد. گوئى با زبان بى زبانى با ما سخن مى گويند، و رازهاى آفرينش را بازگو مى كنند گوئى همه شاعرند و زيباترين غزلهاى عشقى و عرفانى را پى درپى مى سرايند. چشمك زدنهاى آنها بيانگر رازهائى است كه جز در ميان عاشق و معشوق وجود ندارد. به راستى منظره ستارگان آسمان آنقدر زيبا است كه هرگز چشم از ديدن آن خسته نمى شود، بلكه خستگى را از تمام وجود انسان بيرون مى كند (هر چند اين مسائل در عصر و زمان ما براى شهرنشينانى كه در دود كارخانه ها غوطه ورند، و طبعا آسمانى تاريك و سياه دارند چندان مفهوم نيست ، ولى روستانشينان هنوز مى توانند ناظر اين گفته قرآنى يعنى تزيين آسمان با ستارگان درخشان باشند. جالب اينكه مى گويد: آسمان پائين را با كواكب تزيين كرديم در حالى كه فرضيه اى كه در آن زمان بر افكار و دانشمندان حاكم بود مى گفت فقط آسمان بالا آسمان ستارگان ثوابت است (آسمان هشتم طبق فرضيه بطلميوس ).
ولى چنانكه مى دانيم بطلان اين فرضيه اثبات شده و عدم پيروى قرآن از فرضيه نادرست مشهور آن زمان خود معجزه زنده اى از اين كتاب آسمانى است (دقت كنيد). نكته جالب ديگر اينكه از نظر علم امروز مسلم است كه چشمك زدن زيباى ستارگان به خاطر قشر هوائى است كه اطراف زمين را فرا گرفته ، و آنها را به اين كار وا مى دارد، و اين با تعبير السماء الدنيا (آسمان پائين ) بسيار مناسب است ، اما در بيرون جو زمين ، ستارگان خيره خيره نگاه مى كنند و فاقد تلؤ لؤ هستند. در آيه بعد به محفوظ بودن صحنه آسمان از نفوذ شياطين اشاره كرده مى گويد: ما آن را از هر شيطان خبيث و عارى از خير و نيكى حفظ كرديم (و حفظا من كل شيطان مارد). «مارد» از ماده مرد (بر وزن سرد) در اصل به معنى سرزمين بلندى است كه خالى از هرگونه گياه باشد، به درختى كه از برگ برهنه شود نيز امرد گويند، و به همين مناسبت بر نوجوانى كه مو در صورتش نروئيده اين كلمه اطلاق مى شود، و در اينجا منظور از مارد كسى است كه عارى از هرگونه خير و بركت و به تعبير خودمان بى همه چيز باشد. مى دانيم يكى از طرق حفظ آسمان از صعود شياطين به وسيله گروهى از ستارگان است كه شهب ناميده مى شود كه در آيات بعد به آن اشاره خواهد شد.
سپس مى افزايد: آنها نمى توانند به سخنان فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند، و اسرار غيب را از آنها نشنوند، و هرگاه بخواهند دست به چنين كارى زنند از هر سو هدف تيرهاى شهاب قرار مى گيرند! (لا سيسمعون الى الملا الا على و يقذفون من كل جانب ). آرى آنها به شدت به عقب رانده مى شوند، و از صحنه آسمان طرد مى گردند، و براى آنها عذاب دائم است (دحورا و لهم عذاب واصب ). لا يسمعون (كه به معنى لا يتسمعون است ) مفهومش اين است كه آنها مى خواهند اخبار ملا اعلى را بشنوند اما به آنها اجازه داده نمى شود. ملا اعلى به معنى فرشتگان عالم بالا است ، زيرا ملا در اصل به جماعت و گروهى گفته مى شود كه بر نظر واحدى اتفاق دارند و چشم ديگران را با اين هماهنگى و وحدت پر مى كنند، و اشراف و اعيان و اطرافيان مراكز قدرت را نيز ملا مى گويند زيرا كه وضع ظاهرى آنها چشم پركن است ، ولى هنگامى كه توصيف به اعلى مى شود اشاره به ملائكه كرام و فرشتگان والامقام حق است . يقذفون از ماده قذف به معنى پرتاب كردن و تير انداختن به مكان دور است ، و منظور در اينجا طرد شياطين به وسيله شهب مى باشد كه بعدا به شرح و تفسير آن خواهيم پرداخت ، و اين نشان مى دهد كه خداوند حتى به آنها اجازه نمى دهد به قلمرو ملا اعلى نزديك شوند. دحورا از ماده دحر (بر وزن دهر) به معنى راندن و دور ساختن است ، و واصب در اصل به معنى بيماريهاى مزمن است ، ولى به طور كلى به معنى دائم و مستمر و گاه به معنى خالص نيز آمده است .
در اينجا اشاره به اين است كه نه تنها شياطين از نزديك شدن به عرصه آسمان منع و طرد مى شوند بلكه سرانجام گرفتار عذاب دائم نيز مى گردند. در آخرين آيه مورد بحث به گروهى از شياطين سركش و جسور اشاره مى كند كه قصد صعود به عرصه بلند آسمان مى كنند، مى فرمايد: مگر آنها كه در لحظات كوتاهى به عرصه آسمان براى استراق سمع نزديك شوند كه شهاب ثاقب آنها را تعقيب مى كند و مى سوزاند! (الا من خطف الخطفة فاتبعه شهاب ثاقب ). خطفة يعنى چيزى را به سرعت ربودن . شهاب در اصل به معنى شعله اى است كه از آتش افروخته زبانه مى كشد، و به شعله هاى آتشينى كه در آسمان به صورت خط ممتد ديده مى شود نيز مى گويند. مى دانيم اينها ستاره نيستند، بلكه شبيه ستارگانند، قطعات سنگهاى كوچكى هستند كه در فضا پراكنده اند، و هنگامى كه در حوزه جاذبه زمين قرار گيرند به سوى زمين جذب شوند، و بر اثر سرعت و شدت برخورد آنها با هواى اطراف زمين مشتعل و برافروخته مى شوند. ثاقب به معنى نافذ و سوراخ كننده است ، گوئى بر اثر نور شديد صفحه چشم را سوراخ كرده و به درون چشم انسان نفوذ مى كند، و در اينجا اشاره به اين است كه به هر موجودى اصابت كند آنرا سوراخ كرده و آتش مى زند. به اين ترتيب دو گونه مانع در برابر نفوذ شياطين به صحنه آسمانها وجود دارد: مانع اول قذف و طرد از هر جانب است كه ظاهرا آن نيز بوسيله شهب صورت مى گيرد. مانع دوم عبارت از نوع خاصى از شهاب است كه شهاب ثاقب نام دارد، و در انتظار آنها است كه گاه و بى گاه خود را به ملاء اعلى براى استراق سمع
نزديك مى كنند، و مورد اصابت آن قرار مى گيرند. نظير همين معنى در آيه ۱۷ و ۱۸ سوره حجر آمده است آنجا كه مى گويد و حفظناها من كل شيطان رجيم الا من استرق السمع فاتبعه شهاب مبين : ما بروج آسمانى را از هر شيطان مطرودى حفظ مى كنيم ، مگر آنها كه استراق سمع كنند كه شهاب مبين آنان را تعقيب مى كند (مى راند و مى سوزاند) نظير همين تعبير در سوره ملك آيه ۵ نيز آمده است : و لقد زينا السماء الدنيا بمصابيح و جعلناها رجوما للشياطين : ما آسمان پائين را به وسيله چراغهائى تزيين كرديم و (قسمتى از) آنها را براى طرد شياطين قرار داديم . توضيح و تكميل در اين كه آيا بايد ظواهر اين الفاظ را حفظ كرد يا قرائنى در كار است كه بايد آنها را بر خلاف ظاهر تفسير كنيم ، و از قبيل تمثيل و تشبيه و كنايه بدانيم ؟ در ميان مفسران نظرهاى مختلفى وجود دارد. بعضى ظاهر اين آيات را بر همان معانى كه در بدو امر به نظر مى رسد حفظ كرده اند و گفته اند: در آسمانهاى نزديك و دور دست گروههائى از فرشتگان ساكنند و اخبار حوادث اين جهان پيش از آنكه در زمين صورت گيرد در آنجا منعكس است . گروهى از شياطين مى خواهند به آسمانها صعود كنند و با استراق سمع چيزى از آن اخبار را بدانند، و به كاهنان يعنى عوامل مربوط خود در ميان انسانها منتقل سازند، اينجا است كه شهابها كه همانند ستاره هاى متحرك و كشيده اى هستند به سوى آنها پرتاب مى شود، و آنها را به عقب مى راند، يا نابود مى كند. آنها مى گويند: ممكن است ما دقيقا مفاهيم اين تعبيرات را امروز درك نكنيم اما موظف هستيم ظواهر آنها را حفظ كرده و اطلاع بيشتر را به آينده واگذاريم .
اين تفسير را مرحوم طبرسى در مجمع البيان و آلوسى در روح المعانى و سيد قطب در فى ظلال و بعضى ديگر انتخاب كرده اند. در حالى كه بعضى ديگر عقيده دارند آيات فوق شبيه آياتى است كه از لوح و قلم و عرش و كرسى سخن مى گويد، و از قبيل تمثيل و كنايه است . آنها معتقدند اين آيات از قبيل تشبيه معقول به محسوس است ، و مصداق آيه ۴۳ سوره عنكبوت مى باشد كه مى فرمايد و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون : اينها مثلهائى است كه براى مردم مى زنيم و جز عالمان آن را درك نمى كنند! آنها سپس افزوده اند: منظور از آسمانهائى كه فرشتگان ساكن آن هستند عوالم ملكوت است كه افقش برتر از اين عالم حسى است ، و منظور از نزديك شدن شياطين به آسمان و استراق سمع و طرد شدن آنها به وسيله شهب اين است كه اين شياطين هرگاه به خواهند به عالم فرشتگان نزديك شوند تا از اسرار خلقت و حوادث آينده با خبر گردند به وسيله نور ملكوت كه طاقت تحمل آن را ندارد طرد مى شوند، و به واسطه حق ، اباطيل آنها نفى مى گردد، ذكر اين ماجرا به دنبال بحث از گروههاى فرشتگان را در آغاز اين سوره مؤ يد اين معنى مى شمرند. اين احتمال نيز وجود دارد كه سماء در اينجا كنايه از آسمان ايمان و معنويت است كه همواره شياطين تلاش مى كنند به اين محدود راه بيابند، و از طريق وسوسه در دل مؤ منان راستين نفوذ كنند اما پيامبران الهى و امامان معصوم (عليهم السلام ) و پيروان خط فكرى و عملى آنها با شهاب ثاقب علم و تقوى بر آنها هجوم مى برند و آنها را از نزديك شدن به اين آسمان منع مى كنند. ما اين تفسير را فقط به عنوان يك احتمال در اينجا مى آوريم و قرائن
و شواهدى براى آن در جلد يازدهم ذيل آيه ۱۸ سوره حجر ذكر كرده ايم (براى توضيح بيشتر در مورد اين قرائن به صفحات ۴۰ - ۵۱ جلد يازدهم مراجعه فرمائيد). اين سه تفسير متفاوت در معنى اين آيات قرآن مجيد و آيات مشابه آن بود.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |