تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۷۱: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۷۰ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۷۲}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۳۱: | خط ۳۳: | ||
<span id='link282'><span> | <span id='link282'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ | وَ الَّذِينَ كفَرُوا أَعْمَلُهُمْ كَسرَابِ بِقِيعَةٍ يحْسبُهُ الظمْئَانُ مَاءً حَتى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يجِدْهُ شيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سرِيعُ الحِْسابِ(۳۹) | ||
أَوْ كَظلُمَتٍ فى بحْرٍ | أَوْ كَظلُمَتٍ فى بحْرٍ لُّجِّىٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سحَابٌ ظلُمَت بَعْضهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَ مَن لَّمْ يجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ(۴۰) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۳۹ - و كسانى كه كافر شدند اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير، كه انسان تشنه آن را از دور آب مى پندارد، اما هنگامى كه به سراغ آن مى آيد چيزى نمى يابد! و خدا را نزد آن مى يابد و حساب او را صاف مى كند، و خداوند سريع الحساب است ! | ۳۹ - و كسانى كه كافر شدند اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير، كه انسان تشنه آن را از دور آب مى پندارد، اما هنگامى كه به سراغ آن مى آيد چيزى نمى يابد! و خدا را نزد آن مى يابد و حساب او را صاف مى كند، و خداوند سريع الحساب است ! | ||
خط ۷۹: | خط ۸۱: | ||
<span id='link285'><span> | <span id='link285'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
أَ لَمْ تَرَ | أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسبِّحُ لَهُ مَن فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ الطيرُ صفَّتٍ كلُّ قَدْ عَلِمَ صلاتَهُ وَ تَسبِيحَهُ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِمَا يَفْعَلُونَ(۴۱) | ||
وَ | وَ للَّهِ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ إِلى اللَّهِ الْمَصِيرُ(۴۲) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۴۱ - آيا نديدى كه براى خدا تسبيح مى كنند تمام آنان كه در آسمانها و زمينند و همچنين پرندگان به هنگامى كه بر فراز آسمان بال گسترده اند، هر يك از آنها نماز و تسبيح خود را مى داند، و خداوند به آنچه انجام مى دهند عالم است . | ۴۱ - آيا نديدى كه براى خدا تسبيح مى كنند تمام آنان كه در آسمانها و زمينند و همچنين پرندگان به هنگامى كه بر فراز آسمان بال گسترده اند، هر يك از آنها نماز و تسبيح خود را مى داند، و خداوند به آنچه انجام مى دهند عالم است . | ||
خط ۱۲۸: | خط ۱۳۰: | ||
بعلاوه آنها طبق آياتى كه قبلا اشاره كرديم در پيشگاه با عظمت او خاضعند و در برابر قوانين آفرينش تسليم ، و از سوى ديگر با تمام وجود خود صفات كماليه خدا را بازگو مى كنند، و هر گونه نقصى را از او نفى مى نمايند، و به اين ترتيب عبادات چهارگانه آنها حمد و تسبيح و دعا و سجود تكميل مى شود. | بعلاوه آنها طبق آياتى كه قبلا اشاره كرديم در پيشگاه با عظمت او خاضعند و در برابر قوانين آفرينش تسليم ، و از سوى ديگر با تمام وجود خود صفات كماليه خدا را بازگو مى كنند، و هر گونه نقصى را از او نفى مى نمايند، و به اين ترتيب عبادات چهارگانه آنها حمد و تسبيح و دعا و سجود تكميل مى شود. | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۷۰ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۷۲}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۱۱
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
نكته ها:
نكات اين آيات را از آنجا كه با تفسير آيات آميخته بود در لابلاى آن بيان
كرديم اما چند بخش از روايات باقى مانده است كه ذكر آنها براى تكميل اين بحث تفسير لازم است : ۱ - در كتاب «روضه كافى » از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير آيه نور فرمود: ان المشكاة قلب محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، و المصباح النور الذى فيه العلم ، و الزجاجة قلب على او نفسه : ((مشكات قلب محمد است ، و مصباح همان نور علم و هدايت ، و زجاجه اشاره به على (عليه السلام ) يا قلب او است كه بعد از رحلت پيامبر اين مصباح در آن قرار گرفت )). ۲ - در حديث ديگرى كه در «توحيد صدوق » آمده است چنين مى خوانيم : امام باقر (عليه السلام ) فرمود: ان المشكاة نور العلم فى صدر النبى (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و الزجاجة صدر على ... و نور على نور امام مؤ يد بنور العلم و الحكمة فى اثر الامام من آل محمد، و ذلك من لدن آدم الى ان تقوم الساعة ، فهؤ لاء الاوصياء الذين جعلهم الله عز و جل خلفاء فى ارضه و حججه على خلقه ، لاتخلوا الارض فى كل عصر من واحد منهم : «مشكات » نور علم در سينه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است و «زجاجه » سينه على (عليه السلام ) است ، و «نور على نور» امامانى از آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هستند كه يكى بعد از ديگرى مى آيند و با نور علم و حكمت مؤ يدند، و اين رشته از آغاز خلقت آدم تا پايان جهان ادامه داشته و دارد، اينها همان اوصيائى هستند كه خداوند آنان را خلفاى در زمين قرار داده ، و حجت خويش بر بندگانش ، و در هيچ عصر و زمانى صفحه روى زمين از آنها خالى نبوده است و نخواهد بود)). ۳ - در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) «مشكات » به فاطمه (عليه السلام ) و «مصباح » به حسن (عليه السلام ) و «زجاجه » به حسين تفسير شده است . البته همان گونه كه قبلا هم اشاره كرديم آيات مفهوم وسيعى دارد كه هر يك از روايات فوق بيان مصداق روشنى از آن است . بى آنكه از عموميت آيه
صرفنظر شود و به اين ترتيب هيچگونه تضادى در روايات نيست . ۴ - در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم كه با «قتاده » فقيه معروف اهل بصره گفتگوئى داشت ، و در ضمن از حضور در مجلس امام (عليه السلام ) و ابهت خاص آنحضرت كه سراسر قلب او را فرا گرفته بود اظهار شگفتى كرد، امام به او فرمود: آيا مى دانى كجا نشسته اى ؟ در برابر همانها كه خدا درباره آنها گفته : فى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والاصال رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة . سپس فرمود: فانت ثم و نحن اولئك : تو آن هستى كه گفتى (فقيه اهل بصره ) و ما اين هستيم كه قرآن مى گويد! قتاده در جواب گفت : صدقت و الله ، جعلنى الله فداك ، و الله ما هى بيوت حجارة ولاطين : «راست گفتى فدايت گردم ، به خدا سوگند منظور خانه هاى سنگى و گلى نيست » (منظور خانه هاى وحى و ايمان و هدايت است ). ۵ - در حديث ديگرى نقل شده كه درباره اين گروه از مردان الهى كه پاسدار وحى و هدايتند فرمود: هم التجار الذين لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله ، اذا دخل مواقيت الصلوة ادوا الى الله حقه فيها: «آنها تاجرانى هستند كه تجارت و بيع آنان را از ياد خدا غافل نمى سازد، هنگامى كه وقت نماز داخل مى شود حق آن را اداء مى كنند». اشاره به اينكه آنها در عين فعاليتهاى سازنده و مثبت اقتصادى تمام فعاليتهايشان تحت الشعاع نام خدا است ، و چيزى را بر آن مقدم نمى شمردند.
۶ - درخت زيتون چنانكه در آيات فوق خوانديم به عنوان شجره مباركه (درخت پر بركت ) توصيف شده است . و اگر در آن روز كه قرآن نازل شد اهميت اين تعبير بر همگان روشن نبود امروز براى ما واضح و آشكار است ، چرا كه دانشمندان بزرگى كه ساليان دراز از عمر خود را در راه مطالعه خواص گوناگون گياهان صرف كرده اند به ما مى گويند از اين درخت با بركت محصولى به دست مى آيد كه از مفيدترين و پرارزشترين روغنها است و نقش مؤ ثرى در سلامت بدن دارد. ابن عباس مى گويد اين درخت تمام اجزايش مفيد و سودمند است حتى در خاكستر آن نيز فائده و منفعتى است ، و اولين درختى است كه بعد از طوفان نوح (عليه السلام ) روئيد و پيامبران در حق آن دعا كرده اند كه درخت پر بركتى باشد. ۷ - مفسران بزرگ در تفسير جمله نور على نور تعبيرات گوناگونى دارند: مرحوم طبرسى در مجمع البيان مى گويد: اشاره به پيامبرانى است كه يكى بعد از ديگرى از يك نسل و يك ريشه به وجود مى آيند و راه هدايت را تداوم مى بخشند. فخر رازى در تفسير خود مى گويد: اشاره به اجتماع اشعه نور و تراكم آنها است آنچنان كه درباره مؤ من وارد شده : ((مؤ من در ميان چهار حالت قرار دارد: اگر موهبتى به او برسد خدا را شكر مى گويد، و اگر مصيبتى رسد صابر و با استقامت است ، اگر سخن بگويد راست مى گويد، و اگر داورى كند عدالت را مى جويد، او در ميان توده هاى مردم ناآگاه همچون انسان زنده اى در ميان مردگان است ، او در ميان پنج نور در حركت است سخنش نور، عملش نور، محل ورودش نور، محل خروجش نور، و هدفش نور خدا در روز قيامت است . اين احتمال نيز وجود دارد كه نور اول كه در آيه آمده است اشاره به نور
هدايت الهى از طريق وحى است ، و نور دوم نور هدايتش از طريق عقل ، و يا نور اول نور هدايت تشريع است و نور دوم نور هدايت تكوينى است بنابراين نورى است بر فراز نور. و به اين ترتيب اين جمله گاه تفسير به منابع مختلف نور شده (انبياء) و گاه به انواع مختلف نور، و گاه به مراحل گوناگون آن و در عين حال همه آنها ممكن است در مفهوم آيه جمع باشد كه مفهومش گسترده است (دقت كنيد).
آيه ۳۹ - ۴۰
آيه و ترجمه
وَ الَّذِينَ كفَرُوا أَعْمَلُهُمْ كَسرَابِ بِقِيعَةٍ يحْسبُهُ الظمْئَانُ مَاءً حَتى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يجِدْهُ شيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سرِيعُ الحِْسابِ(۳۹) أَوْ كَظلُمَتٍ فى بحْرٍ لُّجِّىٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سحَابٌ ظلُمَت بَعْضهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَ مَن لَّمْ يجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ(۴۰) ترجمه : ۳۹ - و كسانى كه كافر شدند اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير، كه انسان تشنه آن را از دور آب مى پندارد، اما هنگامى كه به سراغ آن مى آيد چيزى نمى يابد! و خدا را نزد آن مى يابد و حساب او را صاف مى كند، و خداوند سريع الحساب است ! ۴۰ - يا همچون ظلماتى است در يك درياى پهناور، كه موج آن را پوشانيده ، و بر فراز آن موج ديگرى است ، و بر فراز آن ابرى تاريك ، ظلمتهائى است يكى بر فراز ديگر آنچنان كه هر گاه دست خود را خارج كند ممكن نيست آن را ببيند! و كسى كه خدا نورى براى او قرار نداده ، نورى براى او نيست !
تفسير: اعمالى همچون سراب ! از آنجا كه در آيات گذشته سخن از نور خدا، نور ايمان و هدايت ، بود، براى تكميل اين بحث ، و روشن شدن حال آنها در مقايسه با ديگران ، در آيات مورد بحث سخن از ظلمت كفر و جهل و بى ايمانى ، و كافران تاريكدل و منافقان گمراه مى گويد، سخن از كسانى مى گويد كه به عكس مؤ منان كه زندگى و افكارشان «نور على نور» بود، وجود آنها «ظلمات بعضها فوق بعض » است ! سخن از كسانى است كه در بيابان خشك و سوزان زندگى بجاى آب به دنبال سراب مى روند، و از تشنگى جان مى دهند، در حالى كه مؤ منان در پرتو ايمان چشمه زلال هدايت را يافته و در كنار آن آرميده اند. نخست مى گويد: «كسانى كه كافر شدند اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير، كه انسان تشنه آن را از دور آب مى پندارد» (و الذين كفروا اعمالهم كسراب بقيعة يحسبه الظمان مااء). «اما هنگامى كه به سراغ آن مى آيد چيزى نمى يابد» (حتى اذا جائه لم يجده شيئا). «اما خدا را نزد اعمال خود مى يابد و حساب او را صاف مى كند»! (و وجدالله عنده فوفاه حسابه ). «و خداوند سريع الحساب است »! (و الله سريع الحساب ). «سراب » در اصل از ماده «سرب » (بر وزن شرف ) به معنى راه رفتن در سراشيبى است و «سرب » (بر وزن حرب ) به معنى راه سراشيبى است ، به همين مناسبت «سراب » به تلالؤ ى مى گويند كه از دور در بيابانها و سراشيبى ها نمايان مى شود و به نظر مى رسد كه در آنجا آب وجود دارد، در حالى كه چيزى
جز انعكاس نور آفتاب نيست . «قيعه » به عقيده بعضى جمع «قاعه » به معنى زمين گسترده و وسيعى است كه آب و گياه ندارد و به تعبير ديگر به زمينهاى كوير مانند مى گويند كه سراب نيز غالبا در آنجا به چشم مى خورد. ولى جمعى از مفسران و ارباب لغت اين كلمه را مفرد مى دانند كه جمع آن «قيعان » يا «قيعات » است . گر چه از نظر معنى در اينجا تفاوت چندانى وجود ندارد ولى تناسب آيه ايجاب مى كند كه مفرد باشد زيرا «سراب » به صورت مفرد ذكر شده و طبعا چنين سرابى در يك بيابان خواهد بود نه در بيابانها (دقت كنيد). سپس به مثال دوم مى پردازد و مى گويد: «و يا اعمال اين كافران همانند ظلماتى است در يك اقيانوس پهناور كه موج آن را پوشانده ، و بر فراز موج موج ديگرى است و بر فراز آن ابر تاريكى قرار گرفته است » (او كظلمات فى بحر لجى يغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ). و به اين ترتيب «ظلمتهائى است كه يكى بر فراز ديگرى قرار گرفته »! (ظلمات بعضها فوق بعض ). «آنچنان كه هر كس در ميان آن گرفتار شود آنقدر تاريك و ظلمانى است كه اگر دست خود را بيرون آورد ممكن نيست آن را ببيند»! (اذا اخرج يده لم يكد يراها).
آرى نور حقيقى در زندگى انسانها فقط نور ايمان است و بدون آن فضاى حيات تيره و تار و ظلمانى خواهد بود، اما اين نور ايمان تنها از سوى خدا است و كسى كه خدا نورى برايش قرار نداده نورى براى او نيست (و من لم يجعل الله له نورا فما له من نور). براى درك عمق اين مثال قبلا لازم است به معنى واژه «لجى » توجه شود. «لجى » (بر وزن گرجى ) به معنى درياى عميق و پهناور است و در اصل از ماده لجاج به معنى پيگيرى كردن كارى است (كه معمولا در مورد كارهاى نادرست گفته مى شود) سپس به پيگيرى امواج دريا و قرار گرفتن آنها پشت سر هم گفته شده است . و از آنجا كه دريا هر قدر عميقتر و گسترده تر باشد امواجش بيشتر است اين واژه در مورد درياهاى عميق و پهناور به كار مى رود. اكنون درياى خروشان و مواجى را در نظر بگيريد كه بسيار عميق و ژرف است و مى دانيم نور آفتاب كه قويترين نورها است تا حد معينى در دريا نفوذ مى كند و آخرين اشعه آن تقريبا در عمق هفتصد متر محو و نابود مى گردد، بطورى كه در اعماق بيشتر ظلمت دائم و شب جاويدان حكمفرما است ، چرا كه مطلقا در آنجا نورى نفوذ نمى كند. اين را نيز مى دانيم كه آب اگر صاف و بدون تلاطم باشد نور را بهتر منعكس مى كند ولى امواج متلاطم شعاع نور را در هم مى شكند و مقدار كمترى از آن به اعماق آب منتقل مى گردد. اگر بر اين امواج خروشان اين موضوع را نيز اضافه كنيم كه ابرى تيره و تار بر بالاى آنها سايه افكنده باشد ظلمتى كه از آن حاصل مى شود ظلمتى است فوق العاده متراكم .
ظلمت اعماق آب از يكسو، ظلمت امواج خروشان از سوى ديگر، ظلمت ابر تاريك از سوى سوم ، ظلماتى است كه بر روى يكديگر قرار گرفته است ، و بديهى است كه در چنين ظلمتى نزديكترين اشياء قابل رؤ يت نخواهد بود، حتى اگر انسان دست خود را نزديك چشمش قرار دهد آن را نمى بيند. كافرانى كه از نور ايمان بى بهره اند به كسى مى مانند كه در چنين ظلمت مضاعفى گرفتار شده است ، بعكس مؤ منان روشن ضمير كه مصداق نور على نورند. بعضى از مفسران گفته اند كه اين ظلمتهاى سه گانه اى كه افراد بى ايمان در آن غوطه ورند عبارتند از ظلمت اعتقاد غلط، و ظلمت گفتار نادرست ، و ظلمت كردار بد، و به تعبير ديگر اعمال افراد بى ايمان هم از نظر زير بنا تاريك است و هم از نظر انعكاسى كه در سخنان آنها دارد و هم به خاطر هماهنگيش با سائر اعمال زشتشان از هر نظر ظلمانى است . بعضى ديگر گفته اند اين ظلمتهاى سه گانه عبارت از مراحل جهل آنها است : نخست اينكه نمى دانند، دوم اينكه نمى دانند كه نمى دانند، سوم اينكه با اينحال فكر مى كنند مى دانند كه همان جهل مركب و مضاعف است . بعضى ديگر گفته اند از آنجا كه عامل اصلى شناخت ، طبق تصريح قرآن ، سه چيز است : قلب و چشم و گوش (البته قلب به معنى عقل ) چنانكه در آيه ۷۸ سوره نحل آمده : و الله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا و جعل لكم السمع و الابصار و الافئده : «خداوند شما را از شكم مادران برون فرستاد در حالى كه چيزى نمى دانستيد، و براى شما گوش و چشم و دل قرار داد» ولى كفار هم نور قلب را از دست داده اند و هم نور سمع و بصر را و در اين ظلمتها غوطه ورند!.
اما روشن است كه اين سه تفسير منافاتى با هم ندارند، و ممكن است آيه ناظر به همه آنها باشد. به هر حال در دو آيه فوق در يك جمع بندى نهائى به اينجا مى رسيم كه اعمال افراد بى ايمان نخست به نور كاذبى تشبيه شده كه همچون يك سراب در بيابان خشك و سوزان ظاهر مى شود، سرابى كه نه تنها عطش تشنه كامان را فرو نمى نشاند بلكه به خاطر دوندگى بيشتر آن را افزايش مى دهد. سپس از اين نور كاذب كه اعمال ظاهر فريب منافقان بى ايمان است وارد مرحله باطن اين اعمال مى شود، باطنى هولناك مملو از ظلمتها و تاريكيهاى متراكم و هراس انگيز، باطنى وحشتناك كه تمام حواس انسانى در آن از كار مى افتد و نزديكترين اشياء محيط بر او پنهان مى گردد، حتى خودش را نمى تواند ببيند تا چه رسد به ديگران را! بديهى است در چنين ظلمت هول انگيزى ، انسان در تنهائى مطلق و جهل و بى خبرى كامل فرو مى رود، نه راه را پيدا مى كند، نه همسفرانى دارد، نه موضع خود را مى شناسد، نه وسيله اى در اختيار دارد، چرا كه از منبع نور يعنى الله كسب روشنائى نكرده ، و در حجاب خودخواهى و جهل و نادانى فرو رفته است . اگر فراموش نكرده باشيد گفتيم نور سرچشمه تمام زيبائيها، روشنائيها، حيات و زندگى و جنبش و حركت است ، اما به عكس ظلمت منبع زشتيها، مرگ و نيستى ، سكون و سكوت مى باشد، ظلمت كانون وحشت و نفرت است ، ظلمت همراه با سردى و افسردگى است ، و چنين است حال كسانى كه نور ايمان را از دست مى دهند و در ظلمت كفر فرو مى روند.
آيه ۴۱ - ۴۲
آيه و ترجمه
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسبِّحُ لَهُ مَن فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ الطيرُ صفَّتٍ كلُّ قَدْ عَلِمَ صلاتَهُ وَ تَسبِيحَهُ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِمَا يَفْعَلُونَ(۴۱) وَ للَّهِ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ إِلى اللَّهِ الْمَصِيرُ(۴۲) ترجمه : ۴۱ - آيا نديدى كه براى خدا تسبيح مى كنند تمام آنان كه در آسمانها و زمينند و همچنين پرندگان به هنگامى كه بر فراز آسمان بال گسترده اند، هر يك از آنها نماز و تسبيح خود را مى داند، و خداوند به آنچه انجام مى دهند عالم است . ۴۲ - و از براى خداست حكومت و مالكيت آسمانها و زمين و بازگشت تمامى موجودات به سوى اوست . تفسير: همه تسبيحگوى او هستند در آيات گذشته سخن از نور خدا، نور هدايت و ايمان و ظلمات متراكم كفر و ضلالت بود، و در آيات مورد بحث از دلائل توحيد كه نشانه هاى انوار الهى و اسباب هدايت است ، سخن مى گويد: نخست روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، مى گويد: «آيا نديدى كه تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند براى خدا تسبيح مى كنند»؟! (الم تر ان الله يسبح له من فى السماوات و من فى الارض ). «و پرندگان در حالى كه بالها را بر فراز آسمان گسترده اند مشغول تسبيح او هستند»؟! (و الطير صافات ).
«همه آنها از نماز و تسبيح خود، آگاه و باخبرند» (كل قد علم صلوته و تسبيحه ). «و خداوند از تمام اعمالى كه آنها انجام مى دهند آگاه است » (و الله عليم بما يفعلون ). و از آنجا كه اين تسبيح عمومى موجودات دليلى بر خالقيت پروردگار است و خالقيت او دليل بر مالكيت او نسبت به مجموعه جهان هستى است ، و نيز دليل بر آن است كه همه موجودات به سوى او باز مى گردند، اضافه مى كند: «و از براى خدا است مالكيت آسمانها و زمين ، و بازگشت تمامى موجودات به سوى او است »(و لله ملك السماوات و الارض و الى الله المصير). اين احتمال نيز در پيوند اين آيه با آيه قبل وجود دارد كه در آخرين جمله آيه گذشته سخن از علم خداوند به اعمال همه انسانها و تسبيح كنندگان بود، و در اين آيه به دادگاه عدل او در جهان ديگر، و مالكيت خداوند نسبت به همه آسمان و زمين و حق قضاوت و داورى او اشاره مى كند. نكته ها: ۱ - جمله الم تر آيا نديدى به گفته بسيارى از مفسران به معنى الم تعلم (آيا نمى دانى ) است ، زيرا تسبيح عمومى موجودات جهان چيزى نيست كه با چشم ديده شود، بلكه به هر معنى كه باشد با قلب و عقل ، درك مى گردد، اما از آنجا كه اين مساءله آنقدر واضح است كه گوئى با چشم ديده مى شود، تعبير به «الم تر» شده است . اين نكته نيز قابل توجه است كه مخاطب در اين آيه گرچه شخص پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى باشد اما به گفته جمعى از مفسران منظور از آن عموم مردم است ،
و اين در قرآن امثال و نظائر فراوان دارد. اما بعضى گفته اند اين خطاب در مرحله رؤ يت و مشاهده مخصوص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، چرا كه خداوند درك و ديدى به او داده بود كه تسبيح و حمد همه موجودات اين عالم را مشاهده مى كرد، و همچنين بندگان خاص خدا كه پيرو مكتب اويند به مقام شهود عينى مى رسند، ولى در مورد عموم مردم جنبه شهود عقلى و علمى دارد نه شهود عينى . ۲ - تسبيح عمومى موجودات عالم آيات مختلف قرآن سخن از چهار عبادت در مورد همه موجودات اين جهان بزرگ مى گويد: تسبيح ، حمد، سجده و نماز، در آيه مورد بحث سخن از نماز و «تسبيح » بود. و در آيه ۱۵ سوره رعد سخن از «سجود» عمومى است و لله يسجد من فى السماوات و الارض . و در آيه ۴۴ سوره اسراء سخن از «تسبيح » و «حمد» تمامى موجودات عالم هستى است و ان من شى ء الا يسبح بحمده . درباره حقيقت «حمد» و «تسبيح » عمومى موجودات جهان ، و تفسيرهاى گوناگونى كه در اين زمينه گفته شده است در ذيل آيه ۴۴ سوره اسراء مشروحا بحث كرده ايم كه فشرده آن را در اينجا مى آوريم : در اينجا دو تفسير قابل توجه وجود دارد: ۱ - تمامى ذرات اين عالم اعم از آنچه آن را عاقل مى شماريم يا بى جان يا غير عاقل همه داراى نوعى درك و شعورند، و در عالم خود تسبيح و حمد خدا مى گويند، هر چند ما قادر به درك آن نيستيم ، شواهدى از آيات قرآن نيز براى
اين تفسير اقامه شده است . ۲ - منظور از تسبيح و حمد همان چيزى است كه ما آن را «زبان حال » مى ناميم ، يعنى مجموعه نظام جهان هستى و اسرار شگفت انگيزى كه در هر يك از موجودات اين عالم نهفته است ، با زبان بيزبانى ، با صراحت و به طور آشكار از قدرت و عظمت خالق خود، و علم و حكمت بى انتهاى او سخن مى گويند، چرا كه هر موجود بديع و هر اثر شگفت انگيزى ، حتى يك تابلو نفيس نقاشى يا يك قطعه شعر زيبا و نغز، حمد و تسبيح ابداع كننده خود مى گويد، يعنى از يكسو صفات بر جسته او را بيان مى دارد (حمد) و از سوى ديگر عيب و نقص را از او نفى مى كند (تسبيح ) تا چه رسد به اين جهان با عظمت و آنهمه عجائب و شگفتى هاى بى پايانش . (براى شرح بيشتر به جلد ۱۲ تفسير نمونه صفحه ۱۳۳ به بعد مراجعه فرمائيد). البته اگر جمله «يسبح له من فى السماوات و الارض » به معنى تسبيح گفتن كسانى كه در آسمانها و زمين هستند بگيريم و ظاهر كلمه «من » را در ذوى - العقول حفظ كنيم ، «تسبيح » در اينجا به معنى اول خواهد بود كه يك تسبيح آگاهانه و اختيارى است ولى لازمه اين سخن آن است كه براى پرندگان نيز چنين شعورى قائل باشيم زيرا پرندگان در آيه فوق در كنار «من فى السماوات » قرار گرفته اند، البته اين موضوع عجيب نيست ، زيرا در بعضى ديگر از آيات قرآن چنين دركى براى بعضى از پرندگان آمده است (به تفسيرى كه در ذيل آيه ۳۸ سوره انعام جلد ۵ صفحه ۲۲۱ آورديم مراجعه فرمائيد). ۳ - تسبيح ويژه پرندگان در اينكه چرا در آيه فوق از ميان تمام موجودات جهان روى تسبيح
پرندگان ، آنهم در حالتى كه بالهاى خود را بر فراز آسمان گسترده اند تكيه شده نكته اى وجود دارد و آن اينكه : پرندگان علاوه بر تنوع فوق العاده زيادشان ، ويژگيهائى دارند كه چشم و دل هر عاقلى را به سوى خود جذب مى كنند، اين اجسام سنگين بر خلاف قانون جاذبه بر فراز آسمانها با سرعت زياد و برق آسا حركت مى كنند، مخصوصا هنگامى كه بالهاى خود را صاف نگه داشته اند و بر امواج هوا سوارند و بى آنكه فشارى به خود آورند با سرعت به هر سو كه مايل باشند مى چرخند و پيش مى روند وضع جالبى دارند. آگاهيهاى عجيب آنها در مسائل هواشناسى و اطلاعات عميقشان از وضع جغرافيائى زمين به هنگام مسافرت و مهاجرت از قاره اى به قاره ديگر حتى از مناطق قطب شمال به قطب جنوب ، و دستگاه هدايت كننده مرموز و عجيبى كه آنان را در اين سفر طولانى حتى به هنگامى كه آسمان پوشيده از ابر است راهنمائى مى كند از شگفت انگيزترين مسائل ، و از روشنترين دلائل توحيد است . رادار مخصوصى كه در وجود شب پره ها قرار دارد كه به وسيله آن در ظلمت و تاريكى شب تمام موانع را بر سر راه خود مى بيند، و حتى گاه ماهى را در زير امواج آب نشانه گيرى كرده و با يك حركت برق آسا او را بيرون مى كشد، از ويژگيهاى حيرت انگيز اين پرنده است !! به هر حال عجائبى در وجود پرندگان نهفته شده كه قرآن به خاطر آن مخصوصا روى آنها تكيه كرده است . ۴ - تفسير جمله «كل قد علم صلاته و تسبيحه » جمعى از مفسران ضمير «علم » را به «كل » بر گردانده اند كه طبق آن مفهوم جمله فوق چنين مى شود: «هر يك از كسانى كه در زمين و آسمان هستند و همچنين پرندگان ، از نماز و تسبيح خود آگاهند.
ولى بعضى ديگر آن را به خدا باز گردانده اند، يعنى خداوند از نماز و تسبيح هر يك از آنان آگاه است ، اما تفسير اول با معنى آيه متناسبتر مى باشد، به اين ترتيب هر يك از تسبيح كنندگان راه و رسم تسبيح و شرائط و ويژگى هاى نماز خود را مى داند، اگر منظور ((تسبيح آگاهانه » باشد مفهوم اين سخن روشن است اما اگر با زبان حال باشد مفهومش اين است كه هر كدام نظام ويژه اى دارند كه به نوعى گوياى عظمت پروردگار است و هر كدام چهرهاى از قدرت و حكمت اويند. ۵ - منظور از «صلاة » چيست ؟ جمعى از مفسران مانند مرحوم طبرسى در «مجمع البيان » و «آلوسى » در «روح البيان » صلاة را در اينجا به معنى «دعا» تفسير كرده اند كه مفهوم اصلى آن در لغت همين است . و به اين ترتيب موجودات زمين و آسمان با زبان حال ، يا زبان قال ، در پيشگاه خدا دعا مى كنند، و از محضر او تقاضاى فيض دارند، و او هم كه فياض مطلق است بر حسب استعدادهايشان به آنها مى بخشد و دريغ ندارد. منتهى هر كدام در عالم خود مى دانند چه نيازى دارند و چه بايد بخواهند و چه دعائى كنند. بعلاوه آنها طبق آياتى كه قبلا اشاره كرديم در پيشگاه با عظمت او خاضعند و در برابر قوانين آفرينش تسليم ، و از سوى ديگر با تمام وجود خود صفات كماليه خدا را بازگو مى كنند، و هر گونه نقصى را از او نفى مى نمايند، و به اين ترتيب عبادات چهارگانه آنها حمد و تسبيح و دعا و سجود تكميل مى شود.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |