تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۶۹: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۶۸ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۷۰}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۴: | ||
<span id='link271'><span> | <span id='link271'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ أَنكِحُوا الاَيَمَى مِنكمْ وَ الصلِحِينَ مِنْ عِبَادِكمْ وَ إِمَائكمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ | وَ أَنكِحُوا الاَيَمَى مِنكمْ وَ الصلِحِينَ مِنْ عِبَادِكمْ وَ إِمَائكمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ وَ اللَّهُ وَسِعٌ عَلِيمٌ(۳۲) | ||
وَ لْيَستَعْفِفِ | وَ لْيَستَعْفِفِ الَّذِينَ لا يجِدُونَ نِكاحاً حَتى يُغْنِيهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَب مِمَّا مَلَكَت أَيْمَنُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيراً وَ ءَاتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِى ءَاتَاكُمْ وَ لا تُكْرِهُوا فَتَيَتِكُمْ عَلى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تحَصناً لِّتَبْتَغُوا عَرَض الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۳۳) | ||
وَ لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكمْ ءَايَتٍ | وَ لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكمْ ءَايَتٍ مُّبَيِّنَتٍ وَ مَثَلاً مِّنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكمْ وَ مَوْعِظةً لِّلْمُتَّقِينَ(۳۴) | ||
<center> تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۵۶ </center> | <center> تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۵۶ </center> | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
خط ۱۷۱: | خط ۱۷۳: | ||
و نيز «'''موعظه و پند و اندرزى براى پرهيزكاران '''» (و موعظة للمتقين ) | و نيز «'''موعظه و پند و اندرزى براى پرهيزكاران '''» (و موعظة للمتقين ) | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۶۸ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۷۰}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۱۰
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
نكته ها:
فلسفه حجاب
بدون شك در عصر ما كه بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذارده اند و افراد غربزده ، بى بند و بارى زنان را جزئى از آزادى او مى دانند سخن از حجاب گفتن براى اين دسته ناخوشايند و گاه افسانه اى است متعلق به زمانهاى گذشته ! ولى مفاسد بى حساب و مشكلات و گرفتاريهاى روز افزونى كه از اين آزاديهاى بى قيد و شرط به وجود آمده سبب شده كه تدريجا گوش شنوائى براى اين سخن پيدا شود.
البته در محيطهاى اسلامى و مذهبى ، مخصوصا در محيط ايران بعد از انقلاب جمهورى اسلامى ، بسيارى از مسائل حل شده ، و به بسيارى از اين سؤ الات عملا پاسخ كافى و قانع كننده داده شده است ، ولى باز اهميت موضوع ايجاب مى كند كه اين مساءله به طور گسترده تر مورد بحث قرار گيرد. مساءله اين است كه آيا زنان (با نهايت معذرت ) بايد براى بهره كشى از طريق سمع و بصر و لمس (جز آميزش جنسى ) در اختيار همه مردان باشند و يا بايد اين امور مخصوص همسرانشان گردد. بحث در اين است كه آيا زنان در يك مسابقه بى پايان در نشان دادن اندام خود و تحريك شهوات و هوسهاى آلوده مردان درگير باشند و يا بايد اين مسائل از محيط اجتماع بر چيده شود، و به محيط خانواده و زندگى زناشوئى اختصاص يابد؟! اسلام طرفدار برنامه دوم است و حجاب جزئى از اين برنامه محسوب مى شود، در حالى كه غربيها و غربزدههاى هوسباز طرفدار برنامه اولند! اسلام مى گويد كاميابيهاى جنسى اعم از آميزش و لذتگيريهاى سمعى و بصرى و لمسى مخصوص به همسران است و غير از آن گناه ، و مايه آلودگى و ناپاكى جامعه مى باشد كه جمله «ذلك ازكى لهم » در آيات فوق اشاره به آن است . فلسفه حجاب چيز مكتوم و پنهانى نيست زيرا: ۱ - برهنگى زنان كه طبعا پيامدهائى همچون آرايش و عشوه گرى و امثال آن همراه دارد مردان مخصوصا جوانان را در يك حال تحريك دائم قرار مى دهد تحريكى كه سبب كوبيدن اعصاب آنها و ايجاد هيجانهاى بيمار گونه عصبى و گاه سر چشمه امراض روانى مى گردد، مگر اعصاب انسان چقدر مى تواند بار هيجان را بر خود حمل كند؟ مگر همه پزشكان روانى نمى گويند هيجان مستمر عامل بيمارى است ؟
مخصوصا توجه به اين نكته كه غريزه جنسى نيرومندترين و ريشه دارترين غريزه آدمى است و در طول تاريخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنايات هولناكى شده ، تا آنجا كه گفته اند «هيچ حادثه مهمى را پيدا نمى كنيد مگر اينكه پاى زنى در آن در ميان است »! آيا دامن زدن مستمر از طريق برهنگى به اين غريزه و شعله ور ساختن آن بازى با آتش نيست ؟ آيا اين كار عاقلانه اى است ؟ اسلام مى خواهد مردان و زنان مسلمان روحى آرام و اعصابى سالم و چشم و گوشى پاك داشته باشند، و اين يكى از فلسفه هاى حجاب است . ۲ - آمارهاى قطعى و مستند نشان مى دهد كه با افزايش برهنگى در جهان طلاق و از هم گسيختگى زندگى زناشوئى در دنيا به طور مداوم بالا رفته است ، چرا كه «هر چه ديده بيند دل كند ياد» و هر چه دل در اينجا يعنى هوسهاى سركش بخواهد به هر قيمتى باشد به دنبال آن مى رود، و به اين ترتيب هر روز دل به دلبرى مى بندد و با ديگرى وداع مى گويد. در محيطى كه حجاب است (و شرائط ديگر اسلامى رعايت مى شود) دو همسر تعلق به يكديگر دارند، و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص يكديگر است . ولى در «بازار آزاد برهنگى » كه عملا زنان به صورت كالاى مشتركى (لااقل در مرحله غير آميزش جنسى ) در آمده اند ديگر قداست پيمان زناشوئى مفهومى نمى تواند داشته باشد و خانواده ها همچون تار عنكبوت به سرعت متلاشى مى شوند و كودكان بى سرپرست مى مانند. ۳ - گسترش دامنه فحشاء، و افزايش فرزندان نامشروع ، از دردناكترين پيامدهاى بى حجابى است كه فكر مى كنيم نيازى به ارقام و آمار ندارد و دلائل آن مخصوصا در جوامع غربى كاملا نمايان است ، آنقدر عيان است كه حاجتى به بيان ندارد.
نمى گوئيم عامل اصلى فحشاء و فرزندان نامشروع منحصرا بى حجابى است ، نمى گوئيم استعمار ننگين و مسائل سياسى مخرب در آن مؤ ثر نيست ، بلكه مى گوئيم يكى از عوامل مؤ ثر آن مساءله برهنگى و بى حجابى محسوب مى شود. و با توجه به اينكه فحشاء و از آن بدتر فرزندان نامشروع سر چشمه انواع جنايتها در جوامع انسانى بوده و هستند، ابعاد خطرناك اين مساءله روشنتر مى شود. هنگامى كه مى شنويم در انگلستان ، در هر سال - طبق آمار - پانصد هزار نوزاد نامشروع به دنيا مى آيد، و هنگامى كه مى شنويم جمعى از دانشمندان انگليس در اين رابطه به مقامات آن كشور اعلام خطر كرده اند - نه به خاطر مسائل اخلاقى و مذهبى - بلكه به خاطر خطراتى كه فرزندان نامشروع براى امنيت جامعه به وجود آورده اند، به گونه اى كه در بسيارى از پرونده هاى جنائى پاى آنها در ميان است ، به اهميت اين مساءله كاملا پى مى بريم ، و مى دانيم كه مساءله گسترش فحشاء حتى براى آنها كه هيچ اهميتى براى مذهب و برنامه هاى اخلاقى قائل نيستند فاجعه آفرين است ، بنابراين هر چيز كه دامنه فساد جنسى را در جوامع انسانى گسترده تر سازد تهديدى براى امنيت جامعه ها محسوب مى شود، و پى آمدهاى آن هر گونه حساب كنيم به زيان آن جامعه است . مطالعات دانشمندان تربيتى نيز نشان داده ، مدارسى كه در آن دختر و پسر با هم درس مى خوانند، و مراكزى كه مرد و زن در آن كار مى كنند و بى بند و بارى در آميزش آنها حكمفرما است ، كم كارى ، عقب افتادگى ، و عدم مسئوليت به خوبى مشاهده شده است . ۴ - مساءله «ابتذال زن » و «سقوط شخصيت او» در اين ميان نيز حائز اهميت فراوان است كه نيازى به ارقام و آمار ندارد، هنگامى كه جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد، طبيعى است روز به روز تقاضاى آرايش بيشتر و خودنمائى افزونتر
از او دارد، و هنگامى كه زن را از طريق جاذبه جنسيش وسيله تبليغ كالاها و دكور اطاقهاى انتظار، و عاملى براى جلب جهانگردان و سياحان و مانند اينها قرار بدهند، در چنين جامعه اى شخصيت زن تا سر حد يك عروسك ، يا يك كالاى بى ارزش سقوط مى كند، و ارزشهاى والاى انسانى او به كلى به دست فراموشى سپرده مى شود، و تنها افتخار او جوانى و زيبائى و خودنمائيش مى شود. و به اين ترتيب مبدل به وسيله اى خواهد شد براى اشباع هوسهاى سركش يك مشت آلوده فريبكار و انسان نماهاى ديو صفت ! در چنين جامعه اى چگونه يك زن مى تواند با ويژگيهاى اخلاقيش ، علم و آگاهى و دانائيش جلوه كند، و حائز مقام والائى گردد؟! براستى درد آور است كه در كشورهاى غربى ، و غرب زده ، و در كشور ما قبل از انقلاب اسلامى ، بيشترين اسم و شهرت و آوازه و پول و در آمد و موقعيت براى زنان آلوده و بى بند و بارى بود كه به نام هنرمند و هنر پيشه ، معروف شده بودند، و هر جا قدم مى نهادند گردانندگان اين محيط آلوده براى آنها سر و دست مى شكستند و قدمشان را خير مقدم مى دانستند! شكر خدا را كه آن بساط بر چيده شد، و زن از صورت ابتذال سابق و موقعيت يك عروسك فرنگى و كالاى بى ارزش در آمد و شخصيت خود را باز يافت ، حجاب بر خود پوشيد اما بى آنكه منزوى شود و در تمام صحنه هاى مفيد و سازنده اجتماعى حتى در صحنه جنگ با همان حجاب اسلاميش ظاهر شد. اين بود قسمتى از فلسفه هاى زنده و روشن موضوع حجاب در اسلام كه متناسب اين بحث تفسيرى بود. خرده گيريهاى مخالفان حجاب در اينجا مى رسيم به ايرادهائى كه مخالفان حجاب مطرح مى كنند كه بايد
به طور فشرده بررسى شود: ۱ - مهمترين چيزى كه همه آنان در آن متفقند و به عنوان يك ايراد اساسى بر مساءله حجاب ذكر مى كنند اين است كه زنان نيمى از جامعه را تشكيل مى دهند اما حجاب سبب انزواى اين جمعيت عظيم مى گردد، و طبعا آنها را از نظر فكرى و فرهنگى به عقب ميراند، مخصوصا در دوران شكوفائى اقتصاد كه احتياج زيادى به نيروى فعال انسانى است از نيروى زنان در حركت اقتصادى هيچگونه بهره گيرى نخواهد شد، و جاى آنها در مراكز فرهنگى و اجتماعى نيز خالى است !، به اين ترتيب آنها به صورت يك موجود مصرف كننده و سربار اجتماع در مى آيند. اما آنها كه به اين منطق متوسل مى شوند از چند امر به كلى غافل شده يا تغافل كرده اند. زيرا: اولا: چه كسى گفته است كه حجاب اسلامى زن را منزوى مى كند، و از صحنه اجتماع دور مى سازد؟ اگر در گذشته لازم بود ما زحمت استدلال در اين موضوع را بر خود هموار كنيم امروز بعد از انقلاب اسلامى هيچ نيازى به استدلال نيست ، زيرا با چشم خود گروه گروه زنانى را مى بينيم كه با داشتن حجاب اسلامى در همه جا حاضرند، در اداره ها، در كارگاهها، در راهپيمائيها و تظاهرات سياسى ، در راديو و تلويزيون ، در بيمارستانها و مراكز بهداشتى ، مخصوصا و در مراقبتهاى پزشكى براى مجروحين جنگى ، در فرهنگ و دانشگاه ، و بالاخره در صحنه جنگ و پيكار با دشمن . كوتاه سخن اينكه وضع موجود پاسخ دندانشكنى است براى همه اين ايرادها و اگر ما در سابق سخن از امكان چنين وضعى مى گفتيم امروز در برابر وقوع آن قرار گرفته ايم ، و فلاسفه گفته اند بهترين دليل بر امكان چيزى وقوع آن است و اين عيانى است كه نياز به بيان ندارد.
ثانيا: از اين كه بگذريم آيا اداره خانه و تربيت فرزندان برومند و ساختن انسانهائى كه در آينده بتوانند با بازوان تواناى خويش چرخهاى عظيم جامعه را به حركت در آورند، كار نيست ؟ آنها كه اين رسالت عظيم زن را كار مثبت محسوب نمى كنند از نقش خانواده و تربيت ، در ساختن يك اجتماع سالم و آباد و پر حركت بى خبرند، آنها گمان مى كنند راه اين است كه زن و مرد ما همانند زنان و مردان غربى اول صبح خانه را به قصد ادارات و كارخانه ها و مانند آن ترك كنند، و بچه هاى خود را به شير - خوارگاهها بسپارند، و يا در اطاق بگذارند و در را بر روى آنها ببندند، و طعم تلخ زندان را از همان زمان كه غنچه ناشكفته اى هستند به آنها بچشانند. غافل از اينكه با اين عمل شخصيت آنها را در هم مى كوبند و كودكانى بى روح و فاقد عواطف انسانى بار مى آورند كه آينده جامعه را به خطر خواهند انداخت . ۲ - ايراد ديگرى كه آنها دارند اين است كه حجاب يك لباس دست و پاگير است و با فعاليتهاى اجتماعى مخصوصا در عصر ماشينهاى مدرن سازگار نيست ، يك زن حجاب دار خودش را حفظ كند يا چادرش را و يا كودك و يا برنامه اش را؟! ولى اين ايراد كنندگان از يك نكته غافلند و آن اينكه حجاب هميشه به معنى چادر نيست ، بلكه به معنى پوشش زن است ، حال آنجا كه با چادر امكان پذير است چه بهتر و آنجا كه نشد به پوشش قناعت مى شود. زنان كشاورز و روستائى ما، مخصوصا زنانى كه در برنجزارها مهمترين و مشكلترين كار كشت و برداشت محصول برنج را بر عهده دارند عملا به اين پندارها پاسخ گفته اند، و نشان داده اند كه يك زن روستائى با داشتن حجاب اسلامى در بسيارى از موارد حتى بيشتر و بهتر از مرد كار مى كند، بى آنكه حجابش مانع كارش شود. ۳ - ايراد ديگر اينكه آنها مى گويند حجاب از اين نظر كه ميان زنان
و مردان فاصله مى افكند طبع حريص مردان را آزمندتر مى كند، و به جاى اينكه خاموش كننده باشد آتش حرص آنها را شعله ورتر مى سازد كه «الانسان حريص على ما منع »! پاسخ اين ايراد يا صحيحتر سفسطه و مغلطه را مقايسه جامعه امروز ما كه حجاب در آن تقريبا در همه مراكز بدون استثناء حكمفرما است با دوران رژيم طاغوت كه زنان را مجبور به كشف حجاب مى كردند مى دهد. آنروز هر كوى و بر زن مركز فساد بود، در خانواده ها بى بند و بارى عجيبى حكمفرما بود، آمار طلاق فوق العاده زياد بود، سطح تولد فرزندان نامشروع بالا بود و هزاران بدبختى ديگر. نمى گوئيم امروز همه اينها ريشه كن شده اما بدون شك بسيار كاهش يافته و جامعه ما از اين نظر سلامت خود را باز يافته ، و اگر به خواست خدا وضع به همين صورت ادامه يابد و ساير نابسامانيها نيز سامان پيدا كند، جامعه ما از نظر پاكى خانواده ها و حفظ ارزش زن به مرحله مطلوب خواهد رسيد.
استثناء وجه و كفين
در اينكه آيا حكم حجاب صورت و دستها حتى از مچ به پائين را نيز شامل مى شود يا نه ، در ميان فقهاء بحث فراوان است ، بسيارى عقيده دارند كه پوشاندن اين دو (وجه و كفين ) از حكم حجاب مستثنى است ، در حالى كه جمعى فتوا به وجوب پوشاندن داده ، يا حداقل احتياط مى كنند، البته آن دسته كه پوشاندن اين دو را واجب نمى دانند نيز آن را مقيد به صورتى مى كنند كه منشا فساد و انحرافى نگردد، و گرنه واجب است . در آيه فوق قرائنى بر اين استثناء و تاءييد قول اول وجود دارد از جمله : الف : استثناء «زينت ظاهر» در آيه فوق خواه به معنى محل زينت باشد
يا خود زينت دليل روشنى است بر اينكه پوشاندن صورت و كفين لازم نيست . ب - دستورى كه آيه فوق در مورد انداختن گوشه مقنعه به روى گريبان مى دهد كه مفهومش پوشانيدن تمام سر و گردن و سينه است و سخنى از پوشانيدن صورت در آن نيست قرينه ديگرى به اين مدعا است . توضيح اينكه : همانگونه كه در شاءن نزول نيز گفته ايم عربها در آن زمان روسرى و مقنعه اى مى پوشيدند كه دنباله آن را روى شانه ها و پشت سر مى انداختند به طورى كه مقنعه پشت گوش آنها قرار مى گرفت و تنها سر و پشت گردن را مى پوشاند، ولى قسمت زير گلو و كمى از سينه كه بالاى گريبان قرار داشت نمايان بود. اسلام آمد و اين وضع را اصلاح كرد و دستور داد دنباله مقنعه را از پشت گوش يا پشت سر جلو بياورند و به روى گريبان و سينه بيندازند و نتيجه آن اين بود كه تنها گردى صورت باقى مى ماند و بقيه پوشانده مى شد. ج - روايات متعددى نيز در اين زمينه در منابع اسلامى و كتب حديث ، وارد شده است كه شاهد زنده اى بر مدعا است هر چند روايات معارضى نيز دارد كه در اين حد از صراحت نيست ، و جمع ميان آنها از طريق استحباب پوشاندن وجه و كفين ، و يا حمل بر مواردى كه منشا فساد و انحراف است كاملا ممكن است . شواهد تاريخى نيز نشان مى دهد كه نقاب زدن بر صورت در صدر اسلام جنبه عمومى نداشت (شرح بيشتر در زمينه بحث فقهى و روائى اين مساءله در مباحث نكاح در فقه آمده است ). ولى باز تاءكيد و تكرار مى كنيم كه اين حكم در صورتى است كه سبب سوء استفاده و انحراف نگردد. ذكر اين نكته نيز لازم است كه استثناء وجه و كفين از حكم حجاب مفهومش اين نيست كه جائز است ديگران عمدا نگاه كنند، بلكه در واقع اين يكنوع
تسهيل براى زنان در امر زندگى است .
منظور از نسائهن چيست ؟
چنانكه در تفسير آيه خوانديم نهمين گروهى كه مستثنى شده اند و زن حق دارد زينت باطن خود را در برابر آنها آشكار كند زنان هستند، منتهى با توجه به تعبير «نسائهم » (زنان خودشان ) چنين استفاده مى شود كه زنهاى مسلمان تنها مى توانند در برابر زنان مسلمان حجاب را بر گيرند، ولى در برابر زنان غيرمسلمان بايد با حجاب اسلامى باشند و فلسفه اين موضوع چنانكه در روايات آمده اين است كه ممكن است آنها بروند و آنچه را ديده اند براى همسرانشان توصيف كنند و اين براى زنان مسلمانان صحيح نيست . در روايتى كه در كتاب «من لا يحضر» آمده از امام صادق (عليه السلام ) چنين مى خوانيم : لا ينبغى للمراة ان تنكشف بين يدى اليهودية و النصرانية ، فانهن يصفن ذلك لازواجهن : «سزاوار نيست زن مسلمان در برابر زن يهودى يا نصرانى برهنه شود، چرا كه آنها آنچه را ديده اند براى شوهرانشان توصيف مى كنند».
تفسير جمله او ما ملكت ايمانهن
ظاهر اين جمله مفهوم وسيعى دارد و نشان مى دهد كه زن مى تواند بدون حجاب در برابر برده خود ظاهر شود، ولى در بعضى از روايات اسلامى تصريح شده است كه منظور ظاهر شدن در برابر كنيزان است هر چند غير مسلمان باشند، و غلامان را شامل نمى شود، در حديثى از امام اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) مى خوانيم كه مى فرمود: لا ينظر العبد الى شعر مولاته : «غلام نبايد به موى زنى كه مولاى او است نگاه
كند» ولى از بعضى روايات ديگر تعميم استفاده مى شود، اما مسلما خلاف احتياط است . ۵ - تفسير «اولى الاربة من الرجال » «اربة » در اصل از ماده «ارب » (بر وزن عرب ) - چنانكه راغب در مفردات مى گويد - به معنى شدت احتياج است كه انسان براى بر طرف ساختن آن چاره جوئى مى كند، گاهى نيز به معنى حاجت بطور مطلق استعمال مى شود. و منظور از «اولى الاربة من الرجال » در اينجا كسانى هستند كه ميل جنسى دارند و نياز به همسر بنابراين «غير اولى الاربة » كسانى را شامل مى شود كه اين تمايل در آنها نيست . در اينكه منظور از اين عنوان چه كسانى است ؟ در ميان مفسران گفتگو است : بعضى آن را به معنى پير مردانى دانسته اند كه شهوت جنسى در آنها خاموش شده است ، مانند «القواعد من النساء» (زنانى كه از سر حد ازدواج بيرون رفته اند و از اين نظر بازنشسته شده اند). بعضى ديگر آن را به مردان «خصى » (خواجه ). و بعضى ديگر به «خنثى » كه آلت رجوليت مطلقا ندارد تفسير كرده اند. اما آنچه بيش از همه مى توان روى آن تكيه كرد و در چند حديث معتبر از امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) نقل شده اين است كه منظور از اين تعبير مردان ابلهى است كه به هيچ وجه احساس جنسى ندارند، و معمولا از آنها در كارهاى ساده و خدمتكارى استفاده مى كنند، تعبير به «التابعين » نيز همين معنى را تقويت مى كند.
اما از آنجا كه اين وصف يعنى عدم احساس ميل جنسى درباره گروهى از پيران صادق است بعيد نيست كه مفهوم آيه را توسعه دهيم و اين دسته از پير مردان نيز در معنى آيه داخل باشند. در حديثى از امام كاظم (عليه السلام ) نيز روى اين گروه از پير مردان تكيه شده است . ولى به هر حال مفهوم آيه اين نيست كه اين دسته از مردان همانند محارمند، قدر مسلم اين است كه پوشيدن سر يا كمى از دست و مانند آن در برابر اين گروه واجب نيست .
كدام اطفال از اين حكم مستثنا هستند
گفتيم دوازدهمين گروهى كه حجاب در برابر آنها واجب نيست ، اطفالى هستند كه از شهوت جنسى هنوز بهره اى ندارند. جمله «لم يظهروا» گاهى به معنى «لم يطلعوا» (آگاهى ندارند) و گاه به معنى «لم يقدروا» (توانائى ندارند) تفسير شده ، زيرا اين ماده به هر دو معنى آمده است و در قرآن گاه در اين و گاه در آن بكار رفته . مثلا در آيه ۲۰ سوره كهف مى خوانيم : «ان يظهروا عليكم يرجموكم » (اگر اهل شهر از وجود شما آگاه شوند سنگسارتان مى كنند). و در آيه ۸ سوره توبه مى خوانيم «كيف و ان يظهروا عليكم لا يرقبوا فيكم الا و لا ذمة » (چگونه با پيمانشكنان پيكار نمى كنيد در حالى كه اگر آنها بر شما چيره شوند نه ملاحظه خويشاوندى با شما مى كنند و نه پيمان ). ولى به هر حال اين تفاوت در آيه مورد بحث تفاوت چندانى از نظر نتيجه ندارد منظور اطفالى است كه بر اثر عدم احساس جنسى نه توانائى دارند و نه آگاهى . بنابراين اطفالى كه به سنى رسيده اند كه اين تمايل و توانائى در آنها بيدار شده بايد بانوان مسلمان حجاب را در برابر آنها رعايت كنند.
چرا عمو و دائى جزء محارم نيامده اند؟
از مطالب سؤ ال انگيز اينكه در آيه فوق ضمن بيان محارم به هيچوجه سخنى از عمو و دائى در ميان نيست ، با اينكه به طور مسلم محرمند و حجاب در برابر آنها لازم نمى باشد. ممكن است نكته آن اين باشد كه قرآن مى خواهد نهايت فصاحت و بلاغت را در بيان مطالب به كار گيرد و حتى يك كلمه اضافى نيز نگويد، از آنجا كه استثناى پسر برادر و پسر خواهر نشان مى دهد كه عمه و خاله انسان نسبت به او محرمند روشن مى شود كه عمو و دائى يك زن نيز بر او محرم مى باشند و به تعبير روشنتر محرميت دو جانبه است ، هنگامى كه از يكسو فرزندان خواهر و برادر انسان بر او محرم شدند، طبيعى است كه از سوى ديگر و در طرف مقابل عمو و دائى نيز محرم باشند (دقت كنيد).
هر گونه عوامل تحريك ممنوع !
آخرين سخن در اين بحث اينكه در آخر آيه فوق آمده است كه نبايد زنان به هنگام راه رفتن پاهاى خود را چنان به زمين كوبند تا صداى خلخالهايشان به گوش رسد! اين امر نشان مى دهد كه اسلام به اندازه اى در مسائل مربوط به عفت عمومى سختگير و مو شكاف است كه حتى اجازه چنين كارى را نيز نمى دهد، و البته به طريق اولى عوامل مختلفى را كه دامن به آتش شهوت جوانان مى زند مانند نشر عكسهاى تحريك آميز و فيلم هاى اغوا كننده و رمانها و داستانهاى جنسى را نخواهد داد، و بدون شك محيط اسلامى بايد از اينگونه مسائل كه مشتريان را به مراكز فساد سوق مى دهد و پسران و دختران جوان را به آلودگى و فساد مى كشاند پاك و مبرا باشد.
آيه ۳۲ - ۳۴
آيه و ترجمه
وَ أَنكِحُوا الاَيَمَى مِنكمْ وَ الصلِحِينَ مِنْ عِبَادِكمْ وَ إِمَائكمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ وَ اللَّهُ وَسِعٌ عَلِيمٌ(۳۲) وَ لْيَستَعْفِفِ الَّذِينَ لا يجِدُونَ نِكاحاً حَتى يُغْنِيهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَب مِمَّا مَلَكَت أَيْمَنُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيراً وَ ءَاتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِى ءَاتَاكُمْ وَ لا تُكْرِهُوا فَتَيَتِكُمْ عَلى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تحَصناً لِّتَبْتَغُوا عَرَض الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۳۳) وَ لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكمْ ءَايَتٍ مُّبَيِّنَتٍ وَ مَثَلاً مِّنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكمْ وَ مَوْعِظةً لِّلْمُتَّقِينَ(۳۴)
ترجمه : ۳۲ - مردان و زنان بى همسر را همسر دهيد و همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را، اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بى نياز مى سازد، خداوند واسع و آگاه است . ۳۳ - و آنها كه وسيله ازدواج ندارند بايد عفت پيشه كنند تا خداوند آنان را به فضلش بى نياز سازد و بردگانى از شما كه تقاضاى مكاتبه (قرار داد مخصوص براى آزاد شدن ) را دارند با آنها قرار داد ببنديد، اگر رشد و صلاح در آنها احساس مى كنيد (و بعد از آزادى توانائى زندگى مستقل را دارند) و چيزى از مال خدا كه به شما داده است به آنها بدهيد، و كنيزان خود را براى تحصيل متاع دنيا مجبور به خودفروشى نكنيد اگر آنها مى خواهند پاك بمانند، و هر كس آنها را بر اين كار اكراه كند (سپس پشيمان گردد) خداوند بعد از اين اكراه غفور و رحيم است (توبه كنيد و براى هميشه اين عمل ننگين را ترك گوئيد). ۳۴ - ما بر شما آياتى فرستاديم كه حقايق بسيارى را تبيين مى كند و اخبارى از كسانى كه پيش از شما بودند و موعظه و اندرزى براى پرهيزگاران . تفسير: ترغيب به ازدواج آسان از آغاز اين سوره تا به اينجا طرق حساب شده مختلفى براى پيشگيرى از آلودگيهاى جنسى مطرح شده است ، كه هر يك از آنها تاثير به سزائى در پيشگيرى يا مبارزه با اين آلودگيها دارد. در آيات مورد بحث به يكى ديگر از مهمترين طرق مبارزه با فحشاء كه ازدواج ساده و آسان ، و بى ريا و بى تكلف است ، اشاره شده ، زيرا اين نكته مسلم است كه براى بر چيدن بساط گناه ، بايد از طريق اشباع صحيح و مشروع غرائز وارد شد، و به تعبير ديگر هيچگونه مبارزه منفى بدون مبارزه مثبت مؤ ثر نخواهد افتاد. لذا در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد: «مردان و زنان بى همسر را همسر
دهيد، و همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را» (و انكحوا الايامى منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ). «ايامى » جمع «ايم » (بر وزن قيم ) در اصل به معنى زنى است كه شوهر ندارد، سپس به مردى كه همسر ندارد نيز گفته شده است ، و به اين ترتيب تمام زنان و مردان مجرد در مفهوم اين آيه داخلند خواه بكر باشند يا بيوه . تعبير «انكحوا» (آنها را همسر دهيد) با اينكه ازدواج يك امر اختيارى و بسته به ميل طرفين است ، مفهومش اين است كه مقدمات ازدواج آنها را فراهم سازيد، از طريق كمكهاى مالى در صورت نياز، پيدا كردن همسر مناسب ، تشويق به مساءله ازدواج ، و بالاخره پا در ميانى براى حل مشكلاتى كه معمولا در اين موارد بدون وساطت ديگران انجام پذير نيست ، خلاصه مفهوم آيه به قدرى وسيع است كه هر گونه قدمى و سخنى و درمى در اين راه را شامل مى شود. بدون شك اصل تعاون اسلامى ايجاب مى كند كه مسلمانان در همه زمينه ها به يكديگر كمك كنند ولى تصريح به اين امر در مورد ازدواج دليل بر اهميت ويژه آن است . اهميت اين مساءله تا به آن پايه است كه در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : افضل الشفاعات ان تشفع بين اثنين فى نكاح حتى يجمع الله بينهما: «بهترين شفاعت آن است كه ميان دو نفر براى امر ازدواج ميانجيگرى كنى ، تا اين امر به سامان برسد»!. در حديث ديگرى از امام كاظم موسى بن جعفر (عليه السلام ) مى خوانيم : ثلاثة يستظلون بظل عرش الله يوم القيامة ، يوم لا ظل الا ظله ، رجل زوج اخاه المسلم او اخدمه ، او كتم له سرا «سه طايفه اند كه در روز قيامت در سايه عرش خدا قرار دارند، روزى كه سايه اى جز سايه او نيست : كسى كه وسائل تزويج برادر مسلمانش
را فراهم سازد، و كسى كه به هنگام نياز به خدمت ، خدمت كننده اى براى او فراهم كند و كسى كه اسرار برادر مسلمانش را پنهان دارد»! و بالاخره در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : هر گامى انسان در اين راه بر دارد و هر كلمهاى بگويد، ثواب يكسال عبادت در نامه عمل او مى نويسند)) (كان له بكل خطوة خطاها، او بكل كلمة تكلم بها فى ذلك ، عمل سنة قيام ليلها و صيام نهارها). و از آنجا كه يك عذر تقريبا عمومى و بهانه همگانى براى فرار از زير بار ازدواج و تشكيل خانواده مساءله فقر و نداشتن امكانات مالى است قرآن به پاسخ آن پرداخته مى فرمايد: از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشيد و در ازدواجشان بكوشيد چرا كه «اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بى نياز مى سازد» (ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله ). و خداوند قادر بر چنين كارى هست ، چرا كه «خداوند واسع و عليم است » (ان الله واسع عليم ). قدرتش آنچنان وسيع است كه پهنه عالم هستى را فرا مى گيريد، و علم او چنان گسترده است كه از نيات همه كس مخصوصا آنها كه به نيت حفظ عفت و پاكدامنى اقدام به ازدواج مى كنند آگاه است ، و همه را مشمول فضل و كرم خود قرار خواهد داد. در اين زمينه تحليل روشنى داريم ، و همچنين روايات متعددى كه در آخر اين بحث خواهد آمد. ولى از آنجا كه گاه با تمام تلاش و كوشش كه خود انسان و ديگران مى كنند
وسيله ازدواج فراهم نمى گردد و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدتى را با محروميت بگذراند، مبادا كسانى در اين مرحله قرار دارند گمان كنند كه آلودگى جنسى براى آنها مجاز است ، و ضرورت چنين ايجاب مى كند، لذا بلا فاصله در آيه بعد دستور پارسائى را هر چند مشكل باشد به آنها داده مى گويد: «و آنها كه وسيله ازدواج ندارند بايد عفت پيشه كنند، تا خداوند آنان را به فضلش بى نياز سازد» (و ليستعفف الذين لا يجدون نكاحا حتى يغنيهم الله من فضله ). نكند در اين مرحله بحرانى و در اين دوران آزمايش الهى تن به آلودگى در دهند و خود را معذور بشمرند كه هيچ عذرى پذيرفته نيست ، بلكه بايد قدرت ايمان و شخصيت و تقوا را در چنين مرحله اى آزمود. سپس از آنجا كه اسلام به هر مناسبت سخن از بردگان به ميان آيد عنايت و توجه خاصى به آزادى آنها نشان مى دهد، از بحث ازدواج ، به بحث آزادى بردگان از طريق مكاتبه (بستن قرارداد براى كار كردن غلامان و پرداختن مبلغى به اقساط به مالك خود و آزاد شدن ) پرداخته مى گويد: «بردگانى كه از شما تقاضاى مكاتبه براى آزادى مى كنند با آنها قرار داد ببنديد، اگر رشد و صلاح در آنان احساس مى كنيد» (و الذين يبتغون الكتاب مما ملكت ايمانكم فكاتبوهم ان علمتم فيهم خيرا). منظور از جمله «علمتم فيهم خيرا» اين است كه رشد و صلاحيت كافى براى عقد اين قرار داد و سپس توانائى براى انجام آن داشته باشند و بتوانند بعد از پرداختن مال الكتابه (مبلغى را كه قرار داد بسته اند) زندگى مستقلى را شروع كنند، اما اگر توانائى بر اين امور را نداشته باشند، و اين كار در مجموع به ضرر آنها تمام شود و در نتيجه سر بار جامعه شوند بايد به وقت ديگرى موكول كنند كه اين صلاحيت و توانائى حاصل گردد. سپس براى اينكه بردگان به هنگام اداى اين اقساط به زحمت نيفتند
دستور مى دهد كه چيزى از مال خداوند كه به شما داده است به آنها بدهيد)) (و آتوهم من مال الله الذى آتاكم ). در اينكه منظور از اين مال چه مالى است كه بايد به اين بردگان داد؟ در ميان مفسران گفتگو است : جمع كثيرى گفته اند: منظور اين است كه سهمى از زكات ، همانگونه كه در آيه ۶۰ سوره توبه آمده است ، به آنها پرداخته شود تا بتوانند دين خود را ادا كنند و آزاد شوند. بعضى ديگر گفته اند منظور آن است كه صاحب برده قسمتى از اقساط را به او ببخشد، و يا اگر دريافت داشته به او باز گرداند، تا توانائى بيشتر بر نجات خود از اسارت و بردگى پيدا كند. اين احتمال نيز وجود دارد كه در آغاز كار كه بردگان توانائى بر تهيه مال ندارند چيزى به عنوان كمك خرج يا سرمايه مختصر به آنها بدهند تا بتوانند به كسب و كارى مشغول شوند، هم خود را اداره كنند، و هم اقساط دين خويش را بپردازند. البته سه تفسير فوق با هم منافاتى ندارد و ممكن است مجموعا در مفهوم آيه جمع باشد، هدف واقعى اين است كه مسلمانان اين گروه مستضعف را تحت پوشش كمكهاى خود قرار دهند تا هر چه زودتر خلاصى يابند. در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: تضع عنه من نجومه التى لم تكن تريد ان تنقصه ، و لا تزيد فوق ما فى نفسك . اشاره به اينكه بعضى براى اينكه كلاه شرعى درست كنند و بگويند ما طبق آيه فوق به بردگان خود كمك كرده ايم و تخفيف داده ايم ، مبلغ مال الكتابة را بيش از آنچه در نظر داشتند مى نوشتند، تا به هنگام تخفيف دادن درست همان مقدارى
را كه مى خواستند بى كم و كاست دريافت دارند! امام صادق (عليه السلام ) از اين كار نهى مى فرمايد و مى گويد: «بايد تخفيف از چيزى باشد كه واقعا در نظر داشته از او بگيرد»! در دنباله آيه به يكى از اعمال بسيار زشت بعضى از دنيا پرستان در مورد بردگان اشاره كرده مى فرمايد: «كنيزان خود را به خاطر تحصيل متاع زود گذر دنيا مجبور به خودفروشى نكنيد، اگر آنها مى خواهند پاك بمانند»! (و لا تكرهوا فتياتكم على البغاء ان اردن تحصنا لتبتغوا عرض الحياة الدنيا). بعضى از مفسران در شاءن نزول اين جمله گفته اند: «عبد الله بن ابى » شش كنيز داشت كه آنها را مجبور به كسب در آمد براى او از طريق خودفروشى مى كرد! هنگامى كه حكم اسلام درباره مبارزه با اعمال منافى با عفت (در اين سوره ) صادر شد آنها به خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و از اين ماجرا شكايت كردند آيه فوق نازل شد و از اين كار نهى كرد)). اين آيه نشان مى دهد كه تا چه حد در عصر جاهليت مردم گرفتار انحطاط و سقوط اخلاقى بودند كه حتى بعد از ظهور اسلام نيز بعضا به كار خود ادامه مى دادند، تا اينكه آيه فوق نازل شد و به اين وضع ننگين خاتمه داد، اما متاءسفانه در عصر ما كه بعضى آن را عصر جاهليت قرن بيستم نام نهاده اند در بعضى از كشورها كه دم از تمدن و حقوق بشر مى زنند اين عمل به شدت ادامه دارد، و حتى در مملكت ما، در عصر طاغوت نيز به صورت وحشتناكى وجود داشت كه دختران معصوم و زنان ناآگاه را فريب مى دادند و به مراكز فساد مى كشاندند و با طرحهاى شيطانى مخصوص آنها را مجبور به خودفروشى مى كردند و راه فرار را از هر طريق به روى آنها مى بستند، تا از اين طريق در آمده اى سرشارى فراهم سازند كه شرح اين ماجرا، بسيار دردناك ، و از عهده اين سخن خارج است .
گرچه ظاهرا بردگى به صورت سابق وجود ندارد، ولى در دنياى به اصطلاح متمدن جناياتى مى شود كه از دوران بردگى به مراتب وحشتناكتر است ، خداوند مردم جهان را از شر اين انسانهاى متمدن نما حفظ كند، و خدا را شكر كه در محيط ما بعد از انقلاب اسلامى به اين اعمال ننگين خاتمه داده شد. ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله ان اردن تحصنا (اگر آنها مى خواهند پاك بمانند...) مفهومش اين نيست كه اگر خود آن زنها مايل به اين كار باشند اجبار آنها مانعى ندارد، بلكه اين تعبير از قبيل «منتفى به انتفاء موضوع » است زيرا عنوان اكراه در صورت عدم تمايل صادق است و گر نه خودفروشى و تشويق به آن به هر حال گناه بزرگى است . اين تعبير براى اين است كه اگر صاحبان اين كنيزان مختصر غيرتى داشته باشند به غيرت آنها بر خورد مفهوم آيه اين است اين كنيزان كه ظاهرا در سطح پائينترى قرار دارند مايل به اين آلودگى نيستند شما كه آنهمه ادعا داريد چرا تن به چنين پستى در مى دهيد؟! در پايان آيه - چنانكه روش قرآن است - براى اينكه راه بازگشت را به روى گنهكاران نبندد بلكه آنها را تشويق به توبه و اصلاح كند مى گويد: ((و هر كس آنها را بر اين كار اكراه كند (سپس پشيمان گردد) خداوند بعد از اكراه آنها غفور و رحيم است )) (و من يكرههن فان الله من بعد اكراههن غفور رحيم ). اين جمله چنانكه گفتيم ممكن است اشاره به وضع صاحبان آن كنيزان باشد كه از گذشته تاريك و ننگين خود پشيمان و آماده توبه و اصلاح خويشتن هستند، و يا اشاره به آن زنانى است كه تحت فشار و اجبار تن به اين كار مى دادند. در آخرين آيات مورد بحث - همانگونه كه روش قرآن است - به صورت يك جمع بندى اشاره به بحثهاى گذشته كرده مى فرمايد: ما بر شما آياتى فرستاديم
كه حقائق بسيارى را تبيين مى كند (و لقد انزلنا اليكم آيات مبينات ). و نيز «مثلها و اخبارى از كسانى كه پيش از شما بودند» (و سر نوشت آنها درس عبرتى براى امروز شما است ) (و مثلا من الذين خلوا من قبلكم ). و نيز «موعظه و پند و اندرزى براى پرهيزكاران » (و موعظة للمتقين )
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |