الشعراء ٨١: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن جزییات آیه)
 
خط ۳۵: خط ۳۵:
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۱#link267 | آيات ۶۹ - ۱۰۴، سوره شعرا]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۱#link267 | آيات ۶۹ - ۱۰۴ سوره شعراء]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۱#link268 | سؤ ال و جواب و مهاجه ابراهيم عليه السّلام با پدر و قوم خود درباره پرستش بتها]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۱#link268 | احتجاج ابراهيم «ع»، با پدر و قوم خود درباره پرستش بت ها]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link269 | توضيحى در باره حقيقت بت پرستى و اينكه بت بصورت قبله اى براى عبادت خداىسبحان نبوده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link269 | توضيحى در باره حقيقت بت پرستى و اين كه بت، به صورت قبله اى براى عبادت خدای سبحان نبوده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link270 | اعتراض ابراهيم عليه السّلام بر بت پرستى قوم خود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link270 | اعتراض ابراهيم «ع»، بر بت پرستى قوم خود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link271 | ابراهيم عليه السّلام رب العالمين را با وصف خلق و هدايت (تدبير) معرفى و توصيف مىكند (الذى خلقنى فهو يهدين ...)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link271 | ابراهيم «ع»، ربُّ العالَمين را با وصف «خلق» و «تدبير»، معرفى می كند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link272 | اشاره ابراهيم عليه السّلام به نعمتهاى مادى خداوند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link272 | اشاره ابراهيم «ع»، به نعمت هاى مادى خداوند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link273 | وجه اينكه ابراهيم عليه السّلام فرمود به مغفرت خدا طمع دارم ، و مراد از خطيئه اى كهبه خود نسبت دارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link274 | مقصود از «حكم» و الحاق به صالحان كه ابراهيم «ع» از پروردگار خود تقاضا كرد ]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link274 | مقصود از ((حكم )) و الحاق به صالحين كه ابراهيم عليه السّلام (از پروردگار خودتقاضا كرد (رب هب لى حكما والحقتى بالصالحين )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link275 | مراد از «لسان صدق»، در دعاى ابراهيم «ع»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link275 | مراد از ((لسان صدق در آخرين )) در دعاى ابراهيم عليه السّلام : ((واجعل لى لسان صدق فى الاخرين ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link277 | وجوه مختلف در باره معنای آمدن با «قلب سلیم»، در قیامت]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link276 | بيان اينكه سود نداشتن مال و فرزندان در قيامت نتيجه انحلال اجتماع مدنى و بطلان اسباب اعتبارى در آن روز است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link278 | فرجام بد مشركان و جنود ابليس، در قيامت]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link277 | وجوه مختلف در باره مفاد و نوع استثناء ((الا من اتى اللّه بقلب سليم )) در آيه : يوم لاينفع ...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link279 | بحث روايتى ]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link278 | فرجام بد مشركان و جنود ابليس در قيامت]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link281 | بيزارى مجرمان در روز قيامت، از يكديگر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link279 | بحث روايتى (رواياتى درباره ((لسان صدوق فى الاخرين ))، استغفار ابراهيم عليهالسّلام براى پدر، قلب سليم ، شفاعت و...)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link280 | دو روايت در ذيل ((و اغفر لابى )) و تصويرحال فرزند مؤ من و پدر مشرك در قيامت]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link281 | بيزارى مجرمين در روز قيامت از يكديگر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link282 | دو روايت در ذيل ((فما لنا من شافئين ...)) و نااميدى كافران از شفاعت روز جزا]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۱#link267 | آيات ۶۹ - ۱۰۴، سوره شعرا]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۱#link268 | سؤ ال و جواب و مهاجه ابراهيم عليه السّلام با پدر و قوم خود درباره پرستش بتها]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۱#link269 | توضيحى در باره حقيقت بت پرستى و اينكه بت بصورت قبله اى براى عبادت خداىسبحان نبوده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link270 | اعتراض ابراهيم عليه السّلام بر بت پرستى قوم خود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link271 | ابراهيم عليه السّلام رب العالمين را با وصف خلق و هدايت (تدبير) معرفى و توصيف مىكند (الذى خلقنى فهو يهدين ...)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link272 | اشاره ابراهيم عليه السّلام به نعمتهاى مادى خداوند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link273 | وجه اينكه ابراهيم عليه السّلام فرمود به مغفرت خدا طمع دارم ، و مراد از خطيئه اى كهبه خود نسبت دارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link274 | مقصود از ((حكم )) و الحاق به صالحين كه ابراهيم عليه السّلام (از پروردگار خودتقاضا كرد (رب هب لى حكما والحقتى بالصالحين )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link275 | مراد از ((لسان صدق در آخرين )) در دعاى ابراهيم عليه السّلام : ((واجعل لى لسان صدق فى الاخرين ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link276 | بيان اينكه سود نداشتن مال و فرزندان در قيامت نتيجه انحلال اجتماع مدنى و بطلان اسباب اعتبارى در آن روز است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link277 | وجوه مختلف در باره مفاد و نوع استثناء ((الا من اتى اللّه بقلب سليم )) در آيه : يوم لاينفع ...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link278 | فرجام بد مشركان و جنود ابليس در قيامت]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link279 | بحث روايتى (رواياتى درباره ((لسان صدوق فى الاخرين ))، استغفار ابراهيم عليهالسّلام براى پدر، قلب سليم ، شفاعت و...)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link280 | دو روايت در ذيل ((و اغفر لابى )) و تصويرحال فرزند مؤ من و پدر مشرك در قيامت]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link281 | بيزارى مجرمين در روز قيامت از يكديگر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link282 | دو روايت در ذيل ((فما لنا من شافئين ...)) و نااميدى كافران از شفاعت روز جزا]]


}}
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۷

کپی متن آیه
وَ الَّذِي‌ يُمِيتُنِي‌ ثُمَ‌ يُحْيِينِ‌

ترجمه

و کسی که مرا می‌میراند و سپس زنده می‌کند،

|و كسى كه مرا مى‌ميراند و سپس زنده‌ام مى‌كند
و آن كس كه مرا مى‌ميراند و سپس زنده‌ام مى‌گرداند،
و همان خدایی که مرا (از حیات چند روزه دنیا) می‌میراند و سپس (به حیات ابدی آخرت) زنده می‌گرداند.
و آنکه مرا می میراند سپس زنده ام می کند
و آن كه مرا مى‌ميراند و سپس زنده مى‌كند،
و همان کسی که مرا می‌میراند و سپس [از نو] زنده‌ام می‌سازد
و آن كه مرا بميراند و سپس زنده‌ام كند،
و آن کسی است که (چون اجلم فرا رسید) او مرا می‌میراند و سپس (در رستاخیز برای حساب و کتاب و جزا و سزا) مرا زنده می‌گرداند.
«و آن کس که مرا می‌میراند سپس زنده‌ام می‌گرداند،»
و آنکه بمیراندم سپس زنده سازدم‌

He who makes me die, and then revives me.
ترتیل:
ترجمه:
الشعراء ٨٠ آیه ٨١ الشعراء ٨٢
سوره : سوره الشعراء
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«یُحْیِینِ»: مرا زنده می‌کند. اشاره به این است که حیات‌بخش و میراننده و دوباره زنده کننده خدا است.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ «78» وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ «79» وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ «80» وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ «81»

همان پروردگارى كه مرا آفريد و همو راهنماييم مى‌كند. او كه مرا (هنگام گرسنگى) طعام مى‌دهد و (هنگام تشنگى) سيرابم مى‌نمايد. و هر گاه بيمار شوم، همو مرا شفا مى‌بخشد. او كسى است كه مرا مى‌ميراند، سپس زنده‌ام مى‌كند.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ (81)

(صفت ششم:) وَ الَّذِي يُمِيتُنِي‌: و او آن ذاتى است كه بميراند مرا در دنيا به وقت انقضاى‌


«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 456. چاپ كتابفروشى اسلاميّه.

«2». همان مدرك.

جلد 9 - صفحه 442

اجل من. ثُمَّ يُحْيِينِ‌: پس زنده گرداند مرا در آخرت براى محاسبه و مجازات.

2- بميراند مرا به عدل و زنده گرداند به فضل. 3- بميراند مرا به خذلان در معصيت و زنده فرمايد به توفيق دادن در طاعت. 4- بميراند به جهل و زنده نمايد به عقل. 5- بميراند به طمع و زنده فرمايد به ورع. 6- بميراند به غفلت و زنده نمايد به تذكر. 7- بميراند به صفات حيوانيت و زنده فرمايد به اخلاق روحانيت.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ (69) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ (70) قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ (71) قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (73)

قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (74) قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (75) أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ (76) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلاَّ رَبَّ الْعالَمِينَ (77) الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ (78)

وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ (79) وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ (80) وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ (81) وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ (82) رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ (83)

وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ (84) وَ اجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ (85) وَ اغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ (86) وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ (87) يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (88)

إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (89) وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ (90) وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغاوِينَ (91) وَ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (92) مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنْصُرُونَكُمْ أَوْ يَنْتَصِرُونَ (93)

فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ (94) وَ جُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ (95) قالُوا وَ هُمْ فِيها يَخْتَصِمُونَ (96) تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (97) إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (98)

وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ (99) فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ (100) وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ (101) فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (102) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (103)

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (104)

ترجمه‌

و بر خوان برايشان خبر ابراهيم را

هنگاميكه گفت بپدرش و قومش چه ميپرستيد

گفتند ميپرستيم بتانى را پس روز را بسر ميآوريم براى آنها عبادت كنندگان‌

گفت آيا ميشنوند از شما هنگاميكه دعا ميكنيد

يا نفع ميدهند شما را


جلد 4 صفحه 110

يا ضرر ميرسانند

گفتند بلكه يافتيم پدرانمان را كه اين چنين ميكردند

گفت آيا پس دانستيد كه آنچه ميپرستيد

شما و پدران پيشينيانتان‌

همانا آنها دشمنند براى من جز پروردگار جهانيان‌

آنكه آفريد مرا پس او هدايت ميكند مرا

نكه او غذا ميدهد مرا و سيراب ميكند مرا

و چون بيمار شوم پس او شفا ميدهد مرا

و آنكه ميميراند مرا و زنده ميكند مرا

و آنكه اميد دارم كه ببخشد بر من گناه مرا روز جزا

پروردگارا ببخش مرا دانشى و ملحق كن مرا بشايستگان‌

و قرار ده برايم ذكر خير و نام نيكى در ميان آيندگان بعد از من‌

و قرار ده مرا از وارثان بهشت پر نعمت‌

و بيامرز پدر مرا همانا او بود از گمراهان‌

و خوار مگردان مرا روزى كه برانگيخته ميشوند

روز كه نفع نميدهد مالى و نه پسرانى‌

مگر كسى كه آمد خدا را با دلى پاك‌

و نزديك گردانيده شود بهشت براى پرهيزكاران‌

و ظاهر شود دوزخ براى گمراهان‌

و گفته شود مر ايشانرا كه كجا است آنچه ميپرستيديد

غير از خدا آيا يارى مينمايند شما را يا دادستانى ميكنند

پس بر وى افكنده شوند در آن، آنها و گمراهان‌

و لشگرهاى شيطان همگى،

گويند با آنكه آنها در آن با يكديگر دشمنى ميكنند

بخدا قسم كه همانا بوديم ما در گمراهى آشكار

هنگاميكه برابر ميكرديم شما را با پروردگار جهانيان‌

و گمراه نكردند ما را مگر گناهكاران‌

پس نيست ما را هيچ شفاعت كننده‌ئى‌

و نه دوستى با همّت‌

پس كاش بودى ما را بازگشتى پس مى‌بوديم از گروندگان‌

همانا در اين هر آينه آيتى است و نبودند بيشترشان مؤمنان‌

و همانا پروردگار تو او است تواناى مهربان.

تفسير

خداوند متعال براى عظمت مقام حضرت ابراهيم در نزد مشركين عرب به پيغمبر خود دستور فرموده كه شمّه‌ئى از احوال آنحضرت را گوشزد آنها فرمايد شايد متنبّه بفساد عقائد و اعمال خود شوند باين تقريب كه چون آن حضرت بعمو كه پدر خوانده او بود و اطلاق پدر بر آن در كلام عرب شايع است يا جدّ مادرى او بود بشرحى كه در سوره انعام ذيل آيه و اذ قال ابراهيم لابيه آزر گذشت و بساير اقوام خود كه بت پرست بودند فرمود چه چيز را ميپرستيد براى آنكه آنها جواب بدهند و حضرت ثابت كند براى آنها كه معبود شما قابل‌


جلد 4 صفحه 111

پرستش و ستايش نيست گفتند ميپرستيم بتهائيرا پس روز را در عبادت آنها بشب ميرسانيم براى اظهار ابتهاج و افتخار باين عمل حضرت با كمال ملايمت و ملاطفت فرمود آيا وقتى شما دعا ميكنيد آنها ميشنوند و اجابت ميكنند دعاى شما را و آيا نفعى از ايشان بشما ميرسد وقتى عبادت كنيد آنانرا يا ضررى ميرسد وقتى نكنيد گفتند خير حضرت فرمود پس چرا خودتان را بزحمت مى‌اندازيد گفتند ما مقلّد پدرانمان هستيم آنها چنين كردند ما هم ميكنيم حضرت فرمود آيا دانستيد و اگر ندانستيد بدانيد كه من دشمن آنچيزهائى هستم كه ميپرستيد شما و پدرانتان هم كه مقدّم بر شما بودند ميپرستيدند و آنها نيز دشمن منند من آنها را ميشكنم و نابود ميكنم آنها هم بأقوام من زحمت بى‌ثمر ميرسانند و ضرر ميزنند در دنيا و آخرت و دشمنى آنها با كسان من دشمنى با من است من فقط خداى يكتاى پروردگار جهانيانرا ميپرستم و دوست دارم و او هم مرا و پيروان مرا دوست دارد حال ملاحظه كنيد بچه بيان لطيف ظريفى دعوت فرموده كه هم تهديد است و هم تحبيب و هم تصريح است و هم تلويح جمله كوتاهى است كه بمقام بلند آن دست كسى نميرسد جز بهدايت الهى و اينكه ضمير هم را كه مخصوص بذوى العقول است به بتها ارجاع فرموده بلحاظ آنستكه نسبت عداوت را كه مناسب با عقلاء است بآنها داده و اينكه خبر جمع را مفرد قرار داده براى آنستكه آنها بمنزله عدوّند براى پرستش كننده در اضرار نه اعداء واقعى علاوه بر آنكه عدوّ بر جمع و مفرد اطلاق ميشود و اينكه نسبت عداوت آنها را بخود داده با آنكه مقصود عداوت آنها با پرستش كنندگان است براى نكاتى است كه در بيان مفاد اين آيات شريفه ذكر شد كه عمده آن اظهار مودّت و اتّحاد در ضمن نصيحت و ارشاد است و استثناء الا رب العالمين ظاهرا منقطع است ولى ميشود متّصل قرار داد در صورتى كه در ميان پدران آنها كسانى باشند كه خدا پرست بودند يا بت را وسيله تقرّب بخداى بزرگ ميدانستند چنانچه دأب مشركين عرب بود و پس از اين شروع فرمود بذكر اوصاف پروردگار كه دلالت بر استحقاق پرستش و ستايش او ميكند كه اوّل آنها حسن خلقت و پس از آن هدايت است بأمور معاش و معاد از آغاز تا انجام كه فرموده الّذى‌


جلد 4 صفحه 112

أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ‌ ثمّ هدى و بعد اشاره فرمود بنعمت طعام و شراب و شفاء امراض كه غالبا بواسطه تقصير انسان در حفظ الصحّه و اطاعت اوامر الهى پيدا ميشود و فرموده‌ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ‌ و اخيرا اشاره فرمود بنعمت بزرگ مرگ براى دوستان خدا كه موجب نجات از آلام و اسقام و بلايا و محن دنيوى و نيل بمقدّمات نعم بى‌پايان اخروى است و بنعمت حيات ابدى آخرت كه حيات طيّبه و عيش مدام و لذّت فوق التّمام است و براى تعليم و تربيت خلق كه اجتناب از معاصى رب نمايند و در صورت ارتكاب طلب مغفرت كنند و توبه نمايند فرمود آنخداوندى كه اميدوارم كه ببخشد گناه مرا اگر گنه‌كار باشم در روز جزا و بنابراين لازم نميآيد كه آنحضرت اقرار بگناه كرده باشد تا محتاج بتوجيه شود كه از باب شكسته نفسى بوده يا مراد گناه پيروان او است يا گناه كسانيكه او را شفيع قرار دهند يا گناه صغيره قبل از بعثت يا ترك اولى كه فرموده‌اند و هيچ يك خالى از خللى نيست چون لازمه اميدوارى كامل بخدا اميد بعفو او است در صورت خطاء و لازمه اين صدور خطا نيست بلكه اين عين صواب است و مسلّم است در نزد اماميّه كه پيغمبر بايد معصوم باشد از گناه و خطاء و ظاهرا فرقى نيست بين صغيره و كبيره و قبل از بعثت و بعد از آن و تحقيق اين مقال خارج از وظيفه مقام است و پس از آن دعا فرمود كه خداوند باو علم و حكمت يا حكم و منصب نبوّت عطا فرمايد و او را در زمره شايستگان براى نبوّت و امامت قرار دهد تا در عداد كمّلين و مقرّبين محسوب گردد و در آخرت با آنها محشور شود و نيز دعا فرمود كه مرا در آتيه مقبوليّت عامّه عنايت فرما كه تمام خلق بمدح و ثناى من مشغول و بصدق و صفاى من معترف باشند و اين ذكر خير و نام نيك از من در ميان مردم تا قيامت باقى باشد و خداوند دعاى او را مستجاب فرمود لذا تا كنون تمام ارباب اديان حقّه بمقامات او معترفند و همه او را بعظمت و بزرگى ياد ميكنند و محبّتش در دل اهل هر ملّتى جايگير و شهرتش بخوبى عالم‌گير شده و در بعضى از روايات لسان صدق به پيغمبر خاتم و امير المؤمنين و ائمه اطهار كه از نسل آن بزرگوار و تابع ملّت اويند تفسير شده و منافات با معناى سابق ندارد و نيز دعا فرمود كه بهشت را مانند مال موروث‌


جلد 4 صفحه 113

باستحقاق و بدون عوض قسمت من فرما و در باب معناى وراثت بهشت بعضى از روايات در اوائل سوره مؤمنون گذشت و طلب مغفرت فرمود براى پدر خوانده‌اش كه راه حق بر او مخفى مانده بود و وعده كرده بود بآنحضرت كه بعد از آشكار شدن ايمان بياورد و در سوره توبه ذيل آيه و ما كان استغفار ابراهيم لأبيه الا عن موعدة وعدها ايّاه گذشت كه اين در زمان حيات آزر بوده و بعدا از او تبرّى جست چون ايمان نياورد پس در واقع از خدا خواسته كه راه حق را بر او آشكار فرمايد تا در نتيجه مشمول مغفرت گردد ولى مقدّر نبوده و نشده و اين كاشف از نهايت رحمت و رأفت آنحضرت است نسبت بأقارب و ارحامش و نيز دعا فرمود كه خداوند حفظ فرمايد او را در دنيا از ارتكاب امرى كه موجب رسوائى و خوارى او در قيامت شود كه روز بعث مردم و ظهور سرائر آنها است و در آنروز هيچ مال و اولادى فائده ندارد چون آنجا كسى داراى مالى نيست و هر كسى بقدرى گرفتار است كه بديگرى نميرسد فقط دل پاك و سالم از ارجاس و امراض بدرد ميخورد در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه قلب سليم دلى است كه سالم از محبّت دنيا باشد و در كافى از آنحضرت نقل نموده كه پرسيدند از معناى اين آيه فرمود قلب سليم آن دلى است كه ملاقات كند خدا را با آنكه در آن احدى جاى نداشته باشد جز خدا و هر دلى كه در آن شرك يا شكّى باشد از درجه اعتبار ساقط است مردم مأمور بزهد در دنيا شدند براى آنكه فارغ باشد دلهاشان براى آخرت و ظاهرا هر معصيتى رجس و هر خلق فاسدى مرض است و منشأ تمام امراض و معاصى خواهش دل و منشأ آن محبّت دنيا است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرموده رأس هر خطا است و سلامت دل بپاكى از همه آنها است و در آنروز بهشت باهل تقوى و پرهيزكارى نزديك شود بطوريكه بوى آنرا بشنوند و مناظر آنرا در محشر مشاهده نمايند و مسرور شوند بمنازل خودشان و ظاهر و بارز و مكشوف گردد جهنّم براى اهل غوايت و ضلالت از راه حق تا در موقف آنرا به بينند و بحسرت و ندامت گرفتار گردند پيش از ورود در آن و نزديك شدن بهشت و دور ماندن جهنّم شايد بملاحظه سبقت رحمت بر غضب باشد و از طرف خداوند باهل شرك و ضلالت گفته ميشود كجايند معبودهاى شما كه گمان ميكرديد آنها شفعاء


جلد 4 صفحه 114

شمايند و پرستش مينموديد آنها را بجاى خدا آيا در چنين روزى يارى ميكنند با شما و ميتوانند دفع نمايند از شما عذاب خدا را يا از خودشان چون آنها هم زنده و معذّب خواهند شد يا ميتوانند دادستانى كنند از خدا براى شما هرگز چنين قدرتى ندارند و پس از اين سؤال كه براى توبيخ و ملامت آنها است خداوند تمام معبودهاى بت پرستان را كه اميدوار بشفاعت آنها بودند براى آنكه آتش افروز جهنم باشند و پرستش كنندگان آنها به‌بينند بى‌مقدارى و پستى آنها را با خودشان دسته جمع برو بجهنم مى‌اندازد تا معلّق زنان بقعر آن برسند چون كبكبه مكرّر بر و افكندن است كه بمعلق زدن تحقق پيدا ميكند و بعضى گفته‌اند مراد وارونه و بسر افكنده شدن است و تمام لشگريان شيطان را هم بآنها ضميمه ميفرمايد در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه جنود ابليس ذريه او از شياطين ميباشند و چون همه در جهنم جمع شدند شروع بمخاصمه و منازعه با يكديگر ميكنند و در آنحال عبادت و اطاعت كنندگان با معبودها و مطاعهاى خودشان ميگويند قسم بخدا همانا امر از اين قرار است كه ما در گمراهى آشكارى بوديم چون كلمه آن در ان كنّا مخفّفه از مثقّله است و اسم آن ضمير شأن محذوف است وقتى كه برابر ميكرديم شما را در دنيا با پروردگار جهانيان در عبادت و اطاعت و عدول مينموديم از او بشما ولى ما بخودى خود گمراه نشديم ما را پيشينيان و رؤساء گناهكارمان كه عبادت و اطاعت شما را مينمودند بضلالت و گمراهى انداختند چون ما تقليد و پيروى از آنها نموديم و مأمور بامر آنها بوديم و فعلا بيچاره شديم نه شفيعى داريم از اجانب و نه دوستى داريم از اقارب يا نه شفيعى داريم از شفعاء و مقرّبان درگاه خدا كه از ما شفاعت كند و نه دوستى كه اهتمام در خلاصى ما از عذاب داشته باشد و از ما حمايت كند در محاسن از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه شافعين ائمه و صديق از اهل ايمان است و قمى ره از آنحضرت نقل نموده كه قسم بخدا هر آينه شفاعت ميكنيم ما در باره گناهكاران از شيعيانمان تا دشمنان ما ميگويند وقتى ديدند آنرا فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه يكنفر از اهل بهشت ميگويد فلان دوست من چه كرد و دوستش در جهنم است خدا ميفرمايد دوستش را ببريد ببهشت‌


جلد 4 صفحه 115

پس بقيه كسانيكه در جهنمند ميگويند فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و از بعضى روايات استفاده ميشود كه تمام اهل ايمان حق شفاعت دارند و قبول ميشود از آنها در باره همسايه و غيره مگر دشمن اهل بيت اطهار و پست‌ترين اهل ايمان از سى نفر شفاعت ميكند آنوقت اهل جهنم ميگويند فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و از اينجا معلوم ميشود نكته تعبير بلفظ جمع در شافعين و بمفرد در صديق حميم چون شفعاء زيادند ولى دوست صميمى كه چنانچه در حديث نبوى ذكر شد بصرف احوالپرسى سبب نجات كسى شود كم است لذا از آنها تعبير بجمع و از اين بمفرد شده و در خاتمه امر آرزو كردند كه دو مرتبه بدنيا برگردند و از اهل ايمان باشند و قمى ره نقل فرموده كه مراد آنستكه از هدايت شدگان باشند چون ايمان باقرار براى آنها لازم شده و در هر حال آرزوى محالى نمودند كه بآن نخواهند رسيد و در ذكر اين قصه و ساير قصص قرآنيه دلالت و نصيحت و هدايت و عبرت است براى اهل موعظه و پند و اهتداء و اعتبار ولى بيشتر مردم از قديم اهل اين معانى نبوده و نيستند و ايمان نميآوردند و نميآورند پس نبايد پيغمبر خاتم از اعراض قومش ملول و متأثر باشد و خداوند قادر بر انتقام از آنها هست در دنيا و آخرت ولى مهربان است بآنها مهلت ميدهد شايد متنبّه شوند و اسلام بياورند يا از نسل آنها اهل ايمان و عمل صالح بوجود آيد.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


الَّذِي‌ خَلَقَنِي‌ فَهُوَ يَهدِين‌ِ (78) وَ الَّذِي‌ هُوَ يُطعِمُنِي‌ وَ يَسقِين‌ِ (79) وَ إِذا مَرِضت‌ُ فَهُوَ يَشفِين‌ِ (80) وَ الَّذِي‌ يُمِيتُنِي‌ ثُم‌َّ يُحيِين‌ِ (81) وَ الَّذِي‌ أَطمَع‌ُ أَن‌ يَغفِرَ لِي‌ خَطِيئَتِي‌ يَوم‌َ الدِّين‌ِ (82)

‌پس‌ ابراهيم‌ بيان‌ فرمود تفضلاتي‌ ‌که‌ رب‌ العالمين‌ ‌در‌ حق‌ ‌او‌ فرموده‌ ‌که‌ رب‌‌-‌ العالمين‌ كيست‌ ‌آن‌ پروردگاريست‌ ‌که‌ مرا خلق‌ فرمود و ‌پس‌ ‌از‌ خلقت‌ مرا هدايت‌

جلد 14 - صفحه 43

مي‌نمايد و موقعي‌ ‌که‌ مريض‌ شدم‌ ‌پس‌ ‌او‌ شفا عنايت‌ مينمايد و ‌آن‌ پروردگاريست‌ ‌که‌ مرا ميميراند ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌در‌ قيامت‌ زنده‌ ميفرمايد و ‌آن‌ پروردگاريست‌ ‌که‌ اميدوارم‌ اينكه‌ ببخشد و بيامرزد خطاي‌ مرا روز جزاء.

‌اينکه‌ آيات‌ شريفه‌ ‌در‌ مقام‌ بيان‌ توحيد افعاليست‌ ‌که‌ مكرر تذكر داده‌ايم‌ ‌که‌ توحيد، پنج‌ قسم‌ ‌است‌ ذاتي‌، صفاتي‌، افعالي‌، عبادتي‌، نظري‌، توحيد ذاتي‌ مثل‌ و مانند و ضدي‌ و ندي‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌او‌ نيست‌، و صفاتي‌ اينكه‌ صفات‌ عين‌ ذات‌ ‌است‌، و افعالي‌ اينكه‌ ده‌ فعل‌ ‌است‌ ‌که‌ مختص‌ ‌به‌ ذات‌ ‌او‌ ‌است‌: خلق‌، رزق‌، اماته‌، احياء، صحت‌، مرض‌، غنا و فقر، عزت‌ و ذلت‌، و عبادتي‌ اينكه‌ عبادت‌ مختص‌ باو ‌است‌، و نظري‌ اينكه‌ اميدوار باو و توكل‌ باو و تسليم‌ ‌او‌ و خوف‌ ‌از‌ مخالفت‌ ‌او‌ و اميد برحمت‌ ‌او‌ و خوف‌ ‌از‌ سخط و غضب‌ ‌او‌ و نظر باو بايد ‌باشد‌ لذا ميفرمايد ‌در‌ مقابل‌ مشركين‌ اينكه‌ رب‌ العالمين‌:

(الَّذِي‌ خَلَقَنِي‌) ‌از‌ كتم‌ عدم‌ بعرصه وجود آورد و تطوراتي‌ و مراحلي‌ ‌از‌ نطفه‌ ‌تا‌ حد رشد و كمال‌ رسانيد.

(فَهُوَ يَهدِين‌ِ) دو نحوه‌ هدايت‌ داريم‌: هدايت‌ تكويني‌ و هدايت‌ تشريعي‌ اما تكويني‌ اعطاء عقل‌ و شعور و ادراك‌ ‌است‌ ‌که‌ مميز ‌بين‌ حسن‌ و قبح‌ و خير و شر و نفع‌ و ضرر و صلاح‌ و فساد و سعادت‌ و شقاوت‌ و حق‌ و باطل‌ ‌باشد‌ ‌که‌ خداوند بانسان‌ عنايت‌ فرموده‌ و ‌اينکه‌ هدايت‌ عامه‌ ‌است‌ و ‌براي‌ تمثيل‌ مثال‌ زنيم‌ ‌به‌ اينكه‌ قلب‌ بمنزله بيت‌ ‌است‌ ‌در‌ خانه‌ بدن‌ و عقل‌ بمنزله آينه‌ ‌است‌ ‌که‌ اطراف‌ بيت‌ نصب‌ ‌شده‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ امور ‌در‌ ‌او‌ نمايان‌ ‌است‌ خير و شر و حسن‌ و قبح‌ ‌الي‌ آخر لكن‌ شرائطي‌ دارد:

«1» اينكه‌ ‌اينکه‌ بيت‌ قلب‌ ظلما نيست‌ و تاريك‌ محتاج‌ بچراغ‌ و نور ‌است‌ و چراغ‌ قلب‌ علم‌ ‌است‌ شخص‌ جاهل‌ ابدا درك‌ نميكند ‌اينکه‌ امور ‌را‌.

«2» محتاج‌ بچشم‌ ‌است‌ آدم‌ كور و نابينا و ‌لو‌ هزار چراغ‌ ‌هم‌ ‌باشد‌ ‌در‌ بيت‌ درك‌ نميكند چشم‌ ايمان‌ ‌است‌ كافر و ملحد و ضال‌ و منافق‌ و مبدع‌ كور هستند و ‌لو‌ علم‌ داشته‌ باشند صُم‌ٌّ بُكم‌ٌ عُمي‌ٌ فَهُم‌ لا يَرجِعُون‌َ (بقره‌ ‌آيه‌ 17) صُم‌ٌّ بُكم‌ٌ عُمي‌ٌ، فَهُم‌ لا يَعقِلُون‌َ (بقره‌ ‌آيه‌ 166)

جلد 14 - صفحه 44

«3» بايد روي‌ چشم‌ ‌را‌ نبسته‌ باشند و حاجب‌ نداشته‌ ‌باشد‌ حاجب‌ چشم‌ قلب‌ شهوت‌ و هوي‌ و هوس‌ و حب‌ جاه‌ و مال‌ و دنيا ‌است‌ ‌که‌ رأس‌ ‌کل‌ خطيئة ‌است‌.

«4» آينه‌ ‌هم‌ بايد حاجب‌ نداشته‌ ‌باشد‌ حاجب‌ آينه‌ سياهي‌ قلب‌ ‌است‌ بكثرت‌ معاصي‌ و شيطان‌ و شيطان‌ صفتان‌، دعاة باطله‌ و ارباب‌ ضلال‌.

«5» چشم‌ بايد عليل‌ و مريض‌ نباشد مرض‌ قلب‌ ضعف‌ ايمان‌ و اخلاق‌ رذيله‌ ‌است‌ فِي‌ قُلُوبِهِم‌ مَرَض‌ٌ فَزادَهُم‌ُ اللّه‌ُ مَرَضاً (بقره‌ ‌آيه‌ 9).

و اما تشريعي‌ ارسال‌ رسل‌ و انزال‌ كتب‌ و جعل‌ احكام‌ ‌است‌ و بعلاوه‌ نسبت‌ ببعض‌ افراد، توفيق‌ و تهيه‌ اسباب‌ و عنايات‌ خاصه‌ و خداوند ‌در‌ حق‌ انبياء و اولياء جميع‌ انواع‌ هدايت‌ ‌را‌ عنايت‌ فرموده‌ لذا ميفرمايد فَهُوَ يَهدِين‌ِ.

وَ الَّذِي‌ هُوَ يُطعِمُنِي‌ وَ يَسقِين‌ِ روزي‌ بدست‌ ‌او‌ ‌است‌ إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ الرَّزّاق‌ُ ذُو القُوَّةِ المَتِين‌ُ (الذاريات‌ ‌آيه‌ 58) وَ فِي‌ السَّماءِ رِزقُكُم‌ وَ ما تُوعَدُون‌َ (الذاريات‌ ‌آيه‌ 22) و ‌در‌ اخبار داريم‌ ‌که‌ روزي‌ ‌هر‌ كس‌ معين‌ ‌شده‌ و ‌لا‌ تموت‌ نفس‌ ‌حتي‌ تستكمل‌ رزقه‌ و حضرت‌ رسالت‌ بعمار خبر دادند ‌که‌ آخر روزي‌ تو يك‌ ظرف‌ شير ‌است‌ ‌تا‌ ‌در‌ جنگ‌ صفين‌ قبل‌ ‌از‌ شهادتش‌ مطالبه‌ شير نمود چون‌ بدست‌ ‌او‌ دادند متذكر فرمايش‌ حضرت‌ شد. و ‌از‌ امير المؤمنين‌ ‌است‌ فرمود:

«طلب‌ العلم‌ اوجب‌ عليكم‌ ‌من‌ طلب‌ المال‌»

زيرا روزي‌ معين‌ ‌شده‌

«و ‌قد‌ قسمه‌ عادل‌ بينكم‌ و سيفي‌ لكم‌»

و اما علم‌ ‌در‌ قلوب‌ علماء ‌است‌ و راه‌ تحصيلش‌ سؤال‌ ‌است‌.

(وَ إِذا مَرِضت‌ُ فَهُوَ يَشفِين‌ِ) شفا بدست‌ ‌او‌ ‌است‌ و منافات‌ ندارد ‌با‌ رفتن‌ نزد طبيب‌ و استعمال‌ دواجات‌ زيرا

«ابي‌ اللّه‌ ‌ان‌ يجري‌ الاشياء الا باسبابها»

و امراض‌ سه‌ قسم‌ ‌است‌:

امراض‌ جسمي‌ ‌که‌ مورث‌ زوال‌ حيات‌ حيوانيست‌ و امراض‌ نفساني‌ ‌که‌ عبارت‌ ‌از‌ اخلاق‌ رذيله‌ و صفات‌ خبيثه‌ ‌است‌ و معالجه‌ ‌آن‌ بسيار مشكل‌ ‌است‌ ‌هم‌ معالجه‌ علمي‌ دارد ‌هم‌ عملي‌ اما علمي‌، برخورد و دانستن‌ مفاسد و مضار ‌آنها‌ و فوائد و منافع‌ ضد ‌آنها‌ ‌است‌ و اما عملي‌ آثار ضد ‌آنها‌ ‌را‌ بايد بار كرد ‌تا‌ ملكه‌ شود و امراض‌ روحي‌ كفر و شرك‌ و ضلالت‌ بلكه‌ معاصي‌ ‌که‌ موجب‌ سلب‌ ايمان‌

جلد 14 - صفحه 45

ميشود ‌ يا ‌ ضعف‌ ايمان‌.

(وَ الَّذِي‌ يُمِيتُنِي‌ ثُم‌َّ يُحيِين‌ِ) تقديم‌ اماته‌ ‌بر‌ احياء ‌براي‌ اينست‌ ‌که‌ حيات‌ اولي‌ ‌را‌ ‌در‌ جمله‌ خلقتي‌ بيان‌ فرموده‌ و ‌اينکه‌ احياء احياء روز بعث‌ ‌است‌ ‌که‌ خلق‌ اولين‌ و آخرين‌ جن‌ و انس‌ و بسياري‌ ‌از‌ مخلوقات‌ مبعوث‌ ميشوند ‌در‌ قيامت‌ ثُم‌َّ إِنَّكُم‌ بَعدَ ذلِك‌َ لَمَيِّتُون‌َ ثُم‌َّ إِنَّكُم‌ يَوم‌َ القِيامَةِ تُبعَثُون‌َ (مؤمنون‌ ‌آيه‌ 15 و 16) و اماته‌ و احياء بدست‌ ‌او‌ ‌است‌ و اقسام‌ اماته‌ بسيار ‌است‌ موت‌ حتمي‌ ‌که‌ قابل‌ تخلف‌ نيست‌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم‌ لا يَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا يَستَقدِمُون‌َ (اعراف‌ ‌آيه‌ 34) و همچنين‌ احياء يوم البعث‌ ‌که‌ ميفرمايد قُل‌ لَكُم‌ مِيعادُ يَوم‌ٍ لا تَستَأخِرُون‌َ عَنه‌ُ ساعَةً وَ لا تَستَقدِمُون‌َ سبأ ‌آيه‌ 30 و موت‌ معلقي‌ ‌که‌ منوط بشرط ‌است‌ ‌اگر‌ محقق‌ شد تحقق‌ پيدا ميكند و الا ‌فلا‌ و بسا بدعاء و توسلات‌ و باعمال‌ صالحه‌ تأخير ميافتد و بسا بمعاصي‌ و اعمال‌ سيئه‌ و اخلاق‌ فاسده‌ تقديم‌ پيدا ميكند و موت‌ روحي‌ ‌که‌ قساوت‌ قلب‌ و سياهي‌ دل‌ مورث‌ ميشود ‌که‌ ديگر قابل‌ هدايت‌ نيست‌.

(وَ الَّذِي‌ أَطمَع‌ُ أَن‌ يَغفِرَ لِي‌ خَطِيئَتِي‌ يَوم‌َ الدِّين‌ِ) سؤال‌: انبياء و ائمه‌ معصوم‌ هستند خطا ندارند. جواب‌: اينها ‌در‌ پيشگاه‌ احديت‌ ‌خود‌ ‌را‌ كوچك‌ و حقير و مقصر ميدانند ‌که‌ كوتاهي‌ ‌در‌ عبادت‌ نشده‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ ترك‌ اولي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ سر نزده‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ ‌در‌ معارف‌ كوتاهي‌ نكرده‌ باشند.

چنانچه‌ پيغمبر (ص‌) عرض‌ كرد:

«‌ما عرفناك‌ حق‌ معرفتك‌ و ‌ما عبدناك‌ حق‌ عبادتك‌.»

امير المؤمنين‌ عرض‌ ميكند:

«‌لا‌ احصي‌ ثناء عليك‌ انت‌ ‌کما‌ اثنيت‌ ‌علي‌ نفسك‌»

و باين‌ بيان‌ حل‌ بسياري‌ ‌از‌ آيات‌ ‌در‌ حق‌ انبياء و بسياري‌ ‌از‌ اخبار ‌در‌ حق‌ معصومين‌ ميشود.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 81)- سپس از مرحله زندگی دنیا پا را فراتر گذارده، به زندگی جاویدان در سرای آخرت می‌پردازد تا روشن سازد که من همه جا بر سر خوان نعمت او نشسته‌ام نه فقط در دنیا که در آخرت نیز هم.

می‌گوید: «و او کسی است که مرا می‌میراند و بار دیگر زنده می‌کند» (وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ).

آری! هم مرگ من از اوست و هم بازگشت مجدد به زندگی از ناحیه اوست.

نکات آیه

۱ - مرگ و حیات مجدد انسان به دست خدا و براساس تدبیر او است. (و الذى یمیتنى ثمّ یحیین)

۲ - تذکر ابراهیم(ع) به قوم بت پرست خود، مبنى بر نبود کمترین نقش براى بت ها در مرگ و حیات آدمى (و الذى یمیتنى ثمّ یحیین)

۳ - وجود معاد پس از مرگ و محدود نبودن زندگى به دنیا، تذکر دیگر ابراهیم(ع) به قوم بت پرست خویش (و الذى یمیتنى ثمّ یحیین)

۴ - توحید و معاد، دو اصل به هم پیوسته و انفکاک ناپذیر در تعلیمات ابراهیم (فإنّهم عدوٌّ لى إلاّ ربّ العلمین ... و الذى یمیتنى ثمّ یحیین) برداشت یاد شده از آن جا است که حضرت ابراهیم(ع) در تعلیمات خویش، ابتدا به نفى شرک و اثبات توحید مى پرداخت; سپس به مسأله مرگ و حیات مجدد انسان اشاره مى کرد. و به این دو مسأله بسنده مى نمود.

۵ - شفایابى انسان پس از بیمارى و حیات مجدد وى پس از مرگ، نمودهاى ربوبیت الهى (إلاّ ربّ العلمین ... و إذا مرضت ... و الذى یمیتنى ثمّ یحیین)

موضوعات مرتبط

  • ابراهیم(ع): تذکر ابراهیم(ع) ۲، ۳; تعالیم ابراهیم(ع) ۴
  • انسان: تجدید حیات انسان ۵
  • بتها: نقش بتها ۲
  • تذکر: تذکر معاد ۳
  • توحید: تبلیغ توحید ۴
  • حیات: منشأ حیات ۱، ۲
  • خدا: آثار تدبیر خدا ۱; شفابخشى خدا ۵; نشانه هاى ربوبیت خدا ۵
  • قوم ابراهیم: تذکر به قوم ابراهیم ۲، ۳
  • مرگ: منشأ مرگ ۱، ۲
  • معاد: تبلیغ معاد ۴

منابع