تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۳۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۴۰: خط ۲۴۰:


فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَ الْغَاوُنَ(۹۴)
فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَ الْغَاوُنَ(۹۴)
وَ جُنُودُ إِبْلِيس أَجْمَعُونَ(۹۵)
وَ جُنُودُ إِبْلِيس أَجْمَعُونَ(۹۵)



نسخهٔ ‏۲۰ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۳

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



واکنش فرعون و فرعونیان، در برابر معجزۀ موسى «ع»

«قَالَ أَوَ لَوْ جِئْتُك بِشئٍ مُّبِينٍ»:

گويندۀ اين جمله، موسى «عليه السلام» است. و مراد از «شَئ مُبين»، چيزى است كه ادعاى او را روشن كند و آن، عبارت است از: «آيت رسالت»، كه بر صحت ادعاى رسالتش دلالت كند. نه صحت معارف الهى كه رسالتش براى آن است، از قبيل توحيد و معاد و متعلقات آن. براى اين كه بيانگر آن معارف، حجت و برهان است و سيره انبياء در دعوتشان بر همين روش جريان داشته، كه در جلد اول اين كتاب، گفتارى پيرامون آن گذشت.

و معناى جمله مورد بحث، اين است كه موسى گفت: مرا از زندانيان مى كنى، هرچند كه من چيزى ارائه دهم كه راستگويى و صدق ادعاى رسالتم را روشن سازد؟

«قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ»:

گويندۀ اين سخن، فرعون است و سخن خود را متفرع بر سؤال موسى كرد، كه از سؤالش بر مى آمد نزد او چيزى است كه روشنگر ادعاى او است، و به همين جهت، فرعون دستور خود را مقيد كرد به جملۀ «اگر راست مى گويى».

و حاصلش اين است كه: پس حالا كه ادعا مى كنى چيزى بيانگر صدق ادعاى تو است، آن را بياور، اگر راست مى گويى.

«فَأَلْقَى عَصاهُ فَإِذَا هِىَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ * وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِىَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرِينَ»:

اين دو آيت، دو معجزه است كه خداى تعالى، در شب طور به موسى داد. و كلمۀ «ثُعبان»، به معناى مار بسيار بزرگ است. و اين كه فرمود: «ثُعبان مبين»، منظور اين است كه در مار بودنش، احدى شك نمى كرد.

و مراد از «كندن دست»، برون آوردن دست از گريبان است، بعد از فرو كردن دست در آن، همچنان كه در سوره «نمل»، آيه ۱۲ و در سوره «قصص»، آيه ۳۲ به آن تصريح كرده است.

«قَالَ لِلْمَلا حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَساحِرٌ عَلِيمٌ * يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَا ذَا تَأْمُرُونَ»:

گويندۀ اين سخن نيز، فرعون است، كه خودش دستور داد: بياور آنچه را كه مى گويى بيانگر صدق ادعاى تو است. چيزى كه هست، او به اين اميد گفت بياور، كه موسى «عليه السلام» چيزى بياورد كه براى او سوژه بهترى باشد. ولى وقتى آن دو معجزه را آورد و فرعون ديد هيچ چاره اى ندارد، ناچار متوسل به تهمت شد، و آن جناب را «ساحرى دانا» خواند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۸۲

و لذا دنباله تهمتش، اضافه كرد كه: او مى خواهد با سحر خودش، شما را از سرزمين تان بیرون کند، و با اين جمله، خواست مردم را عليه او بشوراند و تحريكشان كند تا با وى همدست شده، او را به هر وسيله اى كه ممكن است، از خود دفع كنند.

«فَمَا ذَا تَأمُرُون » - شايد مراد از «أمر» كه گفت پس چه امرى مى دهيد، اظهار نظر و رأى باشد، و از اين جهت اظهار نظر را «أمر» خواند، كه بالاخره وقتى اشخاص مى خواهند نظريه بدهند، به لفظ امر (چنين و چنان كن) مى دهند.

بنابراين، معناى جمله مورد بحث، اين مى شود كه: پس چه نظريه اى مى دهيد و من با اين شخص چه معامله اى بكنم. بگوييد تا انجام دهم.

خواهى گفت: چه اجبارى هست كه لفظ «أمر» را به معناى اظهار نظر بگيريم؟ جوابش اين است كه: فرعون خود را بزرگترين پروردگار قبطيان، و آنان را بندگان خود مى دانست و با اين حال مناسب نيست كه «أمر» مذكور را به معناى «فرمان» بگيريم.

مؤيد اين معنا، اين است كه خداى تعالى، در جاى ديگر از كلام مجيدش، عين اين حرف را از حاضران در مجلس فرعون حكايت كرده و فرموده: «قَالَ المَلَأُ مِن قَومِ فِرعَونَ إنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ * يُرِيدُ أن يُخرِجَكُم مِن أرضِكُم فَمَا ذَا تَأمُرُون». و از ظاهر آن بر مى آيد كه مراد از «امر ايشان»، اين است كه به فرعون بگويند چنين و چنان كن.

بعضى از مفسران گفته اند: نيرو و قدرت معجزه موسى، او را مبهوت و دهشت زده كرد، به طورى كه تعجب قبلى اش از رسالت موسى و نيز تكبر خود را فراموش كرده، آن چنان بيچاره و درمانده شد كه نفهميد چه بگويد و چگونه بگويد؟

«قَالُوا أَرْجِهْ وَ أَخَاهُ وَ ابْعَث فى المَْدَائنِ حَاشِرِین يَأْتُوك بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ»:

گويندگان اين سخن، همان بزرگان قبطى بودند، كه در مجلس فرعون حضور داشتند. و كلمۀ «أرجِه» - به سكون «ها» بنا به قرائت معروف - به معناى «تأخير» و از ماده «إرجاء» است و منظورشان اين بوده كه موسى و برادرش را مهلت بده، و درباره آنان به سياست و شكنجه، عجله و شتاب مكن و بفرست ساحران را جمع كنند تا با سحر خود، عليه سحر موسى معارضه نمايند.

كلمۀ «أرجِه»، به كسر «ها» و «أرجئه»، با همزه و ضم «ها» قرائت شده، و اين دو قرائت از قرائت معروف فصيح ترند، ولى به هر حال يك معنا مى دهند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۸۳

كلمۀ «مدائن»، جمع «مدينه»، به معناى شهر است. و كلمۀ «حاشر»، از «حشر»، يعنى كوچ دادن به مكانى ديگر، به زور و قهر است.

معناى آيه اين است كه: بزرگان قوم به فرعون گفتند: عده اى از نظاميان و از گارد مخصوص خود را بفرست به شهرستان ها، كه هرچه ساحر حاذق هست، جمع نموده، برايت بياورند، تا به وسيلۀ آنان با موسى معارضه كنى.

و اگر تعبير كردند به «سحّار»، نه به «ساحر»، براى اين بود كه به موسى گوشه اى زده باشند كه در شهرستان ها، ساحرانى هست كه از وى، به فنون سحر داناتر هستند، و بيشتر كار كرده اند.

«فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ»:

منظور از اين «روز معلوم»، همان روز زينت است، كه موسى و فرعون بر سرِ آن اتفاق نموده، آن روز را براى مسابقه در سحر، معين كردند، كه در سوره «طه» به طور مفصل آمده و در اين جا، ايجاز و اختصار به كار رفته است.

«وَ قِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُجْتَمِعُونَ * لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ»:

استفهام در اين جا، براى تحريك مردم و تشويق به جمع شدن در آن روز است. زمخشرى در «كشاف»، درباره اين آيه گفتارى دارد كه حاصلش اين است كه:

مراد از «اتباع و پيروى ساحران»، پيروى از دين ايشان است. چون ساحران به طورى كه از سياق آيات بعدى بر مى آيد، علنى فرعون را مى پرستيدند، و مرادشان اين بوده كه موسى را پيروى نكنند. نه اين كه علاقمند به پيروى ساحران بوده باشند.

چيزى كه هست، صريحا نگفتند پيروى موسى را نكنيد، بلكه به طور كنايه گفتند شايد ساحران را پيروى كنيد، تا به اين وسيله، ساحران را در اهتمام و جديت در بردن مسابقه، تشويق كرده باشند.

«فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئنَّ لَنَا لاَجْراً إِن كُنَّا نحْنُ الْغَالِبِينَ * قَالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ»:

پرسش ساحران از اين كه آيا پاداشى هم داريم، در معناى طلب مزد است، و اگر گفتند: «إن كُنّا» و نگفتند: «إذا كُنّا نَحنُ الغَالِبِين»، براى اين بود كه به فرعون قول قطعى بر غلبه ندهند، همچنان كه در كلام بعدی شان گفتند: «بِعِزَّةِ فِرعَونَ إنَّا لَنَحنُ الغَالِبُون: به عزت فرعون سوگند، كه ما به طور قطع غلبه خواهيم كرد»، ولى در اين جا قول قطعى ندادند، تا فرعون را در حال دو دلى و شك بيفكنند، تا در دادن اجر حريص تر شود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۸۴

و اتفاقا هم مؤثر واقع شد، چون هم مزد برايشان قرار داد و هم اين كه وعده داد از مقربان خود قرارشان دهد.

«قَالَ لهَُم مُّوسى أَلْقُوا مَا أَنتُم مُّلْقُونَ * فَأَلْقَوْا حِبَالهَُمْ وَ عِصِيَّهُمْ وَ قَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ * فَأَلْقَى مُوسى عَصاهُ فَإِذَا هِىَ تَلْقَف مَا يَأْفِكُونَ»:

كلمۀ «حبال»، جمع «حبل» است، كه به معناى طناب است. و كلمۀ «عِصِىّ»، جمع «عصا» است، و «تَلقَفُ»، از مصدر «لقف» است، كه به معناى بلعيدن به سرعت است. و «يأفِكُون» از «إفك» است، كه به معناى برگرداندن هر چيزى است از وجهه اصلى اش، و نشاندادن آن بر خلاف آنچه كه هست.

و اگر «سحر» را «إفك» خواند، به همين جهت است كه «سحر»، هر چيزى را از صورت واقعى اش بر مى گرداند و صورتى خيالى به آن مى دهد، و چون معناى آيات روشن است، مى گذريم.

«فَأُلْقِىَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ * قَالُوا آمَنَّا بِرَبّ الْعَالَمِينَ * رَبّ مُوسى وَ هَارُونَ»:

مى خواهد بفرمايد: همين كه ساحران از موسى معجزات روشنش را ديدند آنچه را كه ديدند، آن قدر دهشت زده و مبهوت شدند، كه نتوانستند خود را حفظ كنند، بى اختيار به سجده افتادند و خداى سبحان را سجده كردند.

و اگر نفرمود «سجده كردند»، بلكه فرمود: «به خاك افتادند»، براى همين است كه از بى اختيارى آنان خبر دهد، و بفهماند طورى سجده كردند كه گويى ديگران ايشان را (مانند يك موجود بى جان) به زمين ريختند.

در جمله «آمَنَّا بِرَبِّ العَالَمِين»، مقصود از «ايمان»، ايمان توحيد است، همچنان كه قبلا هم گفتيم كه اعتراف به «ربُّ العالَمين» بودن خدا، جز با توحيد و انكار الوهيت آلهه تمام نمى شود.

و در جملۀ «رَبِّ مُوسَى وَ هَارُون»، علاوه بر اقرار به توحيد، به رسالت موسى و هارون نيز، اعتراف كرده اند.

واكنش فرعون، در مقابل ايمان آوردن ساحران

«قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِى عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْف تَعْلَمُونَ»:

گوينده اين سخن، فرعون است. و مرادش از اين كه گفت: «آمَنتُم لَهُ قَبلَ أن آذَنَ لَكُم»، اين است كه چرا بدون اجازه من، به وى ايمان آورديد. و كلمۀ «قبل» در اين جا، معناى خود را نمى دهد، همچنان كه در آيه «لَنَفِدَ البَحرُ قَبلَ أن تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّى» نداده.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۳۸۵

زيرا اگر كلمۀ «قبل» را به معناى خودش بگيريم، آن وقت مفاد آيه اين مى شود كه: ممكن بود فرعون به ساحران اجازه دهد كه به موسى ايمان بياورند و انتظارش مى رفت، ولى آنان قبل از اجازه فرعون ايمان آورند. (و نيز در آيه اى كه مثل زديم، معنا اين مى شود كه كلمات پروردگارم نيز ممكن است تمام شود، ولى آب دريا قبل از آن تمام مى شد).

بعضى ديگر از مفسران نيز، كلمۀ «قبل» را به معناى «بدون» گرفته اند.

فرعون در جملۀ «إنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِى عَلَّمَكُمُ السِّحر»، بهتان ديگرى به موسى «عليه السلام» زده، تا دل ها را و مخصوصا بزرگان قوم را از او برگرداند.

و در جملۀ «فَلَسَوفَ تَعلَمُون»، ايشان را به طور مبهم تهديد نموده، مى گويد: به زودى خواهيد فهميد، و بيان نكرده كه به چه عذابى شكنجه تان مى دهم، تا دلالت كند بر اين كه احتياجى نيست كه من نام آن را ببرم، خودتان به زودى خواهيد فهميد.

«لَأُقَطِّعَنَّ أيدِيكُم وَ أرجُلَكُم مِن خِلَافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُم أجمَعِين » - «قطع از خلاف»، به اين معنا است كه دست راست و پاى چپ كسى را قطع كنند - و يا به عكس. و «تصليب»، به معناى به دار آويختن مجرم است، و نظير اين آيه در دو سوره «اعراف» و «طه» گذشت.

«قَالُوا لا ضَيرَ إِنَّا إِلى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ»:

كلمۀ «ضير»، به معناى «ضرر» است. (يعنى اين كه: تو ما را به دار بياويزى، ضررى ندارد). و جملۀ «إنَّا إلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُون»، همان گفتار «لا ضَيرَ» را تعليل مى كند كه چرا ضرر ندارد. براى اين كه ما در مقابل اين عذابى كه ما را بدان تهديد مى كنى، صبر مى كنيم و به سوى پروردگار خود باز مى گرديم، كه عالى ترين بازگشت ها است.

«إِنَّا نَطمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطایانَا أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ»:

اين جمله، تعليل آن مطلبى است كه از كلام سابقشان استفاده مى شد و آن، اين است كه ما نه تنها از مرگ و كشته شدن باك نداريم، بلكه مشتاق آن نيز هستيم، تا پروردگار خود را ديدار كنيم. چرا كه با مُردن و كشته شدن، به سوى پروردگار خود بر مى گرديم، و از اين برگشتن هم خوفى نداريم. براى اين كه ما اميدواريم پروردگارمان خطاهاى ما را بيامرزد و براى اين كه ما اولين كسى هستيم كه به موسى و هارون، فرستادگان پروردگارمان، ايمان آورديم.

و اين تعليل، تعليلى است صحيح. براى اين كه فتح باب در هر امر خيرى، اثرى از خيرات دارد كه هيچ عقل سالمى در آن شك نمى كند. پس اگر خداى سبحان بنا داشته باشد مؤمنی را به علت این که به

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۳۸۶

«رحمت» و «مغفرت» او ايمان دارد، بيامرزد، قطعا رحمت و مغفرت او، اولين كسى را كه فتح باب ايمان كرده و راه را براى ديگران هموار ساخته، وا نمى گذارد.


كوچ شبانه بنى اسرائيل از مصر، و هلاكت فرعون و فرعونيان

«وَ أَوْحَيْنَا إِلى مُوسى أَنْ أَسرِ بِعِبَادِى إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ»:

از اين جا قسمت دوم داستان موسى «عليه السلام» و فرعون شروع مى شود و آن، عبارت است از چگونگى نابودى و عذاب فرعون، به كيفر اين كه دعوت موسى و هارون را رد كرد، و قسمت اول آن، عبارت بود از: رسالت موسى و هارون به سوى وى و دعوتش به دين توحيد.

كلمۀ «أسر»، امر از «إسرَاء» است، كه به معناى سير دادن و كوچ دادن در شب است. و مراد از «عِبَادِى»، بنى اسرائيل است. و اين تعبير، نوعى احترام از ايشان است. و جملۀ «إنَّكُم مُتَّبَعُون»، تعليل امر و دستور به «إسراء» است، كه حاصل آن، اين مى شود:

«بنى اسرائيل را شبانه حركت بده، تا آل فرعون هم، دنبال شما راه بيفتند».

و از اين جمله، به خوبى بر مى آيد كه خداى تعالى، از اين فرمان خود منظورى دارد و در اين دستور، فرج و گشايشى براى بنى اسرائيل هست، كه در آيه: «فَأسرِ بِعِبَادِى لَيلاً إنَّكُم مُتَّبَعُون * وَ اترُكِ البَحرَ رَهواً إنَّهُم جُندٌ مُغرَقُون»، به اين منظور و نقشه تصريح شده است.

«فَأَرْسلَ فِرْعَوْنُ فى الْمَدَائنِ حَاشِرِينَ... * ثُمَّ أَغْرَقْنَا الاَخَرِينَ»:

داستان غرق شدن فرعونيان و نجات يافتن بنى اسرائيل به دست موسى «عليه السلام» را در طى چهارده آيه آورده، كه البته حرف هاى زيادى قصه و آنچه كه از سياق كلام استفاده مى شود و احتياجى به ذكرش نبوده، حذف كرده است.

از آن جمله است بيرون شدن شبانه موسى و بنى اسرائيل از مصر، كه همين جمله گذشته كه مى فرمود: «أن أسرِ بِعِبَادِى» بر آن دلالت مى كرد و بر همين قياس، ساير مطالب ريز داستان، حذف شده است.

«فَأرسَلَ فِرعَونَ » - يعنى: موسى «عليه السلام» بندگان مرا شبانه از مصر بيرون آورد و چون فرعون خبردار شد، مردانى را به شهرهايى كه در تحت فرمان او بودند، فرستاد «حَاشِرِين»، تا مردم را كوچ دهند. و يك جا جمع كنند و به مردم بگويند: «إنَّ هَؤُلَاء»، يعنى بنى اسرائيل «لَشِرذِمِةٌ قَلِيلُون» جمعيتى اندك اند.

كلمۀ «شِرذِمِة»، تتمه مختصرى را گويند كه از چيزى باقى مانده باشد و اگر با اين كه خود كلمه، «اندك بودن» را مى رساند. مع ذلك به لفظ «قليل» توصيف كرده، به منظور تأكيد قلت بوده، تا معناى بسيار قليل را بدهد.

«وَ إنَّهُم لَنَا لَغَائِظُون » - كارهايى مى كنند كه ما را به غيظ در مى آورند. «وَ إنَّا لَجَمِيعٌ» و ما همگى بر اين تصمیمی که گرفته ایم، متفقیم. «حاذرون»، و از مکری که ممکن است دشمن علیه ما بکند،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۸۷

بر حذريم، هرچند كه دشمن ضعيف و اندك است. منظور فرعونيان از اين حرف كه قطعا پيامى از خود فرعون بوده، اين است كه مردم را بيشتر تحريك كنند و عليه بنى اسرائيل بشورانند.

«فَأخرَجنَاهُم مِن جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ وَ كُنُوزٍ وَ مَقَامٍ كَرِيم » - با همين نقشه، فرعونيان را از باغ ها و چشمه سارهايشان، از گنجينه ها و منزلگاه هاى زيبايشان، از قصرهاى مشيد و خانه هاى رفيع كه داشتند، بيرون كرديم.

در اين جمله، با اين كه فرعونيان به تحريك فرعون از شهرهاى خود بيرون شدند، ولى خداى تعالى، آن را به خودش نسبت داده و فرموده: «ما بيرونشان كرديم». و جهتش اين است كه بيرون شدنشان با نقشه اى الهى بود، كه به كيفر استكبارى كه كردند، آن نقشه را در حقشان عملى كرد.

«كَذَلِكَ» داستان از اين قرار بود، «وَ أورَثنَاهَا» و آن خانه ها و قصرها و نهرها و گنجينه ها و مقام كريم را به بنى اسرائيل ارث داديم. چون فرعون و لشكريانش غرق شدند و بنى اسرائيل بعد از ايشان باقى ماندند. پس مى توان گفت كه وارث آنان شدند.

«فَأتبَعُوهُم» - فرعونيان دنبال بنى اسرائيل را گرفتند. «مُشرِقِين» و در صبحگاهى به ايشان رسيدند، «فَلَمَّا تَرَاءَ الجَمعَان»، همين كه دو صف لشكر يكديگر را ديدند «قَالَ أصحَابُ مُوسَى»، ياران موسى از بنى اسرائيل با ترس و لرز گفتند: «إنَّا لَمُدرَكُون»، دارند به ما مى رسند.

«قَالَ مُوسَى كَلّا» - موسى گفت: حاشا كه به ما برسند، «إنَّ مَعِى رَبِّى سَيَهدِين»، خدا با من است و به زودى مرا هدايت مى كند.

و مراد از اين «معيت»، حفظ و يارى خداست، همان يارى كه خداى تعالى، در اول بعثتش و بعثت برادرش به آن دو وعده داده بود، كه «إنِّى مَعَكُمَا»، نه معيت به معناى ايجاد و تدبير.

چون «معيت» به اين معنا در موسى «عليه السلام» و فرعون به طور مساوى بود، و موسى «عليه السلام» اختصاص نداشت، و معناى اين كه فرمود: به زودى مرا هدايت مى كند، اين است كه به زودى مرا دلالت مى كند به اين كه چگونه شما را از شرّ فرعون و فرعونيان نجات دهم.

«فَأوحَينَا إلَى مُوسَى أن اضرِب بِعَصَاكَ البَحرَ فَانفَلَقَ » - كلمۀ «إنفلاق»، به معناى پاره شدن چيزى و جدا شدن اجزاى آن از يكديگر است. «فَكَانَ كُلُّ فِرق». يعنى هر قطعه جدا شده از آن، «كَالطَّود» مانند پاره كوهى عظيم بزرگ بود. پس موسى داخل دريا شد و بنى اسرائيل هم، با وى روانه شدند.

«وَ أزلَفنَا ثَمَّ » - يعنى در آن جا «الآخِرِين»، ديگران را هم نزديك كرديم، كه منظور از ديگران فرعون و لشكريان او است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۸۸

«وَ أنجَينَا مُوسَى وَ مَن مَعَهُ أجمَعِين » - ما دريا را همچنان جداى از هم نگاه داشتيم، تا موسى و همراهانش از آن گذشتند.

«ثُمَّ أغرَقنَا الآخِرِين » - و سپس فرعون و قومش را كه در وسط دو قطعه آب، قرار گرفته بودند، با وصل كردن آب ها به يكديگر غرق نموديم.

نتيجه گيرى از سرگذشت موسى «ع» و فرعون

«إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً وَ مَا كانَ أَكْثرُهُم مُّؤْمِنِينَ * وَ إِنَّ رَبَّك لهَُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ»:

از ظاهر سياق آيه و همچنين سياق داستان هاى آينده بر مى آيد كه مورد اشاره در «ذلك»، مجموع جزئياتى است كه قرآن كريم، از داستان موسى «عليه السلام»، از ابتداى بعثتش و دعوت فرعون و فرعونيان و نجات دادن بنى اسرائيل و غرق فرعون و لشكرش نقل كرده، كه در همه اين ها، آيت و حجتى است كه بر توحيد خداى تعالى، و يگانگى اش در ربوبيت، و صدق رسالت موسى، دلالت مى كند و هر كس كه در اين آيت تفكر كند، به اين نتايج مى رسد.

«وَ مَا كَانَ أكثَرُهُم مُؤمِنِين » - يعنى: ولى بيشتر اينان كه داستانشان را آورديم، ايمان آور نبودند، با اين كه آيت ما، واضح الدلاله بود.

بنابراين، اين كه بعد از ذكر هر يك از داستان هايى كه در اين سوره آورده، مى فرمايد: «وَ مَا كَانَ أكثَرُهُم مُؤمِنين»، در حقيقت به منزله نتيجه گيرى و تطبيق شاهد بر مطلبى است كه برايش شاهد آورده. گويا بعد از هر يك از داستان ها كه ايراد كرده، فرموده است:

اين بود داستان اين قوم، كه آيت خداى تعالى را متضمن بود، ولى بيشتر آن قوم ايمان آور نبودند، همچنان كه بيشتر قوم تو، اى محمّد، ايمان آور نيستند. پس ديگر اين قدر اندوهناك مباش و غم ايشان را مخور. زيرا بشر تا بوده، اين چنين بوده است. هر امتى كه ما رسولى برايش فرستاديم تا به سوى توحيد ربوبيت دعوتشان كند، چنين بوده اند كه بيشترشان، ايمان نمى آوردند.

بعضى از مفسران گفته اند: «ضمير در «أكثَرُهُم»، به قوم رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» و مردم معاصرش بر مى گردد، و معناى آيه، اين است كه در اين داستان كه ما از موسى «عليه السلام»و قومش نقل كرديم، آيتى است روشن، وليكن بيشتر قوم تو، بدان ايمان آور نيستند». ولى اين تفسير، خالى از بُعد نيست و به نظر مى رسد كه از معناى آيه دور باشد.

و جملۀ «وَ إنَّ رَبَّكَ لَهُوَ العَزِيزُ الرَّحِيم»، تفسيرش در اول سوره گذشت.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۸۹

آيات ۶۹ - ۱۰۴ سوره شعراء

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ(۶۹)

إِذْ قَالَ لاَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ(۷۰)

قَالُوا نَعْبُدُ أَصنَاماً فَنَظلُّ لهََا عَاكِفِينَ(۷۱)

قَالَ هَلْ يَسمَعُونَكمْ إِذْ تَدْعُونَ(۷۲)

أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ(۷۳)

قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَلِك يَفْعَلُونَ(۷۴)

قَالَ أَفَرَأيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ(۷۵)

أَنتُمْ وَ آبَاؤُكمُ الاَقْدَمُونَ(۷۶)

فَإِنهُمْ عَدُوُّ لى إِلّا رَبّ الْعَالَمِينَ(۷۷)

الَّذِى خَلَقَنى فَهُوَ يَهْدِينِ(۷۸)

وَ الَّذِى هُوَ يُطعِمُنى وَ يَسقِينِ(۷۹)

وَ إِذَا مَرِضتُ فَهُوَ يَشفِينِ(۸۰)

وَ الَّذِى يُمِيتُنى ثُمَّ يُحْيِينِ(۸۱)

وَ الَّذِى أَطمَعُ أَن يَغْفِرَ لى خَطِيئَتى يَوْمَ الدِّينِ(۸۲)

رَبِّ هَب لى حُكماً وَ أَلْحِقْنى بِالصَّالِحِينَ(۸۳)

وَ اجْعَل لى لِسانَ صِدْقٍ فى الاَخِرِينَ(۸۴)

وَ اجْعَلْنى مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ(۸۵)

وَ اغْفِرْ لاَبى إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ(۸۶)

وَ لا تُخْزِنى يَوْمَ يُبْعَثُونَ(۸۷)

يَوْمَ لا يَنفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ(۸۸)

إِلّا مَنْ أَتى اللَّهَ بِقَلْبٍ سلِيمٍ(۸۹)

وَ أُزْلِفَتِ الجَْنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ(۹۰)

وَ بُرِّزَتِ الجَْحِيمُ لِلْغَاوِينَ(۹۱)

وَ قِيلَ لهَُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ(۹۲)

مِن دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنصُرُونَكُمْ أَوْ يَنتَصِرُونَ(۹۳)

فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَ الْغَاوُنَ(۹۴)

وَ جُنُودُ إِبْلِيس أَجْمَعُونَ(۹۵)

قَالُوا وَ هُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ(۹۶)

تَاللَّهِ إِن كُنَّا لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ(۹۷)

إِذْ نُسوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ(۹۸)

وَ مَا أَضلَّنَا إِلّا الْمُجْرِمُونَ(۹۹)

فَمَا لَنَا مِن شافِعِينَ(۱۰۰)

وَ لا صدِيقٍ حَمِيمٍ(۱۰۱)

فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(۱۰۲)

إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً وَ مَا كانَ أَكْثرُهُم مُّؤْمِنِينَ(۱۰۳)

وَ إِنَّ رَبَّك لهَُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(۱۰۴)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۳۹۰
«ترجمه آیات»

خبر ابراهيم را براى آنان بخوان. (۶۹)

وقتى به پدر و قومش گفت: چه مى پرستيد؟(۷۰)

گفتند: بت هايى را مى پرستيم و پيوسته به عبادتشان قيام مى كنيم. (۷۱)

گفت: آيا وقتى آن ها را مى خوانيد، صداى شما را مى شنوند؟(۷۲)


يا سودتان دهند، يا زيان زنند؟!(۷۳)


گفتند: نه، بلكه پدران خويش را ديده ايم كه چنين مى كرده اند. (۷۴)


گفت: آيا ديديد (مى دانيد) آنچه را كه شما عبادت مى كرديد؟ (۷۵)

شما و پدران پيشين شما. (۷۶)

(همه آن ها) دشمن من اند، مگر پروردگار جهانيان. (۷۷)

كسى كه مرا آفريده و او هدايتم مى كند. (۷۸)

كسى كه هم او غذايم مى دهد و آبم مى دهد. (۷۹)

كسى كه وقتى بيمار شدم، شفايم مى دهد. (۸۰)

و كسى كه مرا مى ميراند و دوباره زنده ام مى كند. (۸۱)

و كسى كه طمع دارم روز رستاخيز گناهم را بيامرزد. (۸۲)

پروردگارا! مرا فرزانگى بخش و قرين شايستگانم كن. (۸۳)

و نزد آيندگان، نيكنام گردان. (۸۴)

از وارثان بهشت پُر نعمتم كن. (۸۵)

و پدرم را بيامرز كه وى، گمراه بود. (۶ ۸)

و روزى كه مردم بر انگيخته مى شوند، مرا خوار مگردان. (۸۷)

روزى كه مال و فرزندان سود ندهد. (۸۸)

مگر آن كه با قلب پاك، سوی خدا آمده باشد. (۸۹)

و بهشت به نيكوكاران نزديك گردد. (۹۰)

و جهنم به گمراهان نمودار شود. (۹۱)

و به آن ها گفته شود: آن چيزهايى كه غير خدا مى پرستيديد، كجايند؟ (۹۲)

آيا معبودهاى غير از خدا، شما را نصرت دهند و يا نصرت يابند. (۹۳)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۹۱

گمراهان و گمراه شدگان به رو در جهنم انداخته شوند. (۹۴)

و سپاهيان ابليس عموما. (۹۵)

در آن جا با يكديگر مخاصمه كنند و گويند: (۹۶)

قسم به خدا كه در ضلالتى آشكار بوديم. (۹۷)

كه شما را با پروردگار جهانيان برابر مى گرفتيم. (۹۸)

و جز تبهكاران؛ ما را گمراه نكردند. (۹۹)

و اكنون نه شفيعانى داريم. (۱۰۰)

و نه دوستانى صميمى. (۱۰۱)

كاش بازگشتى داشتيم و مى شديم. (۱۰۲)

كه در اين، عبرتى هست و بيشترشان مؤمن نبودند. (۱۰۳)

و پروردگارت، نيرومند و رحيم است. (۱۰۴)

«بیان آیات»

اين آيات، بعد از پايان دادن به داستان موسى «عليه السلام»، به مهمترين خبر مربوط به ابراهيم «عليه السلام» اشاره مى كند، كه با فطرت سالم و پاك خود، عليه قومش، كه همگى به اتفاق كلمه بت مى پرستيدند، به حمايت از دين توحيد و پرستش خداى سبحان قيام نموده، از مردم وطنش بيزارى جست، و از دين حق دفاع نمود، و گذشت بر او آنچه كه گذشت، كه همه آيت و معجزه بود، ولى بيشتر قوم او نيز ايمان نياوردند، كه در آخر آيات مورد بحث، بدان اشاره مى فرمايد.

«وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ»:

در اين جمله، سياق را از آنچه در اول داستان بود، تغيير داد. به اين معنا كه در اول داستان فرمود: «وَ إذ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى...: به ياد آر، آن روز را كه پروردگارت به موسى ندا كرد...»، و در اين جا، پاى مردم معاصر پيغمبر اسلام را به ميان كشيده، مى فرمايد:

داستان ابراهيم را براى اينان بخوان و اين، براى اين است كه مى خواهد اين داستان به گوش مشركان عرب، كه عمدۀ آنان قريش است و ابراهيم هم پدر بزرگ قريش بود، برسد، تا بدانند كه آن جناب، مانند پدر بزرگشان به نشر دين توحيد و دين حق قيام نموده. آن روز احدى گويندۀ «لا إله إلّا اللّه» نبود و خدا ابراهيم را يارى كرد. چون ابراهيم دين خدا را يارى كرد و در نتيجه، كلمۀ «توحيد» ثابت شد و در سرزمين مقدس فلسطين و در حجاز انتشار يافت.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۹۲

و اين همه نبود، مگر به خاطر اين كه «دين توحيد»، يك داعى قوى از درون فطرت انسان ها دارد. علاوه بر اين كه خدا هم، حامى آن است و در همين، خود آيتى است از خدا كه عبرت گيرندگان بايد از آن عبرت گيرند، و از دين «وثنيت» بيزارى جويند، همچنان كه ابراهيم، از آن كيش و حتى از پدر و قومش كه طرفدار آن بودند، بيزارى جست.

سؤ ال و جواب و مهاجه ابراهيم «ع» با پدر و قوم خود درباره پرستش بتها

«إِذْ قَالَ لاَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ»:

اين جمله مخاصمه و مناظره آن جناب است با پدرش ، غير آن مخاصمه اى كه با مردم عصر خود داشت ، همچنان كه خداى تعالى آن را در سوره انعام حكايت فرموده ، ليكن در اينجا چون بنا بر اختصار بوده هر دو مخاصمه را يك جا آورده و به يك سبك و روش حكايت فرموده ، يعنى آن مقدار را كه قدر مشترك ميان دو سبك احتجاج است نقل كرده است .

و جمله «ما تعبدون » پرسش از حقيقت است ، در حقيقت خود را جاى كسى فرض كرده كه هيچ اطلاعى از حقيقت آه آنان و ساير شؤ ون آن ندارد، و اين خود يكى از طرق مناظره است و مخصوص موردى است كه كسى بخواهد حقيقت و ساير شؤ ون مدعاى خصم را به خود او بفهماند، تا وقتى اعترافى از او شنيد همان را سوژه و مدرك قرار داده بطلان مدعايش را اثبات كند.

علاوه بر اين ، وجه ديگر اين گونه پرسش از آن جناب اين است كه اين محاجه مربوط به اولين روزى است كه ابراهيم (عليه السلام ) از پناهگاه خود در آمده و داخل در مجتمع پدر و قوم خود شده است و قبل از اين چيزى در اين باره نديده بود و احتجاجى كه كرد از يك فطرت ساده و پاك كرد، كه تفصيلش در سوره انعام گذشت .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←