۱۶٬۹۳۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
==بحث روايتى == | ==بحث روايتى == | ||
در كتاب كافى به سندى مرفوع از حضرت رضا (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: خداى عز و جل پيغمبر ما را قبض روح نكرد مگر بعد از آنكه دين را برايش تكميل نمود، و قرآن را كه در آن بيان هر چيزى است ، نازل فرمود، و در آن حلال و حرام و حدود و احكام و جميع ما يحتاج بشر را بطور كامل شرح داد، و خودش در اين كتاب فرمود: | در كتاب كافى به سندى مرفوع از حضرت رضا (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: خداى عز و جل پيغمبر ما را قبض روح نكرد مگر بعد از آنكه دين را برايش تكميل نمود، و قرآن را كه در آن بيان هر چيزى است ، نازل فرمود، و در آن حلال و حرام و حدود و احكام و جميع ما يحتاج بشر را بطور كامل شرح داد، و خودش در اين كتاب فرمود: «ما فرطنا فى الكتاب من شى ء ما در اين كتاب هيچ چيزى را فروگذار نكرديم». | ||
قمى در تفسير خود مى گويد: حديث كرد مرا احمد بن محمد و گفت حديث كرد مرا جعفر بن محمد و گفت حديث كرد براى ما كثير بن عياش از ابى الجارود و او از حضرت ابى جعفر (عليه السلام ) كه در تفسير آيه | |||
قمى در تفسير خود مى گويد: حديث كرد مرا احمد بن محمد و گفت حديث كرد مرا جعفر بن محمد و گفت حديث كرد براى ما كثير بن عياش از ابى الجارود و او از حضرت ابى جعفر (عليه السلام ) كه در تفسير آيه «و الذين كذبوا باياتنا صم و بكم» مى فرمود «صم» كر هستند از هدايت ، «بكم» و لالند از اينكه به خير لب بگشايند، «فى الظلمات» و در ظلمتهاى كفر قرار دارند، «من يشا الله يضلله و من يشا يجعله على صراط مستقيم» هر كس را خدا بخواهد گمراه مى كند و هر كس را بخواهد بر طريق مستقيمش وا مى دارد. و فرمود: | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۱۵۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۱۵۱ </center> | ||
اين جمله رد بر قدريه از اين امت است ، كه خداوند در روز قيامت با صابئين و نصارا و مجوس محشورشان مى كند. مى گويند: | اين جمله رد بر قدريه از اين امت است ، كه خداوند در روز قيامت با صابئين و نصارا و مجوس محشورشان مى كند. مى گويند: «ربنا ما كنا مشركين پروردگارا ما كه از مشركين نبوديم چطور با آنان محشور شديم»؟ خداى تعالى مى فرمايد: «انظر كيف كذبوا على انفسهم و ضل عنهم ما كانوا يفترون ببين چطور بر خود دروغ بسته و به بطلان افترائاتى كه مى زدند پى مى برند؟!». | ||
چند روايت درباره | |||
آنگاه امام فرمود: رسول خدا فرموده است : بدانيد و آگاه باشيد كه براى هر امتى مجوسى است و مجوس اين امت كسانى هستند كه مى گويند قدرى در كار نيست ، و چنين معتقد مى شوند كه مشيت و قدرت خدا همه محول به آنان و براى آنان است . | چند روايت درباره «قدريه» و توضيحى در مورد حديث معروف: «قدريه مجوس اين امت است». | ||
در تفسير برهان پس از آن كه اين حديث را نقل مى كند، مى گويد: در نسخه ديگرى از تفسير قمى ديدم كه در اين حديث داشت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) فرمود: بدانيد كه براى هر امتى مجوسى هست و مجوس اين امت كسانى هستند كه مى گويند قدرى نيست ، و مشيت و قدرت نه به نفع كسى و نه به ضرر كسى است . | |||
و در نسخه ديگرى داشت : مجوس اين امت كسانى هستند كه مى گويند قدرى در كار نيست و معتقدند كه مشيت و قدرت نه محول به آنان است و نه به نفع آنان . | آنگاه امام فرمود: رسول خدا فرموده است : بدانيد و آگاه باشيد كه براى هر امتى مجوسى است و مجوس اين امت كسانى هستند كه مى گويند قدرى در كار نيست ، و چنين معتقد مى شوند كه مشيت و قدرت خدا همه محول به آنان و براى آنان است. | ||
در تفسير برهان پس از آن كه اين حديث را نقل مى كند، مى گويد: در نسخه ديگرى از تفسير قمى ديدم كه در اين حديث داشت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) فرمود: بدانيد كه براى هر امتى مجوسى هست و مجوس اين امت كسانى هستند كه مى گويند قدرى نيست ، و مشيت و قدرت نه به نفع كسى و نه به ضرر كسى است. | |||
و در نسخه ديگرى داشت : مجوس اين امت كسانى هستند كه مى گويند قدرى در كار نيست و معتقدند كه مشيت و قدرت نه محول به آنان است و نه به نفع آنان. | |||
مؤلف: مساله «''' قدر '''» از مسائلى است كه در صدر اول اسلام مورد بحث قرار مى گرفته ، بعضى ها منكر آن شده و مى گفتند: اراده پروردگار هيچ گونه تعلقى به اعمال بندگان ندارد، و معتقد بودند كه اراده و قدرت آدمى در كارهائى كه مى كند مستقل است ، و در حقيقت آدمى خالق مستقل افعال خويش است ، اين دسته را «قدريه» يعنى متكلمين در بحث قدر مى ناميدند. | |||
شيعه و سنى روايت كرده اند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) فرمود: قدريه مجوس اين امت است ، و انطباق اين روايت بر دارندگان عقيده مزبور، خيلى واضح است ، براى اينكه آنان براى اعمال آدمى خالقى را اثبات مى كردند كه همان خود آدمى است ، و خداى تعالى را خالق غير اعمال مى دانستند، و اين همان عقيده اى است كه مجوسيها دارند. | شيعه و سنى روايت كرده اند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) فرمود: قدريه مجوس اين امت است ، و انطباق اين روايت بر دارندگان عقيده مزبور، خيلى واضح است ، براى اينكه آنان براى اعمال آدمى خالقى را اثبات مى كردند كه همان خود آدمى است ، و خداى تعالى را خالق غير اعمال مى دانستند، و اين همان عقيده اى است كه مجوسيها دارند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۱۵۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۱۵۲ </center> | ||
زيرا كه آنان نيز قائل به دو خدا بودند: يكى خالق خير، و ديگرى خالق شر. | زيرا كه آنان نيز قائل به دو خدا بودند: يكى خالق خير، و ديگرى خالق شر. | ||
و در اين باب روايات ديگرى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) و ائمه اهل بيت وارد شده كه اين روايت را به همان معنائى كه گذشت تفسير مى كند، و اثبات مى نمايد كه قدر هست ، و مشيت و اراده خداوند، در اعمال بندگان نافذ است ، همچنانكه قرآن هم همين معنا را اثبات مى كند، ولى معتزله كه همان منكرين قدر هستند اين روايت را تاويل نموده و مى گويند: مراد رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) كسانى است كه قدر را اثبات مى كنند و مانند مجوس خير و شر هر دو را به خالقى غير انسان نسبت مى دهند. | و در اين باب روايات ديگرى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) و ائمه اهل بيت وارد شده كه اين روايت را به همان معنائى كه گذشت تفسير مى كند، و اثبات مى نمايد كه قدر هست ، و مشيت و اراده خداوند، در اعمال بندگان نافذ است ، همچنانكه قرآن هم همين معنا را اثبات مى كند، ولى معتزله كه همان منكرين قدر هستند اين روايت را تاويل نموده و مى گويند: مراد رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) كسانى است كه قدر را اثبات مى كنند و مانند مجوس خير و شر هر دو را به خالقى غير انسان نسبت مى دهند. | ||
ما در مباحث قبلى مقدارى در باره قدر بحث نموديم بعدا هم به طور مشروح در اطراف آن بحث خواهيم كرد ان شاء الله تعالى | |||
از آنچه گذشت اين معنى به دست آمد كه جمع ميان اينكه : | ما در مباحث قبلى مقدارى در باره قدر بحث نموديم بعدا هم به طور مشروح در اطراف آن بحث خواهيم كرد ان شاء الله تعالى. | ||
بنابراين ، آن دو نسخه اى كه جمع كرده بود بين قول به | |||
چند روايت در مورد سنت | از آنچه گذشت اين معنى به دست آمد كه جمع ميان اينكه : «قدر در كار نيست» و ميان اينكه «براى آدمى مشيت و قدرت نيست» جمع بين دو قول متنافى است ، زيرا گفتن اينكه قدر در كار نيست ملازم است با قول به استقلال آدمى در مشيت و قدرت ، و گفتن اينكه قدر هست ، ملازم است با قول به نفى استقلال در مشيت و قدرت ، با اين حال چطور ممكن است كسى منكر قدر بوده و در عين حال منكر مشيت و اراده آدميان هم باشد؟ | ||
و در كتاب در المنثور است كه احمد، ابن جرير، ابن ابى حاتم ، ابن المنذر، و طبرانى در تفسير كبير، و ابو الشيخ ، ابن مردويه ، و بيهقى در كتاب شعب ، از عقبة بن عامر از رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) روايت كرده اند كه فرمود: وقتى ديديد خداوند نعمتش را به بندهاى ارزانى داشت و او سرگرم معصيت شده و هر چه دلش خواست كرد، بدانيد كه خداوند او را استدراج كرده است ، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: | |||
بنابراين ، آن دو نسخه اى كه جمع كرده بود بين قول به «نفى قدر» و «انكار مشيت و قدرت از آدميان» صحيح نيست ، و گويا كسانى كه تفسير مزبور را استنساخ كرده اند، عبارت اصلى را تحريف نموده و در اثر نفهميدن معناى روايت عبارت «''' لا قدر '''» را درست نوشته و مابقى را تغيير داده اند. | |||
چند روايت در مورد سنت «املاء» و «استدراج» و مهلت دادن خداوند به كفار در دنيا. | |||
و در كتاب در المنثور است كه احمد، ابن جرير، ابن ابى حاتم ، ابن المنذر، و طبرانى در تفسير كبير، و ابو الشيخ ، ابن مردويه ، و بيهقى در كتاب شعب ، از عقبة بن عامر از رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) روايت كرده اند كه فرمود: وقتى ديديد خداوند نعمتش را به بندهاى ارزانى داشت و او سرگرم معصيت شده و هر چه دلش خواست كرد، بدانيد كه خداوند او را استدراج كرده است ، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: «فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شى ء...». | |||
و نيز در كتاب مزبور است كه ابن ابى حاتم ، ابو الشيخ ، و ابن مردويه از عبادة بن صامت نقل كرده اند كه گفت : | و نيز در كتاب مزبور است كه ابن ابى حاتم ، ابو الشيخ ، و ابن مردويه از عبادة بن صامت نقل كرده اند كه گفت : | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۱۵۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۱۵۳ </center> | ||
رسول خدا فرمود: خداى تبارك و تعالى وقتى بخواهد قومى را باقى گذاشته يا ترقى دهد، اقتصاد و قناعت و عفاف را به آنان روزى مى كند، و وقتى بخواهد قومى را منقرض سازد، باب خيانت را به رويشان باز كرده و كارشان را به جائى مى كشاند كه از خيانت و مالى كه از اين راه به دست مى آورند، خوشحالى كنند، آنوقت است كه ناگهان به عذاب خود گرفتارشان ساخته و وقتى خبردار مى شوند كه ديگر راه پس و پيش برايشان نمانده است ، نسل مردمى كه ستم كردند، بريده مى شود و حمد خداى را كه پروردگار عالميان است . | رسول خدا فرمود: خداى تبارك و تعالى وقتى بخواهد قومى را باقى گذاشته يا ترقى دهد، اقتصاد و قناعت و عفاف را به آنان روزى مى كند، و وقتى بخواهد قومى را منقرض سازد، باب خيانت را به رويشان باز كرده و كارشان را به جائى مى كشاند كه از خيانت و مالى كه از اين راه به دست مى آورند، خوشحالى كنند، آنوقت است كه ناگهان به عذاب خود گرفتارشان ساخته و وقتى خبردار مى شوند كه ديگر راه پس و پيش برايشان نمانده است ، نسل مردمى كه ستم كردند، بريده مى شود و حمد خداى را كه پروردگار عالميان است. | ||
و نيز در كتاب مزبور است كه ابن منذر از جعفر نقل كرده كه گفت خداوند وحى فرستاد به داوود كه : اى داوود در هر حال از من بترس ، و از هر حالى بيشتر آن موقعى بترس كه نعمتهايم از هر درى به سويت سرازير مى شود مبادا كارى كنى كه به زمينت زنم و ديگر به نظر رحمت به سويت نظر نكنم . | |||
و در تفسير قمى در ذيل آيه شريفه «''' قل ارايتكم ان اتيكم عذاب الله بغتة او جهرة ... '''» دارد كه اين آيه وقتى نازل شد كه رسول الله (صلى الله عليه وآله و سلم ) به مدينه مهاجرت كرده بود و يارانش مبتلا به گرفتاريها و امراض شده و شكايت حال خود را نزد رسول خدا بردند، خداى تعالى وحى فرستاد كه اى محمد، به يارانت بگو: | و نيز در كتاب مزبور است كه ابن منذر از جعفر نقل كرده كه گفت خداوند وحى فرستاد به داوود كه : اى داوود در هر حال از من بترس ، و از هر حالى بيشتر آن موقعى بترس كه نعمتهايم از هر درى به سويت سرازير مى شود مبادا كارى كنى كه به زمينت زنم و ديگر به نظر رحمت به سويت نظر نكنم. | ||
و در تفسير قمى در ذيل آيه شريفه «''' قل ارايتكم ان اتيكم عذاب الله بغتة او جهرة ... '''» دارد كه اين آيه وقتى نازل شد كه رسول الله (صلى الله عليه وآله و سلم ) به مدينه مهاجرت كرده بود و يارانش مبتلا به گرفتاريها و امراض شده و شكايت حال خود را نزد رسول خدا بردند، خداى تعالى وحى فرستاد كه اى محمد، به يارانت بگو: «مرا خبر دهيد اگر عذاب ناگهانى يا علنى بر مردم نازل شود، آيا جز اين است كه تنها ستمگران هلاك مى شوند؟» . يعنى به ياران پيغمبر جز رنج و تلاش و ضرر دنيايى چيز ديگرى نمى رسد اما عذاب دردناك كه هلاكت در آن است فقط به ظالمين مى رسد. | |||
مؤلف: اين روايت علاوه بر ضعفى كه در سند دارد، منافى با روايات بسيارى است كه دلالت دارند بر اينكه سوره انعام يك مرتبه در مكه نازل شده است ، علاوه بر اينكه آيه شريفه با داستانى كه در روايت هست منطبق نمى باشد. توجيهى هم كه مرحوم قمى براى روايت كرده از نظم قرآن دور است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۱۵۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۱۵۴ </center> | ||
و در مجمع البيان در ذيل آيه شريفه | و در مجمع البيان در ذيل آيه شريفه «و انذر به الذين يخافون...» مى گويد: امام صادق (عليه السلام) در تفسير اين آيه فرموده : معناى اين آيه اين است كه : اى محمد! به وسيله قرآن كسانى را كه برخورد با پروردگار خود هراسانند انذار نموده و آنان را به آنچه در نزد خدا است ترغيب كن ، زيرا قرآن وسيله شفاعت است و شفاعتش هم در حق آنان پذيرفته است. | ||
مؤلف: ظاهر اين حديث چنين حكم مى كند كه ضمير من دونه به قرآن برمى گردد و صحيح هم هست ، الا اينكه سابقه ندارد كه در قرآن از خود قرآن به ولى تعبير شده باشد، همانطورى كه به امام تعبير شده است . | |||
<span id='link75'><span> | <span id='link75'><span> | ||
==رواياتى پيرامون درخواست اشراف و اغنياء از پيامبر(ص ) كه فقراء را از خود دور كند،و نهى خداوند از اين عمل . == | ==رواياتى پيرامون درخواست اشراف و اغنياء از پيامبر(ص ) كه فقراء را از خود دور كند،و نهى خداوند از اين عمل . == | ||
در كتاب الدر المنثور است كه احمد، ابن جرير، ابن ابى حاتم ، طبرانى ، ابو الشيخ ، ابن مردويه و ابو نعيم در كتاب حليه خود از عبد الله بن مسعود روايت كرده اند كه گفته است : عده اى از قريش روزى به رسول الله (صلى الله عليه وآله و سلم ) برخوردند و ديدند كه صهيب ، عمار، ياسر، بلال و خباب و امثال آنان در خدمت اويند. گفتند: اى محمد ! آيا به خاطر چنين مردم تهيدستى از قوم خود بريدى ؟ و آيا خداوند اين همه اعيان و اشراف و مردمان محترم را گذاشته و اين مشت مردم تهيدست را برترى داد ؟ و راستى ما بايد تابع چنين مردمى بشويم ؟ آيا چنين چيزى معقول است ؟ تو اگر ميخواهى ما پيرويت كنيم ناچار بايد اينگونه اشخاص را از خود دور سازى . بعيد نيست كه اگر چنين كارى كنى ما دورت را بگيريم . در پاسخ آنها اين آيه نازل شد: «''' و انذر به الذين يخافون ان يحشروا الى ربهم '''» . | در كتاب الدر المنثور است كه احمد، ابن جرير، ابن ابى حاتم ، طبرانى ، ابو الشيخ ، ابن مردويه و ابو نعيم در كتاب حليه خود از عبد الله بن مسعود روايت كرده اند كه گفته است : عده اى از قريش روزى به رسول الله (صلى الله عليه وآله و سلم ) برخوردند و ديدند كه صهيب ، عمار، ياسر، بلال و خباب و امثال آنان در خدمت اويند. گفتند: اى محمد ! آيا به خاطر چنين مردم تهيدستى از قوم خود بريدى ؟ و آيا خداوند اين همه اعيان و اشراف و مردمان محترم را گذاشته و اين مشت مردم تهيدست را برترى داد ؟ و راستى ما بايد تابع چنين مردمى بشويم ؟ آيا چنين چيزى معقول است ؟ تو اگر ميخواهى ما پيرويت كنيم ناچار بايد اينگونه اشخاص را از خود دور سازى . بعيد نيست كه اگر چنين كارى كنى ما دورت را بگيريم . در پاسخ آنها اين آيه نازل شد: «''' و انذر به الذين يخافون ان يحشروا الى ربهم '''» . |
ویرایش