گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۷۷: خط ۷۷:
<span id='link33'><span>
<span id='link33'><span>


==وجوهى كه درباره مراد از آنچه رسول الله (ص ) بدان دعوت مى كند و موجب احياء است گفته شده است ==
==پذیرش آنچه رسول خدا «ص» بدان دعوت مى كند، موجب حيات است ==
و آيه مورد بحث كه مى فرمايد: «''' اذا دعاكم لما يحييكم '''» مطلق است ، و از اينكه شامل مجموع دعوت هاى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) كه مايه زنده شدن دلها است ، و يا دسته اى از دعوتهايش كه طبيعت احياء را دارد بشود هيچ ابائى نداشته و همچنين شامل نتايج دعوت او كه عبارت است از انواع زندگى هاى سعيد حقيقى مانند زندگى اخروى در جوار خدا نيز مى شود.
و آيه مورد بحث كه مى فرمايد: «اذا دعاكم لما يحييكم» مطلق است ، و از اينكه شامل مجموع دعوت هاى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) كه مايه زنده شدن دل ها است، و يا دسته اى از دعوتهايش كه طبيعت احياء را دارد بشود هيچ ابائى نداشته و همچنين شامل نتايج دعوت او كه عبارت است از انواع زندگى هاى سعيد حقيقى مانند زندگى اخروى در جوار خدا نيز مى شود.


و چون همه اينها را شامل مى شود پس نبايد آيه شريفه را مقيد كرد و مانند بيشتر مفسرين گفت كه منظور از جمله «''' اذا دعاكم لما يحييكم '''» با در نظر گرفتن مورد نزول آيه حكم جهاد است و معناى آيه اين است كه : اى كسانى كه ايمان آورده ايد بپذيريد دعوت خدا و رسول را وقتى شما را مى خوانند به جهاد كه خود مايه احياى امر شما و عزت دين شما است .
و چون همه اينها را شامل مى شود پس نبايد آيه شريفه را مقيد كرد و مانند بيشتر مفسرين گفت كه منظور از جمله «اذا دعاكم لما يحييكم» با در نظر گرفتن مورد نزول آيه حكم جهاد است و معناى آيه اين است كه: اى كسانى كه ايمان آورده ايد بپذيريد دعوت خدا و رسول را وقتى شما را مى خوانند به جهاد كه خود مايه احياى امر شما و عزت دين شما است .


بعضى ديگر در توجيه اينكه جهاد مايه زندگى است گفته اند: چون خداى سبحان شهداى در ميدان جهاد را زندگان خوانده و فرموده «''' و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون'''».
بعضى ديگر در توجيه اينكه جهاد مايه زندگى است گفته اند: چون خداى سبحان شهداى در ميدان جهاد را زندگان خوانده و فرموده «و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون».


بعضى ديگر گفته اند معناى آيه اين است كه : بپذيريد دعوت خدا و رسول را وقتى شما را مى خوانند به ايمان و يا به حق . و دليل آورده اند كه ايمان و يا حق مايه حيات دل ، و كفر و باطل باعث مرده شدن دل است .
بعضى ديگر گفته اند معناى آيه اين است كه : بپذيريد دعوت خدا و رسول را وقتى شما را مى خوانند به ايمان و يا به حق. و دليل آورده اند كه ايمان و يا حق مايه حيات دل ، و كفر و باطل باعث مرده شدن دل است .


عده اى ديگر گفته اند: وقتى شما را مى خوانند به قرآن و علم دين . و دليل آورده اند به اينكه علم مايه حيات و جهل در حقيقت مردن است ، و قرآن هم نور است و هم حيات است و هم علم .
عده اى ديگر گفته اند: وقتى شما را مى خوانند به قرآن و علم دين . و دليل آورده اند به اينكه علم مايه حيات و جهل در حقيقت مردن است ، و قرآن هم نور است و هم حيات است و هم علم .
خط ۹۰: خط ۹۰:
عده اى ديگر گفته اند: وقتى شما را مى خوانند به بهشت ، و استدلال كرده اند به اينكه بهشت زندگى دائمى و نعمت باقى و زوال ناپذير است .
عده اى ديگر گفته اند: وقتى شما را مى خوانند به بهشت ، و استدلال كرده اند به اينكه بهشت زندگى دائمى و نعمت باقى و زوال ناپذير است .


و ليكن اين گفته ها وجوهى است كه مى توان آيه را با آن منطبق كرد، نه اينكه بگوييم آيه همين را مى گويد و لا غير، بلكه آيه شريفه همانطورى كه گفتيم عام است و همه را شامل مى شود، و هيچ دليلى نيست كه آن را از معناى عام و وسيعش برگردانيده و بگوييم مقصودش اين وجه است يا آن وجه .
وليكن اين گفته ها وجوهى است كه مى توان آيه را با آن منطبق كرد، نه اينكه بگوييم آيه همين را مى گويد و لا غير، بلكه آيه شريفه همانطورى كه گفتيم عام است و همه را شامل مى شود، و هيچ دليلى نيست كه آن را از معناى عام و وسيعش برگردانيده و بگوييم مقصودش اين وجه است يا آن وجه .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۸ </center>
معناى «''' قلب '''» در قرآن كريم و توضيح درباره جمله : «''' ان الله يحول بين المرء و قبله '''»  
==معناى آیه: «ان الله يحول بين المرء و قلبه» ==
«'''وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يحُولُ بَينَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تحْشرُونَ'''»:


«'''وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يحُولُ بَينَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تحْشرُونَ'''»:
«حيلوله» به معناى حائل شدن در وسط دو چيز است ، و «قلب» عضوى است معروف ، وليكن بيشتر در قرآن كريم استعمال مى شود در آن چيزى كه آدمى بوسيله آن درك مى كند، و به وسيله آن احكام عواطف باطنيش را ظاهر و آشكار مى سازد مثلا حب و بغض ، خوف و رجاء، آرزو و اضطراب درونى و امثال آن را از خود بروز مى دهد.


«''' حيلوله '''» به معناى حائل شدن در وسط دو چيز است ، و «''' قلب '''» عضوى است معروف ، و ليكن بيشتر در قرآن كريم استعمال مى شود در آن چيزى كه آدمى بوسيله آن درك مى كند، و بوسيله آن احكام عواطف باطنيش را ظاهر و آشكار مى سازد مثلا حب و بغض ، خوف و رجاء، آرزو و اضطراب درونى و امثال آن را از خود بروز مى دهد، پس قلب آن چيزى است كه حكم مى كند و دوست مى دارد و دشمن مى دارد و مى ترسد و امى دوار مى شود و آرزو مى كند و خوشحال مى شود و اندوهناك مى گردد، وقتى معناى قلب اين باشد پس در حقيقت قلب همان جان آدمى است كه با قوا و عواطف باطنيه اى كه مجهز است به كارهاى حياتى خود مى پردازد.  
پس قلب آن چيزى است كه حكم مى كند و دوست مى دارد و دشمن مى دارد و مى ترسد و امى دوار مى شود و آرزو مى كند و خوشحال مى شود و اندوهناك مى گردد، وقتى معناى قلب اين باشد پس در حقيقت قلب همان جان آدمى است كه با قوا و عواطف باطنيه اى كه مجهز است به كارهاى حياتى خود مى پردازد.  


و انسان مانند ساير مخلوقات كه هر يك جزئى از عالم خلقت را تشكيل مى دهند مركب از اجزاى مختلف و مجهز به قوا و ابزارى است كه تابع وجود او است ، و او آنها را مالك است ، و در مقاصد وجود خود از همه آنها كار مى كشد، و اين اجزاء و قوا و ادوات همه با او مربوط و او حاكم بر همه آنها است ، و آن اجزاء را با همه كثرتى كه دارند و آن قوا و ادوات را با همه تعددى كه دارا هستند يكى مى كند، البته يك واحد تامى كه در عين وحدتش هم كار مى كند، و هم ترك مى كند، هم حركت مى كند و هم از حركت مى ايستد.
و انسان مانند ساير مخلوقات كه هر يك جزئى از عالم خلقت را تشكيل مى دهند مركب از اجزاى مختلف و مجهز به قوا و ابزارى است كه تابع وجود او است ، و او آنها را مالك است ، و در مقاصد وجود خود از همه آنها كار مى كشد، و اين اجزاء و قوا و ادوات همه با او مربوط و او حاكم بر همه آنها است ، و آن اجزاء را با همه كثرتى كه دارند و آن قوا و ادوات را با همه تعددى كه دارا هستند يكى مى كند، البته يك واحد تامى كه در عين وحدتش هم كار مى كند، و هم ترك مى كند، هم حركت مى كند و هم از حركت مى ايستد.


چيزى كه هست از آنجايى كه خداى سبحان آفريننده اين انسان و پديد آورنده يك - يك اجزاء وجود و ابعاض قوا و ادوات او است ، لذا خود او به يك يك اجزاء وجود وى و توابع اجزايش محيط است ، و بطور حقيقت همه آنها را مالك است ، و در آنها بهر صورت كه بخواهد تصرف مى كند، و از ملك خود و تصرفاتش هر مقدار كه بخواهد به خود انسان واگذار مى نمايد، و به او تمليك مى كند، پس خداى تعالى ميان انسان و جزء جزء وجودش و تمامى توابعش حائل است ، بين او و قلبش ، بين او و گوشش ، بين او و چشمش ، بين او و بدنش و بين او و جانش ؛ و در آنها هم به نحو ايجاد تصرف مى كند،و هم به نحو مالك قرار دادن انسان ، كه هر مقدار از آن را به هر نحوى كه بخواهد به سود انسان تمليك مى كند، و هر مقدار را كه نخواهد نمى كند.
چيزى كه هست از آنجايى كه خداى سبحان آفريننده اين انسان و پديد آورنده يك - يك اجزاء وجود و ابعاض قوا و ادوات او است ، لذا خود او به يك يك اجزاء وجود وى و توابع اجزايش محيط است ، و بطور حقيقت همه آنها را مالك است ، و در آنها به هر صورت كه بخواهد تصرف مى كند، و از ملك خود و تصرفاتش هر مقدار كه بخواهد به خود انسان واگذار مى نمايد، و به او تمليك مى كند.
 
پس خداى تعالى ميان انسان و جزء جزء وجودش و تمامى توابعش حائل است ، بين او و قلبش ، بين او و گوشش ، بين او و چشمش ، بين او و بدنش و بين او و جانش ؛ و در آنها هم به نحو ايجاد تصرف مى كند،و هم به نحو مالك قرار دادن انسان ، كه هر مقدار از آن را به هر نحوى كه بخواهد به سود انسان تمليك مى كند، و هر مقدار را كه نخواهد نمى كند.


نظير انسان در اين مطلب ساير موجودات است ، چون هيچ موجودى نيست مگر اينكه ذاتى دارد، و نيز توابع ذاتى ، يعنى قوا و آثار و افعالى دارد، چيزى كه هست مالك حقيقى ذات آن و توابع ذاتش خدا است ، خدا است كه آن ذات و آن توابع ذات را به آن موجود تمليك كرده ، پس او ميان آن موجود و ميان ذاتش حائل است ، ميان آن موجود و توابع ذاتش و قوا و آثار و افعالش حايل است .
نظير انسان در اين مطلب ساير موجودات است ، چون هيچ موجودى نيست مگر اينكه ذاتى دارد، و نيز توابع ذاتى، يعنى قوا و آثار و افعالى دارد، چيزى كه هست مالك حقيقى ذات آن و توابع ذاتش خدا است ، خدا است كه آن ذات و آن توابع ذات را به آن موجود تمليك كرده ، پس او ميان آن موجود و ميان ذاتش حائل است، ميان آن موجود و توابع ذاتش و قوا و آثار و افعالش حايل است.


پس خداى سبحان حايل ميان آدمى و ميان قلب او است ، و انسان هر چه را كه دارد و بهر چيزى كه به نحوى از انحاء اتصال و ارتباط دارد، خداوند به آن چيز نزديك تر و مربوطتر است ، همچنانكه فرموده : «''' و نحن اقرب اليه من حبل الوريد '''» .
پس خداى سبحان حايل ميان آدمى و ميان قلب او است ، و انسان هر چه را كه دارد و به هر چيزى كه به نحوى از انحاء اتصال و ارتباط دارد، خداوند به آن چيز نزديك تر و مربوط تر است ، همچنان كه فرموده: «و نحن اقرب اليه من حبل الوريد».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۹ </center>
<span id='link35'><span>
<span id='link35'><span>
۱۴٬۴۲۳

ویرایش