گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۱۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۸۶: خط ۱۸۶:


== گفتاری پیرامون قَدَر ==
== گفتاری پیرامون قَدَر ==
«'''قدر'''» كه عبارت است از هندسه و حد وجودى هر چيز، از كلماتى است ذكرش در كلام خداى تعالى مكرر آمده ، و غالبا در آياتى آمده كه سخن از خلقت دارد، از آن جمله آيه شريفه «'''و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم '''» است كه ترجمه اش در خلال همين فصل گذشت ، و از ظاهر آن بر مى آيد كه قدر، امرى است كه جز با انزال از خزائن موجود نزد خداى تعالى صورت نمى گيرد، و اما خود خزائن كه ناگزير از ابداع خداى تعالى است محكوم به قدر نيست ، چون گفتيم تقدير ملازم با انزال (هر چيزى كه از خزانه غيب خدا نازل و در خور عالم ماده مى گردد بعد از تقدير و اندازه گيرى نازل مى شود)، و نازل شدن عبارت است از همان درخور گشتن براى عالم ماده و مشهود، به شهادت اينكه تعبير به انزال ،
«قدر» كه عبارت است از هندسه و حدّ وجودى هر چيز، از كلماتى است ذكرش در كلام خداى تعالى، مكرر آمده، و غالبا در آياتى آمده كه سخن از خلقت دارد. از آن جمله، آيه شريفه: «وَ إن مِن شَئٍ إلّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزّلُهُ إلّا بِقَدَرٍ مَعلُوم» است كه ترجمه اش در خلال همين فصل گذشت، و از ظاهر آن بر مى آيد كه «قدر»، امرى است كه جز با انزال از خزائن موجود نزد خداى تعالى صورت نمى گيرد، و اما خود خزائن كه ناگزير از ابداع خداى تعالى است، محكوم به قدر نيست. چون گفتيم تقدير، ملازم با انزال (هر چيزى كه از خزانه غيب خدا نازل و در خور عالَم ماده مى گردد، بعد از تقدير و اندازه گيرى نازل مى شود)، و نازل شدن عبارت است از همان درخور گشتن براى عالَم ماده و مشهود، به شهادت اين كه تعبير به انزال،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۴۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۴۹ </center>
همواره درباره موجودات طبيعى و مادى بكار مى رود، مثلا مى فرمايد: «'''و انزلنا الحديد'''» و يا مى فرمايد: «'''و انزل لكم من الانعام ثمانيه ازواج '''».
همواره درباره موجودات طبيعى و مادى به كار مى رود. مثلا مى فرمايد: «وَ أنزَلنَا الحَدِيدَ». و يا مى فرمايد: «وَ أنزَلَ لَكُم مِنَ الأنعَامِ ثَمَانِيَةَ أزوَاجٍ».
مويد اين معنا رواياتى است كه كلمه قدر را به طول و عرض و ساير حدود و خصوصيات طبيعى و جسمانى تفسير كرده ، مانند روايتى كه صاحب محاسن از پدرش از يونس از ابى الحسن الرضا (عليه السلام ) آورده ، فرمود: هيچ حادثه اى رخ نمى دهد مگر آنچه خدا خواسته باشد و اراده كرده باشد، و تقدير نموده ، قضايش را رانده باشد. عرضه داشتم : پس معناى خواست چيست ؟ فرمود: ابتداى فعل است . عرضه داشتم : پس معناى «'''اراده كرد'''» چيست ؟ فرمود: پايدارى بر همان مشيت و ادامه فعل است . پرسيدم : پس معناى «'''تقدير كرد'''» كدام است ؟ فرمود: يعنى طول و عرض آن را معين و اندازه گيرى كرد. پرسيدم : معناى قضا چيست ؟ فرمود: وقتى خدا قضايى براند آن را امضا كرده و اين آن مرحله اى است ديگر برگشت ندارد.
 
و اين معنا را از پدرش از ابن ابى عمير از محمد بن اسحاق از حضرت رضا (عليه السلام ) در خبرى مفصل آورده ، و در آن آمده كه فرمود: هيچ مى دانى قدر چيست ؟ عرضه داشت : نه ، فرمود: قدر به معناى هندسه هر چيز، يعنى طول و عرض و بقاء (و فناء) آن است (تا آخر خبر).
مؤيّد اين معنا، رواياتى است كه كلمه «قدر» را به طول و عرض و ساير حدود و خصوصيات طبيعى و جسمانى تفسير كرده. مانند روايتى كه صاحب محاسن، از پدرش، از يونس، از ابى الحسن الرضا «عليه السلام» آورده، فرمود:  
و از اينجاست كه معلوم مى شود مراد از جمله «'''كل شى ء'''» در آيه «'''و خلق كل شى ء فقدره تقديرا و آيه انا كل شى ء خلقناه بقدر'''»، و آيه «'''و كل شى ء عنده بمقدار'''»، و آيه «'''الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى '''» تنها موجودات عالم مشهود است ، موجودات طبيعى كه تحت خلقت و تركيب قرار مى گيرند، (و اما موجودات بسيطه كه از ابعاضى مركب نشده اند مشمول اين گونه آيات نيستند).
 
هيچ حادثه اى رُخ نمى دهد، مگر آنچه خدا خواسته باشد و اراده كرده باشد و تقدير نموده، قضايش را رانده باشد. عرضه داشتم: پس معناى خواست چيست؟ فرمود: ابتداى فعل است. عرضه داشتم: پس معناى «اراده كرد» چيست؟ فرمود: پايدارى بر همان مشيت و ادامه فعل است. پرسيدم: پس معناى «تقدير کرد» كدام است؟ فرمود: يعنى طول و عرض آن را معين و اندازه گيرى كرد. پرسيدم: معناى قضا چيست؟ فرمود: وقتى خدا قضايى براند، آن را امضا كرده و اين، آن مرحله اى است که ديگر برگشت ندارد.
 
و اين معنا را از پدرش، از ابن ابى عمير، از محمد بن اسحاق، از حضرت رضا «عليه السلام»، در خبرى مفصل آورده، و در آن آمده كه فرمود: هيچ مى دانى قدر چيست؟ عرضه داشت: نه. فرمود: قدر به معناى هندسه هر چيز، يعنى طول و عرض و بقاء (و فناء) آن است (تا آخر خبر).
 
و از اين جاست كه معلوم مى شود مراد از جملۀ «کُلّ شَئٍ» در آيه «وَ خَلَقَ كُلّ شَئٍ فَقَدّرَهُ تَقدِيراً» و آيه «إنّا كُلّ شَئٍ خَلَقنَاهُ بِقَدَر»، و آيه «وَ كُلّ شَئٍ عِندَهُ بِمِقدَار»، و آيه «الّذِى أعطَى كُلّ شَئٍ خَلقَهُ ثُمّ هَدَى» تنها موجودات عالَم مشهود است. موجودات طبيعى كه تحت خلقت و تركيب قرار مى گيرند، (و اما موجودات بسيطه كه از ابعاضى مركب نشده اند، مشمول اين گونه آيات نيستند).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۵۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۵۰ </center>
ممكن هم هست بگوييم : تقدير دو مرحله دارد، يك مرحله از آن تمامى موجودات عالم طبيعت و ماوراى طبيعت و خلاصه ما سوى اللّه را شامل مى شود، و اين تقدير در اين مرحله عبارت است از تحديد اصل وجود حد امكان و حاجت ، و معلوم است كه اين تقدير شامل تمامى ممكنات مى شود، و تنها موجودى كه حد امكان و حاجت ندارد خداى سبحان است ، كه واجب الوجود و غنى بالذات است ، و هستيش از چهار چوب حد بيرون است ، همچنان كه خودش فرمود: «'''و كان اللّه بكل شى ء محيطا'''».
ممكن هم هست بگوييم: تقدير دو مرحله دارد. يك مرحله از آن، تمامى موجودات عالَم طبيعت و ماوراى طبيعت و خلاصه ما سوى اللّه را شامل مى شود و اين تقدير، در اين مرحله عبارت است از: تحديد اصل وجود حدّ امكان و حاجت، و معلوم است كه اين تقدير، شامل تمامى ممكنات مى شود، و تنها موجودى كه حد امكان و حاجت ندارد، خداى سبحان است، كه واجب الوجود و غنىّ بالذات است، و هستی اش از چهارچوب حد بيرون است، همچنان كه خودش فرمود: «وَ كَانَ اللّهُ بِكُلّ شَئٍ مُحِيطا».
يك مرحله ديگر تقدير مخصوص به عالم مشهود ما است ، كه تقدير درمرحله عبارت است از تحديد وجود اشياى موجود در آن ، هم از حيث وجودش و هم از حيث آثار وجودش و هم از حيث خصوصيات هستيش ، بدان جهت كه هستى و آثار هستيش با امور خاصه از ذاتش ‍ يعنى علل و شرايط ارتباط دارد، و به خاطر اختلاف همين علل و شرايط هستى و احوال او نيز مختلف مى شود، پس هر موجود كه در اين عالم فرض كنيم و در نظر بگيريم به وسيله قالب هايى از داخل و خارج قالب گيرى و تحديد شده ، عرض ، طول ، شكل ، قيافه و ساير احوال و افعالش مطابق و مناسب آن علل و شرايط و آن قالب هاى خارجى مى باشد.
 
يك مرحله ديگر تقدير، مخصوص به عالَم مشهود ما است، كه تقدير در این مرحله، عبارت است از: تحديد وجود اشياى موجود در آن. هم از حيث وجودش و هم از حيث آثار وجودش و هم از حيث خصوصيات هستی اش، بدان جهت كه هستى و آثار هستی اش، با امور خاصه از ذاتش، يعنى علل و شرايط ارتباط دارد، و به خاطر اختلاف همين علل و شرايط، هستى و احوال او نيز مختلف مى شود.
 
پس هر موجود كه در اين عالَم فرض كنيم و در نظر بگيريم، به وسيله قالب هايى از داخل و خارج قالب گيرى و تحديد شده، عرض، طول، شكل، قيافه و ساير احوال و افعالش مطابق و مناسب آن علل و شرايط و آن قالب هاى خارجى مى باشد.
<span id='link105'><span>
<span id='link105'><span>


۱۴٬۵۱۶

ویرایش