عبس ١٧: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۴۸: خط ۴۸:
{{ نمایش فشرده تفسیر|
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۵#link218 | آيات ۱۷ - ۴۲  سوره عبس]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۵#link218 | آيات ۱۷ - ۴۲  سوره عبس]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۵#link219 | مراد از کفر در آيه «قُتِلَ الإنسَانُ مَا أكفَرَهُ»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۵#link219 | مراد از کفر در آيه: «قُتِلَ الإنسَانُ مَا أكفَرَهُ»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۵#link220 | بیان معذور نبودن بشر در كفر و استكبارش، در برابر خداوند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۵#link220 | بیان معذور نبودن بشر در كفر و استكبارش، در برابر خداوند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۵#link221 | خلقت و مقدّرات الهی با مختار بودن انسان، منافات ندارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۵#link221 | خلقت و مقدّرات الهی با مختار بودن انسان، منافات ندارد]]

نسخهٔ ‏۱۵ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۱۱

کپی متن آیه
قُتِلَ‌ الْإِنْسَانُ‌ مَا أَکْفَرَهُ‌

ترجمه

مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است!

|مرگ بر اين انسان، چقدر حق پوش و ناسپاس است
كشته باد انسان، چه ناسپاس است
ای کشته باد انسان (بی ایمان) که تا این حد کفر و عناد می‌ورزد!
مرگ بر انسان، چه کافر و ناسپاس است!
مرگ بر آدمى باد كه چه ناسپاس است.
مرگ بر انسان [کافر] چقدر کافرکیش است‌
مرده‌باد آدمى، چه كافر و ناسپاس است!
کشته باد انسان! چه خدا نشناس و ناسپاس است!
کشته شده است انسان! چه چیز او را به کفر و کفران واداشته؟
کشته باد انسان چه ناسپاس است‌

Perish man! How thankless he is!
ترتیل:
ترجمه:
عبس ١٦ آیه ١٧ عبس ١٨
سوره : سوره عبس
نزول : ٢ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«قُتِلَ الإِنسَانُ!»: کشته باد انسان! نفرین بر بشر! واژه (قُتِلَ) برای دعا، و مراد از (انسان) جنس بشر است. «مَآ أَکْفَرَهُ!»: چه کافر و خدانشناس است! چه کافر نعمت و ناسپاس است! چنین جمله‌ای بیانگر خشم خدا از کافر و ناسپاس است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

نزول

عکرمة گوید: این آیه درباره عتبة بن ابى‌لهب نازل شده، هنگامى که گفته بود من به خداى ستارگان کافر هستم.[۱]

بعضى از مفسرین خاصه منظور از انسان در آیه را با ذکر معنى خاصى، امیرالمومنین‌ على علیه‌السلام پنداشته اند و معتقدند که آیات بعد از آن از آیه ۱۸ تا آیه ۲۳ در تعریف حسب و نسب آن بزرگوار است و همچنین از آیه ۲۳ در دنباله همان تعریف نتیجه رجعت گرفته اند.

از آنجائى که سیاق آیات مزبور طبق تفسیر اکثریت قریب به اتفاق مفسرین خاصه و عامه درباره کفار و تهدید و تخویف آن‌ها مى باشد و پندار و اعتقاد مزبور هم در عین عدم صحت در نوع خود منفرد است، على هذا از ذکر آن خوددارى شده است.

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ «17» مِنْ أَيِّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ «18» مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ «19» ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ «20» ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ «21» ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ «22» كَلَّا لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ «23»

مرگ بر اين انسان (سركش) كه چه ناسپاس است. (مگر خداوند) او را از چه چيز آفريده است. از نطفه‌اى ناچيز آفريدش و سامانش بخشيد. سپس راه (سعادت) را براى او آسان و فراهم نمود. آنگاه او را ميراند و در گورش نهاد. پس هر زمان كه بخواهد او را برانگيزد. هرگز (چنين نيست) كه هنوز آنچه را كه خدا به او فرمان داده، انجام نداده است.

نکته ها

در ميان انواع برخوردهايى كه با مردگان مى‌شود، دفن آنها در گور، شيوه‌اى است كه خداوند به انسان آموخته است. در آيه 31 سوره مائده مى‌خوانيم: «فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ» آنگاه كه قابيل در فكر چاره‌جويى و پنهان كردن جسد بى‌جان برادرش هابيل بود، خداوند با فرستادن كلاغى، دفن در خاك را به او آموخت.

پیام ها

1- انسانِ كافر و ناسپاس مورد لعن خداست. «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ»

2- در شيوه تبليغ گاهى بايد براى گروهى تند سخن گفت. «قُتِلَ الْإِنْسانُ»

3- به آفرينش خود از نطفه ناچيز بنگريد تا از كفر و غرور دست برداريد. «مِنْ‌

جلد 10 - صفحه 387

نُطْفَةٍ خَلَقَهُ»

4- آفرينش انسان تصادفى نيست، بلكه از روى حساب و كتاب و تقدير و اندازه‌گيرى است. «فَقَدَّرَهُ»

5- آفريدن، دليل قدرت و اندازه‌گيرى، دليل حكمت است. «خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ»

6- با آسان بودن راه شناخت حق و پيمودن آن، چرا گروهى بى‌راهه مى‌روند؟

قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ‌ ... ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ‌

7- خداوند با آسان كردن راه تكامل، اتمام حجت كرده است. «ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ»

8- انسان داراى استعدادهاى زيادى است كه با پيمودن راه حق به تكامل مى‌رسد. «ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ»

9- انسان كه مرگ و قبر را مى‌بيند، چرا سرسختى مى‌كند؟ قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ‌ ... ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ‌

10- تمام كارها در حقيقت منسوب به اوست. «أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ»

11- معاد، جسمانى است. فَأَقْبَرَهُ‌ ... أَنْشَرَهُ‌ يعنى همان را كه در قبر برد، بيرون آورد.

12- با اينكه راه باز و حركت آسان است، امّا گروهى وامانده‌اند. ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ‌ ...

لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ‌

13- توحيد و نبوت و معاد در كنار يكديگر مطرحند. «خَلَقَهُ‌- السَّبِيلَ يَسَّرَهُ‌- أَنْشَرَهُ»

14- زمان وقوع قيامت تنها در اختيار خداست. «إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ»

15- انسان از ابتدا تا انتها تحت تدبير و در دست اوست. «خَلَقَهُ‌- أَماتَهُ‌- أَنْشَرَهُ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ «17»

بعد از وصف قرآن بيان حال مكذبان فرمايد:

قُتِلَ الْإِنْسانُ‌: كشته باد، لعنت كرده باد، دور باد از رحمت، آدمى، يعنى كافر؛ ما أَكْفَرَهُ‌: چه كافر ساخت او را. اين تعجّب است از فرط انسان در كفران. اين آيه با وجود اختصار دالّ است بر سخط عظيم و ذم شنيع نسبت به انسانى كه كفر او شديد شده و ضلالت او به نهايت رسيده كه با وجود كثرت شواهد توحيد ايمان نياورد و نيست چيزى كه موجب كفر او شود. پس با وجود كثرت نعم سبحانى بر او چه چيز داعى كفر او شده و او را كافر ساخته و اصلا تأمل نكند در اين كه:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

عَبَسَ وَ تَوَلَّى «1» أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‌ «2» وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى «3» أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى‌ «4»

أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‌ «5» فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى «6» وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّى «7» وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى‌ «8» وَ هُوَ يَخْشى‌ «9»

فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى «10» كَلاَّ إِنَّها تَذْكِرَةٌ «11» فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ «12» فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ «13» مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ «14»

بِأَيْدِي سَفَرَةٍ «15» كِرامٍ بَرَرَةٍ «16» قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ «17» مِنْ أَيِّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ «18» مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ «19»

ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ «20» ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ «21» ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ «22» كَلاَّ لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ «23»

ترجمه‌

چهره ترش نمود و روى گرداند

براى آنكه آمد نزد او آن مرد كور

و چه ميدانى تو شايد او پاكيزه شود

يا پند گيرد پس نفع دهد او را پند

امّا كسيكه توانگر شد

پس تو باو متوجه ميشوى‌

و باكى ندارى كه پاكيزه نباشد

و امّا كسيكه آيد نزد تو با آنكه كوشش ميكند

و ميترسد

پس تو از او بامر ديگر مشغول ميشوى‌

نه چنين است همانا آن موجب تذكّر است‌

پس هر كه خواهد متذكّر ميشود بآن‌

در صحيفه‌هائى گرامى داشته شده‌

در مقام بلندى پاكيزه‌

نگاه داشته شده در دست نويسندگان‌

گرامى نيكوكار

لعنت بر انسان كافر چه چيز ايجاب نموده كفر او را

از چه چيز آفريده او را

از نطفه‌اى آفريده او را پس تعيين فرموده اندازه اعضاء او را

پس راه را آسان نموده براى او

پس ميرانده او را پس امر فرموده كه در گورش نهند

پس وقتى كه بخواهد برمى‌انگيزاند او را

نبايد چنين باشد هنوز بجا نياورده آنچه را امر نموده است او را.

تفسير

قمّى ره نقل فرموده كه نازل شد در شأن عثمان و ابن امّ مكتوم و او مؤذن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود و كور بود و آمد نزد آنحضرت در وقتى كه اصحاب در خدمت او بودند و عثمان هم بود پس حضرت او را بر عثمان مقدّم داشت و عثمان عبوس شد


جلد 5 صفحه 344

و روى از او گرداند و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نازل شد در باره مردى از بنى اميّه كه نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود پس ابن امّ مكتوم آمد و آنمرد چون ديد او را تنفّر نمود و جمع آورى كرد خود را و روى ترش نمود و اعراض كرد از توجه باو پس حكايت فرمود خدا اين عمل را و انكار كرد بر او و بنابر اين مفاد آيات شريفه آنستكه روى ترش نمود عثمان و گرداند روى خود را براى آنكه آمد نزد او آنمرد نابينا چه ميدانى تو اى عثمان شايد او خود را پاك و پاكيزه نگهدارد يا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم متذكّر نمايد او را و او از مواعظ آنحضرت بهره‌مند گردد اين طرز رفتار تو با فقرا است امّا كسيكه ثروتمند باشد پس تو به او رو ميكنى و متصدّى پذيرائى از او ميگردى و او را احترام مينمائى و باك ندارى از آنكه پاك و پاكيزه باشد يا نباشد وقتى كه ثروتمند باشد و خود را مسئول او نميدانى و امّا كسيكه نزد تو آيد با آنكه ميآيد و سعى ميكند در طلب معارف و احكام الهى و او از خدا ميترسد پس تو از او منصرف و بامر ديگرى مشغول ميشوى چون گفته‌اند ابن ام مكتوم براى استماع آيات قرآن آمده بود ولدى الورود اين استدعا را از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نمود و البته نبايد مسلمان چنين كارى را بنمايد قرآن موجب تذكّر است پس هر كس بخواهد متذكّر ميشود بآن و ياد ميگيرد آنرا آنچه ذكر شد در مفاد آيات مستفاد از نقل قمّى ره است و پر واضح است كه اين سلوك با فقرا و اغنيا از اخلاق حميده پيغمبر اكرم كه خداوند او را بخلق عظيم در قرآن ستوده دور است ولى عامّه عميا آنچه را در روايت قمّى ره و مجمع نسبت بعثمان داده شده بود به پيغمبر اكرم نسبت داده‌اند و خطابات و عتابات را متوجه بآنحضرت دانسته‌اند و بعضى از مفسّرين ما هم كه بروايات آنها اعتماد نموده‌اند تبعيّت از آنها كرده‌اند با آنكه در قرآن اسمى از آنحضرت برده نشده و ظاهر آنستكه خطابات متوجه بكسى است كه روى ترش نموده و اعراض كرده در وقت آمدن اعمى نزد او غافل از آنكه آنها حاضرند مقام نبوّت و امامت را تنزّل دهند تا برسد بجائى كه منافات با مطاعن و مظالم ائمه خودشان نداشته باشد و ما قائل بعصمت انبيا و اوصياء هستيم بلكه بايد گفت از پيغمبر ما و اوصياء او ترك اولى هم صادر نشده و اين خطابات و عتابات كه‌


جلد 5 صفحه 345

بهر مسلمان شريفى متوجه شود افسرده و ملول ميگردد از خداوند بحبيب خود كه هميشه در مقام تسليت خاطر مبارك او است لابدّ بايد در مقابل امر منكرى العياذ باللّه واقع شده باشد و اعتذاراتى كه در اين مقام شده از قبيل آنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مايل بود باسلام اغنياء از قوم خود براى پيشرفت اسلام لذا بآنها اهميّت داد يا ميخواست ابن ام مكتوم را ادب كند چون بى‌ادبى كرده بود و در بين نجواى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با قوم مكرّر مسئلت تلاوت قرآن كرد يا اين سلوك ممنوع نبود و باين آيات ممنوع شد بنظر حقير بى‌وجه است چون بالاخره يا عتاب خداوند بجا بوده و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مستحق آن يا العياذ باللّه بيجا بوده و پيغمبر منزّه از استحقاق و نميشود بهيچ يك قائل شد اين است كه من ميگويم در تفسير قرآن بايد از اقوال اغيار چشم پوشيد و بائمه اطهار مراجعه نمود تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال خداوند بعد از آن فرموده قرآن در صحف و كتب مكرّمه معظّمه است در مقام مرفوع كه لوح محفوظ الهى است و قمّى ره نقل فرموده كه نزد خدا است و منزّه و مطهّر است از ايادى شياطين در دست كرام الكاتبين و ملائكه مقرّبين و انبياء و مرسلين كه سفراء الهى هستند و قمّى ره نقل فرموده در دست ائمه عليهم السلام است و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه حافظ قرآن و عامل بآن باسفراء كرام برره هستند كه مراد از آنها ظاهرا مكرّم از معاصى و نيكوكارانند لعنت بر آدم مشرك و نيست و نابود باد چه قدر كفران نعمت مينمايد كه كافر ميشود يا معلوم نيست چه موجب شده كه از خداى يگانه صرف نظر نموده در مقابل بت سجده ميكند و چرا بايد تكبر كند خوب است ملاحظه كند كه از چه چيز خدا خلق فرموده او را از نطفه پليد پست آفريده پس تقدير فرموده اعضاء و اجزاء و اشكال و اطوار آنرا بر طبق حكمت و مصلحت تا انسان كامل شده پس آسان فرموده بر او به ارائه دادن باو راه خير و سعادت ابدى را بتوسط انبيا و اوليا و علما و صلحا پس ميرانده و حكم بدفن او فرموده براى نيل بنعيم ابدى و محفوظ ماندن جسد او از درندگان و متأذّى نشدن مردمان از بوى او پس هر وقت بخواهد زنده ميكند او را و از قبر بيرون ميآورد براى حساب و جزاى اعمال نبايد آدمى اينطور


جلد 5 صفحه 346

باشد كه شكر نعمتهاى خدا را بجا نياورد از زمان آدم ابو البشر تا حال هنوز شخصى پيدا نشده كه بتمام وظائف خود كاملا عمل نمايد و حقّ شكر نعمت خدا را بجا آورد چون هيچ كس خالى از قصور و تقصير نبوده مگر آنكه خداوند خودش او را حفظ فرموده و بسعادت ابدى رسانده باشد و محتمل است مراد از جمله اخيره فقط آن انسان كافر باشد كه در تمام عمر خود امر الهى را اطاعت ننموده است و اللّه اعلم بمراده.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قُتِل‌َ الإِنسان‌ُ ما أَكفَرَه‌ُ «17»

كشته‌ باد انسان‌ ‌که‌ چه‌ اندازه‌ كفران‌ نعمت‌ الهي‌ ‌را‌ ميكند.

قُتِل‌َ الإِنسان‌ُ نفرين‌ ‌است‌ ‌که‌ تعبير بدعاء شر و دعاء ‌عليه‌ ميكنند بخلاف‌ دعاء خير ‌که‌ دعاء ‌له‌ ميكند مثل‌ لعن‌ ميماند. و مراد ‌از‌ انسان‌ همان‌ كساني‌ ‌که‌ كفران‌ نعم‌ الهي‌ ‌را‌ ميكنند و قدردان‌ نعمتهاي‌ ‌او‌ نيستند، و نعمت‌هاي‌ الهي‌ ‌از‌ حدود شماره‌ بيرون‌ ‌است‌: وَ إِن‌ تَعُدُّوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ لا تُحصُوها إِن‌َّ الإِنسان‌َ لَظَلُوم‌ٌ كَفّارٌ ابراهيم‌ آيه 34.

بالاخص‌ نعمت‌ ايمان‌، و ‌اينکه‌ قرآن‌ مجيد بزرگترين‌ نعمت‌ الهي‌ و تفضل‌ ‌او‌ ‌است‌ خداوند چه‌ اندازه‌ منت‌ ‌بر‌ سر بندگان‌ بالاخص‌ ‌اينکه‌ امت‌ ‌که‌ پيغمبري‌ مثل‌ خاتم‌ النبيين‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ فرستاده‌، كتابي‌ مثل‌ قرآن‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ نازل‌ فرموده‌، ديني‌ مثل‌ اسلام‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ اختيار فرموده‌، اوصيايي‌ مثل‌ ائمه‌ اطهار نصب‌ نموده‌، پيغمبرش‌ افضل‌ انبياء و اشرف‌ مخلوقات‌، قرآنش‌ افضل‌ ‌از‌ تمام‌ كتب‌ انبياء ‌از‌ صحف‌ آدم‌ و نوح‌ و ابراهيم‌ و تورات‌ و زبور و انجيل‌، اوصياء ‌او‌ افضل‌ ‌از‌ اوصياء انبياء، دينش‌ افضل‌ اديان‌ شريعتش‌ افضل‌

جلد 17 - صفحه 393

شرايع‌، احكامش‌ افضل‌ أحكام‌. ‌اگر‌ انسان‌ عمر دنيا كند و تمام‌ عمرش‌ بعبادت‌ و شكر گزاري‌ طي‌ كند اداء شكر كوچكترين‌ نعم‌ الهي‌ ‌را‌ نكرده‌ چه‌ رسد ‌که‌ كفران‌ نعم‌ ‌او‌ ‌را‌ كند پيغمبرش‌ ‌را‌ ساحر و كذاب‌ و مجنون‌ و جادوگر بخواند، قرآنش‌ ‌را‌ مفتري‌ بداند، خلفايش‌ ‌را‌ مقتول‌ و منكوب‌ كند، دينش‌ ‌را‌ پامال‌ هوي‌ و هوس‌ كند، احكامش‌ ‌را‌ اعتناء نكند اطاعت‌ ‌او‌ ‌را‌ نكند، معاصي‌ ‌را‌ مرتكب‌ شود، علماء دين‌ ‌را‌ مردود كند، باهل‌ دين‌ ظلم‌ و ستم‌ كند ‌که‌ مفاد:

ما أَكفَرَه‌ُ ‌است‌. ‌ما تعجب‌ ‌است‌ ‌که‌ چه‌ اندازه‌ كفران‌ ميكند، سپس‌ خداوند معرفي‌ ميكند انسان‌ ‌را‌ ‌که‌ چه‌ بوده‌ و چه‌ هست‌ و چه‌ ميشود. اما چه‌ بوده‌:

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 17)- سپس می‌افزاید: با وجود این همه اسباب هدایت الهی که در صحف مکرمه به وسیله فرشتگان مقرب خداوند، با انواع تذکرات، نازل شده، باز هم این انسان سرکش و ناسپاس تسلیم حق نمی‌شود «مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است»؟! (قتل الانسان ما اکفره).

نکات آیه

۱ - کافران، مورد غضب و نفرین خداوند و مشمول شدیدترین توبیخ هاى او هستند. (قتل الإنسن ما أکفره) فعل ماضى (قتل الإنسان) براى نفرین بکار رفته است. مفاد نفرین هاى خداوند توبیخ و تهدید است; زیرا معناى حقیقى نفرین، درباره او قابل تصور نیست. «ال» در «الإنسان» - به قرینه «فلینظر الإنسان...» در آیات بعد - براى ماهیت است و جمله «ما أکفره» نشان مى دهد که در نفرین «قتل الإنسان»، تنها کافران مد نظر مى باشند.

۲ - کشته شدن و مرگ، سزاوارترین فرجام براى کفرپیشگان (قتل الإنسن ما أکفره) کفر در «ما أکفره» مطلق است و هر کفرى، حتى ترک عبادت را نیز شامل است. البته به قرینه آیات بعد - که به بیان تدبیر خداوند پرداخته و در مقابل منکران این حقیقت موضع گیرى کرده است - بارزترین مصداق مورد نظر از آن، انکار ربوبیت خداوند است.

۳ - منکران معاد، فرو رفته در کفر و در اوج پافشارى بر پندار باطل خویش (ما أکفره) از آیات بعد - که توجّه به مبدأ خلقت انسان را مقدمه توجّه به معاد در «ثمّ إذا شاء أنشره» قرار داده است - استفاده مى شود که آیه شریفه بر منکران معاد نیز قابل تطبیق است. مفاد جمله «ماأکفره»، تعجّب از رسوخ کفر در کافران است تا آن حد که به هیچ نحو زایل نمى شود. این تعبیر ممکن است، صیغه تعجب و یا استفهام باشد.

۴ - پافشارى کافران بر کفر خویش، شگفت آور و توجیه ناپذیر است. (قتل الإنسن ما أکفره)

۵ - بخش عظیمى از انسان ها - با وجود دلایل فراوان بر ربوبیت خداوند - همچنان بر انکار آن اصرار مىورزند. (قتل الإنسن ما أکفره) نفرین «قتل الإنسان» عموم انسان ها و افراد را مى گیرد زیرا حرف «ال» در آن یا براى استغراق است و یا بر ماهیت دلالت دارد و جنس انسان مورد نفرین قرار گرفته است. از آنجا که در این موارد عموم حقیقى مراد نیست، چنین تعبیرى بیانگر کثرت چشمگیر افراد مورد نظر خواهد بود.

۶ - کفران نعمت، مایه استحقاق شدیدترین عقوبت ها است. (قتل الإنسن ما أکفره) مراد از «کفر» در «ماأکفره» ممکن است کفران نعمت هاى خداوند باشد که آیات بعد به بعضى از آنها اشاره دارد. نفرین «قتل الإنسان» در معناى عرفى آن - که بیان استحقاق شدیدترین عقوبت ها مى باشد - استعمال شده است.

۷ - کسانى که خود را از رهنمودهاى خداوند و تذکرات قرآن بى نیاز مى پندارند، کافر و سزاوار سخت ترین کیفرهایند. (قتل الإنسن ما أکفره) این آیه و آیات بعد را مى توان با آیات پیشین، مرتبط دانست; در این صورت حرف «ال» در «الإنسان» عهد ذکرى بوده و اشاره به «من استغنى» در آیات قبل خواهد بود.

روایات و احادیث

۸ - «عن أمیرالمؤمنین(ع) ...«قتل الإنسان ما أکفره» أى لعن الإنسان;[۲] از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده که در معناى «قتل الإنسان ما أکفره» فرمود: یعنى لعنت بر این انسان [چقدر ناسپاس است]».

موضوعات مرتبط

  • انسان: اکثریت انسان ها ۵
  • خدا: سرزنشهاى خدا ۱; مکذبان ربوبیت خدا ۵; کیفر معرضان از خدا ۷
  • قرآن: کیفر معرضان از قرآن ۷
  • کافران :۷ سرزنش کافران ۱ ۷; شگفتى لجاجت کافران ۴ ۷; غضب بر کافران ۱ ۷; فرجام کافران ۲ ۷; قتل کافران ۲ ۷; مرگ کافران ۲ ۷; نفرین بر کافران ۱ ۷
  • کفر: اصرار بر کفر ۴; شگفتى اصرار بر کفر ۴
  • کفران: کیفر کفران نعمت ۶
  • کیفر: کیفر سخت ۷; کیفر شدید ۶; مراتب کیفر ۶، ۷; موجبات کیفر ۶
  • لعن خدا: مشمولان لعن خدا ۸
  • معاد: عقیده باطل مکذبان معاد ۳; کفر مکذبان معاد ۳; لجاجت مکذبان معاد ۳
  • مغضوبان خدا :۱
  • نفرین خدا: مشمولان نفرین خدا ۱

منابع

  1. تفسیر ابن المنذر.
  2. نورالثقلین، ج ۵، ص ۵۱۰، ح ۱۰.