روایت:الکافی جلد ۱ ش ۶۳۰: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جز (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۱ ش ۶۳۰ را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۱ ش ۶۳۰ منتقل کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۳
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
عده من اصحابنا عن احمد بن محمد عن عبد الله بن الحجال عن احمد بن عمر الحلبي عن ابي بصير قال :
الکافی جلد ۱ ش ۶۲۹ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۶۳۱ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۲۳۳
ابى بصير گويد: خدمت امام صادق (ع) رسيدم و عرض كردم: قربانت، مىخواهم از شما پرسشى خصوصى كنم، در اينجا كسى هست كه سخن مرا بشنود؟ گويد: امام پردهاى كه ميان او و اتاق ديگرى آويخته بود بالا زد و سرى در آن كشيد، و سپس فرمود: اى ابو محمد، از هر چه خواهى بپرس، گويد: گفتم: قربانت، شيعيان باز مىگويند كه: رسول خدا (ص) به على (ع) بابى از دانش آموخته كه از آن هزار باب براى وى گشوده شده؟ گويد: فرمود: اى ابا محمد، رسول خدا (ص) به على (ع) هزار باب آموخت كه از هر باب آن هزار باب گشوده مىشد، گويد: گفتم: بخدا علم اين است، ساعتى آن حضرت سر انگشت به زمين زد و سپس فرمود: محققاً اين علم است ولى باز آن علم كامل و نهائى نيست و به راستى جامعه نزد ما است و مردم چه مىفهمند كه جامعه چيست؟ گويد: گفتم: قربانت، جامعه چيست؟ فرمود: يك دفترى است كه هفتاد ذراع به ذراع رسول خدا (ص) درازا دارد و به املاء آن حضرت است كه از زبان خود بيان كرده و على (ع) به دست خود نوشته، هر حلال و حرام و هر چه مورد نياز مردم باشد در آن است تا برسد به حكم ارش يك خراش در تن، و دست بر من زد و فرمود: اى ابو محمد، به من اجازه مىدهى؟ گويد: عرض كردم: قربانت، من در اختيار شما هستم هر چه خواهيد بكنيد، گويد: يك وشكنى از من گرفت و فرمود: حتى ارش اين عمل هم در آن ذكر شده و در اين حال چهره خشمگينى داشت، گويد: گفتم: به خدا علم اين است، فرمود: اين هم علم است ولى باز علم نهائى و كامل نيست و ساعتى خاموش شد و باز فرمود: و به راستى در نزد ما است جفر و چه مىفهمند كه جفر چيست؟ گويد: عرض كردم كه: جفر چيست؟ فرمود: يك ظرفى است از پوست كه در آن است علم انبياء و اوصياء و علم دانشمندان گذشته از بنى اسرائيل، گويد: گفتم: به راستى اين است همان علم كامل، فرمود: اين هم علمى است ولى باز آن علم نهائى و كامل نيست، و ساعتى خاموش شد و باز فرمود: به راستى نزد ما است مصحف فاطمه (ع) و چه مىفهمند كه مصحف فاطمه چيست؟ گويد: گفتم: مصحف فاطمه (ع) چيست؟ فرمود: سه برابر اين قرآنى كه ميان شما است در آن است و به خدا يك كلمه از اين قرآن شما هم در آن نيست، گويد: گفتم: به خدا علم كامل اين است، فَرمود: اين هم علمى است ولى آن علم نهائى و كامل نيست، و ساعتى خاموش شد و باز فرمود: به راستى در نزد ما است علم آنچه بوده و علم هر چه خواهد بود تا قيام ساعت، گويد: گفتم: قربانت بخدا علم نهائى اين است، فرمود: اين هم علمى است ولى آن علم نهائى نيست، گويد: عرض كردم: قربانت، پس علم نهائى و كامل چيست؟ فرمود: آن علمى كه در هر شب و هر روز نسبت به كارى دنبال كارى و چيزى دنبال چيزى پديد شود تا روز قيامت.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۳۴۴
ابو بصير گويد: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و عرض كردم: قربانت گردم، از شما پرسشى دارم» آيا در اينجا كسى (نامحرم) هست كه سخن مرا بشنود؟ امام صادق عليه السلام پردهاى را كه در ميان آنجا و اطاق ديگر بود، بالا زد و آنجا سر كشيد، سپس فرمود: اى ابا محمد هر چه خواهى بپرس، عرضكردم: قربانت گردم. شيعيان حديث ميكنند كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بعلى عليه السلام بابى از علم آموخت كه از آن هزار باب علم گشوده گشت، فرمود: اى ابا محمد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بعلى هزار باب از علم آموخت كه از هر باب آن هزار باب گشوده ميشد (مانند جزئيات و مصاديقى كه بر قواعد كلى منطبق مىشود) عرضكردم: بخدا كه علم كامل و حقيقى اينست. امام عليه السلام ساعتى (براى اظهار تفكر) بزمين اشاره كرد و سپس فرمود: آن علم است ولى علم كامل نيست. سپس فرمود: اى ابا محمد همانا جامعه نزد ماست، اما مردم چه ميدانند؟ جامعه چيست؟ عرضكردم: قربانت گردم جامعه چيست؟ فرمود: طوماريست بطول هفتاد ذراع پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله باملاء زبانى آن حضرت و دستخط على، تمام حلال و حرام و همه احتياجات دينى مردم، حتى جريمه خراش در آن موجود است، سپس با دست ببدن من زد و فرمود: بمن اجازه ميدهى اى ابا محمد؟ عرضكردم من از آن شمايم هر چه خواهى بنما آنگاه با دست مبارك مرا نشگون گرفت و فرمود: حتى جريمه اين نشگون در جامعه هست و حضرت خشمگين بنظر ميرسيد (مانند حالتى كه طبعا براى نشگونگيرنده پيدا مىشود) من عرضكردم بخدا كه علم كامل اين است، فرمود: اين علم است ولى باز هم كامل نيست، آنگاه ساعتى سكوت نمود. سپس فرمود: همانا جفر نزد ماست، مردم چه ميدانند جفر چيست؟ عرضكردم: جفر چيست فرمود: مخزنى است از چرم كه علم انبياء و اوصياء و علم دانشمندان گذشته بنى اسرائيل در آنست عرضكردم همانا علم كامل اينست، فرمود: اين علم است ولى علم كامل نيست، باز ساعتى سكوت كرد. سپس فرمود: همانا مصحف فاطمه عليها السلام نزد ماست، مردم چه ميدانند مصحف فاطمه چيست! عرضكردم مصحف فاطمه عليها السلام چيست؟ فرمود مصحفى است سه برابر قرآنى كه در دست شماست بخدا حتى يك حرف قرآن هم در آن نيست (يعنى مطالبى كه شما از ظاهر قرآن و تفسير آن ميفهميد، در مصحف فاطمه نيست ولى از نظر تأويل و معناى باطنى قرآن كه ما آن را ميفهميم مصحف تفصيل قرآنست- مرآت-) عرضكردم: بخدا علم كامل اينست. فرمود: اين هم علم است ولى علم كامل نيست. آنگاه ساعتى سكونت نمود. سپس فرمود: علم گذشته و آينده تا روز قيامت نزد ماست عرضكردم بخدا علم كامل همين است، فرمود: اين هم علم است ولى علم كامل نيست عرضكردم: قربانت گردم. پس علم كامل چيست؟ فرمود: علمى است كه در هر شب و هر روز راجع بموضوعى پس از موضوع ديگر و چيزى پس از چيز ديگر تا روز قيامت پديد آيد. (بحديث ۵۹۵ رجوع شود)!
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۷۵۷
چند نفر از اصحاب ما روايت كردهاند، از احمد بن محمد، از عبداللَّه حجّال، از احمد بن عمر حلبى، از ابوبصير كه گفت: بر امام جعفر صادق عليه السلام داخل شدم و عرض كردم كه: فداى تو گردم، مىخواهم كه تو را از مسألهاى سؤال كنم. آيا در اينجا كسى هست كه سخن مرا بشنود؟ ابوبصير مىگويد كه: پس حضرت عليه السلام پردهاى را كه در ميان او و اطاقى ديگر بود، بالا گرفت و در آن نگريست، بعد از آن فرمود كه: «اى ابا محمد، بپرس از هر چه به خاطرت رسيده». ابوبصير مىگويد كه: عرض كردم كه: فداى تو گردم، به درستى كه شيعيان تو حديث مىكنند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله درى از علم را به على عليه السلام تعليم داد كه هزار در از براى او گشوده مىشد. حضرت فرمود كه: «اى ابا محمد، رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام هزار در را تعليم داد كه از هر درى هزار در از برايش گشوده مىشد». ابوبصير مىگويد: گفتم: به خدا سوگند كه علم، همين است و منحصر است در اين. حضرت ساعتى سر انگشت يا طرف عصا را بر زمين زد و متفكّرانه بود، پس فرمود كه: «اين، علم كاملى است، وليكن اين علم، آنچه ما مىدانيم نيست». بعد از آن فرمود كه: «اى ابا محمد، به درستى كه جامعه در نزد ما است، و ايشان چه مىدانند كه جامعه چيست؟» عرض كردم كه: فداى تو گردم، جامعه چه چيز است؟ فرمود كه: «صحيفهاى است كه طول آن هفتاد ذراع است، به ذراع رسول خدا صلى الله عليه و آله، و رسول آن را بالا داده از شكاف دهان خويش، و على عليه السلام به دست راست خود نوشته (يا به املاى رسول و خط على است)، و در آن است هر حلال و حرامى، و هر چيزى كه مردمان به آن احتياج دارند، حتّى ديهاى كه در خَراش است». و دست خويش را به سوى من آورد و بر بعضى از اعضاى من گذاشت، بعد از آن به من فرمود كه: «اى ابا محمد، اذن مىدهى كه به دست خويش تو را فشارى دهم؟» ابوبصير مىگويد: كه عرض كردم كه: فداى تو گردم، جز اين نيست كه من بنده توام، پس بكن آنچه خواهى. پس به دست خويش مرا فشارى داد و فرمود كه: «حتّى ديه اين در آن است». در حالتى كه گويا كسى آن حضرت را به خشم آورده بود (يعنى: حضرت در وقت گفتن اين قول، به كسى مىمانست كه غضب داشته باشد؛ زيرا كه در نزد تذكّر اينها و ملاحظه انكار خلق و احوال ايشان اسباب تغيّر و غيظ در سر حدّ كمال است). ابوبصير مىگويد كه: عرض كردم: به خدا سوگند كه علم، همين است و منحصر است در اين. فرمود كه: «اين، علم كاملى است، وليكن اين علم آنچه ما مىدانيم نيست». پس ساعتى ساكت شد، بعد از آن فرمود كه: «جفر، در نزد ما است، و ايشان چه مىدانند كه جفر چه چيز است؟» ابوبصير مىگويد كه: عرض كردم كه جفر چيست؟ فرمود: «ظرفى است از پوست، كه علم همه پيغمبران و اوصياى ايشان و علم علماى از بنىاسرائيل كه در گذشتهاند، همه در آن است». عرض كردم كه: اين علم، همان علمى است كه شما داريد؟ حضرت فرمود كه: «اين، علم تمامى است، وليكن اين علم آن نيست». پس ساعتى ساكت شد، بعد از آن فرمود:
«مصحف فاطمه عليها السلام، در نزد ما است، و ايشان چه مىدانند كه مصحف فاطمه چه چيز است؟» ابوبصير مىگويد كه: عرض كردم كه: مصحف فاطمه چيست؟ حضرت فرمود كه: «مصحفى است كه در آن است سه برابر همين قرآنى كه شما داريد. و به خدا سوگند، كه يك حرف از قرآن شما در آن نيست» (يعنى: به طور آيه و طريق قرآنيّت).
ابوبصير مىگويد كه: گفتم: به خدا سوگند، كه علم منحصر است در اين. حضرت فرمود كه: «اين، علم كاملى است، وليكن اين علم آن نيست كه ما مىدانيم». پس ساعتى ساكت شد، بعد از آن فرمود كه: «نزد ما است علم آنچه بوده، و علم آنچه خواهد بود تا قيامت برپا شود». ابوبصير مىگويد كه: عرض كردم: فداى تو گردم، به خدا سوگند كه اين، آن علمى است كه شما را باشد. فرمود كه: «اين، علم بسيار كاملى است، وليكن اين علم آن نيست كه ما مىدانيم». ابوبصير مىگويد كه: عرض كردم: فداى تو گردم، پس از علم كه شما داريد چه چيز است؟ فرمود: «آنچه در شب و روز به هم مىرسد، امرى بعد از امر ديگر، و چيزى بعد از چيزى ديگر تا روز قيامت».