روایت:الکافی جلد ۱ ش ۶۲۲: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جز (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۱ ش ۶۲۲ را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۱ ش ۶۲۲ منتقل کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۳
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
علي بن ابراهيم عن محمد بن عيسي عن يونس بن عبد الرحمن عن محمد بن حكيم عن ابي ابراهيم ع قال :
الکافی جلد ۱ ش ۶۲۱ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۶۲۳ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۲۲۵
محمد بن حكيم از ابو ابراهيم (ع) (امام كاظم) فرمود: سلاح نزد ما سپرده است و از آفت و تعرض مصون است، اگر نزد بدترين خلق خدا سپرده شود بهترين آنها باشد، پدرم براى من باز گفت كه: چون با زوجه ثقفيه خود عروسى كرد، در ديوار خانه شكافى ساخته بود و سلاح را در آن پنهان كرده و همان اتاق را براى زفاف زيور بسته بودند. بامداد شب عروسى نظرش به ديوار افتاد و ديد برابر مخزن سلاح پانزده ميخ كوبيدهاند و براى سلاح نگران شد و به عروس فرمود تا به اطاق ديگر رود چون با خدمتكاران كارى در اين اتاق دارد، سلاح را باز ديد كرد و ملاحظه كرد كه هيچ ميخى در اطراف سلاح كوبيده نشده مگر اينكه از اصابت سلاح منصرف شده و سرش از روى شمشير به سوى ديگر برگشته و هيچ كدام به شمشير برنخوردهاند.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۳۴۰
موسى بن جعفر عليهما السلام فرمود: اسلحه نزد ما نهاده شده، از آسيب محفوظ است، اگر نزد بدترين مخلوق خدا گذارند، بهترين ايشان شود (به سه حديث قبل رجوع شود) پدرم بمن خبر داد كه چون با زوجه ثقفيه خويش عروسى كرد، اطاقى را كه اسلحه را در شكاف ديوار آن پنهان كرده بود، براى عروسى زينت كرده بودند، بامداد شب زفاف، چشمش بديوار افتاد، در محل شكاف جاى پانزده ميخ ديد و نگران شد، بعروس گفت: از اطاق بيرون رو كه مىخواهم غلامان را براى كارى بخوانم پس شكاف را بررسى كرد و ديد سر ميخها از طرف شمشير برگشته و بآن برخورد نكرده است. (نقل اين داستان دليل محفوظ بودن اسلحه از آسيب است).
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۷۴۹
على بن ابراهيم، از محمد بن عيسى، از يونس بن عبدالرحمان، از محمد بن حكيم، از امام موسى كاظم عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود كه: «سلاح رسول خدا، در نزد ما گذاشته، و هر بدكارى از آن دفع شده، كه اگر در نزد بدترين خلق خدا گذاشته شود، بهترين ايشان باشد. و پدرم حضرت صادق عليه السلام مرا خبر داد كه: در زمانى كه زنى از قبيله ثقيف را كه تزويج كرده بود به خانه آورد و پيش از آن، ديوار خانه را شكافته بود و آن شمير را در ميان آن شكاف گذارده، روى آن را پوشيده بود، و زنان به جهت عروسى خانه را از آرايش كردند، چون صبح دامادى آن حضرت شد، چشم آن حضرت بر آن موضع افتاد، ديد كه در مُحاذى آن موضع، پانزده ميخ آهنين كوبيدهاند از براى آنكه پردهها را بياويزند. حضرت به جهت آن بسيار مشوّش شد كه مبادا آن ميخ به شمشير ضررى رسانيده باشد، به زن خويش فرمود كه: از اينجا بيرون رو كه من اراده دارم كه بعضى از خدمتكاران خود را طلب كنم و ايشان را كار دارم. چون آن زن بيرون رفت، حضرت آن موضع را شكافت، هيچ ميخى از آن ميخها را نديد، مگر آنكه ديد كه سر آن از شمشير ميل كرده و برگرديده و هيچيك از آنها به شمشير نرسيده بود».