المدثر ١٨: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن سال نزول)
(QRobot edit)
خط ۳۱: خط ۳۱:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۱۰#link88 | آيات ۸ - ۳۱، سوره مدثّر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۱۰#link88 | آيات ۸ - ۳۱، سوره مدثّر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۱۰#link89 | تركيب نحوى آيه : ((فذالك يومئذ يوم عسير على الكافرون غير يسير))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۱۰#link89 | تركيب نحوى آيه : ((فذالك يومئذ يوم عسير على الكافرون غير يسير))]]
خط ۳۹: خط ۴۰:
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۱۱#link94 | (رواياتى درباره آنچه وليد بن مغيره درباره قرآن گفت ،ونزول آيات گذشته درباره او)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۱۱#link94 | (رواياتى درباره آنچه وليد بن مغيره درباره قرآن گفت ،ونزول آيات گذشته درباره او)]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۵_بخش۱۱#link105 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۵_بخش۱۱#link105 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ «15» كَلَّا إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً «16» سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً «17» إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ «18» فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ «19» ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ «20» ثُمَّ نَظَرَ «21» ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ «22» ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ «23» فَقالَ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ «24» إِنْ هذا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ «25»
با اين حال، طمع دارد كه بيفزايم. هرگز، زيرا او به آيات ما عناد مى‌ورزد. به زودى او را به گردنه‌اى سخت گرفتار مى‌كنم. همانا او (براى مبارزه با قرآن) فكر كرد و به سنجش پرداخت. پس مرگ بر او باد كه چگونه سنجيد. باز هم مرگ بر او كه چگونه سنجيد. سپس نگريست. سپس چهره در هم كشيد و با عجله دست به كار شد. سپس پشت كرد و تكبّر ورزيد. پس گفت: اين (قرآن) جز سحرى كه (از پيشينيان) روايت مى‌شود نيست. اين نيست مگر گفته بشر.
جلد 10 - صفحه 286
===نکته ها===
«عنيد» از «عناد» است، يعنى كافران حق را فهميدند، امّا از روى عناد و لجاجت حاضر به پذيرش آن نيستند.
«ارهقه» از «ارهاق» به معناى وادار كردن كسى به كار سخت است.
«صعود» به معناى گردنه‌اى است كه عبور از آن و صعود بر آن سخت است.
مراد از «قَدَّرَ»، «تقدير» به معناى مقايسه ميان قرآن با سحر و شعر و كهانت است.
قرآن در مورد كفر و دروغ، كلمه‌ «قُتِلَ» را يكبار به كار برده است:
«قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ» «1» كشته باد انسان (بى ايمان) كه تا اين حد كفر مى‌ورزد.
«قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ» «2» كشته باد آن كه دروغ مى‌بندد.
امّا در مورد توطئه عليه پيامبر و قرآن، دوبار فرمود: «فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»
در آيه 23 فرمود: «ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ»، حال ببينيم كيفر كسى كه به حق پشت كند و با آن مخالفت ورزد، چيست؟
قرآن درباره كسانى كه با وجود شناخت حق بدان كفر مى‌ورزند و از آن روى مى‌گردانند مى‌فرمايد: چنين كسانى به كيفرهاى گوناگونى دچار مى‌شوند، از جمله:
جهت و هدف خود را در زندگى از دست مى‌دهند. «استهوته الشيطان فى الارض حيران» «3» فريب و اغواى شيطان او را در زمين سرگردان ساخته است.
ضيق صدر او را تحت فشار قرار مى‌دهد: «يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً» «4» خداوند، دل او را تنگ و سخت قرار مى‌دهد.
دچار معيشت دشوار و تنگ مى‌شود: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً» «5» هركس از ياد و اطاعت من سرپيچى كند، معيشتش تنگ شود.
نكبت و بدبختى بر او مسلّط مى‌شود: «إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرِينَ» «6» امروز ذلّت و خوارى عذاب، بر كافران خواهد بود.
----
«1». عبس، 17
«2». ذاريات، 10
«3». انعام، 71.
«4». انعام، 125.
«5». طه، 123.
«6». نحل، 27.
جلد 10 - صفحه 287
از بهره‌گيرى از نعمت‌هاى الهى در راه صحيح محروم مى‌شود. قرآن مى‌فرمايد: خداوند بر دل و گوش و بر چشم كافران مُهر مى‌زند و پرده‌اى بر آن مى‌افكند تا از فهم حقايق الهى محروم مانند: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‌ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‌ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ» «1»
اعمالش همانند سرابى كه انسان در بيابان مى‌بيند، پوشالى و توخالى است: «أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ» «2» و خاكسترى است در معرض تندبادى شديد، كه همه به باد فنا مى‌رود:
«أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ» «3»
هر لحظه بر خسارتش افزوده مى‌شود: «وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً» «4»
همواره از راه حق دور مى‌شود: «ضَلُّوا ضَلالًا بَعِيداً» «5»
تا آنجا كه جز جهنم و دوزخ هيچ راه ديگرى ندارد: «وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ» «6»
اميرالمؤمنين على عليه السلام در نهج‌البلاغه مسلمانان را سرزنش مى‌كند كه دشمن شما با فكر و برنامه‌ريزى حركت مى‌كند، امّا شما در خواب هستيد و غافليد: تكادون و لا تكيدون ... لا ينام عليكم و انتم فى غفلة «7»
انسان‌هاى عنود و لجوج معمولًا برخوردهاى سرسختانه‌اى دارند و اعتدال خودشان را به كلّى از دست مى‌دهند. با اين كه‌ «عَبَسَ» و «بَسَرَ» تقريباً به يك معناست. آوردن هر دو كلمه نشانه سرسختى آنها است. «عَبَسَ وَ بَسَرَ» چنانكه روى‌گردانى بر اساس تكبّر است، اما در اينجا هم كلمه «ادبار» و «استكبار» هر دو آمده است. «ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ»
===پیام ها===
1- انسان دور از خدا، اهل طمع و افزون خواهى است. «يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ»
2- دشمن، به تمام آرزوهايش نمى‌رسد. يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ كَلَّا ...
3- در برابر توقّعات نابجا، محكم و قاطع برخورد كنيد. يَطْمَعُ‌ ... كَلَّا
----
«1». بقره، 7.
«2». نور، 39.
«3». ابراهيم، 18.
«4». فاطر، 39.
«5». نساء، 167.
«6». نساء، 169.
«7». نهج‌البلاغه، خطبه 34.
جلد 10 - صفحه 288
4- وقتى عناد و لجاجت در انسان مستقر شود، آيات الهى را تكذيب مى‌كند. «كانَ لِآياتِنا عَنِيداً»
5- عناد و لجاجت، سبب زوال نعمت مى‌شود. «يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ كَلَّا إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً»
6- عناد، سبب عذاب طاقت‌فرساست. «عَنِيداً سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً»
7- رفاه و كاميابى غافلانه در دنيا، سختى‌هاى شديد قيامت را در پى دارد. (آرى هر سرازيرى، گردنه‌اى را به دنبال دارد) جَعَلْتُ لَهُ مالًا مَمْدُوداً ... سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً
8- دشمن با فكر و برنامه كار مى‌كند. «إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ».
9- برنامه دشمن، مبارزه با قرآن و آيات الهى است. كانَ لِآياتِنا عَنِيداً ... فَكَّرَ وَ قَدَّرَ
10- هر فكرى ارزش ندارد و هر متفكرى ارزشمند نيست. «إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»
11- توطئه گران بدانند كه آيندگان نيز به آنان نفرين خواهند كرد. «فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»
12- لعن و نفرين بر دشمن، نه تنها جايز، بلكه لازم است. «فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»
13- به كسانى كه با فكر و طرح خود ضربه فرهنگى مى‌زنند و به رهبران فاسد، بايد همواره نفرين كرد. «فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»
14- فكر بد مقدمه‌اى براى تصميم خطرناك و نادرست است. (در آيه شريفه به جاى «فقتل كيف فكر»، دو مرتبه فرمود: «فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»)
15- لحظه‌اى فكر كردن مى‌تواند مقدمه كار خير يا كار شر براى مدتهاى طولانى شود. كلمه‌ «فَكَّرَ» يكبار و كلمه‌ «قَدَّرَ» سه بار تكرار شده است.
16- دشمن از طريق نظارت و ارزيابى، فكر و طرح خود را عليه دين عمق و استمرار مى‌بخشد. إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ ... ثُمَّ نَظَرَ
17- از دشمن، انتظار تبسّم و لبخند نداشته باشيد. «ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ»
18- دشمن براى موفقيّت خود، زمان‌هاى طولانى را صرف و صبر مى‌كند. «ثُمَ‌
جلد 10 - صفحه 289
نَظَرَ، ثُمَّ عَبَسَ‌، ثُمَّ أَدْبَرَ» (كلمه «ثُمّ» معمولًا در مواردى به كار مى‌رود كه فاصله زمانى زيادى در كار باشد.)
19- قرآن، حتّى در نظر كافران، كلامى پر جاذبه و سحرآميز است. «إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ»
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ «18»
پس بيان تعليل كفر و عناد وليد فرمايد:
إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ: بدرستى كه فكر كرد وليد كه طعنه مى‌زند بر قرآن، و اندازه با خود او است كه چه كند.
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً «11» وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً «12» وَ بَنِينَ شُهُوداً «13» وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيداً «14» ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ «15»
كَلاَّ إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً «16» سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً «17» إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ «18» فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ «19» ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ «20»
ثُمَّ نَظَرَ «21» ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ «22» ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ «23» فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ «24» إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ «25»
سَأُصْلِيهِ سَقَرَ «26» وَ ما أَدْراكَ ما سَقَرُ «27» لا تُبْقِي وَ لا تَذَرُ «28» لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ «29» عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ (30)
وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِيَ إِلاَّ ذِكْرى‌ لِلْبَشَرِ (31)
----
جلد 5 صفحه 300
ترجمه‌
واگذار مرا با كسيكه آفريدم او را تنها
و قرار دادم برايش مالى ممتدّ و پهناور
و پسرانى حاضر در خدمت‌
و آماده نمودم براى او آماده نمودنى‌
پس طمع دارد كه زياد نمايم‌
نه چنين است همانا او با آيات ما دشمنى ورزيد
در آتيه وادار ميكنم او را ببر آمدن در گردنه سختى از كوه‌
همانا او فكر كرد و تعيين نمود
پس هلاك باد چگونه تعيين نمود
باز هلاك باد چگونه تعيين نمود
نظر كرد
پس رو ترش كرد و چهره در هم كشيد
پس روى گرداند و سر كشى كرد
پس گفت نيست اين مگر جادوئى كه نقل ميشود
نيست اين مگر سخن آدمى‌
زود است كه داخل كنم او را در دوزخ‌
و چه ميدانى تو كه چيست دوزخ‌
نه باقى ميگذارد و نه رها ميكند
بسيار سياه كننده است پوست روى را
بر آن نوزده تن موكّلند
و قرار نداديم ملازمان آتش را مگر فرشتگانى و قرار نداديم عددشانرا مگر ابتلا و محنت و عذاب براى آنانكه كافر شدند تا يقين نمايند آنانكه داده شد آنها را كتاب و افزون نمايند آنانكه ايمان آوردند ايمانرا و شك ننمايند آنانكه داده شد بآنها كتاب و گروندگان و تا بگويند آنانكه در دلهاشان مرضى است و كافران چه چيز اراده نموده است خدا باين كه مثل باشد اينچنين گمراه ميكند خدا هر كه را بخواهد و راهنمائى ميفرمايد هر كه را بخواهد و نميداند لشگرهاى پروردگار تو را مگر او و نيست آن مگر پندى براى انسان.
تفسير
مستفاد از نقل قمّى ره در اينمقام آنستكه اين آيات در باره وليد بن مغيره عموى ابو جهل نازل شده و او از بزرگان و رؤساء قريش و مردان كار آزموده و سياستمداران عرب بوده و از كسانيكه استهزاء مينمودند پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را و يك روز كه آنحضرت مشغول بقرائت قرآن بود قريش نزد او آمدند و سؤال نمودند از او كه آيا اين كه محمد ميخواند شعر است يا خطبه يا غيب گوئى او گفت صبر كنيد من بيايم كلام او را بشنوم و خدمت حضرت رسيد و عرضه داشت شعر خود را براى من بخوان او جواب فرمود آن شعر نيست كلام خدا است كه بر پيغمبر او
----
جلد 5 صفحه 301
نازل شده عرضه داشت قدرى از آن براى من تلاوت نما و حضرت سوره حم سجده را براى او خواند و چون رسيد بقول خداوند فان أعرضوا فقل انذرتكم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود بدن آنملعون بلرزه در آمد و تمام موهاى سر و ريش او راست شد و رفت بمنزلش و ديگر بيرون نيامد و قريش نزد ابو جهل آمدند و گفتند عموى تو مايل بدين محمد شده و باين جهت نزد ما نميآيد و او نزد وليد رفت و گفت ما را سر شكسته و رسوا و مورد شماتت دشمنان نمودى و مايل بدين محمّد شدى او گفت من مايل بدين او نشدم ولى از او كلام سختى شنيدم كه بدنم بلرزه آمد ابو جهل گفت خطبه بود گفت خير خطبه كلامى است متّصل بهم و شبيه بيكديگر و اين منثور بود و اجزايش شبيه بهم نبود ابو جهل گفت شعر بود گفت خير آيا نميدانى كه من تمام انواع و اقسام اشعار عرب را شنيده و ميدانم ابو جهل گفت پس چه بود گفت صبر كن فكر كنم و جواب تو را بگويم تا فردا كه ابو جهل او را ملاقات نمود و سؤال خود را تكرار كرد گفت بگو سحر است چون دل مردم را ميبرد پس اين آيات نازل شد و او را وحيد خواندند چون بقريش گفت يك سال من پيراهن بيت را ميدهم يك سال شما همگى و اموال بسيار و باغهاى زياد و ده پسر داشت كه در مكّه بودند و ده غلام داشت كه بهر يك هزار دينار داده بود براى او تجارت كنند و گفته‌اند محصول املاك او و ورود ثمرات تابستانى و زمستانى آن در تمام مدّت سال از طائف بمكّه قطع نميشد و اضافاتى بر نقل قمّى ره هم نقل نموده‌اند كه مؤيّد و مؤكّد آنست و منافى با آن نيست بنابر اين مفاد آيات شريفه آنستكه اى پيغمبر واگذار مرا بتنهائى با كسيكه خلق نمودم او را تا بسزايش برسانم حاجت بمعارضه تو با او نيست يا واگذار مرا با كسيكه خلق نمودم او را با آنكه تنها و بى‌كس و بى‌مال بود و فعلا بقدرى متموّل شده كه او را وحيد ميخوانند و باين بيان لطف كلام بر اهل ذوق پوشيده نيست و مقرّر داشتم براى او مالى را كه در تمام ايّام سال ورودش بمكّه امتداد دارد و پسرانى را كه براى بى‌نيازى از كسب و تجارت هميشه در مكّه نزد او براى انجام خدماتش حاضرند و بساط رياست و جاه و جلال را براى او گستردم گستردنى كه ملقّب بريحانه قريش و وحيد عصر شد
----
جلد 5 صفحه 302
باز هم طمع دارد كه من بر مال و جاه او بيفزايم نه چنين است نخواهم افزود چون شكر نعمت مرا بجا نياورد و جاى تعجب است كه با وصف اين بانگ هل من مزيد او بلند است گفته‌اند بعد از اين آيه روز بروز از مال و اولاد او كاسته شد تا مرد و سه پسرش مسلمان شدند و علاوه بر آنكه شكر ننمود با آيات ما عناد ورزيد و با آنكه دانست كلام بشر عادى نيست آنرا كلام بشر خواند و نسبت بسحر داد در آتيه او را ببالا رفتن از گردنه كوه سختى وادار مينمائيم و اين مثل است براى كسيكه در شدائد افتد و گفته‌اند صعود نام كوهى است از آتش در جهنّم كه دائما بايد با مشقّت دسته‌ئى از آن بالا بروند و پائين بيايند همانا او فكر كرد و تعيين نمود نزد خود كه چگونه آيات ما را تكذيب نمايد كه مورد قبول واقع شود چون اگر ميگفت از قبيل خطبه و شعر و كهانت است مردم آنها را زياد ديده و شنيده بودند و ميديدند اين غير از آنها است كسى قبول نميكرد لذا گفت سحر است كه آموخته و بآن ميان مرد و اهل و اولاد و مملوكهايش جدائى مى‌اندازد پس بهلاكت ابدى گرفتار گردد تعجب است چگونه فرض و تعيين نمود چيزى را كه عوام بپسندند با آنكه خلاف واقع است چون اگر سحر بود ساحران ميتوانستند مانند آن بياورند و براى مبالغه و تأكيد اينجمله تكرار شده و كلمه ثمّ براى دلالت بر ابلغيّت لعن دوم از اوّل است پس باز تأمّل و نظر نمود كه در باره قرآن چگونه سخنى گويد كه كسانش بپسندند و كاملا از او راضى شوند پس از شدّت حسد و عداوت و حيرت در جواب قوم روى ترش نمود و پيشانى در هم كشيد و با آنكه حق را يافته بود بآن پشت كرد و تكبر ورزيد از متابعت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پس تصريح نمود كه اين سحرى است كه از سحره بابل آموخته و براى مردم نقل ميكند و نيست اين مگر كلام آدمى در آتيه او را داخل در جهنّم خواهم نمود چون سقر يكى از اسماء جهنّم يا يكى از دركات آنست و براى اهميّت و سختى عذاب آن فرموده تو چه ميدانى كه سقر چيست نه باقى ميگذارد چيزى از پوست و گوشت و استخوان براى كسيكه داخل آن شود و نه بعد از سوزاندن و دو مرتبه خلق شدن دست از او برميدارد بسيار سياه كننده است پوست روى گنه‌كار را در
----
جلد 5 صفحه 303
كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه سقر نام وادى خاصى است در جهنّم براى اهل تكبر شكايت نمود بخدا از شدّت حرارت خود و اجازه خواست كه نفس بكشد و نفس كشيد پس سوزاند جهنّم را و ملائكه‌اى كه متصدّى امور سقرند نوزده فرشته ميباشند كه يكى از آنها نامش مالك و سمت رياست بر سايرين دارد و قمى ره نقل فرموده كه هر مردى نوزده ملك موكّل عذاب دارد و اوصاف آنان از جهت قوّت و صلابت و شدّت و خشونت و غيره قبلا ذكر شده و معروف بزبانيه ميباشند و البته جعل اينعدد بر حسب حكمتى است كه خدا ميداند آنرا و ما نميدانيم و نبايد بدانيم ولى محتمل است خداوند باين عدد كه مشتمل بر اكثر آحاد و اقلّ عشرات است خواسته باشد اشاره فرمايد بآنكه از مراتب آحاد و عشرات بر حسب اقتضاء دركات و طبقات جهنّم و اهل آنها ما ملائكه بسيار داريم كه موكّلين دوزخند و لذا ميفرمايد و قرار نداديم ما موكّلين آتش را مگر از جنس ملائكه تا بشر با آنها الفت نگيرند و آنها بر گناهكاران ترحّم ننمايند و ذكر ننموديم عدّه آنها را مگر براى فتنه و بلا و عذاب و امتحان كفّار كه استهزاء نمايند و بگويند اين عدّه قليل چگونه از عهده خلق كثير جهنّم بر ميآيند چنانچه از ابو جهل نقل شده كه بعد از نزول اين آيه بقريش گفت آيا هر ده نفر از شما پاى يكنفر از آنها را نميتوانيد بگيريد از جهنّم بيرون كنيد غافل از آنكه يك عزرائيل تمام مردم را قبض روح مينمايد و كسى نميتواند از چنگ او فرار كند و اگر بگويند او أعوان دارد خواهيم گفت آنها هم شايد اعوان داشته باشند و هر يك با اعوانشان مأمور بر دسته‌اى از گناهكاران يا دركه‌اى از دركات جحيم باشند و قرار داديم آنها را باين عدّه تا يقين كنند اهل كتاب كه عدّه آنها را در كتب سماوى باين عدد ديده‌اند به نبوّت پيغمبر اسلام و صحت كتابش و نقل نمايند آنرا براى مسلمانان تا موجب مزيد ايمان آنان گردد بقرآن براى توافق آن با كتب آسمانى ديگر و هيچ شك و شبهه‌اى براى اهل كتاب و اهل ايمان در حقّ بودن اسلام پيدا نشود بعد از تدبّر و تفحّص در كتب سماوى و يافتن آنعدد را موافق با قرآن و اينجمله در واقع براى تأكيد يقين سابق و ابقاء آن و زائل نشدن بعروض شك‌
----
جلد 5 صفحه 304
و شبهه ذكر شده چون ميدانستند پيغمبر اسلام امّى است و درس نخوانده وقتى چنين خبرى دهد و در كتب سماوى يافت شود لابد بوحى الهى است و تا كسانيكه مبتلا بمرض نفاق و شك و شبهه در واضحاتند و كفّار عنود جحود كه عمدا منكر حق ميشوند بگويند معلوم نيست خدا از اينعدد مرموز شگفت آور مانند مثل چه اراده نموده و استحقاقشان براى عذاب كامل گردد اينچنين خدا بشهود ميرساند گمراهى كسيرا كه بخواهد رسوا كند او را بانتقام اعمالش و آشكار ميكند هدايت و درايت كسيرا كه تأمّل مينمايد در آيات او و مى‌يابد مصدّق آنرا در كتب سماوى و حمل ميكند آنچه را ندانسته بر حكمت الهى و ميداند كه نميداند عدد لشگر خدا را جز خدا و ذكر اين عده نيست مگر براى تذكّر مردم بآتش جهنّم و اوضاع آنعالم و الا عدد لشگريان خدا از جن و انس و ملائكه بى‌پايان و غير محصور است و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه نيست سقر يا اينسوره مگر موجب تذكّر مردم و در كافى از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه مراد ولايت است و اللّه اعلم.
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
إِنَّه‌ُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ «18»
بدرستي‌ ‌که‌ ‌او‌ فكر كرد و اندازه‌ گرفت‌.
إِنَّه‌ُ فَكَّرَ فكر دو قسم‌ ‌است‌: يك‌ قسم‌ فكر ‌در‌ امر تحصيل‌ دنيا ‌که‌ بچه‌ كيفيت‌ بايد تحصيل‌ جاه‌ و مقام‌ و تحصيل‌ مال‌ و منال‌ كرد و ‌در‌ ابطال‌ حق‌ و اثبات‌ باطل‌ مثل‌ ‌اينکه‌ صنايع‌ امروزه‌ ‌از‌ طياره‌ و تلفن‌ و تلويزيون‌ و بچه‌ طريق‌ بايد حق‌ ‌را‌ باطل‌ كرد و باطل‌ ‌را‌ بصورت‌ حق‌ جلوه‌ داد ‌که‌ حيله‌ و تزوير و مكر و فكري‌ و شيطنت‌ و طريق‌ وصله‌ بظلم‌ و عصيان‌ مثل‌ دار الندوة چه‌ مشركين‌ ‌براي‌ كشتن‌ ‌رسول‌ اللّه‌ و جلوگيري‌ ‌از‌ دعوت‌ ‌او‌ و مثل‌ دار الشوري‌ ‌براي‌ نصب‌ ابي‌ بكر و ابطال‌ خلافت‌ امير المؤمنين‌ ‌ يا ‌ ‌براي‌ نصب‌ عثمان‌ و رد حق‌ ‌علي‌ ‌ يا ‌ معاويه‌ و يزيد و بني‌ اميه‌ و بني‌ عباس‌ ‌در‌ مورد ائمه‌ اطهار، و مثل‌ اهل‌ ضلال‌ امروزه‌ ‌در‌ اضلال‌ عوام‌ و انداختن‌ نظر ‌آنها‌ ‌را‌ ‌از‌ علماء دين‌ و اهانت‌ بآنها و القاء شبهات‌، و مثل‌ ظلمه‌ ‌در‌ كيفيت‌ ظلم‌ و سارقين‌ ‌در‌ كيفيت‌ سرقت‌، و جيب‌ بران‌ ‌در‌ راه‌ جيب‌ بري‌ و اشباه‌ اينها بسيار ‌است‌ و نقشه‌هاي‌ ‌آنها‌ بي‌شمار ‌است‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ مورد ‌است‌ و ‌پس‌ ‌از‌ آنكه‌ راه‌ ‌را‌ پيدا كرد.
وَ قَدَّرَ فكر ‌خود‌ ‌را‌ عملي‌ كرد ‌که‌ عمده‌ عقوبات‌ قيامت‌ و فساد ‌در‌ عالم‌ ‌در‌ اثر عمل‌ ‌است‌ زيرا مجرد فكر ‌تا‌ بمقام‌ عمل‌ نرسيده‌ چندان‌ عقوبتي‌ ندارد زيرا چه‌ بسيار ‌از‌ دانشمندان‌ و علماء اعلام‌ و صلحا و اتقياء بهتر و بالاتر ميتوانند ‌اينکه‌ حيله‌ها و تزويرها ‌را‌ بكار زنند لكن‌ دين‌ ‌آنها‌ و خوف‌ ‌از‌ عذاب‌ الهي‌ جلوگير ‌آنها‌ ‌است‌ اهل‌ باطل‌ خيال‌ نكنند ‌که‌ اهل‌ حق‌ ‌اينکه‌ حيله‌ و تزويرات‌ ‌آنها‌ ‌را‌ نميدانند ميدانند و نميكنند چنانچه‌ ائمه‌ اطهار هزار برابر خلفاء سه‌گانه‌ و بني‌ اميه‌ و بني‌ عباس‌ ميدانستند و ميتوانستند لكن‌ مقام‌ عصمت‌ و طهارت‌ جلوگير ‌بود‌ و هكذا انبياء نسبت‌ بكفار و مشركين‌ و اهل‌ حق‌ نسبت‌ باهل‌ باطل‌.
قسم‌ دوم‌‌-‌ فكر ‌در‌ معرفت‌ الهي‌ و شناسايي‌ حق‌ و ‌در‌ تحصيل‌ آخرت‌ و معرفت‌ ‌به‌ شئونات‌ انبياء و ائمه‌ اطهار و طريق‌ احقاق‌ حق‌ و ابطال‌ باطل‌، و ‌در‌ احوال‌ انبياء سلف‌ و امم‌ سالفه‌ و ‌در‌ عواقب‌ امور ‌که‌ بسيار ممدوح‌ ‌است‌ و ‌در‌ آيات‌ بسيار تأكيد ‌شده‌ و ‌در‌ اخبار
جلد 17 - صفحه 275
چه‌ اندازه‌ سفارش‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرموده‌ باشند؟
(تفكر ساعة خير ‌من‌ عبادة سنة)
‌ يا ‌
(ستين‌ سنة)
و ‌اينکه‌ فكر ‌هم‌ مشروط ‌است‌ ‌که‌ تأثير ‌در‌ قلب‌ بگذارد و پيرامون‌ معاصي‌ نرود و تحصيل‌ سعادت‌ كند و ‌در‌ امر دين‌ سستي‌ نكند و ‌خود‌ ‌را‌ مشغول‌ باين‌ چهار روزه‌ دنيا نكند و عمر عزيز ‌خود‌ ‌را‌ بلهو و لعب‌ و بيهوده‌ و بي‌ فايده‌ صرف‌ نكند ‌که‌ ‌هر‌ ساعتش‌ چه‌ اندازه‌ ميتواند تحصيل‌ آخرت‌ كند و فرداي‌ قيامت‌ موجب‌ حسرت‌ و ندامت‌ ‌او‌ نشود مثل‌ شهداء بدر و حنين‌ و احزاب‌ و احد و اصحاب‌ خاص‌ امير المؤمنين‌ و ابي‌ ‌عبد‌ اللّه‌ و ساير ائمه‌ هدي‌ و بسياري‌ ‌از‌ علماء اعلام‌ مثل‌ كليني‌ و ‌إبن‌ بابويه‌ و صدوق‌ و طوسي‌ و نصير الدين‌ و مجلسي‌ و قاضي‌ نور اللّه‌ و امثال‌ اينها ‌که‌ تمام‌ عمر ‌خود‌ ‌را‌ صرف‌ دين‌ كردند شكر اللّه‌ سعيهم‌ و جعلنا اللّه‌ ‌من‌ زمرتهم‌ بحق‌ ‌محمّد‌ و آله‌.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
]
(آیه 18)- مرگ بر او، چه نقشه شومی کشید! در اینجا توضیحات بیشتری پیرامون مردی که خداوند مال و فرزندان فراوان به او داده بود و او در مقام مخالفت با پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله برآمد- یعنی ولید بن مغیره مخزومی- آمده است.
می‌فرماید: «او اندیشه کرد (که پیامبر و قرآن را به چه چیز متهم کند؟) و مطلب را آماده ساخت» (انه فکر و قدر).
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>



نسخهٔ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۱۶


ترجمه

او (برای مبارزه با قرآن) اندیشه کرد و مطلب را آماده ساخت!

|همانا او [براى مبارزه با قرآن‌] فكر كرد و سنجيد
آرى، [آن دشمن حق‌] انديشيد و سنجيد.
اوست که فکر و اندیشه بدی کرد (که رسول خدا را به سحر و ساحری نسبت داد).
او [برای باطل کردن دعوت قرآن] اندیشید و [آن را] سنجید؛
او انديشيد و طرحى افكند.
چرا که او اندیشید و سگالید
وى انديشيد و اندازه كرد.
او (برای مبارزه‌ی با پیغمبر و قرآن) بیندیشید (و در نظر گرفت که چه بگوید و بکند) و نقشه و طرحی را (در ذهن خود) آماده ساخت.
بی‌‌چون (آن دشمن بداندیش) اندیشید و سنجید.
همانا او اندیشید و سنجید


المدثر ١٧ آیه ١٨ المدثر ١٩
سوره : سوره المدثر
نزول : ٢ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«قَدَّرَ»: تعیین کرد. پیش چشم داشت. طرح‌ریزی کرد.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ «15» كَلَّا إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً «16» سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً «17» إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ «18» فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ «19» ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ «20» ثُمَّ نَظَرَ «21» ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ «22» ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ «23» فَقالَ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ «24» إِنْ هذا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ «25»

با اين حال، طمع دارد كه بيفزايم. هرگز، زيرا او به آيات ما عناد مى‌ورزد. به زودى او را به گردنه‌اى سخت گرفتار مى‌كنم. همانا او (براى مبارزه با قرآن) فكر كرد و به سنجش پرداخت. پس مرگ بر او باد كه چگونه سنجيد. باز هم مرگ بر او كه چگونه سنجيد. سپس نگريست. سپس چهره در هم كشيد و با عجله دست به كار شد. سپس پشت كرد و تكبّر ورزيد. پس گفت: اين (قرآن) جز سحرى كه (از پيشينيان) روايت مى‌شود نيست. اين نيست مگر گفته بشر.

جلد 10 - صفحه 286

نکته ها

«عنيد» از «عناد» است، يعنى كافران حق را فهميدند، امّا از روى عناد و لجاجت حاضر به پذيرش آن نيستند.

«ارهقه» از «ارهاق» به معناى وادار كردن كسى به كار سخت است.

«صعود» به معناى گردنه‌اى است كه عبور از آن و صعود بر آن سخت است.

مراد از «قَدَّرَ»، «تقدير» به معناى مقايسه ميان قرآن با سحر و شعر و كهانت است.

قرآن در مورد كفر و دروغ، كلمه‌ «قُتِلَ» را يكبار به كار برده است:

«قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ» «1» كشته باد انسان (بى ايمان) كه تا اين حد كفر مى‌ورزد.

«قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ» «2» كشته باد آن كه دروغ مى‌بندد.

امّا در مورد توطئه عليه پيامبر و قرآن، دوبار فرمود: «فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»

در آيه 23 فرمود: «ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ»، حال ببينيم كيفر كسى كه به حق پشت كند و با آن مخالفت ورزد، چيست؟

قرآن درباره كسانى كه با وجود شناخت حق بدان كفر مى‌ورزند و از آن روى مى‌گردانند مى‌فرمايد: چنين كسانى به كيفرهاى گوناگونى دچار مى‌شوند، از جمله:

جهت و هدف خود را در زندگى از دست مى‌دهند. «استهوته الشيطان فى الارض حيران» «3» فريب و اغواى شيطان او را در زمين سرگردان ساخته است.

ضيق صدر او را تحت فشار قرار مى‌دهد: «يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً» «4» خداوند، دل او را تنگ و سخت قرار مى‌دهد.

دچار معيشت دشوار و تنگ مى‌شود: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً» «5» هركس از ياد و اطاعت من سرپيچى كند، معيشتش تنگ شود.

نكبت و بدبختى بر او مسلّط مى‌شود: «إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرِينَ» «6» امروز ذلّت و خوارى عذاب، بر كافران خواهد بود.


«1». عبس، 17

«2». ذاريات، 10

«3». انعام، 71.

«4». انعام، 125.

«5». طه، 123.

«6». نحل، 27.

جلد 10 - صفحه 287

از بهره‌گيرى از نعمت‌هاى الهى در راه صحيح محروم مى‌شود. قرآن مى‌فرمايد: خداوند بر دل و گوش و بر چشم كافران مُهر مى‌زند و پرده‌اى بر آن مى‌افكند تا از فهم حقايق الهى محروم مانند: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‌ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‌ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ» «1»

اعمالش همانند سرابى كه انسان در بيابان مى‌بيند، پوشالى و توخالى است: «أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ» «2» و خاكسترى است در معرض تندبادى شديد، كه همه به باد فنا مى‌رود:

«أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ» «3»

هر لحظه بر خسارتش افزوده مى‌شود: «وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً» «4»

همواره از راه حق دور مى‌شود: «ضَلُّوا ضَلالًا بَعِيداً» «5»

تا آنجا كه جز جهنم و دوزخ هيچ راه ديگرى ندارد: «وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ» «6»

اميرالمؤمنين على عليه السلام در نهج‌البلاغه مسلمانان را سرزنش مى‌كند كه دشمن شما با فكر و برنامه‌ريزى حركت مى‌كند، امّا شما در خواب هستيد و غافليد: تكادون و لا تكيدون ... لا ينام عليكم و انتم فى غفلة «7»

انسان‌هاى عنود و لجوج معمولًا برخوردهاى سرسختانه‌اى دارند و اعتدال خودشان را به كلّى از دست مى‌دهند. با اين كه‌ «عَبَسَ» و «بَسَرَ» تقريباً به يك معناست. آوردن هر دو كلمه نشانه سرسختى آنها است. «عَبَسَ وَ بَسَرَ» چنانكه روى‌گردانى بر اساس تكبّر است، اما در اينجا هم كلمه «ادبار» و «استكبار» هر دو آمده است. «ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ»

پیام ها

1- انسان دور از خدا، اهل طمع و افزون خواهى است. «يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ»

2- دشمن، به تمام آرزوهايش نمى‌رسد. يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ كَلَّا ...

3- در برابر توقّعات نابجا، محكم و قاطع برخورد كنيد. يَطْمَعُ‌ ... كَلَّا


«1». بقره، 7.

«2». نور، 39.

«3». ابراهيم، 18.

«4». فاطر، 39.

«5». نساء، 167.

«6». نساء، 169.

«7». نهج‌البلاغه، خطبه 34.

جلد 10 - صفحه 288

4- وقتى عناد و لجاجت در انسان مستقر شود، آيات الهى را تكذيب مى‌كند. «كانَ لِآياتِنا عَنِيداً»

5- عناد و لجاجت، سبب زوال نعمت مى‌شود. «يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ كَلَّا إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً»

6- عناد، سبب عذاب طاقت‌فرساست. «عَنِيداً سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً»

7- رفاه و كاميابى غافلانه در دنيا، سختى‌هاى شديد قيامت را در پى دارد. (آرى هر سرازيرى، گردنه‌اى را به دنبال دارد) جَعَلْتُ لَهُ مالًا مَمْدُوداً ... سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً

8- دشمن با فكر و برنامه كار مى‌كند. «إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ».

9- برنامه دشمن، مبارزه با قرآن و آيات الهى است. كانَ لِآياتِنا عَنِيداً ... فَكَّرَ وَ قَدَّرَ

10- هر فكرى ارزش ندارد و هر متفكرى ارزشمند نيست. «إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»

11- توطئه گران بدانند كه آيندگان نيز به آنان نفرين خواهند كرد. «فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»

12- لعن و نفرين بر دشمن، نه تنها جايز، بلكه لازم است. «فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»

13- به كسانى كه با فكر و طرح خود ضربه فرهنگى مى‌زنند و به رهبران فاسد، بايد همواره نفرين كرد. «فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»

14- فكر بد مقدمه‌اى براى تصميم خطرناك و نادرست است. (در آيه شريفه به جاى «فقتل كيف فكر»، دو مرتبه فرمود: «فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»)

15- لحظه‌اى فكر كردن مى‌تواند مقدمه كار خير يا كار شر براى مدتهاى طولانى شود. كلمه‌ «فَكَّرَ» يكبار و كلمه‌ «قَدَّرَ» سه بار تكرار شده است.

16- دشمن از طريق نظارت و ارزيابى، فكر و طرح خود را عليه دين عمق و استمرار مى‌بخشد. إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ ... ثُمَّ نَظَرَ

17- از دشمن، انتظار تبسّم و لبخند نداشته باشيد. «ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ»

18- دشمن براى موفقيّت خود، زمان‌هاى طولانى را صرف و صبر مى‌كند. «ثُمَ‌

جلد 10 - صفحه 289

نَظَرَ، ثُمَّ عَبَسَ‌، ثُمَّ أَدْبَرَ» (كلمه «ثُمّ» معمولًا در مواردى به كار مى‌رود كه فاصله زمانى زيادى در كار باشد.)

19- قرآن، حتّى در نظر كافران، كلامى پر جاذبه و سحرآميز است. «إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ «18»

پس بيان تعليل كفر و عناد وليد فرمايد:

إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ: بدرستى كه فكر كرد وليد كه طعنه مى‌زند بر قرآن، و اندازه با خود او است كه چه كند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً «11» وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً «12» وَ بَنِينَ شُهُوداً «13» وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيداً «14» ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ «15»

كَلاَّ إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً «16» سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً «17» إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ «18» فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ «19» ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ «20»

ثُمَّ نَظَرَ «21» ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ «22» ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ «23» فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ «24» إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ «25»

سَأُصْلِيهِ سَقَرَ «26» وَ ما أَدْراكَ ما سَقَرُ «27» لا تُبْقِي وَ لا تَذَرُ «28» لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ «29» عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ (30)

وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِيَ إِلاَّ ذِكْرى‌ لِلْبَشَرِ (31)


جلد 5 صفحه 300

ترجمه‌

واگذار مرا با كسيكه آفريدم او را تنها

و قرار دادم برايش مالى ممتدّ و پهناور

و پسرانى حاضر در خدمت‌

و آماده نمودم براى او آماده نمودنى‌

پس طمع دارد كه زياد نمايم‌

نه چنين است همانا او با آيات ما دشمنى ورزيد

در آتيه وادار ميكنم او را ببر آمدن در گردنه سختى از كوه‌

همانا او فكر كرد و تعيين نمود

پس هلاك باد چگونه تعيين نمود

باز هلاك باد چگونه تعيين نمود

نظر كرد

پس رو ترش كرد و چهره در هم كشيد

پس روى گرداند و سر كشى كرد

پس گفت نيست اين مگر جادوئى كه نقل ميشود

نيست اين مگر سخن آدمى‌

زود است كه داخل كنم او را در دوزخ‌

و چه ميدانى تو كه چيست دوزخ‌

نه باقى ميگذارد و نه رها ميكند

بسيار سياه كننده است پوست روى را

بر آن نوزده تن موكّلند

و قرار نداديم ملازمان آتش را مگر فرشتگانى و قرار نداديم عددشانرا مگر ابتلا و محنت و عذاب براى آنانكه كافر شدند تا يقين نمايند آنانكه داده شد آنها را كتاب و افزون نمايند آنانكه ايمان آوردند ايمانرا و شك ننمايند آنانكه داده شد بآنها كتاب و گروندگان و تا بگويند آنانكه در دلهاشان مرضى است و كافران چه چيز اراده نموده است خدا باين كه مثل باشد اينچنين گمراه ميكند خدا هر كه را بخواهد و راهنمائى ميفرمايد هر كه را بخواهد و نميداند لشگرهاى پروردگار تو را مگر او و نيست آن مگر پندى براى انسان.

تفسير

مستفاد از نقل قمّى ره در اينمقام آنستكه اين آيات در باره وليد بن مغيره عموى ابو جهل نازل شده و او از بزرگان و رؤساء قريش و مردان كار آزموده و سياستمداران عرب بوده و از كسانيكه استهزاء مينمودند پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را و يك روز كه آنحضرت مشغول بقرائت قرآن بود قريش نزد او آمدند و سؤال نمودند از او كه آيا اين كه محمد ميخواند شعر است يا خطبه يا غيب گوئى او گفت صبر كنيد من بيايم كلام او را بشنوم و خدمت حضرت رسيد و عرضه داشت شعر خود را براى من بخوان او جواب فرمود آن شعر نيست كلام خدا است كه بر پيغمبر او


جلد 5 صفحه 301

نازل شده عرضه داشت قدرى از آن براى من تلاوت نما و حضرت سوره حم سجده را براى او خواند و چون رسيد بقول خداوند فان أعرضوا فقل انذرتكم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود بدن آنملعون بلرزه در آمد و تمام موهاى سر و ريش او راست شد و رفت بمنزلش و ديگر بيرون نيامد و قريش نزد ابو جهل آمدند و گفتند عموى تو مايل بدين محمد شده و باين جهت نزد ما نميآيد و او نزد وليد رفت و گفت ما را سر شكسته و رسوا و مورد شماتت دشمنان نمودى و مايل بدين محمّد شدى او گفت من مايل بدين او نشدم ولى از او كلام سختى شنيدم كه بدنم بلرزه آمد ابو جهل گفت خطبه بود گفت خير خطبه كلامى است متّصل بهم و شبيه بيكديگر و اين منثور بود و اجزايش شبيه بهم نبود ابو جهل گفت شعر بود گفت خير آيا نميدانى كه من تمام انواع و اقسام اشعار عرب را شنيده و ميدانم ابو جهل گفت پس چه بود گفت صبر كن فكر كنم و جواب تو را بگويم تا فردا كه ابو جهل او را ملاقات نمود و سؤال خود را تكرار كرد گفت بگو سحر است چون دل مردم را ميبرد پس اين آيات نازل شد و او را وحيد خواندند چون بقريش گفت يك سال من پيراهن بيت را ميدهم يك سال شما همگى و اموال بسيار و باغهاى زياد و ده پسر داشت كه در مكّه بودند و ده غلام داشت كه بهر يك هزار دينار داده بود براى او تجارت كنند و گفته‌اند محصول املاك او و ورود ثمرات تابستانى و زمستانى آن در تمام مدّت سال از طائف بمكّه قطع نميشد و اضافاتى بر نقل قمّى ره هم نقل نموده‌اند كه مؤيّد و مؤكّد آنست و منافى با آن نيست بنابر اين مفاد آيات شريفه آنستكه اى پيغمبر واگذار مرا بتنهائى با كسيكه خلق نمودم او را تا بسزايش برسانم حاجت بمعارضه تو با او نيست يا واگذار مرا با كسيكه خلق نمودم او را با آنكه تنها و بى‌كس و بى‌مال بود و فعلا بقدرى متموّل شده كه او را وحيد ميخوانند و باين بيان لطف كلام بر اهل ذوق پوشيده نيست و مقرّر داشتم براى او مالى را كه در تمام ايّام سال ورودش بمكّه امتداد دارد و پسرانى را كه براى بى‌نيازى از كسب و تجارت هميشه در مكّه نزد او براى انجام خدماتش حاضرند و بساط رياست و جاه و جلال را براى او گستردم گستردنى كه ملقّب بريحانه قريش و وحيد عصر شد


جلد 5 صفحه 302

باز هم طمع دارد كه من بر مال و جاه او بيفزايم نه چنين است نخواهم افزود چون شكر نعمت مرا بجا نياورد و جاى تعجب است كه با وصف اين بانگ هل من مزيد او بلند است گفته‌اند بعد از اين آيه روز بروز از مال و اولاد او كاسته شد تا مرد و سه پسرش مسلمان شدند و علاوه بر آنكه شكر ننمود با آيات ما عناد ورزيد و با آنكه دانست كلام بشر عادى نيست آنرا كلام بشر خواند و نسبت بسحر داد در آتيه او را ببالا رفتن از گردنه كوه سختى وادار مينمائيم و اين مثل است براى كسيكه در شدائد افتد و گفته‌اند صعود نام كوهى است از آتش در جهنّم كه دائما بايد با مشقّت دسته‌ئى از آن بالا بروند و پائين بيايند همانا او فكر كرد و تعيين نمود نزد خود كه چگونه آيات ما را تكذيب نمايد كه مورد قبول واقع شود چون اگر ميگفت از قبيل خطبه و شعر و كهانت است مردم آنها را زياد ديده و شنيده بودند و ميديدند اين غير از آنها است كسى قبول نميكرد لذا گفت سحر است كه آموخته و بآن ميان مرد و اهل و اولاد و مملوكهايش جدائى مى‌اندازد پس بهلاكت ابدى گرفتار گردد تعجب است چگونه فرض و تعيين نمود چيزى را كه عوام بپسندند با آنكه خلاف واقع است چون اگر سحر بود ساحران ميتوانستند مانند آن بياورند و براى مبالغه و تأكيد اينجمله تكرار شده و كلمه ثمّ براى دلالت بر ابلغيّت لعن دوم از اوّل است پس باز تأمّل و نظر نمود كه در باره قرآن چگونه سخنى گويد كه كسانش بپسندند و كاملا از او راضى شوند پس از شدّت حسد و عداوت و حيرت در جواب قوم روى ترش نمود و پيشانى در هم كشيد و با آنكه حق را يافته بود بآن پشت كرد و تكبر ورزيد از متابعت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پس تصريح نمود كه اين سحرى است كه از سحره بابل آموخته و براى مردم نقل ميكند و نيست اين مگر كلام آدمى در آتيه او را داخل در جهنّم خواهم نمود چون سقر يكى از اسماء جهنّم يا يكى از دركات آنست و براى اهميّت و سختى عذاب آن فرموده تو چه ميدانى كه سقر چيست نه باقى ميگذارد چيزى از پوست و گوشت و استخوان براى كسيكه داخل آن شود و نه بعد از سوزاندن و دو مرتبه خلق شدن دست از او برميدارد بسيار سياه كننده است پوست روى گنه‌كار را در


جلد 5 صفحه 303

كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه سقر نام وادى خاصى است در جهنّم براى اهل تكبر شكايت نمود بخدا از شدّت حرارت خود و اجازه خواست كه نفس بكشد و نفس كشيد پس سوزاند جهنّم را و ملائكه‌اى كه متصدّى امور سقرند نوزده فرشته ميباشند كه يكى از آنها نامش مالك و سمت رياست بر سايرين دارد و قمى ره نقل فرموده كه هر مردى نوزده ملك موكّل عذاب دارد و اوصاف آنان از جهت قوّت و صلابت و شدّت و خشونت و غيره قبلا ذكر شده و معروف بزبانيه ميباشند و البته جعل اينعدد بر حسب حكمتى است كه خدا ميداند آنرا و ما نميدانيم و نبايد بدانيم ولى محتمل است خداوند باين عدد كه مشتمل بر اكثر آحاد و اقلّ عشرات است خواسته باشد اشاره فرمايد بآنكه از مراتب آحاد و عشرات بر حسب اقتضاء دركات و طبقات جهنّم و اهل آنها ما ملائكه بسيار داريم كه موكّلين دوزخند و لذا ميفرمايد و قرار نداديم ما موكّلين آتش را مگر از جنس ملائكه تا بشر با آنها الفت نگيرند و آنها بر گناهكاران ترحّم ننمايند و ذكر ننموديم عدّه آنها را مگر براى فتنه و بلا و عذاب و امتحان كفّار كه استهزاء نمايند و بگويند اين عدّه قليل چگونه از عهده خلق كثير جهنّم بر ميآيند چنانچه از ابو جهل نقل شده كه بعد از نزول اين آيه بقريش گفت آيا هر ده نفر از شما پاى يكنفر از آنها را نميتوانيد بگيريد از جهنّم بيرون كنيد غافل از آنكه يك عزرائيل تمام مردم را قبض روح مينمايد و كسى نميتواند از چنگ او فرار كند و اگر بگويند او أعوان دارد خواهيم گفت آنها هم شايد اعوان داشته باشند و هر يك با اعوانشان مأمور بر دسته‌اى از گناهكاران يا دركه‌اى از دركات جحيم باشند و قرار داديم آنها را باين عدّه تا يقين كنند اهل كتاب كه عدّه آنها را در كتب سماوى باين عدد ديده‌اند به نبوّت پيغمبر اسلام و صحت كتابش و نقل نمايند آنرا براى مسلمانان تا موجب مزيد ايمان آنان گردد بقرآن براى توافق آن با كتب آسمانى ديگر و هيچ شك و شبهه‌اى براى اهل كتاب و اهل ايمان در حقّ بودن اسلام پيدا نشود بعد از تدبّر و تفحّص در كتب سماوى و يافتن آنعدد را موافق با قرآن و اينجمله در واقع براى تأكيد يقين سابق و ابقاء آن و زائل نشدن بعروض شك‌


جلد 5 صفحه 304

و شبهه ذكر شده چون ميدانستند پيغمبر اسلام امّى است و درس نخوانده وقتى چنين خبرى دهد و در كتب سماوى يافت شود لابد بوحى الهى است و تا كسانيكه مبتلا بمرض نفاق و شك و شبهه در واضحاتند و كفّار عنود جحود كه عمدا منكر حق ميشوند بگويند معلوم نيست خدا از اينعدد مرموز شگفت آور مانند مثل چه اراده نموده و استحقاقشان براى عذاب كامل گردد اينچنين خدا بشهود ميرساند گمراهى كسيرا كه بخواهد رسوا كند او را بانتقام اعمالش و آشكار ميكند هدايت و درايت كسيرا كه تأمّل مينمايد در آيات او و مى‌يابد مصدّق آنرا در كتب سماوى و حمل ميكند آنچه را ندانسته بر حكمت الهى و ميداند كه نميداند عدد لشگر خدا را جز خدا و ذكر اين عده نيست مگر براى تذكّر مردم بآتش جهنّم و اوضاع آنعالم و الا عدد لشگريان خدا از جن و انس و ملائكه بى‌پايان و غير محصور است و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه نيست سقر يا اينسوره مگر موجب تذكّر مردم و در كافى از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه مراد ولايت است و اللّه اعلم.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


إِنَّه‌ُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ «18»

بدرستي‌ ‌که‌ ‌او‌ فكر كرد و اندازه‌ گرفت‌.

إِنَّه‌ُ فَكَّرَ فكر دو قسم‌ ‌است‌: يك‌ قسم‌ فكر ‌در‌ امر تحصيل‌ دنيا ‌که‌ بچه‌ كيفيت‌ بايد تحصيل‌ جاه‌ و مقام‌ و تحصيل‌ مال‌ و منال‌ كرد و ‌در‌ ابطال‌ حق‌ و اثبات‌ باطل‌ مثل‌ ‌اينکه‌ صنايع‌ امروزه‌ ‌از‌ طياره‌ و تلفن‌ و تلويزيون‌ و بچه‌ طريق‌ بايد حق‌ ‌را‌ باطل‌ كرد و باطل‌ ‌را‌ بصورت‌ حق‌ جلوه‌ داد ‌که‌ حيله‌ و تزوير و مكر و فكري‌ و شيطنت‌ و طريق‌ وصله‌ بظلم‌ و عصيان‌ مثل‌ دار الندوة چه‌ مشركين‌ ‌براي‌ كشتن‌ ‌رسول‌ اللّه‌ و جلوگيري‌ ‌از‌ دعوت‌ ‌او‌ و مثل‌ دار الشوري‌ ‌براي‌ نصب‌ ابي‌ بكر و ابطال‌ خلافت‌ امير المؤمنين‌ ‌ يا ‌ ‌براي‌ نصب‌ عثمان‌ و رد حق‌ ‌علي‌ ‌ يا ‌ معاويه‌ و يزيد و بني‌ اميه‌ و بني‌ عباس‌ ‌در‌ مورد ائمه‌ اطهار، و مثل‌ اهل‌ ضلال‌ امروزه‌ ‌در‌ اضلال‌ عوام‌ و انداختن‌ نظر ‌آنها‌ ‌را‌ ‌از‌ علماء دين‌ و اهانت‌ بآنها و القاء شبهات‌، و مثل‌ ظلمه‌ ‌در‌ كيفيت‌ ظلم‌ و سارقين‌ ‌در‌ كيفيت‌ سرقت‌، و جيب‌ بران‌ ‌در‌ راه‌ جيب‌ بري‌ و اشباه‌ اينها بسيار ‌است‌ و نقشه‌هاي‌ ‌آنها‌ بي‌شمار ‌است‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ مورد ‌است‌ و ‌پس‌ ‌از‌ آنكه‌ راه‌ ‌را‌ پيدا كرد.

وَ قَدَّرَ فكر ‌خود‌ ‌را‌ عملي‌ كرد ‌که‌ عمده‌ عقوبات‌ قيامت‌ و فساد ‌در‌ عالم‌ ‌در‌ اثر عمل‌ ‌است‌ زيرا مجرد فكر ‌تا‌ بمقام‌ عمل‌ نرسيده‌ چندان‌ عقوبتي‌ ندارد زيرا چه‌ بسيار ‌از‌ دانشمندان‌ و علماء اعلام‌ و صلحا و اتقياء بهتر و بالاتر ميتوانند ‌اينکه‌ حيله‌ها و تزويرها ‌را‌ بكار زنند لكن‌ دين‌ ‌آنها‌ و خوف‌ ‌از‌ عذاب‌ الهي‌ جلوگير ‌آنها‌ ‌است‌ اهل‌ باطل‌ خيال‌ نكنند ‌که‌ اهل‌ حق‌ ‌اينکه‌ حيله‌ و تزويرات‌ ‌آنها‌ ‌را‌ نميدانند ميدانند و نميكنند چنانچه‌ ائمه‌ اطهار هزار برابر خلفاء سه‌گانه‌ و بني‌ اميه‌ و بني‌ عباس‌ ميدانستند و ميتوانستند لكن‌ مقام‌ عصمت‌ و طهارت‌ جلوگير ‌بود‌ و هكذا انبياء نسبت‌ بكفار و مشركين‌ و اهل‌ حق‌ نسبت‌ باهل‌ باطل‌.

قسم‌ دوم‌‌-‌ فكر ‌در‌ معرفت‌ الهي‌ و شناسايي‌ حق‌ و ‌در‌ تحصيل‌ آخرت‌ و معرفت‌ ‌به‌ شئونات‌ انبياء و ائمه‌ اطهار و طريق‌ احقاق‌ حق‌ و ابطال‌ باطل‌، و ‌در‌ احوال‌ انبياء سلف‌ و امم‌ سالفه‌ و ‌در‌ عواقب‌ امور ‌که‌ بسيار ممدوح‌ ‌است‌ و ‌در‌ آيات‌ بسيار تأكيد ‌شده‌ و ‌در‌ اخبار

جلد 17 - صفحه 275

چه‌ اندازه‌ سفارش‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرموده‌ باشند؟

(تفكر ساعة خير ‌من‌ عبادة سنة)

‌ يا ‌

(ستين‌ سنة)

و ‌اينکه‌ فكر ‌هم‌ مشروط ‌است‌ ‌که‌ تأثير ‌در‌ قلب‌ بگذارد و پيرامون‌ معاصي‌ نرود و تحصيل‌ سعادت‌ كند و ‌در‌ امر دين‌ سستي‌ نكند و ‌خود‌ ‌را‌ مشغول‌ باين‌ چهار روزه‌ دنيا نكند و عمر عزيز ‌خود‌ ‌را‌ بلهو و لعب‌ و بيهوده‌ و بي‌ فايده‌ صرف‌ نكند ‌که‌ ‌هر‌ ساعتش‌ چه‌ اندازه‌ ميتواند تحصيل‌ آخرت‌ كند و فرداي‌ قيامت‌ موجب‌ حسرت‌ و ندامت‌ ‌او‌ نشود مثل‌ شهداء بدر و حنين‌ و احزاب‌ و احد و اصحاب‌ خاص‌ امير المؤمنين‌ و ابي‌ ‌عبد‌ اللّه‌ و ساير ائمه‌ هدي‌ و بسياري‌ ‌از‌ علماء اعلام‌ مثل‌ كليني‌ و ‌إبن‌ بابويه‌ و صدوق‌ و طوسي‌ و نصير الدين‌ و مجلسي‌ و قاضي‌ نور اللّه‌ و امثال‌ اينها ‌که‌ تمام‌ عمر ‌خود‌ ‌را‌ صرف‌ دين‌ كردند شكر اللّه‌ سعيهم‌ و جعلنا اللّه‌ ‌من‌ زمرتهم‌ بحق‌ ‌محمّد‌ و آله‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 18)- مرگ بر او، چه نقشه شومی کشید! در اینجا توضیحات بیشتری پیرامون مردی که خداوند مال و فرزندان فراوان به او داده بود و او در مقام مخالفت با پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله برآمد- یعنی ولید بن مغیره مخزومی- آمده است.

می‌فرماید: «او اندیشه کرد (که پیامبر و قرآن را به چه چیز متهم کند؟) و مطلب را آماده ساخت» (انه فکر و قدر).

نکات آیه

۱ - ولیدبن مغیره، با اندیشه، سنجیدن و مقایسه نمودن قرآن با دیگر سخنان، به دشمنى با اسلام پرداخت. (إنّه فکّر و قدّر) «تقدیر» در آیه شریفه به معناى سنجیده و مقایسه کردن است و مقصود سنجیدن آیات قرآن با کلام هاى دیگر (مانند سحر، و کهانت و سخنان دیوانگان) است.

۲ - مبارزه کافران با قرآن و رسالت پیامبر(ص)، با اندیشه شیطانى و سنجیده کارى همراه بود. (إنّه کان لأیتنا عنیدًا ... إنّه فکّر و قدّر)

۳ - اندیشه و طراحى علیه قرآن و پیامبر(ص)، از موجبات عذاب سخت و طاقت فرسا (سأُرهقه صعودًا . إنّه فکّر و قدّر)

موضوعات مرتبط

  • عذاب: موجبات عذاب سخت ۳
  • قرآن: آثار توطئه علیه قرآن ۳; دشمنى با قرآن ۲
  • کافران: اسلام ستیزى کافران ۲; توطئه کافران ۲; شیطنت کافران ۲; فلسفه دشمنى کافران ۲
  • محمد(ص): آثار توطئه علیه محمد(ص) ۳
  • ولیدبن مغیره: انگیزه دشمنى ولیدبن مغیره ۲; تفکر ولیدبن مغیره ۲; قیاس ولیدبن مغیره ۲

منابع