الرحمن ١٦: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۱۲#link106 | آيا ۱ - ۳۰، سوره الرحمن]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۱۲#link106 | آيا ۱ - ۳۰، سوره الرحمن]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۱۲#link107 | غرض و مفاد سوره مباركه الرحمن]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۱۲#link107 | غرض و مفاد سوره مباركه الرحمن]] | ||
خط ۴۰: | خط ۴۱: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۱۳#link121 | دو دريا على و فاطمه عليه السلام و لؤ لؤ و مرجان حسن و حسين عليه السلام اند]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۱۳#link121 | دو دريا على و فاطمه عليه السلام و لؤ لؤ و مرجان حسن و حسين عليه السلام اند]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۳_بخش۶#link48 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۲۳_بخش۶#link48 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ «14» وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ «15» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «16» | |||
انسان را از گل خشكيدهاى همچون سفال آفريد و جن را از شعلهى آتشى بى دود آفريد، پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ | |||
===نکته ها=== | |||
«صَلْصالٍ» به معناى گِل خشكيده، «فخار» به معناى سفال (گل پخته شده) و «مارِجٍ» به معناى شعله است. | |||
قرآن در مورد منشأ آفرينش انسان تعبيرات گوناگونى دارد كه ممكن است اين تعبيرات به مراحل مختلف آن اشاره داشته باشد: | |||
1. خاك. «فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ» «1» | |||
2. خاك آميخته با آب. «خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ» «2» | |||
3. گِل بدبو. «مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»* «3» | |||
4. گِل خشكيده. «مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ» «4» | |||
جنّ، موجودى ناپيدا است و در قرآن، برخى ويژگىهاى آن بيان شده است، از جمله اينكه | |||
مبدأ آفرينش او، باد و آتش است، «خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ» در حالى كه مبدأ آفرينش انسان آب و خاك است. «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ» | |||
خلقت او پيش از خلقت انسان بوده است، «وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ» «5» و همچون انسان؛ | |||
---- | |||
«1». حج، 5. | |||
«2». انعام، 2. | |||
«3». حجر، 28. | |||
«4». الرّحمن، 14. | |||
«5». حجر، 27. | |||
جلد 9 - صفحه 387 | |||
مؤمن و كافر، مذكّر و مؤنث، توالد و تناسل، علم و شعور و قدرت تشخيص حق از باطل را دارند و قادر به انجام كارهايى هستند كه از عهده بشر خارج است و همچنين مرگ و رستاخيز و كيفر و پاداش دارند. | |||
===پیام ها=== | |||
1- نگاه به گذشته، سبب شكوفايى ايمان و تواضع بشر مىگردد. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ ... | |||
2- خداوند از مادّه سرد بىروح «صَلْصالٍ» و مادّه گرم بىروح «مارِجٍ»، موجودات زنده مىسازد. خَلَقَ الْإِنْسانَ ... خَلَقَ الْجَانَ ... | |||
3- سرچشمهى به وجود آمدن انسان، مادّهاى ناچيز و بىارزش است. «صَلْصالٍ» (نكره آمدن مىتواند نشانه ناچيز بودن باشد.) | |||
4- جنّ، موجودى واقعى است، نه خرافى، گرچه ما به آن دسترسى نداشته باشيم. | |||
«خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ» | |||
5- جنّ و انس، هر دو موجودى زمينىاند و از عناصر مادّى آفريده شدهاند. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ ... خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ | |||
6- تكذيبِ نعمت، سبب سرزنش است، از هر كه باشد. «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «16» | |||
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما: پس به كدام يك از نعمتهاى پروردگار خود اى جن و انس كه شما را از گل و مارج آفريد و افضل مركبات و خلاصه مكونات و احسن مصورات و دولت حيات عطا فرموده، تُكَذِّبانِ: تكذيب مىكنيد و انكار مىنمائيد. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ «14» وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ «15» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «16» رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ «17» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «18» | |||
مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ «19» بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ «20» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «21» يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ «22» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «23» | |||
وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ «24» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «25» كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ «26» وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ «27» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «28» | |||
يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ «29» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (30) | |||
ترجمه | |||
خداوند آفريد انسان را از گل خشكيده مانند خزف شده | |||
و آفريد جن را از شعله بيدودى از آتش | |||
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد | |||
پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب | |||
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد | |||
روان ساخت دو دريا را كه بهم ميرسند | |||
ميانشان حائلى است كه بيكديگر تجاوز نميكنند | |||
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد | |||
بيرون ميآيد از آندو مرواريد و مرجان | |||
پس بكدام يك از نعمتهاى | |||
---- | |||
جلد 5 صفحه 113 | |||
پروردگارتان انكار ميورزيد | |||
و براى او است كشتيهاى روان افراشته بادبان در دريا چون كوهها | |||
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد | |||
هر كه بر زمين قرار دارد نابود شونده است | |||
و باقى ميماند ذات پروردگار تو صاحب بزرگى تامّ و تفضّل عام | |||
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد | |||
طلب ميكند از او هر كه در آسمانها و زمين است هر روز او در كارى است | |||
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد. | |||
تفسير | |||
خداوند آدم ابو البشر را خلق فرمود از خاك بعد از آنكه آن را گل فرمود و رنگ و بوى آن تغيير يافت و خشك شد مانند خزف و سفال كه صدا ميكند چون چيزى بآن رسد لذا از مبدء خلق گاهى بخاك و گاهى بحمأ مسنون و اينجا بصلصال كالفخّار تعبير فرموده و منافى با يكديگر نيست و خلق فرمود پدر اجنّه را كه در سوره حجر ذكر شد از شعله جوّاله صافى و بدون دودى از آتش چون اصل مارج بمعناى مضطرب است و اينجا بصافى از دود تفسير شده پس بكدام يك از نعم الهى كه اعظم آنها نعمت وجود است جن و انس كفر ميورزند و كفران مينمايند با آنكه هر يك از آن دو دسته از پدر اصلى خودشان بوجود آمدهاند و همه مخلوق حقّند و دولت حيات از او بآن دو رسيده او است كه مقرّر و مقدّر فرموده در هر يك از تابستان و زمستان براى آفتاب مشرق و مغربى را در آسمان كه آن دو مشرق و دو مغرب تفاوت مهمّى در قرب و بعد زمين از آفتاب دارند و اختلاف فصول از آن حاصل و منافع آن بجنّ و انس و اصل است و در عين حال هر روز مشرق و مغرب جداگانه دارد لذا در جاى ديگر فرموده ربّ المشارق و المغارب چون بتدريج در شش ماه تفاوت كلى پيدا ميكند روز از شعاع آفتاب بهرهبردارى ميشود و شب از تاريكى عالم آسايش حاصل ميگردد پس كدام يك از نعمتهاى الهى را ميتوان انكار نمود و خداوند واگذاشته دو دريا و مجمع آب شيرين و شور را بحال جريان طبيعى خود و ميل باختلاط با يكديگر كه با هم تلاقى مينمايند و متّصل بيكديگر ميشوند ولى بين آن دو حائل و مانعى بقدرت خود قرار داده كه تجاوز و تعدّى از آن نمينمايند لذا مدّتها يا هميشه هر يك از آن دو باوصاف خود | |||
---- | |||
جلد 5 صفحه 114 | |||
باقى ميماند يعنى آب گوارا و شيرين بحال خود باقى و آب شور و ناگوار طعم و خاصيّت خود را از دست نميدهد با آنكه لؤلؤ و مرجان گفتهاند از اختلاط آن دو بيكديگر توليد و از محل تلاقى دو آب بيرون ميآيد و اين معنى در ورود دجله بدريا مشهود ميشود و شمّهئى از اين مقال در سوره فرقان گذشت و اين از بزرگترين آيات قدرت الهى است ولى در قرب الاسناد از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده كه لؤلؤ از آب آسمان و آب دريا توليد ميشود چون وقتى باران ميآيد صدفها دهانهاى خودشان را در دريا باز ميكنند پس قطرات باران در آنها جاى ميگيرند و از قطره بزرگ لؤلؤ بزرگ و از قطره كوچك لؤلؤ كوچك بعمل ميآيد شيخ شيرازى در باب تواضع و فروتنى فرموده: | |||
يكى قطره باران ز ابرى چكيد* خجل شد چو پهناى دريا بديد كه جائيكه دريا است من چيستم* گر او هست حقّا كه من نيستم چو خود را بچشم حقارت بديد* صدف در كنارش بجان پروريد سپهرش بجائى رسانيد كار* كه شد نامور لؤلؤ شاهوار بلندى از آن يافت كو پست شد* در نيستى كوفت تا هست شد و الحق بسيار خوب گفته غفر اللّه له و اين مؤيّد قول بعضى از مفسّرين است كه گفتهاند مراد از دو دريا درياى آسمانى و زمينى است كه با يكديگر تلاقى مينمايند بنزول باران در وقتى كه خدا بخواهد و بين آن دو مانعى است كه نميگذارد درياى آسمان بزمين نزول و درياى زمين بآسمان صعود نمايد و مرجان لؤلؤ كوچك است ولى بعضى آن را بشبه سرخ تفسير نمودهاند كه آن شاخ درخت دريائى است و در بعضى از روايات بحرين بعلى و فاطمه عليهما السلام و لؤلؤ و مرجان بحسن و حسين سلام اللّه عليهما تأويل شده و در بعضى علاوه شده كه برزخ محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم ميباشد و در هر حال هيچ يك از نعمتهاى الهى قابل انكار نيست و يكى از نعمتهاى بزرگ الهى كشتيهاى جارى در دريا است كه داراى بادبانهاى بلند و مانند كوههاى طولانى سيّارند و آنها وسائل حمل و نقل مسافرين و مال التجارهها ببلاد بعيدهاند و تمام لوازم آن را از اجزاء مادّى و آرامش آب و جريان باد و غيرها خداوند فراهم فرموده پس | |||
---- | |||
جلد 5 صفحه 115 | |||
چگونه اين نعمت و ساير نعم الهى را ميتوان انكار نمود و هر چه بر زمين قرار دارد فانى و نابود خواهد شد چون ظاهرا مرجع ضمير عليها ارض است كه در آيات سابقه ذكر شده ولى فنا اختصاص باهل زمين ندارد اهل آسمانها هم ميميرند و اختصاص آنها بذكر براى تذكر آنان است بدار بقاء و چيزيكه در عالم باقى ميماند وجه اللّه است كه آن صرف الوجود است كه بحقيقت آن كسى پى نبرده و نميبرد و قمّى ره نقل فرموده كه آن دين پروردگار است و در بعضى از روايات بذوات مقدسه ائمه اطهار تفسير شده و بعضى از مفسرين آن را بعبادات و اطاعات مقرّبه بخدا تفسير نمودهاند و بعضى گفتهاند مراد از وجه شىء خود و ذات آنست چون عرب از خود چيزى بوجه آن تعبير ميكند و ميگويد وجه الرّأى و وجه التّدبير و اراده ميكند رأى و تدبير را و بعضى آن را ادله و آيات حق دانستهاند كه بزرگترين نعم الهيّه ميباشند براى آنكه سعادت جن و انس بآنها حاصل ميشود پس كدام يك از نعمتهاى خدا را آن دو دسته انكار ميكنند و تمام موجودات آسمانى و زمينى در ذات و صفات و مقاصد محتاج بحق ميباشند و همه بلسان حال و مقال از خدا سؤال ميكنند و گدايان ملازم آن درگاهند و خداوند هم هر روز و هر آن بكارسازى و كارپردازى آنها اشتغال دارد و جواب آنها را ميدهد و قمّى ره نقل فرموده كه زنده ميكند و ميميراند و زياد ميكند و كم مينمايد و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده در اين آيه كه از شأن او آنست كه بيامرزد گناهى را و بگشايد مشكلى را و بالا ببرد قومى را و پائين بياورد ديگران را و بعضى گفتهاند اين آيه در ردّ يهود است كه گفتند خدا روز شنبه كارى ندارد و فارغ از امر شده و در هر حال نعمتهاى الهى قابل انكار نيست و جن و انس و دوست و دشمن و سعيد و شقى بايد معترف بآن باشند. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
خَلَقَ الإِنسانَ مِن صَلصالٍ كَالفَخّارِ «14» وَ خَلَقَ الجَانَّ مِن مارِجٍ مِن نارٍ «15» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «16» | |||
ديگر از نعم بزرگ الهي خلقت انس و جن است زيرا ملائكه روحاني صرف هستند و ساير مخلوقات ارضي و سماوي جسماني فقط جن و انس مركب از روحاني | |||
جلد 16 - صفحه 375 | |||
و جسماني هستند و چه قدرتيست که بين اينکه دو ارتباط داده که در وصف انساني پس از مراحلي که طي كرده ميفرمايد ثُمَّ أَنشَأناهُ خَلقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللّهُ أَحسَنُ الخالِقِينَ مؤمنون آيه 14. | |||
آدمي زاده طرفه معجونيست || كز فرشته سرشته و ز حيوان | |||
ور كند ميل اينکه شود پس از اينکه || ور كند ميل آن شود به از آن | |||
خَلَقَ الإِنسانَ مِن صَلصالٍ كَالفَخّارِ صلصال گل يابس خشك شده و فخار گل پخته شده مثل آجر و خزف، در جاي ديگر تعبير به طين ميفرمايد و در جاي ديگر تعبير به تراب فرموده: إِنّا خَلَقناهُم مِن طِينٍ لازِبٍ و الصافات آيه 11 آدم ابتداء از زمين سپس از تراب زمين سپس از طين لازب چسبنده سپس گل يابس سپس از ورزيده مثل آجر و خزف. | |||
وَ خَلَقَ الجَانَّ که ابو الجان باشد. | |||
مِن مارِجٍ مرج مختلط است و بعضي گفتند شعله آتش است که خالي از دود باشد. | |||
مِن نارٍ صافي آتش. | |||
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ همچه نعمت در اصل خلقت انس و جن با اينکه همه قدرتنمايي چه نحوه ميشود تكذيب كرد. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
(آیه 16)- باز به دنبال نعمتهائی که در آغاز آفرینش انسان بوده این جمله را تکرار میکند: «پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار میکنید» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ). | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۳۳
ترجمه
الرحمن ١٥ | آیه ١٦ | الرحمن ١٧ | ||||||||||||||
|
تفسیر
- آيا ۱ - ۳۰، سوره الرحمن
- غرض و مفاد سوره مباركه الرحمن
- معناى ((الرحمن )) و اشاره به وجه اينكه در آغاز شمارش نعمت هاى مادى و معنوى ، تعليمقرآن را ذكر فرمود
- مقصود از اينكه خداوند به انسان ((بيان آموخت و اهميت بيان در زندگى بشر
- چند قول ديگر در معناى آيات : ((خلق الانسان ، علمه البيان ))
- مراد از سجده گياه و درخت براى خدا و وجه اينكه آيات دوم و سوم سوره عطف نشده اند
- منظور از رفع سماء و وضع ميزان
- مراد از ((ميزان )) در آيه (الا تطغوا فى الميزان و...)
- مخاطب در آيه : ((فباءى الاء ربكما تكذبان )) جن و انس است
- وجه اينكه در ضمن شمارش نعم الهى از شدائد و نقمت هاى قيامت خبر داده شده است
- مقصود از مشرقين و مغربين و معناى آيه : ((مرج البحرين يلتقيان ...))
- مراد از فناى هر كه بر زمين است و وجه اينكه آن را از جمله نعمتهاى الهى شمرده است
- مقصود از وجه خدا و بقاى آن ، و معناى ((ذوالجلال و الاكرام ))
- منظور از سؤ ال هر كه در آسمان و زمين است از خدا، و معناى اينكه خدا در هر روز در شاءنىاست
- (رواياتى در ذيلبرخى آيات گذشته )
- دو دريا على و فاطمه عليه السلام و لؤ لؤ و مرجان حسن و حسين عليه السلام اند
تفسیر نور (محسن قرائتی)
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ «14» وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ «15» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «16»
انسان را از گل خشكيدهاى همچون سفال آفريد و جن را از شعلهى آتشى بى دود آفريد، پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟
نکته ها
«صَلْصالٍ» به معناى گِل خشكيده، «فخار» به معناى سفال (گل پخته شده) و «مارِجٍ» به معناى شعله است.
قرآن در مورد منشأ آفرينش انسان تعبيرات گوناگونى دارد كه ممكن است اين تعبيرات به مراحل مختلف آن اشاره داشته باشد:
1. خاك. «فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ» «1»
2. خاك آميخته با آب. «خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ» «2»
3. گِل بدبو. «مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»* «3»
4. گِل خشكيده. «مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ» «4»
جنّ، موجودى ناپيدا است و در قرآن، برخى ويژگىهاى آن بيان شده است، از جمله اينكه
مبدأ آفرينش او، باد و آتش است، «خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ» در حالى كه مبدأ آفرينش انسان آب و خاك است. «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ»
خلقت او پيش از خلقت انسان بوده است، «وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ» «5» و همچون انسان؛
«1». حج، 5.
«2». انعام، 2.
«3». حجر، 28.
«4». الرّحمن، 14.
«5». حجر، 27.
جلد 9 - صفحه 387
مؤمن و كافر، مذكّر و مؤنث، توالد و تناسل، علم و شعور و قدرت تشخيص حق از باطل را دارند و قادر به انجام كارهايى هستند كه از عهده بشر خارج است و همچنين مرگ و رستاخيز و كيفر و پاداش دارند.
پیام ها
1- نگاه به گذشته، سبب شكوفايى ايمان و تواضع بشر مىگردد. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ ...
2- خداوند از مادّه سرد بىروح «صَلْصالٍ» و مادّه گرم بىروح «مارِجٍ»، موجودات زنده مىسازد. خَلَقَ الْإِنْسانَ ... خَلَقَ الْجَانَ ...
3- سرچشمهى به وجود آمدن انسان، مادّهاى ناچيز و بىارزش است. «صَلْصالٍ» (نكره آمدن مىتواند نشانه ناچيز بودن باشد.)
4- جنّ، موجودى واقعى است، نه خرافى، گرچه ما به آن دسترسى نداشته باشيم.
«خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ»
5- جنّ و انس، هر دو موجودى زمينىاند و از عناصر مادّى آفريده شدهاند. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ ... خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ
6- تكذيبِ نعمت، سبب سرزنش است، از هر كه باشد. «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «16»
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما: پس به كدام يك از نعمتهاى پروردگار خود اى جن و انس كه شما را از گل و مارج آفريد و افضل مركبات و خلاصه مكونات و احسن مصورات و دولت حيات عطا فرموده، تُكَذِّبانِ: تكذيب مىكنيد و انكار مىنمائيد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ «14» وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ «15» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «16» رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ «17» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «18»
مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ «19» بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ «20» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «21» يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ «22» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «23»
وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ «24» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «25» كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ «26» وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ «27» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «28»
يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ «29» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (30)
ترجمه
خداوند آفريد انسان را از گل خشكيده مانند خزف شده
و آفريد جن را از شعله بيدودى از آتش
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
روان ساخت دو دريا را كه بهم ميرسند
ميانشان حائلى است كه بيكديگر تجاوز نميكنند
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
بيرون ميآيد از آندو مرواريد و مرجان
پس بكدام يك از نعمتهاى
جلد 5 صفحه 113
پروردگارتان انكار ميورزيد
و براى او است كشتيهاى روان افراشته بادبان در دريا چون كوهها
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
هر كه بر زمين قرار دارد نابود شونده است
و باقى ميماند ذات پروردگار تو صاحب بزرگى تامّ و تفضّل عام
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
طلب ميكند از او هر كه در آسمانها و زمين است هر روز او در كارى است
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد.
تفسير
خداوند آدم ابو البشر را خلق فرمود از خاك بعد از آنكه آن را گل فرمود و رنگ و بوى آن تغيير يافت و خشك شد مانند خزف و سفال كه صدا ميكند چون چيزى بآن رسد لذا از مبدء خلق گاهى بخاك و گاهى بحمأ مسنون و اينجا بصلصال كالفخّار تعبير فرموده و منافى با يكديگر نيست و خلق فرمود پدر اجنّه را كه در سوره حجر ذكر شد از شعله جوّاله صافى و بدون دودى از آتش چون اصل مارج بمعناى مضطرب است و اينجا بصافى از دود تفسير شده پس بكدام يك از نعم الهى كه اعظم آنها نعمت وجود است جن و انس كفر ميورزند و كفران مينمايند با آنكه هر يك از آن دو دسته از پدر اصلى خودشان بوجود آمدهاند و همه مخلوق حقّند و دولت حيات از او بآن دو رسيده او است كه مقرّر و مقدّر فرموده در هر يك از تابستان و زمستان براى آفتاب مشرق و مغربى را در آسمان كه آن دو مشرق و دو مغرب تفاوت مهمّى در قرب و بعد زمين از آفتاب دارند و اختلاف فصول از آن حاصل و منافع آن بجنّ و انس و اصل است و در عين حال هر روز مشرق و مغرب جداگانه دارد لذا در جاى ديگر فرموده ربّ المشارق و المغارب چون بتدريج در شش ماه تفاوت كلى پيدا ميكند روز از شعاع آفتاب بهرهبردارى ميشود و شب از تاريكى عالم آسايش حاصل ميگردد پس كدام يك از نعمتهاى الهى را ميتوان انكار نمود و خداوند واگذاشته دو دريا و مجمع آب شيرين و شور را بحال جريان طبيعى خود و ميل باختلاط با يكديگر كه با هم تلاقى مينمايند و متّصل بيكديگر ميشوند ولى بين آن دو حائل و مانعى بقدرت خود قرار داده كه تجاوز و تعدّى از آن نمينمايند لذا مدّتها يا هميشه هر يك از آن دو باوصاف خود
جلد 5 صفحه 114
باقى ميماند يعنى آب گوارا و شيرين بحال خود باقى و آب شور و ناگوار طعم و خاصيّت خود را از دست نميدهد با آنكه لؤلؤ و مرجان گفتهاند از اختلاط آن دو بيكديگر توليد و از محل تلاقى دو آب بيرون ميآيد و اين معنى در ورود دجله بدريا مشهود ميشود و شمّهئى از اين مقال در سوره فرقان گذشت و اين از بزرگترين آيات قدرت الهى است ولى در قرب الاسناد از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده كه لؤلؤ از آب آسمان و آب دريا توليد ميشود چون وقتى باران ميآيد صدفها دهانهاى خودشان را در دريا باز ميكنند پس قطرات باران در آنها جاى ميگيرند و از قطره بزرگ لؤلؤ بزرگ و از قطره كوچك لؤلؤ كوچك بعمل ميآيد شيخ شيرازى در باب تواضع و فروتنى فرموده:
يكى قطره باران ز ابرى چكيد* خجل شد چو پهناى دريا بديد كه جائيكه دريا است من چيستم* گر او هست حقّا كه من نيستم چو خود را بچشم حقارت بديد* صدف در كنارش بجان پروريد سپهرش بجائى رسانيد كار* كه شد نامور لؤلؤ شاهوار بلندى از آن يافت كو پست شد* در نيستى كوفت تا هست شد و الحق بسيار خوب گفته غفر اللّه له و اين مؤيّد قول بعضى از مفسّرين است كه گفتهاند مراد از دو دريا درياى آسمانى و زمينى است كه با يكديگر تلاقى مينمايند بنزول باران در وقتى كه خدا بخواهد و بين آن دو مانعى است كه نميگذارد درياى آسمان بزمين نزول و درياى زمين بآسمان صعود نمايد و مرجان لؤلؤ كوچك است ولى بعضى آن را بشبه سرخ تفسير نمودهاند كه آن شاخ درخت دريائى است و در بعضى از روايات بحرين بعلى و فاطمه عليهما السلام و لؤلؤ و مرجان بحسن و حسين سلام اللّه عليهما تأويل شده و در بعضى علاوه شده كه برزخ محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم ميباشد و در هر حال هيچ يك از نعمتهاى الهى قابل انكار نيست و يكى از نعمتهاى بزرگ الهى كشتيهاى جارى در دريا است كه داراى بادبانهاى بلند و مانند كوههاى طولانى سيّارند و آنها وسائل حمل و نقل مسافرين و مال التجارهها ببلاد بعيدهاند و تمام لوازم آن را از اجزاء مادّى و آرامش آب و جريان باد و غيرها خداوند فراهم فرموده پس
جلد 5 صفحه 115
چگونه اين نعمت و ساير نعم الهى را ميتوان انكار نمود و هر چه بر زمين قرار دارد فانى و نابود خواهد شد چون ظاهرا مرجع ضمير عليها ارض است كه در آيات سابقه ذكر شده ولى فنا اختصاص باهل زمين ندارد اهل آسمانها هم ميميرند و اختصاص آنها بذكر براى تذكر آنان است بدار بقاء و چيزيكه در عالم باقى ميماند وجه اللّه است كه آن صرف الوجود است كه بحقيقت آن كسى پى نبرده و نميبرد و قمّى ره نقل فرموده كه آن دين پروردگار است و در بعضى از روايات بذوات مقدسه ائمه اطهار تفسير شده و بعضى از مفسرين آن را بعبادات و اطاعات مقرّبه بخدا تفسير نمودهاند و بعضى گفتهاند مراد از وجه شىء خود و ذات آنست چون عرب از خود چيزى بوجه آن تعبير ميكند و ميگويد وجه الرّأى و وجه التّدبير و اراده ميكند رأى و تدبير را و بعضى آن را ادله و آيات حق دانستهاند كه بزرگترين نعم الهيّه ميباشند براى آنكه سعادت جن و انس بآنها حاصل ميشود پس كدام يك از نعمتهاى خدا را آن دو دسته انكار ميكنند و تمام موجودات آسمانى و زمينى در ذات و صفات و مقاصد محتاج بحق ميباشند و همه بلسان حال و مقال از خدا سؤال ميكنند و گدايان ملازم آن درگاهند و خداوند هم هر روز و هر آن بكارسازى و كارپردازى آنها اشتغال دارد و جواب آنها را ميدهد و قمّى ره نقل فرموده كه زنده ميكند و ميميراند و زياد ميكند و كم مينمايد و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده در اين آيه كه از شأن او آنست كه بيامرزد گناهى را و بگشايد مشكلى را و بالا ببرد قومى را و پائين بياورد ديگران را و بعضى گفتهاند اين آيه در ردّ يهود است كه گفتند خدا روز شنبه كارى ندارد و فارغ از امر شده و در هر حال نعمتهاى الهى قابل انكار نيست و جن و انس و دوست و دشمن و سعيد و شقى بايد معترف بآن باشند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
خَلَقَ الإِنسانَ مِن صَلصالٍ كَالفَخّارِ «14» وَ خَلَقَ الجَانَّ مِن مارِجٍ مِن نارٍ «15» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «16»
ديگر از نعم بزرگ الهي خلقت انس و جن است زيرا ملائكه روحاني صرف هستند و ساير مخلوقات ارضي و سماوي جسماني فقط جن و انس مركب از روحاني
جلد 16 - صفحه 375
و جسماني هستند و چه قدرتيست که بين اينکه دو ارتباط داده که در وصف انساني پس از مراحلي که طي كرده ميفرمايد ثُمَّ أَنشَأناهُ خَلقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللّهُ أَحسَنُ الخالِقِينَ مؤمنون آيه 14.
آدمي زاده طرفه معجونيستبرگزیده تفسیر نمونه
(آیه 16)- باز به دنبال نعمتهائی که در آغاز آفرینش انسان بوده این جمله را تکرار میکند: «پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار میکنید» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).
نکات آیه
۱ - جلوه هاى ربوبیت الهى در آفرینش انسان از «خاک» و جن از «آتش»، غیر قابل انکار و تکذیب ناپذیر است. (خلق الإنسن ... و خلق الجانّ ... فبأىّ ءالآء ربّکما تکذّبان)
۲ - تبدیل گلى خشکیده به موجودى چون «انسان» و شعله آتش به موجود زنده اى چون «جن»، نمود ربوبیت یگانه خداوند (خلق الإنسن من صلصل کالفخار... فبأىّ ءالآء ربّکما تکذّبان)
۳ - پیدایش خصلت هاى ویژه انسانى از مشتى خاک و پیدایش موجود زنده داراى درک و شعورمندى چون جن از شعله آتش، نعمت هایى شایان تأمل و قدرشناسى * (خلق الإنسن من صلصل ... فبأىّ ءالآء ربّکما تکذّبان)
۴ - خداوند، خواهان تفکر جن و انس در مبدأ آفرینش خویش به منظور پى بردن به پروردگار هستى (خلق الإنسن ... فبأىّ ءالآء ربّکما تکذّبان) تثنیه آمدن «کما» و«تکذّبان»، ظاهراً به خاطر توجه خطاب به جن و انس است.
۵ - سرزنش تکذیب گران و کافران جن و انس از سوى خداوند، به خاطر نیندیشیدن آنان در اهمیت آفرینش خود از خاک و آتش (خلق الإنسن من صلصل ... فبأىّ ءالآء ربّکما تکذّبان)
موضوعات مرتبط
- انسان: انسان از خاک ۱، ۲، ۳; عنصر خلقت انسان ۱، ۲، ۳
- تعقل: سرزنش عدم تعقل ۵
- توحید: دلایل توحید ربوبى ۲
- جن: جن از آتش ۱، ۲، ۳; سرزنش جنیان کافر ۵; شعور جن۳; عنصر خلقت جن ۱، ۲، ۳
- خدا: تکذیب ناپذیرى ربوبیت خدا ۱; توصیه هاى خدا ۴; دلایل خدا شناسى ۴; سرزنشهاى خدا ۵; نعمتهاى خدا ۳
- ذکر: آثار ذکر مبدأ آفرینش ۴
- شکر: شکر نعمت ۳
- غفلت: غفلت از کیفیت خلقت انسان ۵; غفلت از کیفیت خلقت جن ۵
- کافران: سرزنش کافران ۵
- موجودات: موجودات با شعور ۳