المائدة ٣١: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۵_بخش۲۲#link1 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۵_بخش۲۲#link1 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۴_بخش۴۶#link274 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۴_بخش۴۶#link274 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ قالَ يا وَيْلَتى أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ «31» | |||
پس خداوند، زاغى فرستاد كه زمين را مىكاويد، تا به او نشان دهد كه چگونه كشتهى برادرش را بپوشاند (و دفن كند. قابيل) گفت: واى بر من! آيا عاجزم از اينكه مانند اين زاغ باشم و جسد برادرم را دفن كنم؟ | |||
سرانجام او از پشيمانان شد. | |||
===نکته ها=== | |||
قابيل كه مرتكب قتل برادر شد، چون ديد درّندگان سراغ جسد او مىآيند، آن را به دوش كشيد، امّا سودى نديد و هم چنان متحيّر بود. امّا همين كه كار زاغ را در دفن كشته زاغ ديگرى ديد، آموخت كه جسد برادر را دفن كند. | |||
«غراب»، به معناى كلاغ است. «1» | |||
انسانهاى اوّليه بسيار بىتجربه بودند، ولى خداوند دائماً لطف خود را از راههاى گوناگون به انسان سرازير كرده است. | |||
امام سجاد عليه السلام فرمودند: خداوند دو زاغ فرستاد تا با هم درگير شوند ويكى ديگرى را كشت سپس قاتل با منقار خود گودالى حفر كرد و كشته را دفن كرد. «2» | |||
---- | |||
«1». قاموس قرآن. | |||
«2». تفاسير برهان وراهنما. | |||
جلد 2 - صفحه 280 | |||
امام سجاد عليه السلام فرمودند: «و الذّنوب التّى تورث النّدم قتل النّفْس» از گناهانى كه سبب ندامت مىشود، كشتن انسان بىگناه است. «1» | |||
===پیام ها=== | |||
1- گاهى حيوانات مأمور الهىاند و حركت آنان به فرمان او و در مسيرى است كه او مىخواهد. «فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً» | |||
2- بسيارى از معلومات بشر، از زندگى حيوانات الهام گرفته است. فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ ... لِيُرِيَهُ | |||
3- انسان بايد همواره در پىآموختن باشد. اصل، آموختن و يادگيرى است، از هر طريقى، گرچه از طريق حيوانات باشد. فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً ... لِيُرِيَهُ | |||
4- خداوند، گاهى انسان را با حيوانات كوچك آموزش مىدهد تا بفهماند زاغ هم مىتواند وسيلهى آموزش انسان باشد، پس نبايد مغرور شد. غُراباً ... لِيُرِيَهُ | |||
5- جسد مرده را بايد در زمين دفن كرد (در محفظه قراردادن، موميايى كردن، سوزاندن و ... صحيح نيست). فِي الْأَرْضِ ... يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ | |||
6- دفن كفار واجب نيست، مردهى انسان مؤمن نيز كرامت دارد ونبايد خوراك حيوانات شود، بلكه بايد دفن شود. «يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ» | |||
7- ندامت، نشانهى حقّطلبى فطرتهاست. «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ» | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ قالَ يا وَيْلَتى أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ (31) | |||
فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ: پس فرستاد خدا زاغى را كه مىكند زمين را به منقار و پاهاى خود. عياشى در ذيل حديثى روايت كند از حضرت صادق عليه السّلام سبب قتل قابيل، هابيل را پرسيدند. فرمود: بدرستى كه خداى تعالى وحى فرمود به آدم عليه السّلام اينكه وصيت را به هابيل واگذارد. قابيل بزرگتر بود. چون مطلع شد غضب نمود گفت: من سزاوارترم به كرامت و وصيت. | |||
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 69 | |||
پس امر به قربان شد. چون قربانى قابيل قبول نشد حسد برد بر هابيل، او را كشت. «1» ثعلبى در تفسير خود گويد: چون او را كشت، ندانست كه با او چه كند تا مخفى شود؛ چه اول مردهاى بود از بنى آدم، پس در چيزى پيچيده، چهل روز به پشت گرفته به هر طرف مىگشت. ابن عباس گفته: يك سال او را مىكشيد تا بوى گرفت، و سباع و طيور بر قابيل حمله كردند تا چون بيفكند بخورند. قابيل تنگ آمد. پس فرستاد خدا زاغى را كه مىكند زمين را به منقار و پاهاى خود تا حفرهاى بكند. «2» لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ: تا بنمايد قابيل را چگونه بپوشاند جثه برادر خود را. مروى است كه « «3»» حق تعالى دو زاغ را ملهم ساخت تا با يكديگر مقاتله كردند. يكى ديگرى را كشت و بعد به منقار و چنگال خود حفرهاى كند و زاغ مرده را بياورد و در آن حفره نهاد و خاك بر آن ريخت تا مخفى شد. قابيل چون آن حال را مشاهده كرد. قالَ يا وَيْلَتى: | |||
گفت از روى جزع و تحيّر كه: واى بر من اى هلاكت من حاضر شو كه اكنون وقت حضور توست. بعد از آن بر سبيل تعجّب و تحسّر گفت: أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ: آيا عاجز شدم از آنكه باشم مانند اين غراب در اين عمل. فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِي: پس بپوشم جسد برادر خود را، يعنى مهتدى نشدم به آنچه اين زاغ به آن راه يافته بود. القصه قابيل به همان طريق كه آن زاغ، زاغ مرده را در خاك كرد، جسد برادر را دفن كرد. فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ: پس گشت از پشيمانان از قتل او، چه به جهت آن، مشقت بسيار به او رسيد، كه تحير باشد، و تحمل جسد يك سال و احتياج به تعليم زاغ و سياهى رنگ او و تبرّى ابوين از او. و پشيمانى او از قتل هابيل نبود، چه اين، عين توبه و مستلزم مغفرت است، بلكه پشيمانى او بر حمل بود كه چرا او را در همان روز دفن نكردى تا اين صدمه نكشيدى؛ يا ندامت او به جهت اين بود كه مردود مردمان و مطرود پدر شد، نه به جهت قتل مانند كسى كه ترك خمر كند بسبب دفع صداع يا نادم | |||
---- | |||
«1» عياشى، جلد اوّل، صفحه 312، حديث 83. | |||
(2 و 3) مجمع البيان ج 2 ص 185. | |||
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 70 | |||
بود بر موت برادر نه بر ارتكاب ذنب و نه بر قتل برادر. ابن عباس گويد: چون قابيل هابيل را كشت، ميوههاى درختان مكه ترش و درختها پر از خار گشت و آبها تلخ و زمين پر از گرد و غبار شد. آدم عليه السّلام چون اين را ديد گفت: البته در زمين حادثهاى رخ داده. به زمين هند كه رسيد، هابيل را كشته ديد. جزع بسيار كرد و از براى او مرثيه خواند به زبان سريانى. «1» | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ قالَ يا وَيْلَتى أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ (31) | |||
ترجمه | |||
پس برانگيزانيد خداوند زاغى را كه كاوش ميكرد در زمين براى آنكه بنمايد او را كه چگونه بپوشد جسد برادرش را گفت اى واى بر من آيا نتوانستم من كه باشم مانند اين زاغ پس بپوشم جسد برادرم را پس گرديد از پشيمانان. | |||
تفسير | |||
در اين هنگام خداوند دو زاغ را مأمور فرمود كه با يكديگر نزاع نموده يكى از آنها ديگرى را كشت و زمين را با چنگال خود كند و جسد آن را دفن نمود قابيل از آن زاغ تعليم گرفت و بدن برادر را بخاك سپرد و اين سنت از آن روز باقى ماند كه اموات را دفن نمايند و بسوى پدر مراجعت نمود حضرت آدم (ع) جوياى پسر ديگر خود شد قابيل گفت مگر من مسئول او بودم آدم (ع) فرمود بيا برويم در محل قربانى و بقلب آن حضرت خطور نمود كه قابيل چه كرده چون بآن مكان رسيدند امر ظاهر گرديد و آن زمين را لعنت فرمود و مأمور شد بلعن قابيل و ندائى بگوش قابيل رسيد كه ملعون شدى براى كشتن برادرت و براى اين زمين خون را بخود فرو نميبرد و چون آدم از آن مكان | |||
---- | |||
جلد 2 صفحه 201 | |||
مراجعت نمود چهل شبانه روز بر هابيل گريه كرد و چون امر بر او دشوار شد بخدا شكايت نمود پس باو وحى رسيد از جانب خداوند كه من پسر ديگرى بتو عطا ميكنم كه جانشين هابيل باشد پس حوا براى آدم پسر پاكيزه مباركى آورد و چون روز هفت رسيد خداوند بآدم وحى فرمود كه اين پسر را من بتو هبه نمودم نام او را هبة اللّه بگذار آنچه عرض شد بر طبق روايت قمى از حضرت سجاد است و از روايت اكمال از حضرت باقر (ع) استفاده ميشود كه قابيل اول كسى بود كه آتشكده بنا نمود باغواى شيطان و گفت آنقدر آتش را عبادت ميكنم تا قربانى مرا قبول نمايد و از روايت عياشى از آنحضرت استفاده ميشود كه او توبه نكرد لذا تا روز قيامت بحرارت آفتاب و برودت زمهرير معذب است و در آنروز بجهنم ميرود بنابر اين معلوم ميشود ندامتش از اين عمل نه براى توبه بوده بلكه براى آن بوده كه بمقصود نرسيد و از چشم پدر و مادر افتاد و ملعون بلعنت حق و خلق گرديد و كلمه سوئة در آيه شريفه بمعنى چيزى است كه شخص از مشاهده آن بدش ميآيد لذا بر عورت و بدن ميت اطلاق ميشود و كلمه ويل و ويله بمعنى هلاكت است كه اضافه بياء متكلم ميشود و بدل بالف ميگردد و در موقع تحير و مخاطره هلاكت استعمال مينمايند و بعضى از مفسرين تصور نمودهاند سوئه در اينجا بمعنى عورت است و گفتهاند جسد هابيل برهنه بوده است با آنكه واضح است كه ستر عورت حفر زمين لازم ندارد. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَبَعَثَ اللّهُ غُراباً يَبحَثُ فِي الأَرضِ لِيُرِيَهُ كَيفَ يُوارِي سَوأَةَ أَخِيهِ قالَ يا وَيلَتي أَ عَجَزتُ أَن أَكُونَ مِثلَ هذَا الغُرابِ فَأُوارِيَ سَوأَةَ أَخِي فَأَصبَحَ مِنَ النّادِمِينَ (31) | |||
پس خداوند فرستاد كلاغي را که زمين را بشكافد و باو نشان دهد که چگونه جثّه برادرش را پنهان كند گفت اي واي بر من آيا عاجز هستم اينكه بوده باشم مثل اينکه كلاغ پس پنهان كنم جثّه برادرم را پس صبح كرد در حالتي که از پشيمانان بود فَبَعَثَ اللّهُ غُراباً نظر به اينكه نوع افراد بشر معتقد هستند حتي حكماء | |||
جلد 6 - صفحه 347 | |||
قديم که ذوي العقول و الشعور منحصر بجنّ و انس و ملك است لذا بعث غراب و ارسال هدهد و تكلم مور را از باب اعجاز و خارق عادت ميدانند لكن آنچه از آيات شريفه قرآن و نصوص آن و اخبار متواتره در موارد مختلفه استفاده ميشود که تمام موجودات علوي و سفلي حتي جمادات از ارض و سماء عقل و شعور و معرفت بخدا و رسول و امام دارند و سجده ميكنند و اطاعت مينمايند و مورد تكليف هستند هر كدام در خور استعداد خود حتي مورد وحي الهي هستند مثل نحل پس بعث غراب بر خلاف موازين عقل و عادت نيست. | |||
يَبحَثُ فِي الأَرضِ يبحث بمعني شكافتن است که زمين را بمنقار و پنجه خود شكافت و حفرهاي نمود و جثّه غراب ديگري را که كشته بود او را يا مرده بود زير خاك پنهان نمود و بقابيل عملا نشان داد که اينکه نحوه جثّه برادرت را بخاك بسپار چون اول ميّتي بود از انسان و قابيل متحيّر بود که جثّه او را چه كند که از خوردن سباع و طيور محفوظ ماند و تعفن و بوي او ظاهر نگردد. | |||
لِيُرِيَهُ كَيفَ يُوارِي سَوأَةَ أَخِيهِ موارات پنهان كردن زير خاك است و تعبير بسوأة يا بواسطه آنست که بدن بو افتاده بود يا بمناسبت عورت او و سوأة عبارت از چيزيست که انسان بنظر كردن بآن اشمئزاز و انزجار پيدا كند. | |||
قالَ يا وَيلَتي واي بحال من که از يك غراب پستتر باشم و ندانم جثه برادر را چكنم أَ عَجَزتُ أَن أَكُونَ مِثلَ هذَا الغُرابِ آيا عاجز هستم اينكه مثل اينکه غراب باشم و ندانم چكنم فَأُوارِيَ سَوأَةَ أَخِي پس پنهان كنم بد منظرهگي بدن برادر خود را پس پنهان كرد و او را دفن نمود، و از اينجا استفاده ميشود که دفن موتي در زير خاك از ابتداء خلقت بشر بلكه در حيوانات بامر الهي بوده پس كساني که ميسوزانند يا در صندوق بسته ميگذارند يا در دريا مياندازند يا موميا ميكنند تمام بر خلاف دستور الهي است. | |||
جلد 6 - صفحه 348 | |||
فَأَصبَحَ مِنَ النّادِمِينَ اينکه ندامت نه ندامت از معصيت باشد تا توبه باشد و البته مورد قبول بشود مثل توبه پدرش از خوردن شجره منهيه بلكه ندامت از دچار شدن بنكبت اينکه عمل مثل قمارباز که تمام اموالش را ببازد پشيمان ميشود از قمار که اگر برده بود پشيمان نبود و مثل زاني که بمرض سفليس گرفتار ميشود که اگر نميشد پشيماني نداشت و مثل يزيد که پس از اينكه باعث رسوايي او شد و انقلاب در مملكتش گفت قبّح اللّه إبن مرجانة ما كنت راضيا بقتل الحسين و امثال اينها بسيار است، و از بعض اخبار استفاده ميشود نسل قابيل باقي بود تا زمان نوح تمام بطوفان هلاك شدند و منقرض گرديدند و بشري که باقي بود از شيث و هابيل هستند و نيز دارد که حضرت آدم جثّه هابيل را پيدا كرد و بدستور الهي غسل داد و كفن كرد و بر جنازه او نماز گذارد و 35 تكبير گفت و خداوند 30 تكبير را برداشت و پنج تكبير واجب كرد و در بعض موارد هفت تكبير گفته شده پس از آن دفن نمود و حضرت آدم چهل روز براي هابيل گريه كرد خداوند بعوض هابيل شيث را باو عنايت فرمود لذا ملقب شد بهبة اللّه و در بعض اخبار هبة اللّه فرزند هابيل بود و او غير شيث است و اولاد آدم از نسل اينکه دو بزرگوار است و از آدم تا نوح اوصياء آدم بودند و تمام مقام نبوت داشتند. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۴
ترجمه
المائدة ٣٠ | آیه ٣١ | المائدة ٣٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«یَبْحَثُ»: جستجو و تکاپو میکند. «یُوَارِی»: پنهان میکند و مخفی میدارد. «سَوْأَةَ»: عورت. در اینجا مراد جسد انسان بعد از مرگ است. «یَا وَیْلَتَا»: وای بر من! دردا و حسرتا!. «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ»: مراد این که پشیمان گردید، امّا پشیمانی او به خاطر ترسِ از خدا و ندامتِ بر کار زشت نبود تا توبه بشمار آید؛ بلکه پشیمانی او بدان خاطر بود که سرزنش پدر و مادر و احتمالاً برادران را پیش چشم میداشت، و این که تا آنجا درمانده است که نمیتواند جسد برادر خود را دفن و او را از دیده دیگران پنهان دارد.
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ قالَ يا وَيْلَتى أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ «31»
پس خداوند، زاغى فرستاد كه زمين را مىكاويد، تا به او نشان دهد كه چگونه كشتهى برادرش را بپوشاند (و دفن كند. قابيل) گفت: واى بر من! آيا عاجزم از اينكه مانند اين زاغ باشم و جسد برادرم را دفن كنم؟
سرانجام او از پشيمانان شد.
نکته ها
قابيل كه مرتكب قتل برادر شد، چون ديد درّندگان سراغ جسد او مىآيند، آن را به دوش كشيد، امّا سودى نديد و هم چنان متحيّر بود. امّا همين كه كار زاغ را در دفن كشته زاغ ديگرى ديد، آموخت كه جسد برادر را دفن كند.
«غراب»، به معناى كلاغ است. «1»
انسانهاى اوّليه بسيار بىتجربه بودند، ولى خداوند دائماً لطف خود را از راههاى گوناگون به انسان سرازير كرده است.
امام سجاد عليه السلام فرمودند: خداوند دو زاغ فرستاد تا با هم درگير شوند ويكى ديگرى را كشت سپس قاتل با منقار خود گودالى حفر كرد و كشته را دفن كرد. «2»
«1». قاموس قرآن.
«2». تفاسير برهان وراهنما.
جلد 2 - صفحه 280
امام سجاد عليه السلام فرمودند: «و الذّنوب التّى تورث النّدم قتل النّفْس» از گناهانى كه سبب ندامت مىشود، كشتن انسان بىگناه است. «1»
پیام ها
1- گاهى حيوانات مأمور الهىاند و حركت آنان به فرمان او و در مسيرى است كه او مىخواهد. «فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً»
2- بسيارى از معلومات بشر، از زندگى حيوانات الهام گرفته است. فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ ... لِيُرِيَهُ
3- انسان بايد همواره در پىآموختن باشد. اصل، آموختن و يادگيرى است، از هر طريقى، گرچه از طريق حيوانات باشد. فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً ... لِيُرِيَهُ
4- خداوند، گاهى انسان را با حيوانات كوچك آموزش مىدهد تا بفهماند زاغ هم مىتواند وسيلهى آموزش انسان باشد، پس نبايد مغرور شد. غُراباً ... لِيُرِيَهُ
5- جسد مرده را بايد در زمين دفن كرد (در محفظه قراردادن، موميايى كردن، سوزاندن و ... صحيح نيست). فِي الْأَرْضِ ... يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ
6- دفن كفار واجب نيست، مردهى انسان مؤمن نيز كرامت دارد ونبايد خوراك حيوانات شود، بلكه بايد دفن شود. «يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ»
7- ندامت، نشانهى حقّطلبى فطرتهاست. «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ قالَ يا وَيْلَتى أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ (31)
فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ: پس فرستاد خدا زاغى را كه مىكند زمين را به منقار و پاهاى خود. عياشى در ذيل حديثى روايت كند از حضرت صادق عليه السّلام سبب قتل قابيل، هابيل را پرسيدند. فرمود: بدرستى كه خداى تعالى وحى فرمود به آدم عليه السّلام اينكه وصيت را به هابيل واگذارد. قابيل بزرگتر بود. چون مطلع شد غضب نمود گفت: من سزاوارترم به كرامت و وصيت.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 69
پس امر به قربان شد. چون قربانى قابيل قبول نشد حسد برد بر هابيل، او را كشت. «1» ثعلبى در تفسير خود گويد: چون او را كشت، ندانست كه با او چه كند تا مخفى شود؛ چه اول مردهاى بود از بنى آدم، پس در چيزى پيچيده، چهل روز به پشت گرفته به هر طرف مىگشت. ابن عباس گفته: يك سال او را مىكشيد تا بوى گرفت، و سباع و طيور بر قابيل حمله كردند تا چون بيفكند بخورند. قابيل تنگ آمد. پس فرستاد خدا زاغى را كه مىكند زمين را به منقار و پاهاى خود تا حفرهاى بكند. «2» لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ: تا بنمايد قابيل را چگونه بپوشاند جثه برادر خود را. مروى است كه « «3»» حق تعالى دو زاغ را ملهم ساخت تا با يكديگر مقاتله كردند. يكى ديگرى را كشت و بعد به منقار و چنگال خود حفرهاى كند و زاغ مرده را بياورد و در آن حفره نهاد و خاك بر آن ريخت تا مخفى شد. قابيل چون آن حال را مشاهده كرد. قالَ يا وَيْلَتى:
گفت از روى جزع و تحيّر كه: واى بر من اى هلاكت من حاضر شو كه اكنون وقت حضور توست. بعد از آن بر سبيل تعجّب و تحسّر گفت: أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ: آيا عاجز شدم از آنكه باشم مانند اين غراب در اين عمل. فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِي: پس بپوشم جسد برادر خود را، يعنى مهتدى نشدم به آنچه اين زاغ به آن راه يافته بود. القصه قابيل به همان طريق كه آن زاغ، زاغ مرده را در خاك كرد، جسد برادر را دفن كرد. فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ: پس گشت از پشيمانان از قتل او، چه به جهت آن، مشقت بسيار به او رسيد، كه تحير باشد، و تحمل جسد يك سال و احتياج به تعليم زاغ و سياهى رنگ او و تبرّى ابوين از او. و پشيمانى او از قتل هابيل نبود، چه اين، عين توبه و مستلزم مغفرت است، بلكه پشيمانى او بر حمل بود كه چرا او را در همان روز دفن نكردى تا اين صدمه نكشيدى؛ يا ندامت او به جهت اين بود كه مردود مردمان و مطرود پدر شد، نه به جهت قتل مانند كسى كه ترك خمر كند بسبب دفع صداع يا نادم
«1» عياشى، جلد اوّل، صفحه 312، حديث 83.
(2 و 3) مجمع البيان ج 2 ص 185.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 70
بود بر موت برادر نه بر ارتكاب ذنب و نه بر قتل برادر. ابن عباس گويد: چون قابيل هابيل را كشت، ميوههاى درختان مكه ترش و درختها پر از خار گشت و آبها تلخ و زمين پر از گرد و غبار شد. آدم عليه السّلام چون اين را ديد گفت: البته در زمين حادثهاى رخ داده. به زمين هند كه رسيد، هابيل را كشته ديد. جزع بسيار كرد و از براى او مرثيه خواند به زبان سريانى. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ قالَ يا وَيْلَتى أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ (31)
ترجمه
پس برانگيزانيد خداوند زاغى را كه كاوش ميكرد در زمين براى آنكه بنمايد او را كه چگونه بپوشد جسد برادرش را گفت اى واى بر من آيا نتوانستم من كه باشم مانند اين زاغ پس بپوشم جسد برادرم را پس گرديد از پشيمانان.
تفسير
در اين هنگام خداوند دو زاغ را مأمور فرمود كه با يكديگر نزاع نموده يكى از آنها ديگرى را كشت و زمين را با چنگال خود كند و جسد آن را دفن نمود قابيل از آن زاغ تعليم گرفت و بدن برادر را بخاك سپرد و اين سنت از آن روز باقى ماند كه اموات را دفن نمايند و بسوى پدر مراجعت نمود حضرت آدم (ع) جوياى پسر ديگر خود شد قابيل گفت مگر من مسئول او بودم آدم (ع) فرمود بيا برويم در محل قربانى و بقلب آن حضرت خطور نمود كه قابيل چه كرده چون بآن مكان رسيدند امر ظاهر گرديد و آن زمين را لعنت فرمود و مأمور شد بلعن قابيل و ندائى بگوش قابيل رسيد كه ملعون شدى براى كشتن برادرت و براى اين زمين خون را بخود فرو نميبرد و چون آدم از آن مكان
جلد 2 صفحه 201
مراجعت نمود چهل شبانه روز بر هابيل گريه كرد و چون امر بر او دشوار شد بخدا شكايت نمود پس باو وحى رسيد از جانب خداوند كه من پسر ديگرى بتو عطا ميكنم كه جانشين هابيل باشد پس حوا براى آدم پسر پاكيزه مباركى آورد و چون روز هفت رسيد خداوند بآدم وحى فرمود كه اين پسر را من بتو هبه نمودم نام او را هبة اللّه بگذار آنچه عرض شد بر طبق روايت قمى از حضرت سجاد است و از روايت اكمال از حضرت باقر (ع) استفاده ميشود كه قابيل اول كسى بود كه آتشكده بنا نمود باغواى شيطان و گفت آنقدر آتش را عبادت ميكنم تا قربانى مرا قبول نمايد و از روايت عياشى از آنحضرت استفاده ميشود كه او توبه نكرد لذا تا روز قيامت بحرارت آفتاب و برودت زمهرير معذب است و در آنروز بجهنم ميرود بنابر اين معلوم ميشود ندامتش از اين عمل نه براى توبه بوده بلكه براى آن بوده كه بمقصود نرسيد و از چشم پدر و مادر افتاد و ملعون بلعنت حق و خلق گرديد و كلمه سوئة در آيه شريفه بمعنى چيزى است كه شخص از مشاهده آن بدش ميآيد لذا بر عورت و بدن ميت اطلاق ميشود و كلمه ويل و ويله بمعنى هلاكت است كه اضافه بياء متكلم ميشود و بدل بالف ميگردد و در موقع تحير و مخاطره هلاكت استعمال مينمايند و بعضى از مفسرين تصور نمودهاند سوئه در اينجا بمعنى عورت است و گفتهاند جسد هابيل برهنه بوده است با آنكه واضح است كه ستر عورت حفر زمين لازم ندارد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَبَعَثَ اللّهُ غُراباً يَبحَثُ فِي الأَرضِ لِيُرِيَهُ كَيفَ يُوارِي سَوأَةَ أَخِيهِ قالَ يا وَيلَتي أَ عَجَزتُ أَن أَكُونَ مِثلَ هذَا الغُرابِ فَأُوارِيَ سَوأَةَ أَخِي فَأَصبَحَ مِنَ النّادِمِينَ (31)
پس خداوند فرستاد كلاغي را که زمين را بشكافد و باو نشان دهد که چگونه جثّه برادرش را پنهان كند گفت اي واي بر من آيا عاجز هستم اينكه بوده باشم مثل اينکه كلاغ پس پنهان كنم جثّه برادرم را پس صبح كرد در حالتي که از پشيمانان بود فَبَعَثَ اللّهُ غُراباً نظر به اينكه نوع افراد بشر معتقد هستند حتي حكماء
جلد 6 - صفحه 347
قديم که ذوي العقول و الشعور منحصر بجنّ و انس و ملك است لذا بعث غراب و ارسال هدهد و تكلم مور را از باب اعجاز و خارق عادت ميدانند لكن آنچه از آيات شريفه قرآن و نصوص آن و اخبار متواتره در موارد مختلفه استفاده ميشود که تمام موجودات علوي و سفلي حتي جمادات از ارض و سماء عقل و شعور و معرفت بخدا و رسول و امام دارند و سجده ميكنند و اطاعت مينمايند و مورد تكليف هستند هر كدام در خور استعداد خود حتي مورد وحي الهي هستند مثل نحل پس بعث غراب بر خلاف موازين عقل و عادت نيست.
يَبحَثُ فِي الأَرضِ يبحث بمعني شكافتن است که زمين را بمنقار و پنجه خود شكافت و حفرهاي نمود و جثّه غراب ديگري را که كشته بود او را يا مرده بود زير خاك پنهان نمود و بقابيل عملا نشان داد که اينکه نحوه جثّه برادرت را بخاك بسپار چون اول ميّتي بود از انسان و قابيل متحيّر بود که جثّه او را چه كند که از خوردن سباع و طيور محفوظ ماند و تعفن و بوي او ظاهر نگردد.
لِيُرِيَهُ كَيفَ يُوارِي سَوأَةَ أَخِيهِ موارات پنهان كردن زير خاك است و تعبير بسوأة يا بواسطه آنست که بدن بو افتاده بود يا بمناسبت عورت او و سوأة عبارت از چيزيست که انسان بنظر كردن بآن اشمئزاز و انزجار پيدا كند.
قالَ يا وَيلَتي واي بحال من که از يك غراب پستتر باشم و ندانم جثه برادر را چكنم أَ عَجَزتُ أَن أَكُونَ مِثلَ هذَا الغُرابِ آيا عاجز هستم اينكه مثل اينکه غراب باشم و ندانم چكنم فَأُوارِيَ سَوأَةَ أَخِي پس پنهان كنم بد منظرهگي بدن برادر خود را پس پنهان كرد و او را دفن نمود، و از اينجا استفاده ميشود که دفن موتي در زير خاك از ابتداء خلقت بشر بلكه در حيوانات بامر الهي بوده پس كساني که ميسوزانند يا در صندوق بسته ميگذارند يا در دريا مياندازند يا موميا ميكنند تمام بر خلاف دستور الهي است.
جلد 6 - صفحه 348
فَأَصبَحَ مِنَ النّادِمِينَ اينکه ندامت نه ندامت از معصيت باشد تا توبه باشد و البته مورد قبول بشود مثل توبه پدرش از خوردن شجره منهيه بلكه ندامت از دچار شدن بنكبت اينکه عمل مثل قمارباز که تمام اموالش را ببازد پشيمان ميشود از قمار که اگر برده بود پشيمان نبود و مثل زاني که بمرض سفليس گرفتار ميشود که اگر نميشد پشيماني نداشت و مثل يزيد که پس از اينكه باعث رسوايي او شد و انقلاب در مملكتش گفت قبّح اللّه إبن مرجانة ما كنت راضيا بقتل الحسين و امثال اينها بسيار است، و از بعض اخبار استفاده ميشود نسل قابيل باقي بود تا زمان نوح تمام بطوفان هلاك شدند و منقرض گرديدند و بشري که باقي بود از شيث و هابيل هستند و نيز دارد که حضرت آدم جثّه هابيل را پيدا كرد و بدستور الهي غسل داد و كفن كرد و بر جنازه او نماز گذارد و 35 تكبير گفت و خداوند 30 تكبير را برداشت و پنج تكبير واجب كرد و در بعض موارد هفت تكبير گفته شده پس از آن دفن نمود و حضرت آدم چهل روز براي هابيل گريه كرد خداوند بعوض هابيل شيث را باو عنايت فرمود لذا ملقب شد بهبة اللّه و در بعض اخبار هبة اللّه فرزند هابيل بود و او غير شيث است و اولاد آدم از نسل اينکه دو بزرگوار است و از آدم تا نوح اوصياء آدم بودند و تمام مقام نبوت داشتند.
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- خداوند کلاغى را براى آموزش دفن هابیل به سوى قابیل گسیل داشت. (فبعث اللّه غراباً ... لیریه کیف یورى سوءة اخیه )
۲- کلاغ با کاوش در زمین و پنهان سازى چیزى در آن، قابیل را به کیفیت دفن جثه هابیل رهنمون ساخت. (فبعث اللّه غراباً یبحث فى الارض لیریه کیف یورى سوءة اخیه )
۳- قابیل، ناآگاه از کیفیت دفن و پنهان سازى جثه هابیل (لیریه کیف یورى سوءة اخیه )
روایات و احادیث
۴- قابیل، سرگردان و متحیر در برابر جسد بى جان برادرش هابیل (فبعث اللّه غراباً ... لیریه کیف یورى سوءة اخیه ) برداشت فوق را فرمایش منقول از امام صادق (ع) تأیید مى کند که فرمود: قتل قابیل هابیل و ترکه بالعراء لایدرى ما یصنع به ... .[۱]
۵- کلاغ گسیل داده شده براى تعلیم قابیل، آگاه به تحیر و سرگردانى وى براى دفن هابیل (فبعث اللّه غراباً یبحث فى الارض لیریه کیف یورى سوءة اخیه ) در برداشت فوق ضمیر فاعلى در «لیریه» به «غراب» برگردانده شده است. یعنى کلاغ به انگیزه نشان دادن چگونگى دفن به قابیل در زمین کاوش مى کرد و چیزى را در آن نهان مى ساخت.
۶- فاصله زمانى اندک میان مرگ هابیل و گسیل کلاغى براى آموزش قابیل (فقتله ... فبعث اللّه غراباً) عطف «بعث» بر «قتله» به وسیله «فاء»، بیانگر برداشت فوق است.
۷- خداوند، عامل اصلى در یادگیرى بشر، حتى در علوم تجربى و حسى (فبعث اللّه غراباً ... لیریه کیف یورى سوءة اخیه ) در برداشت فوق ضمیر فاعلى در «لیریه» به «اللّه» برگردانده شده است. یعنى على رغم اینکه قابیل با مشاهده کند و کاو کلاغ دانشى را فرا گرفته است ولى عامل اصلى در این تعلیم، خداوند بوده است و او این تجربه را به قابیل آموخته است.
۸- حیوانات، مشمول تدبیر خداوند و کارگزارانى براى تحقق اراده و خواست او (فبعث اللّه غراباً یبحث فى الارض لیریه کیف یورى سوءة اخیه )
۱- . مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۸۶; نورالثقلین، ج ۱- ، ص ۶۱۰، ح ۱۲۴.
۹- نقش حس و مشاهده عینى در فراگیرى و شناخت (فبعث اللّه غراباً یبحث فى الارض لیریه)
۱۰- مشاهده و بررسى شیوه زیست حیوانات، روشى براى اندوختن تجربیات کارآمد در زندگى انسان (یبحث فى الارض لیریه کیف یورى سوءة اخیه )
۱۱- قابیل، از انسانهاى نخستین و با تجربیات ناچیز و بسیار محدود (لیریه کیف یورى سوءة اخیه ) آگاه نبودن قابیل به کیفیت دفن جسد دلالت دارد که وى از انسانهاى نخستین، و تجربیاتش ناچیز و بسیار محدوده بوده است.
۱۲- اطلاعات و تجربیات انسانهاى نخستین، ناچیز و محدود (لیریه کیف یورى سوءة اخیه )
۱۳- سابقه دیرینه دفن و خاکسپارى مردگان (لیریه کیف یورى سوءة اخیه )
۱۴- ضرروت دفن و خاکسپارى مردگان* (لیریه کیف یورى سوءة اخیه ) مى توان گفت هدف از آموزش خاکسپارى به قابیل، تنها امداد ویژه خداوند به وى نبوده، بلکه برخاسته از ضرورت دفن مردگان نیز بوده است.
۱۵- مقام والاى هابیل در پیشگاه خداوند* (فبعث اللّه غراباً ... لیریه کیف یورى سوءة اخیه ) بر اساس این احتمال که هدف از فرستادن کلاغ و آموزش قابیل، پنهان سازى جسد هابیل باشد، نه برطرف کردن تحیر و سرگردانى قابیل.
۱۶- قابیل، برخوردار از امداد خداوند براى دفن جسد برادرش هابیل (فبعث اللّه غراباً یبحث فى الارض لیریه) برداشت فوق بر این مبناست که روانه ساختن کلاغ و تعلیم قابیل براى رفع سرگردانى وى صورت گرفته باشد.
۱۷- خداوند، امداد خویش را حتى از گنهکاران دریغ نمى دارد. (فاصبح من الخسرین. فبعث اللّه غراباً ... لیریه کیف یورى سوءة اخیه )
۱۸- وجود کلاغ در زمان حضرت آدم (ع) (فبعث اللّه غراباً)
۱۹- آگاهى غریزى کلاغ بر شیوه پنهان سازى اشیا (فبعث اللّه غراباً یبحث فى الارض لیریه کیف یورى سوءة اخیه )
۲۰- تأسف قابیل بر نادانى خویش و ناتوانى از برابرى با حیوانى همچون کلاغ (قال یویلتى اعجزت ان اکون مثل هذا الغراب)
۲۱- قابیل، ملامتگر خویش، به سبب ناتوانى از کیفیت پنهان ساختن جسد هابیل (قال یویلتى اعجزت ان اکون مثل هذا الغراب)
۲۲- پیکر بیجان هابیل، ناخوشایند براى قابیل (کیف یورى سوءة اخیه ... فاورى سوءة اخى) از آن جهت جسد هابیل «سوءة» (شىء ناخوشایند) نامیده شده که مشاهده آن براى قابیل ناخوشایند بوده است.
۲۳- پشیمانى قابیل از تقصیر خویش در مورد خاکسپارى برادرش هابیل (اعجزت ان اکون ... فاصبح من الندمین) ظاهر این است که جمله «فاصبح ...» متفرع بر جمله «اعجزت» باشد. بنابراین پشیمانى قابیل برخاسته از دفن نکردن جثه برادر خواهد بود.
۲۴- قابیل، پشیمان از قتل برادرش هابیل* (فاصبح من الندمین) بنابر اینکه «فاصبح ...» متفرع باشد بر «فقتله» که در آیه قبل آمده است.
۲۵- قابیل، پس از آگاهى به شیوه خاکسپارى، ناتوان از دسترسى به جسد برادرش هابیل* (قال یویلتى اعجزت ان اکون مثل هذا الغراب ...) تفریع ندامت قابیل بر ناتوانیش بر دفن برادر، مى رساند که وى پس از آگاهى بر کیفیت دفن، دیگر نمى توانسته است جثه او را به خاک بسپارد. بنابراین جثه برادر را پس از کشتن سر به نیست کرده بود. ماضى آوردن فعل «اعجزت» این معنا را تأیید مى کند.
۲۶- سرانجام شوم حسادت و برادرکشى قابیل، درسى براى اهل کتاب (و اتل علیهم نبأ ابنى ءادم ... فاصبح من الندمین) با توجه به اینکه ضمیر در «علیهم» به اهل کتاب باز مى گردد، هدف اصلى از بر شمردن پیامدهاى قتل هابیل، پند گرفتن آنان خواهد بود.
۲۷- قتل نفس محترم، در پى دارنده ندامت قاتل (فاصبح من الندمین) از امام سجاد (ع) روایت شده: ... و الذنوب التى تورث الندم قتل النفس التى حرم اللّه ... قال عزوجل فى قصة قابیل حین قتل اخاه هابیل ... «فاصبح من النادمین» ... .[۲]
۲۸- حفر زمین و دفن کلاغ کشته شده توسط کلاغ دیگر پس از زد و خورد میان آنها ، راهنماى قابیل در پنهان ساختن جسد برادرش به همان شیوه (فبعث اللّه غراباً یبحث فى الارض لیریه کیف یورى سوءة اخیه) از امام سجاد (ع) روایت شده: ... فجاء غرابان فاقبلا یتضاربان حتى قتل احدهما صاحبه ثم حفر الذى بقى الارض بمخالبه و دفن فیها صاحبه ... .[۳]
موضوعات مرتبط
- احکام:۱۴
- انسان: علم انسان هاى نخستین ۱۱، ۱۲
- اهل کتاب: عبرت اهل کتاب ۲۶
- تجربه: اهمیّت تجربه ۱۰
- تعلّم: روش تعلّم ۱۰
- حسد: شومى حسد ۲۶ ; فرجام حسد ۲۶
- حواس: نقش حواس ۹
- حیوانات: علم حیوانات ۵، ۱۹ ; غرایز حیوانات ۱۹ ; نقش حیوانات ۸
- خدا: اراده خدا ۸ ; افعال خدا ۱ ; امداد خدا ۱۶ ; تدبیر خدا ۸ ; تعلیم خدا ۱، ۷ ; عمومیت امداد خدا ۱۷
- زیستشناسى: اهمیّت زیستشناسى ۱۰
- شناخت: ابزار شناخت ۹
- عبرت: عوامل عبرت ۲۶
- علوم تجربى: منشأ علوم تجربى ۷
- فرزندان آدم (ع): قصه فرزندان آدم (ع) ۱، ۲، ۵، ۶، ۲۴، ۲۵
- قابیل: پشیمانى قابیل ۲۳، ۲۴ ; تجربه قابیل ۱۱ ; تحیّر قابیل ۴ ; تعلیم قابیل ۵، ۶ ; جهل قابیل ۳، ۲۰ ; سرزنش قابیل ۲۱ ; ضعف قابیل ۲۰، ۲۱، ۲۵ ; قابیل و هابیل ۲۲ ; قصه قابیل ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۱۶، ۲۰، ۲۱، ۲۲، ۲۳، ۲۴، ۲۵، ۲۸
- قاتل: پشیمانى قاتل ۲۷
- قتل: آثار قتل ۲۷ ; شومى قتل ۲۶
- کلاغ: تاریخ خلقت کلاغ ۱۸ ; تعلّم از کلاغ ۱، ۲، ۵، ۶، ۲۸ ; شعور کلاغ ۲، ۵، ۶، ۲۸ ; علم کلاغ ۱۹ ; قدرت کلاغ ۲۰
- گناهکاران: امداد به گناهکاران ۱۷
- مقربان:۱۵
- میّت: اهمیّت دفن میّت ۱۴ ; تاریخ دفن میّت ۱۳
- واجبات:۱۴
- هابیل: دفن هابیل ۱، ۲، ۳، ۱۶، ۲۱، ۲۳، ۲۵، ۲۸ ; فضایل هابیل ۱۵ ; قتل هابیل ۲۲، ۲۴ ; قصه هابیل ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۱۶، ۲۲، ۲۳، ۲۴، ۲۵، ۲۸ ; هابیل و قابیل ۴، ۲۸