تَغْشَى: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
(Added word proximity by QBot) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
__TOC__ | |||
''' [[ویژه:پیوند_به_این_صفحه/تَغْشَى | آیات شامل این کلمه ]]''' | ''' [[ویژه:پیوند_به_این_صفحه/تَغْشَى | آیات شامل این کلمه ]]''' | ||
خط ۹: | خط ۱۰: | ||
===کلمات [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud> | |||
وُجُوهَهُم:100, وَ:100, لِيَجْزِي:85, النّار:85, قَطِرَان:85, مِن:70, اللّه:70, کُل:55, سَرَابِيلُهُم:55, الْأَصْفَاد:55, نَفْس:40, فِي:40, مَا:25, مُقَرّنِين:25, کَسَبَت:10, يَوْمَئِذ:10 | |||
</qcloud> | |||
===تکرار در هر سال نزول=== | |||
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[کلمه غیر ربط::تَغْشَى]] | {{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[کلمه غیر ربط::تَغْشَى]] | ||
|?نازل شده در سال | |?نازل شده در سال |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۱
ریشه کلمه
قاموس قرآن
پوشاندن و فراگرفتن. «غَشِيَهُ الْاَمْرُ: غَطَّاهُ» امر او را فراگرفت. [ابراهيم:50]. آتش رويشان را فراگيرد. [ليل:1]. سوگند به شب آنگاه كه فراگيرد. غشاوه: چيزى كه با آن پوشانده شود (پرده) [جاثية:23]. بر گوش و قلب او مهر زد و بر چشمش پردهاى قرار داد. رجوع شود به «ختم». غاشِية: فراگيرنده و پوشاننده. [يوسف:107]. مراد از غاشيه نقمت و عذاب فراگيرنده است. قيامت در [غاشيه:1]. از آن غاشيه خوانده شده كه عموم را فراگيرد و احدى از آن مستثنى نيست مثل [كهف:47]. اين بهتر از آن است كه گوئيم اهوال قيامت همه را فراگيرد زيرا درباره اهل رحمت آمده: [انبیاء:103]. غَواش: جمع غاشيه است (فراگيرندهها). [اعراف:41]. براى آنها از جهنم بستر و از بالايشان فراگيرندهها است يعنى آتش از بالا و پائين آنها را احاطه كرده نظير [زمر:16]. غواش در اصلى غواشى است مثل ضوارب. تغشيه: پوشاندن و نيز پوشانيدن چيزى بر چيزى مثل [انفال:11]. آنگاه كه خواب مختصر را بر شما مىپوشاند يعنى شما را به خواب مىبرد تا آرامشى از ناحيه خدا باشد و مثل [نجم:54]. كه يك مفعول دارد يعنى آن را فراگرفت آنچه فراگرفت. اغشاء: مثل تغشيه است نحو [اعراف:54]. كه دو مفعول دارد يعنى خدا شب را بر روز مىپوشاند و مثل [يس:9]. كه داراى يك مفعول است يعنى: آنها را پوشانديم پس نمىبينند. استغشاء: پوشاندن «اِسْتَغْشى ثَوْبَهُ وَ بِثَوْبِهِ:تَغَّطى بِهِ» يعنى خود را با لباسش پوشاند و به قول راغب لباس را براى خود غاشيه وپرده قرار داد [نوح:7]. انگشتان رابه گوشها نهادند تا كلام حق را نشنوند و لباسشان را به سر كشيدند تا گويند حق را نبينند. گوئى آن كنايه از اعراض است مثل:[هود:5]. بدان آنها سينه خود را منحرف مىكنند از اينكه كلام حق در آن جاى گيرد و آنگاه كه لباسشان را به سر مىكشند. تغّشى: فراگرفتن. گاهى آن كنايه از مجامعت است مثل [اعراف:189]. چون با او مقاربت كرد حملى خفيف برداشت، غشيان المرئة نيز بدان معنى است. [محمّد:20]. مغشى عليه كسى است كه بى حس شده و عارضه فكر و شعورش را پوشانده است. يعنى مثل كسى كه از مرگ بيهوش شده به تو مىنگرند آيه [احزاب:19]. نيز مثل آن است يعنى چشمشان در كاسه سر ميگردد مثل شخص بيهوش شده از مرگ.