يَحُول: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
(Added word proximity by QBot) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
__TOC__ | |||
''' [[ویژه:پیوند_به_این_صفحه/يَحُول | آیات شامل این کلمه ]]''' | ''' [[ویژه:پیوند_به_این_صفحه/يَحُول | آیات شامل این کلمه ]]''' | ||
خط ۸: | خط ۹: | ||
===کلمات [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud> | |||
وَ:100, بَيْن:52, اللّه:52, أَن:47, الْمَرْء:47, اعْلَمُوا:42, قَلْبِه:36, يُحْيِيکُم:31, لِمَا:26, أَنّه:26, دَعَاکُم:21, إِلَيْه:21, تُحْشَرُون:15, إِذَا:15, لِلرّسُول:10 | |||
</qcloud> | |||
===تکرار در هر سال نزول=== | |||
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[کلمه غیر ربط::يَحُول]] | {{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[کلمه غیر ربط::يَحُول]] | ||
|?نازل شده در سال | |?نازل شده در سال |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۳
ریشه کلمه
- حول (۲۵ بار)
قاموس قرآن
تغيّر و انفصال. راغب گويد: اصل حول تغيّر شىء و انفصال آن از ديگرى است. به اعتبار تغيّر گويند: «حال الشىء يحول» و به اعتبار انفصال گويند: «حال بينى و بينك» سال را از آن حول گويند كه متغيّر است و انقلاب و دوران دارد. جانب و طرف شىء را حول گويند كه مىتواند به آن متحوّل شود و برگردد. حال انسان و غير انسان همان امور متغيّره است در نفس و جسم و مال (مثل صحت، شادى، ثروت و...) حول انسان نيروى اوست در يكى از امور فوق كه متحوّل و متغيّر است. (به اختصار) طبرسى ذيل آيه 232 بقره گويد: حول به معنى سال است و آن از انقلاب مأخوذ است گوئى: «حال الشىء عمّا كان عليه» شىء از حال خود منقلب شد و گفتهاند كه از انتقال اخذ شده كه گوئى: تحوّل عن المكان: از مكان منتقل شد. حال كه معنى اصلى و مفردات آن معلوم شد لازم است به چند آيه اشاره شود. * [انفال:24] بدانيد كه خدا ميان شخص و قلبش حائل و فاصله مىشود چون خدا مالك انسان و هر چيز است قادر است كه شخص چيزى را ارادهاش را عوض كند. * [آل عمران:159] اگر خشن وسنگدل مىبودى از دور تو پراكنده مىشدند. اينجاست كه حول به معنى دور و اطراف آمده و علّت اين تسميه چنانكه گذشت آن است كه شخص مىتواند به جانب خود منتقل شود. همچنين آيه [زمر:75] و غيره. * [بقره:240]. «وصيّد» مفعول فعل مقدّر است يعنى «ليوصوا وصيّة» معنى آيه چنين مىشود: آنانكه از دنيا مىروند و زنانى از خود مىگذاريند. براى زنان خويش متاعى تا يكسال وصيّت كنند آن گاه ورثه زنان را از خانه متوفّى خارج شوند براى شما خودشان خارج شوند براى شما گناهى نيست.... گفتهاند: اين حكم پيش از تشريع عدّه وفات وارد بود و آيات ارث كه براى زنان هشت يك و چهار يك معين كرد همچنين عدّه وفات كه چهار ماه و ده روز تعيين شد، اين حكم را نسخ كرده است. در تفسير عياشى نقل كرده كه راوى از امام عليه السلام از حكم اين پرسيد. فرمود اين آيه منسوخ است به آيه «يَتَرَبَّصْنَ بِاَنْفُسِهِنَّ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ عَشْراً» و نيز به آيه ميراث. و ايضاً نظير آن را از ابو بصير نقل مىكند . از فيض كاشانى ره در توضيح روايت نقل كردهاند كه: تربّص يكساله با آيه ارث نسخ شده است و آيه عدّه وفات هر چند قبل از اين آيه واقع است ولى از حيث نزول بعد از اين آيه است. (آيه عدّه وفات 234 بقره است). نا گفته نماند اگر شيعه و اهل سنّت به منسوخ بودن آيه تصريح نكرده بودند و رواياتى در اين زمينه نقل نمىشد ممكن بود كه گفته شود: اين آيه مطلب ديگرى را مىرساند و آن اين است كه شخص مىتواند وصيّت كند زنش پس از فوت او يك سال از خانه خارج نشود و از مال شوهر در اين مدّت ارتزاق نمايد و ورثه قدرت اخراج او را در آن مدّت ندارند و اگر خودش نماند و خارج شود و ازدواج نمايد بر ورثه حرجى نيست . طبرسى در ذيل آيه فرموده: علماء اتفاق كردهاند كه اين آيه منسوخ است و امام صادق عليه السلام فرموده: در جاهليّت چون مردى از دنيا مىرفت از اصل مال به زن او يك سال تمام انفاق مىشد سپس بدون ميراث اخراج مىگرديد پس آيه ربع و ثمن آن را نسخ كرد و به زن از نصيب خودش داده مىشود و نيز از آن حضرت نقل است كه: اين آيه را آيه يَتَرَبَّصْنَ بِاَنْفَسِهِنّن اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ عَشْراً» و آيه مواريث نسخ كرده است . در المنار آنچه را كه به نظر ما آمده از ابو مسلم نقل مىكند كه قول ابومسلم را پسنديده و نسخ را نفى كرده است . احتمال ديگرى به نظر نگارنده مىرسد و آن اين است كه امام عليه السلام فرموده: و جول حكم اين آيه به وسيله آيه ارث و عدّه وفات نسخ شده است ولى جواز و بهتر بودن آن در صورتيكه مرد وصيّت كند و زن عمل نمايد از بين نرفته است . در هر حال بايد دانست كه مضمون اين آيه مدّتى حكم زنان اسلامى بوده است . * [بقره:233] مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير مىدهند اين براى كسى است كه بخواهد شير دادن را تمام و كامل كند. يعنى اگر مادران نخواهند شير تمام بدهند مىتوانند كمتر از دو سال بدهند. محقّق در سرايع فرموده: نهايت رضاع دو سال است و جايز است به بيست و يك ماه اكتفا شود و كمتر از آن جايز نيست و اگر كسر كند بر فرزند جور كرده است ولى مىشود يك ماه دو ماه از دو سال زياد شير بدهد. اين فتوى مضمون رواياتى است كه از اهل بيت عليهم السلام نقل شده از آن جمله سماعة از امام صادق عليه السلام نقل كرده فرموده: شير دادن بيست و يك ماه است. هر چه از آن ناقص گردد بر طفل ظلم است. در حديث ديگرى ار آن حضرت نقل است: واجب در رضاع بيست و يك ماه است هر چه از آن نقص شود از شيردهنده است (نه از شريعت) و اگر بخواهد شير تمام بدهد دو سال كامل است (وسائل كتاب نكاح ابواب احكام اولاد باب 70). نا گفته نماند: غرض از تفصيل اين بحث، جمع ما بين اين آيه و آيه [احقاف:15] است. اين آيه مدت حمل و رضاع را سى ماه معيّن مىكند. و با حذف دو سال اقلّ مدّت حمل شش ماه مىشود. شيخ مفيد در ارشاد نقل مىكند: زنى را پيش عمر آوردند كه در شش ماه زائيده بود. عمر خواست او را سنگسار كند «به خيال آنكه زنا كرده چون لازم بود در 9 ماه بزايد) امير المؤمنين عليه السلام به عمر گفت: اگر اين زن به حكم كتاب خدا مخاصمه كنئ بر تو غالب آيد. خدا فرمايد: «وَ حَمْلُهُ وز فِصالُهُ ثَلثُونَ شَهْراً» و فرمايد: «وَالْولِداتُ يُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ لِمَنْ اَرادَاَنْ يُتِمُّ الرِّضاعَةَ» چون زن دو سال تمام شير دهد و شير دادن و باز كردن از شير سى ماه باشد مدّت حمل او شش ماه باشد مدّت حمل او شش ماه خواهد بود. عمر چون اين بشيند زن را رها كرد. با اين حكم (اقل مدّن حمل) ثابت شد صحابه و تابعين بدان عمل كردند و فعلا نيز چنين است (ارشاد فصل قضاياى آن حضرت در زمان عمر). علّامه امينى اين نادره را درج 6 الغدير ص 96 به بعد در سه صورت از كتب اهل سنت نقل كرده است و در همانجاست كه عمر گفت: «لولا على لهلك عمر». امام عليه السلام از جمع اين دو آيه اقلّ مدّت حمل را بيان فرموده است. استفاده ديگرى كه مىشود از جمع دو آيه فوق كرد آن است كه بگوئيم مراد از سى ماه، در آيه مجموع دوران رضاع واجب و اكثر مدّت حمل است . اكثر مدّت نه ماه و رضاع واجب بيست يك ماه است و جمعاً سى ماه مىشود و مىتوان گفت كه هر دو مطلب در آيتين ملحوظ است. النهايه استفاده امام صلوات اللّه عليه از منطوق آيه و آنچه ما گفتيم از مفهوم آيه است . * حول (بر وزن عنب) اسم فعل است به معنى انتقال چنانكه در اقرب گفته [كهف:108] در بهشت هميشگى اند و انتقال از آن را نمىخواهند. اينكه فرموده: مايل به انتقال نمىشوند دليل آن است كه در زندگى بهشتى خستگى و ملامت نيست در زندگى دنيا هر قدر كه عالى و مرفّه باشد لذّت يكنواخت خسته كننده و ملال ندارد بلكه هميشه تازه و دلپسند است. آيه فوق در نوبت خود دقيق و قابل دقّت است كدام لذّات و كدام عيش دنيوى است كه انسان از ادامه آن خسته نشود و يكنواخت بودنش از رونق نياندازد؟. * «حيلة» به معنى چاره است كه شخص در تدبير كارش به آن منتقل مىشود و آن يك نوع تغيّر و انفصال از حال اوّلى است [نساء:98] نه به علاجى قادراند و نه به راهى راه مىيابد. * تحويل: به معنى انتقال و نقل هر دوآمده است [اسراء:56] قادر نيستند ضرر را از شما به دور كنند و نه به ديگرى انتقال دهند. «تحويل» در اين آيه متعدى به كار رفته است . * [فاطر:43] . مىشود كه تحويل در آيه لازم و به معنى انتقال باشد يعنى به روش خدا هرگز تبديلى و انتقالى نخواهى يافت تبديل چنانكه الميزان گويد آن است كه عافيت و نعمت به جاى عذاب گذاشته شود و تحويل آن است كه عذاب (مثلا) از قوم مستحق به غير مستحق انتقال يابد. رجوع شود به «سنّة» در اقرب الموارد گفته: تحويل لازم و متعدى هر دو آمده است .