گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۴: خط ۹۴:


==چون دليل و برهان نتيجه نبخشيد، گواهى را به خدا واگذار ==
==چون دليل و برهان نتيجه نبخشيد، گواهى را به خدا واگذار ==
«'''قُلْ كفَى بِاللَّهِ شهِيدَا بَيْنى وَ بَيْنَكمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً'''»:
«'''قُلْ كفَى بِاللَّهِ شَهِيدَا بَيْنى وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً'''»:


بعد از آنكه احتجاج مزبور را پايان برده ونيز بعد از آنكه معجزه رسالت آن جناب را كه همان قرآن كريم وتحدى آن است خاطر نشان ساخت ، و ايشان همچنان بر كفر وانكار خود پافشارى نموده اعتنائى نكردند، و همچنان بر اقتراح وپيشنهادات خرافى خود پافشارى نموده هيچ حقى را نپذيرفته واز حرف باطل خود دست برنداشتند اينك رسول گرامى خود را دستور مى دهد كه مساله را به گواهى خدا واگذار نمايد چونكه خداى تعالى آنچه را كه از اوواز ايشان سر مى زند شاهد است ومى داند كه پيغمبرش رسالت اورا ابلاغ نموده ودعوت واحتجاج را به نهايت رسانده وعذرى باقى نگذاشت ، وايشان هم شنيدند وحجت بر آنان تمام شد، و همچنان استكبار وعناد به خرج دادند.
بعد از آن كه احتجاج مزبور را پايان برده و نيز بعد از آن كه معجزه رسالت آن جناب را، كه همان قرآن كريم و تحدّى آن است، خاطرنشان ساخت، و ايشان همچنان بر كفر و انكار خود پافشارى نموده، اعتنایى نكردند، و همچنان بر اقتراح و پيشنهادات خرافى خود پافشارى نموده، هيچ حقى را نپذيرفته و از حرف باطل خود دست برنداشتند، اينك به رسول گرامى خود دستور مى دهد كه مسأله را به گواهى خدا واگذار نمايد.


بنابراين برگشت معناى جمله مورد بحث به اين مى شود كه اى پيامبر من! ديگر حجت و مجادله با ايشان را بس كن وامر را به مالك امور واگذار تا اوهر طور كه مى خواهد حكم نمايد.
چون كه خداى تعالى، آنچه را كه از او و از ايشان سر مى زند، شاهد است و مى داند كه پيغمبرش، رسالت او را ابلاغ نموده و دعوت و احتجاج را به نهايت رسانده و عذرى باقى نگذاشت، و ايشان هم شنيدند و حجت بر آنان تمام شد، و همچنان استكبار و عناد به خرج دادند.


بعضى ها گفته اند: مراد از اين آيه شاهد گرفتن خدااست بر حقانيت دعوت وصحت رسالت گويا مى گويد: همين براى حجت ودليل بس كه خدا شاهد بر رسالت من است واين كلام اواست كه بر رسالت من تصريح مى كند، واگر بگوئيد از كجا كه اين قرآن كلام خدا باشد واز افترائات تونباشد در پاسخ مى گويم اگر از افترائات من كه يك فرد مانند شمايم بوده باشد بايد شما هم بتوانيد مثل من آن را بياوريد، ولى هرگز نخواهيد توانست ، هرچند كه جن وانس يار ومدد كار شما باشند.
بنابراين، برگشت معناى جمله مورد بحث، به اين مى شود كه: اى پيامبر من! ديگر حجت و مجادله با ايشان را بس كن و امر را به مالك امور واگذار، تا او، هر طور كه مى خواهد، حكم نمايد.


و اين حرف هر چند حرف خوبى است وليكن ذيل آيه يعنى جمله ((بينى وبينكم (( وهمچنين جمله ((انّه كان بعباده خبيرا بصيرا(( بطورى كه ديگران هم گفته اند با آن نمى سازد زيرااگر مقصود از آيه اين معنا بود جا داشت بفرمايد: ((شهيدا لى عليكم - خدا شاهد من بر عليه شما است (( ويا بفرمايد: ((شهيدا على رسالتى - خدا گواه رسالت من است (( ويا عبارتى ديگر نظير آن.
بعضى ها گفته اند: مراد از اين آيه، شاهد گرفتن خدا است بر حقانيت دعوت و صحت رسالت. گويا مى گويد: همين براى حجت و دليل بس كه خدا شاهد بر رسالت من است و اين كلام او است كه بر رسالت من تصريح مى كند.  


مطلب ديگرى كه بايد خاطر نشان ساخت اين است كه آيه مورد بحث و دوآيه قبل از آن مسجع به كلمه رسولا است يعنى آخر سه آيه اين كلمه آمده واين در همه قرآن تنها موردى است كه سه آيه پى در پى در سجع و قافيه متحد باشند.
و اگر بگویيد: از كجا كه اين قرآن كلام خدا باشد و از افترائات تو نباشد؟
 
در پاسخ مى گويم: اگر از افترائات من كه يك فرد مانند شمايم، بوده باشد، بايد شما هم بتوانيد مثل من آن را بياوريد، ولى هرگز نخواهيد توانست، هرچند كه جنّ و انس، يار و مددكار شما باشند.
 
و اين حرف، هرچند حرف خوبى است، وليكن ذيل آيه، يعنى جملۀ «بَينِى وَ بَينَكُم»، و همچنين جملۀ «إنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً»، به طورى كه ديگران هم گفته اند، با آن نمى سازد. زيرا اگر مقصود از آيه، اين معنا بود، جا داشت بفرمايد: «شَهِيداً لِى عَلَيكُم: خدا شاهد من بر عليه شما است». و يا بفرمايد: «شَهِيداً عَلى رِسَالَتِى: خدا گواه رسالت من است»، و يا عبارتى ديگر نظير آن.
 
مطلب ديگرى كه بايد خاطرنشان ساخت، اين است كه: آيه مورد بحث و دو آيه قبل از آن، مسجّع به كلمۀ «رَسُولاً» است. يعنى: آخر سه آيه اين كلمه آمده و اين در همه قرآن، تنها موردى است كه سه آيه، پى در پى، در سجع و قافيه متحد باشند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۸۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۸۹ </center>
«'''وَ مَن يهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَن يُضلِلْ فَلَن تجِدَ لهَُمْ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِهِ...'''»:
«'''وَ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَن يُضلِلْ فَلَن تَجِدَ لهَُمْ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِهِ...'''»:


اين آيه به طورى كه از سياق كلام بر مى آيد تتمه خطاب اخير رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) است كه به وى مى فرمود: ((قل كفى باللّه شهيدا بينى وبينكم - بگوخدا گواه ميان من وشما است (( ودر نتيجه معلوم مى شود آيه مورد بحث كنايه از اين است كه ديگر حجت بر ايشان تمام شده وضلالتشان حتمى گشته و ديگر اميدى به هدايتشان نيست.
اين آيه به طورى كه از سياق كلام بر مى آيد، تتمۀ خطاب اخير رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است، كه به وى مى فرمود: «قُل كَفَى بِاللّهِ شَهِيداً بَينِى وَ بَينَكُم: بگو خدا گواه ميان من و شما است»، و در نتيجه معلوم مى شود آيه مورد بحث، كنايه از اين است كه ديگر حجت بر ايشان تمام شده و ضلالتشان حتمى گشته و ديگر اميدى به هدايتشان نيست.


و بنابراين ، خلاصه معناى آيه اين مى شود كه : اى رسول من ! به مخالفين اعلام كن كه ديگر حرفى با ايشان ندارى وديگر عليه ايشان احتجاج و استدلال نخواهى داشت ، زيرا هدايت كار خدا است كه هيچكس در آن شركت ندارد، پس هر كس كه خدا هدايتش كند تنها اوراه را يافته است و بس ، وكسى كه خدا گمراهش كرده باشد وبراهش نينداخته باشد تواى رسول من هرگز ياورى به غير خدا برايش نخواهى يافت وخدا هم كه ايشان را هدايت نمى كند، پس نه خدا ايشان را هدايت مى كند ونه غير خدا ياوران ديگرى دارند، ديگر چه جاى بگو مگوى با ايشان است ؟ پس بيش از اين خود را به اميد هدايت شدن ايشان به زحمت نينداز.
بنابراين، خلاصه معناى آيه اين مى شود كه:  


از همينجا مى توان فهميد كه اينكه بعضى گفته اند: ((آيه مورد بحث كلامى جداگانه وابتدائى است وكلمه ((بگو(( ى ديگرى از اول آن حذف شده (( گفتار صحيحى نيست.
اى رسول من! به مخالفان اعلام كن كه ديگر حرفى با ايشان ندارى و ديگر عليه ايشان احتجاج و استدلال نخواهى داشت. زيرا هدايت كار خدا است، كه هيچ كس در آن شركت ندارد. پس هر كس كه خدا هدايتش كند، تنها او راه را يافته است و بس، و كسى كه خدا گمراهش كرده باشد و به راهش نينداخته باشد، تو اى رسول من، هرگز ياورى به غير خدا برايش نخواهى يافت و خدا هم كه ايشان را هدايت نمى كند. پس نه خدا ايشان را هدايت مى كند و نه غير خدا ياوران ديگرى دارند. ديگر چه جاى بگومگوى با ايشان است؟ پس بيش از اين خود را به اميد هدايت شدن ايشان، به زحمت نينداز.


و اگر يار وياور را بطور جمع آورده وفرموده ((اولياء(( با اينكه اگر مفرد آورده بود مبالغه بيشترى را داشت براى اشاره به اين بود كه اگر به غير خدا ياور ديگرى داشته باشند ناگزير اين ياور يا همان بتهاى ايشان است كه خود بسيار زيادند، ويا ساير اسباب مادى عالم است كه آنها نيز زيادند.
از همين جا مى توان فهميد كه اين كه بعضى گفته اند: «آيه مورد بحث، كلامى جداگانه و ابتدایى است و كلمۀ «بگو» ى ديگرى از اول آن حذف شده»، گفتار صحيحى نيست.


و در اينكه فرمود: ((ومن يهد اللّه فهوالمهتد(( التفات از تكلم با غير (ما) به غيبت (او) را به كار برده ، و گرنه جا داشت بفرمايد: ((ومن نهده فهوالمهتد - هر كه ما اورا هدايت كنيم راه يافته است (( چون هم قبل از اين جمله سياق ، سياق تكلم بود ومى فرمود: ما از آسمان ملكى رسول مى فرستاديم وهم سياق جمله بعد كه مى فرمايد ((ونحشرهم - وما ايشان را كر وكور محشور مى كنيم ((
و اگر يار و ياور را به طور جمع آورده و فرموده: «أولِيَاء»، با اين كه اگر مفرد آورده بود، مبالغه بيشترى را داشت، براى اشاره به اين بود كه اگر به غير خدا ياور ديگرى داشته باشند، ناگزير اين ياور، يا همان بت هاى ايشان است، كه خود بسيار زيادند، و يا ساير اسباب مادى عالَم است، كه آن ها نيز زيادند.


و در وسط اين دوسياق ناگهان سياق را به غيبت تبديل نموده فرمود: ((وهر كه خدا اورا هدايت كند(( وجهت اين تبديل سياق شايد اين باشد كه اگر تبديل نمى كرد ومى فرمود: ((هر كه ما هدايتش كنيم ، وهر كه ما گمراهش سازيم باعث مى شد كه شنونده گمان كند ملائكة هم در هدايت وگمراهى بندگان دخالت دارند، ودر اين دو امر با خدا شريكند وآن وقت آيه مشتمل بر تناقض گويى مى شد، براى اينكه دنبال همين جمله دارد: ((فلن تجد لهم اولياء من دونه - به غير از خدا هرگز ولى و ياورى براى ايشان نخواهى يافت (( يعنى خواهى ديد ايشان كه ملائكة را اولياى خود مى پندارند وآنها را معبود خود خيال كرده ومى پرستند به غير خدا اولياى ديگرى ندارند.
و در اين كه فرمود: «وَ مَن يَهدِ اللّهُ فَهُوَ المُهتَد»، التفات از تكلم با غير (ما) به غيبت (او) را به كار برده، و گرنه جا داشت بفرمايد: «وَ مَن نَهدِهِ فَهُوَ المُهتَد: هر كه ما او را هدايت كنيم، راه يافته است». چون هم قبل از اين جمله سياق، سياق تكلم بود و مى فرمود: ما از آسمان ملكى رسول مى فرستاديم، و هم سياق جمله بعد كه مى فرمايد «وَ نَحشُرُهُم: و ما ايشان را كر و كور محشور مى كنيم».


و جمله ((و نحشرهم يوم القيامه على وجوههم (( تا آخر دوآيه معنايش روشن است زيرا كلمه ((عمى (( و ((بكم (( و((صم (( جمع اعمى و ابكم و اصم ، به معناى كوران ولالان وكران است وكلمه ((خبت (( از خبوالنار به معناى سكونت وآرام شدن شراره آتش ‍است، كلمه سعير هم به معناى زبانه آتش است ، پس معناى آيه اين است كه هر گاه زبانه هاى آتش فرو نشست دوباره افروخته ترش ‍ مى كنيم.
و در وسط اين دو سياق، ناگهان سياق را به غيبت تبديل نموده، فرمود: «و هر كه خدا او را هدايت كند»، و جهت اين تبديل سياق، شايد اين باشد كه اگر تبديل نمى كرد و مى فرمود: «هر كه ما هدايتش كنيم، و هر كه ما گمراهش سازيم»، باعث مى شد كه شنونده گمان كند ملائكه هم در هدايت و گمراهى بندگان دخالت دارند، و در اين دو امر، با خدا شريك اند، و آن وقت، آيه مشتمل بر تناقض گويى مى شد. براى اين كه دنبال همين جمله دارد: «فَلَن تَجِدَ لَهُم أولِيَاءَ مِن دُونِهِ: به غير از خدا، هرگز ولىّ و ياورى براى ايشان نخواهى يافت». يعنى خواهى ديد ايشان كه ملائكه را اولياى خود مى پندارند و آن ها را معبود خود خيال كرده و مى پرستند، به غير خدا، اولياى ديگرى ندارند.


«'''أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِى خَلَقَ السمَاوَاتِ وَ الاَرْض ‍ قَادِرٌ عَلى أَن يخْلُقَ مِثْلَهُمْ...'''»:
و جملۀ «وَ نَحشُرُهُم يَومَ القِيَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِم»، تا آخر دو آيه، معنايش روشن است. زيرا كلمۀ «عُمى» و «بُكم» و «صُم»، جمع «أعمَى» و «أبكَم» و «أصَم»، به معناى كوران و لالان و كران است، و كلمۀ «خَبَت»، از «خبو النار»، به معناى سكونت و آرام شدن شراره آتش ‍است. كلمۀ «سَعِير» هم، به معناى زبانه آتش است. پس معناى آيه، اين است كه: هرگاه زبانه هاى آتش فرو نشست، دوباره افروخته ترش مى كنيم.


==معناى جمله: «قادر على ان يخلق مثلهم»==
==معناى جمله: «قادر على ان يخلق مثلهم»==
۱۴٬۴۹۲

ویرایش