گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۱۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:
<span id='link142'><span>
<span id='link142'><span>


==تاءملى در وجه سكوت صحابه از اثبات صفات براى خدا ==
==تأملى در وجه سكوت صحابه، از اثبات صفات براى خدا ==
علت اينكه ايشان از اثبات صفات براى خدا سكوت كرده اند - به طورى كه جمعى گفته اند - اين بوده كه گفته اند، ثابت بعد از منفى خلاف ظاهر لفظ است ، و چون چنين است اثبات صفات مصداق تاءويلى است كه آيه ((و ابتغاء تاويله و ما يعلم تاويله الا اللّه (( آن را حرام كرده ، البته اين اشخاص ، آيه آل عمران را در كلمه ((الا اللّه (( وقف كرده اند، در نتيجه علم به تاءويل كتاب را منحصر در خدا دانسته اند، بلكه بعضى از ايشان ، از تاءويل تجاوز كرده مطلق تفسير را منع كرده - و به طورى كه آلوسى نقل كرده - گفته اند: هر كس قرآن را تفسير كند او نيز آن را تاءويل كرده ، چون تاءويل همان تفسير است .
علت اين كه ايشان از اثبات صفات براى خدا سكوت كرده اند - به طورى كه جمعى گفته اند - اين بوده كه گفته اند: ثابت بعد از منفى خلاف ظاهر لفظ است، و چون چنين است، اثبات صفات مصداق تأويلى است كه آيه «وَ ابتغَاءَ تَأوِيلِهِ وَ مَا يَعلَمُ تَأوِيلَهُ إلّا اللّه» آن را حرام كرده. البته اين اشخاص، آيه «آل عمران» را در كلمۀ «إلّا اللّه» وقف كرده اند. در نتيجه، علم به تأويل كتاب را منحصر در خدا دانسته اند، بلكه بعضى از ايشان، از تأويل تجاوز كرده، مطلق تفسير را منع كرده - و به طورى كه آلوسى نقل كرده - گفته اند: هر كس قرآن را تفسير كند، او نيز آن را تأويل كرده، چون تأويل، همان تفسير است.


و ما در ذيل آيه محكم و متشابه در سوره آل عمران بيانى گذرانديم ، مبنى بر اينكه تاءويلى كه قرآن آن را مذمت كرده غير از معناى مخالف ظاهر لفظ است ، و رد متشابه به محكم ، و بيان متشابه به وسيله محكم تاءويل نيست ، و نيز گفتيم كه تاءويل تفسير نيست .
و ما در ذيل آيه محكم و متشابه در سوره «آل عمران» بيانى گذرانديم، مبنى بر اين كه تأويلى كه قرآن آن را مذمت كرده، غير از معناى مخالف ظاهر لفظ است، و ردّ متشابه به محكم، و بيان متشابه به وسيله محكم تأويل نيست، و نيز گفتيم كه تأويل، تفسير نيست.


علاوه بر اين خود همين آقايانى كه در بيانات دينى مربوط به اسماء و صفات خدايى احتياط كرده اند، كه ما تنها مى توانيم نواقص را نفى كنيم ، اما چيزى اثبات نمى كنيم ، معذلك در مقام عمل احتياط خود را فراموش كرده ، آنچه در كتاب و سنت از اوصاف و افعال خداى تعالى وارد شده همه را بر معناى متعارف و بشرى خود (با اينكه مشوب به نواقص امكانى است ) حمل نموده ، عرش و كرسى و حجاب و قلم و لوح و نامه هاى اعمال و درهاى آسمان و از اين قبيل را بر همين مصاديق معمولى كه عرش و كرسى و لوح و قلم و امثال آن در نزد ما افراد بشر متعارف دارند حمل كرده اند، و حال آنكه اين عناوين با آن عنوانهايى كه در اثباتش احتياط مى كردند در ملاك واحدند، و آن ملاك اين بود كه اثبات آنها مستلزم اثبات نواقصى از قبيل احتياج و امكان است ، كه هر فرد مسلمان بايد خداى را از آن منزه بدارد.
علاوه بر اين، خود همين آقايانى كه در بيانات دينى مربوط به اسماء و صفات خدايى احتياط كرده اند، كه ما تنها مى توانيم نواقص را نفى كنيم، اما چيزى اثبات نمى كنيم، معذلك در مقام عمل احتياط خود را فراموش كرده، آنچه در كتاب و سنت از اوصاف و افعال خداى تعالى وارد شده، همه را بر معناى متعارف و بشرى خود (با اين كه مشوب به نواقص امكانى است)، حمل نموده، عرش و كرسى و حجاب و قلم و لوح و نامه هاى اعمال و درهاى آسمان و از اين قبيل را بر همين مصاديق معمولى، كه عرش و كرسى و لوح و قلم و امثال آن در نزد ما افراد بشر متعارف دارند، حمل كرده اند، و حال آن كه اين عناوين با آن عنوان هايى كه در اثباتش احتياط مى كردند در ملاك واحدند، و آن ملاك اين بود كه اثبات آن ها، مستلزم اثبات نواقصى از قبيل احتياج و امكان است، كه هر فرد مسلمان، بايد خداى را از آن منزه بدارد.


براى اينكه از نظر ما افراد بشر آن علتى كه امثال عرش و كرسى و لوح و قلم را پديد آورده ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۸۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۸۱ </center>
بايد احتياج باشد، چون خود ما اگر كرسى و عرش درست مى كنيم چون يا به استراحت بر روى آن نياز داريم، و يا به عزت نمايى بر روى آن ، و مى خواهيم يكتايى و بى همتايى خود در عزت و عظمت را وانمود كنيم ، و تعيين به ملك و سلطنت خود را مجسم سازيم ، و اگر كاغذ تهيه مى كنيم و مى نويسيم ، باز براى احتياج است ، زيرا مى خواهيم آنچه را كه از حس غايب است حفظ كنيم و از دستخوش فراموشى دور بداريم، و همچنين هر كار ديگرى كه مى كنيم به علت احتياج مى كنيم .
براى اين كه از نظر ما افراد بشر آن علتى كه امثال عرش و كرسى و لوح و قلم را پديد آورده، بايد احتياج باشد. چون خود ما اگر كرسى و عرش درست مى كنيم، چون يا به استراحت بر روى آن نياز داريم، و يا به عزت نمايى بر روى آن، و مى خواهيم يكتايى و بى همتايى خود در عزت و عظمت را وانمود كنيم، و تعيين به ملك و سلطنت خود را مجسم سازيم، و اگر كاغذ تهيه مى كنيم و مى نويسيم، باز براى احتياج است. زيرا مى خواهيم آنچه را كه از حس غايب است، حفظ كنيم و از دستخوش فراموشى دور بداريم، و همچنين هر كار ديگرى كه مى كنيم، به علت احتياج مى كنيم.


بنابراين چه فرق است ميان آيات متشابه قرآنى كه براى خدا گوش ، چشم ، دست ، ساق ، رضا و اسف اثبات مى كند، كه همه مجسم بودن خداى را به توهم آدمى مى آورد، و در آخر احتياج و امكان را براى ذات منزه او اثبات مى كند، و بين آياتى كه برايش عرش ، كرسى ، كرسى نشينان ، حاملان عرش ، كاغذ و قلم اثبات مى كند، كه آنها نيز احتياج و امكان خداى را به توهم مى اندازد؟.
بنابراين چه فرق است ميان آيات متشابه قرآنى، كه براى خدا گوش، چشم، دست، ساق، رضا و اسف اثبات مى كند، كه همه مجسم بودن خداى را به توهم آدمى مى آورد، و در آخر احتياج و امكان را براى ذات منزه او اثبات مى كند، و بين آياتى كه برايش عرش، كرسى، كرسى نشينان، حاملان عرش، كاغذ و قلم اثبات مى كند، كه آن ها نيز احتياج و امكان خداى را به توهم مى اندازد؟


و نيز چه فرقى هست ميان آن آيات محكماتى كه تشابه را از طائفه اول برداشته ، آن را معنا مى دهد، و ميان محكماتى كه تشابه را از طائفه دوم بر مى دارد، و خلاصه چه فرق است ميان امثال آيه ((ليس كمثله شى ء((، و ميان امثال آيه ((و اللّه هو الغنى ((
و نيز چه فرقى هست ميان آن آيات محكماتى كه تشابه را از طایفه اول برداشته، آن را معنا مى دهد، و ميان محكماتى كه تشابه را از طائفه دوم بر مى دارد. و خلاصه چه فرق است ميان امثال آيه «لَيسَ كَمِثلِهِ شَئ»، و ميان امثال آيه «وَ اللّهُ هُوَ الغَنِىّ».
<span id='link143'><span>
<span id='link143'><span>
==نقد اعتذار فخر رازى درباره سكوت صحابه ==
==نقد اعتذار فخر رازى درباره سكوت صحابه ==
بله فخر رازى در مقام اعتذار از اين سكوت صحابه و تابعين و غير ايشان از اثبات صفات براى خداى تعالى گفته ، حق با ايشان است براى اينكه اگر بنا باشد در اينگونه مسائل باب تاءويل را باز بگذاريم كه هر كس هر چه به فكرش رسيد بگويد بايد همين تاءويل را در تمامى معارف دينى و احكام شرعى كه چون مسائل مورد بحث اصولى نيستند تجويز كنيم ، آن وقت معلوم است كه از دين اسلام براى ما هم مانند باطنى ها چيزى باقى نمى ماند.
بله فخر رازى در مقام اعتذار از اين سكوت صحابه و تابعين و غير ايشان از اثبات صفات براى خداى تعالى گفته ، حق با ايشان است براى اينكه اگر بنا باشد در اينگونه مسائل باب تاءويل را باز بگذاريم كه هر كس هر چه به فكرش رسيد بگويد بايد همين تاءويل را در تمامى معارف دينى و احكام شرعى كه چون مسائل مورد بحث اصولى نيستند تجويز كنيم ، آن وقت معلوم است كه از دين اسلام براى ما هم مانند باطنى ها چيزى باقى نمى ماند.
۱۴٬۵۰۸

ویرایش