گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۷۴: خط ۷۴:
==امر به مراعات عدالت ووفا در كيل ووزن وبيان ((==
==امر به مراعات عدالت ووفا در كيل ووزن وبيان ((==
خير(( و((احسن تاءويلا(( بودن آن
خير(( و((احسن تاءويلا(( بودن آن
وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسطاسِ الْمُستَقِيمِ ذَلِك خَيرٌ وَ أَحْسنُ تَأْوِيلاً(۳۵)
 
«'''وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسطاسِ الْمُستَقِيمِ ذَلِك خَيرٌ وَ أَحْسنُ تَأْوِيلاً'''»:
 
كلمه ((فسطاس (( (به كسر قاف وهم به ضم آن ) به معناى ((ترازوو ميزان (( است ، بعضى گفته اند كلمه اى است رومى كه داخل زبان عرب شده وبعضى ديگر گفته اند كه عربى است ، وبعضى آن را مركب از ((قسط(( كه به معناى عدالت است و((طاس (( كه به معناى كفه ترازودانسته اند و((قسطاس مستقيم (( به معناى ترازوى عدل است كه هرگز در وزن خيانت نمى كند.
كلمه ((فسطاس (( (به كسر قاف وهم به ضم آن ) به معناى ((ترازوو ميزان (( است ، بعضى گفته اند كلمه اى است رومى كه داخل زبان عرب شده وبعضى ديگر گفته اند كه عربى است ، وبعضى آن را مركب از ((قسط(( كه به معناى عدالت است و((طاس (( كه به معناى كفه ترازودانسته اند و((قسطاس مستقيم (( به معناى ترازوى عدل است كه هرگز در وزن خيانت نمى كند.
كلمه ((خير(( به معناى آن چيزى است كه وقتى امر داير شد بين آن و يك چيز ديگر آدمى بايد آن را اختيار كند، وكلمه ((تاءويل (( هر چيز به معناى حقيقت ى است كه امر آن چيز بدان منتهى گردد، واينكه مى فرمايد: ايفاء كيل ووزن ودادن آن به قسطاس مستقيم بهتر است ، براى اين است كه اولا كم فروشى يك نوع دزدى ناجوانمردانه است و ثانيا وثوق واطمينان را بهتر جلب مى كند.
كلمه ((خير(( به معناى آن چيزى است كه وقتى امر داير شد بين آن و يك چيز ديگر آدمى بايد آن را اختيار كند، وكلمه ((تاءويل (( هر چيز به معناى حقيقت ى است كه امر آن چيز بدان منتهى گردد، واينكه مى فرمايد: ايفاء كيل ووزن ودادن آن به قسطاس مستقيم بهتر است ، براى اين است كه اولا كم فروشى يك نوع دزدى ناجوانمردانه است و ثانيا وثوق واطمينان را بهتر جلب مى كند.
و((احسن تاويلا(( بودن اين دوعمل از اين جهت است كه اگر مردم اين دووظيفه را عمل كنند، كم نفروشند وزياد نخرند رشد واستقامت در تقدير معيشت را رعايت كرده اند، چون قوام معيشت مردم در استفاده از اجناس مورد حاجت بر دواصل اساسى است ، يكى ((به دست آوردن جنس مرغوب وسالم وبدردخور(( وديگرى ((مبادله مقدار زائد بر حاجت است با اجناس ديگرى كه مورد احتياج است (( آرى هر كسى در زندگى خود حساب واندازه گيرى دارد كه چه چيرهائى واز هر جنسى چه مقدار نياز دارد وچه چيرهائى بيش از نياز اواست ، چه مقدار از آن را بايد بفروشد وبا قيمت آن اجناس ديگر مورد حاجت خود را تحصيل كند واگر پاى كم فروشى به ميان آيد حساب زندگى بشر از هر دوطرف اختلاف پيدا كرده وامنيت عمومى از ميان مى رود.
و((احسن تاويلا(( بودن اين دوعمل از اين جهت است كه اگر مردم اين دووظيفه را عمل كنند، كم نفروشند وزياد نخرند رشد واستقامت در تقدير معيشت را رعايت كرده اند، چون قوام معيشت مردم در استفاده از اجناس مورد حاجت بر دواصل اساسى است ، يكى ((به دست آوردن جنس مرغوب وسالم وبدردخور(( وديگرى ((مبادله مقدار زائد بر حاجت است با اجناس ديگرى كه مورد احتياج است (( آرى هر كسى در زندگى خود حساب واندازه گيرى دارد كه چه چيرهائى واز هر جنسى چه مقدار نياز دارد وچه چيرهائى بيش از نياز اواست ، چه مقدار از آن را بايد بفروشد وبا قيمت آن اجناس ديگر مورد حاجت خود را تحصيل كند واگر پاى كم فروشى به ميان آيد حساب زندگى بشر از هر دوطرف اختلاف پيدا كرده وامنيت عمومى از ميان مى رود.
واما اگر كيل ووزن به طور عادلانه جريان يابد زندگى واقتصادشان رشد واستقامت يافته وهر كس هر چه را احتياج دارد، همان را به مقدار نيازش به دست مى آورد، وعلاوه بر آن ، نسبت به همه سوداگران وثوق پيدا كرده وامنيت عمومى برقرار مى شود.
واما اگر كيل ووزن به طور عادلانه جريان يابد زندگى واقتصادشان رشد واستقامت يافته وهر كس هر چه را احتياج دارد، همان را به مقدار نيازش به دست مى آورد، وعلاوه بر آن ، نسبت به همه سوداگران وثوق پيدا كرده وامنيت عمومى برقرار مى شود.
وَ لاتَقْف مَا لَيْس لَك بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السمْعَ وَ الْبَصرَ وَ الْفُؤَادَ كلُّ أُولَئك كانَ عَنْهُ مَسئُولاً(۳۶)
 
«'''وَ لاتَقْف مَا لَيْس لَك بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السمْعَ وَ الْبَصرَ وَ الْفُؤَادَ كلُّ أُولَئك كانَ عَنْهُ مَسئُولاً'''»:
<span id='link82'><span>
<span id='link82'><span>
==نهى از متابعت از غير علم (لاتقف ما ليس لك به علم ) ==
==نهى از متابعت از غير علم (لاتقف ما ليس لك به علم ) ==
بنا به قرائت معروف : ((لاتقف (( (به سكون قاف وضمه فاء) از ماده ((قفا - يقفو- قفوا(( وبه معناى متابعت است ، قافيه شعر را هم از اين جهت قافيه مى گويند كه آخر هر مصراع با آخر مصراعهاى قبل از خودش متابعت مى كند.
بنا به قرائت معروف : ((لاتقف (( (به سكون قاف وضمه فاء) از ماده ((قفا - يقفو- قفوا(( وبه معناى متابعت است ، قافيه شعر را هم از اين جهت قافيه مى گويند كه آخر هر مصراع با آخر مصراعهاى قبل از خودش متابعت مى كند.
۱۴٬۴۱۸

ویرایش