گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۴۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۹۹: خط ۱۹۹:
«'''أَ فَمَن يَمْشى مُكِباًّ عَلى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشى سَوِياًّ عَلى صِرَاطٍ مُّستَقِيمٍ'''»:
«'''أَ فَمَن يَمْشى مُكِباًّ عَلى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشى سَوِياًّ عَلى صِرَاطٍ مُّستَقِيمٍ'''»:


كلمه «مُكِبّ» اسم فاعل از «إكباب» (باب إفعال) است، و «إكبابُ الشَئ عَلى وَجهِهِ» به معناى آن است كه كسى را به رو به زمين بيندازى.
كلمه «مُكِبّ» اسم فاعل از «إكباب» (باب إفعال) است، و «إكبابُ الشَئ عَلى وَجهِهِ» به معناى آن است كه كسى را به رو به زمين بيندازى. در کشّاف گفته: معنای عبارت «أکبّ» این است که:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۰۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۰۴ </center>
در كشاف گفته: معناى عبارت «أكبّ» اين است كه: داخل شد در «كب» و داراى «كب» شد.
داخل شد در «كب» و داراى «كب» شد.


آيه مورد بحث استفهامى است انكارى از يكسان بودن دو حالت سر پا راه رفتن و با صورت روى زمين خزيدن. و اين تعريض و توبيخى است از كفار، كه در ضمن روى سخن را هم از آنان برگردانيد، و از شرافت حضور و خطاب محرومشان كرد. ساده تر بگويم: در آيه قبلى كفار را مخاطب قرار داده بود، ولى بعد از آن كه در آخر آن آيه، سخن از لجاجت ايشان رفت، در آيه مورد بحث ديگر خطاب را ادامه نداد، بلكه آنان را غايب فرض كرد و اين، خود مزيد بر تعريض است. و منظور آيه اين است كه كفار در لجاجت و سركشى عجيبى كه دارند، و در نفرتشان از حق، مثل كسى مى مانند كه راهى را كه مى خواهد طى كند، با خزيدن روى زمين، آن هم به صورت، طى كند. و معلوم است كه چنين كسى نه بلندی هاى مسير خود را مى بيند، نه پستى ها را. و نه نقاط پرتگاه و سراشيبى ها را. پس چنين كسى هرگز نظير آن كس ديگر كه سرِ پا و مستقيم راه مى رود، نمى تواند باشد. چون او جاى هر قدم از قدم هاى خود را مى بيند، و احيانا اگر موانعى هم سرِ راهش باشد، مشاهده مى كند، و علاوه بر اين مى داند كه اين راه به كجا من تهى مى شود. و اين كفار راه زندگى خود را مثل آن شخص خزنده طى مى كنند. اين ها با اين كه مى توانند مستقيم راه بروند، خوابيده روى زمين مى خزند. يعنى با اين كه حق را تشخيص مى دهند، متعمدا چشم خود را از شناختن آنچه كه بايد بشناسند، مى بندند، و خود را به نديدن مى زنند. و با اين كه مى توانند طبق وظيفه اى كه بايد عمل كنند، از عمل كردن به وظيفه چشم مى پوشند، در برابر حق خاضع نمى شوند، و در نتيجه بصيرتى به امور ندارند. به خلاف مؤمنان كه راه زندگى را تشخيص مى دهند، و بر صراط مستقيم پايدار و استوارند، و در نتيجه از هلاكت ايمن اند.
آيه مورد بحث استفهامى است انكارى از يكسان بودن دو حالت سر پا راه رفتن و با صورت روى زمين خزيدن. و اين تعريض و توبيخى است از كفار، كه در ضمن روى سخن را هم از آنان برگردانيد، و از شرافت حضور و خطاب محرومشان كرد. ساده تر بگويم: در آيه قبلى كفار را مخاطب قرار داده بود، ولى بعد از آن كه در آخر آن آيه، سخن از لجاجت ايشان رفت، در آيه مورد بحث ديگر خطاب را ادامه نداد، بلكه آنان را غايب فرض كرد و اين، خود مزيد بر تعريض است. و منظور آيه اين است كه كفار در لجاجت و سركشى عجيبى كه دارند، و در نفرتشان از حق، مثل كسى مى مانند كه راهى را كه مى خواهد طى كند، با خزيدن روى زمين، آن هم به صورت، طى كند. و معلوم است كه چنين كسى نه بلندی هاى مسير خود را مى بيند، نه پستى ها را. و نه نقاط پرتگاه و سراشيبى ها را. پس چنين كسى هرگز نظير آن كس ديگر كه سرِ پا و مستقيم راه مى رود، نمى تواند باشد. چون او جاى هر قدم از قدم هاى خود را مى بيند، و احيانا اگر موانعى هم سرِ راهش باشد، مشاهده مى كند، و علاوه بر اين مى داند كه اين راه به كجا من تهى مى شود. و اين كفار راه زندگى خود را مثل آن شخص خزنده طى مى كنند. اين ها با اين كه مى توانند مستقيم راه بروند، خوابيده روى زمين مى خزند. يعنى با اين كه حق را تشخيص مى دهند، متعمدا چشم خود را از شناختن آنچه كه بايد بشناسند، مى بندند، و خود را به نديدن مى زنند. و با اين كه مى توانند طبق وظيفه اى كه بايد عمل كنند، از عمل كردن به وظيفه چشم مى پوشند، در برابر حق خاضع نمى شوند، و در نتيجه بصيرتى به امور ندارند. به خلاف مؤمنان كه راه زندگى را تشخيص مى دهند، و بر صراط مستقيم پايدار و استوارند، و در نتيجه از هلاكت ايمن اند.
۱۴٬۴۹۵

ویرایش