تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۸۱: خط ۸۱:
<span id='link332'><span>
<span id='link332'><span>


==نهى از فحشا و منكر و بغى در واقع امر به حفظ وحدت در مجتمع است ==
==نهى از فحشا و منكر و بغى، در واقع، امر به حفظ وحدت در مجتمع است ==
اين سه عنوان يعنى فحشاء و منكر و بغى هر چند از نظر مصداق غالبا يكى هستند، مثلا هر كارى كه فحشاء باشد غالبا منكر هم هست ، و هر كارى كه بغى باشد، غالبا فحشاء و منكر نيز هست ، ليكن نهى در آيه متعلق به آنها شده بخاطر عنوانى كه دارند، چون وقوع اعمالى كه يكى از اين سه عنوان را دارد در مجتمع باعث شكاف عميق ميان اعمال اجتماعى صادره از اهل آن اجتماع مى شود، و اعمال اجتماع از هم پاشيده شده نيروها هدر مى رود و آن التيام و وحدت عمل از هم گسيخته گشته ، نظام فاسد، و مجتمع دچار انحلال مى شود، هر چند كه در ظاهر و صورت بپا ايستاده باشد، و وقتى نظام از هم پاشيده شد هلاك سعادت افراد حتمى است .
اين سه عنوان، يعنى «فحشاء» و «منكر» و «بغى»، هر چند از نظر مصداق غالبا يكى هستند، مثلا هر كارى كه فحشاء باشد، غالبا منكر هم هست، و هر كارى كه بغى باشد، غالبا فحشاء و منكر نيز هست، ليكن نهى در آيه متعلق به آن ها شده، به خاطر عنوانى كه دارند، چون وقوع اعمالى كه يكى از اين سه عنوان را دارد، در مجتمع باعث شكاف عميق ميان اعمال اجتماعى صادره از اهل آن اجتماع مى شود، و اعمال اجتماع از هم پاشيده شده، نيروها هدر مى رود و آن التيام و وحدت عمل از هم گسيخته گشته، نظام فاسد، و مجتمع دچار انحلال مى شود. هر چند كه در ظاهر و صورت به پا ايستاده باشد، و وقتى نظام از هم پاشيده شد، هلاك سعادت افراد حتمى است.


پس نهى از فحشاء و منكر و بغى ، امرى است در معنا به اتحاد مجتمع ، تا اجزاى يكديگر را از خود بدانند، و اعمال افراد همه يكنواخت باشد، بعضى بر بعضى ديگر استعلاء نكند، و دست ستم بسوى يكديگر دراز نكنند، از يكديگر جز خوبى يعنى عملى كه آن را مى شناسند نبينند، در اين هنگام است كه رحمت در آنان جايگير گشته همه به هم محبت و الفت مى ورزند، و نيرو و شدت يكجا متمركز مى شود خشم و عداوت و نفرت و هر خصلت بدى كه منجر به تفرقه و هلاكت شود از ميانشان رخت بر مى بندد.
پس نهى از «فحشاء» و «منكر» و «بغى»، امرى است در معنا به اتحاد مجتمع، تا اجزاى يكديگر را از خود بدانند، و اعمال افراد همه يكنواخت باشد. بعضى بر بعضى ديگر استعلاء نكند، و دست ستم به سوى يكديگر دراز نكنند. از يكديگر جز خوبى، يعنى عملى كه آن را مى شناسند، نبينند. در اين هنگام است كه رحمت در آنان جايگير گشته، همه به هم محبت و الفت مى ورزند، و نيرو و شدت، يك جا متمركز مى شود، خشم و عداوت و نفرت و هر خصلت بدى كه منجر به تفرقه و هلاكت شود، از ميانشان رخت بر مى بندد.


خداى سبحان اين آيه را با جمله «'''يعظكم لعلكم تذكرون '''» ختم فرمود كه معنايش اين مى شود كه تا متذكر شويد و بدانيد آنچه خدا شما را بدان مى خواند مايه حيات و سعادت شما است .
خداى سبحان، اين آيه را با جملۀ «يَعِظُكُم لَعَلَّكُم تَذَكَّرُون» ختم فرمود، كه معنايش اين مى شود كه تا متذكر شويد و بدانيد آنچه خدا شما را بدان مى خواند، مايه حيات و سعادت شما است.


«'''وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَهَدتُّمْ وَ لا تَنقُضوا الاَيْمَنَ بَعْدَ تَوْكيدِهَا ...'''»:
«'''وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَ لا تَنقُضُوا الاَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكيدِهَا ...'''»:


در مفردات گفته : «'''عهد'''» به معناى حفظ چيزى و مراعات آن حالا بعد حال است ، و پيمانى را كه مراعاتش لازم باشد عهد مى گويند، آنگاه اضافه كرده است : معناى اينكه مى گويند فلانى به فلانى عهد داد اين است كه عهدى به او داده و او را به حفظ آن سفارش كرده است .
در مفردات گفته: «عهد»، به معناى حفظ چيزى و مراعات آن، حالاً بعد حال است، و پيمانى را كه مراعاتش لازم باشد، «عهد» مى گويند آنگاه اضافه كرده است: معناى اين كه مى گويند: «فلانى به فلانى عهد داد»، اين است كه عهدى به او داده و او را به حفظ آن سفارش كرده است.


و ظاهر اينكه عهد را به سوى الله اضافه كرده و فرموده : «'''عهد الله '''» اين است كه مراد از آن ، عهدى باشد كه شخص آن را با خدا بسته باشد، نه هر عهدى ، و نظير اين حرف در نقض يمين يعنى سوگند شكنى خواهد آمد.
و ظاهر اين كه «عهد» را به سوى «الله» اضافه كرده و فرموده: «عهد الله»، اين است كه مراد از آن، عهدى باشد كه شخص آن را با خدا بسته باشد، نه هر عهدى. و نظير اين حرف در نقض «يمين»، يعنى سوگند شكنى خواهد آمد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۸۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۸۲ </center>
«'''و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها'''» - «'''نقض يمين '''» به معناى مخالفت مقتضاى آن است ، و مراد از يمين ، سوگند به خداست ، گويا غير از اين سوگند را يمين ندانسته است دليلش هم جمله «'''و قد جعلتم الله عليكم كفيلا'''» است .
«'''وَ لَا تَنقُضُوا الأيمَانَ بَعدَ تَوكِيدِهَا'''» - «نقض يمين»، به معناى مخالفت مقتضاى آن است، و مراد از «يمين»، سوگند به خداست. گويا غير از اين سوگند را «يمين» ندانسته است. دليلش هم جملۀ «وَ قَد جَعَلتُمُ اللهُ عَلَيكُم كَفِيلاً» است.


و مراد از «'''توكيد سوگند'''»، محكم كردن آن به قصد و تصميم است ، آن هم در باره امرى راجح ، بخلاف جمله هاى «'''نه به خدا'''»، «'''آرى به خدا'''» و امثال آن از سوگندهاى لغو. پس توكيد در اين آيه معناى تقصيد را افاده مى كند كه در آيه «'''لا يؤ اخذكم الله باللغو فى ايمانكم و لكن يؤ اخذكم بما عقدتم الايمان '''» آمده است .
و مراد از «توكيد سوگند»، محكم كردن آن به قصد و تصميم است. آن هم در باره امرى راجح. به خلاف جمله هاى «نه به خدا»، «آرى به خدا» و امثال آن از سوگندهاى لغو. پس توكيد در اين آيه، معناى تقصيد را افاده مى كند كه در آيه «لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللهُ بِاللَّغوِ فِى أيمَانِكُم وَلَكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُمُ الأيمَان» آمده است.  
<span id='link333'><span>
<span id='link333'><span>
==سبب شناعت شكستن قسم ==
==سبب شناعت شكستن قسم ==
گو اينكه از شكستن قسم و عهد هر دو نهى شده و ليكن شكستن قسم در اعتبار عقلى شنيع تر است ، علاوه بر اين عنايت به سوگند در شرع اسلام بيشتر از عهد است ، زيرا در باب قضاءقسم يكى از دو وسيله فصل خصومت است .
گو اينكه از شكستن قسم و عهد هر دو نهى شده و ليكن شكستن قسم در اعتبار عقلى شنيع تر است ، علاوه بر اين عنايت به سوگند در شرع اسلام بيشتر از عهد است ، زيرا در باب قضاءقسم يكى از دو وسيله فصل خصومت است .