تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۳: خط ۵۳:
پس اين نعمت از آن نعمت هايى است كه نه از آن چشم پوشى مى كنند و نه مى توانند پس از دارا شدن، به ديگران منتقل نمايند. و اين، جز از ناحيه خداى سبحان نيست. زيرا مسأله مولويت و بردگى، هر چند از شؤون اجتماعى است و از آراى بشر و سنن اجتماعى و جارى در مجتمعشان منشأ مى گيرد، وليكن يك ريشه طبيعى و تكوينى داشته، كه آراى آنان را بر قبول آن واداشته است. عينا مانند ساير امور اجتماعى.
پس اين نعمت از آن نعمت هايى است كه نه از آن چشم پوشى مى كنند و نه مى توانند پس از دارا شدن، به ديگران منتقل نمايند. و اين، جز از ناحيه خداى سبحان نيست. زيرا مسأله مولويت و بردگى، هر چند از شؤون اجتماعى است و از آراى بشر و سنن اجتماعى و جارى در مجتمعشان منشأ مى گيرد، وليكن يك ريشه طبيعى و تكوينى داشته، كه آراى آنان را بر قبول آن واداشته است. عينا مانند ساير امور اجتماعى.


شاهد اين مطلب، عمل ملت هاى متمدن است كه مى بينيم با آن كه از مدت ها پيش، سنّت برده گيرى را لغو اعلام نمودند، و ساير ملت ها هم، از غربى و شرقى، آن را امضاء كردند، مع ذلك معناى برده گيرى را هنوز هم محترم مى شمارند، هرچند صورت آن را لغو كرده اند،
شاهد اين مطلب، عمل ملت هاى متمدن است كه مى بينيم با آن كه از مدت ها پيش، سنّت برده گيرى را لغو اعلام نمودند، و ساير ملت ها هم، از غربى و شرقى، آن را امضاء كردند، مع ذلك معناى برده گيرى را هنوز هم محترم مى شمارند، هرچند صورت آن را لغو كرده اند، و خلاصه مسمّاى آن را اجراء مى كنند، اگرچه اسمش را كنار گذاشته اند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۲۷ </center>
و خلاصه مسمّاى آن را اجراء مى كنند. اگرچه اسمش را كنار گذاشته اند.


و يا به عبارت ديگر: برده گيرى فردى را كنار گذاشته، جوامع را زير يوغ خود برده، خُرد مى كنند و تا ابد هم همين طور خواهند بود. زيرا هيچ وقت بشر نمى توانند باب مغالبه و مسابقه در برترى را به روى خود سد كند، و ما گفتارى در اين باره، در جلد ششم اين كتاب گذرانديم، بدان جا مراجعه شود.  
و يا به عبارت ديگر: برده گيرى فردى را كنار گذاشته، جوامع را زير يوغ خود برده، خُرد مى كنند و تا ابد هم همين طور خواهند بود. زيرا هيچ وقت بشر نمى توانند باب مغالبه و مسابقه در برترى را به روى خود سد كند، و ما گفتارى در اين باره، در جلد ششم اين كتاب گذرانديم، بدان جا مراجعه شود.  
خط ۶۱: خط ۶۰:
و اما اين كه گفتيم برترى از نظر كيفيت، يكى از نعمت هاى الهى است، دليلش اين است كه تسلط طبقه اى از مردم بر طبقه اى ديگر، خود يكى از مصالح مجتمع بشرى است. زيرا طبقه مسلط به خاطر نيرومندی اش، امور طبقه زيردست را تدبير نموده، زندگى او را تكميل مى كند.
و اما اين كه گفتيم برترى از نظر كيفيت، يكى از نعمت هاى الهى است، دليلش اين است كه تسلط طبقه اى از مردم بر طبقه اى ديگر، خود يكى از مصالح مجتمع بشرى است. زيرا طبقه مسلط به خاطر نيرومندی اش، امور طبقه زيردست را تدبير نموده، زندگى او را تكميل مى كند.


پس بنابراين، اين كه فرمود: «فَهُم فِيهِ سَوَاء» و فاء تفريع بر سرِ جمله آورد، براى اين بود كه جملۀ مزبور، متفرع بر منفى در جملۀ «فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا...» است، نه بر نفى آن. و معنا چنين است:  
پس بنابراين، اين كه فرمود: «فَهُم فِيهِ سَوَاء» و «فاء» تفريع بر سرِ جمله آورد، براى اين بود كه جملۀ مزبور، متفرع بر منفى در جملۀ «فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا...» است، نه بر نفى آن. و معنا چنين است:  


طبقه برتر، رزق خود را به بردگان خود نمى دهند تا مساوى و شريك باشند. چون اگر چنين كنند، مولويت و آقایی شان از بين مى رود. (و اگر متفرع بر نفى بود، معنا، غلط مى شد. زيرا معنا چنين مى شد: طبقه برتر، رزق خود را به طبقه زيردست نمى دهد، و چون نمى دهدف با هم مساويند)، و حال آن كه اگر ندهند، ديگر مساوى نيستند.
طبقه برتر، رزق خود را به بردگان خود نمى دهند تا مساوى و شريك باشند. چون اگر چنين كنند، مولويت و آقایی شان از بين مى رود. (و اگر متفرع بر نفى بود، معنا، غلط مى شد. زيرا معنا چنين مى شد: طبقه برتر، رزق خود را به طبقه زيردست نمى دهد، و چون نمى دهدف با هم مساويند)، و حال آن كه اگر ندهند، ديگر مساوى نيستند.