تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۷۲: خط ۷۲:
«'''قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ'''»:
«'''قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ'''»:


راغب در مفردات مى گويد: كلمه «فلح» - به فتحه فاء و سكون لام - به معناى شكافتن است و لذا مى گويند: «الحديد بالحديد يفلح: آهن با آهن شكافته مى شود» و كلمه «فلاح» به معناى ظفر يافتن و به دست آوردن و رسيدن به آرزو است. و اين به دو نحو است: يكى دنيوى، و ديگرى اخروى. اما ظفر دنيوى رسيدن به سعادت زندگى است. يعنی به چيزى كه زندگى را گوارا سازد و آن، در درجه اول بقاء و سپس توانگرى و عزت است.
راغب در مفردات مى گويد: كلمۀ «فَلح» - به فتحه فاء و سكون لام - به معناى شكافتن است، و لذا مى گويند: «الحَدِيدُ بِالحَدِيدِ يَفلَحُ: آهن با آهن شكافته مى شود». و كلمۀ «فلاح»، به معناى ظفر يافتن و به دست آوردن و رسيدن به آرزو است.  


و ظفر اخروى در چهار چيز خلاصه مى شود: بقايى كه فناء نداشته باشد، غنايى كه دستخوش فقر نشود، عزتى كه آميخته با ذلت نباشد و علمى كه مشوب با جهل نباشد، و به همين جهت گفته اند: «عيشى، جز عيش آخرت نيست».
و اين، به دو نحو است: يكى «دنيوى»، و ديگرى «اخروى». اما «ظفر دنيوى»، رسيدن به سعادت زندگى است. يعنی به چيزى كه زندگى را گوارا سازد و آن، در درجه اول بقاء و سپس توانگرى و عزت است.


پس اگر دست يابى به سعادت را فلاح خوانده اند، به اين عنايت است كه موانع را شكافته، كنار مى زند و رخسار مطلوب را نشان مى دهد.
و «ظفر اخروى»، در چهار چيز خلاصه مى شود: بقايى كه فناء نداشته باشد. غنايى كه دستخوش فقر نشود. عزّتى كه آميخته با ذلت نباشد و علمى كه مشوب با جهل نباشد، و به همين جهت گفته اند: «عيشى، جز عيش آخرت نيست».


و كلمه «ايمان» به معناى اذعان و تصديق به چيزى و التزام به لوازم آن است ، مثلا ايمان به خدا در واژه هاى قرآن به معناى تصديق به يگانگى او و پيغمبرانش و تصديق به روز جزا و بازگشت به سوى او و تصديق به هر حكمى است كه فرستادگان او آورده اند. البته تا اندازه اى
پس اگر دستيابى به سعادت را «فلاح» خوانده اند، به اين عنايت است كه موانع را شكافته، كنار مى زند و رخسار مطلوب را نشان مى دهد.
 
و كلمه «ايمان»، به معناى اذعان و تصديق به چيزى و التزام به لوازم آن است. مثلا ايمان به خدا در واژه هاى قرآن، به معناى تصديق به يگانگى او و پيغمبرانش و تصديق به روز جزا و بازگشت به سوى او و تصديق به هر حكمى است كه فرستادگان او آورده اند.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵ </center>
با پيروى عملى، نه اين كه هيچ پيروى نداشته باشد، و لذا در قرآن هر جا كه صفات نيك مؤمنين را مى شمارد و يا از پاداش جميل آنان سخن مى گويد به دنبال ايمان، عمل صالح را هم ذكر مى كند، مثلا مى فرمايد: «من عمل صالحا من ذكر اوانثى و هو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة» و يا مى فرمايد: «الّذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن ماب» و آيات بسيار زياد ديگر.
البته تا اندازه ای با پيروى عملى، نه اين كه هيچ پيروى نداشته باشد. و لذا در قرآن، هر جا كه صفات نيك مؤمنان را مى شمارد و يا از پاداش جميل آنان سخن مى گويد، به دنبال ايمان، عمل صالح را هم ذكر مى كند. مثلا مى فرمايد: «مَن عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أو أُنثَى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنحيِيِنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَة». و يا مى فرمايد: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَات طُوبَى لَهُم وَ حُسنَ مَآب»، و آيات بسيار زياد ديگر.
 
پس صرف اعتقاد، ايمان نيست، مگر آن كه به لوازم آن چيزى كه بدان معتقد شده ايم، ملتزم شويم و آثار آن را بپذيريم. چون «ايمان»، همان علم به هر چيزى است، اما علمى توأم با سكون و اطمينان به آن، و اين چنين سكون و اطمينان ممكن نيست كه منفك از التزام به لوازم باشد.


پس صرف اعتقاد، ايمان نيست مگر آن كه به لوازم آن چيزى كه بدان معتقد شده ايم، ملتزم شويم و آثار آن را بپذيريم. چون ايمان همان علم به هر چيزى است، اما علمى تواءم با سكون و اطمينان به آن و اين چنين سكون و اطمينان ممكن نيست كه منفك از التزام به لوازم باشد.
بله، آن علمى كه توأم با سكون نيست، چه بسا منفك از التزام بشود. مانند بسيارى از معتادين به عادت هاى زشت و يا مضر كه علم به زشتى و يا ضرر عادت خود دارند، ولى در عين حال آن را ترك نمى كنند، و عذر مى آورند به اين كه ما معتاديم. قرآن كريم هم، درباره منكران دعوت هاى حقّه مى فرمايد: «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ استَيقَنَتهَا أنفُسُهُم».


بله، آن علمى كه توام با سكون نيست چه بسا منفك از التزام بشود، مانند بسيارى از معتادين به عادت هاى زشت و يا مضر كه علم به زشتى و يا ضرر عادت خود دارند، ولى در عين حال آن را ترك نمى كنند، و عذر مى آورند به اين كه ما معتاديم. قرآن كريم هم درباره منكرين دعوت هاى حقه مى فرمايد: «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم».
خواهى گفت: افراد با ايمان نيز، بر خلاف لوازم ايمان خود، عمل مى كنند.  


خواهى گفت: افراد با ايمان نيز بر خلاف لوازم ايمان خود، عمل مى كنند. در جواب مى گوييم: درست است وليكن ملتزم نبودن به لوازم معلوم، مطلبى است، و احيانا خلاف ايمان رفتار كردن به خاطر كوران هايى كه در دل برمى خيزد و آدمى را از مسيرى كه ايمانش برايش معين كرده پرت مى كند مطلبى ديگر است.
در جواب مى گوييم: درست است، وليكن ملتزم نبودن به لوازم معلوم، مطلبى است، و احيانا خلاف ايمان رفتار كردن به خاطر كوران هايى كه در دل بر مى خيزد و آدمى را از مسيرى كه ايمانش برايش معين كرده پرت مى كند، مطلبى ديگر است.


«'''الّذين هم فى صلاتهم خاشعون '''»
==بيانى درباره وصف خشوع مؤمنان، در نمازشان==
«'''الَّذِينَ هُم فِى صَلَاتِهِم خَاشِعُونَ '''»


معناى «'''خشوع '''»
«خشوع»، به معناى تأثير خاصى است كه به افراد مقهور دست مى دهد. افرادى كه در برابر سلطانى قاهر قرار گرفته اند، به طورى كه تمام توجه آنان، معطوف او گشته و از جاى ديگر قطع مى شود، و ظاهرا اين حالت، حالتى است درونى كه با نوعى عنايت، به اعضاء و جوارح نيز نسبت داده مى شود.


«خشوع» به معناى تأثير خاصى است كه به افراد مقهور دست مى دهد، افرادى كه در برابر سلطانى قاهر قرار گرفته اند، به طورى كه تمام توجه آنان معطوف او گشته و از جاى ديگر قطع مى شود و ظاهرا اين حالت حالتى است درونى كه با نوعى عنايت ، به اعضاء و جوارح نيز نسبت داده مى شود، مانند كلام رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) - به طورى كه روايت شده - درباره شخصى كه در نمازش با ريش خود بازى مى كرد فرمود: «اگر دلش داراى خشوع مى بود جوارحش نيز خاشع مى شد» و نيز مانند كلام خداى تعالى كه مى فرمايد: «و خشعت الأصوات للرحمن» که خشوع را به صوت نسبت داده.
مانند كلام رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» - به طورى كه روايت شده - درباره شخصى كه در نمازش با ريش خود بازى مى كرد، فرمود: «اگر دلش داراى خشوع مى بود، جوارحش نيز خاشع مى شد». و نيز مانند كلام خداى تعالى كه مى فرمايد: «وَ خَشَعَتِ الأصوَاتُ لِلرَّحمَان» که خشوع را به صوت نسبت داده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶ </center>


و خشوع به اين معنا جامع همه آن معانيى است كه در تفسير اين كلمه و اين آيه گفته شده، چون در معناى آن گفته اند: خشوع به معناى ترس، و بى حركت شدن اعضا از ترس است و يا گفته اند چشم فرو بستن و خفض جناح و تواضع است. و يا گفته اند سر به زير انداختن است ، يا گفته اند خشوع آن است كه به اين سو و آن سو ننگرى، و يا آن است كه مقام طرف را بزرگ بدارى و همه اهتمام خود را در بزرگداشت او جمع و جور كنى. يا گفته اند: خشوع عبارت از تذلل است. و يا معانى ديگر كه همه اين ها در آن معنايى كه ما براى اين كلمه كرديم جمع است.
و «خشوع» به اين معنا، جامع همه آن معانيى است كه در تفسير اين كلمه و اين آيه گفته شده. چون در معناى آن گفته اند: خشوع به معناى ترس، و بى حركت شدن اعضا از ترس است. و يا گفته اند: چشم فروبستن و خفض جناح و تواضع است. و يا گفته اند: سر به زير انداختن است. يا گفته اند: خشوع آن است كه به اين سو و آن سو ننگرى، و يا آن است كه مقام طرف را بزرگ بدارى و همه اهتمام خود را در بزرگداشت او جمع و جور كنى. يا گفته اند: خشوع عبارت از تذلل است. و يا معانى ديگر، كه همه اين ها در آن معنايى كه ما براى اين كلمه كرديم، جمع است.


بيانى درباره اين وصف مؤمنين كه فرمود: «'''الذين هم فى صلاتهم خاشعون '''»
اين آيه تا آخر آيه نهم، اوصاف مؤمنان را مى شمارد. اوصاف ايمانى كه زنده و فعال باشد، و آثار خود را داشته باشد، تا غرض مطلوب از آن حاصل شود. و آن اثر، فلاح و رستگارى است كه دارندۀ چنين ايمانى نماز را به پا مى دارد. چون نماز عبارت است از توجه كسى كه جز فقر و ذلت ندارد، به درگاه عظمت و كبريايى و منبع عزت و بهاى الهى.


اين آيه تا آخر آيه نهم اوصاف مؤمنين را مى شمارد، اوصاف ايمانى كه زنده و فعال باشد، و آثار خود را داشته باشد، تا غرض مطلوب از آن حاصل شود. و آن اثر، فلاح و رستگارى است كه دارنده چنين ايمانى نماز را بپا مى دارد، چون نماز عبارت است از توجه كسى كه جز فقر و ذلت ندارد به درگاه عظمت و كبريايى و منبع عزت و بهاى الهى. و لازمه چنين توجهى اين است كه: نمازگزار متوجه به چنين مقامى، مستغرق در ذلت و خوارى گشته و دلش را از هر چيزى كه او را از قصد و هدفش باز مى دارد، بر كند. پس اگر ايمان نمازگزار ايمانى صادق باشد در هنگام توجه به ربش هم او را يكى مى كند، آن هم معبود اوست و اشتغالش به عبادت، او را از هر كار ديگرى باز مى دارد.
و لازمۀ چنين توجهى اين است كه: نمازگزار متوجه به چنين مقامى، مستغرق در ذلت و خوارى گشته و دلش را از هر چيزى كه او را از قصد و هدفش باز مى دارد، بر كند. پس اگر ايمان نمازگزار، ايمانى صادق باشد، در هنگام توجه به ربش هم او را يكى مى كند. آن هم معبود اوست و اشتغالش به عبادت، او را از هر كار ديگرى باز مى دارد.


آرى، شخص فقيرى كه فقيرش نه تنها از جهت درهم و دينار است، بلكه سراپاى ذاتش را گرفته وقتى در برابر قرار مى گيرد كه غنايش را به هيچ مقياس نمى توان اندازه گرفت، چه مى كند؟ و ذليل وقتى متوجه عزت مطلقه مى گردد، عزتى كه آميخته با ذلت و خوارى نيست، چه حالتى از خود نشان مى دهد؟
آرى، شخص فقيرى كه فقيرش نه تنها از جهت درهم و دينار است، بلكه سراپاى ذاتش را گرفته، وقتى در برابر قرار مى گيرد كه غنايش را به هيچ مقياس نمى توان اندازه گرفت، چه مى كند؟ و ذليل وقتى متوجه عزت مطلقه مى گردد، عزتى كه آميخته با ذلت و خوارى نيست، چه حالتى از خود نشان مى دهد؟


و اين همان معنايى است كه كتاب كافى و ديگران آورده اند كه رسول خدا در (صلى اللّه عليه و آله) گفتگويش با حارثه بن نعمان فرمود: براى هر حقى حقيقتى، و براى هر صواب نورى است ....
و اين، همان معنايى است كه كتاب كافى و ديگران آورده اند كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» در گفتگويش با حارثة بن نعمان فرمود: براى هر حقى حقيقتى، و براى هر صواب، نورى است...
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷ </center>