تفسیر:المیزان جلد۷ بخش۱۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵: خط ۵:


<span id='link96'><span>
<span id='link96'><span>
==آنچه بر سر امت اسلام پديد آمده همه زاييده اختلافات و مشاجرات بعد از رحلت پيامبراست . ==
==آنچه بر سر امت اسلام پديد آمده همه زاييده اختلافات و مشاجرات بعد از رحلت پيامبر است ==
علاوه بر قرينه مقاميه اى كه گفته شد، دقت و بحث درباره اوضاع جامعه اسلامى نيز اين معنا را تاءييد مى كند، و انسان به اين حقيقت پى مى برد كه آنچه بر سر امت اسلام آمد و آن انحطاطى كه در حيثيت و ضعفى كه در قوا و پراكندگى كه در آراء و عقايد اين امت پديد آمد، تنها و تنها بخاطر مشاجرات و كشمكشهائى بود كه در همان صدر اول و بعد از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در گرفت ، و اگر ريشه آن مشاجرات را هم سراغ بگيريم خواهيم ديد كه زائيده حوادث اول هجرت و حوادث اول هجرت هم زائيده حوادث قبل از هجرت بود. و خلاصه ريشه همه اين بدبختيها كه بر سر امت اسلام آمد، همان سرپيچيهائى است كه رسول خدا از قوم خود ديد.
علاوه بر قرينه مقاميه اى كه گفته شد، دقت و بحث درباره اوضاع جامعه اسلامى نيز اين معنا را تاءييد مى كند، و انسان به اين حقيقت پى مى برد كه آنچه بر سر امت اسلام آمد و آن انحطاطى كه در حيثيت و ضعفى كه در قوا و پراكندگى كه در آراء و عقايد اين امت پديد آمد، تنها و تنها بخاطر مشاجرات و كشمكش هائى بود كه در همان صدر اول و بعد از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در گرفت ، و اگر ريشه آن مشاجرات را هم سراغ بگيريم خواهيم ديد كه زائيده حوادث اول هجرت و حوادث اول هجرت هم زائيده حوادث قبل از هجرت بود. و خلاصه ريشه همه اين بدبختيها كه بر سر امت اسلام آمد، همان سرپيچيهائى است كه رسول خدا از قوم خود ديد.
 
و اين نافرمانان هر چند پيرامون لواى دعوت اسلامى انجمن شده و پس ‍ از ظهور و غلبه كلمه حق در سايه آن آرميدند ولى افسوس كه به شهادت بيشتر آيات قرآن ، جامعه پاك دينى حتى يك روز هم خود را از لوث منافقين پاك و مبرا نديد.
و اين نافرمانان هر چند پيرامون لواى دعوت اسلامى انجمن شده و پس ‍ از ظهور و غلبه كلمه حق در سايه آن آرميدند ولى افسوس كه به شهادت بيشتر آيات قرآن ، جامعه پاك دينى حتى يك روز هم خود را از لوث منافقين پاك و مبرا نديد.
مگر مى توان اين مطلب را ناديده گرفت ، و وجود منافقينى را كه عدهشان هم نسبت به جامعه آنروز عده قابل ملاحظهاى بوده است ، بى اثر دانست ؟ و مگر ممكن است بنيه چنين جامعهاى از آثار شوم چنين منافقينى سالم مانده و از شر آن جان به سلامت ببرد؟ هرگز! رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با آن عظمتى كه داشت نتوانست آنان را اصلاح كند و جامعه آنروز هم نتوانست آن عده را در خود هضم نموده به اجزاى صالحى تبديلشان نمايد تا چه رسد به جامعه بعد از رحلت آنجناب ، و معلوم است كه با رحلت آنجناب اين آتش كه تا آنروز زير خاكستر نهفته بود بدون اينكه ديگر كسى از اشتعالش جلوگير باشد هر دم گسترش شعله و زبانهاش بيشتر مى شود،
مگر مى توان اين مطلب را ناديده گرفت ، و وجود منافقينى را كه عدهشان هم نسبت به جامعه آنروز عده قابل ملاحظهاى بوده است ، بى اثر دانست ؟ و مگر ممكن است بنيه چنين جامعهاى از آثار شوم چنين منافقينى سالم مانده و از شر آن جان به سلامت ببرد؟ هرگز! رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با آن عظمتى كه داشت نتوانست آنان را اصلاح كند و جامعه آنروز هم نتوانست آن عده را در خود هضم نموده به اجزاى صالحى تبديلشان نمايد تا چه رسد به جامعه بعد از رحلت آنجناب ، و معلوم است كه با رحلت آنجناب اين آتش كه تا آنروز زير خاكستر نهفته بود بدون اينكه ديگر كسى از اشتعالش جلوگير باشد هر دم گسترش شعله و زبانهاش بيشتر مى شود،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۱۹۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۱۹۸ </center>
همانطورى كه شد، آرى : «''' كل الصيد فى جوف الفرا '''» .
همانطورى كه شد، آرى : «كل الصيد فى جوف الفرا».
سوم اينكه : سياق جمله «''' قل لست عليكم بوكيل '''» سياق كنايه است ، و مى خواهد بفرمايد: از چنين قومى اعراض كن و بگو اختيار شما به من واگذار نشده تا بتوانم از در خيرخواهى ، شما را از تكذيبتان منع كنم ، تنها چيزى كه از من ساخته است و مقام من اقتضاى آنرا دارد اين است كه از عذاب شديدى كه در كمين شما است هشدارتان دهم . از اينجا معلوم مى شود كه جمله «''' لكل نبا مستقر و سوف تعلمون '''» حكايت قول رسول خدا و تتمه كلام آنجناب است ، خطابى هم كه در جمله «''' سوف تعلمون '''» هست شاهد ديگرى است بر اين مطلب و قرينه است بر اينكه آيه شريفه گويا قوم رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مخاطب آن جناب قرار داده و گفتار آن حضرت را حكايت مى كند، و اين كلام ، كلام او است نه كلام خداى تعالى .
 
و اينكه فرمود: «''' لكل نبا مستقر و سوف تعلمون '''» تهديد صريحى است از وقوع عذابى حتمى . و اما اينكه چطور در تهديد مسلمين و خبر دادن از وقوع عذاب و تفرقه كلمه آنان خطاب را متوجه مشركين كرده ؟ وجهش را قبلا ذكر كرده و گفتيم : باعث همه بدبختيهاى مسلمين همين مشركين بودند، آرى در اينگونه آثار مردم امت واحده و عينا مانند يك تن واحدى هستند كه انحراف يك عضو آن ، ساير اعضا را هم مبتلا مى سازد، در خود قرآن كريم آيات بسيارى اين معنا را تاييد مى نمايد. از آن جمله آيه «''' بل هم فى شك يلعبون فارتقب يوم تاتى السماء بدخان مبين يغشى الناس هذا عذاب اليم ربنا اكشف عنا العذاب انا مومنون انى لهم الذكرى و قد جاءهم رسول مبين ثم تولوا عنه و قالوا معلم مجنون انا كاشفوا العذاب قليلا انكم عائدون '''» و آيه «''' ۴۷ ۵۶ سوره يونس '''» و آيه «''' ۹۲ ۹۷ سوره انبياء '''» و آيه ۳۰ ۴۵ سوره روم و آيات بسيار ديگرى است كه همه از وقوع عذابهايى خبر مى دهند
سوم اين كه: سياق جمله «قل لست عليكم بوكيل» سياق كنايه است ، و مى خواهد بفرمايد: از چنين قومى اعراض كن و بگو اختيار شما به من واگذار نشده تا بتوانم از در خيرخواهى ، شما را از تكذيبتان منع كنم ، تنها چيزى كه از من ساخته است و مقام من اقتضاى آنرا دارد اين است كه از عذاب شديدى كه در كمين شما است هشدارتان دهم.  
 
از اينجا معلوم مى شود كه جمله «لكل نبا مستقر و سوف تعلمون» حكايت قول رسول خدا و تتمه كلام آنجناب است ، خطابى هم كه در جمله «سوف تعلمون» هست شاهد ديگرى است بر اين مطلب و قرينه است بر اينكه آيه شريفه گويا قوم رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مخاطب آن جناب قرار داده و گفتار آن حضرت را حكايت مى كند، و اين كلام ، كلام او است نه كلام خداى تعالى.
 
و اينكه فرمود: «''' لكل نبا مستقر و سوف تعلمون '''» تهديد صريحى است از وقوع عذابى حتمى. و اما اينكه چطور در تهديد مسلمين و خبر دادن از وقوع عذاب و تفرقه كلمه آنان خطاب را متوجه مشركين كرده ؟ وجهش را قبلا ذكر كرده و گفتيم : باعث همه بدبختيهاى مسلمين همين مشركين بودند.
 
آرى در اينگونه آثار مردم امت واحده و عينا مانند يك تن واحدى هستند كه انحراف يك عضو آن ، ساير اعضا را هم مبتلا مى سازد، در خود قرآن كريم آيات بسيارى اين معنا را تاييد مى نمايد.  
 
از آن جمله آيه «بل هم فى شك يلعبون فارتقب يوم تاتى السماء بدخان مبين يغشى الناس هذا عذاب اليم ربنا اكشف عنا العذاب انا مومنون انى لهم الذكرى و قد جاءهم رسول مبين ثم تولوا عنه و قالوا معلم مجنون انا كاشفوا العذاب قليلا انكم عائدون»، و آيه «۴۷ - ۵۶ سوره يونس» و آيه «۹۲ - ۹۷ سوره انبياء» و آيه «۳۰ - ۴۵» سوره روم و آيات بسيار ديگرى است كه همه از وقوع عذابهايى خبر مى دهند
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۱۹۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۱۹۹ </center>
كه امت به جرم انجام گناهانش دچار آن شده و سپس عنايت الهى شامل حالش مى گردد. و معلوم است كه گناهان گذشتگان اين سوء عاقبت را براى امت به بار آورده و آيندگان را گرفتار مى سازد.
كه امت به جرم انجام گناهانش دچار آن شده و سپس عنايت الهى شامل حالش مى گردد. و معلوم است كه گناهان گذشتگان اين سوء عاقبت را براى امت به بار آورده و آيندگان را گرفتار مى سازد.
البته بايد دانست كه اين بحث شايسته دقت و تدبر بيشترى است ، ليكن با كمال تاءسف مفسرين و اهل بحث وقتى به اينگونه آيات مى رسند با اينكه عده آنها در قرآن بسيار و از نظر ارتباطى كه با سعادت دنيا و آخرت امت دارد، داراى اهميتى فراوان است با اين حال در اطراف آن بحث ننموده و سرسرى ميگذرند. «''' و اذا رايت الذين يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره '''»  
 
راغب در مفردات خود مى گويد: خوض در لغت به معناى در آب داخل شدن و از آن عبور كردن است ، و به طور استعاره در ساير امور هم استعمال مى شود، و در قرآن بيشتر در امورى استعمال شده كه دخول در آن زشت و مذموم است از قبيل غور در باطل و ذكر آيات حق پروردگار و استهزاء نسبت به آن .
البته بايد دانست كه اين بحث شايسته دقت و تدبر بيشترى است ، ليكن با كمال تاءسف مفسرين و اهل بحث وقتى به اينگونه آيات مى رسند با اينكه عده آنها در قرآن بسيار و از نظر ارتباطى كه با سعادت دنيا و آخرت امت دارد، داراى اهميتى فراوان است با اين حال در اطراف آن بحث ننموده و سرسرى ميگذرند.  
و مراد از اينكه فرمود: از آنان اعراض كن ، اين است كه با آنان در عملشان شركت نكرده و اگر در ميان آنان است ، از ايشان جدا شود يا به نحو ديگرى اعراض نمايد. و اينكه نهى از شركت را مقيد به : «''' حتى يخوضوا فى حديث غيره '''» نمود براى اين بود كه دلالت كند بر اينكه مطلق مشاركت و همنشينى با آنان مورد نهى نيست ، و مجالستى كه غرض از آن پيروى و يا اقامه حق و يا دعوت به آن بوده باشد جايز است ، تنها مجالستى مورد نهى است كه در آن مجالست خوض در آيات خداوند بشود.
 
از اينجا به خوبى معلوم مى شود كه در اين كلام نوعى ايجاز حذف به كار رفته و تقدير آن چنين است : «''' و اذا رايت الذين يخوضون فى آياتنا يخوضون فيها فاعرض عنهم وقتى كسانى را كه در آيات ما خوض و استهزاء مى كنند، ميبينى كه مشغول خوض كردن هستند، از آنان اعراض كن '''» و جمله اى كه شبيه جمله صله (يخوضون ) است از جهت اينكه حاجتى به ذكر آن نبوده ، حذف شده است .
«''' و اذا رايت الذين يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره '''»  
 
راغب در مفردات خود مى گويد: خوض در لغت به معناى در آب داخل شدن و از آن عبور كردن است ، و به طور استعاره در ساير امور هم استعمال مى شود، و در قرآن بيشتر در امورى استعمال شده كه دخول در آن زشت و مذموم است از قبيل غور در باطل و ذكر آيات حق پروردگار و استهزاء نسبت به آن.
 
و مراد از اينكه فرمود: از آنان اعراض كن ، اين است كه با آنان در عملشان شركت نكرده و اگر در ميان آنان است ، از ايشان جدا شود يا به نحو ديگرى اعراض نمايد. و اينكه نهى از شركت را مقيد به : «حتى يخوضوا فى حديث غيره» نمود براى اين بود كه دلالت كند بر اينكه مطلق مشاركت و همنشينى با آنان مورد نهى نيست ، و مجالستى كه غرض از آن پيروى و يا اقامه حق و يا دعوت به آن بوده باشد جايز است ، تنها مجالستى مورد نهى است كه در آن مجالست خوض در آيات خداوند بشود.
 
از اينجا به خوبى معلوم مى شود كه در اين كلام نوعى ايجاز حذف به كار رفته و تقدير آن چنين است : «و اذا رايت الذين يخوضون فى آياتنا يخوضون فيها فاعرض عنهم وقتى كسانى را كه در آيات ما خوض و استهزاء مى كنند، ميبينى كه مشغول خوض كردن هستند، از آنان اعراض كن» و جمله اى كه شبيه جمله صله (يخوضون ) است از جهت اينكه حاجتى به ذكر آن نبوده ، حذف شده است.
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۲۰۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۲۰۰ </center>
و اما معناى آيه اين است كه : وقتى ميبينى اهل خوض و استهزاء كنندگان به آيات خدا را كه سرگرم كار ناستوده خود هستند از آنان روى بگردان و در حلقه و مجلس آنان وارد مشو، تا به سخنان ديگرى بپردازند و در مطالب ديگرى بحث و كنجكاوى كنند. البته اگر ديدى كه به بحث ديگرى پرداختند مى توانى به حلقهشان در آئى . اين بود معناى آيه و خدا داناتر است .
و اما معناى آيه اين است كه : وقتى ميبينى اهل خوض و استهزاء كنندگان به آيات خدا را كه سرگرم كار ناستوده خود هستند از آنان روى بگردان و در حلقه و مجلس آنان وارد مشو، تا به سخنان ديگرى بپردازند و در مطالب ديگرى بحث و كنجكاوى كنند. البته اگر ديدى كه به بحث ديگرى پرداختند مى توانى به حلقهشان در آئى . اين بود معناى آيه و خدا داناتر است.
و گو اينكه سياق كلام سياق احتجاج عليه مشركين است ، و ليكن ملاكى كه در آن ذكر شده خصوصيت مشركين را ملغى و مطلب را عمومى كرده ، و ديگران را هم شامل شده است . علاوه ، در آخر آن مى فرمايد: «''' فلا تقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين '''» پس معلوم مى شود خوض در آيات خدا ظلم است ، و در حقيقت نهى در آيه ، نهى از شركت با ستمكاران در ستم ايشان است ، چه اين ظلم را مشركين مرتكب شوند و چه غير آنان ، به شهادت اينكه در جاى ديگر مى فرمايد: «''' انكم اذا مثلهم '''» و معلوم است كه مراد از اين جمله اين نيست كه شما هم مثل آنان مشرك و كافر مى شويد، بلكه مراد اين است كه شما هم مانند آنان نافرمان و ظالم خواهيد بود. و ضميرى كه در «''' غيره '''» است به حديثى برمى گردد كه در آن خوض و استهزاء به آيات خدا مى شود.
 
وَ إِمَّا يُنسِيَنَّك الشيْطنُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكرَى مَعَ الْقَوْمِ الظلِمِينَ
و گو اينكه سياق كلام سياق احتجاج عليه مشركين است ، و ليكن ملاكى كه در آن ذكر شده خصوصيت مشركين را ملغى و مطلب را عمومى كرده ، و ديگران را هم شامل شده است . علاوه ، در آخر آن مى فرمايد: «فلا تقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين».
لفظ «''' ما '''» در كلمه : «''' اما '''» زائده است كه نوعى تاكيد و در بعضى از موارد تقليل را مى رساند، و همچنين نونى كه قبل از كاف قرار دارد نون تاكيد است . بنابراين اصل اين كلمه «''' ان ينسك '''» بوده و چون كلام در مقام تاكيد بوده و لازم بوده كه نهى ، تشديد و تاكيد شود از اين رو لفظ ما زائده را بر سر «''' ان '''» درآورده و نون تاكيد را هم قبل از كاف قرار داد، و در نتيجه معناى كلام اين شد كه : حتى اگر نهى ما را فراموش ‍ كردى و شيطان آنرا از يادت برد و بعدا به يادت آمد، باز هم نمى توانى در امتثال نهى ، سهلانگارى نموده ، همچنان در مجلس آنان بنشينى ، بلكه همينكه يادت آمد بايستى برخيزى ، چون سزاوار مردان با تقوى نيست كه با مسخره كنندگان به آيات خدا همنشين شوند.
 
پيغمبر (ص ) معصوم از فراموشى است و خطاب «''' ينسينك '''» در حقيقت خطاب به امت است .
پس معلوم مى شود خوض در آيات خدا ظلم است ، و در حقيقت نهى در آيه ، نهى از شركت با ستمكاران در ستم ايشان است ، چه اين ظلم را مشركين مرتكب شوند و چه غير آنان ، به شهادت اينكه در جاى ديگر مى فرمايد: «انكم اذا مثلهم» و معلوم است كه مراد از اين جمله اين نيست كه شما هم مثل آنان مشرك و كافر مى شويد، بلكه مراد اين است كه شما هم مانند آنان نافرمان و ظالم خواهيد بود. و ضميرى كه در «غيره» است به حديثى برمى گردد كه در آن خوض و استهزاء به آيات خدا مى شود.
 
«'''وَ إِمَّا يُنسِيَنَّك الشيْطنُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكرَى مَعَ الْقَوْمِ الظلِمِينَ'''»:
 
لفظ «''' ما '''» در كلمه : «''' اما '''» زائده است كه نوعى تاكيد و در بعضى از موارد تقليل را مى رساند، و همچنين نونى كه قبل از كاف قرار دارد نون تاكيد است.  
 
بنابراين اصل اين كلمه «ان ينسك» بوده و چون كلام در مقام تاكيد بوده و لازم بوده كه نهى ، تشديد و تاكيد شود از اين رو لفظ ما زائده را بر سر «ان» درآورده و نون تاكيد را هم قبل از كاف قرار داد، و در نتيجه معناى كلام اين شد كه: حتى اگر نهى ما را فراموش ‍ كردى و شيطان آنرا از يادت برد و بعدا به يادت آمد، باز هم نمى توانى در امتثال نهى ، سهلانگارى نموده ، همچنان در مجلس آنان بنشينى ، بلكه همينكه يادت آمد بايستى برخيزى، چون سزاوار مردان با تقوى نيست كه با مسخره كنندگان به آيات خدا همنشين شوند.
 
پيغمبر (ص ) معصوم از فراموشى است و خطاب «ينسينك» در حقيقت خطاب به امت است.
اين خطابى كه در آيه شريفه است ، خطاب به نبى اكرم (صلى الله عليه وآله و سلم ) است ، و ليكن در حقيقت مقصود، ديگرانند، زيرا انبيا (عليهم السلام ) نه تنها از گناهان بلكه حتى از فراموشى احكام خداوندى هم مبرا هستند.
اين خطابى كه در آيه شريفه است ، خطاب به نبى اكرم (صلى الله عليه وآله و سلم ) است ، و ليكن در حقيقت مقصود، ديگرانند، زيرا انبيا (عليهم السلام ) نه تنها از گناهان بلكه حتى از فراموشى احكام خداوندى هم مبرا هستند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۲۰۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۲۰۱ </center>
و ما سابقا در بحثى كه راجع به عصمت انبيا (عليهم السلام ) كرديم ثابت نموديم كه فراموش كردن احكام الهى از آن حضرت عينا مانند مخالفت عملى باعث گمراهى سايرين مى شود و ديگران به عمل آنان احتجاج و از آن اتخاذ سند مى كنند، پس همانطورى كه گفتيم ، غرض اصلى از اين خطاب و مخاطبين واقعى آن امت اسلام است . سياق آيات مورد بحث هم اين معنا را تاييد مى كند، براى اينكه در آيه بعد روى سخن را به متقين از امت نموده مى فرمايد: «''' و ما على الذين يتقون من حسابهم من شى ء... '''» از اين هم روشنتر آيه «''' و قد نزل عليكم فى الكتاب ان اذا سمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزء بها فلا تقعدوا معهم حتى يخوضوا فى حديث غيره انكم اذا مثلهم ان الله جامع المنافقين و الكافرين فى جهنم جميعا '''» است ، زيرا اين آيه در مدينه نازل شده و نزول آيه مورد بحث در مكه اتفاق افتاده ، و معلوم است كه مراد از نزل عليكم همان حكمى است كه سابقا آيه مورد بحث آنرا در مكه گوشزد امت نموده ، زيرا غير آيه مورد بحث ، آيه ديگرى كه از همنشينى و شركت در مجالس آنان نهى كرده باشد، نازل نشده است . پس اين آيه رسول خدا را تذكر مى دهد به اينكه آن حكمى را كه ما سابقا (در آيه مورد بحث ) به تو نازل كرديم ، گوشزد مردم بكن تا در مجالس مسخره كنندگان شركت نكنند. بنابراين ، ادعاى ما كه گفتيم : گر چه در آيه مورد بحث ، روى سخن با رسول خدا است و ليكن در حقيقت مخاطب ، امت است روشن و مبرهن گرديد، و معلوم شد كه كلام مزبور از قبيل مثل معروف : به در مى گويم ديوار تو بشنو است .
و ما سابقا در بحثى كه راجع به عصمت انبيا (عليهم السلام ) كرديم ثابت نموديم كه فراموش كردن احكام الهى از آن حضرت عينا مانند مخالفت عملى باعث گمراهى سايرين مى شود و ديگران به عمل آنان احتجاج و از آن اتخاذ سند مى كنند.
 
پس همانطورى كه گفتيم ، غرض اصلى از اين خطاب و مخاطبين واقعى آن امت اسلام است. سياق آيات مورد بحث هم اين معنا را تاييد مى كند، براى اينكه در آيه بعد روى سخن را به متقين از امت نموده مى فرمايد: «و ما على الذين يتقون من حسابهم من شى ء» از اين هم روشن تر آيه «و قد نزل عليكم فى الكتاب ان اذا سمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزء بها فلا تقعدوا معهم حتى يخوضوا فى حديث غيره انكم اذا مثلهم ان الله جامع المنافقين و الكافرين فى جهنم جميعا» است. زيرا اين آيه در مدينه نازل شده و نزول آيه مورد بحث در مكه اتفاق افتاده ، و معلوم است كه مراد از نزل عليكم همان حكمى است كه سابقا آيه مورد بحث آنرا در مكه گوشزد امت نموده ، زيرا غير آيه مورد بحث ، آيه ديگرى كه از همنشينى و شركت در مجالس آنان نهى كرده باشد، نازل نشده است.  
 
پس اين آيه رسول خدا را تذكر مى دهد به اينكه آن حكمى را كه ما سابقا (در آيه مورد بحث ) به تو نازل كرديم ، گوشزد مردم بكن تا در مجالس مسخره كنندگان شركت نكنند. بنابراين ، ادعاى ما كه گفتيم: گرچه در آيه مورد بحث ، روى سخن با رسول خدا است و ليكن در حقيقت مخاطب ، امت است روشن و مبرهن گرديد، و معلوم شد كه كلام مزبور از قبيل مثل معروف : به در مى گويم ديوار تو بشنو است.
<span id='link98'><span>
<span id='link98'><span>
==آميزش با گناهكاران و حضور در مجلس معصيت ، خطر وقوع در معصيت را براى انسان افزايش مى دهد. ==
==آميزش با گناهكاران و حضور در مجلس معصيت ، خطر وقوع در معصيت را براى انسان افزايش مى دهد. ==
«''' و ما على الذين يتقون من حسابهم من شى ء... '''» اين آيه شريفه مى خواهد بفرمايد كه وزر و وبالى كه مسخره كنندگان براى خود كسب مى كنند، تنها بر خود آنان است ، و كارى به ديگران ندارد، مگر اينكه ديگران هم در اين گناه مانند آنان باشند، و با آنان شركت نمايند يا راضى به كردارشان باشند. البته همه مى دانند كه در هيچ گناهى جز مرتكب و عاملش محاسبه نمى شود، ليكن ما خواستيم تذكر داده باشيم كه شايد مؤ ثر واقع شده و مردم از چنين گناهى بپرهيزند، چون گر چه ممكن است كسانى در مجالس آنان شركت جسته و در عين حال ايشان را بر ظلمشان معاونت ننموده ، حتى در قلب هم راضى به عملشان نباشند، و ليكن به طور كلى مشاهده گناه و حضور در مجلس معصيت در دل هر كسى اثر گذاشته و گناه را در نظرش سبك و بى اهميت مى سازد، و معلوم است كه وقتى گناه در نظر كسى مانوس شد،
«''' و ما على الذين يتقون من حسابهم من شى ء... '''» اين آيه شريفه مى خواهد بفرمايد كه وزر و وبالى كه مسخره كنندگان براى خود كسب مى كنند، تنها بر خود آنان است ، و كارى به ديگران ندارد، مگر اينكه ديگران هم در اين گناه مانند آنان باشند، و با آنان شركت نمايند يا راضى به كردارشان باشند.  
 
البته همه مى دانند كه در هيچ گناهى جز مرتكب و عاملش محاسبه نمى شود، ليكن ما خواستيم تذكر داده باشيم كه شايد مؤ ثر واقع شده و مردم از چنين گناهى بپرهيزند، چون گر چه ممكن است كسانى در مجالس آنان شركت جسته و در عين حال ايشان را بر ظلمشان معاونت ننموده ، حتى در قلب هم راضى به عملشان نباشند، وليكن به طور كلى مشاهده گناه و حضور در مجلس معصيت در دل هر كسى اثر گذاشته و گناه را در نظرش سبك و بى اهميت مى سازد، و معلوم است كه وقتى گناه در نظر كسى مانوس شد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۲۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۲۰۲ </center>
خطر ارتكاب و وقوع در آن بيشتر مى شود، چون نفس آدمى براى هر گناهى هوا و خواهشى دارد، لذا بر شخص پرهيزكار لازم است علاوه بر اينكه با نيروى تقوا نفس خود را از ارتكاب محارم خدا، جلوگيرى مى كند از مخالطه و آميزش با اهل معصيت و كسانى كه پرده حشمت خداى را دريده اند نيز دورى جويد. آرى كسى كه در اطراف قرقگاه ، آمد و شد مى كند، خطر قرق شكستنش بيشتر است . از اين بيان چند نكته روشن شد: اول اينكه : اگر در آيه شريفه شريك جرم بودن را تنها از پرهيزكاران نفى نمود و حال آنكه اين معنا اختصاص به پرهيزكاران نداشته و هيچ بيگناهى به جرم گنهكاران مؤ اخذه نمى شود براى اشاره به اين است كه كسانى كه از همنشينى با آنان ، پرهيز نمى كنند ايمن از اين نيستند كه سرانجام در سلك آنان در آمده و در نتيجه عذاب و مؤ اخذهاى كه آنان مى بينند اينان نيز ببينند. و خلاصه ، تقدير كلام چنين است : متقين مادامى كه از همنشينى با گنهكاران بپرهيزند عذاب آنان را نخواهند داشت ، و اگر آنان را نهى مى كنيم ، براى اين است كه در پرهيز خود، مستمر و پابرجا باشند، يا اگر از محارم خدا پرهيز ندارند، پرهيز كنند. دوم اينكه : مقصود از تقوا در جمله «''' و ما على الذين يتقون '''» تنها پرهيز از خصوص همنشينى با نامبردگان نيست ، بلكه مقصود پرهيز از همه گناهان است ، به خلاف تقوايى كه در جمله «''' لعلهم يتقون '''» است كه مقصود از آن پرهيز از خصوص گناه مزبور است ، ممكن هم هست مقصود از تقواى اولى ، اصل تقوا و مقصود از دومى كمال آن و يا مقصود از اولى اجمال و از دومى تفصيل آن باشد. و بنا بر احتمال اخير، ذكر خوض كنندگان به عنوان ذكر يكى از مواردى است كه فعلا منطبق با آن كلى و مجمل است . البته ممكن است براى آيه ، معناى ديگرى هم كرد، و آن اين است كه : مراد از تقواى اول ، تقواى مؤ منين و مراد از دومى تقواى خوض كنندگان باشد و تقدير كلام چنين باشد: و ليكن خوض ‍ كنندگان را تذكر دهيد، باشد كه از اين عمل ناپسند بپرهيزند. سوم اينكه : كلمه «''' ذكرى '''» مفعول مطلقى است براى فعل مقدر، و تقدير كلام : «''' و لكن نذكرهم ذكرى '''» و يا «''' ذكروهم ذكرى '''» است و نيز ممكن است كلمه مزبور را خبر از براى مبتداى محذوف و تقدير كلام را «''' و لكن هذا الامر ذكرى '''» يا مبتدا از براى خبر محذوف و تقدير را «''' و لكن عليك ذكريهم '''» دانست و اين بستگى دارد به اينكه ذهن خواننده كداميك از اين احتمالات را زودتر و بهتر بپذيرد.
خطر ارتكاب و وقوع در آن بيشتر مى شود، چون نفس آدمى براى هر گناهى هوا و خواهشى دارد، لذا بر شخص پرهيزكار لازم است علاوه بر اينكه با نيروى تقوا نفس خود را از ارتكاب محارم خدا، جلوگيرى مى كند از مخالطه و آميزش با اهل معصيت و كسانى كه پرده حشمت خداى را دريده اند نيز دورى جويد.  
وَ ذَرِ الَّذِينَ اتخَذُوا دِينهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً...
 
آرى كسى كه در اطراف قرقگاه ، آمد و شد مى كند، خطر قرق شكستنش بيشتر است . از اين بيان چند نكته روشن شد: اول اينكه : اگر در آيه شريفه شريك جرم بودن را تنها از پرهيزكاران نفى نمود و حال آنكه اين معنا اختصاص به پرهيزكاران نداشته و هيچ بيگناهى به جرم گنهكاران مؤ اخذه نمى شود براى اشاره به اين است كه كسانى كه از همنشينى با آنان ، پرهيز نمى كنند ايمن از اين نيستند كه سرانجام در سلك آنان در آمده و در نتيجه عذاب و مؤ اخذهاى كه آنان مى بينند اينان نيز ببينند.  
 
و خلاصه ، تقدير كلام چنين است : متقين مادامى كه از همنشينى با گنهكاران بپرهيزند عذاب آنان را نخواهند داشت ، و اگر آنان را نهى مى كنيم ، براى اين است كه در پرهيز خود، مستمر و پابرجا باشند، يا اگر از محارم خدا پرهيز ندارند، پرهيز كنند. دوم اينكه : مقصود از تقوا در جمله «''' و ما على الذين يتقون '''» تنها پرهيز از خصوص همنشينى با نامبردگان نيست ، بلكه مقصود پرهيز از همه گناهان است ، به خلاف تقوايى كه در جمله «''' لعلهم يتقون '''» است كه مقصود از آن پرهيز از خصوص گناه مزبور است ، ممكن هم هست مقصود از تقواى اولى ، اصل تقوا و مقصود از دومى كمال آن و يا مقصود از اولى اجمال و از دومى تفصيل آن باشد.  
 
و بنا بر احتمال اخير، ذكر خوض كنندگان به عنوان ذكر يكى از مواردى است كه فعلا منطبق با آن كلى و مجمل است.  
 
البته ممكن است براى آيه ، معناى ديگرى هم كرد، و آن اين است كه : مراد از تقواى اول، تقواى مؤمنين و مراد از دومى تقواى خوض كنندگان باشد و تقدير كلام چنين باشد: و ليكن خوض ‍ كنندگان را تذكر دهيد، باشد كه از اين عمل ناپسند بپرهيزند.  
 
سوم اينكه: كلمه «ذكرى» مفعول مطلقى است براى فعل مقدر، و تقدير كلام: «و لكن نذكرهم ذكرى» و يا «ذكروهم ذكرى» است و نيز ممكن است كلمه مزبور را خبر از براى مبتداى محذوف و تقدير كلام را «ولكن هذا الامر ذكرى» يا مبتدا از براى خبر محذوف و تقدير را «و لكن عليك ذكريهم» دانست و اين بستگى دارد به اينكه ذهن خواننده كداميك از اين احتمالات را زودتر و بهتر بپذيرد.
<span id='link99'><span>
<span id='link99'><span>
==معناى (بسل ) و مراد از ذكر به اءن تبسل نفس ). ==
==معناى «بسل» و مراد از «و ذكر به أن تبسل نفس» ==
راغب گفته است كلمه «''' بسل '''» هم به معناى ضميمه كردن چيزى است به چيز ديگر، و هم به معناى منع است ،
«'''وَ ذَرِ الَّذِينَ اتخَذُوا دِينهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً...'''»:
 
راغب گفته است كلمه «بسل» هم به معناى ضميمه كردن چيزى است به چيز ديگر، و هم به معناى منع است ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۲۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۲۰۳ </center>
و از همين جهت كه متضمن معناى ضميمه كردن است به طور استعاره در ترش كردن و درهم كشيدن صورت و وجه استعمال شده و گفته مى شود: «''' هو باسل و متبسل الوجه او كج خلق و ترش رو است '''» ، از جهت اينكه متضمن معناى منع است ، هر مال حرام و مرتهن را بسل مى گويند، در قرآن هم كه فرمود: «''' و ذكر به ان تبسل نفس بما كسبت '''» به همين معنا است و مقصود محروم بودن از ثواب است . فرقى كه بين كلمه حرام و بسل وجود دارد اين است كه حرام هم ممنوع به حكم را شامل مى شود و هم ممنوع قهرى را، و اما بسل تنها به معناى ممنوع قهرى است ، و از همين جهت خداى تعالى مى فرمايد: «''' اولئك الذين ابسلوا بما كسبوا '''» يعنى آنان كسانى هستند كه به جرم گناهانشان ، از ثواب عمل نيكشان هم محروم شده اند. در مجمع البيان مى گويد: «''' ابسلته بجريرته '''» معنايش اين است كه من فلانى را به گناه خودش حواله دادم ، و كلمه «''' مستبسل '''» به معناى كسى است كه تن به قضا داده و از نظر اينكه مى داند راه خلاصى ندارد تسليم شده است . تا آنجا كه مى گويد اخفش گفته : كلمه تبسل در آيه شريفه به معناى مجازات است ، و بعضى گفته اند: به معناى گروگان بودن است ، و به هر تقدير معناى آيه روشن است ، چون معانيى كه براى اين كلمه كرده اند همه شبيه و نزديك به هم مى باشند. در اين آيه مى فرمايد: با كسانى كه دين خود را بازيچه گرفته اند، متاركه كن تدين و گرويدن به خواسته هاى نفسشان را لهو و لعب به دين شمرده ، و اين خود اشاره به اين است كه آنان دين حق و صحيحى دارند، و آن همان دينى است كه فطرتشان آنان را به آن دين دعوت مى كند، پس جا دارد كه همان نداى وجدان خود را لبيك گفته و آن را به طور جد پذيرفته و بدين وسيله دين خداى را از خلط و تحريف دور بدارند، و ليكن بدبختانه دين را بازيچه پنداشتند، و آن را مانند اسباببازى به هر طرف كه بخواهند، و به هر صورتى كه هواى نفسشان بگويد ميچرخانند. سپس عطف به اين معنا مى فرمايد: «''' و غرتهم الحيوة الدنيا '''» چون بين فريب خوردن از دنيا و بازيچه گرفتن دين خدا، ملازمه است ، وقتى انسان نسبت به كام گرفتن از لذتهاى مادى ، افسار گسيخته شد و همه كوشش خود را، صرف آن نمود،
و از همين جهت كه متضمن معناى ضميمه كردن است به طور استعاره در ترش كردن و درهم كشيدن صورت و وجه استعمال شده و گفته مى شود: «''' هو باسل و متبسل الوجه او كج خلق و ترش رو است '''» ، از جهت اينكه متضمن معناى منع است ، هر مال حرام و مرتهن را بسل مى گويند، در قرآن هم كه فرمود: «''' و ذكر به ان تبسل نفس بما كسبت '''» به همين معنا است و مقصود محروم بودن از ثواب است . فرقى كه بين كلمه حرام و بسل وجود دارد اين است كه حرام هم ممنوع به حكم را شامل مى شود و هم ممنوع قهرى را، و اما بسل تنها به معناى ممنوع قهرى است ، و از همين جهت خداى تعالى مى فرمايد: «''' اولئك الذين ابسلوا بما كسبوا '''» يعنى آنان كسانى هستند كه به جرم گناهانشان ، از ثواب عمل نيكشان هم محروم شده اند. در مجمع البيان مى گويد: «''' ابسلته بجريرته '''» معنايش اين است كه من فلانى را به گناه خودش حواله دادم ، و كلمه «''' مستبسل '''» به معناى كسى است كه تن به قضا داده و از نظر اينكه مى داند راه خلاصى ندارد تسليم شده است . تا آنجا كه مى گويد اخفش گفته : كلمه تبسل در آيه شريفه به معناى مجازات است ، و بعضى گفته اند: به معناى گروگان بودن است ، و به هر تقدير معناى آيه روشن است ، چون معانيى كه براى اين كلمه كرده اند همه شبيه و نزديك به هم مى باشند. در اين آيه مى فرمايد: با كسانى كه دين خود را بازيچه گرفته اند، متاركه كن تدين و گرويدن به خواسته هاى نفسشان را لهو و لعب به دين شمرده ، و اين خود اشاره به اين است كه آنان دين حق و صحيحى دارند، و آن همان دينى است كه فطرتشان آنان را به آن دين دعوت مى كند، پس جا دارد كه همان نداى وجدان خود را لبيك گفته و آن را به طور جد پذيرفته و بدين وسيله دين خداى را از خلط و تحريف دور بدارند، و ليكن بدبختانه دين را بازيچه پنداشتند، و آن را مانند اسباببازى به هر طرف كه بخواهند، و به هر صورتى كه هواى نفسشان بگويد ميچرخانند. سپس عطف به اين معنا مى فرمايد: «''' و غرتهم الحيوة الدنيا '''» چون بين فريب خوردن از دنيا و بازيچه گرفتن دين خدا، ملازمه است ، وقتى انسان نسبت به كام گرفتن از لذتهاى مادى ، افسار گسيخته شد و همه كوشش خود را، صرف آن نمود،