تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵: خط ۵:


<span id='link11'><span>
<span id='link11'><span>
==گفتار ديگر مفسرين در معناى آيه (لاتكلم نفس الا باذنه ) ==
بعضى ديگر از مفسرين در معناى جمله «لا تكلم نفس الا باذنه» گفته اند:
بعضى ديگر از مفسرين در معناى جمله
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۸ </center>
«'''لا تكلم نفس الا باذنه '''» گفته اند: «'''آن روز كسى سخنى نگويد مگر پسنديده و مشروع ، زيرا مردم در آن روز مجبورند حرفهاى زشت را ترك كنند، در آن روز، ديگر از كسى قبيحى سرنمى زند، ولى نسبت به غير قبيح و پسنديده اذن داده شده اند.'''»
«آن روز كسى سخنى نگويد مگر پسنديده و مشروع ، زيرا مردم در آن روز مجبورند حرفهاى زشت را ترك كنند، در آن روز، ديگر از كسى قبيحى سرنمى زند، ولى نسبت به غير قبيح و پسنديده اذن داده شده اند».
و ليكن اين حرف اشكال دارد، و آن اين است كه اگر در آن روز، عمل فرض داشته باشد، اختصاص دادن آن به ماذون و مشروع ، اختصاص ‍ دادن بدون دليل است . آرى ، آن روز اصلا روز عمل نيست تا به پاره اى اعمال اذن بدهند و به پاره اى ديگر ندهند و اجبارى كه گفته اند منشاء آن همين است كه ظرف قيامت ظرف جزاء است ، نه ظرف عمل . و وقتى ظرف ، ظرف عمل نباشد ظرف هيچ عمل اختيارى نيست نه نيك و نه بد، چون عمل وقتى نيك و بد مى شود كه اختيارى باشد.
 
علاوه بر اينكه خداى تعالى مى فرمايد: «'''هذا يوم لا ينطقون و لا يوذن لهم فيعتذرون'''» و معلوم است كه
وليكن اين حرف اشكال دارد، و آن اين است كه اگر در آن روز، عمل فرض داشته باشد، اختصاص دادن آن به ماذون و مشروع ، اختصاص ‍ دادن بدون دليل است.  
عذرخواهى ، عمل قبيحى نيست .
 
عدّه اى ديگر از مفسرّين گفته اند: «'''معناى آيه اين است كه در آخرت احدى به حرفى كه نافع باشد از قبيل شفاعت و ميانجى گرى تكلّم نمى كند مگر به اذن او.'''»
آرى ، آن روز اصلا روز عمل نيست تا به پاره اى اعمال اذن بدهند و به پاره اى ديگر ندهند و اجبارى كه گفته اند منشاء آن همين است كه ظرف قيامت ظرف جزاء است ، نه ظرف عمل . و وقتى ظرف ، ظرف عمل نباشد ظرف هيچ عمل اختيارى نيست نه نيك و نه بد، چون عمل وقتى نيك و بد مى شود كه اختيارى باشد.
و اين معنا برگشتش به اين است كه بگوئيم آيه مورد بحث معناى آيه «'''يومئذ لا تنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن '''» رامى دهد، و اين تقييدى است كه هيچ شاهدى بر آن نيست . و اگر منظور از آن اين معنا بود جا داشت بفرمايد: «'''لا تكلم نفس عن نفس - و يا - فى نفس الا باذنه -'''» هيچ كس از ناحيه و يا درباره شخص ديگرى سخن نگويد مگر به اذن او همچنانكه نظيرش آمده و فرموده : «'''لا يملك نفس لنفس ‍ شيئا.'''»
 
علاوه بر اينكه خداى تعالى مى فرمايد: «هذا يوم لا ينطقون و لا يوذن لهم فيعتذرون» و معلوم است كه عذرخواهى ، عمل قبيحى نيست.
 
عدّه اى ديگر از مفسرّين گفته اند: «معناى آيه اين است كه در آخرت احدى به حرفى كه نافع باشد از قبيل شفاعت و ميانجى گرى تكلّم نمى كند مگر به اذن او».
 
و اين معنا برگشتش به اين است كه بگوئيم آيه مورد بحث معناى آيه «يومئذ لا تنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن» رامى دهد، و اين تقييدى است كه هيچ شاهدى بر آن نيست. و اگر منظور از آن اين معنا بود جا داشت بفرمايد: «لا تكلم نفس عن نفس - و يا - فى نفس الا باذنه»، هيچ كس از ناحيه و يا درباره شخص ديگرى سخن نگويد مگر به اذن او همچنانكه نظيرش آمده و فرموده: «لا يملك نفس لنفس ‍شيئا».
 
از آنچه گذشت وجه جمع ميان آياتى كه تكلم را در روز قيامت اثبات مى كند و ميان آياتى كه آن را انكار و نفى مى كند معلوم گرديد.
از آنچه گذشت وجه جمع ميان آياتى كه تكلم را در روز قيامت اثبات مى كند و ميان آياتى كه آن را انكار و نفى مى كند معلوم گرديد.
توضيحش اينكه : آياتى كه متعرض مساءله تكلم در قيامت است ، دو دسته است ، يك دسته تكلم را بدون استثناء نفى و يا اثبات مى كند مانند: «'''لا يسئل عن ذنبه انس و لا جان '''» و نيز مانند: «'''يوم تاتى كل نفس تجادل عن نفسها.'''»
 
توضيحش اين كه: آياتى كه متعرض مساءله تكلم در قيامت است ، دو دسته است ، يك دسته تكلم را بدون استثناء نفى و يا اثبات مى كند مانند: «لا يسئل عن ذنبه انس و لا جان». و نيز مانند: «يوم تاتى كل نفس تجادل عن نفسها».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۹ </center>
دسته ديگر كلام را چه راست و چه دروغ نفى مى كند، مانند آيه «'''هذا يوم لا ينطقون '''» و آيه «'''فما لنا من شافعين و لا صديق حميم '''»
دسته ديگر كلام را چه راست و چه دروغ نفى مى كند، مانند آيه «هذا يوم لا ينطقون'» و آيه «فما لنا من شافعين و لا صديق حميم».
صنف اول كه گفتيم دو طرف دارد يكى نفى و يكى اثبات ، مى شود به امثال آيه «'''لا يتكلمون الا من اذن له الرحمن '''» ميان دو طرفش جمع نمود (يعنى معلوم مى شود نفى كلام درباره چه كسانى و اثبات آن در خصوص چه كسانى است ).
 
و صنف دوم كه كلام را بطور مطلق نفى مى كند هم دروغ آن را و هم راستش را، تنافى ميان دو طرفش به امثال آيه مورد بحث يعنى آيه «'''يوم ياءت لا تكلم نفس الا باذنه '''» برداشته مى شود. البته بنا بر آن معنايى كه ما براى اذن در تكلم كرديم و توضيحش گذشت ، كه بنا بر آن اين دسته از آيات و آيه مورد ب حث اين معنا را افاده مى كنند، كه هر كه در قيامت تكلم مى كند، در تكلم كردنش مضطر و بى اختيار است و به اذن خدا تكلم مى كند، نه به اختيار و اراده خود، آنط ور كه در دنيا بوده است ، در نتيجه مطلب از مختصات قيامت مى شود.
صنف اول كه گفتيم دو طرف دارد يكى نفى و يكى اثبات ، مى شود به امثال آيه «لا يتكلمون الا من اذن له الرحمن» ميان دو طرفش جمع نمود (يعنى معلوم مى شود نفى كلام درباره چه كسانى و اثبات آن در خصوص چه كسانى است).
 
و صنف دوم كه كلام را بطور مطلق نفى مى كند هم دروغ آن را و هم راستش را، تنافى ميان دو طرفش به امثال آيه مورد بحث يعنى آيه «'''يوم ياءت لا تكلم نفس الا باذنه '''» برداشته مى شود.  
 
البته بنا بر آن معنايى كه ما براى اذن در تكلم كرديم و توضيحش گذشت ، كه بنا بر آن اين دسته از آيات و آيه مورد بحث اين معنا را افاده مى كنند، كه هر كه در قيامت تكلم مى كند، در تكلم كردنش مضطر و بى اختيار است و به اذن خدا تكلم مى كند، نه به اختيار و اراده خود، آنط ور كه در دنيا بوده است ، در نتيجه مطلب از مختصات قيامت مى شود.
<span id='link13'><span>
<span id='link13'><span>
==وجهى كه ديگران درباره جمع بين اين دو دسته از آيات ==
==وجهى كه ديگران درباره جمع بين اين دو دسته از آيات گفته اند==
از همين جا وجه قصور در آنچه المنار آورده معلوم مى شود، چون وى در تفسير خود، در ذيل آيه مورد بحث گفته : «'''نفى كلام در روز قيامت و اثبات آن به اذن خدا كه در اين آيه آمده ، ميان دو دسته آيات قرآنى كه يكى بطور مطلق تكلم را در قيامت نفى ، و ديگرى بطور مطلق اثبات مى كند جمع مى نمايد'''» به اينكه كلام در آن نشاه نيز اختيارى است : آن كس كه تكلم مى كند به اذن خدا تكلم مى كند و آن كس كه قرآن فرموده تكلم نمى كند كسانى هستند كه خدا اذنشان نمى دهد) قبلا هم چند آيه از قبيل آيه ))هذا يوم لا ينطقون )) و آيه «'''اليوم نختم على افواههم '''» را آورده .
از همين جا وجه قصور در آنچه المنار آورده معلوم مى شود، چون وى در تفسير خود، در ذيل آيه مورد بحث گفته: «نفى كلام در روز قيامت و اثبات آن به اذن خدا كه در اين آيه آمده ، ميان دو دسته آيات قرآنى كه يكى بطور مطلق تكلم را در قيامت نفى ، و ديگرى بطور مطلق اثبات مى كند جمع مى نمايد»، به اينكه كلام در آن نشاه نيز اختيارى است: آن كس كه تكلم مى كند به اذن خدا تكلم مى كند و آن كس كه قرآن فرموده تكلم نمى كند كسانى هستند كه خدا اذنشان نمى دهد) قبلا هم چند آيه از قبيل آيه «هذا يوم لا ينطقون» و آيه «اليوم نختم على افواههم» را آورده.
زيرا: اولا او ميان دو دسته آيات فرق نگذاشته ، و از كلامش چنين توهم مى شود كه او آيه مورد بحث را در رفع تنافى ميان آيات مطلق كافى دانسته ، و حال آنكه كافى نيست .
و ثانيا معنا نكرده كه كلام به اذن خدا چه معنا دارد، و در نتيجه اين قصور اين اشكال به وى متوجه شده كه مگر تكلم در دنيا بدون اذن خداست كه در آخرت به اذن او باشد؟ و خلاصه مطلب مختص به روز قيامت نيست
زيرا: اولا او ميان دو دسته آيات فرق نگذاشته ، و از كلامش چنين توهم مى شود كه او آيه مورد بحث را در رفع تنافى ميان آيات مطلق كافى دانسته ، و حال آنكه كافى نيست.
 
و ثانيا معنا نكرده كه كلام به اذن خدا چه معنا دارد، و در نتيجه اين قصور اين اشكال به وى متوجه شده كه مگر تكلم در دنيا بدون اذن خداست كه در آخرت به اذن او باشد؟ و خلاصه مطلب مختص به روز قيامت نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۰ </center>
بعضى ديگر از مفسرين به وجهى ديگر رفع تنافى كرده اند، و آن اين است كه «'''روز قيامت مشتمل بر چند موقف است ، در بعضى از مواقفش اجازه تكلم داده مى شود، و در بعضى ديگر داده نمى شود، پاره اى از روايات هم همين معنا را مى رساند.'''»
بعضى ديگر از مفسرين به وجهى ديگر رفع تنافى كرده اند، و آن اين است كه «روز قيامت مشتمل بر چند موقف است، در بعضى از مواقفش اجازه تكلم داده مى شود، و در بعضى ديگر داده نمى شود، پاره اى از روايات هم همين معنا را مى رساند».
 
اين جواب هر چند كه به ظاهرش غير از جواب قبلى است ، الا اينكه بدون مساله اذن تمام نمى شود، و به ضميمه آن برگشتش به همان وجه خواهد بود.
اين جواب هر چند كه به ظاهرش غير از جواب قبلى است ، الا اينكه بدون مساله اذن تمام نمى شود، و به ضميمه آن برگشتش به همان وجه خواهد بود.
بعضى ديگر چنين جواب داده اند كه «'''منظور از تكلم نكردن اى ن است كه كسى در آن روز به حجت تكلم نمى كند، و اگر تكلم كنند به اقرار به گناه ان و سرزنش يكديگر لب مى گشايند، و گناهان را به گردن يكديگر مى اندازند.
 
نظير اينكه خود ما به كسى كه خيلى هم حرف زده ، و ليكن در سخنانش ‍ حجت و حرفى حسابى نياورده مى گوييم : حرف بزن ، اينها كه حرف نيست . و كسى را كه در سخنانش حجتى نياورده ، غير متكلم مى ناميم . پس نفى كلام ناظر به اين است كه ما ادعاء و مجازا كلام بى فايده را غير كلام مى ناميم .'''»
بعضى ديگر چنين جواب داده اند كه «منظور از تكلم نكردن این است كه كسى در آن روز به حجت تكلم نمى كند، و اگر تكلم كنند به اقرار به گناه ان و سرزنش يكديگر لب مى گشايند، و گناهان را به گردن يكديگر مى اندازند.
اين وجه نيز اشكال دارد، و آن اينست كه اگرچنين ادعايى صحيح باشد در امثال عبارت : «'''هذا يوم لا ينطقون '''» صحيح است ، نه در عبارت «''': يوم يات لا تكلم نفس الا باذنه '''» پس جواب مزبور معناى محصلى ندارد.
 
نظير اينكه خود ما به كسى كه خيلى هم حرف زده ، و ليكن در سخنانش ‍ حجت و حرفى حسابى نياورده مى گوييم : حرف بزن ، اينها كه حرف نيست . و كسى را كه در سخنانش حجتى نياورده ، غير متكلم مى ناميم. پس نفى كلام ناظر به اين است كه ما ادعاء و مجازا كلام بى فايده را غير كلام مى ناميم».
 
اين وجه نيز اشكال دارد، و آن اينست كه اگرچنين ادعايى صحيح باشد در امثال عبارت: «هذا يوم لا ينطقون» صحيح است ، نه در عبارت «: يوم يات لا تكلم نفس الا باذنه» پس جواب مزبور معناى محصلى ندارد.
 
آلوسى از كتاب (غرر و درر) سيد مرتضى نقل كرده كه در اين باره گفته است : روز قيامت روزى بس طولانى و ممتد است . و ممكن است اشخاص مورد نظر آيه در قسمتى از آن روزنطق نكنند و سخن نگويند، ولى در بعض قسمت هاى ديگر آن روز براى سخن گفتن به آنان اجازه داده شود.
آلوسى از كتاب (غرر و درر) سيد مرتضى نقل كرده كه در اين باره گفته است : روز قيامت روزى بس طولانى و ممتد است . و ممكن است اشخاص مورد نظر آيه در قسمتى از آن روزنطق نكنند و سخن نگويند، ولى در بعض قسمت هاى ديگر آن روز براى سخن گفتن به آنان اجازه داده شود.
اين نيز صحيح نيست ، زيرا اشاره «'''هذا'''» اشاره به سرتاسر روز قيامت است و بنا به وجه مزبور معناى اين روزى است كه سخن نگويند، اين روزى است كه در پاره اى از آن سخن نگويند خواهد بود، و اين معنا خلاف ظاهر است . به علاوه آن اشكالى كه به وجه دوم وارد مى شد بر اين وجه نيز وارد است ، چون مرجع و بازگشت آن وجه و اين وجه كه وجه چهارم است به يك معنا است ، و آن اين است كه مواقف مختلف است : در يك موقف سخن نمى گويند، و در موقفى ديگر سخن مى گويند؛ تنها فرقى كه ميان آن دو است اين است كه وجه دومى تنافى ميان دو آيه را به اختلاف موقف و مكانها برمى داشت ، و اين وجه تنافى را به اختلاف زمانها بر مى دارد، همچنانكه وجه سوم آن را با اختلاف سخن ها برطرف مى كرد.
 
اين نيز صحيح نيست ، زيرا اشاره «'''هذا'''» اشاره به سرتاسر روز قيامت است و بنا به وجه مزبور معناى اين روزى است كه سخن نگويند، اين روزى است كه در پاره اى از آن سخن نگويند خواهد بود، و اين معنا خلاف ظاهر است.  
 
به علاوه آن اشكالى كه به وجه دوم وارد مى شد بر اين وجه نيز وارد است، چون مرجع و بازگشت آن وجه و اين وجه كه وجه چهارم است به يك معنا است ، و آن اين است كه مواقف مختلف است:  
 
در يك موقف سخن نمى گويند، و در موقفى ديگر سخن مى گويند؛ تنها فرقى كه ميان آن دو است اين است كه وجه دومى تنافى ميان دو آيه را به اختلاف موقف و مكانها برمى داشت ، و اين وجه تنافى را به اختلاف زمانها بر مى دارد، همچنانكه وجه سوم آن را با اختلاف سخن ها برطرف مى كرد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۱ </center>
از كلمات بعضى از مفسرين جواب ديگرى استفاده مى شود و آن اين است كه :«'''استثناء در ((لا تكلم نفس الا باذنه '''» استثناء منقطع است ، نه متصل و معنايش اين است كه هيچ نفسى با قدرت خود سخن نگويد مگر به اذن خداى تعالى . و حاصلش اين است كه آن تكلمى كه در قيامت از آدميان نفى شده تكلمى است كه با قدرت خود آدميان انجام شود، و آن تكلمى كه جايز و ممكن است تكلم با اذن خداست .))
از كلمات بعضى از مفسرين جواب ديگرى استفاده مى شود و آن اين است كه: «استثناء در «لا تكلم نفس الا باذنه» استثناء منقطع است ، نه متصل و معنايش اين است كه هيچ نفسى با قدرت خود سخن نگويد مگر به اذن خداى تعالى.  
اشكال اين وجه هم اينست كه نداشتن قدرت بر تكلم بدون اذن خدا اختصاص به قيامت ندارد، بلكه هيچ فعلى از افعال اختيارى انسان در هيچ عالمى از عوالم مستند به قدرت انسان به تنهايى نيست ، بلكه مستند است به قدرتى كه از قدرت خدا و اذن او استمداد مى گيرد. پس هر تكلمى كه انسان بكند، و يا هر فعلى كه انجام دهد، به قدرتى از خودش ‍ انجام مى دهد كه مقارن با اذن خدا باشد، بنابراين ، استثناء در آيه استثناء منقطع نمى تواند باشد، چون معناى آن الغاء تمامى اسباب موثر در تكلم است مگر يك سبب كه عبارت است از اذن خدا و در نتيجه برگشت استثناى مذكور به همان وجهى است كه ما در سابق ذكر كرده و گفتيم : تكلم ممنوع ، آن تكلمى است كه مانند تكلم در دنيا اختيارى باشد، و تكلم جايز، آن تكلمى است كه تنها مستند به يك سببى الهى باشد، و آن اذن خدا و اراده اوست .
 
گو اينكه ظرف قيامت ظرف اضطرار و بيچارگى است ، ليكن مفسرين گمان كرده اند كه سبب اين اضطرار مشاهده مواقف هول انگيز قيامت است كه مردم با ديدن آن چاره اى جز اعتراف و اقرار ندارند، و جز از در صدق و پيروى حق سخن گفتن نتوانند. ولى ما در سابق گفتيم كه سبب اضطرار اين است كه ظرف قيامت ظرف جزاء است نه ظرف عمل ، و در چنين ظرفى بروز حقايق قهرى است .
و حاصلش اين است كه: آن تكلمى كه در قيامت از آدميان نفى شده تكلمى است كه با قدرت خود آدميان انجام شود، و آن تكلمى كه جايز و ممكن است تكلم با اذن خداست».
فَمِنْهُمْ شقِىُّ وَ سعِيدٌ
 
معناى جمله : «'''فمنهم شقىّ و سعيد'''» و اشاره به معناى تقسيم انسانها به سعادتمند وشقاوتمند
اشكال اين وجه هم اينست كه نداشتن قدرت بر تكلم بدون اذن خدا اختصاص به قيامت ندارد، بلكه هيچ فعلى از افعال اختيارى انسان در هيچ عالمى از عوالم مستند به قدرت انسان به تنهايى نيست ، بلكه مستند است به قدرتى كه از قدرت خدا و اذن او استمداد مى گيرد. پس هر تكلمى كه انسان بكند، و يا هر فعلى كه انجام دهد، به قدرتى از خودش ‍ انجام مى دهد كه مقارن با اذن خدا باشد، بنابراين ، استثناء در آيه استثناء منقطع نمى تواند باشد.
سعادت و شقاوت مقابل همند، چه ، سعادت هر چيزى عبارت است از رسيدنش به خير وجودش ، تا به وسيله آن ، كمال خود را دريافته ، و در نتيجه متلذذ شود، و سعادت در انسان كه موجودى است مركب از روح و بدن عبارت است از رسيدن به خيرات جسمانى و روحانى اش ، و متنعم شدن به آن . و شقاوتش عبارت است از نداشتن و محروميت از آن . پس ‍ سعادت و شقاوت به حسب اصطلاح علمى از قبيل عدم و ملكه است ، و فرق ميان سعادت و خير اين است كه سعادت مخصوص نوع و يا شخص است ، ولى خير عام است .
 
چون معناى آن الغاء تمامى اسباب موثر در تكلم است مگر يك سبب كه عبارت است از اذن خدا و در نتيجه برگشت استثناى مذكور به همان وجهى است كه ما در سابق ذكر كرده و گفتيم : تكلم ممنوع ، آن تكلمى است كه مانند تكلم در دنيا اختيارى باشد، و تكلم جايز، آن تكلمى است كه تنها مستند به يك سببى الهى باشد، و آن اذن خدا و اراده اوست.
 
گو اينكه ظرف قيامت ظرف اضطرار و بيچارگى است ، ليكن مفسرين گمان كرده اند كه سبب اين اضطرار مشاهده مواقف هول انگيز قيامت است كه مردم با ديدن آن چاره اى جز اعتراف و اقرار ندارند، و جز از در صدق و پيروى حق سخن گفتن نتوانند. ولى ما در سابق گفتيم كه سبب اضطرار اين است كه ظرف قيامت ظرف جزاء است نه ظرف عمل ، و در چنين ظرفى بروز حقايق قهرى است.
 
«'''فَمِنْهُمْ شقِىُّ وَ سعِيدٌ'''»:
 
==معناى تقسيم انسان ها، به سعادتمند و شقاوتمند==
«'''فَمِنْهُمْ شقِىُّ وَ سعِيدٌ'''»:
 
سعادت و شقاوت مقابل هم اند. چه ، سعادت هر چيزى عبارت است از رسيدنش به خير وجودش ، تا به وسيله آن، كمال خود را دريافته ، و در نتيجه متلذذ شود، و سعادت در انسان كه موجودى است مركب از روح و بدن عبارت است از رسيدن به خيرات جسمانى و روحانى اش ، و متنعم شدن به آن.  
 
و شقاوتش عبارت است از نداشتن و محروميت از آن . پس ‍ سعادت و شقاوت به حسب اصطلاح علمى از قبيل عدم و ملكه است، و فرق ميان سعادت و خير اين است كه سعادت مخصوص نوع و يا شخص است ، ولى خير عام است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۲ </center>
و ظاهر جمله مورد بحث اين است كه مردم در قيامت منحصر به اين دو طايفه نيستند چون فرموده : «'''بعضى از ايشان سعيدند، و بعضى شقى '''» و همين معنا با آيات ديگرى كه مردم را به مؤ من و كافر و مستضعف تقسيم مى كند مناسب است ، چيزى كه هست چون سياق كلام سياق بيان اصناف از نظر عمل و استحقاق نبوده لذا وضع مستضعفين يعنى اطفال و ديوانگان و كسانى را كه حجت بر آنان تمام نشده بيان نكرده است .
و ظاهر جمله مورد بحث اين است كه مردم در قيامت منحصر به اين دو طايفه نيستند چون فرموده : «بعضى از ايشان سعيدند، و بعضى شقى». و همين معنا با آيات ديگرى كه مردم را به مؤمن و كافر و مستضعف تقسيم مى كند مناسب است ، چيزى كه هست چون سياق كلام سياق بيان اصناف از نظر عمل و استحقاق نبوده لذا وضع مستضعفين يعنى اطفال و ديوانگان و كسانى را كه حجت بر آنان تمام نشده بيان نكرده است.
آرى ، سياق كلام سياق بيان اين جهت است كه روز قيامت روزى است كه مردم از اولين تا آخرين ، يك جا جمع مى شوند و همه مشهودند و احدى از آن تخلف نمى كند، و كار مردم در آن روز منتهى به يكى از دو چيز مى شود: يا بهشت و يا آتش .
 
و گو اينكه مستضعفين نسبت به كسانى كه به خاطر عملشان مستحق بهشت شده اند و كسانى كه به خاطر كردارشان مستحق آتش گشته اند صنف سومى هستند، و ليكن اين معنا مسلم و بديهى است كه ايشان هم سرانجامى دارند، و چنان نيست كه به وضعشان رسيدگى نشود و دائما به حالت بلا تكليفى و انتظار بمانند، بلكه بالاخرة به يكى از دو طايفه بهشتيان و دوزخيان ملحق مى شوند، همچنانكه فرموده : «'''و آخرون مرجون لامر اللاهّما يعذبهم و اما يتوب عليهم و اللّه عليم حكيم .'''»
آرى ، سياق كلام سياق بيان اين جهت است كه روز قيامت روزى است كه مردم از اولين تا آخرين ، يك جا جمع مى شوند و همه مشهودند و احدى از آن تخلف نمى كند، و كار مردم در آن روز منتهى به يكى از دو چيز مى شود: يا بهشت و يا آتش.
و لازمه اين سياق اين است كه اهل محشر را منحصر در دو فريق كند: سعداء و اشقياء، و بفرمايد: احدى از ايشان نيست مگر اينكه يا سعيد است و يا شقى .
 
پس آيه مورد بحث نظير آن آيه ديگرى است كه مى فرمايد: «'''و تنذر يوم الجمع لا ريب فى ه فريق فى الجنه و فريق فى السعير و لو شاء اللّه لجعلهم امه واحده و لكن يدخل من يشاء فى رحمته و الظالمون ما لهم من ولى و لا نصير'''» چه جمله «'''فريق فى الجنه و فريق ف ى السعير'''» نظيرمورد بحث هر چند به تنهايى دلالتى بر حصر ندارد، و ليكن با كمك سياق حصر را افاده مى كند.
و گو اينكه مستضعفين نسبت به كسانى كه به خاطر عملشان مستحق بهشت شده اند و كسانى كه به خاطر كردارشان مستحق آتش گشته اند صنف سومى هستند، و ليكن اين معنا مسلم و بديهى است كه ايشان هم سرانجامى دارند، و چنان نيست كه به وضعشان رسيدگى نشود و دائما به حالت بلا تكليفى و انتظار بمانند، بلكه بالاخرة به يكى از دو طايفه بهشتيان و دوزخيان ملحق مى شوند، همچنانكه فرموده: «و آخرون مرجون لامر اللاهّما يعذبهم و اما يتوب عليهم و اللّه عليم حكيم».
 
و لازمه اين سياق اين است كه اهل محشر را منحصر در دو فريق كند: سعداء و اشقياء، و بفرمايد: احدى از ايشان نيست مگر اينكه يا سعيد است و يا شقى.
 
پس آيه مورد بحث نظير آن آيه ديگرى است كه مى فرمايد: «و تنذر يوم الجمع لا ريب فیه فريق فى الجنه و فريق فى السعير و لو شاء اللّه لجعلهم امه واحده و لكن يدخل من يشاء فى رحمته و الظالمون ما لهم من ولى و لا نصير.» چه جمله «فريق فى الجنه و فريق فى السعير» نظيرمورد بحث هر چند به تنهايى دلالتى بر حصر ندارد، و ليكن با كمك سياق حصر را افاده مى كند.
 
حال بايد ديد آيه شريفه چه دلالتى دارد. آنچه از آيه استفاده مى شود تنها اين معنا است كه هر كه در عرصه قيامت باشد يا شقى است و متصف به شقاوت ، و يا سعيد است و داراى سعادت ، و اما اينكه اين دو صفت به چه چيز براى موضوع ثابت مى شود،
حال بايد ديد آيه شريفه چه دلالتى دارد. آنچه از آيه استفاده مى شود تنها اين معنا است كه هر كه در عرصه قيامت باشد يا شقى است و متصف به شقاوت ، و يا سعيد است و داراى سعادت ، و اما اينكه اين دو صفت به چه چيز براى موضوع ثابت مى شود،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۳ </center>
و آيا دو صفت ذاتى هستند براى موصوفشان و يا اينكه ثبوتشان به اراده ازليه است و به هيچ وجه قابل تخلف نيست ، و يا اينكه به اكتساب و عمل حاصل مى شود، آيه شريفه از آن ساكت است و بر هيچ يك از آنها دلالتى ندارد، چيزى كه هست قرار داشتن آن در سياق دعوت به ايمان و عمل صالح و تحريك به اينكه در ميان اطاعت و معصيت ، اطاعت را اختيار كنيد، دلالت مى كند بر اينكه ايمان و عمل صالح در حصول سعادت موثر است و راه رسيدن به آن آسان است همچنانكه در جاى ديگر فرموده : «'''ثم السبيل يسره .'''»
و آيا دو صفت ذاتى هستند براى موصوفشان و يا اينكه ثبوتشان به اراده ازليه است و به هيچ وجه قابل تخلف نيست ، و يا اينكه به اكتساب و عمل حاصل مى شود، آيه شريفه از آن ساكت است و بر هيچ يك از آنها دلالتى ندارد.
 
چيزى كه هست قرار داشتن آن در سياق دعوت به ايمان و عمل صالح و تحريك به اينكه در ميان اطاعت و معصيت ، اطاعت را اختيار كنيد، دلالت مى كند بر اينكه ايمان و عمل صالح در حصول سعادت موثر است و راه رسيدن به آن آسان است همچنانكه در جاى ديگر فرموده: «ثم السبيل يسره».
<span id='link15'><span>
<span id='link15'><span>
==نقد و رد سخن فخررازى كه گفته است سعادت و شقاوت آدمى به حكم خدا و لازم لاينكفاوست ==
==نقد و رد سخن فخررازى كه گفته است سعادت و شقاوت آدمى به حكم خدا و لازم لاينكفاوست ==