تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۲۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۳: خط ۹۳:
== معناى آيه: «وَ وَصّينَا الإنسَانَ بِوَالِدَيهِ إحسَاناً...» ==
== معناى آيه: «وَ وَصّينَا الإنسَانَ بِوَالِدَيهِ إحسَاناً...» ==


و بنابراين بيان ، تقدير كلام ((و وصينا الانسان بوالديه ان يحسن اليهما احسانا(( مى باشد، يعنى ما سفارش كرديم انسان را به پدر و مادرش كه به آن دو احسان كند به هر مقدار كه باشد و بتواند. مفسرين در اعراب كلمه ((احسانا(( اقوالى ديگر دارند. بعضى گفته اند: كلمه مذكور مفعول مطلق است اما بر اين اساس كه كلمه ((وصينا(( متضمن معناى ((احسنا(( باشد، و تقدير كلام ((وصينا الانسان محسنين اليهما احسانا(( است . و بعضى ديگر گفته اند: كلمه مذكور صفت است براى مصدرى كه حذف شده ، البته با مضافى كه در تقدير است ، و تقدير كلام ((و وصينا ايصاء ذا احسان (( است . بعضى ديگر گفته اند: كلمه مزبور مفعول له است ، و تقدير كلام ((و وصينا الانسان بوالديه لاحساننا اليهما(( است . و نيز وجوهى ديگر از اين قبيل .
و بنابراين بيان، تقدير كلام «وَ وَصّينَا الإنسَانَ بِوَالِدَيهِ أن يُحسِنَ إلَيهِمَا إحسَاناً» مى باشد. يعنى: ما سفارش كرديم انسان را به پدر و مادرش، كه به آن دو احسان كند، به هر مقدار كه باشد و بتواند.  
 
مفسران در اعراب كلمه «إحسَاناً» اقوالى ديگر دارند. بعضى گفته اند: كلمه مذكور، مفعول مطلق است، اما بر اين اساس كه كلمۀ «وَصّينا»، متضمن معناى «احسنّا» باشد، و تقدير كلام «وَصّينَا الإنسَانَ مُحسِنِينَ إلَيهِمَا إحسَاناً» است. و بعضى ديگر گفته اند: كلمه مذكور، صفت است براى مصدرى كه حذف شده، البته با مضافى كه در تقدير است، و تقدير كلام «وَ وَصّينَا إيصَاء ذَا إحسَان» است. بعضى ديگر گفته اند: كلمه مزبور، مفعولٌ له است، و تقدير كلام «وَ وَصّينَا الإنسَانَ بِوَالِدَيهِ لإحسَاننَا إلَيهِمَا» است. و نيز وجوهى ديگر، از اين قبيل.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۷ </center>
و به هر حال ((بربه والدين و احسان به ايشان (( از احكام عمومى خداست كه همانطور كه در تفسير آيه ((قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم الا تشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا(( گذشت ، در همه شرايع تشريع شده ، و به همين جهت فرمود: ((و وصينا الانسان (( و سفارش را عموميت داد به هر انسانى ، نه تنها مسلمانان .
و به هر حال، «برّ به والدين و احسان به ايشان»، از احكام عمومى خداست، كه همان طور كه در تفسير آيه «قُل تَعَالَوا أتلُ مَا حَرّمَ رَبُّكُم عَلَيكُم ألّا تَشرِكُوا بِهِ شَيئاً وَ بِالوَالِدَينِ إحسَاناً» گذشت، در همه شرايع تشريع شده، و به همين جهت فرمود: «وَ وَصّينَا الإنسَان»، و سفارش را عموميت داد به هر انسانى، نه تنها مسلمانان.


آنگاه دنبال اين سفارش اشاره كرد به ناراحتى هايى كه مادر انسان در دوران حاملگى ، وضع حمل و شير دادن تحمل مى كند تا اشاره كرده باشد به ملاك حكم ، و عواطف و غريزه رحمت و راءفت انسان را برانگيزد، لذا فرمود: ((حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا((.
آنگاه دنبال اين سفارش اشاره كرد به ناراحتى هايى كه مادر انسان در دوران حاملگى، وضع حمل و شير دادن تحمل مى كند، تا اشاره كرده باشد به ملاك حكم، و عواطف و غريزۀ رحمت و رأفت انسان را برانگيزد. لذا فرمود: «حَمَلَتهُ أُمُّهُ كُرهاً وَ وَضَعَتهُ كُرهاً وَ حَملُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهراً».


و اما اينكه فرمود: ((و حمله و فصاله ثلاثون شهرا(( بدين حساب است كه به حكم آيه ((و الوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين (( و آيه ((و فصاله فى عامين (( دوران شير دادن به فرزند دو سال است ، و كمترين مدت حاملگى هم شش ماه است ، كه مجموع آن سى ماه مى شود.
و اما اين كه فرمود: «وَ حَملُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلاثُونَ شَهراً»، بدين حساب است كه به حكم آيه «وَ الوَالِدَاتُ يُرضِعنَ أولَادَهُنّ حَولَينِ كَامِلَين»، و آيه «وَ فِصَالُهُ فِى عَامَين»، دوران شير دادن به فرزند دو سال است، و كمترين مدت حاملگى هم، شش ماه است، كه مجموع آن، سى ماه مى شود.


و كلمه ((فصال (( به معناى فاصله انداختن بين طفل و شير خوردن است ، و اگر كلمه دو سال را ظرف قرار داد براى فصال ، به اين عنايت است كه آخرين حد شير دادن دو سال است ، و معلوم است كه اين محقق نمى شود، مگر به گذشتن دو سال .
و كلمه «فِصَال»، به معناى فاصله انداختن بين طفل و شير خوردن است، و اگر كلمۀ دو سال را ظرف قرار داد براى فصال، به اين عنايت است كه آخرين حد شير دادن، دو سال است، و معلوم است كه اين محقق نمى شود، مگر به گذشتن دو سال.


«'''حتى اذا بلغ اشده و بلغ اربعين سنه'''» - ((بلوغ اشد(( به معناى رسيدن به زمانى از عمر است كه در آن زمان قواى آدمى محكم مى شود. و ما در تفسير آيه ((و لما بلغ اشده اتيناه حكما و علما(( اختلافى را كه مفسرين در معناى ((بلوغ اءشد(( دارند نقل كرديم ، و گفتيم كه بلوغ چهل سال عادتا ملازم با رسيدن به كمال عقل است .
«'''حَتّى إذَا بَلَغَ أشُدّهُ وَ بَلَغَ أربَعِينَ سَنَة'''» - «بلوغ أشد»، به معناى رسيدن به زمانى از عمر است كه در آن زمان، قواى آدمى محكم مى شود. و ما در تفسير آيه «وَ لَمّا بَلَغَ أشُدّهُ آتَينَاهُ حُكماً وَ عِلماً»، اختلافى را كه مفسران در معناى «بلوغ أشد» دارند، نقل كرديم، و گفتيم كه: بلوغ چهل سال، عادتا ملازم با رسيدن به كمال عقل است.


«'''قال ربّ اوزعنى ان اشكر نعمتك التى انعمت على و على والدى و ان اعمل صالحا ترضيه'''» - كلمه ((اوزعنى (( از مصدر ((ايزاع (( است كه معناى الهام را مى دهد، و اين الهام ، الهام آن امورى نيست كه اگر خدا عنايت نكند آدمى به حسب طبع خود علم به آنها پيدا نمى كند، و آيه ((و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها(( از آن خبر مى دهد، بلكه الهام عملى و به معناى وادار كردن ، و دعوت باطنى به عمل خير و شكر نعمت و بالاخره عمل صالح است .
«'''قَالَ رَبّّ أوزِعنِى أن أشكُرَ نِعمَتَكَ الّتِى أنعَمتَ عَلَىّ وَ عَلى وَالِدَىّ وَ أن أعمَلَ صَالِحاً تَرضَاهُ'''» - كلمه «أوزِعنِى»، از مصدر «إيزَاع» است كه معناى الهام را مى دهد، و اين الهام، الهام آن امورى نيست كه اگر خدا عنايت نكند، آدمى به حسب طبع خود، علم به آن ها پيدا نمى كند، و آيه «وَ نَفسٍ وَ مَا سَوّيهَا فَألهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقوَيهَا»، از آن خبر مى دهد، بلكه الهام عملى و به معناى وادار كردن، و دعوت باطنى به عمل خير و شكر نعمت و بالاخره عمل صالح است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۸ </center>
<span id='link207'><span>
<span id='link207'><span>