گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۹: خط ۵۹:
البته مفسران در معناى جمله مورد بحث، وجوهى ديگر آورده اند كه بعضى از آن ها از نظر شما مى گذرد:
البته مفسران در معناى جمله مورد بحث، وجوهى ديگر آورده اند كه بعضى از آن ها از نظر شما مى گذرد:


۱ - زمخشرى در كشاف گفته: جمله ((فان يشا اللّه يختم على قلبك (( معنايش اين است كه اگر خدا بخواهد تو را از آنانى قرار مى دهد كه مهر بر دلهايشان زد، آن وقت است كه بر خدا افتراء خواهى بست ، چون كسى جز اين گونه افراد بر خدا افتراء نمى بندد.
۱ - زمخشرى در كشاف گفته: جمله «فَإن يَشَإ اللّهُ يَختِم عَلى قَلبِك»، معنايش اين است كه اگر خدا بخواهد تو را از آنانى قرار مى دهد كه مُهر بر دل هايشان زد، آن وقت است كه بر خدا افتراء خواهى بست. چون كسى جز اين گونه افراد بر خدا افتراء نمى بندد.


آنگاه مى گويد: اين اسلوب كلام ، افتراء بستن را از مثل پيامبر بعيد مى شمارد و مى فهماند كه افتراء بستن چنين افرادى در بعيد بودن ، مثل شرك ورزيدن به خدا و داخل شدن در زمره كسانى است كه خدا بر دلهايشان مهر زده ، و مثالى كه مى توانيم براى اين طرز حرف زدن بياوريم ، اين است كه بعضى از افراد امين كه نسبت خيانت به او داده اند بگويد: مگر خدا دست از هدايتم برداشته و مرا تنها گذاشته و به خودم واگذار كرده ، و مگر خدا دلم را كور كرده . در اين مثال آن شخص امين نمى خواهد خذلان و كورى دل را براى خود اثبات كند، بلكه مى خواهد از اين كه نسبت خيانت به او و به مثل او بدهند استبعاد نمايد و بفهماند كه دادن چنين نسبتى تهمتى است بس بزرگ .
آنگاه مى گويد: اين اسلوب كلام، افتراء بستن را از مثل پيامبر بعيد مى شمارد و مى فهماند كه افتراء بستن چنين افرادى در بعيد بودن، مثل شرك ورزيدن به خدا و داخل شدن در زمرۀ كسانى است كه خدا بر دل هايشان مُهر زده، و مثالى كه مى توانيم براى اين طرز حرف زدن بياوريم، اين است كه: بعضى از افراد امين كه نسبت خيانت به او داده اند، بگويد: مگر خدا دست از هدايتم برداشته و مرا تنها گذاشته و به خودم واگذار كرده، و مگر خدا دلم را كور كرده. در اين مثال، آن شخص امين نمى خواهد خذلان و كورى دل را براى خود اثبات كند، بلكه مى خواهد از اين كه نسبت خيانت به او و به مثل او بدهند، استبعاد نمايد و بفهماند كه دادن چنين نسبتى تهمتى است بس بزرگ.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۷۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۷۱ </center>
۲ - بعضى گفته اند: معناى اين جمله اين است كه اگر به اين فكر بيفتى كه بر خدا افتراء ببندى خدا مهر بر دلت خواهد زد و قرآن را از يادت خواهد برد، با اين حال چگونه مى توانى بر خدا افتراء ببندى . و اين جمله مى خواهد همان مطلبى را خاطرنشان كند كه جمله ((لئن اشركت ليحبطن عملك (( اگر شرك بورزى يقين بدان كه خداوند عملت را بى ثمر مى كند در مقام افاده آن است .
۲ - بعضى گفته اند: معناى اين جمله اين است كه اگر به اين فكر بيفتى كه بر خدا افتراء ببندى، خدا بر دلت مُهر خواهد زد و قرآن را از يادت خواهد برد، با اين حال، چگونه مى توانى بر خدا افتراء ببندى. و اين جمله مى خواهد همان مطلبى را خاطرنشان كند كه جمله «لئِن أشرَكتَ لَيَحبَطَنّ عَمَلُك: اگر شرك بورزى يقين بدان كه خداوند عملت را بى ثمر مى كند»، در مقام افاده آن است.


۳ - بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه اگر خدا بخواهد قلب تو را با داروى صبر قوى مى كند تا در برابر آزار مشركين از پاى در نيايى ، و اگر مى گويند ((او مفترى و ساحر است (( ناراحت نشوى .
۳ - بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه اگر خدا بخواهد قلب تو را با داروى صبر قوى مى كند تا در برابر آزار مشركان از پاى در نيايى. و اگر مى گويند «او، مفترى و ساحر است»، ناراحت نشوى.
اين سه وجه خالى از ضعف نيستند.
اين سه وجه خالى از ضعف نيستند.


۴ - بعضى گفته اند: معنايش اين است كه اگر خدا بخواهد مهر بر دلت مى زند همچنان كه بر دل كفار زده ، و اين خود نوعى تسليت است براى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) تا با مقايسه وضع خود با كفار متوجه نعمت خدا شود، و شكر خدا را به جاى آورد.
۴ - بعضى گفته اند: معنايش اين است كه اگر خدا بخواهد، بر دلت مُهر مى زند، همچنان كه بر دل كفار زده و اين، خود نوعى تسليت است براى رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، تا با مقايسه وضع خود با كفار متوجه نعمت خدا شود، و شكر خدا را به جاى آورد.


۵ - بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه اگر خدا بخواهد مهر به دلهاى كفار و زبان ايشان مى زند و عذابشان را زودرس مى كند. و اگر به جاى اينكه بفرمايد ((اگر بخواهد مهر بر دلهاشان مى زند(( فرمود: ((اگر بخواهد مهر بر دلت مى زند(( كه هم خطابست و هم مفرد، در حقيقت براى اين بوده كه خواسته است روى سخن را متوجه گوينده ((او بر خدا افتراء بسته كند((، و بفرمايد اى كه چنين گفته اى اگر خدا بخواهد مهر بر دلت مى زند.
۵ - بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه اگر خدا بخواهد، به دل هاى كفار و زبان ايشان مُهر مى زند و عذابشان را زودرس مى كند. و اگر به جاى اين كه بفرمايد: «اگر بخواهد، مُهر بر دل هاشان مى زند»، فرمود: «اگر بخواهد، مُهر بر دلت مى زند»، كه هم خطاب است و هم مفرد، در حقيقت براى اين بوده كه خواسته است روى سخن را متوجه گويندۀ «او بر خدا افتراء بسته» كند، و بفرمايد: اى كه چنين گفته اى، اگر خدا بخواهد، مُهر بر دلت مى زند.


«'''و يمح اللّه الباطل و يحق الحق بكلماته'''»: - تعبير به مضارع (يمحو: محو مى كند؛ و يحق : ثابت مى كند) براى اين است كه بر استمرار دلالت كند و بفهماند مساءله محو باطل و احقاق حق سنتى است كه خداى تعالى آن را با كلمات خود جارى مى سازد. و منظور از ((كلمات (( همان وحى است كه خداى تعالى به انبيائش مى كند، و كلام ربوبى او است كه مقاصد را به انبيائش تفهيم مى كند. ممكن هم هست مراد از كلمات خدا، نفوس انبياء باشد، چون اين نفوس شريفه خاصيت كلام را دارند، كلام از منويات پرده برمى دارد، نفوس انبياء هم رازهاى غيبى را هويدا مى سازد.
«'''وَ يَمحُ اللّهُ البَاطِلَ وَ يُحِقّ الحَقّ بِكَلِمَاتِهِ'''»: - تعبير به مضارع «يَمحُو: محو مى كند»؛ و «يُحِقّ: ثابت مى كند»، براى اين است كه بر استمرار دلالت كند و بفهماند مسأله محو باطل و احقاق حق، سنتى است كه خداى تعالى، آن را با كلمات خود جارى مى سازد. و منظور از «كلمات»، همان وحى است كه خداى تعالى به انبيائش مى كند، و كلام ربوبى او است كه مقاصد را به انبيائش تفهيم مى كند. ممكن هم هست مراد از كلمات خدا، نفوس انبياء باشد. چون اين نفوس شريفه، خاصيت كلام را دارند. كلام از منويات پرده بر مى دارد، نفوس انبياء هم رازهاى غيبى را هويدا مى سازد.


«'''انه عليم بذات الصدور'''»: اين جمله تعليل جمله ((يمح اللّه ...(( است ، مى فرمايد به اين علت باطل را محو و حق را احقاق مى كند، كه داناى به دلها و منويات آنها است ، و مى داند هر دلى چه استدعايى دارد، آيا استدعاى هدايت دارد، و يا ضلالت ، اقتضاى شرح دارد، و يا ختم و مهر خوردن تا با انزال وحى و توجيه دعوت به سوى همه دلها هر يك را به مقتضاى خود برساند.
«'''إنّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُور'''»: اين جمله، تعليل جملۀ «يَمحُ اللّه...» است. مى فرمايد: به اين علت باطل را محو و حق را احقاق مى كند، كه داناى به دل ها و منويات آن ها است، و مى داند هر دلى چه استدعايى دارد. آيا استدعاى هدايت دارد و يا ضلالت. اقتضاى شرح دارد و يا ختم و مُهر خوردن، تا با انزال وحى و توجيه دعوت به سوى همه، دل ها هر يك را به مقتضاى خود برساند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۷۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۷۲ </center>
بعضى از مفسرين گفته اند: در آيه مورد بحث اشعارى است به وعده به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) كه به زودى او را يارى خواهد فرمود. اين قول خيلى بى وجه نيست .
بعضى از مفسّران گفته اند: در آيه مورد بحث اشعارى است به وعده به رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» كه به زودى او را يارى خواهد فرمود. اين قول خيلى بى وجه نيست.


«'''وَ هُوَ الَّذِى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السيِّئَاتِ وَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ'''»:
«'''وَ هُوَ الَّذِى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السيِّئَاتِ وَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ'''»:


وقتى گفته مى شود ((قبل منه (( و ((قبل عنه (( هر دو به يك معنا است . در كشاف گفته : وقتى گفته مى شود: ((قبلت منه الشى ء(( و ((قبلت عنه (( اين تفاوت بين آن دو هست كه در اولى آن چيز را مبداء قبول خود و منشاء آن قرار داده ، و در دومى آن شى ء را از وى عزل و جدا كرده . اين بود گفتار زمخشرى .
وقتى گفته مى شود: «قبل منه» و «قبل عنه» هر دو به يك معنا است. در كشاف گفته: وقتى گفته مى شود: «قبلت منه الشئ» و «قبلت عنه» اين تفاوت بين آن دو هست كه در اولى آن چيز را مبدأ قبول خود و منشأ آن قرار داده، و در دومى آن شئ را از وى عزل و جدا كرده. اين بود گفتار زمخشرى.


و در اينكه فرمود: ((و يعلم ما تفعلون (( تحريكى است بر توبه و هشدارى است از ارتكاب گناهان . و معناى تحت اللفظى آن روشن است .
و در اين كه فرمود: «و يعلم ما تفعلون» تحريكى است بر توبه و هشدارى است از ارتكاب گناهان. و معناى تحت اللفظى آن روشن است.


«'''وَ يَستَجِيب الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ وَ يَزِيدُهُم مِّن فَضلِهِ وَ الْكَافِرُونَ لهَُمْ عَذَابٌ شدِيدٌ'''»:
«'''وَ يَستَجِيبُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ وَ يَزِيدُهُم مِّن فَضلِهِ وَ الْكَافِرُونَ لهَُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ'''»:


فاعل كلمه ((يستجيب (( ضميرى است كه به خداى تعالى برمى گردد، و جمله ((الذين آمنوا...(( به طورى كه گفته اند در جاى مفعول نشسته و حرف جر آن حذف شده ، و تقديرش ((يستجيب اللّه للذين آمنوا(( است ، يعنى : خداى تعالى مستجاب مى كند براى كسانى كه ايمان آورده اند. بعضى گفته اند: فاعل آن كلمه ((الذين (( است ، ولى اين از سياق آيه بعيد است .
فاعل كلمه ((يستجيب (( ضميرى است كه به خداى تعالى برمى گردد، و جمله ((الذين آمنوا...(( به طورى كه گفته اند در جاى مفعول نشسته و حرف جر آن حذف شده ، و تقديرش ((يستجيب اللّه للذين آمنوا(( است ، يعنى : خداى تعالى مستجاب مى كند براى كسانى كه ايمان آورده اند. بعضى گفته اند: فاعل آن كلمه ((الذين (( است ، ولى اين از سياق آيه بعيد است .
۱۴٬۴۹۲

ویرایش