گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۲۷: خط ۲۷:
<span id='link149'><span>
<span id='link149'><span>


==بيان اينكه اراده و فعل انسان موقوف به اراده و فعل خدا است ==
==بيان اين كه اراده و فعل انسان موقوف به اراده و فعل خداست ==
جمله اخير از آيه ايكه در فصل سابق آورديم يعنى آيه اى :كه ميفرمود: «'''فاذا جاء امر اللّه قضى بالحق '''» الخ ، دلالت دارد بر اينكه تاءثير مقتضى نامبرده منوط بامرى از ناحيه خدايتعالى است ، كه آن امر با اذن خدا كه گفتيم جريان منوط بآن نيز هست صادر ميشود، پس تاءثير مقتضى وقتى است كه مصادف باامر خدا، و يا متحد با آن باشد، و اما اينكه امر چيست ؟ در آيه «'''انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون '''» كلمه ايجاد و كلمه (كن ) تفسير شده .
جملۀ اخير از آيه ای كه در فصل سابق آورديم، يعنى آيه اى كه می فرمود: «'''فإذا جاء أمر اللّه قضى بالحقّ'''» الخ، دلالت دارد بر اين كه تأثير مقتضى نامبرده منوط به امرى از ناحيه خدای تعالى است، كه آن امر با اذن خدا كه گفتيم جريان منوط به آن نيز هست، صادر می شود. پس تأثير مقتضى وقتى است كه مصادف با امر خدا و يا متحد با آن باشد. و اما اين كه امر چيست؟ در آيه: «'''إنّما أمره إذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون'''»؛ كلمۀ ايجاد و كلمه «كن» تفسير شده.
و آيات زير اين اناطه به امر خدا را آماده مى كنند، «'''ان هذه تذكرة ، فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا، و ما تشاون الا ان يشاء اللّه '''»، (بدرستى اين قرآن تذكره و هشدارى است ، پس هر كس خواست بسوى پروردگارش راهى انتخاب كند، ولى نمى كنيد، مگر آنكه خدا بخواهد) و آيه «'''ان هو الا ذكر للعالمين ، لمن شاء منكم ان يستقيم ، و ما تشاون الا ان يشاء اللّه رب العالمين '''»، (او نيست مگر هشدار دهى براى عالميان ، براى هركس كه از شما بخواهد مستقيم شود، ولى نميخواهيد مگر آنكه خدا بخواهد، كه رب العالمين است ). اين آيات دلالت كرد بر اينكه آن امرى كه انسان ميتواند اراده اش كند، و زمام اختيار وى بدست آنست ، هرگز تحقق نمى يابد، مگر آنكه خدا بخواهد، يعنى خدا بخواهد كه انسان آنرا بخواهد، و خلاصه اراده انسان را اراده كرده باشد، كه اگر خدا بخواهد انسان اراده مى كند، و ميخواهد، و اگر او نخواهد، اراده و خواستى در انسان پيدا نميشود.
 
و آيات زير، اين اناطه به امر خدا را آماده مى كنند: «'''إنّ هذه تذكرة، فمن شاء اتّخذ إلى ربّه سبيلا، و ما تشاؤن إلّا أن يشاء اللّه'''»: (به درستى اين قرآن تذكره و هشدارى است. پس هر كس خواست، به سوى پروردگارش راهى انتخاب كند، ولى نمى كنيد، مگر آن كه خدا بخواهد). و آيه: «'''إن هو إلّا ذكر للعالَمين، لمن شاء منكم أن يستقيم، و ما تشاؤن إلّا أن يشاء اللّه ربّ العالّمين'''»: (او نيست مگر هشداردهى براى عالَميان، براى هر كس كه از شما بخواهد مستقيم شود، ولى نمی خواهيد مگر آن كه خدا بخواهد، كه ربّ العالَمين است ).  
 
اين آيات دلالت كرد بر اين كه: آن امرى كه انسان می تواند اراده اش كند، و زمام اختيار وى به دست آن است ، هرگز تحقق نمى يابد، مگر آن كه خدا بخواهد. يعنى خدا بخواهد كه انسان آن را بخواهد. و خلاصه اراده انسان را اراده كرده باشد، كه اگر خدا بخواهد، انسان اراده مى كند و می خواهد؛ و اگر او نخواهد، اراده و خواستى در انسان پيدا نمی شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۲۷ </center>
آرى آيات شريفه ايكه خوانديد، در مقام بيان اين نكته اند كه كارهاى اختيارى و ارادى بشر هر چند بدست خود او و باختيار او است ، ولكن اختيار و اراده او ديگر بدست او نيست ، بلكه مستند بمشيت خداى سبحان است ، بعضى ها گمان كرده اند آيات در مقام افاده اين معنا است كه هر چه را انسان اراده كند خدا هم همان را اراده كرده ، و اين خطائى است فاحش ، چون لازمه اش اين است كه در مورديكه انسان اراده اى ندارد، و خدا اراده دارد، مراد خدا از اراده اش ‍ تخلف كند، و خدا بزرگتر از چنين نقص و عجز است ، علاوه بر اينكه اصلا اين معنا مخالف با ظواهر آياتى بى شمار است ، كه در اين مورد وارد شده ، مانند آيه : «'''و لو شئنا لاتينا كل نفس هديها'''»، (اگر ميخواستيم هدايت همه نفوس ‍ را بآنها ميداديم )، يعنى هر چند كه خود آن نفوس نخواهند هدايت شوند، پس مشيت خدا تابع خواست مردم نيست ، و آيه شريفه ((ولو شاء ربك لامن من فى الارض كلهم جميعا، و اگر پروردگارت ميخواست تمامى مردم روى زمين همگيشان ايمان مى آوردند)، پس معلوم ميشود اراده مردم تابع اراده خداست ، نه بعكس ، چون مى فرمايد: اگر او اراده مى كرد كه تمامى مردم ايمان بياورند، مردم نيز اراده ايمان مى كردند، و از اين قبيل آياتى ديگر.
آرى، آيات شريفه ای كه خوانديد، در مقام بيان اين نكته اند كه: كارهاى اختيارى و ارادى بشر، هرچند به دست خود او و به اختيار اوست، ولیكن اختيار و اراده او ديگر به دست او نيست، بلكه مستند به مشيّت خداى سبحان است.
پس اراده و مشيت ، اگر تحقق پيدا كند، معلوم ميشود تحقق آن مراد به اراده خداى سبحان و مشيت او بوده ، و همچنين افعاليكه از ما سر مى زند مراد خداست ، و خدا خواسته كه آن افعال از طريق اراده ما، و با وساطت مشيت ما از ما سر بزند، و اين دو يعنى اراده و فعل ، هر دو موقوف بر امر خداى سبحان ، و كلمه (كن ) است . پس تمامى امور، چه عادى ، و چه خارق العاده ، و خارق العاده هم ، چه طرف خير و سعادت باشد، مانند معجزه و كرامت ، و چه جانب شرش باشد، مانند سحر و كهانت ، همه مستند باسباب طبيعى است ، و در عين اينكه مستند باسباب طبيعى است ، موقوف باراده خدا نيز هست ، هيچ امرى وجود پيدا نمى كند، مگر بامر خداى سبحان ، يعنى باينكه سبب آن امر مصادف و يا متحد باشد با امر خداى تعالى .
 
و تمامى اشياء، هر چند از نظر استناد وجودش بخدايتعالى بطور مساوى مستند باو است ، باين معنا كه هر جا اذن و امر خدا باشد، موجودى از مسير اسبابش وجود پيدا مى كند، و اگر امر و اجازه او نباشد تحقق پيدا نمى كند، يعنى سببيت سببش تمام نميشود، الا اينكه قسمى از آن امور يعنى معجره انبياء، و يا دعاى بنده مؤ من ، همواره همراه اراده خدا هست ، چون خودش چنين وعده اى را داده ، و درباره خواست انبيائش فرموده : «'''كتب اللّه لاغلبن انا ورسلى '''»، و درباره اجابت دعاى مؤ من وعده داده ، و فرموده : «'''اجيب دعوة الداع اذا دعان '''» الخ ، آياتى ديگر نيز اين استثناء را بيان مى كنند، كه در فصل سابق گذشت .
بعضى ها گمان كرده اند: آيات در مقام افاده اين معنا است كه هرچه را انسان اراده كند، خدا هم همان را اراده كرده؛ و اين خطایى است فاحش. چون لازمه اش اين است كه: در موردی كه انسان اراده اى ندارد و خدا اراده دارد، مراد خدا از اراده اش ‍ تخلّف كند، و خدا بزرگتر از چنين نقص و عجز است. علاوه بر اين كه اصلا اين معنا مخالف با ظواهر آياتى بى شمار است، كه در اين مورد وارد شده. مانند آيه: «'''و لو شئنا لأتينا كلّ نفس هديها'''»: (اگر می خواستيم، هدايت همه نفوس ‍ را به آن ها می داديم). يعنى هرچند كه خود آن نفوس نخواهند هدايت شوند. پس مشيّت خدا تابع خواست مردم نيست. و آيه شريفه: «ولو شاء ربّك لآمن من فى الإرض كلّهم جميعا»: (و اگر پروردگارت می خواست، تمامى مردم روى زمين همگيشان ايمان مى آوردند).
 
پس معلوم می شود: ارادۀ مردم، تابع ارادۀ خداست، نه بعكس. چون مى فرمايد: اگر او اراده مى كرد كه تمامى مردم ايمان بياورند، مردم نيز اراده ايمان مى كردند، و از اين قبيل آياتى ديگر.
 
پس اراده و مشيّت، اگر تحقق پيدا كند، معلوم می شود تحقق آن مراد به اراده خداى سبحان و مشيّت او بوده. و همچنين، افعالی كه از ما سر مى زند، مراد خداست، و خدا خواسته كه آن افعال از طريق ارادۀ ما و با وساطت مشيّت ما از ما سر بزند. و اين دو، يعنى اراده و فعل، هر دو موقوف بر امر خداى سبحان، و كلمۀ «كن» است.  
 
پس تمامى امور، چه عادى و چه خارق العاده؛ و خارق العاده هم، چه طرف خير و سعادت باشد، مانند معجزه و كرامت، و چه جانب شرّش باشد، مانند سحر و كهانت، همه مستند به اسباب طبيعى است، و در عين اين كه مستند به اسباب طبيعى است، موقوف به اراده خدا نيز هست. هيچ امرى وجود پيدا نمى كند، مگر به امر خداى سبحان. يعنى به اين كه سبب آن امر، مصادف و يا متحد باشد با امر خداى تعالى.
 
و تمامى اشياء، هرچند از نظر استناد وجودش به خدای تعالى به طور مساوى مستند به اوست؛ به اين معنا كه هر جا اذن و امر خدا باشد، موجودى از مسير اسبابش وجود پيدا مى كند، و اگر امر و اجازه او نباشد، تحقق پيدا نمى كند. يعنى سببيّت سببش تمام نمی شود، الّا اين كه قسمى از آن امور يعنى معجره انبياء و يا دعاى بندۀ مؤمن، همواره همراه اراده خدا هست. چون خودش چنين وعده اى را داده، و درباره خواست انبيائش فرموده: «'''كتب اللّه لأغلبنّ أنا و رسلى'''». و درباره اجابت دعاى مؤمن وعده داده و فرموده: «'''أجيب دعوة الداع إذا دعان'''» الخ. آياتى ديگر نيز، اين استثنا را بيان مى كنند، كه در فصل سابق گذشت.
<span id='link150'><span>
<span id='link150'><span>
===قرآن معجزه را به سببى نسبت ميدهد كه هرگز مغلوب نميشود. ===
===قرآن معجزه را به سببى نسبت می دهد كه هرگز مغلوب نمی شود. ===
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۲۸ </center>
در پنج فصل گذشته روشن گرديد كه معجزه هم مانند ساير امور خارق العاده از اسباب عادى خالى نيست و مانند امور عادى محتاج به سببى طبيعى است ، و هر دو اسبابى باطنى غير آنچه ما مسبب ميدانيم دارند، تنها فرقى كه ميان امور عادى و امور خارق العاده هست ، اين استكه امور عادى مسبب از اسباب ظاهرى و عادى و آن اسباب هم تواءم با اسبابى باطنى و حقيقى هستند، و آن اسباب حقيقى تواءم با اراده خدا و امر او هستند، كه گاهى آن اسباب با اسباب ظاهرى هم آهنگى نمى كنند، و در نتيجه سبب ظاهرى از سببيت مى افتد، و آن امر عادى موجود نميشود، چون اراده و امر خدا بدان تعلق نگرفته .
در پنج فصل گذشته روشن گرديد كه: معجزه هم مانند ساير امور خارق العاده از اسباب عادى خالى نيست و مانند امور عادى، محتاج به سببى طبيعى است، و هر دو اسبابى باطنى غير آنچه ما مسبّب می دانيم، دارند. تنها فرقى كه ميان امور عادى و امور خارق العاده هست، اين است كه:
بخلاف امور خارق العاده كه چه در ناحيه شرور، مانند سحر و كهانت ، و چه خيرات ، چون استجابت دعا و امثال آن ، و چه معجزات ، مستند باسباب طبيعى عادى نيستند، بلكه مستند باسباب طبيعى غير عادى اند، يعنى اسبابى كه براى عموم قابل لمس نيست ، و آن اسباب طبيعى غير عادى نيز مقارن با سبب حقيقى و باطنى ، و در آخر مستند باذن و اراده خدا هستند
 
امور عادى مسبّب از اسباب ظاهرى و عادى و آن اسباب هم توأم با اسبابى باطنى و حقيقى هستند و آن اسباب حقيقى، توأم با اراده خدا و امر او هستند، كه گاهى آن اسباب با اسباب ظاهرى هماهنگى نمى كنند. در نتيجه، سبب ظاهرى از سببيّت مى افتد و آن امر عادى، موجود نمی شود. چون اراده و امر خدا بدان تعلّق نگرفته.
 
برخلاف امور خارق العاده كه چه در ناحيه شرور، مانند سحر و كهانت، و چه خيرات، چون استجابت دعا و امثال آن، و چه معجزات، به اسباب طبيعى عادى مستند نيستند، بلكه مستند به اسباب طبيعى غير عادى اند. يعنى اسبابى كه براى عموم قابل لمس نيست، و آن اسباب طبيعى غير عادى نيز، مقارن با سبب حقيقى و باطنى، و در آخر مستند به اذن و اراده خدا هستند.
<span id='link151'><span>
<span id='link151'><span>
==تفاوت بين سحر و معجزات و كرامات ==
==تفاوت بين سحر و معجزات و كرامات ==
و تفاوتى كه ميان سحر و كهانت از يكطرف و استجابت دعا و كرامات اولياء و معجزات انبياء از طرفى ديگر هست اينستكه در اولى اسباب غير طبيعى مغلوب ميشوند ولى در دو قسم اخير نميشوند.
و تفاوتى كه ميان سحر و كهانت از يكطرف و استجابت دعا و كرامات اولياء و معجزات انبياء از طرفى ديگر هست اينستكه در اولى اسباب غير طبيعى مغلوب ميشوند ولى در دو قسم اخير نميشوند.
۱۴٬۴۲۳

ویرایش