گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۱۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
==وصف حال وليد بن مغيره و تكذيب نمودن او، اخبار از درانداختنش به دوزخ ==
==وصف حال وليد بن مغيره و تكذيب نمودن او، اخبار از درانداختنش به دوزخ ==
إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْف قَدَّرَ ثمَّ قُتِلَ كَيْف قَدَّرَ
إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْف قَدَّرَ ثمَّ قُتِلَ كَيْف قَدَّرَ
«'''تفكير'''» كه مصدر «'''فكر'''» است به معناى انديشيدن است ، و «'''تقدير'''» كه مصدر قدر است به معناى اندازه گيرى و سنجيدن است ، و «'''تقدير از روى تفكير'''» به معناى آن است كه چند معنا و چند وصف را در ذهن بچينى ، يعنى آنها را در ذهن جابجا كنى ، يكى را بگذارى و ديگرى را بردارى تا از رديف شدن آنها غرض مطلوب خود را نتيجه بگيرى ، وليد بن مغيره هم در اين انديشه بود كه چيزى بگويد كه با آن گفته ، دعوت اسلام را باطل كند، و مردم معاند مثل خودش آن گفته را بپسندند، پيش خود فكر كرد آيا بگويد اين قرآن شعر است ، يا بگويد كهانت و جادوگرى است ؟ آيا بگويد هذيان ناشى از جنون است ، يا بگويد از اسطوره ها و افسانه هاى قديمى است ؟ بعد از آنكه همه فكرهايش را كرد اينطور اندازه گيرى كرد كه بگويد: قرآن سحرى از كلام بشر است ، چون بين زن و شوهر و پدر و فرزند جدايى مى اندازد.
«'''تفكير'''» كه مصدر «'''فكر'''» است به معناى انديشيدن است ، و «'''تقدير'''» كه مصدر قدر است به معناى اندازه گيرى و سنجيدن است ، و «'''تقدير از روى تفكير'''» به معناى آن است كه چند معنا و چند وصف را در ذهن بچينى ، يعنى آنها را در ذهن جابجا كنى ، يكى را بگذارى و ديگرى را بردارى تا از رديف شدن آنها غرض مطلوب خود را نتيجه بگيرى ، وليد بن مغيره هم در اين انديشه بود كه چيزى بگويد كه با آن گفته ، دعوت اسلام را باطل كند، و مردم معاند مثل خودش آن گفته را بپسندند، پيش خود فكر كرد آيا بگويد اين قرآن شعر است ، يا بگويد كهانت و جادوگرى است ؟ آيا بگويد هذيان ناشى از جنون است ، يا بگويد از اسطوره ها و افسانه هاى قديمى است ؟ بعد از آنكه همه فكرهايش را كرد اينطور اندازه گيرى كرد كه بگويد: قرآن سحرى از كلام بشر است ، چون بين زن و شوهر و پدر و فرزند جدايى مى اندازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۶ </center>
«'''فقتل كيف قدر'''» - اين جمله - به طورى كه از سياق بر مى آيد - نفرينى است بر او، نظير جمله «'''قاتلهم اللّه نى يوفكون '''» و جمله «'''ثم قتل كيف قدر'''» تكرار همان نفرين و تاءكيد آن است .
«'''فقتل كيف قدر'''» - اين جمله - به طورى كه از سياق بر مى آيد - نفرينى است بر او، نظير جمله «'''قاتلهم اللّه نى يوفكون '''» و جمله «'''ثم قتل كيف قدر'''» تكرار همان نفرين و تاءكيد آن است .
ثمَّ نَظرَ ثمَّ عَبَس وَ بَسرَ ثمَّ أَدْبَرَ وَ استَكْبرَ فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلا سحْرٌ يُؤْثَرُ إِنْ هَذَا إِلا قَوْلُ الْبَشرِ
ثمَّ نَظرَ ثمَّ عَبَس وَ بَسرَ ثمَّ أَدْبَرَ وَ استَكْبرَ فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلا سحْرٌ يُؤْثَرُ إِنْ هَذَا إِلا قَوْلُ الْبَشرِ
اين آيات حال وليد را كه بعد از تفكير و تقدير به خود گرفته بود ممثل مى سازد، و با لطيف ترين و در عين حال رساترين تمثيلى مجسم مى كند، چون معناى اينكه فرموده «'''ثم نظر'''» به طورى كه از سياق استفاده مى شود - اين است كه : وى بعد از تفكير و تقدير مثل كسى نظر كرد كه مى خواهد درباره امرى كه از او نظريه خواسته باشند، نظريه بدهد.
اين آيات حال وليد را كه بعد از تفكير و تقدير به خود گرفته بود ممثل مى سازد، و با لطيف ترين و در عين حال رساترين تمثيلى مجسم مى كند، چون معناى اينكه فرموده «'''ثم نظر'''» به طورى كه از سياق استفاده مى شود - اين است كه : وى بعد از تفكير و تقدير مثل كسى نظر كرد كه مى خواهد درباره امرى كه از او نظريه خواسته باشند، نظريه بدهد.
«'''ثم عبس و بسر'''» - فعل «'''عبس '''» از ماده عبوس است كه به معناى تقطيب چهره است ، در مجمع البيان مى گويد: عبوس كردن چهره و تقطيب و تكليح آن در معنا نظير همند، و جامع همه ، ترش كردن رو، و گرفتگى صورت است درم قابل طلاقت و بشاشت كه به معناى گشاده رويى است . و فعل «'''بسر'''» از مصدر «'''بسور'''» است ، كه به معناى بى ميلى و كراهت نمايان از چهره است . پس معناى جمله اين است كه وليد بعد از نظر كردن ، چهره خود را گرفت و اظهار كراهت نمود.
«'''ثم عبس و بسر'''» - فعل «'''عبس '''» از ماده عبوس است كه به معناى تقطيب چهره است ، در مجمع البيان مى گويد: عبوس كردن چهره و تقطيب و تكليح آن در معنا نظير همند، و جامع همه ، ترش كردن رو، و گرفتگى صورت است درم قابل طلاقت و بشاشت كه به معناى گشاده رويى است . و فعل «'''بسر'''» از مصدر «'''بسور'''» است ، كه به معناى بى ميلى و كراهت نمايان از چهره است . پس معناى جمله اين است كه وليد بعد از نظر كردن ، چهره خود را گرفت و اظهار كراهت نمود.
«'''ثم ادبر و استكبر'''» - «'''ادبار از هر چيزى '''» به معناى اعراض از آن است ، و استكبار به معناى امتناع ورزيدن از در كبر و طغيان است ، و اين دو يعنى ادبار و استكبار از احوالات روحى و درونى است ، و اگر آن را فرع و نتيجه تمثيل بر نظر و عبوس و بسور كه از احوالات ظاهر و محسوس آدمى است گرفته ، از اين جهت است كه اثر ادبار و استكبار وليد در ظاهر حالش هم اثر گذاشته ، و آن اثر را قرآن كريم نقل كرده كه گفت : «'''ان هذا الا سحر...'''»، و به همين جهت اين جمله را با فاى تفريع و نتيجه گيرى عطف كرده ، فرمود: «'''ثم ادبر و استكبر فقال ان هذا...'''» وگرنه مى توانست اين را هم با كلمه «'''ثم '''» عطف كند.
«'''ثم ادبر و استكبر'''» - «'''ادبار از هر چيزى '''» به معناى اعراض از آن است ، و استكبار به معناى امتناع ورزيدن از در كبر و طغيان است ، و اين دو يعنى ادبار و استكبار از احوالات روحى و درونى است ، و اگر آن را فرع و نتيجه تمثيل بر نظر و عبوس و بسور كه از احوالات ظاهر و محسوس آدمى است گرفته ، از اين جهت است كه اثر ادبار و استكبار وليد در ظاهر حالش هم اثر گذاشته ، و آن اثر را قرآن كريم نقل كرده كه گفت : «'''ان هذا الا سحر...'''»، و به همين جهت اين جمله را با فاى تفريع و نتيجه گيرى عطف كرده ، فرمود: «'''ثم ادبر و استكبر فقال ان هذا...'''» وگرنه مى توانست اين را هم با كلمه «'''ثم '''» عطف كند.
«'''فقال ان هذا الا سحر يوثر'''» - يعنى در نتيجه ادبار و استكبار، باطن خود را اينطور اظهار كرد كه «'''ان هذا'''» نيست اين - يعنى قرآن -
«'''فقال ان هذا الا سحر يوثر'''» - يعنى در نتيجه ادبار و استكبار، باطن خود را اينطور اظهار كرد كه «'''ان هذا'''» نيست اين - يعنى قرآن -
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۷ </center>
«'''الا سحر يوثر'''»، مگر سحرى كه از قديم روايت شده و هم اكنون نيز دانايان آن به نادانان تعليم مى دهند.
«'''الا سحر يوثر'''»، مگر سحرى كه از قديم روايت شده و هم اكنون نيز دانايان آن به نادانان تعليم مى دهند.
«'''ان هذا الا قول البشر'''» - يعنى اين قرآن آنطور كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ادعا مى كند كلام خدا نيست ، بلكه كلام بشر است . بعضى گفته اند: اين آيه به منزله تاءكيد آيه قبلى است ، هر چند دو معناى مختلف دارند، ولى مقصود از هر دو اين است كه قرآن كلام خدا نيست و چون هر دو يك معنا را مى رساندند، جمله دوم را با و او به جمله اول عطف نكرد.
«'''ان هذا الا قول البشر'''» - يعنى اين قرآن آنطور كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ادعا مى كند كلام خدا نيست ، بلكه كلام بشر است . بعضى گفته اند: اين آيه به منزله تاءكيد آيه قبلى است ، هر چند دو معناى مختلف دارند، ولى مقصود از هر دو اين است كه قرآن كلام خدا نيست و چون هر دو يك معنا را مى رساندند، جمله دوم را با و او به جمله اول عطف نكرد.
سأُصلِيهِ سقَرَ وَ مَا أَدْرَاك مَا سقَرُ لا تُبْقِى وَ لا تَذَرُ لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشرِ عَلَيهَا تِسعَةَ عَشرَ
سأُصلِيهِ سقَرَ وَ مَا أَدْرَاك مَا سقَرُ لا تُبْقِى وَ لا تَذَرُ لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشرِ عَلَيهَا تِسعَةَ عَشرَ
يعنى به زودى او را داخل سقر مى كنم ، و «'''سقر'''» در عرف قرآن يكى از نامهاى جهنم و يا دركه اى از دركات آن است ، و جمله «'''ساصليه سقر'''» يا بيان «'''سارهقه صعودا'''» است ، و يا بدل از آن است و جمله و «'''ما ادريك ما سقر'''» به اين منظور آورده شده كه بفهماند سقر بسيار مهم و هراس آور است .
يعنى به زودى او را داخل سقر مى كنم ، و «'''سقر'''» در عرف قرآن يكى از نامهاى جهنم و يا دركه اى از دركات آن است ، و جمله «'''ساصليه سقر'''» يا بيان «'''سارهقه صعودا'''» است ، و يا بدل از آن است و جمله و «'''ما ادريك ما سقر'''» به اين منظور آورده شده كه بفهماند سقر بسيار مهم و هراس آور است .
مقصود از توصيف سقر به اينكه «'''لا تبقى و لا تذر...'''» و در جمله «'''لا تبقى و لاتذر'''»  به خاطر اينكه نفى مطلق است ، و مقيد نكرده كه چه چيزى را باقى نمى گذارد ورها نمى كند، اقتضا دارد كه مراد از آن را اين بگيريم كه سقر هيچ چيزى از آنچه او بهدست آورده باقى نمى گذارد و همه را مى سوزاند و احدى را هم از آنهايى كه در آن مىافتند از قلم نينداخته همه را شامل مى شود، به خلاف آتش دنيا كه بسيار مى شود بعضىاز چيرها كه در آن مى افتد نمى سوزاند، و اگر مثلا انسانى در آن بيفتد پوست ظاهرى وصفات جسميش را مى سوزاند، و به روح او و صفات روحيش نمى رسد اما سقر احدى ازكسانى كه در آن مى افتند باقى نمى گذارد بلكه همه را فرا مى گيرد، زيرا خداوندفرموده : «'''تدعوا من ادبر و تولى '''» و وقتى آنها را فرا گرفت چيزى از روح وجسمشان را باقى نمى گذارد بلكه همه را مى سوزاند همچنان كه فرموده : «'''نار اللّهلموقده التى تطلع على الافئده '''».
مقصود از توصيف سقر به اينكه «'''لا تبقى و لا تذر...'''» و در جمله «'''لا تبقى و لاتذر'''»  به خاطر اينكه نفى مطلق است ، و مقيد نكرده كه چه چيزى را باقى نمى گذارد ورها نمى كند، اقتضا دارد كه مراد از آن را اين بگيريم كه سقر هيچ چيزى از آنچه او بهدست آورده باقى نمى گذارد و همه را مى سوزاند و احدى را هم از آنهايى كه در آن مىافتند از قلم نينداخته همه را شامل مى شود، به خلاف آتش دنيا كه بسيار مى شود بعضىاز چيرها كه در آن مى افتد نمى سوزاند، و اگر مثلا انسانى در آن بيفتد پوست ظاهرى وصفات جسميش را مى سوزاند، و به روح او و صفات روحيش نمى رسد اما سقر احدى ازكسانى كه در آن مى افتند باقى نمى گذارد بلكه همه را فرا مى گيرد، زيرا خداوندفرموده : «'''تدعوا من ادبر و تولى '''» و وقتى آنها را فرا گرفت چيزى از روح وجسمشان را باقى نمى گذارد بلكه همه را مى سوزاند همچنان كه فرموده : «'''نار اللّهلموقده التى تطلع على الافئده '''».
ممكن هم هست منظور اين باشد كه احدى را زنده نمى گذارد، و احدى را نمى ميراند، در اين صورت در معناى آيه زير خواهد بود كه مى فرمايد: «'''الذى يصلى النار الكبرى ثم لا يموت فيها و لا يحيى '''».
ممكن هم هست منظور اين باشد كه احدى را زنده نمى گذارد، و احدى را نمى ميراند، در اين صورت در معناى آيه زير خواهد بود كه مى فرمايد: «'''الذى يصلى النار الكبرى ثم لا يموت فيها و لا يحيى '''».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۸ </center>
بعضى هم گفته اند: معناى جمله «'''لا تبقى '''» اين است كه سقر چيزى را كه در آن بيفتد باقى نمى گذارد، مگر آنكه هلاكش مى كند وقتى هلاك شد به حالت هلاكت هم رهايش نمى كند، بلكه دوباره زنده اش مى كند تا باز شكنجه شود.
بعضى هم گفته اند: معناى جمله «'''لا تبقى '''» اين است كه سقر چيزى را كه در آن بيفتد باقى نمى گذارد، مگر آنكه هلاكش مى كند وقتى هلاك شد به حالت هلاكت هم رهايش نمى كند، بلكه دوباره زنده اش مى كند تا باز شكنجه شود.
بعضى ديگر گفته اند: معناى «'''لا تبقى '''» اين است كه براى آنان گوشتى باقى نمى گذارد و «'''و لا تذر'''» يعنى و استخوانى باقى نمى گذارد. و بعضى ديگر معانى ديگرى ذكر كرده اند.
بعضى ديگر گفته اند: معناى «'''لا تبقى '''» اين است كه براى آنان گوشتى باقى نمى گذارد و «'''و لا تذر'''» يعنى و استخوانى باقى نمى گذارد. و بعضى ديگر معانى ديگرى ذكر كرده اند.
)) لواحه للبشر))
 
لواحه للبشر
 
كلمه «'''لواحه '''» از مصدر تلويح است كه به معناى دگرگون كردن رنگ چيزى به سياهى است . و بعضى گفته اند به سرخى . و كلمه «'''بشر'''» جمع بشره است ، كه به معناى ظاهر پوست بدن است . مى فرمايد: يكى ديگر از خصوصيات سقر اين است كه رنگ بشره بدنها را دگرگون مى سازد.
كلمه «'''لواحه '''» از مصدر تلويح است كه به معناى دگرگون كردن رنگ چيزى به سياهى است . و بعضى گفته اند به سرخى . و كلمه «'''بشر'''» جمع بشره است ، كه به معناى ظاهر پوست بدن است . مى فرمايد: يكى ديگر از خصوصيات سقر اين است كه رنگ بشره بدنها را دگرگون مى سازد.
مراد از نوزده نفر موكّلان بر جهنّم و ابنكه فرمود: «'''و جعلنا عدّتهم الّا فتنة ...'''»
مراد از نوزده نفر موكّلان بر جهنّم و ابنكه فرمود: «'''و جعلنا عدّتهم الّا فتنة ...'''»
عَلَيهَا تِسعَةَ عَشرَ
عَلَيهَا تِسعَةَ عَشرَ
يعنى بر آن - سقر - نوزده نفر موكلند، كه عهده دار عذاب دادن به مجرمينند. و هر چند مطلب را مبهم گذاشته و نفرموده كه از فرشتگانند و يا غير فرشته اند، ليكن از آيات قيامت و مخصوصا تصريح آيات بعدى استفاده مى شود كه از ملائكه اند.
يعنى بر آن - سقر - نوزده نفر موكلند، كه عهده دار عذاب دادن به مجرمينند. و هر چند مطلب را مبهم گذاشته و نفرموده كه از فرشتگانند و يا غير فرشته اند، ليكن از آيات قيامت و مخصوصا تصريح آيات بعدى استفاده مى شود كه از ملائكه اند.
بعضى از مفسرين گفته اند: ظاهر اين عبارت آن است كه مميز (در اصطلاح نحو معدود هر عددى را مميز مى نامند) عدد «'''تسعه عشر'''» كلمه «'''ملكا'''» باشد، آنگاه گفته : دليل اين معنا همين است كه عربهاى فصيح از اين عبارت چنين فهميده اند، چون از ابن عباس ‍ روايت شده كه گفت : وقتى جمله «'''عليها تسعه عشر'''» نازل شد ابوجهل به قريش گفت مادرانتان به عزايتان بنشينند، مى شنوم پسر ابى كبشه (رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به شما خبر داده كه خازنان آتش نوزده نفرند و شما كه جمعيت انبوهى هستيد آيا عاجزيد از اينكه هر ده نفرتان بر سر يكى از آن مردان موكل بر آتش بتازيد، در آن جمع ، ابو اسد بن اسيد بن كلده جمحى كه مردى سخت دلاور بود گفت : من يك تنه حريف هفده نفر آنان هستم ، شما همگى كار دو نفر ديگر را بسازيد.
بعضى از مفسرين گفته اند: ظاهر اين عبارت آن است كه مميز (در اصطلاح نحو معدود هر عددى را مميز مى نامند) عدد «'''تسعه عشر'''» كلمه «'''ملكا'''» باشد، آنگاه گفته : دليل اين معنا همين است كه عربهاى فصيح از اين عبارت چنين فهميده اند، چون از ابن عباس ‍ روايت شده كه گفت : وقتى جمله «'''عليها تسعه عشر'''» نازل شد ابوجهل به قريش گفت مادرانتان به عزايتان بنشينند، مى شنوم پسر ابى كبشه (رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به شما خبر داده كه خازنان آتش نوزده نفرند و شما كه جمعيت انبوهى هستيد آيا عاجزيد از اينكه هر ده نفرتان بر سر يكى از آن مردان موكل بر آتش بتازيد، در آن جمع ، ابو اسد بن اسيد بن كلده جمحى كه مردى سخت دلاور بود گفت : من يك تنه حريف هفده نفر آنان هستم ، شما همگى كار دو نفر ديگر را بسازيد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۹ </center>
خواننده عزيز توجه دارد كه مفسر نامبرده هيچ دليلى بر مدعاى خود نياورده ، علاوه بر اينكه حديث ، خازنان دوزخ را رجل (مرد) خوانده و كلمه رجل به هيچ وجه بر فرشته اطلاق نمى شود، مخصوصا در عرف مشركين كه به نقل قرآن كريم در آيه «'''و جعلوا الملئكه الذين هم عباد الرحمن اناثا'''»، ملائكه را به طور كلى از جنس زن مى دانستند.
خواننده عزيز توجه دارد كه مفسر نامبرده هيچ دليلى بر مدعاى خود نياورده ، علاوه بر اينكه حديث ، خازنان دوزخ را رجل (مرد) خوانده و كلمه رجل به هيچ وجه بر فرشته اطلاق نمى شود، مخصوصا در عرف مشركين كه به نقل قرآن كريم در آيه «'''و جعلوا الملئكه الذين هم عباد الرحمن اناثا'''»، ملائكه را به طور كلى از جنس زن مى دانستند.
وَ مَا جَعَلْنَا أَصحَب النَّارِ إِلا مَلَئكَةً ...
وَ مَا جَعَلْنَا أَصحَب النَّارِ إِلا مَلَئكَةً ...
سياق آيه شهادت مى دهد بر اينكه مردم بعد از شنيدن آيه قبلى كه در باره عدد خازنان دوزخ بود در باره خازنان بگو مگو كرده اند، در نتيجه اين آيه نازل شد. با اين استظهار روايات وارده در شاءن نزول آيه تاءييد مى شود كه ان شاء اللّه در بحث روايتى آينده از نظر خواننده خواهد گذشت .
سياق آيه شهادت مى دهد بر اينكه مردم بعد از شنيدن آيه قبلى كه در باره عدد خازنان دوزخ بود در باره خازنان بگو مگو كرده اند، در نتيجه اين آيه نازل شد. با اين استظهار روايات وارده در شاءن نزول آيه تاءييد مى شود كه ان شاء اللّه در بحث روايتى آينده از نظر خواننده خواهد گذشت .
«'''و ما جعلنا اصحاب النار الا ملئكه '''» - مراد از «'''اصحاب النار'''» همان خازنان موكل بر دوزخند كه عهده دار شكنجه دادن به مجرمينند، و اين معنا هم از جمله «'''عليها تسعه عشر'''» استفاده مى شود و هم جمله «'''و ما جعلنا عدتهم الافتنه ...'''» به آن شهادت مى دهد.
«'''و ما جعلنا اصحاب النار الا ملئكه '''» - مراد از «'''اصحاب النار'''» همان خازنان موكل بر دوزخند كه عهده دار شكنجه دادن به مجرمينند، و اين معنا هم از جمله «'''عليها تسعه عشر'''» استفاده مى شود و هم جمله «'''و ما جعلنا عدتهم الافتنه ...'''» به آن شهادت مى دهد.
و حاصل معناى آيه اين است كه : ما اصحاب آتش و موكلين بر آن را از جنس ملائكه قرار داديم كه قادر بر انجام ماموريت خود هستند. همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «'''عليها ملئكه غلاظ شداد لا يعصون اللّه ما امرهم و يفعلون ما يومرون '''» پس موكلين بر آتش از جنس بشر نيستند تا مجرمين اميد آن داشته باشند در برابرشان مقاومت كنند، و از بينشان ببرند.
و حاصل معناى آيه اين است كه : ما اصحاب آتش و موكلين بر آن را از جنس ملائكه قرار داديم كه قادر بر انجام ماموريت خود هستند. همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «'''عليها ملئكه غلاظ شداد لا يعصون اللّه ما امرهم و يفعلون ما يومرون '''» پس موكلين بر آتش از جنس بشر نيستند تا مجرمين اميد آن داشته باشند در برابرشان مقاومت كنند، و از بينشان ببرند.
«'''و ما جعلنا عدتهم الا فتنه للذين كفروا'''» - كلمه «'''فتنه '''» به معناى محنت و آزمايش است ، مى گويند منظور از اين جعل ، جعل به حسب آگهى دادن است ، نه جعل به حسب تكوين ، در نتيجه معناى آيه اين است كه ما از عدد آن ملائكه و اينكه نوزده نفرند به شما خبر نداديم ، مگر براى اينكه همين خبر باعث آزمايش كفار شود. ذيل آيه هم كه مى فرمايد: «'''ليستيقن الذين اوتوا الكتاب ...'''» اين گفتار را تاءييد مى كند.
«'''و ما جعلنا عدتهم الا فتنه للذين كفروا'''» - كلمه «'''فتنه '''» به معناى محنت و آزمايش است ، مى گويند منظور از اين جعل ، جعل به حسب آگهى دادن است ، نه جعل به حسب تكوين ، در نتيجه معناى آيه اين است كه ما از عدد آن ملائكه و اينكه نوزده نفرند به شما خبر نداديم ، مگر براى اينكه همين خبر باعث آزمايش كفار شود. ذيل آيه هم كه مى فرمايد: «'''ليستيقن الذين اوتوا الكتاب ...'''» اين گفتار را تاءييد مى كند.
«'''ليستيقن الذين اوتوا الكتاب '''» - «'''استيقان '''» به معناى يقين يافتن در دل است ، و معناى اين جمله اين است كه ما براى اين گفتيم موكلين بر آتش نوزده فرشته اند كه اهل كتاب يقين كنند به اينكه قرآن نازل بر تو حق است ، چون مى بينند قرآن هم مطابق كتاب آسمانى ايشان است .
«'''ليستيقن الذين اوتوا الكتاب '''» - «'''استيقان '''» به معناى يقين يافتن در دل است ، و معناى اين جمله اين است كه ما براى اين گفتيم موكلين بر آتش نوزده فرشته اند كه اهل كتاب يقين كنند به اينكه قرآن نازل بر تو حق است ، چون مى بينند قرآن هم مطابق كتاب آسمانى ايشان است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۴۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۴۰ </center>
«'''و يزداد الذين امنوا ايمانا'''» - و نيز براى اينكه مؤ منين به اسلام هم وقتى ببينند كه اهل كتاب هم اين خبر قرآن را تصديق كرده اند، ايمانشان زيادتر شود.
«'''و يزداد الذين امنوا ايمانا'''» - و نيز براى اينكه مؤ منين به اسلام هم وقتى ببينند كه اهل كتاب هم اين خبر قرآن را تصديق كرده اند، ايمانشان زيادتر شود.
«'''و ليقول الذين فى قلوبهم مرض و الكافرون ما ذا اراد اللّه بهذا مثلا'''» - و نيز براى اين بود كه در نتيجه بيماردلان منافق و كافران چنين و چنان كنند. بايد توجه داشت كه لام در جمله «'''ليقول '''» لام عاقبت است ، به خلاف لام در «'''ليستيقن '''» كه لام تعليل به غايت است ، براى اينكه كلام منافقان و كفار كه «'''ما ذا اراد اللّه بهذا'''» مثلا كلامى تحقيرآميز است ، و به منظور استهزاء گفته مى شود، و اين خود كفر است ، و نمى تواند غايت و نتيجه براى عمل خداى تعالى شود، و مثلا بگوييم خداى تعالى به اين منظور عدد خازنان دوزخ را بيان كرد كه عده اى كفر و نفاق بورزند، مگر اينكه اين به تبع چيز ديگرى غايت فعل خدا قرار گيرد، به خلاف استيقان كه خود مرحله اى از ايمان است ، و شايد همين اختلاف بين دو معنا باعث شده كه حرف لام دوباره تكرار شود، و بفرمايد: «'''ليستيقن '''» و «'''ليقول '''»، و گر نه اگر هر دو لام براى تعليل بود مى فرمود: «'''ليستيقن و يقول '''».
«'''و ليقول الذين فى قلوبهم مرض و الكافرون ما ذا اراد اللّه بهذا مثلا'''» - و نيز براى اين بود كه در نتيجه بيماردلان منافق و كافران چنين و چنان كنند. بايد توجه داشت كه لام در جمله «'''ليقول '''» لام عاقبت است ، به خلاف لام در «'''ليستيقن '''» كه لام تعليل به غايت است ، براى اينكه كلام منافقان و كفار كه «'''ما ذا اراد اللّه بهذا'''» مثلا كلامى تحقيرآميز است ، و به منظور استهزاء گفته مى شود، و اين خود كفر است ، و نمى تواند غايت و نتيجه براى عمل خداى تعالى شود، و مثلا بگوييم خداى تعالى به اين منظور عدد خازنان دوزخ را بيان كرد كه عده اى كفر و نفاق بورزند، مگر اينكه اين به تبع چيز ديگرى غايت فعل خدا قرار گيرد، به خلاف استيقان كه خود مرحله اى از ايمان است ، و شايد همين اختلاف بين دو معنا باعث شده كه حرف لام دوباره تكرار شود، و بفرمايد: «'''ليستيقن '''» و «'''ليقول '''»، و گر نه اگر هر دو لام براى تعليل بود مى فرمود: «'''ليستيقن و يقول '''».
و معناى مجموع اين چند آيه چنين است كه : «'''اگر ما از عدد خازنان دوزخ خبر داديم ، براى اين بود كه مايه آزمايش كفار و باعث يقين اهل كتاب و بيشتر شدن ايمان مؤ منين باشد، البته اين نتيجه هم بر آن غايات مترتب مى شود كه منافقين و كافردلان خواهند گفت : خدا از اين مثل چه منظورى داشته .'''»
و معناى مجموع اين چند آيه چنين است كه : «'''اگر ما از عدد خازنان دوزخ خبر داديم ، براى اين بود كه مايه آزمايش كفار و باعث يقين اهل كتاب و بيشتر شدن ايمان مؤ منين باشد، البته اين نتيجه هم بر آن غايات مترتب مى شود كه منافقين و كافردلان خواهند گفت : خدا از اين مثل چه منظورى داشته .'''»
مفسرين جمله «'''الذين فى قلوبهم مرض '''» را به كسانى تفسير كرده اند كه دلهايشان مبتلا به شك و لجبازى و نفاق باشد و كلمه كافرون را به كسانى تفسير كرده اند كه تظاهر به كفر مى كنند، چه از مشركين و چه از ديگران .
مفسرين جمله «'''الذين فى قلوبهم مرض '''» را به كسانى تفسير كرده اند كه دلهايشان مبتلا به شك و لجبازى و نفاق باشد و كلمه كافرون را به كسانى تفسير كرده اند كه تظاهر به كفر مى كنند، چه از مشركين و چه از ديگران .
گفتيم منظور از جمله «'''ما ذا اراد اللّه بهذا مثلا'''» تحقير و استهزاء بوده ، و منظورشان از كلمه «'''هذا'''» اشاره است به جمله عليها «'''تسعه عشر'''» و كلمه «'''مثل '''» به معناى وصف است ، و معناى جمله اين است كه : خدا چه منظور داشته از اينكه خازنان دوزخ را به صفت «'''تسعه عشر'''» توصيف كرده ؟ و خلاصه چطور ممكن است اين عده اندك قدرت آن را داشته باشند كه تمامى دوزخيان را كه اكثر افراد جن و انسند عذاب كنند؟
گفتيم منظور از جمله «'''ما ذا اراد اللّه بهذا مثلا'''» تحقير و استهزاء بوده ، و منظورشان از كلمه «'''هذا'''» اشاره است به جمله عليها «'''تسعه عشر'''» و كلمه «'''مثل '''» به معناى وصف است ، و معناى جمله اين است كه : خدا چه منظور داشته از اينكه خازنان دوزخ را به صفت «'''تسعه عشر'''» توصيف كرده ؟ و خلاصه چطور ممكن است اين عده اندك قدرت آن را داشته باشند كه تمامى دوزخيان را كه اكثر افراد جن و انسند عذاب كنند؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۴۱ </center>
دنباله بحث گذشته راجع به نفاق ،
دنباله بحث گذشته راجع به نفاق ،
<span id='link93'><span>
<span id='link93'><span>
==و بيان اينكه انگيزه هاى نفاق قبل از هجرت نيز وجود داشته است ==
==و بيان اينكه انگيزه هاى نفاق قبل از هجرت نيز وجود داشته است ==
بعضى از مفسرين كه پذيرفته اند سوره مورد بحث در مكه نازل شده ، و منافقين و بيماردلان در مدينه پيدا شدند، در باره آيه «'''و ليقول الذين فى قلوبهم مرض '''»، گفته اند كه : يك پيشگويى غيبى است از اينكه بعد از هجرت جمعى منافق پيدا خواهند شد.
بعضى از مفسرين كه پذيرفته اند سوره مورد بحث در مكه نازل شده ، و منافقين و بيماردلان در مدينه پيدا شدند، در باره آيه «'''و ليقول الذين فى قلوبهم مرض '''»، گفته اند كه : يك پيشگويى غيبى است از اينكه بعد از هجرت جمعى منافق پيدا خواهند شد.
۱۴٬۴۵۵

ویرایش