ابْن: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
''' [[ویژه:پیوند_به_این_صفحه/ابْن | آیات شامل این کلمه ]]'''
''' [[ویژه:پیوند_به_این_صفحه/ابْن | آیات شامل این کلمه ]]'''
پسر. اصل آن بنواست، به پسر از جهت ابن گويند كه بناى پدر است، خدا پدر را در ايجاد فرزند بنّا قرار داده است ،خدا پدر را در ايجاد فرزند بنّا قرار داده است و با عنايت نيز به كار مى‏رود مثلا به مسافر گويند: ابن السبيل. ابن العلم وابن الليل و ابن البطن نيز گفته‏اند (از مفردات). [بقره:87]، به عيسى پسر مريم آيات روشن داديم. 1- [بقره:177]، ابن سبيل چنان كه اهل تفسير گويند مسافرى است كه خانواده و مال خود دستش كوتاه شده باشد. از ابن عباس و قتاده و ابن جبير نقل شده كه آن را ميهمان گفته‏اند. چون در قرآن همه جا جز آيه 36 نساء در رديف اهل زكوة و اهل انفاق شمرده شده است مى‏دانيم كه ابن سبيل فقير و اهل اسحقاق و در مانده است. علت اين تسميه شايد آن باشد كه چنين كسى جز سبيل معرّفى ندارد و فقط پسر راه بودنش كه چون از اهلش منقطع است گوئى: سبيل، پدر و مادر اوست. 2- [توبه:30]. اين آيه از سه جهت قابل دقّت است. اوّل: عُزيز است كه يهودا و را عزرا خواند، اين كلمه به هنگام تعريب تغيير يافته چنانكه «يَسوع» به «عيسى» و يوحنّا به «يحيى» تغيير يافته است، و عزرا همان است كه دين يهود را تازه كرد و اسفار تورات را پس از آنكه در غائله بخت نصر از بين رفت، جمع كرد و نوشت و از كوروش پادشاه ايران اجازه خواست و بنى اسرائيل را به فلسطين باز گردانيد و آن در حدود 457 سال قبل از ميلاد بود على هذا در مقابل اين خدمت او را پسر خدا خواندند (الميزان). دوّم: ظاهر آن است كه يهود عزيز را پسر حقيقى خدا مى‏دانستند و به عنوان شرافت اين سخن را نمى‏گفتند زيرا اين مطلب در رديف ابن اللّه بودن عيسى آمده و عيسى را، نصارى پسر واقعى خدا مى‏دانند. بطور كلّى درباره عيسى گفته‏اند كه او خدا و پسر خدا و يكى از سه خداست، قرآن مى‏گويد [مائده:17-72]، [توبه:30]، [مائده:73] معلوم مى‏شود كه نصارى درباره عقيده به عيسى سه فرقه شده‏اند: فرقه‏اى او را خدا و فرقه‏اى پسر خدا و فرقه‏اى يكى از سه خدا (كه در عين حال يكى اند) دانسته‏اند. خلاصه آنكه چون ابن اللّه بودن عزير در رديف ابن اللّه بودن مسيح آمده است، مى‏فهميم كه يهود عزير را پسر واقعى خدا مى‏دانستند و گرنه در ريف عيسى پسر خدا نمى‏آمد و هر دو به يك چوب رانده نمى‏شد، زيرا ميان اينكه احتراماً بگوئيم فلانى پسر واقعى خداست و اينكه بگوئيم فرزند واقعى خداست فرق از زمين تا آسمان است. در الميزان ذيل آيه ما نحن فيه فرموده: اينكه يهود عزير را ابن اللّه گفته‏اند نمى‏دانيم كه مانند ابن اللّه بودن مسيح است در نزد نصارى، و در او جوهر ربوبيّت هيت و يا او از آن مشتق و يا عين اوست؟ و يا اين تسميه تشريفى است مثل «نَحْنُ اَبْناءُاللّه وَ اَحِبّ‏ائُهُ» كه قول ديگر يهود است. ولى بنا بر تحقيق كه گذشت شقّ اوّل صحيح‏تر است و اينكه الميزان فرموده: سياق آيه ما بعد «اِتَّخَذوا اَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْباباْ مِنْ دون اللّه» مؤيد شق دوّم است به نظر، چندان قوى نمى‏رسد و مخصوصاً با ملاحظه «يُضاهِئون...» سوّم: «يُضاهِئونَ قَوُلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ» نشان مى‏دهد كه عقيده ابن اللّه بودن به يهود و نصارى از كفّار ديگر راه يافته است، زيرا اين آيه مى‏گويد، يهود و نصارى در اين سخن نظير قول كفّار پيش از خود را مى‏گويند. به طوريكه اهل تحقيق بيان كرده‏اند: عقيده ابن اللّه و حلول و تثليث در ميان برهمائى و بودائى‏هاى هندوستان و نيز در چين و ژاپن و فرس قديم و مصريها و يونانيها و روميها معروف بوده و از آنها به عقايد يهود و نصارى راه يافته است (رجوع به المنار و الميزان ذيل آيه ما نحن فيه) در الميزان ذيل آيه [مريم:88] فرموده مراد از ولد فرزند حقيقى است ودليلش آنست كه «ولد» آمده و گرنه «ابن» گفته مى‏شد. (زيرا ابن از وَلَد عمّ است و وَلَد فقط به فرزند حقيقى اطلاق مى‏شود). 3- [هود:42] پسرم با ما سوار شو و با كافران مباش. «بنىّ مُصغّر» ابن و مضاف بياء متكلم است و از تصغير و اضافه مهربانى و دلسوزى اراده مى‏شود. ناگفته نماند: جمع ابن، اَبناء و بنون است مثل [مائده:18] و مثل [شعراء:88].


=== ریشه کلمه ===
=== ریشه کلمه ===

نسخهٔ ‏۱۹ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۵:۵۷

آیات شامل این کلمه

پسر. اصل آن بنواست، به پسر از جهت ابن گويند كه بناى پدر است، خدا پدر را در ايجاد فرزند بنّا قرار داده است ،خدا پدر را در ايجاد فرزند بنّا قرار داده است و با عنايت نيز به كار مى‏رود مثلا به مسافر گويند: ابن السبيل. ابن العلم وابن الليل و ابن البطن نيز گفته‏اند (از مفردات). [بقره:87]، به عيسى پسر مريم آيات روشن داديم. 1- [بقره:177]، ابن سبيل چنان كه اهل تفسير گويند مسافرى است كه خانواده و مال خود دستش كوتاه شده باشد. از ابن عباس و قتاده و ابن جبير نقل شده كه آن را ميهمان گفته‏اند. چون در قرآن همه جا جز آيه 36 نساء در رديف اهل زكوة و اهل انفاق شمرده شده است مى‏دانيم كه ابن سبيل فقير و اهل اسحقاق و در مانده است. علت اين تسميه شايد آن باشد كه چنين كسى جز سبيل معرّفى ندارد و فقط پسر راه بودنش كه چون از اهلش منقطع است گوئى: سبيل، پدر و مادر اوست. 2- [توبه:30]. اين آيه از سه جهت قابل دقّت است. اوّل: عُزيز است كه يهودا و را عزرا خواند، اين كلمه به هنگام تعريب تغيير يافته چنانكه «يَسوع» به «عيسى» و يوحنّا به «يحيى» تغيير يافته است، و عزرا همان است كه دين يهود را تازه كرد و اسفار تورات را پس از آنكه در غائله بخت نصر از بين رفت، جمع كرد و نوشت و از كوروش پادشاه ايران اجازه خواست و بنى اسرائيل را به فلسطين باز گردانيد و آن در حدود 457 سال قبل از ميلاد بود على هذا در مقابل اين خدمت او را پسر خدا خواندند (الميزان). دوّم: ظاهر آن است كه يهود عزيز را پسر حقيقى خدا مى‏دانستند و به عنوان شرافت اين سخن را نمى‏گفتند زيرا اين مطلب در رديف ابن اللّه بودن عيسى آمده و عيسى را، نصارى پسر واقعى خدا مى‏دانند. بطور كلّى درباره عيسى گفته‏اند كه او خدا و پسر خدا و يكى از سه خداست، قرآن مى‏گويد [مائده:17-72]، [توبه:30]، [مائده:73] معلوم مى‏شود كه نصارى درباره عقيده به عيسى سه فرقه شده‏اند: فرقه‏اى او را خدا و فرقه‏اى پسر خدا و فرقه‏اى يكى از سه خدا (كه در عين حال يكى اند) دانسته‏اند. خلاصه آنكه چون ابن اللّه بودن عزير در رديف ابن اللّه بودن مسيح آمده است، مى‏فهميم كه يهود عزير را پسر واقعى خدا مى‏دانستند و گرنه در ريف عيسى پسر خدا نمى‏آمد و هر دو به يك چوب رانده نمى‏شد، زيرا ميان اينكه احتراماً بگوئيم فلانى پسر واقعى خداست و اينكه بگوئيم فرزند واقعى خداست فرق از زمين تا آسمان است. در الميزان ذيل آيه ما نحن فيه فرموده: اينكه يهود عزير را ابن اللّه گفته‏اند نمى‏دانيم كه مانند ابن اللّه بودن مسيح است در نزد نصارى، و در او جوهر ربوبيّت هيت و يا او از آن مشتق و يا عين اوست؟ و يا اين تسميه تشريفى است مثل «نَحْنُ اَبْناءُاللّه وَ اَحِبّ‏ائُهُ» كه قول ديگر يهود است. ولى بنا بر تحقيق كه گذشت شقّ اوّل صحيح‏تر است و اينكه الميزان فرموده: سياق آيه ما بعد «اِتَّخَذوا اَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْباباْ مِنْ دون اللّه» مؤيد شق دوّم است به نظر، چندان قوى نمى‏رسد و مخصوصاً با ملاحظه «يُضاهِئون...» سوّم: «يُضاهِئونَ قَوُلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ» نشان مى‏دهد كه عقيده ابن اللّه بودن به يهود و نصارى از كفّار ديگر راه يافته است، زيرا اين آيه مى‏گويد، يهود و نصارى در اين سخن نظير قول كفّار پيش از خود را مى‏گويند. به طوريكه اهل تحقيق بيان كرده‏اند: عقيده ابن اللّه و حلول و تثليث در ميان برهمائى و بودائى‏هاى هندوستان و نيز در چين و ژاپن و فرس قديم و مصريها و يونانيها و روميها معروف بوده و از آنها به عقايد يهود و نصارى راه يافته است (رجوع به المنار و الميزان ذيل آيه ما نحن فيه) در الميزان ذيل آيه [مريم:88] فرموده مراد از ولد فرزند حقيقى است ودليلش آنست كه «ولد» آمده و گرنه «ابن» گفته مى‏شد. (زيرا ابن از وَلَد عمّ است و وَلَد فقط به فرزند حقيقى اطلاق مى‏شود). 3- [هود:42] پسرم با ما سوار شو و با كافران مباش. «بنىّ مُصغّر» ابن و مضاف بياء متكلم است و از تصغير و اضافه مهربانى و دلسوزى اراده مى‏شود. ناگفته نماند: جمع ابن، اَبناء و بنون است مثل [مائده:18] و مثل [شعراء:88].

ریشه کلمه