گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۲۸۴: خط ۲۸۴:
<span id='link140'><span>
<span id='link140'><span>


==بيان آيات مربوط به ابراهيم عليه السلام و دعوت آن جناب ==
==چرا ابراهيم «ع»، شیعۀ حضرت نوح«ع» است؟==
«'''وَ إِنَّ مِن شِيعَتِهِ لابْرَهِيمَ'''»:
«'''وَ إِنَّ مِن شِيعَتِهِ لابْرَاهِيمَ'''»:


كلمه ((شيعه (( عبارت است از مردمى كه پيرو غير خود باشند، و دنبال او به راه بيفتند و كوتاه سخن : مردمى كه موافق طريقه كسى حركت كنند، چنين مردمى شيعه آن كس مى باشند، حال چه اينكه آن كس ‍ جلوتر از آن قوم باشد، يا بعد از آن قوم ، همچنان كه خداى تعالى فرمود: ((و حيل بينهم و بين ما يشتهون كما فعل باشياعهم من قبل (( به طورى كه ملاحظه مى كنيد در اين آيه شيعه را به كسانى اطلاق كرده كه قبل از افراد مورد نظر عذاب شدند، و بين آنان و لذتهايشان حائل شد.
كلمه «شيعه»، عبارت است از مردمى كه پيرو غير خود باشند، و دنبال او به راه بيفتند. و كوتاه سخن: مردمى كه موافق طريقه كسى حركت كنند، چنين مردمى، شيعۀ آن كس مى باشند. حال چه اين كه آن كس ‍ جلوتر از آن قوم باشد، يا بعد از آن قوم. همچنان كه خداى تعالى فرمود: «وَ حِيلَ بَينَهُم وَ بَينَ مَا يَشتَهُون كَمَا فُعِلَ بِأشيَاعِهِم مِن قَبل». به طورى كه ملاحظه مى كنيد، در اين آيه، «شيعه» را به كسانى اطلاق كرده كه قبل از افراد مورد نظر عذاب شدند، و بين آنان و لذت هايشان حائل شد.


و از ظاهر سياق برمى آيد كه ضمير در كلمه شيعته به نوح برمى گردد و معنايش اين است كه : ابراهيم يكى از شيعيان نوح بود، چون دينش ‍ موافق دين او، يعنى دين توحيد بود.
و از ظاهر سياق بر مى آيد كه ضمير در كلمۀ «شِيعَتِهِ»، به نوح بر مى گردد. و معنايش اين است كه: ابراهيم، يكى از شيعيان نوح بود. چون دينش، موافق دين او، يعنى دين توحيد بود.


بعضى از مفسرين گفته اند: ضمير مذكور به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر مى گر دد. ولى هيچ دليلى از ناحيه الفاظ آيه بر اين قول نيست .
بعضى از مفسران گفته اند: ضمير مذكور، به رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، بر مى گردد. ولى هيچ دليلى از ناحيه الفاظ آيه، بر اين قول نيست.


بعضى گفته اند: در نظم اين آيات ترتيب زيبايى به كار رفته ، چون دنبال داستان نوح كه آدم دومى و ابو البشر ثانى است ،
بعضى گفته اند: در نظم اين آيات، ترتيب زيبايى به كار رفته. چون دنبال داستان نوح - كه آدم دوّمى و ابوالبشر ثانى است،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۲۳ </center>
داستان ابراهيم را آورد كه پدر انبياء است ، يعنى تمامى انبيايى كه بعد از او آمدند نسبشان بدو منتهى مى شود، و نيز تمامى اديان زنده اى كه در دنيا هستند از قبيل اديان موسى ، عيسى و محمد (عليهم السلام ) همه بر اديان ابراهيم تكيه دارند كه همان دين توحيد است . و نيز نوح (عليه السلام ) از غرق شدن در آب نجات يافت و ابراهيم (عليه السلام ) از سوختن در آتش نمرود.
داستان ابراهيم را آورد، كه پدر انبياء است. يعنى تمامى انبيايى كه بعد از او آمدند، نَسَب شان، بدو منتهى مى شود. و نيز، تمامى اديان زنده اى كه در دنيا هستند، از قبيل اديان موسى، عيسى و محمّد «عليهم السلام»، همه بر اديان ابراهيم تكيه دارند، كه همان دين توحيد است. و نيز نوح «عليه السلام»، از غرق شدن در آب نجات يافت و ابراهيم «عليه السلام»، از سوختن در آتش نمرود.
<span id='link141'><span>
<span id='link141'><span>


«'''إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سلِيمٍ'''»:
«'''إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سلِيمٍ'''»:


آمدن نزد پروردگار كنايه است از تصديق خدا و ايمان به او. و مؤ يد اين معنا اين است كه مراد از ((قلب سليم (( آن قلبى است كه از هر چيزى كه مضر به تصديق و ايمان به خداى سبحان است خالى باشد، از قبيل شرك جلى و خفى ، اخلاق زشت و آثار گناه و هر گونه تعلقى كه به غير خدا باشد و انسان جذب آن شود و باعث شود كه صفاى توجه به سوى خدا مختل گردد.
آمدن نزد پروردگار، كنايه است از تصديق خدا و ايمان به او. و مؤيد اين معنا، اين است كه مراد از «قلب سليم»، آن قلبى است كه از هر چيزى كه مضرّ به تصديق و ايمان به خداى سبحان است، خالى باشد. از قبيل: شرك جلى و خفى، اخلاق زشت و آثار گناه، و هر گونه تعلقى كه به غير خدا باشد و انسان جذب آن شود، و باعث شود كه صفاى توجه به سوى خدا، مختل گردد.


از اينجا روشن مى شود كه مراد از ((قلب سليم (( آن قلبى است كه هيچ تعلقى به غير از خدا نداشته باشد، همچنان كه در حديثى كه در بحث روايتى آينده - ان شاء اللّه - مى آيد نيز به هم ين معنا تفسير شده.
از اين جا، روشن مى شود كه مراد از «قلب سليم»، آن قلبى است كه هيچ تعلّقى به غير از خدا نداشته باشد، همچنان كه در حديثى كه در بحث روايتى آينده - إن شاء اللّه - مى آيد، نيز به همين معنا تفسير شده.


ولى بعضى گفته اند: ((معنايش قلب سالم از شرك است ((. ممكن ا ست اين گفتار را به نحوى توجيه كنيم كه به همان معنا كه ما ذكر كرديم برگشت مى كند. بعضى ديگر گفته اند: ((مراد قلب اندوهناك است (( ولى اين ديگر قابل توجيه نيست .
ولى بعضى گفته اند: «معنايش، قلب سالم از شرك است». ممكن است اين گفتار را به نحوى توجيه كنيم، كه به همان معنا كه ما ذكر كرديم، برگشت مى كند.  


ظرف ((اذ(( در آيه شريفه متعلق به جمله ((من شيعته (( است ، و چون آن قواعدى كه در غير ظرف بخشوده نيست در ظرفها بخشوده شده . لذا ديگر نبايد اعتراض كرد كه مگر قبل از آمدن نزد پروردگار، از شيعه نوح نبود. و بعضى گفته اند: ظرف ((اذ(( متعلق به ((اذكر(( تقديرى است .
بعضى ديگر گفته اند: «مراد، قلب اندوهناك است»، ولى اين ديگر، قابل توجيه نيست.
 
ظرف «إذ» در آيه شريفه، متعلق به جملۀ «مِن شِيعَتِهِ» است. و چون آن قواعدى كه در غير ظرف بخشوده نيست، در ظرف ها بخشوده شده، لذا ديگر نبايد اعتراض كرد كه مگر قبل از آمدن نزد پروردگار، از شيعه نوح نبود. و بعضى گفته اند: ظرف «إذ»، متعلق به «أُذكُر» تقديرى است.


«'''إِذْ قَالَ لاَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مَا ذَا تَعْبُدُونَ'''»:
«'''إِذْ قَالَ لاَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مَا ذَا تَعْبُدُونَ'''»:


يعنى : چه چيز مى پرستيد؟ و اگر با اينكه مى ديد كه بت مى پرستند، مع ذلك پرسيد چه مى پرستيد؟ منظورش از اين سؤ ال اظهار تعجب است ، و خواست بفهماند اين عمل شما سخت عجيب و غريب است .
يعنى: چه چيز مى پرستيد؟ و اگر با اين كه مى ديد كه بت مى پرستند، مع ذلك پرسيد چه مى پرستيد؟ منظورش از اين سؤال، اظهار تعجب است، و خواست بفهماند اين عمل شما، سخت عجيب و غريب است.
((ائفكا آلهه دون اللّه تريدون (( يعنى آيا از در افتراء خدايانى ديگر به جاى خداى عزّو جلّ قصد مى كنيد.
 
«'''أئِفكاً آلِهَةً دُونَ اللّهِ تُرِيدُون'''»:
 
يعنى: آيا از درِ افتراء، خدايانى ديگر به جاى خداى عزّوجلّ، قصد مى كنيد؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۲۴ </center>
و اگر كلمه ((افلك (( و كلمه ((آلهه (( را مقدم ذكر كرده ، با اينكه مى بايست مى فرمود: ((اتريدون آلهه دون اللّه افكا(( بدين جهت است كه عنايت به آن دو كلمه داشته است .
و اگر كلمۀ «إفك» و كلمۀ «آلهه» را مقدّم ذكر كرده، با اين كه مى بايست مى فرمود: «أتُرِيدُونَ آلِهَةً دُونَ اللّهِ إفكاً»، بدين جهت است كه به آن دو كلمه، عنایت داشته است.




۱۴٬۴۴۷

ویرایش