تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۱۸: تفاوت میان نسخهها
خط ۱۵۳: | خط ۱۵۳: | ||
==حوادث قيامت، بیانگر تغاير نظام اخروى و نظام دنيوى است== | ==حوادث قيامت، بیانگر تغاير نظام اخروى و نظام دنيوى است== | ||
خداى سبحان روز موعود را با ذكر حوادثى كه در آن واقع مى شود، و مستلزم انقراض | خداى سبحان روز موعود را با ذكر حوادثى كه در آن واقع مى شود، و مستلزم انقراض عالَم انسانى و انقطاع نظام دنيوى است، معرفى مى كند. نظير تيره شدن ستارگان، شكافتن زمين، متلاشى شدن كوه ها، و تحول نظام دنيا به نظامى ديگر. و اين نشانی ها در بسيارى از سوره هاى قرآنى و مخصوصا سوره هاى كوچك قرآن از قبيل سوره نبأ، نازعات، تكوير، انفطار، انشقاق، فجر، زلزال، قارعه و غير آن مكرر آمده است، و در رواياتى هم كه در مورد مقدمات قيامت و نشانی هاى آن وارد شده، اين امور ذكر شده. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۳۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۳۹ </center> | ||
و اين معنا از بيانات كتاب و سنت به طور بديهى معلوم است كه نظام حيات در همه | و اين معنا از بيانات كتاب و سنت به طور بديهى معلوم است كه نظام حيات در همه شؤونش در آخرت، غير نظامى است كه در دنيا دارد. چون خانه آخرت، خانه ابدى است، و از ساكنان آن خانه كسانى كه اهل سعادتند، سعادتشان خالص؛ و آن ها كه اهل شقاوتند، شقاوتشان خالص است. طبقه اول آنچه را بخواهند و دوست داشته باشند، در اختيار دارند و طبقه دوم، به غير از مكروه سهمى ندارند، هرچه دارند ناخوشايند است، ولى دار دنيا، دار فنا و زوال است. در دنيا جز عوامل و اسباب خارجى و ظاهرى، كه آميخته اى از مرگ و حيات، و فقدان و وجدان، و كام و ناكامى، و تعب و راحت، و اندوه و مسرت است، حاكم نيست. به خلاف خانه آخرت كه دار جزا است، و در آن عملى نيست و دنيا، دار عمل است و جزايى در آن نيست. و كوتاه سخن اين كه نشئۀ آخرت، غير نشئۀ دنيا است. | ||
پس | پس اين كه خداى تعالى، نشئۀ قيامت و جزا را به وسيله مقدمات آن تعريف مى كند، و خاطر نشان مى سازد كه نشانى آن برچيده شدن بساط دنيا و خراب شدن بنيان زمين آن، و متلاشى شدن كوه هاى آن، و پاره پاره شدن آسمان آن، و محو و بى نور شدن ستارگان آن و غير اين ها، در حقيقت از قبيل تحديد حدود يك نشئه به سقوط نظام حاكم بر نشئه اى ديگر است: «وَ لَقَد عَلِمتُم النّشأةَ الأولى فَلَولا تَذَكّرُون». | ||
پس معناى | پس معناى اين كه فرمود: «فَإذَا النّجُومُ طُمِسَت» اين است كه در آن روز اثر ستارگان، نور و ساير آثار آن محو مى شود. چون كلمۀ «طَمس» به معناى زايل كردن اثر و محو آن است. همچنان كه در جاى ديگر اين طمس را معنا كرده، فرموده: «وَ إذَا النّجُومُ انكَدَرَت». | ||
«''' | «'''وَ إذَا السّمَاءُ فُرِجَت'''» - يعنى روزى كه آسمان پاره مى شود. چون كلمه «فرج، فرجه»، به معناى پيدا شدن شكاف بين دو چيز است، و در جاى ديگر اين «فَرج» را معنا كرده فرموده: «إذَا السّمَاءُ انشَقَّت». | ||
«''' | «'''وَ إذَا الجِبَالُ نُسِفَت'''» - يعنى روزى كه كوه ها از ريشه كنَده مى شوند و از بين مى روند. وقتى گفته مى شود: «نُسِفَت الرِيحُ الكِلَاءَ»، معنايش اين است كه باد، علف را از ريشه در آورد و از بين برد. همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «وَ يَسئَلُونَكَ عَن الجِبَالِ فَقُل يَنسِفُهَا رَبّى نَسفاً». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۴۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۴۰ </center> | ||
«''' | «'''وَ إذَا الرُّسُلُ أُقّتَت'''» - يعنى و روزى كه زمان حضور انبيا براى شهادت عليه امت ها معين مى شود، و يا آن زمانى كه منتظر رسيدنش هستيم تا رسولان عليه امت ها شهادت دهند، فرا مى رسد. و كلمه «أُقّتت'''»، فعل ماضى مجهول از باب تفعيل از مصدر تاقيت است، كه به معناى توقيت و تعيين وقت است. و در باره شهادت انبيا در جاى ديگر فرموده: «فَلَنَسئَلَنّ الّذِينَ أُرسِلَ إلَيهِم وَ لَنَسئَلَنّ المُرسَلِين»، و نيز فرموده: «يَومَ يَجمَعُ اللّه الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَا ذَا أُجِبتُم». | ||
«'''لِأىّ يَوْمٍ أُجِّلَت ... لِّلْمُكَذِّبِينَ'''»: | |||
كلمه | كلمه «أجل» به معناى مدتى است كه براى چيزى معين شده باشد و «تأجيل» به معناى اجل قرار دادن براى چيزى است، كه البته در لازمه آن كه همان تأخير باشد، نيز استعمال مى شود. مثلا وقتى مى گويند: «قرض مؤجّل»، معنايش قرض مدت دار است، به خلاف «قرض حال» كه به معناى قرض فورى است. و اين معنا با آيه مناسب تر است، تا معناى لغوى كلمه. و ضمير در «أُجّلَت» به امور مذكور، يعنى طمس نجوم، شكافتن آسمان، ريشه كن شدن كوه ها، و تعيين وقت شهادت رسولان بر مى گردد. و معناى آيه اين است كه: اين امور براى چه روزى تأخير داده شده، و خلاصه چه روزى صورت مى گيرد. | ||
اين احتمال هم داده شده كه: | اين احتمال هم داده شده كه: كلمۀ «أُجّلَت» به معناى مدت قرار دادن براى چيزى باشد، و ضمير مقدّر در آن، به رُسُل و يا به آنچه كه كلام بدان اشعار دارد، و مربوط به اخبارى است كه رسولان از احوال آخرت داده اند، برگردد و معنا چنين باشد: چند سال و يا چند قرن به رسولان مهلت داده اند تا بعد از آن مهلت براى شهادت حاضر شوند؛ و يا چند قرن معين كرده اند تا بعد از آن آنچه انبيا خبر داده اند، واقع شود و صحنه هول انگيز قيامت و تعذيب كفار و تنعيم مؤمنين محقق گردد. وليكن اين احتمال خالى از خفا و ابهام نيست. | ||
اين آيه شريفه و آيه | اين آيه شريفه و آيه بعدش، يعنى مجموع «لِأىّ يَومٍ أجّلَت لِيَومِ الفَصل» به صورت سؤال و جواب آمده تا عظمت و هول انگيزى آن روز را رسانيده، تعجب شنونده را برانگيزد. و اصل معنا، اين است كه اين امور تأخير انداخته شده براى روز فصل. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۴۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۴۱ </center> | ||
و اين نوع جمله هاى استفهامى در معناى تقدير قول | و اين نوع جمله هاى استفهامى در معناى تقدير قول است، و معناى آن اين است كه: دليل بر عظمت اين روز و هول انگيزى و عجيب بودنش، اين است كه مى پرسند: براى چه روزى اين امور عظيم و هائل و عجيب تأخير انداخته شده اند. پس جواب داده مى شود براى روز فصل. | ||
و در اين | و منظور از «روز فصل»، روز جزا است كه در آن خداى تعالى بين خلائق فصل قضا مى كند. همچنان كه فرمود: «إنّ اللّه يَفصِلُ بَينَهُم يَومَ القِيامَة». و جمله «وَ مَا أدرَاكَ مَا يَومُ الفَصل»، تعظيمى است از آن روز، و از وقايع آن روز. | ||
«'''وَيلٌ يَومَئذٍ لِلمُكَذّبِين'''» - كلمه «وَيل» به معناى هلاكت است، و مراد از «مُكَذّبين»، تكذيب گران روز فصل است، كه وعده اش را به ايشان داده اند. چون سياق آيات، سياق رساندن اين معناست كه آن روز واقع شدنى است، و به همين منظور هم سوگند ياد شده. | |||
و در اين جمله، نفرينى به تكذيب گران شده، و به همين نفرين اكتفا شده، ديگر جواب كلمۀ «إذَا» را نياورده، و نفرموده: «إذَا النّجُومُ طَمِسَت... - وقتى ستارگان تيره مى شود چه مى شود...». و تقدير كلام اين است كه: وقتى چنين و چنان مى شود، «آنچه وعده اش به شما داده شده، واقع مى شود». و يا اين است كه: وقتى چنين و چنان مى شود، «روز فصل واقع گشته» و تكذيب گران هلاك مى شوند، (كه جمله هايى كه بين گيومه است، حذف شده و آن نفرين به جايش نشسته است). | |||
<span id='link160'><span> | <span id='link160'><span> | ||
==رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته== | ==رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته== | ||
نسخهٔ ۲۴ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۵۵
«رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته از جمله «و ما تشاؤ ن ...»
در الدر المنثور آمده كه عبد بن حميد، ابن جرير و ابن ابى حاتم ، از قتاده روايت كرده اند كه در باره آيه «و لا تطع منهم اثما او كفورا» گفته است : براى ما حديث كرده اند كه اين آيه در باره دشمن خدا يعنى ابو جهل نازل شده است .
مؤلف: ليكن اين روايت به تطبيق شباهت بيشترى دارد تا تفسير.
و در مجمع البيان در ذيل جمله «و سبحه ليلا طويلا» گفته : از حضرت رضا (عليه السلام ) روايت شده كه احمد بن محمد از آن جناب از اين آيه پرسيد كه منظور از اين تسبيح چيست ؟ فرمود: منظور نماز شب است .
و در كتاب خرائج و جرائح از امام قائم (عليه السلام ) روايت آورده كه در حديثى به كامل بن ابراهيم مدنى فرمود: آمده اى تا از اعتقاد مفوضه سؤ ال كنى . آنان دروغ گفته اند، بلكه قلوب ما ظرفهايى است براى مشيت خداى عزوجل ، وقتى او بخواهد ما مى خواهيم ، و خود خداى تعالى فرموده : «و ما تشاون الا ان يشاء الله ».
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه ، از طريق ابن شهاب ، از سالم ، از ابو هريره روايت كرده كه گفت: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بارها در خطبه خود مى فرمود: آنچه آمدنى است نزديك است ، چيزى كه بناست بيايد دور نيست ، و خداى تعالى به خاطر عجله كسى عجله نمى كند، آرى آنچه خدا بخواهد مى شود، نه آنچه مردم بخواهند، مردم چيزى را مى خواهند و خداى تعالى چيزى ديگر را، آنچه خدا خواسته، مى شود، هر چند كه مردم كراهت داشته باشند، و احدى نيست كه آنچه خدا نزديك كرده دور، و آنچه او دور كرده نزديك سازد، هيچ حادثه اى رخ نمى دهد مگر به اذن خدا.
مؤلف: در بعضى از روايات از طرق اهلبيت (عليهم السلام ) حكم در آيه «فاصبر لحكم ربك » و نيز رحمت در جمله «يدخل من يشاء فى رحمته » بر ولايت امام ان (عليهم السلام ) تطبيق شده . و اين همان تطبيق آيات بر مصاديق روشن است ، و يا از باب بيان باطن قرآن است ، و به هيچ وجه نمى تواند تفسير باشد.
آيات ۱ - ۱۵ سوره مرسلات
- سوره «مرسلات»، مكّى است و پنجاه آيه دارد.
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * وَ الْمُرْسلَاتِ عُرْفاً(۱) فَالْعَاصِفَتِ عَصفاً(۲) وَ النَّاشِرَاتِ نَشراً(۳) فَالْفَارِقَاتِ فَرْقاً(۴) فَالْمُلْقِيَاتِ ذِكْراً(۵) عُذْراً أَوْ نُذْراً(۶) إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَقِعٌ(۷) فَإِذَا النُّجُومُ طُمِست (۸) وَ إِذَا السمَاءُ فُرِجَت (۹) وَ إِذَا الجِْبَالُ نُسِفَت (۱۰) وَ إِذَا الرُّسلُ أُقِّتَت (۱۱) لاَى يَوْمٍ أُجِّلَت (۱۲) لِيَوْمِ الْفَصلِ(۱۳) وَ مَا أَدْرَاك مَا يَوْمُ الْفَصلِ(۱۴) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(۱۵)
به نام خداى رحمان و رحيم. قسم به رسولانى كه از پى هم (بر خير و سعادت خلق) فرستاده شدند (۱).
قسم به فرشتگانى كه به سرعت تندباد به انجام حكم حق مى شتابند(۲).
قسم به آنان كه (وحى حق و شرع الهى را) نيكو نشر مى دهند (۳).
و به آنان كه (بين حق و باطل را) كاملا جدا مى كنند (۴).
و به آنان كه ذكر (خدا و كتاب الهى) را به انبيا وحى مى كنند (۵).
تا عذر نيكان و بيم و تهديد كافران بدان شود (۶).
قسم به همه اينان كه آنچه (از ثواب و عقاب آخرت) به شما وعده دادند، البته واقع خواهد شد (۷).
وقتى كه ستارگان همه بى نور و محو شوند (۸).
و آسمان شكافته شود (۹).
و كوه ها (چون خاك بر دم باد)، پراكنده شوند (۱۰).
و در آن هنگام كه براى پيامبران (به منظور اداى شهادت)، تعيين وقت شود (۱۱).
براى چه وقت معين مى شود؟ (۱۲)
براى روز قيامت، كه بين حق و باطل و سعيد و شقى، جدايى افتد (۱۳).
و تو چگونه توانى عظمت آن روز جدايى را تصور كنى؟ (۱۴)
واى در آن روز (به حال منكران خدا و قيامت) و تكذيب كنندگان (كتاب و رسالت) (۱۵).
اين سوره يوم الفصل كه همان روز قيامت است را خاطر نشان ساخته ، خبر از وقوع آن را تاءكيد مى كند، و اين تاءكيد خود را با تهديد شديدى به منكرين آن و انذار و تبشير به ديگران توام نموده ، جانب تهديد را بيش از ساير مطالب تاءكيد مى كند، براى اينكه مى بينيم ده مرتبه مى فرمايد: «ويل يومئذ للمكذبين - واى در آن روز بر تكذيب گران » و اين سوره به شهادت سياق آياتش در مكه نازل شده است .
مراد از سوگندهاى آغازین سوره مباركه مرسلات
«وَ الْمُرْسلَاتِ عُرْفاً»:
اين آيه و آيات بعدش تا شش آيه سوگندهايى است از خداى تعالى، به امورى كه از آن امور تعبير كرده به «مُرسَلات»، «عَاصِفَات»، «نَاشِرَات»، «فَارِقَات»، «مُلقِيَات ذِكراً» و «عُذراً أو نُذراً». و دو تعبير اول، يعنى «المُرسَلات عُرفاً» و «العَاصِفَات عَصفاً» اگر از سياق صرفنظر كنيم و خود آن دو را در نظر بگيريم، خالى از مختصر ظهورى در بادهاى سخت و تند و پشت سر هم نيست، وليكن تعبير آخر، يعنى «المُلقِياتِ ذِكراً * عُذراً أو نُذراً»، تقريبا صريح در اين است كه مراد از آن، ملائكه اى است كه حامل وحى خداى تعالى بودند و بر انبيا و رسل نازل مى شدند، و به منظور اتمام حجت و انذار و ساير اغراض، وحى الهى را بر آنان القا مى كردند؛ و بقيه صفات پنجگانه هم آن طور نيست كه قابل حمل بر معنايى مناسب با اين معنا نباشند.
و ما نمى توانيم تمامى صفات پنجگانه را حمل كنيم بر بادهاى تند كه دو جمله اول - به بيانى كه گذشت - ظهور در آن دارد، مگر اين كه خود را به سختى دچار زحمت نموده، سه صفت ديگر و مخصوصا صفت آخرى را به زحمت حمل بر آن نماييم.
اين كار را هم نمى توانيم بكنيم كه دو جملۀ اول را حمل كنيم بر بادهاى تند، و سه جمله بقيه را و يا تنها دو جمله آخر و يا حداقل جمله اخير را حمل بر ملائكه وحى كنيم. براى اين كه ظاهرا هيچ تناسبى ميان بادهاى متعاقب و ملائكه وحى نيست،
تا در يك سياق - كه سياق سوگند است - بين آن دو جمع شود، و هر دو نوع سوگند در سلك واحدى قرار گيرند. و توجيهات مختلفى كه در اين باب كرده اند، معانى بعيدى است از ذهن، به طورى كه هيچ شنونده اى بدون توجه قبلى، به آن معانى منتقل نمى شود.
پس وجه صحيح همان است كه از اين سخنان - كه بسيار هم زياد است - صرف نظر كنيم. چون به هيچ وجه تحت ضابطه در نمى آيند، و بايد بگوييم در همه صفات پنجگانه، ملائكه وحى منظورند. نظير ساير سوگندهايى كه در ابتداى سوره صافات آمده، مى فرمايد: «وَ الصّافَاتِ صَفّاً * فَالزّاجِرَاتِ زَجراً * فَالتّالِياتِ ذِكراً»، و در معناى آن است آيه شريفه زير كه مى فرمايد: «عَالِمُ الغَيبِ فَلا يُظهِرُ عَلى غَيبِهِ أحَداً إلّا مَنِ ارتَضى مِن رَسُولٍ فَإنّهُ يَسلُكُ مِن بَينِ يَدَيهِ وَ مِن خَلفِهِ رَصَداً لِيَعلَمَ أن قَد أبلَغُوا رِسَالَاتِ رَبّهِم»، كه ترجمه اش در اوائل كتاب، در تفسير سوره «جن» گذشت.
پس جمله «وَ المُرسَلات عُرفاً»، سوگندى است از خداى تعالى به مرسلات. و كلمۀ «عُرف» - به ضمّه عين و سكون راء - به معناى دسته مويى است كه در گردن اسب مى باشد. و هر امرى را كه به طور تعاقب و پشت سرِ هم واقع بشود، به يال اسب تشبيه مى كنند. مثلا به عنوان استعاره گفته مى شود: فلانى ها، مثل يال اسب آمدند. يعنى پشت سرِ هم. و يا گفته مى شود: «جَاؤُا إلَيهِ عُرفاً وَاحِداً - به يك يال نزدش آمدند»، يعنى زنجيروار و متصل به هم آمدند.
كلمه «عُرف» به معناى معروف از هر كار نيز مى آيد. چه كار نيك و چه كار زشت. و اين كلمه در آيه مورد بحث، اگر به معناى اول گرفته شود، «حال»؛ و معنايش چنين خواهد بود: «سوگند به فرشتگان روانه شده، در حالى كه پشت سرِ هم مى آيند». و اگر به معناى دوم گرفته شود «مفعولٌ لَه» خواهد بود، و چنين معنا مى دهد: «سوگند به فرشتگان كه به خاطر كارى خير و معروف روانه شده اند». و كلمۀ «إرسال» در مقابل كلمۀ «إمساك» است. اولى به معناى رها كردن و دومى، به معناى نگه داشتن است. و اگر مُرسَل ها را مؤنث آورد و نفرمود: «وَ المُرسَلِين عُرفاً»، براى اين اعتبار بوده كه فرشتگان جماعتى بودند، و يا به اعتبار آن روحى است كه ملائكه نازلش مى كنند. همچنان كه در قرآن كريم فرموده: «يُنَزّلُ المَلائِكَةَ بِالرّوحِ مِن أمرِهِ عَلى مَن يَشَاءُ مِن عِبَادِهِ»، و
نيز فرموده: «يُلقِى الرُّوح مِن أمرِهِ عَلى مَن يَشَاءُ مِن عِبَادِهِ ...».
و معناى جمله اين است كه: سوگند مى خورم به جماعات ملائكه وحى، كه روانه مى شوند. بعضى گفته اند: مراد از اين جمله، بادهاى پى در پى است، كه در سابق به ضعف اين نظريه اشاره كرديم. و نظير اين قول در ضعف، سخن آن مفسّرى است كه گفته: منظور از مُرسَلات، انبيایند. دليل ضعف اين قول، اين است كه با آيات بعد سازگار نيست.
«فَالْعَاصِفَاتِ عَصفاً»:
اين جمله، عطف است به جمله قبلى، و مراد از «عَصف»، سرعت سير است. باد تند را عاصف مى گويند، و سرعت سير ملائكه در رساندن وحى را به عنوان استعاره «عَصف» خوانده، و معنايش اين است كه: سوگند مى خورم به ملائكه اى كه پشت سرِ هم روانه مى شوند، و ايشان با سرعت سيرى كه دارند، مانند بادهاى تند مأموريت خود را انجام مى دهند.
«وَ النَّاشِرَاتِ نَشراً»:
اين جمله، سوگندى ديگر است، و نشر صحيفه و كتاب و جامه و امثال آن، به معناى گشودن آن است. و مراد از «نَشر» گشودن صحف وحى است. همچنان كه آيه «كَلّا إنّهَا تَذكِرَة * فَمَن شَاءَ ذَكَرَهُ * فِى صُحُفٍ مُكَرّمَة * مَرفُوعَةٍ مُطَهّرَة * بِأيدِى سَفَرَة * كِرَامٍ بَرَرَة»، به اين معنا اشاره مى كند.
و معناى آيه اين است كه: سوگند مى خورم به ملائكه اى كه صحيفه هاى آسمانى را باز مى كنند، صحيفه هايى كه وحى الهى بر آن نوشته شده، تا پيغمبر آن را تلقى كند.
بعضى از مفسّران گفته اند: مراد از اين جمله، بادهايى است كه خداوند قبل از نزول باران و رحمت خدا مى پراكند. بعضى ديگر گفته اند: مراد بادهايى است كه ابرها را مى گسترند.
بعضى ديگر گفته اند: مراد ملائكه اى است كه نامه هاى اعمال را مى گسترند. و بعضى ديگر گفته اند: ملائكه اى است كه در هنگام نزول، بال خود را مى گسترند. و بعضى ديگر، حرف هاى ديگرى زده اند.
«فَالْفَارِقَاتِ فَرْقاً»:
مراد از «فَارِقَات»، فرق هايى است كه بين حق و باطل، و حلال و حرام است و فرق در اين آيه، صفتى است كه بر نشر ياد شده متفرّع مى شود.
مقصود از وصف فرشتگان به «فَالمُلقِيَاتِ ذِكراً * عُذراً أو نُذراً»
«فَالْمُلْقِيَاتِ ذِكْراً * عُذْراً أَوْ نُذْراً»:
مراد از «ذِكر»، قرآن است كه او را به رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» مى خواندند. و ممكن هم هست وحى نازل بر انبيا باشد، كه بر آنان خوانده مى شد. و صفات سه گانه اى كه اخيرا ذكر شده، يعنى «نَشر»، «فَرق» و «إلقاء»، سه صفت است كه مترتب بر يكديگرند. يعنى اول بايد صحف آسمانى نشر بشود، تا فرق ميان حق و باطل و حلال و حرام روشن شود. پس با «نشر» است كه «فرق» تحقق خود را آغاز مى كند، و با «القاء» تحققش تمام مى شود. پس فرق مرتبه اى از وجود نشر است، كه بر آن مترتب مى شود، و القاء، مرتبه ديگرى است كه بر وجود آن مترتب مى شود و وجود نشر را تمام مى كند.
و در كلمۀ «عُذراً» و «نُذراً» مفعولٌ له هستند، و اگر با حرف «واو» عطف شده اند، براى افاده تنويع است.
بعضى گفته اند: اين دو كلمه مصدر و به معناى اعذار و انذار است، و «إعذار» به معناى آوردن بهانه اى است كه به وسيله آن انسان معذور شود، و معناى آيه اين است كه: فرشتگان ذكر را تلاوت مى كنند، تا عذر باشد براى بندگان مؤمن كه به ذكر ايمان دارند، و تهديد باشد براى سايرين.
بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه: فرشتگان ذكر را تلاوت مى كنند، تا خداى تعالى، عذرش در برابر بندگان و عقاب ايشان تمام باشد، و معلوم شود كه عقاب بندگان، جز به وجه حكمت نبوده. برگشت اين معنا هم، به همان اتمام حجت است. پس بنابراين، حاصل معناى آيه اين است كه: فرشتگان ذكر را القاء مى كنند تا حجّت بر تكذيب گران تمام شود، و تهديدى براى غير ايشان باشد و اين معنا، معناى خوبى است.
«إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ»:
اين جمله، جواب از آن چند سوگند است. و كلمۀ «مَا» موصوله و خطاب در «تُوعَدُونَ» به عموم بشر است. و مراد از «مَا تُوعَدُونَ»، وعده هاى قيامت و ثواب و عقاب است. و اگر فرمود: «لَوَاقِعٌ» و نفرمود: «لَكَائِنٌ»، براى اين بود كه كلمه «وَاقِع» رساتر است. چون در آن شائبه اى از استقرار نيز هست. و معناى آيه اين است كه: آن چيزى كه خدا شما را به آن وعده داده، يعنى مسأله بعث و عقاب و ثواب، خواه ناخواه، واقع خواهد شد.
گفتارى پيرامون سوگند ياد كردن خداى تعالى در قرآن
يكى از لطائف فن بيان در اين آيات شش گانه، اين است كه علاوه بر اين كه سوگند در آن خبرى را كه در جواب است، تأكيد مى كند، متضمن حجت بر مضمون جواب نيز هست، و مى فهماند به چه دليل جزاى موعود واقع شدنى است. به اين دليل كه تدبير ربوبى كه سوگندها بدان اشاره دارد، يعنى ارسال مرسلات و عاصفات، نشر صحف، فرق و جداسازى حق از باطل، و إلقاء مرسلات ذكر را بر پيامبر، تدبيرى است كه جز با وجود تكليف الهى تصور صحيح ندارد. و تكليف هم، جز با حتمى بودن روز جزا. روزى كه مكلفين عاصى و مطيع به جزاى خود برسند، تمام نمى شود.
پس سوگندى كه خداى تعالى ياد كرده، سوگند تدبير او است، تا هم وقوع جزاى موعود را تأكيد كند، و هم حجتى باشد بر وقوع آن جزا، گويا فرموده: من به اين حجت سوگند مى خورم كه مدلولش واقع خواهد شد.
و خواننده عزيز اگر در آياتى كه خداى تعالى در آن ها سوگند ياد كرده دقت بفرمايد، خواهد ديد كه خود آن سوگندها، حجّت و برهانى است كه بر حقانيت جواب قسم دلالت مى كند. نظير سوگندى كه در مورد رزق خورده و فرموده: «فَوَ رَبّ السّمَاءِ وَ الأرض إنّهُ لَحَقٌ»، كه در عين اين كه سوگند خورده بر حقيت رزق، دليل آن را هم بيان كرده و آن، اين است كه خداى تعالى، ربّ و مدبّر آسمان و زمين است، و مبدأ رزق مرزوقين هم، همان تدبير الهى است. و سوگندى كه در مورد مستى كفار ياد كرده مى فرمايد:
«لَعَمرُكَ إنّهُم لَفِى سَكرَتِهِم يَعمَهُون»، در عين سوگند بر گمراهى و كورى آنان، دليل آن را هم بيان كرده، و آن جان پيامبر است،
كه جانى طاهر و به عصمت خدايى مصون از هر نقص است. و معلوم است كه مخالف چنين پيامبرى معصوم، در مستى و سرگردانى به سر مى برد. و سوگندى كه در رستگارى نفوس الهى و خسران نفوس آلوده ياد كرده، مى فرمايد: «وَ الشّمسِ وَ ضُحَيهَا...* وَ نَفسٍ وَ مَا سَوّيهَا * فَألهَمَهَا فُجُورَهاَ وَ تَقوَيهَا * قَد أفلَحَ مَن زَكّيهَا * وَ قَد خَابَ مَن دَسّيهَا»، كه در عين اين كه سوگند ياد كرده، دليلش را هم آورده، مى فرمايد: نظامى كه در خورشيد و ماه و شب و روز جريان دارد، و منتهى شده به پيدايش نفسى كه فجور و تقوايش به او الهام شده، خود دليل است بر رستگارى كسى كه نفس را تزكيه كند و خسران كسى كه آن را آلوده سازد.
اين چند آيه را به عنوان نمونه آورديم. ساير سوگندها هم كه در كلام خداى تعالى آمده، همين حال را دارد، هرچند كه همه آن ها به روشنى اين چند سوگند نيست، و نيازمند دقت نظر بيشترى است. نظير اين سوگند كه مى فرمايد: «وَ التّينِ وَ الزّيتُونِ وَ طُورِ سِينِينَ»، كه خواننده بايد در آن تدبّر كند.
«فَإِذَا النُّجُومُ طُمِِسَت ... أُقِّتَت»:
اين آيات بيانگر روز موعودى است كه از وقوع آن خبر داده و فرموده بود: «إنّمَا تُوعَدُونَ لَواقِعٌ»، و جواب كلمۀ «إذَا» حذف شده. چون جملات «لِأىّ يَومٍ أُجّلَت ... لِلمُكَذّبِين» بر آن دلالت مى كرد.
حوادث قيامت، بیانگر تغاير نظام اخروى و نظام دنيوى است
خداى سبحان روز موعود را با ذكر حوادثى كه در آن واقع مى شود، و مستلزم انقراض عالَم انسانى و انقطاع نظام دنيوى است، معرفى مى كند. نظير تيره شدن ستارگان، شكافتن زمين، متلاشى شدن كوه ها، و تحول نظام دنيا به نظامى ديگر. و اين نشانی ها در بسيارى از سوره هاى قرآنى و مخصوصا سوره هاى كوچك قرآن از قبيل سوره نبأ، نازعات، تكوير، انفطار، انشقاق، فجر، زلزال، قارعه و غير آن مكرر آمده است، و در رواياتى هم كه در مورد مقدمات قيامت و نشانی هاى آن وارد شده، اين امور ذكر شده.
و اين معنا از بيانات كتاب و سنت به طور بديهى معلوم است كه نظام حيات در همه شؤونش در آخرت، غير نظامى است كه در دنيا دارد. چون خانه آخرت، خانه ابدى است، و از ساكنان آن خانه كسانى كه اهل سعادتند، سعادتشان خالص؛ و آن ها كه اهل شقاوتند، شقاوتشان خالص است. طبقه اول آنچه را بخواهند و دوست داشته باشند، در اختيار دارند و طبقه دوم، به غير از مكروه سهمى ندارند، هرچه دارند ناخوشايند است، ولى دار دنيا، دار فنا و زوال است. در دنيا جز عوامل و اسباب خارجى و ظاهرى، كه آميخته اى از مرگ و حيات، و فقدان و وجدان، و كام و ناكامى، و تعب و راحت، و اندوه و مسرت است، حاكم نيست. به خلاف خانه آخرت كه دار جزا است، و در آن عملى نيست و دنيا، دار عمل است و جزايى در آن نيست. و كوتاه سخن اين كه نشئۀ آخرت، غير نشئۀ دنيا است.
پس اين كه خداى تعالى، نشئۀ قيامت و جزا را به وسيله مقدمات آن تعريف مى كند، و خاطر نشان مى سازد كه نشانى آن برچيده شدن بساط دنيا و خراب شدن بنيان زمين آن، و متلاشى شدن كوه هاى آن، و پاره پاره شدن آسمان آن، و محو و بى نور شدن ستارگان آن و غير اين ها، در حقيقت از قبيل تحديد حدود يك نشئه به سقوط نظام حاكم بر نشئه اى ديگر است: «وَ لَقَد عَلِمتُم النّشأةَ الأولى فَلَولا تَذَكّرُون».
پس معناى اين كه فرمود: «فَإذَا النّجُومُ طُمِسَت» اين است كه در آن روز اثر ستارگان، نور و ساير آثار آن محو مى شود. چون كلمۀ «طَمس» به معناى زايل كردن اثر و محو آن است. همچنان كه در جاى ديگر اين طمس را معنا كرده، فرموده: «وَ إذَا النّجُومُ انكَدَرَت».
«وَ إذَا السّمَاءُ فُرِجَت» - يعنى روزى كه آسمان پاره مى شود. چون كلمه «فرج، فرجه»، به معناى پيدا شدن شكاف بين دو چيز است، و در جاى ديگر اين «فَرج» را معنا كرده فرموده: «إذَا السّمَاءُ انشَقَّت».
«وَ إذَا الجِبَالُ نُسِفَت» - يعنى روزى كه كوه ها از ريشه كنَده مى شوند و از بين مى روند. وقتى گفته مى شود: «نُسِفَت الرِيحُ الكِلَاءَ»، معنايش اين است كه باد، علف را از ريشه در آورد و از بين برد. همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «وَ يَسئَلُونَكَ عَن الجِبَالِ فَقُل يَنسِفُهَا رَبّى نَسفاً».
«وَ إذَا الرُّسُلُ أُقّتَت» - يعنى و روزى كه زمان حضور انبيا براى شهادت عليه امت ها معين مى شود، و يا آن زمانى كه منتظر رسيدنش هستيم تا رسولان عليه امت ها شهادت دهند، فرا مى رسد. و كلمه «أُقّتت»، فعل ماضى مجهول از باب تفعيل از مصدر تاقيت است، كه به معناى توقيت و تعيين وقت است. و در باره شهادت انبيا در جاى ديگر فرموده: «فَلَنَسئَلَنّ الّذِينَ أُرسِلَ إلَيهِم وَ لَنَسئَلَنّ المُرسَلِين»، و نيز فرموده: «يَومَ يَجمَعُ اللّه الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَا ذَا أُجِبتُم».
«لِأىّ يَوْمٍ أُجِّلَت ... لِّلْمُكَذِّبِينَ»:
كلمه «أجل» به معناى مدتى است كه براى چيزى معين شده باشد و «تأجيل» به معناى اجل قرار دادن براى چيزى است، كه البته در لازمه آن كه همان تأخير باشد، نيز استعمال مى شود. مثلا وقتى مى گويند: «قرض مؤجّل»، معنايش قرض مدت دار است، به خلاف «قرض حال» كه به معناى قرض فورى است. و اين معنا با آيه مناسب تر است، تا معناى لغوى كلمه. و ضمير در «أُجّلَت» به امور مذكور، يعنى طمس نجوم، شكافتن آسمان، ريشه كن شدن كوه ها، و تعيين وقت شهادت رسولان بر مى گردد. و معناى آيه اين است كه: اين امور براى چه روزى تأخير داده شده، و خلاصه چه روزى صورت مى گيرد.
اين احتمال هم داده شده كه: كلمۀ «أُجّلَت» به معناى مدت قرار دادن براى چيزى باشد، و ضمير مقدّر در آن، به رُسُل و يا به آنچه كه كلام بدان اشعار دارد، و مربوط به اخبارى است كه رسولان از احوال آخرت داده اند، برگردد و معنا چنين باشد: چند سال و يا چند قرن به رسولان مهلت داده اند تا بعد از آن مهلت براى شهادت حاضر شوند؛ و يا چند قرن معين كرده اند تا بعد از آن آنچه انبيا خبر داده اند، واقع شود و صحنه هول انگيز قيامت و تعذيب كفار و تنعيم مؤمنين محقق گردد. وليكن اين احتمال خالى از خفا و ابهام نيست.
اين آيه شريفه و آيه بعدش، يعنى مجموع «لِأىّ يَومٍ أجّلَت لِيَومِ الفَصل» به صورت سؤال و جواب آمده تا عظمت و هول انگيزى آن روز را رسانيده، تعجب شنونده را برانگيزد. و اصل معنا، اين است كه اين امور تأخير انداخته شده براى روز فصل.
و اين نوع جمله هاى استفهامى در معناى تقدير قول است، و معناى آن اين است كه: دليل بر عظمت اين روز و هول انگيزى و عجيب بودنش، اين است كه مى پرسند: براى چه روزى اين امور عظيم و هائل و عجيب تأخير انداخته شده اند. پس جواب داده مى شود براى روز فصل.
و منظور از «روز فصل»، روز جزا است كه در آن خداى تعالى بين خلائق فصل قضا مى كند. همچنان كه فرمود: «إنّ اللّه يَفصِلُ بَينَهُم يَومَ القِيامَة». و جمله «وَ مَا أدرَاكَ مَا يَومُ الفَصل»، تعظيمى است از آن روز، و از وقايع آن روز.
«وَيلٌ يَومَئذٍ لِلمُكَذّبِين» - كلمه «وَيل» به معناى هلاكت است، و مراد از «مُكَذّبين»، تكذيب گران روز فصل است، كه وعده اش را به ايشان داده اند. چون سياق آيات، سياق رساندن اين معناست كه آن روز واقع شدنى است، و به همين منظور هم سوگند ياد شده.
و در اين جمله، نفرينى به تكذيب گران شده، و به همين نفرين اكتفا شده، ديگر جواب كلمۀ «إذَا» را نياورده، و نفرموده: «إذَا النّجُومُ طَمِسَت... - وقتى ستارگان تيره مى شود چه مى شود...». و تقدير كلام اين است كه: وقتى چنين و چنان مى شود، «آنچه وعده اش به شما داده شده، واقع مى شود». و يا اين است كه: وقتى چنين و چنان مى شود، «روز فصل واقع گشته» و تكذيب گران هلاك مى شوند، (كه جمله هايى كه بين گيومه است، حذف شده و آن نفرين به جايش نشسته است).
رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته
در كتاب خصال از ابن عباس روايت آورده كه گفت : روزى ابوبكر به حضور رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) عرضه داشت: يا رسول اللّه محاسنت زود سفيد شد؟ فرمود: سوره هود، واقعه ، مرسلات، و عم يتسائلون مرا پير كرد.
و در درالدر المنثور است كه بخارى ، مسلم ، نسائى و ابن مردويه از ابن مسعود روايت كرده اند كه گفت : روزى در حالى كه ما با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در غار منى جاى گرفته بوديم ،
ناگهان سوره «والمرسلات عرفا» نازل گرديد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در همان حال آن را مى خواند و من از دهانش مى گرفتم هنوز دهان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از خواندن اين سوره باز نايستاده بود كه ناگهان مارى بر آن جناب حمله كرد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: او را بكشيد، دويديم كه مار را بكشيم ، ليكن دست ما به آن نرسيد و فرار كرد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود من از شر شما حفظ شده ام، همانطور كه شما از شر اين مار حفظ شديد.
مؤلف: صاحب الدر المنثور اين روايت را به دو طريق ديگر نيز نقل كرده .
و در تفسير قمى در ذيل جمله «والمرسلات عرفا» گفته : اين آيات تابع يكديگر و مترتب برهمند. و در مجمع در ذيل همين آيه گفته : بعضى معتقدند كه مرسلات ملائكه اى هستند كه براى ابلاغ او امر و نواهى خداى تعالى ارسال شده اند، (نقل از روايت هروى از ابن مسعود و نقل از ابى حمزه ثمالى يكى از اصحاب على (عليه السلام ) از آن جناب ).
و در تفسير قمى در ذيل جمله «فاذا النجوم طمست » گفته است : يعنى نور ستارگان از بين مى رود، و خود آنان فرو مى ريزند.
و در همان كتاب در روايت ابى الجارود از امام ابى جعفر (عليه السلام ) آمده كه در تفسير جمله مذكور، فرمود: «طمس نجوم » از بين رفتن روشنى آنها است ، و در تفسير آيه «و اذا السماء فرجت» فرمود: يعنى آسمان منشق مى شود. «و اذا الرسل اقتت » يعنى رسولان در اوقاتى مختلف مبعوث مى شوند.
و در مجمع البيان است كه امام صادق (عليه السلام ) در معناى جمله «اقتت » فرمود: يعنى در اوقات مختلف مبعوث شدند.
و در تفسىر قمى در ذيل جمله «لاى يوم اجلت » فرموده : يعنى تاءخير انداخته شده .
آيات ۱۶ - ۵۰ سوره مرسلات
أَ لَمْ نهْلِكِ الاَوَّلِينَ(۱۶) ثمَّ نُتْبِعُهُمُ الاَخِرِينَ(۱۷) كَذَلِك نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ(۱۸) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(۱۹) أَ لَمْ نخْلُقكم مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ(۲۰) فَجَعَلْنَاهُ فى قَرَارٍ مَّكِينٍ(۲۱) إِلى قَدَرٍ مَّعْلُومٍ(۲۲) فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ(۲۳) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(۲۴) أَ لَمْ نجْعَلِ الاَرْض كِفَاتاً(۲۵) أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتاً(۲۶) وَ جَعَلْنَا فِيهَا رَوَاسىَ شامِخَاتٍ وَ أَسقَيْنَاكم مَّاءً فُرَاتاً(۲۷) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(۲۸) انطلِقُوا إِلى مَا كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(۲۹) انطلِقُوا إِلى ظِلٍّ ذِى ثَلَثِ شعَبٍ(۳۰) لا ظلِيلٍ وَ لا يُغْنى مِنَ اللَّهَبِ(۳۱) إِنهَا تَرْمِى بِشرَرٍ كالْقَصرِ(۳۲) كَأَنَّهُ جِمَلَتٌ صفْرٌ(۳۳) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(۳۴) هَذَا يَوْمُ لا يَنطِقُونَ(۳۵) وَ لا يُؤْذَنُ لهَُمْ فَيَعْتَذِرُونَ(۳۶) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(۳۷) هَذَا يَوْمُ الْفَصلِ جَمَعْنَكمْ وَ الاَوَّلِينَ(۳۸) فَإِن كانَ لَكمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ(۳۹) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(۴۰) إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى ظِلَلٍ وَ عُيُونٍ(۴۱) وَ فَوَكِهَ مِمَّا يَشتهُونَ(۴۲) كلُوا وَ اشرَبُوا هَنِيئَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۴۳) إِنَّا كَذَلِك نجْزِى المُْحْسِنِينَ(۴۴) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(۴۵) كلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِيلاً إِنَّكم مجْرِمُونَ(۴۶) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(۴۷) وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لا يَرْكَعُونَ(۴۸) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(۴۹) فَبِأَى حَدِيثِ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ(۵۰)
آيا ما پيشينيان را (به كيفر كفر) هلاك نكرديم ؟ (۱۶). از پى آنان هم قومى ديگر را (كه منكران قرآن باشند) نيز هلاك مى كنيم (۱۷). ما بدكاران عالم را همين گونه هلاك مى سازيم (۱۸). واى در آن روز به حال آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند! (۱۹). آيا ما شما آدميان را از آبى پست و ناچيز بدين زيبايى نيافريديم ؟ (۲۰). سپس آن را (از صلب پدر) به قرارگاه رحم منتقل ساختيم (۲۱). تا مدتى معين و معلوم (در رحم بماند) (۲۲). و ما تقدير مدت رحم (و تعيين سرنوشت او تا ابد) را كرديم ، كه نيكو مقدر حكيمى هستيم (۲۳). واى در آن روز به حال آنانكه آيات خدا را تكذيب كردند (۲۴). آيا ما زمين را محل اجتماع بشر قرار نداديم ؟ (۲۵). تا زندگان روى زمين تعيش كنند و مردگان درونش پنهان شوند (۲۶). و در زمين كوههاى بلند برافراشتيم و از ابر و باران به شما آب زلال گوارا نوشانديم (۲۷). واى در آن روز به حال آنانكه آيات خدا را تكذيب كردند (۲۸). خطاب رسد اى منكران ! شما امروز به سوى آن دوزخى كه تكذيب كرديد برويد (۲۹). برويد زير سايه دودهاى آتش دوزخ كه داراى سه شعبه است (۳۰). نه آنجا سايه اى خواهد بود و نه از شرار آتش هيچ نجاتى دارند (۳۱). آن آتش هر شرارى بيفكند مانند قصرى است (۳۲). گويى آن شراره (در سرعت و كثرت ) همچون شتران زرد موى است (۳۳). واى در آن روز به حال آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند (۳۴). اين روزى است كه كافران (براى نجات خود) سخنى نتوانند گفت (۳۵). و به آنها رخصت عذرخواهى نيز نخواهند داد (۳۶). واى در آن روز به حال آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند (۳۷). اين روز فصل (حكم و جدايى نيك و بد) است كه شما را با همه در گذشتگان پيشين به عرصه محشر جمع گردانيم (۳۸). پس اگر چاره اى بر نجات خود مى توانيد انجام دهيد كنيد (۳۹).
واى در آن روز به حال آنانكه آيات خدا را تكذيب كردند(۴۰). آن روز سخت بندگان با تقوا در سايه درختان بهشت و كنار نهرهاى جارى متنعمند (۴۱). و از هر نوع ميوه كه مايل باشند فراهم است (۴۲). به آنها خطاب شود كه از هر طعام و شراب بخواهيد بخوريد و بياشاميد كه شما را گوارا باد پاداش اعمال نيكى كه در دنيا بجا آورديد (۴۳). ما البته نيكوكاران عالم را چنين پاداش مى دهيم (۴۴). واى در آن روز به حال آنانكه آيات خدا را تكذيب كردند (۴۵). اى كافران شما هم بخوريد و تمتع بريد به عمر كوتاه دنيا كه شما بسيار بدكاريد (۴۶). واى در آن روز به حال آنانكه آيات خدا را تكذيب كردند (۴۷). و هر گاه به آنها گفته شد كه نماز و طاعت خدا را به جاى آريد اطاعت نكردند (۴۸). واى در آن روز به حال آنانكه آيات خدا را تكذيب كردند (۴۹). شما پس از آيات خدا (كه آن را تكذيب كرديد) باز به كدامين حديث ايمان مى آوريد؟! (۵۰).